شنبه, شهریور ۳۱

نرمش در برابر ایران

نرمش در برابر ایران: وسوسه "واقعگرایان" سیاست خارجی آمریکا

سایت «رویداد» ترجمه ای مخدوشی از این مقاله را تحت عنوان « گزارشی از آخرین جمع بندی کمیته مطالعات قرن ۲۱ آمریکا در باره ایران» در ستون گزارشات ویژه خود منتشر کرده است۲. ترجمه «رویداد» نظرات "واقعگرایان" را که مورد نقد نویسنده  قرار گرفته اند به جناح نومحافظه کاران نسبت داده و تمایز آشکار بین نظرات این دو جناح در هیات حاکمه آمریکا در ارتباط با ایران را نشان نمی دهد.

با توجه به اهمیت موضوع مقاله و ضرورت آشنایی با سیاست های جناحی در آمریکا و ایران، ترجمه زیر در اختیار خوانندگان قرار می گیرد.

 

 

نرمش در برابر ایران: وسوسه "واقعگرایان" سیاست خارجی آمریکا

سایت «رویداد» ترجمه ای مخدوشی از این مقاله را تحت عنوان « گزارشی از آخرین جمع بندی کمیته مطالعات قرن ۲۱ آمریکا در باره ایران» در ستون گزارشات ویژه خود منتشر کرده است۲. ترجمه «رویداد» نظرات "واقعگرایان" را که مورد نقد نویسنده  قرار گرفته اند به جناح نومحافظه کاران نسبت داده و تمایز آشکار بین نظرات این دو جناح در هیات حاکمه آمریکا در ارتباط با ایران را نشان نمی دهد.

با توجه به اهمیت موضوع مقاله و ضرورت آشنایی با سیاست های جناحی در آمریکا و ایران، ترجمه زیر در اختیار خوانندگان قرار می گیرد.

 

 

 

تارنگاشت عدالت

ریول مارک گرشت

برگردان: ا. آذرنگ

 

توضیح: مطلب زیر ترجمه مقاله ای است به قلم یکی از روشنفکران کارگزار نو- محافظه کاران آمریکایی که در شماره ۸ مارس ۲۰۰۴ هفته نامه « ویکلی استاندارد»، یکی از بلند گوهای تبلیغاتی هارترین بخش هیات حاکمه آمریکا، منتشر شده و در پایگاه نومحافظه کاران روی شبکه نیز قرار گرفته است است۱. نویسنده مقاله در دفاع از سیاست نومحافظه کاران آمریکا، به نقد سیاست یه اصطلاح واقعگرایان آن کشور که خواهان نوعی "تسامح و تعامل" با جمهوری اسلامی هستند، پرداخته و اجرای کامل سناریو ی عراق را، به بهانه مقابله با سلاح های کشتار جمعی ایران و مبارزه با تروریسم ، در مورد ایران توصیه کرده است.

سایت «رویداد» ترجمه ای مخدوشی از این مقاله را تحت عنوان « گزارشی از آخرین جمع بندی کمیته مطالعات قرن ۲۱ آمریکا در باره ایران» در ستون گزارشات ویژه خود منتشر کرده است۲. ترجمه «رویداد» نظرات "واقعگرایان" را که مورد نقد نویسنده  قرار گرفته اند به جناح نومحافظه کاران نسبت داده و تمایز آشکار بین نظرات این دو جناح در هیات حاکمه آمریکا در ارتباط با ایران را نشان نمی دهد.

با توجه به اهمیت موضوع مقاله و ضرورت آشنایی با سیاست های جناحی در آمریکا و ایران، ترجمه زیر در اختیار خوانندگان قرار می گیرد.

***

بنابر گزارش روزنامه ها و سیا، " آشتی ناپذیران " ایرانی در ۲۰ فوریه ضربه ای سخت و شاید کشنده بر حنبش اصلاحات و دموکراسی نوپای کشورشان وارد آوردند. با  "رد صلاحیت " بیش از دوهزار نفر از نامزد های انتخاباتی پیش از آنکه حتی انتخابات پارلمانی برگزار شود، نخبگان روحانی حاکم مطمئن شدند تا اصلاح طلبانی که از زمان پیروزی محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری مه ۱۹۹۷ به مقام و توجه ملی دست یافته بودند، دیگر بر پارلمان یا مجلس که به تریبونی برای ابراز نارضایتی و سرخوردگی عمومی از ملاهای حاکم تبدیل شده بود، مسلط نباشند.

با بدست آوردن اکثریت کرسیهای مجلس آینده و با در دست داشتن نهادهای امنیتی و دادگاهها، " آشتی ناپذیران " آنچنان که گزارش میشود، خواهند توانست احزاب سیاسی، روزنامه ها و سازمانهایی را که  روحانیون جناح چپ مانند خاتمی، از آنها برای  براه انداختن جنبشی ملی برای دگرگونی اوضاع استفاده می کردند را در هم شکسته و خاموش کنند.

بنا به نظر بسیاری از "واقعگرایان" آمریکایی –  آن نحله سیاست خارجی  که با افرادی مانند "برنت اسکوکرافت"، "زبیگنیو برژینسکی"، "جیمز بیکر"، "ریچارد مورفی"، "توماس پیکرینگ"، و "ریچارد هاس"؛ و بنگاههایی مانند " مرکز نیکسون" و "شورای روابط خارجی" شناسایی می شود- بر آنند که شاید اخبار بد، مژده بخش اوضاع بهتری باشند. " آشتی ناپذیران " ایران در واقع ممکن است " محافظه کاران عملگرا " باشند (اگر بخواهیم اصطلاحی که کارمندان فکری واقعگرایی آمریکا در مراکز اندیشه ورزی واشنگتن-  جایی که آنها سرگرم ساختن و  پرداختن استراتژی نوینی برای ایران و خاور میانه بزرگ هستند-ضرب کرده اند را بکار بگیریم).

در جهان پس از یازده سپتامبر، هراس از سلاحهای کشتار جمعی در دستان ناصالح، بر مباحثات سیاست عمومی غلبه یافته و شمار روزافزونی از واقعگرایان آمریکایی بر این باورند که که برای برچیدن برنامه های تولید سلاحهای کشتار جمعی ایران میتوان با " ملاهای عملگرای " ایران –  در ترجمه فارسی این یعنی علی اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور سابق ایران و ناظر و سرپرست دستگاه روحانیت، و علی خامنه ای " رهبر معنوی " کشور –معامله کرد.

حتی در محافل مشخصی این احساس وجود دارد که شاید حقیقتآ از خوشبختی ماست که خاتمی و اصلاح طلبان مجلس ضربه خورده اند. [بنابر این نظر] رفسنجانی و خامنه ای ممکن است در درون کشور بازیگران بسیار خشنی باشند –  ضرب و شتم مخالفان از طرف اوباش حزب الله، چاقو کاری و از پا انداختن روشنفکران لیبرال از جانب ماموران اطلاعاتی " یاغی"، قرار دادن چهره های خطرناک اپوزیسیون سیاسی که بر جسته تر از آنند که بتوان سر به نیستشان کرد در زندانهای قوه قضاییه، و رد صلاحیت مقامات مزاحم از جانب شورای نگهبان – اما بنابر همین تئوری، آنها در عرصه خارجی بازیگرانی مسئول و عقلایی هستند که اصولآ  بر اساس انگیزه های اقتصادی و  ژئوپولیتیک (و در مورد رفسنجانی پول) عمل می کنند. بدیگر سخن آنان  مردان واقعی هستند، که مباحثات روشنفکرانه چپگرانه، [ از نوعی] که بسیاری را در سمت جایگاه سیاسی خاتمی به خود مشغول کرد، حواسشان را پرت نمی کند.

در خور یاد آوری است که در گذشته ای نه چندان دور، واقعگرایان برجسته آمریکایی بحث دیگری را مطرح می کردند. در ماه می ۲۰۰۱ ، یعنی کمی پیش از پیروزی خاتمی برای بار دوم، " برنت اسکو کرافت" در واشنگتن پست نوشت که ما باید بطور یکجانبه حتی قبل از صحبت پیرامون علاقه رژیم ملاها به تروریسم، تولید سلاح های هسته ای و دیگر سلاحهای کشتار جمعی از جانب آن، یا خصومت تزلزل ناپذیر آن با روند صلح بین اسراییلها و فلسطینیها با جمهوری اسلامی تعامل کرده و با کنار نهادن تحریم های اقتصادی (بویژه  تحریم هایی که بخش انرزی را هدف قرار داده اند) با آن درگیر شویم. از نظر اسکوکرافت چنین کنش یکجانبه ای را نمی بایست " نشانه ضعف در برابر ادامه ددمنشی رژیمی سرکوبگر و منفور دانست."  از دید او چنان بر داشتی " این نکته اصلی را نادیده می گیرد که مبارزه فعالی برای تعیین راه آینده ایران در جریان است. نکته کلیدی گفتگو با مردم ایران است و نه با ستم کنندگان بر آنها."  پس، حرکت دولت بوش مبنی "در علامت دادن مبنی بر علاقه به بهبود روابط دوجانبه میتواند باعث دلگرمی و تشویق اصلاح طلبان و کسانی شود که مشتاقانه بدنبال دگرگونی هستند."

  البته "اسکوکرافت" توضیح نداد که که آخر چطور  یک معامله نفتی با کنکو  یا اکسان-موبیل باعث قدرتمندی نیروهای دموکراتیک ایران خواهد شد. ( می توان پرسید که آیا اسکوکرافت که مشاور حقوق بگیر کمپانی های نفتی است چنین پیشنهادی را برای رژیم شاه هم مطرح میکرد و یا مدیران نفتی آمریکا یی هیچگاه این موضوع را برای شاهزادگان نفتی و دیکتاتورهای خاورمیانه و آسیای مرکزی و قفقاز نیز پیشنهاد کرده اند). نه "اسکورافت" و نه هیچیک از سنگین وزنان دست اندرکار بررسی وبازبینی گسترده سیاست آمریکا در قبال ایران در سال ۲۰۰۱ ( "جیمزشلزینگر" وزیر دفاع اسبق و "لی همیلتون" عضو دموکرات کنگره) توضیح ندادند که چرا نخبگان سیاست زور-رفسنجانی و خامنه ای- که در سیاست قدرت بر دیگران پیشی گزیده اند، به امتیازات یکجانبه آمریکا بعنوان امتیازات یکطرفه نگاه نخواهند کرد.

لازم به توضیح نیست که قضیه واقعگرایان با حوادث تکامل یافته است؛ و حالا وقت آن است که ایالات متحده با " رژیمی منفور و سرکوبگر" وارد تعامل شود، زیرا برنامه هسته ای ایران که پیشرفته تر از آنست که ما تصور می کردیم، راه دیگری برای ما نمی گذارد. "توماس پیکرینگ" (این همیشه سفیر و دستیار پیشین وزارت امور خارجه ) نیز " بر ظرفیت ایران برای ناراحت و آشفته کردن زندگی برای آمریکا و متحدان آن در عراق"  بعنوان دلیلی برای  کنار آمدن با خداوندگاران روحانی تهران تاکید کرده است.

از دید واقعگرایان، اصلاح طلبان دوران خود را داشتند و باختند و حالا آمریکا باید بر اساس واقعیات موجود عمل کند. و خوشبختانه حکام ایران روحانیون فاسدی هستند که دیگر در قلبهایشان باور ندارند که از آسمانها ماموریت الهی دارند. نخست و مهمتر از هر چیز، آنها میخواهند که در چارچوب مرزهای امن و بدون تهدید از جانب آمریکا و اسراییل و همسایگان خود، در قدرت باقی مانده و به عنوان یک قدرت منطقه ای با منافع پذیرفته شده در عراق و خلیج فارس برسمیت شناخته شوند . اگر ما آنها رابه عضویت در باشگاه بپذیرم و به رفسنجانی و خامنه ای در کشور خود و دیگر کشور ها احساس امنیت ببخشیم، آن موقع آنها ممکن است از بمب دست بردارند.

 این دیپلماسی واقعگرایان آمریکا با تلاشهای انگلیس، فرانسه، آلمان که مسئولیت روابط اتحادیه اروپا با ایران را دارا هستند کامل خواهد شد. همزمان اروپاییها به تهران تذکر خواهند داد که ممکن است آنها جمهوری اسلامی را بخاطر محکوم کردن دروغگویی هسته ای آن به شورای امنیت سازمان ملل ببرند. و اگر ایرانیها به شیطنت ادامه دهند اروپاییها بدون رودربایستی امکان تحریم اقتصادی را به آنها گوشزد خواهد کردند – همان تحریمهای که واقعگرایان آمریکایی  بعنوان هویجی برای وادار کردن روحانیون به رفتار بهتر خواهان رفع آنها هستند.

پاریس [که] به استفاده از تحریم های اقتصادی بعنوان ابزاری سیاسی معروف نیست،  به تازگی یک قرارداد دو میلیارد دلاری برای اکتشاف نفت با جمهوری اسلامی را اعلام کرد، اگر چه دیپلماتها و ارواح مدتهاست میدانند که رژیم مذهبی به آژانس بین المللی اتمی در مورد برنامه " تحقیقات " هسته ای خود بنحو رسوایی دروغ میگفته است- اما بر اساس تئوری واقعگرایان، اروپاییها اینبار جدی خواهند بود. رویهم رفته آنها هم  به قرار داد منع گسترش سلاحهای اتمی بعنوان یکی از اصول بنیادین نظم جهانی لیبرال نگاه می کنند. شاید بیش از هر چیز، آنها نمیخواهند که جورج بوش فارغ از نظارت و سرپرستی بالغین اروپایی برای جلوگیری از دستیابی رفسنجانی و خامنه ای به سلاح اتمی، ایران را بمباران کند.

البته همه اینها بی معنی است. نه درک آنان از آنچه در ۲۰ فوریه در ایران رخ داد؛ نه موضع واقعگرایان در قبال روحانیون حاکم؛ و نه موثر بودن اقدام مشترک آمریکا و اروپا. اما آنچه که معنی می دهد، تهاجم واقعگرایان به سیاستهای بوش پس از یازده سپتامبر است.  در محافل سیاست خارجی آمریکا وسوسه واقعگرایان همیشه بسیار قوی بوده است، عمدتآ به این دلیل که راه کمترین مقاومت و کمترین تلاش را میجوید، و جفت خوبی است برای واکنشهای وزارت امور خارجه در جهت حفظ وضع موجود، سیا، و بلند رتبگان نظامی در پنتاگون. به نظر میرسد که سناتور جان کری [نامزد حزب دموکرات  در انتخابات ریاست جمهوری] نیز  برنامه واقع گرایانه را پذیرفته باشد.

اما اگر دولت بوش نیز گونه ای از رویکرد واقعگرایانه در مورد ایران را بکار بندد – و خستگی ناشی از بازسازی عراق یقینآ ترجیح کنونی اعلام شده دولت [بوش] در اجتناب از به اجرا گذاشتن بدترین طرحهای محتمل در برخورد با برنامه های سلاحهای هسته ای ایران و " بازداشت " اعضاء ارشد القاعده اسامه بن لادن از طرف رژیم مذهبی را تقویت می کند-  اینکار آنچه را که از "دکترین محور شیطانی  اعلام شده بعد از ۱۱ سپتامبر باقی مانده است، از میان تهی خواهد کرد. این در عمل انکار درس عمده و برینی است که جورج بوش از ۱۱ سپتامبر استخراج کرده است: اینکه  خاور میانه از نظر سیاسی ناکارآمد است، اینکه استبداد مورد حمایت آمریکا در سرزمینهای مسلمان ، عنصر اصلی رشد جنگ آوری مقدس القاعده بود، و اینکه گسترش دموکراسی در خاورمیانه مسلمان تنها  علاج ترور مقدس ۱۱ سپتامبر میباشد.

واقعگرایان آمریکایی هیچیک از اینها را نمی خواهند. آنها حتی پس از یازده سپتامبر واقعآ نمیخواهند در "امورداخلی" دیگران دخالت کنند. آنها ذاتآ از ماموریتهای پرومته ای نفرت دارند. آنان دوست ندارند که روابط  آمریکا در فراسوی [اقیانوس ] اطلس آنچنان با تهدید تروریسم  عجین باشد که حکم به اتخاذ دکترین پیشگیری کند ( اگر چه اغلب  واقعگرایان قلبآ از اصحاب سیاست فرا اطلسی هستند). مبارزه ایدئولوژیک همیشه امری کریه و غیر قابل اداره است، از این رو واقع گرایان سخت کوشیدند تا ایدئولوژی را ازجنگ سرد بیرون نگه دارند.. اگر دولت بوش در مورد انتقال خاور میانه مسلمان جدی باشد – وهنوز قضاوت در باره جدیت آن زود است- این امر ناگزیر موجب مغشوش شدن و ناراحتی و [ حتی] بیگانه شدن، هر شاه، امیر، و دیکتاتور هوادار آمریکا در منطقه خواهد شد.

موضوع سلاحهای کشتار جمعی گُوِه ایده آلی برای اردوگاه واقعگرایان است. اگر لیبی، آنطور که وزارت امورخارجه انگلستان ظاهرآ امیدوار است، بتواند به الگوی برخورد با دولتمردان خاور میانه تبدیل شود- بدین معنی که جلوگیری از سلاحهای کشتار جمعی با ایفای نقش تکخال بر گسترش دموکراسی ارجحیت پیدا کند –  در آنصورت واقعگرایان از بخت خوبی برای خاموش ساختن لفاظی های پسا یازده سپتامبری دولت  بوش بر خوردار خواهند شد. سخنرانیهای بوش در حمایت از دموکراسی محرک سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه بوده اند. آنها محرک تلاشهای هر چند ضعیف حکام خاور میانه در جهت باز کردن نظام سیاسی شان بوده اند. گفتگوی ملی شاهزاده عبدالله در عربستان سعودی، نتیجه مستقیم حرف و عمل پرزیدنت بوش بوده است. (حمله به عراق و قدرتمند ساختن اجتناب ناپذیر شیعیان عراق، مطمئنآ مشوق شاهزاده عبدالله شد تا با شیعیان ستمدیده عربستان سعودی که تصادفآ بر روی نفت عربستان سعودی در منطقه شرقی آن زندگی می کنند، وارد گفتگو شود) . با خاموش کردن آن سخنرانیهای ریگان معابانه، بوروکراتها روابط خارجی میدان دار خواهند شد همه و چیز را در دست خود خواهند گرفت.

و پس از آن بوش پسر سریع تر از آنکه "برژینسکی" و "اسکوکرافت" آرزو کرده باشند  به مانند بوش پدر به نظر خواهد رسید. به این دلیل که برنامه اتمی ایران را جز با حملات هوایی پیشگیرانه آمریکا یا اسراییل به سختی میتوان به تاخیر انداخت، و چون بوش بطور قابل درکی مایل به در نظر گرفتن حمله نظامی به یک کشور دیگر در خاور میانه نیست؛ واقعگرایان در درون و بیرون دولت میتوانند کاخ سفید را بطرف بررسی نوعی از گفتگو با رفسنجانی و خامنه ای – که البته هر تلاش آمریکا در جهت بر داشتن یکجانه تحریم های اقتصادی بر علیه جمهوری اسلامی را تائید خواهند کرد- سوق دهند. ( آنها بر خلاف واقعگرایان میدانند که این تحریمها بطور جدی بر ایران فشار وارد آورده اند.)

 یک مانع بزرگ بر سر راه آنهایی که میخواهند باور کنند که دیپلماسی راه حل [ مقابله با] آرزوی ایران برای دستیابی به سلاحهای کشتار جمعی است ( یا وانمود به باور داشتن می کنند)، وجود دارد. آژانس بین المللی انرژی اتمی باید گزارش دیگری در ماه ژوئن در باره ایران تهیه کند – همان وقت که دولت بوش قرار است ابتکار خاورمیانه بزرگ را منتشر کند، که نشان خواه داد که دولت تا چه حد در پیش بردن دموکراسی در منطقه ای که همه رهبران از آن نفرت دارند جدی است. بر همگان آشکار شده است که ایرانیها عمدا سعی کرده اند که مقامات آژانس بین المللی انرژی اتمی و دیپلماتهای اروپایی را که مسئول حفظ گفتگوی با رژیم مذهبی پیرامون سلاحهای کشتار جمعی هستند، را فریب دهند. مقامات اروپایی ، منجمله فرانسویها،  حتی بطور خصوصی به خود زحمت انکار  اهداف برنامه هسته ای ایران ، فریبکاری مستمر آنها،  و مشکل خود در تضمین پایبندی ایرانیان را  نمی دهند.

رژیم مذهبی بر خلاف قول خود هنوز پروتکل بازرسیهای سرزده  را امضا نکرده است. (اروپاییها البته بطور جدی روحانیون را بخاطر قصور در امضاء تهدید به مجازات نکرده اند.) حسن روحانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی – سنگر دیرین قدرت رفسنجانی-اخیرا  (در یکی از آن لحظات دلپذیر و نه نادر که غرور ایرانی بر تمایل ملاها به نیرنگ و دروغ غلبه میکند) اعلام کرد که کاربرد پلونیوم (عنصر قابل استفاده در تولید انرژی و بمب هسته ای) وسنتریفیوژهای P2 که برای غنی سازی اورانیوم بکار گرفته میشوند، " تنها موضوع پژوهشهای ما نیستند…ما پروژه های دیگری داریم که به اطلاع آژانس نرسانده ایم و نیازی هم به آگاه کردن آن نمی بینیم." بسیار محتمل است که اروپاییها، منجمله انگلیسی ها، بتوانند جملات دوپهلوی روحانی را دور بزنند.

آنهایی که با اروپاییان، بویژه فرانسویهای درگیر در این روند سروکار داشته است میدانند که امکان اینکه پاریس با تهدید تحریمهای واقعآ درد آوری، مانند تحریم خرید نفت، بر علیه تهران موافقت کند تقریبآ هیچ است. به احتمال زیاد گسترش سلاحهای هسته ای در ایران یا هر جای دیگر موضوعی نیست که اروپاییها بتوانند بطور جمعی برای بکارگیری زور در مورد  آن به توافق برسند. همانطور که "رابرت کگان" بسیار مودبانه یاد آور شده است، آنها از نظر اخلاقی در اقلیم متفاوتی عمل میکنند. و به گفته "جفری کمپ" در مرکز نیکسون، برای اینکه سیاست خارجی واقعگرایان از اعتبار لازم برخوردار باشد، "اروپاییها باید نقش خود را بازی کنند."

اما دولت بوش امیدوار است که این مسئله را  حداقل تا بعد از انتخابات نوامبر [ ریاست جمهوری آمریکا] به تعویق اندازد. اروپاییها حداقل یک فرصت دیگر خواهند داشت که راه حل مبتکرانه دیپلماتیکی برای برچیدن برنامه اتمی ایران بدون تهدید استفاده از زور تدبیر کنند.

اما اروپاییها تنها کسانی نیستند که بر علیه آمریکایهایی که خواهان یافتن یک روند دیپلماتیک "معتبر" برای مقابله با دستیابی ایران  به سلاح های اتمی هستند، فعالیت می کنند. محتملا ایرانیها آن نقشی را که واقعگرایان برایشان در نظر دارند  بازی نخواهند کرد. رفسنجانی و خامنه ای ممکن است ملاهای "عملگرا" یی باشند-و من دیری است که این را عنوان کرده ام – ولی آنها نیز از جمله پدرخوانگان تروریسم ایران هستند. از بیروت تا بوینس آیرس تا پاریس تا برلین و تا برجهای خوبار در عربستان؛ رفسنجانی و خامنه ای تروریسم را در قاموس سیاست خارجی روحانیون ایران وارد کردند.  به دستور آنها، در دهه ۱۹۹۰، مقامات امنیتی ایران و عوامل آنها تاسیسات و کارکنان دیپلماتیک آمریکا یی را در گوشه و کنار دنیا زیر نظر گرفتند (دلیل اینکار هر چه بود، محتملا نیت خوبی نداشتند).

البته این آقایان همیشه خواهان خرید جنس آمریکایی بوده اند. کونکو، اکسان موبیل، بوئینگ، ژنرال الکتریک- بسیار مشکل بتوان یک شرکت آمریکایی را یافت که رفسنجانی از آن استقبال نکند. همچنین غیر قابل تصور است که ایندو سرنوشت القاعده در ایران را در دست نداشته باشند. دولت بوش تصمیم گرفته است که موضوع القاعده در جمهوری اسلامی را عمده نکند. در ابتدا زمانیکه پنتاگون و وزارت خارجه متوجه شدند که نیروهای القاعده در پی سقوط طالبان به ایران فرار کرده اند شدیدا به ایران اعتراض کردند. اخباری در باره  گزارشهای نگران کننده[ ایرانی که به دست آمریکایی ها افتاده بود] به بیرون درز کرد. و پس از آن موضوع ناپدید شد، تا سال ۲۰۰۳ که اخبار رسمی مبنی بر حضور القاعده در ایران ونقشه آن برای حمله به عربستان  دوباره به بیرون درز کرد.[ پس از آن] القاعده در ایران به فراموشی سپرده شد.

این اشتباه بزرگی بود. گذشته ار اینکه آیا اعضای القاعده در ایران در اجرای عملیات تروریستی در عربستان یا در جای دیگر دست داشتند یا خیر، آنها افردی هستند که تحت پیگردی بیسابقه در تاریخ آمریکا قرار دارند. ما هیچگاه دشمنان بدتری نداشته ایم؛ با این وجود در برابر نیرنگ ایران در ارتباط با حضور آنها در آن کشور هیچ کاری نکردیم. بیاد داشته باشیم که رفسنجانی و خامنه ای در عرصه سیاست های قدرت، شطرنج بازان ماهری هستند. بخش کلیدی دکترین محور شیطانی پرزیدنت بوش اینست که به کشورهایی که به تروریستها پناه میدهد بمثابه [ کشورهای] تروریست برخورد خواهد شد. اگر آمریکاییها در رابطه با "بازداشت" اعضا احتمالآ فعال القاعده با خشم  صواب برخورد نکنند، چه چیزی مانع آن خواهد شد که رفسنجانی و خامنه ای با سلاحهای اتمی شان  دچار وسوسه برانگیختن غضب آمریکا نشوند؟

خامنه ای و مخصوصا رفسنجانی برنامه هسته ای ایران را از آغاز پرورش داده اند. آنها  بیش از هر کسی  دیگری مغز و اراده پشت این برنامه هستند. میتوان بطور منطقی حدس زد که هویت آنها – بعنوان رهبر و روحانی و مسلمان – با برنامه بمب ایران در هم تنیده است. و  آیا فرض بر این است که آنها آنرا به آمریکایی هایی که در ارتباط با القاعده تهدیدشان نمیکنند، و یا به اروپاییها که در پی دروغهای علنی روحانیون همچنان به آنها وقت بیشتری میدهند، تحویل خواهند داد؟ اگر شما یک ملای "عملگرا" بودید که شاه را در هم شکسته، لژیونرهای آمریکا ساخته صدام حسین را پشت سر نهاده، و یاران انقلابی مخالف خود را سر به نیست کرده بودید، آیا از چنین جمعی به خود هراس راه می دادید؟

و واقعگرایان نباید روحانیون سرنگون شده جناح چپ را از محاسبات بیرون بگذارند. نه روحانیون  چپ و نه شمار  گسترده ایرانیانی که از روحانیون حاکم منزجرند، خاموش و آرام نخواهند نشست. آنها ممکن است به ضد انقلابی خشونت بار روی نیاورند- ایرانیها هنوز خشونت انقلاب و جنگ ایران- عراق را بیاد دارند- و بسیاری از آنها آشکارا امیدوارند که راه مسالمت آمیز رسیدن به دموکراسی واقعی را پیدا کنند. اما شکیبایی از فضایل ایرانیها نیست. دیر یا زود  نارضایتی ها به جوش خواهد آمد. رفسنجانی و خامنه ای خوب میدانند که اکثر ایرانیها از خاتمی ا ستوارترند؛ زندانهای ایران از چنین افرادی پر است. دادگاه ویژه روحانیت، جایی که رژیم با احتیاط از ملاهای مخالف زهر چشم می گیرد، کماکان پر رونق است. روحانیون جناح چپ درست فکر میکردند که بر یک موج غیر قابل سد کردن دموکراسی در تاریخ ایران سوارند. اشتباه آنها این بود که تصور میکردند که برادران گذشته شان، که  هر چه تنگ تر به این اندیشه که ملت بدون یک پیشاهنگ روحانی تسخیر ناپذیر به جهنم خواهد رفت چسبیده اند؛ به سادگی در برابر نتایج ویرانگر انتخابات کنار خواهند رفت.

اما طرح رقم خورده است؛ انتخابات غیرواقعی ۲۰ فوریه، که نقطه افت انتظارات بود، حداقل اینرا تائید  کرد. اپوزیسیون روحانی که آتش بیشتری در سینه دارد – و پیروان بیشمار آیت الله عظما حسین علی منتظری، روحانی ناراضی برجسته ایران، که مطمئنآ بنظر می رسد از  جنس محکمتری  ازخاتمی  ساخته شده باشد –  همان اشتباه  را تکرار نخواهند کرد؛  همینطور هم دانشجویان و دیگر جوانان عادی ایرانی که از رژیم متنفرند.

در صد سال گذشته ایده های  حکومت بر اساس قانون اساسی و دموکراسی افکار سیاسی ایرانی را برانگیخته است. اگر نه خامنه ای، رفسنجانی به اندازه کافی با سواد است که بداند که خود ثمره این چنین جنبشی است. تظاهرات بیشتر اجتناب ناپذیرند. بدون شک [ تظاهرات] در حدی خواهد بود که معامله واقعگرایان ناب با چنین "رژیم ستمگر و منفوری" را از نظر سیاسی غیر قابل پذیرش و از نظر اخلاقی تنفر آور خواهد کرد.

چشم انداز واقعگرایان برای ایران و رابطه ایران و آمریکا هیچ شانسی برای حل معمای سلاح های کشتار جمعی ایران ندارد. دولت بو ش باید سفت و سخت بایستد و قانون طلایی سیاست روحانیون ایران را در نظر بگیرد: زیرآب دیگران را بزن، قبل از آنکه آنها زیر آب ترا بزنند. به اروپاییها برای اثبات جدیت شان یک فرصت دیگر – چندین فرصت – بده. بگذار  فرانسویها پیمان منع گسترش را ویران کنند. آنوقت تصمیم بگیر که آیا می خواهی رفسنجانی و خامنه ای به بمب دستیابند یا نه. در پایان فقط دموکراسی نهایتآ مشکلات هسته ای و تروریستی ایران و بقیه خاورمیانه را حل خواهد کرد. اینکه دولت بوش با فرا رسیدن ماه ژوئن این را درک خواهد کرد، البته موضوع دیگری است.

 

۱.  http://www.newamericancentury.org/iran-20040301.pdf

۲.  http://rouydad.info/reports/index.aspx?UID=18

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *