شنبه, شهریور ۳۱

نقدی بر مواضع «نامه مردم» درباره «قطع‌نامه ۱۵۴۶»

بطور کلی در مورد سیاست احزاب برادر در قبال «شرکت حزب کمونیست عراق در شورای حکومتی منتصب از جانب آمریکا و بعد در دولت موقت آن‌هم انتصابی از جانب آمریکا، و قطعنامه ١۵۴۶»، به نظر می‌رسد اکثریت این احزاب در انتقاد مستقیم یا غیر مستقیم اما جدی به حزب کمونیست عراق همراهی دارند، که متأسفانه در «نامۀ مردم» در این باره کوچک‌ترین اطلاع رسانی صورت نگرفته است. از جملۀ این احزاب می‌توان به احزاب کمونیست کوبا (و سخنرانی‌های رفیق کاسترو)، برزیل، شیلی، ونزوئلا، مکزیک و در منطقه احزاب کمونیست ترکیه، هند، بنگلادش و احزاب شرکت‌کننده در کنفرانس استانبول بر ضد ناتو و … اشاره کرد.


بطور کلی در مورد سیاست احزاب برادر در قبال «شرکت حزب کمونیست عراق در شورای حکومتی منتصب از جانب آمریکا و بعد در دولت موقت آن‌هم انتصابی از جانب آمریکا، و قطعنامه ١۵۴۶»، به نظر می‌رسد اکثریت این احزاب در انتقاد مستقیم یا غیر مستقیم اما جدی به حزب کمونیست عراق همراهی دارند، که متأسفانه در «نامۀ مردم» در این باره کوچک‌ترین اطلاع رسانی صورت نگرفته است. از جملۀ این احزاب می‌توان به احزاب کمونیست کوبا (و سخنرانی‌های رفیق کاسترو)، برزیل، شیلی، ونزوئلا، مکزیک و در منطقه احزاب کمونیست ترکیه، هند، بنگلادش و احزاب شرکت‌کننده در کنفرانس استانبول بر ضد ناتو و … اشاره کرد.

 

تارنگاشت عدالت

 
«نامۀ مردم» ارگان مرکزی حزب تودۀ ایران در شمارۀ ۶٩٠ در بارۀ قطعنامۀ ١۵۴۶ شورای امنیت سازمان ملل متحد در باره عراق، مقاله ای را تحت عنوان «انتقال قدرت و بحثی در باره سمت و سوی تحولات در عراق»* به چاپ رسانده است.

به نظر ما پرداختن به محتوای این مقاله مهم است، چرا که:

با به قدرت رسیدن نو محافظه‌کاران در آمریکا و حادثۀ دلخراش ١١ سپتامبر، بوش ایران را جزو  «محور شرارت» قرار داده و بعد از اشغال عراق با تمسک به بهانۀ اقدامات ایران در عرصه تکنولوژی هسته‌ای فشار فزایندۀ سیاسی و تبلیغی را علیه کشور ما سامان داده است. لذا این موضوع اهمیت حیاتی دارد که آنگونه در قبال اشغال کشور همسایه عراق و ترفندهای امپریالیسم آمریکا، موضع‌گیری کنیم، تا چنانچه شرایط مشابه برای خود ما روی داد، بتوانیم در کنار مردم و علیه اشغال‌گران موضعی درخور منافع ملی کشور اتخاذ کنیم.

مقالۀ یاد شده، ضمن پرداختن به نکات مثبت قطعنامه از جمله «اعاده حاکمیت کامل عراق»، «ارائۀ نقش کلیدی و مسلط سازمان ملل در روند پایه‌گذاری یک دولت جدید عراقی» ، «تعیین تاریخ مشخص برای پایان روند سیاسی، تشکیل پارلمان و انتخابات دموکراتیک و یک جدول زمانی مشخص برای خروج نهایی اشغال گر»، به درستی بر مخالفت اکثریت مردم عراق با اشغال کشورشان توسط امپریالیسم آمریکا و انگلیس و هدف اساسی آن‌ها در تصرف منابع سرشار نفتی عراق، تأکید کرده است.

 مقاله ضمن تأیید ضمنی قطعنامه و تأیید سیاست‌های تاکنونی حزب کمونیست عراق و این که «این قدم اولین فرصت‌ها را برای مردم عراق و حامیان آن‌ها در جهان فراهم می‌کند که مبارزۀ بین‌المللی خود برای حصول این اهداف (بازگشت حق حاکمیت کامل عراق) را تشدید کنند»، خواهان «همبستگی همه نیروهای ترقی‌خواه، اتحادیه‌های کارگری و نهادهای اجتماعی» می‌باشد.

در درجۀ نخست، ما هیچ‌گونه مباینتی میان احترام و همبستگی بین احزاب کمونیست، و انتقاد رفیقانه از سیاست‌های متخذه از جانب این احزاب نمی‌بینیم، خصوصاً آن دسته از سیاست‌هایی که تبعات منطقه‌ای و جهانی دارد. به همین علت سیاست حزب کمونیست عراق در قبال نیروهای اشغال‌گر را، قابل انتقاد جدی دانسته و روی این نکته تأکید داریم که به رغم سیاست مماشات‌گرانۀ اکثریت نیروهای اپوزیسیون عراقی که از حمله آمریکا و «صدور دمکراسی آمریکایی» به کشورشان حمایت می‌کردند، این تنها حزب کمونیست عراق بود که قاطعانه هر گونه مداخلۀ خارجی و اشغال کشور را محکوم می‌کرد.

بطور کلی در مورد سیاست احزاب برادر در قبال «شرکت حزب کمونیست عراق در شورای حکومتی منتصب از جانب آمریکا و بعد در دولت موقت آن‌هم انتصابی از جانب آمریکا، و قطعنامه ١۵۴۶»، به نظر می‌رسد اکثریت این احزاب در انتقاد مستقیم یا غیر مستقیم اما جدی به حزب کمونیست عراق همراهی دارند، که متأسفانه در «نامۀ مردم» در این باره کوچک‌ترین اطلاع رسانی صورت نگرفته است. از جملۀ این احزاب می‌توان به احزاب کمونیست کوبا (و سخنرانی‌های رفیق کاسترو)، برزیل، شیلی، ونزوئلا، مکزیک و در منطقه احزاب کمونیست ترکیه، هند، بنگلادش و احزاب شرکت‌کننده در کنفرانس استانبول بر ضد ناتو و … اشاره کرد.

در مقاله می‌خوانیم: «نگرش به تحولات عراق در ابتدای قرن ٢١ میلادی را نمی‌توان از دریچۀ بینش سال‌های بین دو جنگ جهانی که استعمارگران به دلخواه خود نقشه‌های جغرافیای سیاسی را ترسیم می‌کردند و یا دید سال های ٧٠ میلادی و اوج مبارزات ضد استعماری انجام داد. تحولات سیاسی دو دهۀ گذشته و تغییرات پایه‌ای که در تناسب قوای بین‌المللی پدید آمده است مهر خود را بر تحولات خاورمیانه بر جای گذاشته است».

در اینکه با فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم و در نبود اتحاد جماهیر شوروی، شرایط سیاسی بین‌المللی دچار تغییرات جدی شده است، شکی روا نیست. اما نکته کلیدی که باید بدان پاسخ داد اینست، که آیا علی‌رغم این تغییرات، درک پیروان سوسیالیسم علمی از دوران و طبقۀ اجتماعی که در مرکز این تغییرات قرار گرفته است نیز نیازمند بازنگری است؟ آیا ماهیت امپریالیسم و اهداف استراتژیک امپریالیسم هم دچار تغییر شده است؟

باید مشخص کرد که در عرصه بین‌المللی، توازن نیروها کدام سمت و سوی را به ما نشان می‌دهد؟ و وظیفۀ کمونیست‌ها در قبال آن چیست؟ آیا امپریالیست‌ها در دوران بین دو جنگ جهانی (دوران جنگ سرد) به راحتی قادر به تغییر جغرافیای سیاسی جهان و از جمله خاورمیانه بودند؟ آیا از مقاله باید این را مستفاد کرد که امپریالیسم در ابتدای قرن ٢١ میلادی دیگر به دنبال تغییر جغرافیای سیاسی جهان نیست؟ آیا اشغال نظامی افغانستان و عراق و حمله به یوگسلاوی ادامه سیاست تغییر جغرافیای سیاسی جهان است یا خیر؟

آیا اهداف و آمال ضد استعماری ملت‌ها امروز به همان صلابت و تازه‌گی دهۀ ٧٠ میلادی خودنمایی نمی‌کند؟ آیا مبارزۀ کمونیست‌ها علیه استعمار و استعمارگران به بایگانی تاریخ سپرده شده است؟

با توجه به یک‌سویگی موقت تعادل نیروها در سطح جهان به سود امپریالیسم، توازن نیروها در مجامعی چون سازمان ملل متحد یا شورای امنیت به نفع سیاست‌های توسعه‌طلبانه امپریالیست‌ها عمل نمی‌کند؟
 
رفقا در ادامه به درستی متذکر می‌شوند: «نمی‌توان به پویایی تفکر و امکانات خلق‌ها و نیروهای سیاسی واقعی و پیشروی آنان حتی در شرایطی مانند عراق اتکاء نکرد».

سؤال این است که برای بردن آگاهی طبقاتی به میان کارگران و زحمتکشان، ارائۀ درک درست از امپریالیسم و اهداف کوتاه و درازمدت آن، ضرورتاً باید به همکاری با استعمارگران روی آورد؟

مقاله، اصلاحات انجام گرفته در پیش‌نویس اولیۀ قطعنامه را که توسط آمریکا، انگلیس و مکزیک به شورای امنیت ارائه شده بود، نتیجۀ «خواست نیروهای سیاسی عراق و جامعه بین‌المللی در چهارچوب راه‌گشایی در جهت خاتمۀ اشغال و کمک به بازسازی عراق و ایجاد یک دولت جدید بر پایه خواست مردم این کشور» ارزیابی می‌کند.

باید توجه داشت که مخالفت کشورهایی چون آلمان، فرانسه و روسیه با اشغال عراق نه از روی خیرخواهی برای مردم عراق، بلکه به واسطۀ منافع اقتصادی سرشاری بود، که طی مدت ١٢ سال محاصره اقتصادی آمریکا نصیب آن‌ها کرده بود. و امروز هم انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا، برملا شدن فجایع زندان ابو قریب، مخالفت مردم آمریکا با سیاست‌های جنگ طلبانۀ بوش و از همه مهم‌تر که در نوشتۀ رفقا مسکوت مانده، مقاومت سرسختانه مردم عراق علیه اشغال‌گران دلایل اساسی عقب‌نشینی آمریکا بوده است.

رفقا در بخش دوم مقاله کل مقاومت انجام شده در عراق را «به دنباله‌های رژیم صدام حسین و نیروهای تروریستی تاریک‌اندیش عراقی و خارجی»  محدود می‌کنند. و در ادامه معتقدند: «مطبوعات غربی سعی دارند که این حملات را به عنوان اقدامات توده‌ای «جبهه مقاومت» در مقابل نیروهای اشغال‌گر، جلوه بدهند».

به نظر می‌رسد برای امپریالیسم خبری مهم اینست‌ که در راستای تطهیر اقدام جنایت‌کارانه امپریالیست‌ها در اشغال عراق، هر حرکت مخالف اشغال را به «تروریست‌» ها منتسب کند تا از این طریق بتواند سمپاتی و حس هم‌دردی مردم در آمریکا و اروپا را بدست آورد.

در ثانی در جایی که خود وزیر امور خارجۀ آمریکا و برمر حاکم آمریکایی عراق می‌گویند، تمام مخالفین ما تروریست نیستند بلکه مردم عادی عراق هم هستند که مخالف اشغال کشورشان بوسیله ما هستند، چرا باید ما مقاومت مردم عراق را لوث کنیم؟

در این که کمونیست‌ها نسبت به ترور و جایگاه آن در مبارزۀ طبقاتی کارگران دارای باور مشخصی هستند، هیچ‌گونه تردیدی روا نیست. اما نسبت دادن مقاومت مردم عراق به تروریسم و تروریست‌ها بیان کنندۀ همۀ واقعیت موجود در عراق نمی‌تواند باشد.

در ادامه مقاله می‌خوانیم: «واقعیت اینست که مبارزه انقلابی و تحول‌گرانه در ابتدای هزاره سوم بسیار پیچیده و دشوارتر از دهه ۶٠ و٧٠ و ٨٠ قرن گذشته میلادی است. در چنین دوره ای باید از شعار های بی محتوا و «آتشین» که پایه در ارزیابی عینی از تناسب قوا و درجه آمادگی توده ها ندارد، پرهیز کرد».

در درجۀ اول باید دید مختصات این دوران کدام است و کاراکتر این پیچیدگی‌ها و دشواری‌ها کدام است؟ کمونیست‌ها استراتژی و تاکتیک خود را بر اساس کدام  تئوری‌ها در این ابتدای هزارۀ سوم باید تدوین کنند؟

صرفاً گفتن اینکه هزارۀ سوم به مانند دهۀ ۶٠ و٧٠ و ٨٠ نیست، حاوی هیچ‌گونه آگاهی مشخصی به خواننده نیست.

مقاله مشخص نکرده است، منظور از شعار بی‌محتوا و آتشین چیست؟ مثلاً خواست خروج فوری و بی قید و شرط اشغال‌گران از عراق و یا لغو کلیۀ قراردادهای اسارت‌باری که به وسیلۀ حاکم آمریکایی عراق به مردم عراق تحمیل شده و هیچ دولتی در آینده امکان لغو آنها را ندارد، شعارهایی «بی‌محتوا و آتشین» هستند؟
 
یا محکومیت قطعنامه بوسیله تعدادی از احزاب کمونیست و کارگری را نیز باید در چارچوب طرح شعارهای «بی‌محتوا و آتشین» ارزیابی کرد؟

مقاله انتقال قدرت و حکومت موقت را ناشی از: «… توافق نیروهای عمده سیاسی عراق و نیروهای اشغالگر بر سر ترکیب پیشنهادی نماینده سازمان ملل» عنوان می‌کند.

در این مورد باید گفت، طبق اعتراف اخضر ابراهیمی که در جراید و خبرگزاری‌ها انعکاس وسیعی نیز یافت، اعضای حکومت و نخست‌وزیر آن، ایاد علاوی به عنوان عامل سازمان جاسوسی «سیا» و «ام آی ۶» به وسیله پل برمر منصوب شدند و نمایندۀ سازمان ملل هیچ‌گونه نقشی در این روند نداشته است.

اخضر ابراهیمی دقیقاً در ارتباط با تعیین حکومت انتقالی و جدالش با برمر بود که گفت: «آقای برمر دیکتاتور عراق است. او پول دارد. او حق امضا دارد. در عراق هیچ کاری بدون موافقت او انجام نمی‌شود».

مقاله معتقد است: «این واقعیت که امروز یکسال و سه ماه پس از اشغال نظامی عراق، کشورهای امپریالیستی به تحویل قدرت، قبول روند سیاسی برای اعاده کامل حاکمیت و نقش سازمان ملل گردن می‌گذارند، را باید متأثر از مبارزه خستگی ناپذیر و چند سویه نیروهای ترقی خواه عراق در درون و بیرون کشور و در پیوند با جنبش مردمی ضد جنگ در سراسر جهان دید».

در بالا، دلایل اصلی عقب‌نشینی دولت بوش و مراجعۀ وی به شورای امنیت سازمان ملل را توضیح دادیم، آنچه که در اینجا لازم است مد نظر قرار گیرد، اینکه حساب آن نیروهایی که عملاً با تجاوز امپریالیستی به عراق چه قبل و چه بعد از اشغال به مبارزه برخاستند، با نیروهایی که بعد از اشغال در «شورای حکومتی» منصوب از طرف برمر و بعد در «حکومت موقت» حضور دارند، تفاوت از زمین تا آسمان است.

تصور این امر که نیروهایی که در تعامل با اشغالگران هستند، قادر به جلب اعتماد توده‌ها و سازماندهی مبارزه آن‌ها علیه اشغالگران باشند، مشکل است.

واقعیت اینست که نمی‌توان در کشوری که در اشغال نظامی است، و کشور اشغال‌گر با بیش از ١۵٠٠٠٠ سرباز و تجهیزات مدرن نظامی و ٣٠٠٠ نیرو در سفارت خود و ١۵٠ مستشار در ادارات و وزارت‌خانه کشور اشغال شده به همراه داشتن مصونیت قضایی (کاپیتولاسیون) و بسته شدن قراردادهای اسارت‌باری که هیچ‌کس از وسعت و ژرفای آن‌ها باخبر نیست، اعلام نمود که قطعنامۀ ١۵۴۶ «اولین فرصت‌ها را برای مردم عراق و حامیان آن‌ها در جهان فراهم می‌کند که مبارزه بین‌المللی خود برای حصول این اهداف را تشدید کنند».

به اعتقاد ما خواست کمونیست‌ها باید، خروج بی قید و شرط اشغال‌گران و جایگزینی آن بوسیلۀ نیروهای حافظ صلح تحت رهبری بلاواسطۀ و واقعی سازمان ملل، و تدارک مجلس مؤسسان با انتخاب آزادانۀ مردم عراق برای تشکیل حکومتی دمکراتیک و ناوابسته باشد.

برای پیروان سوسیالیسم علمی قابل درک است که با احزاب برادر و مبارزات آنان در کشورشان اعلام همبستگی نمایند. ولی تأکید این نکته نیز ضروری است، که با توجه به تحولات دردناک کشور همسایه عراق،  توده ای‌ها باید دارای سیاستی واقع‌بینانه و همخوان با منافع ملی کشور خود که جدای از منافع کارگران و زحمتکشان میهن نیست، باشند. مواضع متخذه در مقالۀ مورد بحث می‌تواند از یک سو کشور ما را دچار چالش‌های جدی کرده و از سوی دیگر سیاست ملی و استقلال‌طلبانه و ضد امپریالیستی حزب تودۀ ایران را که چون برگی زرین در کارنامۀ حیات سیاسی‌اش می‌درخشد، خدشه‌دار کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *