چهارشنبه, مهر ۴

محاصره ایران: به دغلکاری پایان دهید!

در این شرایط بحرانی پرمخاطره، که ایران می‌رود به سومین هدف فهرست متصرفات غارتگرانه آمریکا در آسیای مرکزی و خاورمیانه تبدیل شود، حتا یک ذره همدردی یا همبستگی با ایران به چشم نمی‌خورد. زیرا «صاحب‌نظران» حیران در جنوب آسیا، شرق آسیا، آمرکای لاتین و آفریقا اخبار خود را مستقیماً از سی. ان. ان می‌گیرند- منبعی، که لازم به گفتن نیست، تا همین‌جا ایران را به عنوان بچۀ بد معرفی کرده است. آن‌چه را که این مفسران نمی‌بینند این فاکت آشکار است که نخبگان سیاسی واشنگتن هیچ‌گونه قصدی برای درگیر شدن در گفت و گوی سازنده با روشنفکران مترقی و میانه‌رو ایران ندارند.

در این شرایط بحرانی پرمخاطره، که ایران می‌رود به سومین هدف فهرست متصرفات غارتگرانه آمریکا در آسیای مرکزی و خاورمیانه تبدیل شود، حتا یک ذره همدردی یا همبستگی با ایران به چشم نمی‌خورد. زیرا «صاحب‌نظران» حیران در جنوب آسیا، شرق آسیا، آمرکای لاتین و آفریقا اخبار خود را مستقیماً از سی. ان. ان می‌گیرند- منبعی، که لازم به گفتن نیست، تا همین‌جا ایران را به عنوان بچۀ بد معرفی کرده است. آن‌چه را که این مفسران نمی‌بینند این فاکت آشکار است که نخبگان سیاسی واشنگتن هیچ‌گونه قصدی برای درگیر شدن در گفت و گوی سازنده با روشنفکران مترقی و میانه‌رو ایران ندارند.

تارنگاشت عدالت

 

 

منبع: دیلی تایمز (پاکستان)، ٢١ ژانویه ٢۰۰۵

نویسنده: فریش احمد نور

برگردان: ع. سهند

 

 

در این شرایط بحرانی پرمخاطره، که ایران می‌رود به سومین هدف فهرست متصرفات غارتگرانه آمریکا در آسیای مرکزی و خاورمیانه تبدیل شود، حتا یک ذره همدردی یا همبستگی با ایران به چشم نمی‌خورد. زیرا «صاحب‌نظران» حیران در جنوب آسیا، شرق آسیا، آمرکای لاتین و آفریقا اخبار خود را مستقیماً از سی. ان. ان می‌گیرند- منبعی، که لازم به گفتن نیست، تا همین‌جا ایران را به عنوان بچۀ بد معرفی کرده است. آن‌چه را که این مفسران نمی‌بینند این فاکت آشکار است که نخبگان سیاسی واشنگتن هیچ‌گونه قصدی برای درگیر شدن در گفت و گوی سازنده با روشنفکران مترقی و میانه‌رو ایران ندارند. زیرا گفت و گو یعنی برخورد نظرات در یک بستر مشترک، و پذیرش این واقعیت که هر دو طرف باید تسامح به خرج بدهند. نمایش‌های ملال‌آور، با بازیگران و داستان‌های کلیشه‌ای ما را به خود مشغول کرده است. طی رجزخوانی‌های روزانه، از ایران دیو ساخته می‌شود و مشتی شرارت‌های واقعی و تخیلی به آن نسبت داده می‌شود. روز بعد از روز، به ما می‌گویند این کشور در چنگال ملاهای بنیادگرا گیر و اسیر است، ملاهایی که نظراتشان در باره زنان، یهودی‌ها، دمکراسی و آزدای بیان قرون وسطایی، کهنه و ارتجاعی است. اما مگر همه این‌ها در باره دولت‌های عرب که شرکا و متحدین ثابت آمریکا در خاورمیانه هستند، صادق نیست؟  برای درک این‌که برخورد با زنان در ایران به مراتب بهتر از برخورد به زنان در عربستان سعودی است، به هوش چندانی نیاز نیست. در صورت شروع جنگ، صدها نظامی غربی کشته و ده‌ها هزار ایرانی قربانی خواهند شد. تا چندی پیش واژه‌ای برای توصیف چنین شرایطی وجود داشت، و اگر چه آن واژه این روزها دیگر به گوش نمی‌رسد، اما جا دارد آن را تکرار کنیم: امپریالیسم.

 

***

طی هفته‌ها و ماه‌های اخیر، سیاست دیو ساختن از ایران، مانند تکرار ملال‌آور یک داستان خسته‌کننده قدیمی به نظر می‌رسد: قبل از آن‌که ماشین جنگی آمریکا حرکت کند، غوغای جعبه‌های تبلیغاتی سر به آسمان می‌زند. هفته‌ها و ماه‌هاست که داستان‌هایی از توطئه‌های پنهان شروع دوباره برنامه تحقیقات هسته‌ای ایران با هدف احیای دوباره برنامه تولید سلاح‌های اتمی، اشاعه یافته اند، داستان‌هایی که با تصمیم به گزارش ایران به شورای امنیت غیرانتخابی سازمان ملل، به اوج خود رسیدند.   

همه می‌دانیم بعد از این چه اتفاق خواهد افتاد، زیرا چندی پیش کشور دیگری مجبور شد در چنین مسیری قرار بگیرد: عراق. بعد از دو جنگ نابرابر، عراق به مستعمره واقعی آمریکا تبدیل شده است. رهبران ایران می‌توانند از تاریخ درخشان و میراث تمدن آن کشور برای بشریت، صحبت کنند، اما مگر برج‌های بابل و میراث آشور توانست مانع آن شود که موشک‌های ضدتانک و راکت‌های آمریکایی، بغداد را به تلی از خاک تبدیل نکنند؟ چرا سرزمین باستانی ایران باید عاقبت بهتری داشته باشد؟ (بمب‌های هوشمند از آموزش تاریخ خاورمیانه باستان بی‌بهره اند و برای آن‌ها ابنیه تاریخی و شعر فارسی اهمیتی ندارد…)

اکنون از «منزوی کردن» و تحمیل سیاست تحریم و محدودیت سفر برای دیپلمات‌ها و شهروندان ایران، منجمله دانشجویان، هنرمندان، پژوهشگران و روشنفکران، و حتا تیم فوتبال ایران صحبت می‌شود. این یعنی محروم کردن ایران از اکسیژن افکار عمومی جهان و خاموش کردن صداهای سلیم و منطقی در آن کشور.

مفسران رسانه‌های لیبرال غرب این کارزار خاموش کردن صدای ایران را محکوم می‌کنند و آن را در خدمت به حاشیه راندن گرایش کوچک، اما پر سر و صدای لیبرال‌های ایران و راندن توده‌های مردم به آغوش باز بخش‌های تندرو نخبگان سیاسی ایران به رهبری محمود احمدی نژاد، رییس جمهور آن کشور می‌دانند.

آن‌چه را که این مفسران نمی‌بینند این فاکت آشکار است، که نخبگان سیاسی واشنگتن هیچ‌گونه قصدی برای درگیر شدن در گفت و گوی سازنده با روشنفکران مترقی و میانه‌رو ایران ندارند. زیرا گفت و گو یعنی برخورد نظرات در یک بستر مشترک، و پذیرش این واقعیت که هر دو طرف باید تسامح به خرج بدهند.

ایران را می‌شود برای گفت و گو پیرامون واقعیات عملی زندگی در جهانی که در آن، انرژی هسته‌ای در بهترین حالت یک خطر لازم و در بدترین حالت یک خطر مرگبار و غیرقابل اعتماد است، سر میزه مذاکره آورد. اما آیا در چنین گفت و گویی غرب، و مهم‌تر از همه، آمریکا را می‌شود مجبور کرد از نزدیک نیم نگاهی به خود بیاندازد و تناقضات و اشتباهات ماجراجویی‌های احمقانه خود، تجاوزات نفرت‌انگیز نیروهای امنیتی خود به حقوق بشر در جاهایی مانند خلیج گوانتانامو، و نقش خود در شرایط وخیم محیط زیست و بحران جهانی انرژی را به رسمیت بشناسد؟ آیا صاحبان قدرت در واشنگتن مایل به درگیر شدن در چنین گفت و گویی هستند؟ سر این شرط نبندید.

در نتیجه، نمایش‌های ملال‌آور، با بازیگران و داستان‌های کلیشه‌ای و با سرعت یک حلزون ما را به خود مشغول کرده است. طی رجزخوانی‌های روزانه از ایران دیو ساخته می‌شود و مشتی شرارت‌های واقعی و تخیلی به آن نسبت داده می‌شود. روز بعد از روز، به ما می‌گویند این کشور در چنگال ملاهای بنیادگرا گیر و اسیر است، ملاهایی که نظراتشان در باره زنان، یهودی‌ها، دمکراسی و آزادی بیان قرون وسطایی، کهنه و ارتجاعی است.

اما مگر همه این‌ها در باره دولت‌های عرب که شرکا و متحدین ثابت آمریکا در خاورمیانه هستند، صادق نیست؟ برای درک این‌که برخورد با زنان در ایران به مراتب بهتر از برخورد به زنان در عربستان سعودی است، به هوش چندانی نیاز نیست.

به رغم این تناقضات آشکار و دردناک، بلاانقطاع بر طبل منزوی کردن ایران کوبیده می‌شود. سکوت دولت‌های ناشنوای جهان اسلام – از مراکش تا مالزی – به سنفونی پست مدرن سکوت شبیه است. نظر به طرح‌های آشکار آمریکا و متحدانش برای کشورهای عرب و مسلمان به طور کل، رفتار دولت‌های عرب همسایه ایران از همه نگران کننده‌تر است.

در این شرایط بحرانی پرمخاطره، که ایران می‌رود به سومین هدف فهرست متصرفات غارتگرانه آمریکا در آسیای مرکزی و خاورمیانه تبدیل شود، حتا یک ذره همدردی یا همبستگی با ایران به چشم نمی‌خورد.

در مقیاس جهانی، به حاشیه راندن مسلمانان- همان‌طور که سهل‌انگاری و بی‌تفاوتی نسبت به قربانیان زمین‌لرزه پاکستان نشان داد – بدین معناست که ورای دیالکتیک غرب – اسلام، فکر چندانی در این مورد به خرج داده نمی‌شود، زیرا «صاحب‌نظران» حیران در جنوب آسیا، شرق آسیا، آمرکای لاتین و آفریقا اخبار خود را مستقیماً از سی. ان. ان می‌گیرند- منبعی، که لازم به گفتن نیست، تا همین جا ایران را به عنوان بچۀ بد معرفی کرده است.

این کجا و چگونه پایان خواهد یافت؟ اگر سیاست‌گذاران آماده پذیرش این واقعیت نباشند که ایران در صحنه آسیای مرکزی – خاورمیانه یک بازیگر عمده است، و این‌که نفوذ آن به اعماق عراق شیعه و به مناطقی در پاکستان، اردن، و سوریه رسوخ کرده است، احتمال می‌رود ما شاهد همان ماجراجویی نظامی‌ باشیم که آمریکا را به افغانستان و عراق کشاند. 

بدون تردید، بحث «مادر همه جنگ‌ها» و گمانه‌زنی در باره «هزاران کشته از متحدین» یک بار دیگر به راه خواهد افتاد. اما در پایان، ما شاهد یک ضد – اوج دیگر خواهیم بود که در آن یک ارتش از نظر تکنولوژیک بسیار پیچیده‌تر و برتر، یک حریف غیرتمند اما از نظر تکنولوژیک ضعیف را محو می‌کند.

در صورت شروع جنگ، صدها نظامی غربی کشته و ده‌ها هزار ایرانی قربانی خواهند شد. تا چندی پیش واژه‌ای برای توصیف چنین شرایطی وجود داشت، و اگر چه آن واژه این روزها دیگر به گوش نمی‌رسد، اما جا دارد آن را تکرار کنیم: امپریالیسم.

 

***

توضیح: دکتر فریش احمد نور، کارشناس علوم سیاسی و فعال حقوق بشر اهل مالزی است که در Zentrum Moderner Orient  برلین فعالیت می‌کند.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *