کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه ایالات متحده، در ٢٧ ژوئن ٢٠٠٧ خطاب به بیست و سومین نشست سالانه شورای بازرگانی ایالات متحده- هند سؤال به ظاهر معصومانهای را مطرح کرد: «معنی عدم تعهد چیست؟» خود وزیر امور خارجه بلافاصله بعد از طرح سؤال اعلام کرد: «عدم تعهد بیمعنی شده است»!
کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه ایالات متحده، در ٢٧ ژوئن ٢٠٠٧ خطاب به بیست و سومین نشست سالانه شورای بازرگانی ایالات متحده- هند سؤال به ظاهر معصومانهای را مطرح کرد: «معنی عدم تعهد چیست؟» خود وزیر امور خارجه بلافاصله بعد از طرح سؤال اعلام کرد: «عدم تعهد بیمعنی شده است»!
تارنگاشت عدالت
منبع: دمکراسی مردم
نویسنده: ان. د. جایاپراکاش
کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه ایالات متحده، در ٢٧ ژوئن ٢٠٠٧ خطاب به بیست و سومین نشست سالانه شورای بازرگانی ایالات متحده- هند سؤال به ظاهر معصومانهای را مطرح کرد: «معنی عدم تعهد چیست؟» خود وزیر امور خارجه بلافاصله بعد از طرح سؤال اعلام کرد: «عدم تعهد بیمعنی شده است»! (نگاه کنید به: http://www.state.gov/secretary/rm/2007/06/87487.htm )
رایس سؤال خود را با مقدمه زیر همراه کرده بود: «… در جهت ایجاد شراکت برای آیندۀ ما و تحقق کامل آن، ما باید از شیوههای تفکر و راههای عمل کهنه گذشته فاصله بگیریم… و من میدانم کسانی هستند که هنوز از عدم تعهد در سیاست خارجی صحبت میکنند. از سوی دیگر طی جنگ سرد، هنگامی که جهان واقعاً به اردوگاههای رقیب تقسیم شده بود، میشد آن را درک کرد.»
واقعیت این است که نه انکار اهمیت «عدم تعهد» از طرف رایس و نه فراموشکاری بسیاری از کسانی که در دولت هند در حال حاضر در رأس امور قرار دارند، نمیتواند مفهوم «عدم تعهد» را بیاهمیت نماید. بر عکس، وقت آن است که دولت ایالات متحده «از شیوههای تفکر و راههای عمل کهنه گذشته» فاصله بگیرد؛ هر چه زودتر ایالات متحده از نظامیگری دست برداشته و از جنگطلبی اجتناب نماید برای بشریت بهتر خواهد بود!
خوشبختانه، شمار فزایندهای از ملتها- در حال حاضر دو سوم اعضای سازمان ملل- باور خود به «عدم تعهد» را نشان میدهند. «جنگ سرد» ممکن است پایان یافته باشد، اما جستوجوی دایمی محافل حاکمه ایالات متحده برای یافتن دشمن خاتمه نیافته است. این حقیقت غیرقابل انکار در گزینه بدنام «یا با ما هستید یا علیه ما»- که پرزیدنت بوش در ۶ نوامبر ۲٠٠۱ در برابر ملتهای جهان قرار داد- تبلور یافته است. (جستوجوی دشمن در عمل از ۱٩۴۵ به اینسو بر سیاست خارجی ایالات متحده غالب بوده است. پرزیدنت کندی، که با دعوت به صلح و خلع سلاح عمومی و کامل سعی کرد از آن سیاست تفرقهافکنانه فاصله بگیرد، به خاطر نظرات حساب شدهاش ترور شد.) اگر جهان «تقسیم شده به دو اردوگاه» باقی نماند سودهای نجومی که صنایع نظامی تولید میکنند منسوخ و زاید خواهد شد. با توجه به اینها، آشکار است که گزارش وزیر امور خارجه در ٢٧ ژوئن ٢٠٠٧ مبنی بر اینکه «تعهد کسی با منافع و قدرت این یا آن بلوک نبوده، بلکه با ارزشهای مشترک بشری است» چیزی بخ جز چرخش صرف زبان در دهان نیست. اگر «تعهد کسی با منافع و قدرت این یا آن بلوک نیست» پس چرا برای حفظ و تقویت بلوکهای نظامی مانند «سازمان پیمان آتلانتیک شمالی» (ناتو) و «پیمان امنیتی استرالیا، نیوزلند، ایالات متحده» (آنزوس) دست به هر کاری زده میشود؟ هدف اصلی ایجاد بلوکهای نظامی و پایگاههای نظامی حفظ «تقسیم جهان به دو اردوگاه رقیب» بود. «ارزشهای مشترک بشری» تنها هنگامی رشد میکنند که جهان دیگر به اردوگاههای رقیب تقسیم نشده باشد، هدف ارجمندی که برای رسیدن به آن کسوف نظامیگری- رها کردن بلوکهای نظامی، از میان برداشتن پایگاههای نظامی و خلع سلاح عمومی- یک ضرورت اولیه به شمار میآید. جنبش عدم تعهد در تلاش برای پایان بخشیدن به تقسیم جهان به «دوستان» و «دشمنان» به وجود آمد. رایس به این علت که نمیتواند یک جهان بدون دشمنان را تصور کند، طبیعتاً مفهوم «عدم تعهد» را منسوخ میداند. حقیقت این است که فقط آنهایی که نسبت به نگرانیهای بشریت حساس اند میتوانند معنی عدم تعهد را درک کنند.
خطرهای نهان شراکت [با آمریکا]
قصد وزیر امور خارجه این بود که هند به جریان مورد نظر ایالات متحده بپیوندد. وی با لحنی نومیدانه پرسید «ما چگونه میتوانیم، در مقیاس جهانی، در پشتیبانی از فرصت و سعادت و عدالت و حرمت و بهداشت و آموزش و آزادی و دمکراسی به هم نپیوندیم؟» در واقع، اگر قرار باشد هند در مقیاس جهانی در پشتیبانی از «فرصت و سعادت»- منطبق با آنچه ایالات متحده در عراق دنبال میکند بپیوندد- این نسخه توجیه ناپذیری برای زوال خود هند خواهد بود.
تا آنجا که به دنبال کردن اهدافی مانند «عدالت و حرمت و بهداشت و آموزش» مربوط میشود، بهتر خواهد بود اگر دولت ایالات متحده قبل از اظهار تمایل به تأمین آنها در مقیاس جهانی، آنها را در اختیار شهروندان خودش قرار دهد. عدم تمایل محافل حاکمه ایالات متحده به ریشهکن کردن فقر در داخل ایالات متحده موضوع قابل توجهی است. در سال ٢٠٠۵ نرخ رسمی فقر در ایالات متحده ۱۲٫۶ درصد بود، یعنی ٣٧ میلیون شهروند آمریکایی به غذای کافی برای یک زندگی فعال، سالم در سرتاسر سال، دسترسی نداشتند. (ارزیابی فقر بر بودجههای در نظر گرفته شده از جانب وزارت کشاورزی ایالات متحده برای خانوادههای تحت فشار اقتصادی قرار دارد. (نگاه کنید به http://www.census.gov/hhes/www/poverty/poverty05/pov05hi.html )
در مورد آنهایی که در ایالات متحده آمریکا زیر خط فقر هستند و به اندازه کافی غذا برای خوردن ندارند، میتوان کیفیت و نوع پوشاک، مسکن، بهداشت و آموزشی که به آن دسترسی دارند را خوب تجسم نمود!
این باورنکردنی است که ایالات متحده در حالی که از منابع عظیمی برای به راه انداختن یک جنگ خونبار در جهت تحمیل «آزادی و دمکراسی» بر عراق (با یک جمعیت ٢٧٫۵ میلیونی) برخوردار است، مایل نیست فقر را در درون قلمرو خود از میان بردارد! براساس پژوهشی تحت عنوان «هزینههای اقتصادی جنگ در عراق»، که به وسیله «لیندا بیلمس» از دانشگاه هاروارد و «ژوزف استیگلیتز» از دانشگاه کلمبیا انجام گرفته است، «کل هزینههای اقتصادی جنگ، منجمله هزینههای مستقیم و هزینههای کلان- اقتصادی، بین ۱ و ٢ تریلیون دلار است.»
(نگاه کنید به: http://www.informationclearinghouse.info/article11495.htm#_ftn62)
یک تا دو تریلیون دلار آمریکایی با هر معیاری که بسنجیم مبلغ سرگیجهآوری برای به راه انداختن یک جنگ غیرمنطقی به حساب میآید! این غیرقابل باور به نظر میرسد که آزادی و حقوق دمکراتیک ۳۷ میلیون شهروند فقرزده آمریکایی کمتر از نمایش نگرانی در باره «آزادی» و حقوق «دمکراتیک» ٢٧٫۵ میلیون عراقی موجب دغدغه خاطر محافل حاکمه ایالات متحده میشود!
دولت ایالات متحده، که نمیتواند منابع را به از میان برداشتن فقر در ایالات متحده اختصاص دهد و حتا منابع کمتری را به قربانیان مصایب طبیعی مانند توفان دریایی کاترینا- که در سال ٢٠٠۵ نیو اورلئان را مورد اصابت قرار داد- اختصاص داده است، پررویی آن را دارد که از شراکت جهانی در دنبال کردن آرمان «عدالت و حرمت و بهداشت و آموزش» حزف بزند! وعده پشتیبانی از آرمانهای اجتماعی چیزی بیشتر از هویجی بر سر چماق جلب «دوستان» برای به راه انداختن جنگ علیه تمام آنهایی که ایالات متحده تصمیم گرفته به آنها لقب «دشمن» بدهد، نیست. اگر دولت ایالات متحده اصلاً در باره تعهد خود به آرمان «عدالت و حرمت و بهداشت و آموزش» جدی باشد، به جای راه انداختن جنگهای غارتگرانه، اول باید به اختصاص منابع به آن اهداف ارجمند رضایت بدهد (موضوعی که با توجه به گرایش کنونی آن بعید به نظر میرسد).
تا آنجا که به تعهد محافل حاکمه ایالات متحده به «آزادی و دمکراسی» مروبط میشود، هر چه کمتر گفته شود، بهتر است!
آزادی و دمکراسی
محافل حاکمه ایالات متحده به دروغ خود را مشعلدار آزادی و دمکراسی معرفی میکنند. گرچه دایماً ادعا میکنند که «دمکراسی» در سال ۱٧٧۶ در ایالات متحده برقرار شد، واقعیت این است که در آن موقع حق رأی براساس مالکیت قرار داشت و بردهداری تا سال ۱۸۶۵ که زیرزمینی شد، یک رسم قانونی باقی ماند. به ندرت به این موضوع اشاره میشود که نزدیک به یک قرن مبارزه سخت ضد بردهداری و یک جنگ داخلی لازم بود تا رسم بردهداری از ایالات متحده لغو شود. به اینکه زنان از ۱۸۴۸ تا ١٩٢٠ مجبور بودند یک جنبش شجاعانه را برای کسب حق رأی پیش ببرند، هرگز اشاره نمیشود. تلاش میشود وجود آپارتاید در ایالات متحده و این واقعیت که فقط همین اواخر در سال ۱٩۶۴ بود که با تصویب «قانون حقوق مدنی» در پی یک «جنبش حقوق مدنی» پر تب و تاب- جنبشی که در دهههای ۱٩۵٠ و ۱٩۶٠ جریان داشت- به طور قانونی لغو شد از دیدها پنهان بماند.
اینکه تبعیض در روند انتخاباتی- که بومیان آمریکا، آمریکاییهای آفریقایی تبار، جمعیت لاتین و سفید پوستان فقیر با آن مواجه بودند- تنها در سال ۱٩۶۵ با تصویب «قانون حقوق رأی دادن» لغو شد، واقعیت دیگری است که اغلب پنهان میماند. تصویب رسمی قوانین گوناگون در حمایت از حقوق دمکراتیک یک چیز است و مبارزه مستمر لازم برای اجرای همان قوانین چیز کاملاً دیگری. حقیقت این است که حتا تا انتخابات ریاست جمهوری سال ٢٠٠٢ ایالات متحده ، یک شیوه کاملاً مطمئن شمارش آرای ریخته شده به صندوقها بداع نشده است. علاوه بر این، چنگال خفه کننده قدرت پول بر روند انتخاباتی هنوز هم یک مانع بزرگ در برابر تمرین آزاد و منصفانه حق رأی همگانی در ایالات متحده است. بنابراین، ادعای محافل حاکمه ایالات متحده مبنی بر اینکه دمکراسی در ایالات متحده ٢٣۱ سال قدمت دارد، کاملاً دروغ است؛ حقیقت این است که مبارزه بلاانقطاع شهروندان ایالات متحده علیه محافل حاکمه و برای به دست آوردن حقوق دمکراتیک است که از چنان سابقه طولانی و میراث مسحور کنندهای برخوردار است.
محافل حاکمه ایالات متحده حقوق دمکراتیک را به مردم ایالات متحده هدیه ندادند. با این وصف، نومیدانه میکوشند چنان نشان دهند که حقوق دمکراتیکی که مردم ایالات متحده در حال حاضر از آن برخوردارند، نتیجه کرامت و خیرات آنهاست، ادعایی که نه تنها کاملاً دروغ است، بلکه تحریف عامدانه تاریخ به شمار میآید. حقیقت این است که هر حق دمکراتیکی که شهروندان ایالات متحده در حال حاضر از آن برخوردارند از طریق فداکاریهای عظیم پیشینیان آنها، که به طور پیدرپی به مبارزات چشمگیر علیه محافل حاکمهای دست زدند که لجوجانه سعی داشتند با همه توان خود از امتیازات ویژهای که در انحصار خود داشتند پاسداری نمایند، به دست آمده است. تمام حقوق دمکراتیکی که شهروندان ایالات متحده به دست آورده اند از طریق مبارزات سرسختانه و سختکوشانه جنبش ضد بردهداری، جنبش کسب حق رأی همگانی و جنبش حقوق مدنی- که جملگی بدون تردید جنبشهای ضد محافل حاکمه بودند- به دست آمد. البته تعجببرانگیز است که همان محافل حاکمهای که خصومت ییرحمانه آنها نسبت به هموطنان محرومشان در تاریخ ثبت شده است، در صدند آن میراث شکوهمند مبارزاتی را که به دست قهرمانان سالهای گذشته پیش برده شد، غصب نمایند! مبارزه برای گستردهتر و عمیقتر کردن حقوق دمکراتیک در ایالات متحده هنوز هم ادامه دارد.
گرچه محافل حاکمه ایالات متحده بارها بیمناک از فشار بیوقفه داخلی مجبور شده اند حقوق دمکراتیک گوناگونی را به هموطنان محروم خود بدهند، اما از هیچ تلاشی برای مداخله و سرکوب جنبشهای دمکراتیک در دیگر نقاط جهان کوتاهی نکرده اند. از جنگ جهانی دوم تاکنون ایالات متحده در زمانها و به دفعات مختلف به طور مخفی یا نظامی در کشورهای زیر مداخله نموده و به طور غیرقانونی دولتهایی را که به طور دمکراتیک انتخاب شده بودند، سرنگون کرده است: ایران (۱٩۵٣)؛ گواتمالا (١٩۵۴، ١٩۶٣ و ۱٩۶۸)؛ کنگو (۱٩۶٠)؛ جمهوری دومنیکن (۱٩۶۵)؛ اندونزی (۱٩۶۵)؛ غنا (۱٩۶۶)؛ شیلی (۱٩٧٣)؛ گرانادا (١٩۸٣)؛ و هائیتی (٢٠٠۴). ایالات متحده (با یا بدون متحد بریتانیایی/ صهیونیستی خود) در زمانها و به دفعات برای در هم شکستن مبارزات رهاییبخش ملی و جنبشهای مترقی در کشورهای زیر اقدام کرده است: یونان (۱٩۴٧- ۱٩۴۸)؛ فلسطین (۱٩۴۸- ٢٠٠٧)؛ فیلیپین (۱٩۴۸- ١٩۵۴)؛ مالزی (۱٩۴۸- ۱٩۵۵)؛ پورتریکو (۱٩۵٠)؛ کره (۱٩۵٠-۱٩۵٣)؛ کنیا (۱٩۵۲- ۱٩۵٩)؛ مصر (۱٩۵۶و ۱٩۶٧)؛ لبنان (١٩۵۸، ۱٩۸۲و ۲٠٠۶)؛ ویتنام (۱٩۶٠- ۱٩٧۵)؛ کوبا (۱٩۶۱)؛ کامبوج (۱٩۶٩- ۱٩٧۵)؛ لائوس (١٩٧۱- ١٩٧٣)؛ آنگولا (١٩٧۶- ۱٩٩٢)؛ افغانستان (۱٩٧۸- ۱٩٩٠)؛ نیکاراگوئه (۱٩۸۱-۱٩٩٠)؛ ونزوئلا (۲٠٠۲ و ۲٠٠۴)؛ و چند کشور دیگر در زمانهای مختلف.
ایالات متحده مستمراً از سرکوبگرترین رژیمها پشتیبانی نموده و به آنها کمک داده است: ژنرال تروخیلیو در جمهوری دومنیکن (۱٩٣٠- ۱٩۶۱)؛ سالازار در پرتغال (۱٩٣۲- ۱٩۶۸)؛ خاندان سلطنتی در عربستان سعودی (۱٩٣۲- ٢٠٠٧)؛ ژنرال فرانکو در اسپانیا (۱٩٣۶- ۱٩٧۵)؛ ساموزا در نیکاراگوئه (۱٩٣٧- ۱٩٧٩)؛ نژادپرستان در آفریقای جنوبی (۱٩۴۸- ١٩٩٠)؛ صهیونیستها در اسرائیل (۱٩۴۸- ٢٠٠٧)؛ خونتا در کره جنوبی (۱٩۴۸- ۱٩۸٧)؛ ژنرال باتیستا در کوبا (۱٩۵٣- ١٩۵٩)؛ شاه در ایران (۱٩۵٣- ١٩٧٩)؛ ژنرال روخاس پینیلا در کلمبیا (١٩۵۴- ۱٩۵۸)؛ ژنرال استرواسنر در پاراگوئه (١٩۵۴- ۱٩۸٩)؛ خونتا در ویتنام جنوبی (١٩۵۴- ١٩٧۵)؛ دُوالیه در هائیتی (۱٩۵٧- ۱٩۸۶)؛ ژنرال سوهارتو در اندونزی (۱٩۶۵- ۱٩٩۸)؛ مارکوس در فیلیپین (۱٩۶۶- ۱٩۸۶)؛ خونتا در یونان (۱٩۶٧- ۱٩٧٣)؛ ژنرال پینوشه در شیلی (۱٩٧٣- ١٩٩٠)؛ و چندین رژیم تحت کنترل دیکتاتورهای مشابه.
با توجه با اقدامات ضد- دمکراتیکی که در بالا به آنها اشاره شد، تعهد ادعایی محافل حاکمه ایالات متحده به «آزادی و دمکراسی» بسیار مشکوک است. با توجه به شرایط، و با در نظر گرفتن نقش تاریخی جنبش عدم تعهد، دعوت رایس از هند برای دست برداشتن از «عدم تعهد» و پیوستن به جریان مورد نظر ایالات متحده پیشنهادی است که نمیتوان به آن اعتماد نمود.
تحول جنبش عدم تعهد
اصول جنبش عدم تعهد طی یک دوره طولانی تکامل یافت. بدون تردید، یکی از محرکان اصلی در پشت تکامل جنبش عدم تعهد، نخستوزیر جواهر لعل نهرو بود. نظرات خود نهرو برای اولین بار در مباحثات کنگره ملیتهای تحت ستم که در سال ۱٩٢٧ در بروکسل برگزار شد، شکل گرفت. نهرو به عنوان نماینده رسمی «کنگره ملی هند» در همایش بروکسل شرکت کرده بود و متعاقباً به عنوان یکی از ٩ عضو کمیته اجرایی آن انتخاب شد. بنابراین، نهرو تدریجاً شروع به ابراز نگرانیهای خود در باره روابط بین دولتها نمود. نهرو، طی یک سخنرانی رادیویی در ٧ سپتامبر ۱٩۴۶، در مقام رییس دولت موقت هند، اعلام کرد هند به گروهبندی دولتهایی که علیه یکدیگر متعهد شده اند، ملحق نخواهد شد، بلکه تلاش خواهد کرد با تمام کشورها روابط دوستانه برقرار نماید.
جالب توجه اینکه در ۵ مارس ۱٩۴۶ وینستون چرچیل، که در پی شکست حزب محافظهکار در سال ۱٩۴۵ مقام نخستوزیری را از دست داده بود، سخنرانی «پرده آهنین» خود را- که بسیار به آن اشاره میشود- در «فولتون» ایالت میسوری در ایالات متحده آمریکا ایراد کرده بود. آن سخنرانی میخواست جهان را تقسیم شده به مناطق نفوذ غرب و شرق ترسیم کند که در آن، کمونیسم که نماینده آن شرق بود، «چالشهای فزاینده و مهلکی برای تمدن مسیحی» که نماینده آن غرب است، آفریده است. با توجه به این شرایط، سخنرانی ٧ سپتامبر ۱٩۴٧ نهرو، از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ نهرو مخالف این بود که ملتها به اردوگاههای رقیب پیوسته و خود را در مقابل یکدیگر قرار دهند.
جهت کمک به تکامل یک سیاست خارجی مشترک، اولین «کنفرانس روابط آسیایی» در سطح غیردولتی، تحت سرپرستی «شورای روابط جهانی هند» از ٢٣ مارس تا ٢ آوریل ۱٩۴٧، با شرکت نمایندگان ٢۸ کشور- از آنجمله برخی از جمهوریهای آسیایی اتحاد شوروی آن زمان- در دهلی برگزار شد. ناظرانی نیز از سازمان ملل، جامعه عرب، و از مؤسسات پژوهشی در استرالیا، بریتانیا، ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در آن کنفرانس شرکت کردند. به نظر نهرو چالشی که در برابر ملتهای آسیا قرار دارد این است که «چگونه به سلطۀ خارجی، مستقیم یا غیرمستقیم، پایان داده و به آزادی برای هدایت امور خود براساس اراده و خواست مردم خود دست یابند…» نهرو در سخنرانی ٢٣ مارس ۱٩۴٧ خود قاطعانه اعلام کرد: «ما بر روی پاهای خود ایستاده ایم و با تمام دیگرانی که آماده همکاری با ما هستند، همکاری میکنیم. ما قصد نداریم بازیچه دست دیگران باشیم.» (نگاه کنید به:
http://pib.myiris.com/speech/article.php3?fl=010512181836)
مهاتما گاندی که در ٢ ماه مه ۱٩۴٧ سخنرانی اختتامیه کنفرانس را ایراد کرد نیز از نمایندگان شرکت کننده در «کنفرانس روابط آسیایی» خواست یک نقش رهبری کننده برای برقراری صلح جهانی ایفا نمایند. گاندی طی یک درخواست مؤثر گفت: «من به جهان واحد باور دارم. و چطور ممکن است غیر از این باشم…. امروزه غرب در یأس ناشی از گسترش سلاحهای اتمی به سر میبرد، زیرا گسترش بمبهای اتمی به معنی نابودی کامل است، نه فقط نابودی غرب، بلکه نابودی تمام جهان….این به شما بستگی دارد که کل جهان را، نه فقط آسیا، بلکه کل جهان را از آن شیطنت، از آن گناه نجات دهید.» (نگاه کنید به: http://en.wikisource.org/wiki/Speech_at_Inter-Asian_Relations_Conference )
برای جزییات بیشتر در باره جنبش عدم تعهد به مقاله زیر به مناسبت پنجاهمین سالگرد تشکیل کنفرانس باندونگ در ۱۹۵۵ مراجعه نمایید:
http://pd.cpim.org/2005/0529/05292005_nd%20jayaprakash.htm
http://pd.cpim.org/2005/0605/06052005_bandung%20conf.htm
موضع اصولی نهرو
دیدار نهرو از ایالات متحده در اکتبر ۱٩۴٩، تحول دیگری بود که تأثیر مهمی بر سیاست عدم تعهد باقی گذاشت. دولت ایالات متحده زمان آن دیدار را طوری تنظیم کرده بود که با به قدرت رسیدن حزب کمونیست در چین مصادف باشد. در جریان آن دیدار، محافل حاکمه ایالات متحده برای آنکه هند را به اردوی ضد- کمونیستی بکشانند، فشار قابل ملاحظهای بر نهرو وارد کردند. معهذا، نهرو با رد در جای پیشنهاد ایالات متحده برای استقرار پایگاههای نظامی در هند در قبال کمکهای اقتصادی که نهرو برای دریافت آنها به آمریکا سفر کرده بود، به تمام آن تلاشها پشت پا زد. نهرو قبول کرد دست خالی بدون کمکهای اقتصادی ایالات متحده به میهن باز گردد و اجازه ندهد هند به یکی از دنبالهروهای اردوی محافل حاکمه ایالت متحده مبدل شود.
مذاکراتی که بین چوئن لای نخستوزیر چین و نهرو انجام شد و به امضای بیانیه مشترک ٢۸ ژوئن ۱٩۵۴ پیرامون اصولی که روابط بین هند باید بر آن بنا شوند، انجامید، یکی دیگر از نقاط عطف مهم در تاریخ جنبش عدم تعهد بود. این اصول، که متعاقباً به اصول پنجگانه همزیستی مسالمتآمیز یا «پنج شیل»Panch Sheel معروف شد عبارتند از: (۱) احترام متقابل به تمامیت ارضی و حق حاکمیت هر طرف؛ (٢) عدم تجاوز؛ (٣) عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر؛ (۴) برابری و منفعت مشترک؛ و (۵) همزیستی مسالمتآمیز.
بیطرفی مثبت
بیطرفی مثبت از عدم مشارکت در بلوکهای نظامی همراه با حرکات مثبت علیه انعقاد معاهدات نظامی، و مبارزه برای امر خلع سلاح تشکیل میشود. علاوه براین، بیطرفی مثبت یعنی میانجیگری در حل اختلافات بینالمللی در جهت کاهش تشنجهای بینالمللی؛ و مبارزه با استعمار که خود را در حمایت فعال از تمام خلقهایی که برای استقلال خود مبارزه میکنند، و بعد از کسب استقلال برای از میان برداشتن تمام میراث استعماری، نشان میدهد. مبارزه علیه آپارتاید و تبعیض نژادی در خواست برابری کامل نژادها و منع تبعیض علیه هر خلقی بیان شد. پیوستن هند به بیطرفی مثبت، قبل از هر چیز، خود را در مبارزه فعال برای حفظ و تقویت صلح نشان داد.
اصول جنبش عدم تعهد برای اولین بار به طور کامل در «کنفرانس آسیایی- آفریقایی» در باندونگ، اندونزی، که از ۱۸ تا ٢۴ آوریل ۱٩۵۵ برگزار شد، اعلام شد. رویهمرفته حدود ٣۴٠ نماینده از ٢٩ کشور به نمایندگی از ۱۴۴٠ میلیون (تقریباً دو سوم جمعیت آن روز جهان) در آن نشست شرکت داشتند. بیانیه پایانی در بخش «ارتقاء صلح و همکاری جهانی» به طور دقیق هدف مرکزی کنفرانس باندونگ را به شرح زیر بیان نمود:
«… کنفرانس در نظر گرفت که خلع سلاح و منع تولید، آزمایش و استفاده از سلاحهای اتمی و هیدروژنی جنگ، برای نجات بشریت و تمدن از ترس و چشمانداز نابودی کامل الزامی است. کنفرانس در نظر گرفت که ملتهای آسیا و آفریقا که در اینجا گرد آمدند نسبت به بشریت و تمدن وظیفه دارند پشتیبانی خود را از خلع سلاح و منع این سلاحها اعلام نموده و از ملتهای اصلی درگیر و افکار عمومی جهان بخواهند به آن خلع سلاح و منع تحقق بخشند….کنفرانس اعلام کرد خلع سلاح عمومی یک ضرورت مطلق برای حفظ صلح به شمار میآید و از سازمان ملل خواست تا به تلاشهای خود ادامه دهد و از تمام طرفهای درگیر خواست سریعاً به منظم کردن، محدود ساهتن، کنترل و کاهش نیروهای مسلح و تسلیحات، منجمله منع تولید، آزمایش و استفاده از سلاحهای کشتار جمعی و ایجاد نظارت بینالمللی مؤثر در این جهت اقدام نمایند.»
بیانیه پایانی همچنین ملتهای شرکت کننده را فراخواند تا از بیاعتمادی و ترس آزاد باقی بمانند؛ نسبت به هم حسن نیت نشان دهند؛ تعامل به خرج دهند؛ با هم در صلح و به عنوان همسایگان خوب زندگی کنند؛ و همکاری دوستانه را بر شالوده ده اصل مورد توافق گسترش دهند. (بیانیه پایانی کنفرانس آسیایی- آفریقایی، باندونگ، ٢۴ آوریل ۱٩۵۵. نگاه کنید به: http://www.ena.lu/mce.cfm )
اتحاد و همکاری پایدار میان ملتهای آسیایی و آفریقایی براساس اهداف و اصول فوق میتوانست تأثیرات منفی بر منافع بلوکهای میلیتاریست برجا بگذارد. در نتیجه، آنها هر چه که میتوانستند کردند تا امکان هر نوع اتحاد و همکاری میان ملتهای آسیایی- آفریقایی را مختل نمایند. ناتوانی کنفرانس باندونگ در ایجاد یک سازمان دایمی از ملتهای آسیایی- آفریقایی نشانگر آن بود که فرمان لابی هوادار نظامیگری، نهایتاً در درون ملتهای آسیایی و آفریقایی غالب شد.
تجدید حیات
در نتیجه تلاشهای خستگی ناپذیر نهرو (هند)، ناصر (مصر)، سوکارنو (اندونزی) و نکرومه (غنا) در کنار تیتو (یوگسلاوی) اهداف و مقاصد کنفرانس باندونگ در سال ۱٩۶۱ احیا شد، زمانی که ٢۵ کشور- که یازده تای آنها از آسیا و آفریقا بودند، همراه با یوگسلاوی، کوبا، و قبرس- گرد آمدند و جنبش جهانی عدم تعهد را تشکیل دادند. علیرغم خصومت ایالات متحده و متحدان آن نسبت به جنبش عدم تعهد، عضویت در جنبش عدم تعهد سال بعد از سال به طور مستمر افزایش یافته است و در حال حاضر ۱۱۸ ملت از مجموع ۱٩٢ ملت عضو سازمان ملل را در بر میگیرد.
در چهاردمین کنفرانس جنبش عدم تعهد که در سپتامبر ٢٠٠۶ در هاوانا برگزار شد، در «اعلامیه پیرامون اهداف و اصول و نقش جنبش عدم تعهد در شرایط بینالمللی کنونی» که در ۱۶ سپتامبر ٢٠٠۶ به تصویب رسید، بر اهداف و اصول جنبش عدم تعهد تأکید دوباره شد. (نگاه کنید به http://www.cubanoal.cu/ingles/index.html)
سران حکومتها و دولتهای ملل عضو جنبش عدم تعهد نیز بر اراده سیاسی خود برای تقویت جنبش عدم تعهد تأکید دوباره نمودند. اجلاس هاوانا همچنین یکی از اهداف اصلی جنبش عدم تعهد در شرایط بینالمللی کنونی را چنین اعلام نمود:
«ادامه به دنبال کردن خلع سلاح اتمی عمومی و غیر تبعیضی، و همچنین خلع سلاح عمومی و کامل تحت شدیدترین و مؤثرترین کنترل بینالمللی و در این چارچوب، فعالیت به سوی هدف رسیدن به موافقتنامهای برای برنامه مرحلهای نابود کردن کامل سلاحهای اتمی در چارچوب زمانی مشخص شده در راستای محو سلاحهای اتمی، منع توسعه، تولید، به دست آوردن، آزمایش، ذخیره کردن، انتقال، استفاده یا تهدید استفاده از آنها و تدارک نابود کردن آنها.»
تأکید دوباره اجلاس هاوانا بر اینکه: «ضروری است که جنبش به بودن در خط اول جبهه مبارزه برای تغییر و و دگرگون کردن نظم غیر عادلانه بینالمللی کنونی ادامه دهد»، مطمئناً به مذاق دولت ایالات متحده، که تجدید حیات و دوباره فعال شدن جنبش عدم تعهد را یک تهدید ذاتی نسبت به منافع خود تصور میکند، خوش نیامد.
نشست سالانه «شورای تجاری ایالات متحده- هند» برای این منعقد شده بود که فرصت مناسبی باشد برای رساندن این پیام به هند که باید از شر جنبش عدم تعهد خلاص شود، پیامی که دولت هند را در وضعیت خجالتآوری قرار داده است. معهذا، فاکت این است که علامتهایی که دولت هند با عمل کردن بر خلاف اهداف و مقاصد جنبش عدم تعهد طی چند سال گذشته داده است، به دولت ایالات متحده جسارت آن را داده است که از هند بخواهد از جنبش عدم تعهد دست بردارد. دولت هند، طی اقدامی در جهت کنترل آسیب، مجبور شد سریعاً بر تعهد خود به جنبش عدم تعهد تأکید دوباره نماید. (نگاه کنید به بیانیه مطبوعاتی، ٢٩ ژوئن ٢٠٠٧: http://meaindia.nic.in/pbhome.htm)
با این وجود، بیانیه مطبوعاتی فوقالذکر از طرف سخنگوی وزارت امورخارجه در پاسخ به اظهارات رایس، آنچنان مختصر بود که شاهد بیشتری بر این است که دولت هند قصد آن را نداشت که به غیر از چاپلوسی در باره جنبش عدم تعهد کار دیگری بکند. خیانت کامل به آرمان جنبش عدم تعهد خواهد بود اگر دولت هند، به عنوان یکی از اعضای مؤسس، در به تن کردن ردای مسؤولیت و ایفای نقش رهبری در گسترش امر جنبش عدم تعهد از طریق عمل بر اساس اصول و اقدامات گذشته آن و در جهت تحقق اهداف آن قصور نماید.
برخورد کنونی دولت هند نسبت به جنبش عدم تعهد، به نظر نمیرسد چندان بهجا باشد. برخلاف اعلام واضح نهرو در سال ۱٩۴٧ مبنی بر اینکه: «ما قصد نداریم بازیچه دست دیگران بشویم»، امروزه، ظاهراً تعداد قابل توجهی در رأس امور هند قرار دارند که نسبت به اینکه هند نقش ساز دوم ایالات متحده را ایفا نمایند، مخالفتی ندارند. در طرح «نقشه عمل برای جهان آزاد از سلاح اتمی و خشونت» که راجیو گاندی، نخستوزیر در سال ۱٩۸۸ در برابر مجمع عمومی سازمان ملل قرار داد، برخی سنگپایههای لازم برای تحقق چشمانداز مهاتما گاندی در باره «جهان واحد» گذاشته شد. با این وصف، بعد از ترور راجیو گاندی در سال ۱٩٩۱، دولت هند گام گذاشتن در مسیر دیگری را برگزید. در نتیجه، به توصیه مهاتما گاندی در سال ۱٩۴٧، مبنی بر اینکه «این به شما بستگی دارد که کل جهان را، نه فقط آسیا، بلکه کل جهان را از آن شیطنت، از آن گناه نجات دهید» [از جنگ و ویرانی] وقعی نمینهند. تنها یک جامعه هشیار و مطلع و یک جنبش تودهای نیرومند و فعال میتواند دولت هند را به بکار بستن توصیه بلیغ گاندی و نهرو وا داشته و آن را مجبور به حراست از اصول جنبش عدم تعهد و عمل براساس آن اصول بنماید.
http://pd.cpim.org/2007/0722/07222007_nam.htm
http://pd.cpim.org/2007/0729/07292007_nam.htm