شنبه, شهریور ۳۱

«غم بم» در«جهان فدرال»

نکات مربوط به حوزه‌های تخصصی «حکومت های تطبیقی» و «حکومت آمریکا» به کنار، نوشته «جهان فدرال» عمادالدین باقی، «نظم نوین جهانی» مورد نظر «محافظه‌کاران نو» آمریکا را در پوششی «فدرالیسم جهانی» تبلیغ می‌کند. جهان فدرال «باقی» همانند تئوری تقسیم کار جهانی محمد رضا پهلوی، توجیه‌گر نظام طبقاتی و شکاف بین کشورهای فقیر و غنی است. در این جهان، سلطهً مطلق سیاسی و اقتصادی سرمایه امپریالیستی، نه تنها به رسمیت شناخته شده، بلکه به دیگران توصیه می‌شود که اگر خواهان امنیت هستند، بر این سلطه‌گرایی گردن نهاده و با تسلیم در برابر خواست قدرت‌های بزرگ و از طریق انحلال ارتش و از بین بردن سلاح‌های دفاعی خود، از تضمین جامعه جهانی برخوردار شوند. در این نظام فدرال که باقی «با توجه به سیر تحولات سیاسی» استقرار تمام و کمال آنرا پیش بینی کرده است، ماشین نظامی امپریالیسم آمریکا و«ناتو»ی تجاوزگر، مترادف با «جامعه جهانی» معرفی می‌شوند.

 

نکات مربوط به حوزه‌های تخصصی «حکومت های تطبیقی» و «حکومت آمریکا» به کنار، نوشته «جهان فدرال» عمادالدین باقی، «نظم نوین جهانی» مورد نظر «محافظه‌کاران نو» آمریکا را در پوششی «فدرالیسم جهانی» تبلیغ می‌کند. جهان فدرال «باقی» همانند تئوری تقسیم کار جهانی محمد رضا پهلوی، توجیه‌گر نظام طبقاتی و شکاف بین کشورهای فقیر و غنی است. در این جهان، سلطهً مطلق سیاسی و اقتصادی سرمایه امپریالیستی، نه تنها به رسمیت شناخته شده، بلکه به دیگران توصیه می‌شود که اگر خواهان امنیت هستند، بر این سلطه‌گرایی گردن نهاده و با تسلیم در برابر خواست قدرت‌های بزرگ و از طریق انحلال ارتش و از بین بردن سلاح‌های دفاعی خود، از تضمین جامعه جهانی برخوردار شوند. در این نظام فدرال که باقی «با توجه به سیر تحولات سیاسی» استقرار تمام و کمال آنرا پیش بینی کرده است، ماشین نظامی امپریالیسم آمریکا و«ناتو»ی تجاوزگر، مترادف با «جامعه جهانی» معرفی می‌شوند.

 

 

تارنگاشت عدالت

ع.  سهند

نگاهی به دو نوشتهً عمادالدین باقی

 

عمادالدین باقی، در دفاع از پذیرش پروتکل الحاقی، طی نوشته‌ای اعلام کرد:

«در هزاره سوم، جهان آن قدر کوچک شده است که نمی‌توان انتظار داشت امنیت و مصلحت جامعه جهانی تأمین شود، در حالی که در درون عضوی از این خانواده، امنیت و قانونمداری در چالش جدی باشد… محمد رضا پهلوی در کتاب ماموریت برای وطنم سیاست خارجی خویش را بر تئوری تقسیم کار جهانی استوار ساخته بود. این تئوری می‌توانست توجیه‌گر نظام طبقاتی و شکاف کشورهای فقیر و غنی باشد که در آن برخی از کشورهای صادرکننده مواد خام و نیروی کار ارزان و برخی دارای فناوری‌های پیشرفته و مسلط در بازار اقتصاد و کار جهانی هستند. ما برای پرهیز از آثار احتجاج با این تئوری، ضمن پذیرش مفهوم خانواده جهانی بر آنیم که جهان به سوی نوعی نظام فدرالیته به پیش می‌تازد و الگوی سیستم فدرالی در حال بسط بین المللی است. ایالات متحده آمریکا نیز درواقع از ۵۲ کشور ـ ایالت تشکیل شده که هر کدام پارلمان و دولت مستقل خوایش را دارند و یک پارلمان مرکزی متشکل از نمایندگان پارلمان های ایالتی و یک رییس جمهور به عنوان نماینده کل ایالات در این کشور وجود دارد. هر یک از ایالات زبان، آیین و قوانین خود را دارند و برای شرکت یا عدم شرکت در جنگ می‌توانند تصمیم مستقلی اتخاذ کنند … کشورهای جهان به تدریج به مجموعه ایالت‌هایی مبدل می‌شوند که در فدرالیته جهانی، نمایندگانی در پارلمان بین‌المللی یعنی سازمان ملل دارند و با توجه به سیر تحولات سیاسی کاملا قابل پیش‌بینی است که در آینده  ساختار سازمان ملل نیز دستخوش تغییراتی برای مناسب‌تر شدن آن با شرایط نوین شود… حتی در نظام سنتی و عصر جنگ سرد نیز تجربه گرانبهای ژاپن فراروی ماست. ژاپن پس از انفجار بمب اتمی در هیروشیما و تسلیم شدن در برابر آمریکا متعهد شد که بدون ارتش و جنگ افزار بماند تا تهدیدی برای دیگران به شمار نیاید. همین تعهد، امنیت ژاپن را در برابر هر تجاوزی تضمین کرد و جامعه جهانی اجازه تعرض به کشورهای فاقد ارتش و سلاح را که تهدیدی به شمار نمی‌آید، نمی‌داد…» (جهان فدرال، «شرق»، ۱۵ مهر‌ماه ۸۲)

نامبرده اخیرا در ارتباط با زمین‌لرزه مهیب و ویرانگر بم نوشت: «… در این همبستگی یک ملت بدون مرزبندی‌های خودی و غیرخودی، مذهبی و غیرمذهبی ترک و بلوچ و فارس و … تجلی کرد و کاش بدون خط کشی‌های اقتدارگرایان این ملت، چنین بماند. آنان که در موقعیت‌های عادی به سختی مالی را از جان می‌کنند نیز در این لحظه‌ها به آسانی از دارایی خویش می‌گذرند و بی‌حساب و کتاب و قبض هر چه می‌توانند نثار می‌کنند. حس همبستگی در سراسر ایران برانگیخته شد. دستگاه‌ها و نهادها و مردم بی‌چشمداشت وعاشقانه و موج وار به یاری بم شتافتند. تصویر ورود یاریگران از ملیت‌ها و کشورهای مختلف اشک را در چشم می‌نشاند و نشان می‌داد هنوز انسانیت زنده است. اما چرا باید هزاران بی‌گناه این چنین قربانی شوند تا همدلی و همبستگی انسان به جوش آید و فوران کند. اگر همین همت وهمبستگی دولت و نهادهای حکومتی و مردم پیش از چشیدن طعم تلخ حادثه بر آید و آینده را  همواره آبستن این زهر افشانی‌ها بنگرد و با افول زمان فروکش نکند همین ملت می‌تواند ره صد ساله را در کوتاه زمان بپیماید و شاید این روزهای غمبار نباشد. اگر آنان که در قدرتند به جای کاشتن نفرت، مدارا و محبت بکارند و به جای زور، تمکین به رای مردم را پیشه کنند تا جامعه همواره مستعد همبستگی مستمر باشد و دولت و ملت با همین روحیه کمر به عمران و سازندگی و پیشرفت ببندند دیگر غم بم نخواهیم داشت. چرا انسانگرایی و نوعدوستی و عاطفه ما پیوسته و پایدار بنا شود و به هزینه نابودی هنموعان ما فقط برای چند صباحی طلوع کند… زمانی از فقر و جهل نیازمند همدلی و همبستگی پایدار و ماندگار است وگرنه جوشش لحظه ای آن ریاکارانه می‌نماید. غم بم در کمین تهران و قم و اصفهان و شیراز هم نشسته است و حوادث غیرمترقبه در شکل و شمایل مختلف به ناگهان فرود می‌آید.» (غم بم، «شرق»، ۸ دی‌ماه ۸۲)

 {styleboxjp}

در مطالعه نقل قول‌های نستباً طولانی فوق و مقالات مشابه آن‌ها در رسانه‌های داخل کشور، خواننده اگر از سطح فراتر رفته و به عمق مطالب و ریشه و خاستگاه فلسفی و نظری دیدگاه‌های در ظاهر جذاب و بدیع آن‌ها بپردازد، به‌ روشنی پی خواهد برد که در جنبش وسیع اصلاحات، جریانی وجود دارد که با بهره‌گیری گسترده از زبان و شیوه بیان و استدلال «محافظه‌کاران نو» در آمریکا و انگلیس، به مقابله با «محافظه‌کاران» و «اقتدارگرایان» بومی مسلط بر حیات سیاسی و اقتصادی ایران، آمده است. در خارج کشور نیز، در نتیجه دگردیسی بخش‌هایی از «چپ نو» دهه ۱۳۵۰ به «محافظه‌کاران نو»  دهه ۱۳۸۰، نظرات مشابهی بر تئوری و عمل جریان‌هایی در درون جنبش چپ مهاجر ایران نیز مستولی شده است. این تحولات، چالش‌های جدی در برابر پیروان سوسیالیسم علمی قرار داده است، چالش‌هایی که بدون درک و مقابله مؤثر با آن‌ها، فعالیت‌های تئوریک وعملی ما را با دشواری‌های جدی روبرو خواهد کرد{/styleboxjp}.

بررسی کامل دیدگاه‌های نظری و فلسفی «محافظه‌کاران نو» از حوصله این نوشته خارج بوده و مقالهً جداگانه‌‌ای را می‌طلبد. با این وجود، در ارتباط کامل با بحث، در اینجا، دو اصل، یکی ناظر بر نظام بین‌المللی و دیگری معطوف  به صحنه ملی، اجمالاً مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

 

«جهان فدرال» یا انترناسیونالیسم سرمایه

  یکی از پی‌آمدهای جهانی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، از بین رفتن سیستم امنیتی‌ای بود که نزدیک به ۵۰ سال بر تهاجمات امپریالیسم برای سلطه بر جهان مهار می‌زد. در پی خلاء ایجاد شده در این زمینه، آمریکا طرح تهاجمی جدیدی را برای سلطه جهانی پی‌ریزی کرد، که تجلی آن را اکنون در طرح «نظم نوین جهانی»، دکترین‌های «محور شیطانی» و «حمله پیشگیرانه» به روشنی می‌بینیم. رئوس سیاست خارجی آمریکا در جهت جامه ًعمل پوشاندن به این طرح را می‌توان در نکات زیر خلاصه کرد:

ـ گسترش پیمان تجاوزگر ناتو به سمت شرق؛

ـ ایجاد پیمان‌های نظامی منطقه‌ای و گسترش حضور نظامی آمریکا در اقصا نقاط جهان؛

ـ تهاجم وسیع و علنی علیه کشورهایی که از نظر آمریکا به نحوی مانع تکوین این نظم نوین هستند، تحت عناوین دفاع از حقوق بشر، مبارزه با تروریسم و یا دفاع از حقوق اقلیت‌های ملی دراین کشورها؛

ـ تجزیه و خنثا کردن کشورهایی که بالقوه می‌توانند مراکز مقاومت و پایداری در برابر تکوین نظم نوین شوند. مانند تجزیه یوگسلاوی و طرح‌های در دست اجرا برای تجزیه عراق و ایران؛

ـ ممانعت از هر گونه همکاری منطقه‌ای مستقل و بدون دخالت و نظارت آمریکا، میان کشورهای جهان؛

ـ فرسایش سازمان و کارایی نهادهای دولتی و اجتماعی کشورهای جهان سوم، از طریق تحمیل سیاست‌های تعدیل اقتصادی و خصوصی‌سازی بخش دولتی؛

«محافظه‌کاران نو» در آمریکا، در کنار و موازی با سیاست‌های نظامی و دیپلماسی پنهان، جهت تأثیر گذاردن بر افکار عمومی و ایجاد زمینه‌های ذهنی در مردم جهان برای پذیرش نظم نوین جهانی و یا حداقل ایجاد انفعال و بی‌تفاوتی در برابر آن، از دیپلماسی عمومی و ابزار مختلف آن مانند برنامه‌های تبلیغی، خبری، مبادلات فرهنگی و … استفاده می‌کنند.

در دیپلماسی عمومی محافظه کاران نو، «جهانی‌سازی» و فرا رسیدن «جهان فدرال» همان نقشی را بازی می‌کند، که ناسیونالیسم در مراحل اولیه توسعه سرمایه‌داری به عهده داشت. در «جهان فدرال» سرمایه، همه مرزهای ملی در برابر انباشت سرمایه و توسعه اقتصادی باید از میان برداشته شوند. در «جهان فدرال» نهاد «دولت ـ ملت» نقش تاریخی خود در زمینه تدوین و اجرای برنامه‌های ملی و مترقی در زمینه توسعه اقتصادی و دفاع از منافع ملی را از دست داده و برای آن راهی بجز سمت‌گیری نئولیبرالی و ادغام در روند جهانی‌سازی باقی نمانده است.

سطح شناخت و اطلاعات سیاسی عمادالدین باقی از نظام فدرال آمریکا، یعنی نظامی که او آنرا برای نظم نوین جهانی مورد نظر خود تبلیغ می‌کند و از ساختارهای سیاسی ـ اقتصادی و عملکرد آنرا می‌توان از گزارش او درباره تعداد ایالات عضو این نظام فدرال دریافت. شاید هم نامبرده، افغانستان و عراق را دو عضو جدید نظام فدرال آمریکا به حساب می‌آورد.

نکات مربوط به حوزه‌های تخصصی «حکومت های تطبیقی» و «حکومت آمریکا» به کنار، نوشته «جهان فدرال» عمادالدین باقی، «نظم نوین جهانی» مورد نظر «محافظه‌کاران نو» آمریکا را در پوششی «فدرالیسم جهانی» تبلیغ می‌کند. جهان فدرال «باقی» همانند تئوری تقسیم کار جهانی محمد رضا پهلوی، توجیه‌گر نظام طبقاتی و شکاف بین کشورهای فقیر و غنی است. در این جهان، سلطهً مطلق سیاسی و اقتصادی سرمایه امپریالیستی، نه تنها به رسمیت شناخته شده، بلکه به دیگران توصیه می‌شود که اگر خواهان امنیت هستند، بر این سلطه‌گرایی گردن نهاده و با تسلیم در برابر خواست قدرت‌های بزرگ و از طریق انحلال ارتش و از بین بردن سلاح‌های دفاعی خود، از تضمین جامعه جهانی برخوردار شوند. در این نظام فدرال که باقی «با توجه به سیر تحولات سیاسی» استقرار تمام و کمال آنرا پیش بینی کرده است، ماشین نظامی امپریالیسم آمریکا و«ناتو»ی تجاوزگر، مترادف با «جامعه جهانی» معرفی می‌شوند.

 

محافظه‌کاران دلسوز

«جهان فدرال» محافظه‌کاران نو، جهانی است نابرابر و طبقاتی که شکاف بین واحدهای تشکیل دهنده آن واقعی و رو به گسترش است. اما اگر در چارچوب تقسیم کار جهانی سرمایه، در واحدهای متعدد تشکیل دهنده، «خودی»ها قدرت را به‌ دست داشته و بتوانند در مجامع بین‌المللی و نهادهای مختلف بین‌المللی سرمایه بومی وابسته را نمایندگی کنند، نگرانی چندانی نباید نسبت به امنیت «جهان فدرال» به خود راه داد. آنچه می‌ماند چگونگی مقابله با نابرابری‌های طبقاتی در درون هر واحد ملی است.

محافظه‌کاران نو، مقابله با این تضاد اجتماعی را در نظریه «محافظه‌کاری دلسوز» (compassionate conservatism) یافته اند. محافظه‌کاران نو، در حالی که با اجرای سیاست‌های نئولیبرالی، موجب فرسایش سازمان و کارآیی نهادهای دولتی و اجتماعی می‌شوند، با بهره‌گیری از احساسات ناسیونالیستی و مذهبی مردم، و با توسل به «همبستگی ملی» و «همت مردمی» می‌کوشند در موارد بروز حوادث غیرمترقبه و یا در جهت جلوگیری از انفجارهای اجتماعی، بخشی از وظائف سنتی نهادهای دولتی و اجتماعی را به مردم، یعنی قربانیان «فدرالیسم جهانی» سرمایه منتقل کنند.

جورج بوش پدر در روز ۲۰ ژانویه ۱۹۸۸، طی سخنرانی بمناسبت آغاز رسمی دوره ریاست جمهوری خود، از «یک هزار کانون نورانی» (A Thousand Points of Light) سخن می‌گفت که می‌باید با انجام خیرات و صدقات، جای دولت در تأمین اجتماعی را به عهده بگیرد.

«محافظه‌کاران نو» در آمریکا، از زبان جورج بوش پسر، اصطلاح «محافظه‌کاری دلسوز» را ضرب و متداول کردند و به آن به عنوان یک سیاست تبلیغی رسمیت بخشیدند. «محافظه‌کاران نو» سقوط بی سابقه در فرهنگ آمریکا را به اندازه دولت و نقش آن مرتبط می‌دانند. آن‌ها در حالی که بی‌رحمانه، با حذف خدمات دولتی، شهروندان را در شرایط نستباً نامساعدی قرار می‌دهند، با توسل به آموزش‌های دین مسیح که عمدتا متکی بر تفاسیر بنیادگرایان مسیحی راست‌گرا است، سیاست خود را دلسوزانه تبلیغ کرده و از مردم و نهادهای مذهبی می‌خواهند که جای خالی شده دولت را پر کنند.

محافظه‌کاری دلسوز را در همه سطوح جمهوری اسلامی به‌ وضوح می‌توان دید. آقای خامنه ای، که طی ۱۴ سال تکیه زدن به مقام رهبری جمهوری اسلامی و به عنوان «ولی مسلمین جهان» 14 سال با سکوت خود بر غارت و چپاول سیاست‌های تعدیل اقتصادی مهر تأیید زده است، در پیام نوروزی سال ۸۲ خود، سال جاری را سال نهضت خدمت‌رسانی به مردم خواند. (ضرورت‌های نهضت خدمت‌رسانی، خراسان، ۲۱ فروردین ۸۲)

طبیعت، در سال نهضت خدمت‌رسانی، «دستگاه‌ها و نهادها» را در بم در بوته آزمایش گذاشت. برخلاف ادعاهای آقای باقی، «دستگاه‌ها و نهادها» از این آزمایش سربلند بیرون نیامدند. طبیعتاً به علت ندانم‌کاری‌ها و قصور نابخشودنی «دستگاه‌ها و نهادها» نیروی بی‌پایان مردم هم که بی‌چشمداشت و عاشقانه و موج وار به یاری شتافتند، نتوانستند کار چندانی انجام دهند. در عمل، طی چند روز اول بعد از این فاجعه نه بیمارستان صحرایی بر پا شد، نه نان‌پزی متحرکی به راه افتاد، نه خواربار و آب آشامیدنی کافی به آسیب‌دیدگان رسید، نه چادر در دسترس مردم قرار گرفت و نه بیل به تعداد کافی در دست داوطلبان مردمی بود، چه برسد به دستگاه‌ها و ماشین‌های امداد و لودر و بولدوزر.

«دستگاه‌ها و نهادها» بدتر از همه این‌ها، به شیوه‌ای توهین‌آمیز و تحقیرکننده، همان شیوه‌ای که آمریکایی‌ها در افغانستان، عراق، سومالی  و … از درون کامیون‌های در حال حرکت برای مردم پیاده و دوان، «کمک» به هوا پرتاب می کنند، به همان شیوه‌ای که کشاورزان آمریکایی، از خودرو موتوری علوفه برای احشام به اطراف پرتاب می کنند، امر امداد‌ رسانی را پیش بردند. بر خلاف ادعاهای آقای باقی:

«در محشری که پس از وقوع زلزله بم رخ داد، محشری از بی‌نظمی، بی‌کفایتی، سردرگمی و بی‌لیاقتی را شاهد بودیم … ده ساعت بعد، خبرنگار اعزامی واحد مرکزی خبر، خطاب به گوینده رادیو پیام می‌گفت: به مردم بگویید اگر این جا (بم) می آیند جیب‌هایشان را پر از داروهای اولیه کنند و بیل همراه بیاورند تا بتوان آوارها را کنار زد و زندگان را نجات داد. قهر طبیعت هزاران نفر را کشت، اما بی‌لیاقتی و بی‌کفایتی مدیریت‌های خرد و کلان هم عامل مرگ هزاران نفر دیگر بود.» ( پارس پژواک، کوخ‌ها باقی ماند، کاخ‌ها افزایش یافت، دی‌ماه ۸۲)

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *