شنبه, شهریور ۳۱

چند موضع گیری پیرامون سفر چاوز و اورتگا به ایران

سفر هوگو چاوز رئیس‌جمهور چپگرای ونزوئلا به ایران پایان یافت. چاوز که در هشت سال اخیر شش بار به ایران سفر کرده است، در ساعات پایانی سفر آخرش در حالی که کنار محمود احمدی‌نژاد، همتای ایرانی‌اش ایستاده بود، گفت:‌«اتحاد ایران و ونزوئلا و دیگر کشورهای آزاد باعث ناراحتی واشنگتن است.

سفر هوگو چاوز رئیس‌جمهور چپگرای ونزوئلا به ایران پایان یافت. چاوز که در هشت سال اخیر شش بار به ایران سفر کرده است، در ساعات پایانی سفر آخرش در حالی که کنار محمود احمدی‌نژاد، همتای ایرانی‌اش ایستاده بود، گفت:‌«اتحاد ایران و ونزوئلا و دیگر کشورهای آزاد باعث ناراحتی واشنگتن است.

سرمقاله کارگزاران

ونزوئلا دوست کیست؟

سفر هوگو چاوز رئیس‌جمهور چپگرای ونزوئلا به ایران پایان یافت. چاوز که در هشت سال اخیر شش بار به ایران سفر کرده است، در ساعات پایانی سفر آخرش در حالی که کنار محمود احمدی‌نژاد، همتای ایرانی‌اش ایستاده بود، گفت:‌«اتحاد ایران و ونزوئلا و دیگر کشورهای آزاد باعث ناراحتی واشنگتن است.»بیان آتشین چاوز درباره آمریکا به گونه‌ای بود که گویی ونزوئلا و آمریکا خصم سوگند خورده هستند و ایران وظیفه دارد پاداش همپیمانی با چاوز را به وی و کشورش بپردازد. اما واقعیت رابطه ونزوئلا و آمریکا چیست؟ ونزوئلای تحت حاکمیت چاوز سالانه حدود ۷۰ میلیارد دلار کالا به جهان صادر می‌کند که ۵۱ درصد از این مقدار، به ایالات متحده می‌رود. همچنین ونزوئلا سالانه ۲۹ میلیارد دلار کالا و خدمات وارد می‌کند که ۳۷ درصد آن از آن آمریکاست. لفاظی‌های هوگو چاوز علیه آمریکا – به ویژه هنگام سفر به ایران – یادآور مواضع ۱۰ سال پیش ماهاتیر محمد نخست‌وزیر پیشین مالزی است…مواضع ضدآمریکایی ماهاتیر محمد که هرگز بر روابط مالزی و آمریکا تاثیر منفی نگذاشت در ایران این تصور را ایجاد کرده بود که او متحد خوبی در برابر آمریکاست. اکنون نیز مواضع رهبران آمریکای لاتین همین تلقی را ایجاد کرده است. بر ارقام بالا اگر کارنامه نیکاراگوا هم افزوده شود، مطلب روشن‌تر می‌شود. شعارهای چندی پیش دانیل اورتگا رئیس‌جمهور نیکاراگوا را در دانشگاه تهران به یاد بیاورید و با این آمارها مقایسه کنید: آمریکا مقصد اول صادرات و مبدا اول واردات نیکاراگوا است با این دو رقم ۳۴ درصد و ۲۰ درصد. آیا می‌توان تصور کرد که کشوری کشور دیگر را دشمن بداند اما نیمی با یک سوم دادوستد تجاری خود را با آن انجام دهد اینطور به نظر نمی‌رسد.

 

***

شرق

ایران و ونزوئلا

نویسنده: صادق زیبا کلام

نزدیکی و ارتباط میان کشورها معمولاً بر اساس مجموعه ای از ملاحظات شکل می گیرد. این ملاحظات دربرگیرنده پیوندها یا مشترکاتی است از حوزه های فرهنگی، تاریخی، زبان، نژاد و مذهب گرفته تا ملاحظات جغرافیایی و مسائل مرزی، تا زمینه های فعالیت های مشترک اقتصادی و تجاری. از این دست ملاحظات که بگذریم، برخی مسائل دیگری که جنبه منطقه ای پیدا می کند، دربرگیرنده منافع مشترک چندین کشور می شود که معمولاً در قالب پیمان ها، همکاری ها یا اتحادیه های منطقه ای عمل می کند. به عنوان مثال پیوند میان ایران با افغانستان یا عراق بر اساس ملاحظات تمدنی (زبان فارسی، مذهب و پیوندهای تاریخی) معنا و مفهوم پیدا می کند. پیوند میان ایران و ترکیه، آذربایجان، ترکمنستان یا روسیه باز در پرتو ملاحظات فوق است که معنا و مفهوم می یابد. مناسبات با چین یا کره جنوبی در پرتو ملاحظات اقتصادی بالاخص در حوزه انرژی است که معنا و مفهوم پیدا می کند. هر دو می توانند در بخش انرژی در ایران سرمایه گذاری کنند (همچنان هم که کرده اند). اگر این چارچوبه ها را بپذیریم در آن صورت رابطه با برخی از کشورهای امریکای جنوبی از جمله ونزوئلا معلوم نیست که بر اساس کدامین معیارها اعم از فرهنگی، اقتصادی، زبانی، دینی یا امنیتی توجیه پیدا می کند. به سخن دیگر، کدامین مشترکات ایران و ونزوئلا را به یکدیگر پیوند می دهد؟ آیا ما با ونزوئلا پیوندهای قومی، زبانی، نژادی یا جغرافیایی داریم؟ آیا ایران و ونزوئلا دارای مشکلات و مصائب اجتماعی مشابهی هستند که بتوانند از تجربیات یکدیگر بهره گیرند؟ آیا ونزوئلا از نظر توسعه یافتگی در حدی است که بتواند صنعت و دانش پیشرفته در اختیار ایران بگذارد؟ با در نظر گرفتن جمعیت ۲۶ میلیونی ونزوئلا، به علاوه بعد مسافت ۱۰ هزار کیلومتری میان دو کشور، آیا تجار، صنایع و تولید کنندگان ایرانی می توانند به ونزوئلا به عنوان بازاری برای محصولات و کالای ساخت ایران نگاه کنند؟ آیا ونزوئلا می تواند به لحاظ کشاورزی دانش و تجربیات پیشرفته ای در اختیار ایران قرار دهد؟ آیا ونزوئلا می تواند توان نظامی ایران را افزایش داده و جنگ افزار های پیشرفته در اختیار ایران قرار دهد؟ آیا ونزوئلا از چنان جایگاهی در مجامع بین المللی برخوردار است که حمایت آن کشور از ایران حکم «فرشته»ای برای دیپلماسی ما در عرصه بین المللی باشد؟ نیازی نیست که انسان یکی از مقامات ارشد دستگاه دیپلماسی ایران باشد یا عضو کمیسیون امنیت ملی و خارجه مجلس شورای اسلامی تا دریابد که پاسخ به همه سوالات فوق منفی است.می ماند اینکه پس چرا در حالی که برخی از کشور های همسایه و منطقه حسرت یک لبخند هم از مسوولان جمهوری اسلامی ایران در دلشان مانده و به رغم هزار و یک جور منافع و مصالح مشترک هرگز به ایران دعوت نشده اند، اما تصویر آقای چاوس از مسوولان کشورمان هم بیشتر بر روی صفحه تلویزیونمان ظاهر می شود؟ باز هم نیازی نیست که انسان از دانش عمیق بین المللی برخوردار باشد تا بتواند به رمز و راز «ازدواج موقت» میان تهران و کاراکاس پی برد. به جای تمامی مولفه هایی که باعث نزدیکی میان دو کشور می شود (و حتی یکی از آنها هم میان ما و ونزوئلا وجود ندارد)، ایران و ونزوئلا یک وجه اشتراک اساسی دارند و آن هم ضدیت با امریکا است. همین کافی است تا ایران و ونزوئلا بشوند یک روح در دو کالبد.

اما حتی اگر فرض بگیریم که ضدامریکایی بودن می تواند فی نفسه دلیل استراتژیکی برای نزدیکی میان کشورها باشد، اما باز هم مشکل حل نمی شود. اگر پس فردا در ونزوئلا انتخابات برگزار شود و حکومت جدید ضدامریکا نباشد، تکلیف نزدیکی ما با آنها چه می شود؟ تکلیف سرمایه گذاری ها و خرج و مخارجاتی که ما امروز محض گل روی آقای چاوس ضدامریکایی داریم در آن سر دنیا هزینه می کنیم چه می شود؟ در سال های نخست انقلاب که ما با انقلابیون ساندنیست نیکاراگوئه ارتباط داشتیم، میلیون ها دلار به آنان کمک کرده و وام دادیم و سرمایه گذاری کردیم. اما از بخت ما، در نخستین انتخابات آزاد آن کشور، مخالفین امریکا از قدرت کنار گذارده شدند و این پایان ماه عسل «ازدواج موقت» ما با نیکاراگوئه بود. مطالبات ایران، به اصطلاح حسابدارها، بدل شد به «دیون معوقه». تا اینکه در راستای استراتژی ستیز با امریکا، چندی پیش جناب اورتگا که مجدداً در انتخابات به قدرت رسیده بودند همچون آقای چاوس آمدند به ایران و محض گل و سبزی روی شان ما هم آن مطالبات را بخشودیم؛ ضمن آنکه نمی بخشیدیم هم فرقی نمی کرد چون نداشتند که بدهند. علی القاعده وقتی به جای ملاحظات اقتصادی، دیپلماتیک، امنیتی، تجاری، فرهنگی و غیره، ملاک خصومت با امریکا بشود، حاصل کار بهتر از «سوخت شدن مطالبات» از آب در نخواهد آمد.

 

***

اعتماد

منافع و ضررهای روابط با امریکای لاتین

فریدون مجلسی*

سفرهای چند گانه مقامات از کشورهای امریکای لاتین به ایران و نیز متقابلاً چند دور سفر مقامات ایران به آن سوی اقیانوس ها سوالاتی را در باب ضرورت سفرها مطرح کرده است البته رابطه با کشورهای امریکای لاتین تا آنجایی که برای ما هزینه تراش نباشد مفید است. یعنی آنان این تصور را نداشته باشند که دایه یی دارند که از شیره جان خودش به آنان شیر می دهد تا چند فرزندی را که به آن تعلق ندارند، تغذیه کند. هیچ ایرانی نمی تواند پذیرای یک چنین موقعیتی برای مملکتش باشد. به خصوص همکاری با کوبا را اصلاً منطقی نمی دانم. رژیمی که ۵۰ سال با عدم اجازه هرگونه تغییر دموکراتیک فقط به خاطر عشق به قدرت بر سر کار مانده و غیرقابل انعطاف نشان می دهد. بنابراین ارتباط گسترده با چنین کشوری حتی می تواند تعابیر منفی را به دنبال داشته باشد. کوبا کشور بالقوه ثروتمندی است که موقعیت مناسبی دارد و می تواند با اندکی تغییر در سیستم اجتماعی و سیاسی خود از این موقعیت بهره مند شود.

در این ۵۰ ساله که پا به پای سرنگون شدن حکومت فاسد سیگمان ریی در کره جنوبی، کوبا هم حکومت فاسد باتیست ها را در کشور خودش سرنگون کرد، می بینیم که چگونه امروز کوبا خودش را تبدیل به یک کره شمالی دیگری کرده است که کافی است در آن را باز بگذارد تا هزاران کارشناس از آن بگریزند.

بنابراین دلیلی ندارد ما بخواهیم آن را شریک استراتژیک خود تلقی کرده و به آن افتخار کنیم. رئیس جمهوری مانند فیدل کاسترو به حدی به ادامه مقامش علاقه دارد که حتی در مبارزه یکساله اخیرش با مرگ، حکومت را فقط به طور موقت به ولیعهد که برادرش است، واگذار کرده است. کاسترو حتی دلش نمی آید که قدرت را به برادر ولیعهدش به طور کامل واگذار کند. لابد فیدل کاسترو به این امید است که «باز نوجوان شود و نو کند گناه»

ونزوئلا

نوع روابط ایران با ونزوئلا فرق می کند. زیرا ونزوئلا کشور بسیار پیشرفته تری است، پتانسیل های بسیار بالاتری دارد، در داخل سیستم آن هم گروهی که در اثر اشتباهات پیشینیان رنج دیده و آسیب دیده اند، کم نبوده اند. کافی است که چاوس با یک مقدار ملایمت بیشتر و به صورت منطقی تر عمل کند. در آن صورت همکاری های اقتصادی میان دو کشور با وجود بعد مسافت، می تواند سودمند باشد و برای آینده ایران جای پای بزرگی را در منطقه عظیم و ثروتمندی مثل قاره امریکای جنوبی باز کند. به شرط اینکه چاوس که الان در قدرت محکم شده، به جای ماجراجویی ها و شعارهایی که در نیمه قرن ۲۰ خوشایند بود، با متانت برنامه ریزی کند و به صورت کارشناسانه تری به توسعه اقتصادی اش بیندیشد.مقصود من این است که مخالفت چند کشور با امریکا به هیچ وجه دلیلی نمی شود که دولت فعلی ایران که دشمنی با امریکا را به عنوان سیاست اصلی خودش برگزیده است، بخواهد هزینه پرداز روابط با چنین کشورهایی باشد. مثلاً نیکاراگوئه کشور فقیری است و ما آنجا را فقیر نکرده ایم که امروز بخواهیم جور کسانی را بکشیم که احتمالاً مسوول فقیر کردن نیکاراگوئه هستند.

 

بنابراین ، با یک دید منطقی- اقتصادی می شود نتیجه گرفت که با ونزوئلا می توانیم حرف هایی برای گفتن و به خصوص برنامه هایی برای همکاری متقابل داشته باشیم. همچنان که با برزیل می توانیم این همکاری متقابل را داشته باشیم. ولی با نیکاراگوئه و کوبا مطلقاً نمی توانیم این همکاری متقابل را داشته باشیم. زیرا منافع مشترک و زمینه همکاری مشترک کمتری داریم.در واقع احساسات و سلیقه های فردی نباید عامل تعیین کننده در سیاست های اقتصادی بزرگی مانند ایران باشد.

نیکاراگوئه

دانیل اورتگا رئیس جمهور نیکاراگوئه مرد سیاستمداری است. حداقل قاعده بازی دموکراسی را در دوره اول حکومتش به خوبی رعایت کرد و وقتی در دور بعدی رای نیاورد، متمدنانه قدرت را به دیگری واگذار کرد. ما می توانیم به اورتگا از این سوی دنیا احترام بگذاریم. ولی امضای صورت حساب های ایشان نه ارتباطی به ما دارد و نه از عهده ما بر خواهد آمد. به عبارت دیگر، همکاری اقتصادی با کشور فقیری مثل نیکاراگوئه برای ایران امکان کار کارشناسانه ندارد.

اما اگر کوبا به قیمت مناسب به ما شکر بفروشد، به شرط آنکه تولید شکر داخلی خودمان را و هزاران کارگر و کارمندی را که اکنون به دلیل خریدهای نا بجای شکر بیکار و درمانده شده اند به خطر نیندازد، در زمان هایی که منطق و اقتصاد تایید کند، می توانیم از کوبا شکر بخریم. این تنها کاری است که می توان با کوبا کرد.

* دکترای روابط بین الملل و پژوهشگر سیاسی

 

 

***

روز

رقص کافر و کمونیست

هوشنگ اسدی

دارم عکس ها را نگاه می کنم که تلفن در غروب بارانی غربت زنگ می زند. هوگوچاوز سخت و گرم صدام را در آغوش دارد. هم او که "نوکر امپر یالیسم" بود و "دیکتاتور" بود …. ومثل موش از سوراخ بیرونش کشیدند و پای چوبه اعدام هم کینه به عجم در آخرین نفس هایش جاری بود.

گوشی رابر می دارم. صدای جوانش خسته است. شکسته. می فهمم چیزی شده. تلفن از ایران یا خبر مرگ نازنینی است، یا دستگیری عزیزی، اعدام دوستی، خود کشی رفیقی. صدای مرگ است. بله صدای مرگ است. دم غروب سرد غربت که شب تاریک و دم کرده تهران است، خبراعدام دیگری در گوشم زوزه می کشد:

– هم میهن توقیف شد…

با زهم کمرم می گوید: تق. تکیه می دهم. به صدائی که خبراعدام را می دهد گوش می کنم و تصاویر سرنوشتی سی ساله از مقابل چشمانم می گذرد. صبحی که چاق وچله ها "کیهان" را اشغال کردند. ظهری که حکم توقیف "گزارش فیلم" آمد و آن دخترک فقیر حروف چین به نماز ایستاد وزار زد. عصری که بساط "جامعه" را به خیابان می ریختند و "شمس" و "داور" اشک می ریختند.

– الان مرتضوی زنگ زد وگفت: حاجی تمام …

تصاویر تازه ای روی صفحه می آید. صدام حسین کافر دارد هوگوچاوز کمونیست را می بوسد. کاسترو باآغوش باز به استقبال چاوز می رود.

– بازهم بیکار شدیم…

تصاویر را روی صفحه اینترنتی ورق می زنم. چاوز کمونیست دارد احمدی نژاد رئیس جمهور مقدس را می بوسد، گرمتر از " صدام حسین کافر". هر دو چنان بلند می خندند که صدایشان از تهران به اینجا هم می رسد وابرها را می پراکند.

– بچه ها عزاگرفته اند. توی تحریریه روی زمین نشسته اند.

چاوز دارد خندان خندان تهران را ترک می کند . آنقدرقرار داد بسته که نمی داند با آنها چکار کند. احمدی نژاد در گوشش چیزی می گوید:

– حراجه… آتیش زدم به مالم…

– صدام بامرسدس بنز ضد گلوله می رسد وسوارش می کند. کاستروبا کلاه بره قرمز چه گوارا به استقبالش می آید.

همکارم دارد تلفنی باکرباسچی مصاحبه می کند. صدای او، از دور می آید. از گرداب های زاینده رود از ته چاه تهران:

– نمی دانم…. قانون… بله…. توقیف… الان…

تصاویر درهم می ریزد. صدام احمدی نژاد را می بوسد. کاسترو بااحمدی نژاد دست می دهد. مرتضوی وضو می گیرد. چاوز سرخپوستی می رقصد و برای روزنامه نگار غمگین جوانی که پشت خط اندوهش را می گرید، شعارهای ضد امپر یالیستی می دهد.

– ما درحیاط خلوت آمریکا با دلارهای نفتی شما امپریالیسم جهانی رابه سیخ می کشیم.

تصاویر همراه چاوز می رقصند. هم میهن توقیف می شود. میهن دستگیر می شود. هم میهن را می زنند. خاک میهن را توبره توبره می برند. هم میهن را دستنبد می زنند. میهن را می فروشند. می برند. می زنند. می کشند. پسره لوس دارد پشت خط گریه می کند.

صدای" سیاوش" است. از دور، از دور، از گور سردش در وین می آید، در صدای مولینا مرکوری می پیچد و بازخمه تئوداراکیس همراه می شود:

– قلب من زندانی است

میهنم قلب من است.

 

***

سفر اورتگا؛ این دیگر شاهکار است

روز (مصاحبه با دکتر رییس دانا)

 

آقای دکتر رئیس دانا، دانیل اورتگا، رئیس جمهور نیکاراگوئه و رهبر جبهه آزادیبخش ملی ساندنیست ها به دعوت رئیس جمهوری اسلامی در تهران است. او قرار است در دانشگاه تهران در کنار حسن رحیم پور ازغدی سخنرانی کند. به تعامل دولی که داعیه سوسیالیست بودن دارند با جمهوری اسلامی چطور می توان نگاه کرد؟
روی سخن من با اورتگا به طور مشخص اما همچنین با مورالس، چاوز و حتی با آقای فیدل کاسترو است. بحث این است که اگر این مراوده صمیمانه و از بسیاری جهات چاپلوسانه با جمهوری اسلامی در چهارچوب ضرورت های دیپلماتیک، حیات ملی در نظم جهانی تعریف می شود که در این صورت احتیاجی به این همه چاپلوسی و خودنمایی و این همه نادیده گرفتن ضوابط و ارزش ها و سابقه های مردمی لازم نبود. کشورها می توانند روابط خوب دیپلماتیک داشته باشند و سر مواضع معینی کنار همدیگر بایستند. اصلا یکی از معانی همزیستی مسالمت آمیز خروشچف همین بود. این قابل فهم است. اما آنچه این دولت ها با جمهوری اسلامی انجام می دهند در واقع به نمایش گذاشتن یک رابطه عمیق است که جای بحث و تردید دارد. اگر اورتگا که به قول غربی ها صدو هشتاد درجه مواضع خود را تغییر داد تا بتواند دوباره مجوز شرکت در انتخابات بگیرد، با نزدیک شدن به جمهوری اسلامی می خواهد ارزش های آن را تائید کند، باید به او و امثال او یادآور شویم که ما وجوه مشترکی بین جمهوری اسلامی و دولت های آنها نمی بینیم. آن دولت ها از سوسیالیسم صحبت می کنند، حداقل کاسترو به حق به عنوان یکی از شخصیت های دارای سمت و سوی سوسیالیستی ـ نمی گویم سوسیالیسم ـ از جهات مختلف قابل دفاع است، یا چاوز به هر حال سوسیالیسم را مطرح کرده است.

مورالس با اینکه در بعضی از لشکرکشی های امریکایی هم نقش داشته و شرکت کرده اما به هر حال سمت و سوی دفاع از فقیران، عدالت اجتماعی و ملی کردن منابع مردمی را پیشه کرده است. اورتگا هم همین طور. حتی او یک نمایش تاریخی داشته است که وقتی دید آرای مردمی مخالف اوست بر سر قدرت نماند. این کشورها باید بدانند اگر هدف فقط ضرورت ها و همزیستی های مسالمت آمیز باشد ممکن است نقدی بر نیانگیزد، اما با این نحوه ارتباط و قراردادهای اقتصادی و نمایش های چهره به چهره و آن خوش خدمتی ها و خوشامدگویی های دل به هم زن که گاهی اوقات از خود نشان می دهند، باید بدانند با حکومتی این رابطه را دارند که در تمام دوران حیاتش دشمنی سرسختانه با سوسیالیست ها داشته است. بعد از انقلاب در سال ۶۰، مجموعه این حکومت که احمدی نژاد هم عضو بلافصلی از آن است به دستگیری و برخورد و شکنجه و کشتار فجیع نیروهای چپ و سوسیالیست دست زد. در آن زمان گمان نمی کنم بجز کاسترو که در خط مقدم حرکت سوسیالیستی بود و یا خود اورتگا که با آرمان های نیمه سوسیالیستی و رادیکال و عدالت خواهانه به قدرت رسید و بعد حکومت را واگذار کرد، آقای مورالس یا چاوز در اندیشه سوسیالیسم بودند. ما در کشورمان شخصیت هایی داریم که هنوز زنده اند و هنوز در رنجند و هنوز در محرومیت و عملا در بندند. ۳۷ سال از عمرشان را در زندان های شاه و جمهوری اسلامی گذرانده اند. شخصیت های دیگری که سال ها در زندان ها مقاومت کردند. شخصیت هایی که ۵۰ سال از عمرشان را در راه سوسیالیسم مبارزه کردند و همیشه جفا دیدند. وقایع هولناک سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۳ و فاجعه ملی ۱۳۶۷ قاعدتا باید خاری باشد بر چشم هر سوسیالیست در هر کجای جهان که باشد.

اورتگا و دیگر داعیه داران سوسیالیسم باید خوب دانند که به سرزمینی می آیند که میراث هولناکی در کشتار سوسیالیست ها دارد و عملا سرزمین یکه تازی ها و انحصارطلبی های راستگرایان وابسته به دستگاه این پولدار و آن پولدار است که ۳۰ سال است در قدرتند. البته چه بسا آنها دارند از جمهوری اسلامی استفاده ابزاری می کنند، اما به هر حال سوسیالیسم بطور تاریخی نجات بخش دمکراسی و آزادی است و خواهد بود. در سرزمینی که فقر و بیکاری و عقب ماندگی وجود دارد، نه این ارتباطات و نه دمکراسی ۷۵ میلیون دلاری امریکایی و وابستگان سوروس تحولی بوجود نمی آورد. برای همین است که ما می گوییم بگذارید ما هم نظراتمان را بگوییم تا سوسیالیست نماهای امریکای لاتین مجبور می شوند دست از ریاکاری بردارند.

امپریالیسم و جمهوری اسلامی

با این تفاسیر، به نظر شما ضرورت های دیپلماسی می تواند رفتار دولی با داعیه چپ و ماهیت ضد امپریالیستی را توجیه کند؟ منظورم این است که انتظار نیروهای چپ و دمکرات و رادیکال کشور از این دولت ها آیا منطقی و بجاست؟
ببینید، نیروهای چپ و دمکرات و رادیکال و سوسیالیست همیشه باید از همه انتظارات خودشان را داشته باشند. آنها حتی باید از بوش انتظار داشته باشند که رفتاری انسانی تر از آنچه در عراق دارد، داشته باشد. رفتاری پاکدلانه تر و شفاف تر از آنچه در تعاملش با جمهوری اسلامی دارد و عملا بر روی حضور انبوهی از آزادیخواهان و نیروهای عدالتخواه که به زندان می روند، شکنجه می شوند و کشته می شوند و رنج می کشند چشم بر نبندد. ما باید از همه انتظار داشته باشیم. این "انتظار" به معنی اتکا به آنها نیست. این "انتظار" بخشی از مبارزه آگاهی بخش چپ است. باید این گفتگوی ما هر چه زودتر به زبان اسپانیولی ترجمه و به اورتگا داده شود که اگر مساله شما دفاع از سوسیالیسم است، با یکی از سرسخت ترین دشمنان سوسیالیسم در این کشور دارید روبه رو می شوید که آن رفتار تهوع آور و حرکت های دلهره آور را برای جنبش چپ ایران به ارمغان آورد. شما با این کار خود به سوسیالیسم لطمه می زنید برای اینکه به دشمنان سوسیالیسم قوت قلب می دهید. ما می دانیم مبارزه ضد امپریالیستی را بهانه قرار می دهید اما اینها در اینجا پدیده ای به نام امپریالیسم را نمی شناسند. مساله ای که اینها می شناسند اختلاف سیاسی با امریکا است. اختلاف بر سر اینکه امریکا موازین ضد حقوق بشری حاکم را به رسمیت بشناسد. بخش های آگاه و مبارز جامعه ما، که یکی از ذخایر ارزشمند جهانی در مبارزه سوسیالیستی و آزادیخواهانه هستند اگر به اورتگا، مورالس و رئیس جمهور اکوادور و به ویژه به هوگو چاوز بگویند ما نمی توانیم در این سرزمین بین سوسیالیسم و مبارزه بی امان برای دمکراسی تفاوت قائل شویم، آنها باید حرف ما را بفهمند. حتی اگر نمی خواهند کاملا به آن عمل کنند، دستکم از این نمایش های هولناک و دلهره آور و ناامیدکننده دست بردارند. برای اینکه دادخواست ما برای دمکراسی در اینجا، دمکراسی لیبرال نیست. دمکراسی امریکایی نیست. ما به یک دمکراسی مشارکتی واقعی که سطح زندگی توده های محروم مردم را بالا بیاورد اعتقاد داریم و برای آن هزینه های سهمگینی پرداخته ایم و می پردازیم. موقعی که آقای هوگوچاوز در سربازخانه بود مبارزین ایران، در کودتای امریکایی ۱۹۵۳ در برابر جوخه های اعدام، سرودخوانان ایستادند. در دهه هفتاد میلادی موقعی که از مورالس و رئیس جمهور اکووادور خبری در صحنه نبود و موقعی که آقای کاسترو به ارتباطش با شوروی مستظهر بود، در ایران مبارزین سوسیالیست و آزادیخواه داخل لوله تیربار را نگاه کردند و سرودخوانان سینه خود را آماج آن گلوله ها قرار دادند.

اینکه جان باختند و….
آنها شهادت طلب نبودند. از آن نوعی نبودند که آقایان تبلیغ می کنند. آنها زندگی طلب بودند. برای زندگی، خوشبختی و بهروزی طبقه کارگر و همه محرومان ایران و منطقه و جهان مبارزه کردند. این سفرها همه را نادیده می گیرد.

قرار است حسن رحیم پور ازغدی هم با موضوع "برادری جهانی، عدالت جهانی" در کنار اورتگا در دانشگاه تهران سخنرانی کند….
این دیگر شاهکار است! اورتگا در کنار رحیم پور ازغدی، سرکوبگر و بازجو و نظریه پرداز خشونت. او اگر راست می گوید "برادری جهانی، عدالت جهانی" را در دفاع از سندیکای کارگران شرکت واحد به اثبات برساند. از حقوق زنان دفاع کند. آقایان هم می دانند که با جریانی ریاکار روبه رو هستند. ریاکاری در ریاکاری گره خورده است. همه شعار پوپولیستی می دهند. شما با شاه عربستان سعودی هم صحبت کنید، اتفاقا از وابستگی به "اخوان" خیلی قوی تر از رحیم پور ازغدی صحبت می کند. اتفاقا او از "عدالت" صحبت می کند و "عدل" را همان چیزی می داند که خودش دارد به اجرا می گذارد. رحیم پور ازغدی هم فکر می کند این عادلانه ترین روش است. این چه عدالتی است که یک کشور چهار و نیم میلیون نفر بیکار و گرسنه و فقیر دارد و وزارت رفاهش حاضر نیست حتی بپذیرد در این کشور فقیر هست. وزارت کارش شمشیر را علیه منافع طبقه کارگر از رو بسته است. این نه با سوسیالیسم سازگار است، نه با عدالت و نه برادری. اینجا سرزمین درخشانی است که هر وجب از خاک آن بستر یک خورشید است. خورشیدی نیروبخش برای فرزندانی که در راه آزادی و سوسیالیسم جان باختند. اینجا سرزمینی است که برای امید دادن به همه جهان آماده است. سرزمین فرزندانی که تا آخرین قطره خون برای استقلال، آزادی و مبارزه ضد امپریالیستی و مداخله سرمایه داری جهانی آماده هستند. اما به دلیل حضور غیردمکراتیک دستگاه قدرت، بخشی از این مردم به افراد بی تفاوت و منتظر حضور امریکا تبدیل شده اند. به جای انتقاد به چنین وضعیتی ما مرتب آن ارزش های دیپلماتیک و پراگماتیستی جهانی را می بینیم که از سوی کسانی که امید را در امریکای لاتین برانگیخته اند اعمال می شود.

مدتی است در برخی روزنامه ها و رسانه های داخلی ـ به ویژه نشریات وابسته به تفکر هاشمی رفسنجانی ـ مبارزه ضد امپریالیستی در کنار مقابله ضد امریکایی و امریکا ستیزی قرار می گیرد. در مورد این موج چپ ستیزی اخیر در شرایط حاضر چه می شود گفت؟
قسم خوردگی جریان رفسنجانی علیه طبقه کارگر و زحمتکشان زبانزد خاص و عام است. هاشمی رفسنجانی نظریه پرداز و مجری اصلی سیاست های تعدیل ساختاری است. بی برو برگرد تا تمام مغز و استخوانش به بانک جهانی وابسته است. اوراستگراترین و خشن ترین اقتصاددانانی را که علیه زحمتکشان و توسعه همگانی و توسعه با دوام کشور فعالیت کرده اند، به خدمت گرفته است. الان هم روزنامه هایش با کسانی که در VOA علیه جمهوری اسلامی هر چه دلشان می خواهد می گویند مرتب گفتگو می کنند تنها به عشق اینکه آنها به چپ فحاشی کنند. آقایان عزا گرفته اند. آتش گرفته اند. می دانند که چپ و جنبش کارگری مشت آهنین است و دارد به تدریج بار دیگر جلو می آید. می دانند که دمکراسی واقعی ممکن است به میدان بیاید. در این دمکراسی واقعی جایی برای رانت خواری و سوء استفاده باقی نمی ماند.

اما در بزنگاههای انتخاباتی…
بله، برخی ها چیزی نیستند جز ابزارهایی که نزدیک هر انتخابات به کار گرفته می شوند. من صحبتم با آن دسته از روزنامه نگارانی است که در این جریان فعالیت می کنند. حرف من این است که اگر حقوق بگیران هوور اینستیتو و قسم خوردگان نئوکانسرواتیو و محافظه کاری امریکایی و انگلیسی را می آورید وحرف می زنید، نظر نیروهای چپ، طرفداران طبقه کارگر راکه در زندان آدم فروشی نکردند و ایستادند هم درج کنید. با ناصر زرافشان که در همین وطن هست حرف بزنید و ببینید او چه می گوید. من اینجا کاری با دولی که داعیه سوسیالیستی دارند و با جمهوری اسلامی رابطه گرم برقرار کرده اند ندارم، خطابم آن بخش اندکی از مردم است که ممکن است فریب نظریه پردازان دستگاه های موجود را بخورند و احمدی نژاد را با سوسیالیسم و چپ یکی بگیرند. گرچه می دانم این دروغ زنی ها و شستشوهای مغزی دیگر در میان مردم آگاه ما جایی ندارد.

سپاسگزارم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *