درجنوب خط استوا، دمکراسی بورژوایی جایگزین دیکتاتوریها شد. آنها کم و بیش، همگام با دیگر کشورهای منطقه شدیداً زیر پیآمدهای «دهه گمشده» که از سال ۱٩٨۰ تا ۱٩٨٩ بدهیهای آمریکای لاتین و کشورهای کارائیب را به بیش از ۴۰۰ میلیارد دلار افزایش بخشیده بود، رنج میبردند. نرخ متوسط تورم معادل ۷۵٨ درصد بود. تولید ناخالص سرانه ٨ درصد کاهش یافت. به مصداق اینکه «اگر دارو مؤثر نیست، مقدارش را دو برابر کن» سیاست اقتصادی نئولیبرالی درست در همین دوران در آمریکای لاتین تشدید شد.
درجنوب خط استوا، دمکراسی بورژوایی جایگزین دیکتاتوریها شد. آنها کم و بیش، همگام با دیگر کشورهای منطقه شدیداً زیر پیآمدهای «دهه گمشده» که از سال ۱٩٨۰ تا ۱٩٨٩ بدهیهای آمریکای لاتین و کشورهای کارائیب را به بیش از ۴۰۰ میلیارد دلار افزایش بخشیده بود، رنج میبردند. نرخ متوسط تورم معادل ۷۵٨ درصد بود. تولید ناخالص سرانه ٨ درصد کاهش یافت. به مصداق اینکه «اگر دارو مؤثر نیست، مقدارش را دو برابر کن» سیاست اقتصادی نئولیبرالی درست در همین دوران در آمریکای لاتین تشدید شد.
تارنگاشت عدالت
منبع: «عصر ما»، ارگان حزب کمونیست آلمان
نویسنده: گونتر پوهل
برگردان: س. فردین
تکامل آمریکای لاتین از ۱٩٩۰
اگر در چندین سال گذشته «دولتهای چپ» جدید در برخی از کشورهای آمریکا زیاد مورد توجه قرار نمیگرفتند، اکنون پس از انتخابات در بولیوی که «اوو مورالس» را در ۱۱ دسامبر با اکثریت آرا به ریاست جمهوری رسانید، نقادان فراوانی را در مورد روند تکاملی آینده در سطح جهان به تفکر وا داشته است. پسرفت نفوذ ایالات متحده آمریکا در حیات خلوت سنتی خود، نزدیکی کشورهای آمریکای لاتین به یکدیگر و رشد روند انقلابی، برخی را به ترس و وحشت انداخته و برخی دیگر را امیدوار ساخته است.
روند تکاملی بین ۱٩٩۰ تا ۱٩٩٩
اولین گام برای درک روند تکاملی در این سالها از کوبا آغاز میگردد. پس از تلاشی بخش عمدهای از جامعه کشورهای سوسیالیستی، گرچه کوبا در مقیاس جهانی تنها شد، لکن نسبت به سالهای دهه ٨۰ در آمریکای لاتین با شرایط بهتری مواجه بود. روابط اقتصادی با کلیه کشورهای آمریکایی (به استثنای نیکاراگوئه) که همگی سرمایهداری بوده و تحت سلطه ایالات متحده آمریکا قرار داشتند، نمیتوانست بدتر شود، اما در طی این مدت برخی از دیکتاتوریها سقوط کرده بود (بولیوی ۱٩٨٢، آرژانتین ۱٩٨٣، برزیل ۱٩٨۵، اوروگوئه ۱٩٨٩، شیلی ۱٩٩۰، هائیتی ۱٩٩۰) و روابط با این کشورها میتوانست روزبروز بهتر شود و آنجا که لازم بود میتوانست روابط دیپلماتیک برقرار گردد و از این طریق محاصره اقتصادی تحمیلی از طرف ایالات متحده آمریکا تا اندازهای تخفیف پیدا کند. تنها پرو (۱٩٩٢ تا ٢۰۰۰) و مجدداً هائیتی (۱٩٩۱ تا ۱٩٩۴) به دامان دیکتاتوری بازگشتند. شکست جنبش مسلحانه در آمریکای مرکزی (السالوادر ۱٩٩٢، گواتمالا ۱٩٩۶) به مفهوم پایان یافتن امیدواری بود، لکن تغییر محسوسی برای کوبا به دنبال نداشت. تنها شکست انتخاباتی جبهه ساندینیستی در نیکاراگوئه در فوریه ۱٩٩۰ و تا اندازهای نیز ورود ارتش آمریکا به پاناما دو ماه قبل از آن، که البته دارای مفهوم سمبلیک قویتری بود، پیآمدهای منفی مستقیمی در روابط خارجی کوبا با این کشورها داشت. شکست جنبش رهاییبخش آمریکای لاتین همه کشورها را به یک اندازه تحت تأثیر قرار نداد: در کلمبیا ارتش رهاییبخش( ای ـ ال ـ ان) و به ویژه ارتش انقلابی کلمبیا ( اف ـ آ ـ آر ـ سی) در مدت زمان نامبرده پیروزیهای چشمگیرتری نسبت به گذشته کسب کردند، در پرو جنبش انقلابی «توپاک آمارو» (ام ـ آر ـ تی ـ آ) و جنبش مائوئیستی «راه درخشان» تازه در نیمه دوم سالهای ٩۰ مغلوب گردیدند و در مکزیک هنوز هم گروههای مختلفی فعالیت دارند.
درجنوب خط استوا، دمکراسی بورژوایی جایگزین دیکتاتوریها شد. آنها کم و بیش، همگام با دیگر کشورهای منطقه شدیداً زیر پیآمدهای «دهه گمشده» که از سال ۱٩٨۰ تا ۱٩٨٩ بدهیهای آمریکای لاتین و کشورهای کارائیب را به بیش از ۴۰۰ میلیارد دلار افزایش بخشیده بود، رنج میبردند. نرخ متوسط تورم معادل ۷۵٨ درصد بود. تولید ناخالص سرانه ٨ درصد کاهش یافت. به مصداق اینکه «اگر دارو مؤثر نیست، مقدارش را دو برابر کن» سیاست اقتصادی نئولیبرالی درست در همین دوران در آمریکای لاتین تشدید شد. در سال ۱٩٩۵ دولتهای محافظهکار برزیل و ونزوئلا اقداماتی در جهت همکاری دوجانبه در بخش انرژی به عمل آوردند، لکن این اقدامات در سال ٢۰۰۴ به همت دو رییسجمهور جدید، «دا سیلوا» و «چاوز» جان تازهای گرفت.
ایالات متحده آمریکا در مقابل امکانات پدید آمده غیرمترقبه برای ایجاد نظم نوین جهانی سریعاً واکنش به خرج داد و کوشید تا رقبای اروپایی خود را یک بار برای همیشه از بازار تجارتی آمریکای لاتین بیرون افکند و وابستگی اقتصادی منطقه را تعمیق بخشد: روز ٢۷ ژوئن ۱٩٩۰ رییسجمهور ایالات متحده آمریکا، جورج بوش پدر پیشنهاد منطقه آزاد اقتصادی آمریکا (آلکا) را مطرح کرد، که مذاکرات مربوط به آن هیچگاه آن سرعتی را که مطلوب ایالات متحده آمریکا بود، نیافت و به همین دلیل تازه در آوریل ٢۰۰۱ تصمیم گرفته شد که این پیشنهاد در سال ٢۰۰۵ به اجرا گذارده شود.
در آمریکای مرکزی به کمک اقدامات پردامنه ایالات متحده آمریکا سکوت حکمفرما بود و جنبشهای اجتماعی به حالت تدافعی رانده شده بودند. مکزیک در سال ۱٩٩۴ به عضویت منطقه آزاد آمریکای شمالی (نافتا) پیوست. در عینحال پیدایش «ارتش زاپاتیستی برای آزادی مکزیک» به آنهایی که مستمراً و به طور خستگیناپذیر به دنبال یافتن راه سومی هستند، پرتو امیدی بخشید. جنبش سرخپوستان از سال ۱٩٩٢ با فرارسیدن پانصدمین سالگرد آغاز استعمار بیش از پیش علنی شد. اکنون ۵۰۰ سال پس از آخرین «پاچاکوتی» (رهبر و حاکم بومی)، «وقتی که جهان مجدداً درست بر سر جای خود قرار گرفته باشد» آنها به دنبال کسب مجدد اقتدار از دسترفته خود هستند.
چپهای آمریکای لاتین و جزایر کارائیب این چالش با نظم نوین جهانی را پذیرفتند و از ژوئیه ۱٩٩۰ به دعوت حزب کارگر برزیل در «مجمع سائوپائولو» (از احزاب سوسیال- دمکرات رفرمیست تا جنبشهای آزادیبخش مسلح) به سازماندهی خود پرداختند و اکنون پس از ۱۵ سال در همان محل با شرکت ۱۵۰ حزب و سازمان اجتماعی مختلف، دوازدهمین گردهمآیی خود را آغاز میکنند. با تمام اینها، این جنبش تاکنون زیاد موفق نبوده است: قدرت دولتی معمولاً مابین احزاب مختلف بورژوایی و محافظهکار دست به دست شده است. اولین سقوط دولتها که توسط جنبشهای اجتماعی پشتیبانی میشد، در عین اینکه منافع کلی کشورهای منطقه و همچنین بورژوازی محلی را تأمین میکرد، در ونزوئلا ۱٩٩٣، هائیتی ۱٩٩۴ و اکوادور ۱٩٩۷ رخ داد.
از اعلام «مرحله ویژه» از تاریخ ٢٩ اوت ۱٩٩۰ تا ۱٩٩۵/۱٩٩۶ کوبا با اعتماد به نفس عظیم و به کمک همبستگی بینالمللی علیه خطر تلاشی اقتصادی مبارزه کرد و بالاخره وخیمترین مرحله را پشت سر گذارد. در طی این دوران هیچگاه سیاست خارجی این کشور روابط با کشورهای منطقه را فراموش نکرد و راههای پارلمانی، دیپلماتیک، قدیمی، جدید، علنی و محرمانه را مورد استفاده قرار داد. در سال ۱٩٩۴ چند ماه پس از آزادی از زندان، هوگو چاوز به هاوانا دعوت شد. وی در ۶ دسامبر ۱٩٩٨ در انتخابات ریاست جمهوری ونزوئلا پیروز شد و در فوریه ۱٩٩٩ به حکومت رسید. این رویداد، در کنار ادامه بقای انقلاب کوبا، یکی از مهمترین وقایع در دهه ٩۰ در این منطقه از جهان به شمار میآید.
تکامل از سال ٢۰۰۰ به بعد
پس از آنکه رفته رفته سمت و سوی روند سیاسی مشخص شد و به ویژه پس از تصویب «قانون اساسی بولیواری»، یعنی از سال ٢۰۰۰، رییسجمهور ونزوئلا هوگو چاوز وارد صحنه گردید. از این زمان کوبا و ونزوئلا در تبادلنظر مستقیم قرار دارند که با بیانیه مشترک فیدل کاسترو و هوگو چاوز، تحت عنوان «بدیل بولیواری برای آمریکا» (آلبا) در تاریخ ۱۴ دسامبر ٢۰۰۴ ارائه گردید. در این بیانیه بدیلی در مقابل «آلکا» و جهانیسازی نئولیبرالی ارائه میگردد. البته تاکنون کشورهای دیگری به عضویت «آلبا» درنیامده اند، لکن احتمالاً بولیوی که مقدمات اولیه آن را فراهم ساخته، بدان خواهد پیوست.
یکی از عناصر تعیینکننده در سقوط دولتها در ۵ سال گذشته جنبشهای اجتماعی و در برخی نقاط جنبش سرخپوستان بومی بوده است. پرو (٢۰۰۰)، اکوادور (٢۰۰۰ و ٢۰۰۵)، آرژانتین (سه بار در دسامبر ٢۰۰۱)، بولیوی (٢۰۰٣ و ٢۰۰۵). به هرحال در کلیه سقوط دولتها تنها سقوط دولت آریستید در سال ٢۰۰۴ در هائیتی منجر به چرخش به راست شد. این تعویض رژیم در هائیتی توسط گروههای شبهنظامی مورد حمایت ایالات متحده آمریکا و فرانسه اعمال گردید.
در همین دوران تغییرات محسوسی در تناسب نیروها در خیابان پدید آمد، که آثار خود را در انتخابات کشورهایی که از نظر تعداد اندک، ولی از نظر وسعت جزو بزرگترین کشورها بودند، بروز داد. دهقانان کمزمین و بیزمین (در برزیل، پاراگوئه، بولیوی، پرو، مکزیک، نیکاراگوئه، گواتمالا)، بیکاران (در آرژانتین) گروههای اجتماعی شهری (در اوروگوئه و پاناما)، جنبش سرخپوستان بومی (در اکوادور، بولیوی، پرو، مکزیک)، دهقانان تولیدکننده کوکا (در بولیوی و پرو)، مبارزان علیه معافیت از مجازات (در آرژانتین، اورگوئه، شیلی، پاراگوئه و مکزیک) و سازمانهای مخالف سیاست نئولیبرالی (تقریباً در کلیه کشورهای آمریکای لاتین و جزایر کارائیب) مبارزه خود را آغاز کرده اند و ونزوئلا بیش از همه امکانات در اختیار آنها میگذارد.
نسخههای سیاسی سوسیال- دمکراسی رفرمیستی قدرت دولتی را در کشورهای گوناگون به دست گرفتند: برزیل(٢۰۰٢)، آرژانتین (٢۰۰٣)، پاناما (٢۰۰۴)، جمهوری دومینیکن (٢۰۰۴) و اروگوئه (٢۰۰۵) و یا به طور ثابت در قدرت باقی ماندند: گویان از ۱٩٩٢، شیلی از ۱٩٩۰. احزاب کمونیستی یا به دولت راه یافتند، مثل برزیل و اورگوئه، یا دولت را مورد پشتیبانی قرار دادند، مثل ونزوئلا و یا در اپوزیسیون باقی ماندند، مثل آرژانتین، پاناما، جمهوری دومینیکن، شیلی و ظاهراً همینطور در بولیوی. نیروهای محافظهکار در تمامی اشکال خود یا با تقلب در انتخابات در قدرت ماندند، مثل پاراگوئه، کلمبیا، اکوادور، پرو، سورینام، کاستاریکا، نیکاراگوئه، هندوراس، گواتمالا و السالوادر و یا قدرت را غصب کردند، مثل مکزیک از سال ٢۰۰۰ به بعد.
سیاست داخلی احزاب و یا ائتلافهای رفرمیستی (شیلی، اوروگوئه) از سیاست محافظهکاران پیشین کمتر نئولیبرالی نبود. تنها میتوان سیاست خارجی آنها را مترقی دانست، که نشانههایی از سیاست داخلی آمریکای جنوبی (و نه لاتین) با خود داشت. در آوریل ٢۰۰۴ کشورهای عضو «مرکوسور» (مرکادو کومون دل کونو سور=بازار مشترک جنوب آمریکا) و جامعه «آند» (کان) قرار گذاردند همکاریهای مشترک خود را توسعه و تحکیم بخشند و در ٩ دسامبر ٢۰۰۴ جامعه چندملیتی آمریکای جنوبی (سی اس ان) پا به عرصه وجود نهاد و ونزوئلا در دسامبر سال گذشته به عضویت «مرکوسور» درآمد. ونزوئلا از سال ٢۰۰۵ با تشکیل تعاونیهای کوچک و محلی (پترو کاریب و پترو سور با آرژانتین و اوروگوئه) ایجاد یک شرکت نفتی فرادولتی (پتروآمریکا) را دنبال میکند.
برای ارزیابی سیاست خارجی باید از یک طرف امتناع این کشورها از ایجاد قدرت نظامی منطقهای برای آزادی کلمبیا را در نظر گرفت، که در ژوئیه ٢۰۰٢ توسط وزیر دفاع وقت و رییسجمهور فعلی شیلی خانم «باشلت» به نیابت از ایالات متحده آمریکا و در نوامبر ٢۰۰۴ بار دیگر توسط وزیر دفاع ایالات متحده آمریکا «رامسفلد» مطرح گردید و از طرف دیگر اعلام آمادگی برزیل، شیلی، اوروگوئه و آرژانتین برای تقبل انجام وظیفه در هائیتی به جای نیروهای مداخلهگر نظامی ایالات متحده آمریکا است، که آن را باید در رابطه مستقیم با توقع حضور در شورای امنیت سازمان ملل متحد دانست. در پاراگوئه، اکوادر، کلمبیا، آرژانتین، السالوادر و کوراساو (آنتیل هلندی) پایگاههای نظامی ایالات متحده آمریکا که روزبروز تعداد نفرات مستقر در آنها افزایش مییابد، وجود دارد. تنها ونزوئلا همکاریهای نظامی خود را با ایالات متحده آمریکا قطع کرده است.
یک پیروزی مرحلهای نیز علیه «آلکا»، که هنوز به اجرا در نیامده است، کسب شد. در این مبارزه کوبا با سازماندهی مقاومت علیه این پروژه سلطهجویانه، مهمترین نقش را ایفا میکند. البته «آلکا» هنوز از دستور روز خارج نگردیده است: هیچیک از ٣۴ کشور عضو (او ـ آ ـ اس) (سازمان کشورهای آمریکایی) این قرارداد را کاملاً رد نکرده است. ٢٩ کشور عضو تنها با انجام تغییرات ناچیزی در متن قرارداد راضی است. اما آنچه که تعیینکننده است، آنست که کشورهایی که از نظر اقتصادی نقش وزینی به عهده دارند، مثل برزیل، ونزوئلا و آرژانتین در حال حاضر از قبول قرارداد سر باز میزنند. آنچه که شرایط را بغرنج میسازد، معاهدات تجارت آزاد مابین ایالات متحده آمریکا با کشورهای آمریکای مرکزی و جمهوری دومینیکن و همچنین مذاکرات بسیار پیشرفته با کلمبیا، اکوادر، پرو و بولیوی است. رشد اقتصادی کشورهای آمریکای لاتین پس از صعود تاریخی ۶٫٣ درصد در سال ٢۰۰۴ به ۴٫٣ درصد نزول کرد که ٣٫٨ درصد برای سال ٢۰۰۶ گمانه زده میشود. کوبا رکود اقتصادی خود را پشت سر نهاده و اکنون در حال از بین بردن نابرابریهای اجتماعی است که در مرحله ویژه پدید آمده بود.
در جزایر کارائیب و بخشهای عظیمی از گینه فرانسه (در آمریکای جنوبی) که هنوز آثار و عوارض استعمار مشهود است، پس از دهها سال مبارزه، مقدور شد نیروهای ارتش آمریکا در ماه می ٢۰۰٣ از جزیره پورتوریکویی«ویکز» بیرون رانده شود. در سال ٢۰۰۴ نیروهای ضداستعماری در انتخابات «مارتینیک فرانسه» پیروز گردیدند.
در حال حاضر آمریکای مرکزی شاهد شکوفایی جنبشهای اجتماعی است، که عمدتاً علیه خصوصیسازی سیستمهای اجتماعی و همینطور علیه طرح «پوابلا ـ پاناما» است که در فوریه ٢۰۰۱ اعلام گردید و هدفش متناسبسازی ساختارهای زیربنایی و ذخایر طبیعی مطابق امیال برخی از فراملیتیهای آمریکایی است. و در همین حال این کشورها با مهاجرت بیوقفه مردم به ایالات متحده آمریکا روزبروز ضعیفتر میگردد.
چشماندازها
یک «پاچاکوتی» رخ داده است. سرخپوستان بولیوی، پیروزی یکی از خودشان را به ریاست جمهوری، مثل به وقوع پیوستن یک پیشگویی میپندارند.
یک نگاه منطقی و غیررؤیایی اما روشن میسازد: اینکه چپهای آمریکای لاتین را قادر میسازد، با وجود امپریالیسم درندهخوی آمریکایی، قدرت دولتی را به دست آوردند، تغییر استراتژی ایالات متحده آمریکا است. فاز تلاشی «تهدید کمونیسم» در آمریکای لاتین که در سال ۱٩۶۴ با طرح عملیات مخفی آمریکای لاتین «Latin American Security Operation» آغاز شد (به استثنای کوبا)، در سال ۱٩٨٩/۱٩٩۱ با تلاشی اتحاد جماهیر شوروی به پایان رسید. این طرح از سال ۱٩٩۰ مجدداً توسط طرح ایجاد سیستم ایالتی قاره آمریکا که با شروع جنگ سرد آغاز شده بود (۱٩۴۷ قرارداد کمکهای دوجانبه، ۱٩۴٨ تأسیس سیستم کشورهای آمریکایی) جایگزین گردید.
در این رابطه مهم نیست که چه کسی حکومت میکند، بلکه آیا فعالیتش در چارچوب دستورات قرار دارد، مثل پذیرش تغییر حکومت توسط انتخابات؛ بازپرداخت بدهیها؛ گشایش بازارها (برای آلکا و یا در چارچوب قراردادهای دوجانبه) با وجود مخالفت جنبشهای اجتماعی؛ و حتیالامکان یکپارچگی با سیاست نظامی آمریکا؛
صرفنظر از ونزوئلا (و در آینده همینطور بولیوی؟)، کلیه دولتها با این قواعد بازی موافق اند. همینطور «گرایش به چپ» ظاهری در فوریه آینده در کاستاریکا و در ژوئیه در مکزیک و حتا پیروزی محتمل جبهه ساندینیستی در نیکاراگوئه در نوامبر سال جاری، تغییری در این قواعد به وجود نخواهد آورد، لکن وزنه آمریکای جنوبی را تقویت خواهد کرد و برای کوبا هم مفید خواهد بود.
ایالات متحده آمریکا کماکان در روند انتخاباتی دخالت خواهند کرد، ولی تا هنگامیکه احزاب چپ با سیاستهای اقتصادی محافظهکارانه حکومت کنند، آنها این شکستها را تحمل خواهند کرد. درست به علت همین گرایش، و به دنبال عدم وجود هرنوع بدیل نظامی کم و بیش منطقی (بیش از ٣۰ درصد سربازان آمریکایی دارای ریشه آمریکای لاتینی هستند)، میتواند تضعیف موضع هژمونیستی ایالات متحده آمریکا، تثبیت سرمایهداری را به دنبال داشته باشد؛ این [گرایش] میتواند همچنین تبلور شخصیتهایی چون هوگو چاوز و اوو مورالس را نیز به همراه داشته باشد.
شخصیتها در آمریکای لاتین و جزایر کارائیب به طور سنتی نقشآفرین بودهاند (بولیوار، مورازان، مارتی در قرن ۱٩، آلفارو، ساندینو، کاردناس، توریخوس و کاسترو در قرن ٢۰). این اصل به طور میانمدت نیز معتبر خواهد بود. به عنوان مثال، ما فقدان آن را در جنبشهای براندازی در اکوادور مشاهده میکنیم.
با این تفاصیل، اما: تغییر دولت با تغییر قدرت سیاسی یکسان نیست. بدین منظور تعویض افراد ضروری است، ولی تنها تغییر افراد نیز کفایت نمیکند.