دوشنبه, مهر ۲

مک کارتیسم نو

استادانى که عقاید ضدآمریکایى دارند منزوى مى شوند، معلمانى که حرف از سیاست بزنند از کار خود معلق شده و دانش آموزان تشویق مى شوند که در مورد آموزگاران خود گزارش بدهند. چه بر سر دانشگاه هاى آمریکا آمده، آیا این وضعیت ناشى از تعقیب و آزار مخالفان است یا آنکه زندگى آکادمیک بیش از حد لیبرال شده است؟

استادانى که عقاید ضدآمریکایى دارند منزوى مى شوند، معلمانى که حرف از سیاست بزنند از کار خود معلق شده و دانش آموزان تشویق مى شوند که در مورد آموزگاران خود گزارش بدهند. چه بر سر دانشگاه هاى آمریکا آمده، آیا این وضعیت ناشى از تعقیب و آزار مخالفان است یا آنکه زندگى آکادمیک بیش از حد لیبرال شده است؟

شرق

 

منبع: گاردین

 

بخش اول

استادانى که عقاید ضدآمریکایى دارند منزوى مى شوند، معلمانى که حرف از سیاست بزنند از کار خود معلق شده و دانش آموزان تشویق مى شوند که در مورد آموزگاران خود گزارش بدهند. چه بر سر دانشگاه هاى آمریکا آمده، آیا این وضعیت ناشى از تعقیب و آزار مخالفان است یا آنکه زندگى آکادمیک بیش از حد لیبرال شده است؟ متن پیش رو قصد دارد به این پرسش پاسخ دهد: زمانى که «والتر برنشتاین» فیلمنامه نویس معروف آمریکا در دوره سناتور مک کارتى در لیست سیاه قرار گرفت گفت زندگى اش دچار تغییر شده و به تدریج در محافل مختلف منزوى شده است. او در مقاله اى که در Inside Out به چاپ رسید نوشت: «تعداد انگشت شمارى از دوستانم از من بریدند اما فهرست دوستان و آشنایانم به سرعت رو به کاهش گذاشته. گویى به نوعى بیمارى آلوده شده بودم و هیچ کس نمى خواست این بیمارى من به او سرایت کند. اکثر کسانى که مى شناختم از تماس گرفتن اجتناب مى کردند و مانند گذشته دیگر به من تلفن نمى کردند و به تلفن هاى من جواب نمى دادند. وقتى در ملاءعام با هم برخورد مى کردیم سراسیمه مى شدند و تلاش مى کردند فاصله بگیرند.» «پل گیلورى» رئیس گروه مطالعات آفریقایى هاى آمریکا در دانشگاه ییل تجربه مشابهى را بعد از سخنرانى در مورد جنگ عراق داشته، او گفته بود: «اخلاق بمب هاى خوشه اى و بمب هاى مجهز به کلاهک هسته اى را استاندارد دوگانه امپریالیستى تشکیل مى دهد که براى جان آ مریکایى ها ارزش بالاترى قائل است…» گیلورى که اکنون استاد تئورى هاى علوم اجتماعى از دانشکده آنتونى گیدنز از دانشگاه اقتصاد لندن است مى گوید: «تصورم این بود که من بیش از حد فاقد صراحت لهجه هستم اما جالب اینجاست که به حمایت و طرفدارى از تئورى توطئه متهم شده ام.»
«اسکات سیلورستاین» که روزگارى خودش دانشجوى دانشگاه ییل بود یک بار در رساله یکى از دانشجویان با متنى برخورد کرد که از گیلورى نقل قول کرده بود. سیلورستاین نامه اى براى روزنامه وال استریت ژورنال نوشت و این روزنامه هم این نامه را به چاپ رساند. سیلورستاین در این نامه گیلورى را به هیتلر تشبیه و ادعا کرد که جمله هاى گیلورى «ناشى از نوعى روان  پریشى و سادیسم است که دانشگاهیان چپگرا به آن مبتلا هستند.» بعد از آن هم گیلورى نام خود را در سایت اینترنتى Discoverthenetworks.org پیدا کرد. این پایگاه اینترنتى فهرستى از استادان تندرو و رادیکال را گردآورى کرده است. اتهام اصلى این پایگاه اینترنتى به گیلورى این است که گیلورى معتقد است «ایالات متحده در مورد تهدید صدام حسین اغراق کرده است.» از آن به بعد سیلى از نامه هاى الکترونیکى از دوست و بیگانه به سوى گیلورى سرازیر شد که عقاید او را محکوم مى کرد. گیلورى مى گوید: «فقط یک نفر از دوستانم به من چیزى نگفت. از آن به بعد هیچ کس در چشم هاى من نگاه نکرد. دلواپسى و بیم در رفتار آنها پیدا بود.» فقط تعداد اندکى رابطه اى مستقیم بین حملات اخیر به دانشگاهیان لیبرال و مک کارتیسم مشاهده مى کنند. برخلاف دوران مک کارتى، اکثر تهدیدهاى کنونى علیه آزادى دانشگاهیان _ چه حقیقى و چه ناشى از تلقى باطل _ هیچ ربطى به دولت پیدا نمى کند؛ این تهدیدها مانند دهه ۱۹۵۰ و ضدیت با کمونیسم از حمایت عمومى و فراگیر هم برخوردار نیست. اما «الن شرکر» نویسنده کتاب «جنایت ها بسیار است: مک کارتیسم در آمریکا» مقایسه دوره حاضر با دهه ۱۹۵۰ (مک کارتیسم) را بجا و مناسب مى داند و مى گوید: «از بعضى جهات آنچه امروز اتفاق مى افتد بسیار خطرناک تر از گذشته است. مک کارتیسم فقط با فعالان سیاسى و خارج از دانشگاه سروکار داشت. اما اکنون تاکید و تمرکز روى کلاس ها است. از این جهت خطرناک است که تاثیر مستقیم روى کارکرد اصلى دانشگاه ها به خصوص در مطالعات خاورمیانه دارد.»
در هر حال رویدادهایى اتفاق افتاده که هرچند پراکنده و جسته گریخته هستند اما حاکى از آنند که جریانى مصمم، خستگى ناپذیر، هدفمند و آشکار در دانشگاه  ها در حال فعالیت است.
اوایل سال ،۲۰۰۶ «شان هانیتى» یکى از مجریان و مفسران شبکه تلویزیونى فاکس نیوز آمریکا [که بلندگوى محافظه کاران در ایالات متحده محسوب مى شود] از دانشجویان سراسر دانشگاه  ها خواست صداى استادان چپگرا را در دانشگاه ضبط کنند و براى این شبکه تلویزیونى بفرستند تا از این شبکه معرفى و پخش شود. در وب [اینترنت] هم Campus Watch و Edwatch به منظور نظارت بر مطالعات خاورمیانه در دانشگاه تعبیه شده اند و به والدین توصیه مى کنند که مراقب فرزندان خود باشند تا در معرض کتاب هاى بد قرار نگیرند. در اواسط ژانویه انجمن دانشجویان بروین (Bruin Alumni association) وعده داد به ازاى هر نوارى که از استادان چپگرا در دانشگاه کالیفرنیا در شهر لس آنجلس ضبط شده باشد ۱۰۰ دلار جایزه مى دهد. این انجمن حداقل یک عضو وفادار ۲۴ ساله به نام «اندرو جونز» داشت. هدف این انجمن «رسوا کردن استادان رادیکال با عقاید افراطى در دانشگاه کالیفرنیاى لس آنجلس [معروف به UCLA] بود.» درست بعد از آنکه انجمن یاد شده پیشنهاد ۱۰۰ دلارى را مطرح کرد «اندرو جونز»  وب سایتى به آدرس Uclaprofs.com راه اندازى کرد. در این وب سایت بخشى را Dirty30 نامگذارى کرد. [dirty به زبان انگلیسى به معنى کثیف یا کثافت است.] در این بخش او فهرستى را جمع آورى کرد که از نظر او اسف بارترین خلافکاران چپگرا به حساب مى آمدند. در راس فهرست او نام «پیتر مک لارن» استاد تحصیلات تکمیلى دانشگاه کالیفرنیاى لس آنجلس به چشم مى  خورد. جونز از کلمه «هیولا» براى توصیف مک لارن استفاده کرده است. وى در وب سایت خود نوشته است:  «هر آنچه از دهان پیتر مک لارن بیرون مى آید یا از قلم او جارى مى شود بدون تردید و عمیقاً رادیکال است. در راستاى هویت سیاسى چپى که دارد دوست جامعه همجنس گرایان هم هست.» مک لارن از این پدیده شوکه شده بود و در واکنش به آن گفته بود: «وقتى که این قصه دهان به دهان مى گشت من حضور نداشتم و وقتى بازگشته بودم در فاصله اى بسیار کوتاه ۸۷ پیام در صندوق پستى ام انتظار مرا مى کشید. شگفت زده شدم از اینکه در دوره ما هم چنین لیست سیاهى ایجاد مى شود. با خودم فکر کردم که عجیب است، یکى پیدا شده و تمام کارها و آثار مرا به دقت خوانده است.» مک لارن مى گوید: «اولین چیزى که به فکرم رسید این بود که نزدیکانم تاوان پس ندهند. چون نمى خواستم دیگران هزینه کارها و افکار مرا بپردازند.» در فهرست «۳۰ کثافت» اندرو جونز نام «الن دوبوآ» استاد تاریخ نیز وجود دارد. در سایت جونز، دوبوآ با این کلمات توصیف شده است: «در همه جوانب او یک زن دانشگاهى مدرن است: با خلقیات نظامى، پرخاشجو، ناشکیبا، سرزنش آمیز و رادیکال، خیلى رادیکال.» دوبوآ نیز در مصاحبه با لس آنجلس تایمز گفت: «این روش خیلى نفرت انگیز است که به دانشجویان پروبال بدهید که در تعقیب و آزار استادان دانشگاه شرکت جویند.» [دوبوآ از کلمه Witch- hunt به معنى تعقیب و آزار استفاده کرده که قرن هجده و نوزده ایالات متحده را در ذهن تداعى مى کند که به بهانه دستگیرى و مجازات جادوگران، مخالفان تحت تعقیب و آزار قرار مى گرفتند.]
مک لارن هم که خود را مارکسیست بشر دوست توصیف مى کند با دوبوآ هم عقیده است و بر این باور است که این فهرست نوعى حمله «مک کارتى»گونه به دانشگاهیان و با هدف ایجاد دشمنى در افکار عمومى علیه دانشگاهیان است. مک لارن مى گوید: «این اقدام ها نوعى مبارزه است که با نرمى و آهستگى آغاز شده و در دوران بحران بر شدت آن افزوده خواهد شد، زمانى که دولت به بحران دیگرى نزدیک شود بیش از پیش بر آن دامن خواهد زد. و از نظر من اینگونه اقدام ها نوعى گرایش به سمت فاشیسم است.» شش هفته بعد از زمانى که «اندرو جونز» فهرست خود را از طریق اینترنت منتشر کرد دو افسر پلیس از ناحیه لس آنجلس بدون اعلان و آمادگى قبلى به دفتر پروفسور «میگوئل تینکر- سالاس» در دانشکده پومونا مراجعه کرده و سئوالاتى از وى پرسیدند. تینکر- سالاس استاد تاریخ آمریکاى لاتین و زاده ونزوئلا و یکى از منتقدان جنجالى سیاست هاى ایالات متحده در منطقه است. البته آن دو افسر پلیس که از نیروهاى واکنش سریع ضدتروریسم فدرال بودند به این استاد دانشگاه گفتند که ماموریت آنها بازجویى با تحقیق و تفحص نیست. بعد هم حدود ۲۵ دقیقه سئوالاتى از وى پرسیدند ازجمله این که آیا وى تحت تاثیر دولت ونزوئلا نیست و با آنان تماس دارد یا خیر. آیا با سفارت یا جامعه ونزوئلایى ارتباط دارد.
سپس از دانشجویان وى در مورد محتواى درس ها و کلاس هاى این استاد سئوال کردند و کاریکاتورهاى روى در دفتر کار این استاد را به دقت بررسى کردند. تینکر- سالاس مى گوید: «آنها جامعه ونزوئلایى را به عنوان یک تهدید مى شناسند و فکر مى کنم دنبال اطلاعاتى مى گشتند که علیه من استفاده کنند.» «دیوید اکستربى» رئیس دانشکده پومونا هم مى گوید: «بى نهایت در مورد تاثیر مخوف و موحش این نوع دخالت حکومت بر گفتمان سیاسى و دانشگاهى نگران است.»
سال گذشته بعضى از دانشجویان گروه زبان هاى آسیایى و خاورمیانه در دانشگاه کلمبیا مبارزه اى را علیه استادانى آغاز کردند که عقاید ضد اسرائیلى داشتند و انتقاد آنان این بود که در دانشگاه کلمبیا دانشجویان طرفدار اسرائیل تهدید یا مرعوب مى شوند. اما در نهایت کمیته اى که براى حل این مشکل تشکیل شد تشخیص داد که هیچ سوءرفتارى صورت نگرفته است.
این مسائل فقط به محیط دانشگاهى محدود نمى شود. بلکه در مدارس و دبیرستان ها هم اتفاق مى افتد. در ماه فوریه منطقه ثروتمند نشین «آپر سنت کلر» در پنسیلوانیا برخلاف همیشه شاهد ناآرامى بود. مدارس این منطقه برنامه آموزشى بین المللى IB (International Baccalaureate) را به سه دلیل قدغن کرد. اولاً آمریکایى نیست، ثانیاً مارکسیستى است، ثالثاً ضد مسیحیت است. این برنامه آموزشى بین المللى در ۱۲۲ کشور جهان برگزار مى شود و در ۵ سال گذشته ۷۳ درصد رشد داشته است. برخورد آمریکایى ها با این برنامه آموزشى طورى بود که گویى توطئه کمونیست ها است به خصوص که خاستگاه این برنامه از آمریکا نیست [این برنامه اولین بار در سوئیس آغاز شد.] یکى از اعضاى هیات مدیره که یک جمهورى خواه است در این باره گفته است: «کشور ما [آمریکا] براساس ارزش هاى ادیان یهود و مسیحیت بنا شده است، ما هم باید دقت کافى در مورد آموزش فرزندان به خرج دهیم.»
رویدادهاى مشابهى در ایالت هاى مینه سوتا و ویرجینیا هم اتفاق افتاده است. در همین اثنا در ماه ژانویه در شهر آئورا از ایالت کلرادو«جى بنیش» معلم تعلیمات اجتماعى از دبیرستان «اورلند» در کلاس جغرافیاى جهان درباره سخنرانى جورج بوش رئیس جمهور آمریکا به تمسخر گفت: «وظیفه ما آمریکایى ها است که از ارتش استفاده کنیم و از مرز هاى خود خارج شده و دنیا را شبیه خودمان بسازیم.» و در ادامه گفت: «چقدر این حرف ها شبیه سخنان آدولف هیتلر است. ما تنها کسانى هستیم که درست فکر مى کنیم، همه مردم دنیا عقب مانده اند و وظیفه ما این است که دنیا را فتح و اطمینان حاصل کنیم بقیه مردم دنیا همان طورى زندگى کنند که ما مى خواهیم. منظور من این نیست که بوش و هیتلر دقیقاً عین هم هستند. واضح است که آنها شباهتى به هم ندارند. خب اما در لحن آنها شباهت هاى ترسناکى هست.» غافل از این که «شین آلن» دانش آموز ۱۶ساله بخشى از حرف هاى این معلم را روى ام پى ترى پلیر خود ضبط مى کند. پدر این دانش آموز که عقاید جمهورى خواه و محافظه کار داشت کوتاه نیامد و صداى این معلم را به یکى از رادیو هاى محلى برد. «مایک روزن» مجرى رادیوى محلى در این شهر هم صداى این معلم را روى آنتن برد. با وجودى که «بنیش» در ادامه این جملات را به کار برده بود: «منظور من این نیست که شما باید حتماً با من هم عقیده باشید، تصور نمى کنم که با این جملات موضع خود را القا کرده باشم اما تمام تلاش من این است که شما را وادار کنم عمیق تر فکر کنید و مسائل را سطحى نگاه نکنید. خوشحال هستم که شما سئوالات خود را مطرح مى کنید.» متاسفانه مایک روزن فقط آن بخش از ابتداى حرف هاى بنیش را روى آنتن برد. فرداى آن روز این معلم به حالت تعلیق درآمد و استدلال آموزش و پرورش هم این بود که او از وظیفه خود تخطى کرده و «معلمان باید تا حد امکان بى طرف باشند.» تعلیق این معلم واکنش هاى متضادى را در مدرسه برانگیخت. صدها دانش آموز به صحن مدرسه ریختند و عده اى نوارى روى دهان خود چسباندند، عده اى دیگر شعارى دادند که در زبان انگلیسى وزن و قافیه دارد و مفهوم آن در فارسى این است که «آزادى بیان را محترم بشمارید و بگذارید درسش را بدهد.» (Freedom of Speech, let him teach) عده اى دیگر هم شعار مخالف با آن مى دادند که آن هم وزن و قافیه داشت و معنى آن این بود: «درس بده وعظ نکن.» (Teach, donشt preach)
اما به هر حال این دانشگاه است که در خط مقدم قرار دارد و در آن سوى سنگر هم «دیوید هوروویتز» راستگرا قرار دارد که افرادى نظیر «اندرو جونز» را اجیر مى کنند. اما همین هوروویتز زمانى که جنجال بر سر نوار ضبط شده از کلاس استاد بالا مى گیرد جونز را اخراج مى کند. به خصوص که با مخالفت کمونیست ها و مارکسیست ها مواجه مى شود، او خود نیز در نوجوانى یک مارکسیست بوده است. دیوید هوروویتز در ایجاد گروه هاى مختلف تحت عناوین دیده بان دانشگاه، دیده بان جهادى ها، دیده بان اساتید و دیده بان رسانه ها نقش ایفا کرده و با بنیانگذاران سایت discoverthenetworks.org همکارى داشته است. چند سال پیش هم گروهى تحت عناوین «دانشجویان طرفدار آزادى دانشگاهى» ایجاد کرد که دامنه فعالیت آنها تا ۱۵۰ دانشگاه پیش رفت. جنبشى که او به راه انداخت مدعى نظارت و مراقبت از دانشجویانى بود که مورد تعدى قرار گرفته بودند و فرم هاى شکایت پر مى کردند. در این فرم ها دانشجویان مى بایست تاریخ، نام استاد، نام درس و جملات و کلمات اظهار شده یا رویدادهاى اتفاق افتاده را ثبت و جمع آورى مى کردند. ظرف سه سال گذشته در چند ایالت به دنبال طرح لایحه اى در این زمینه بود تا به دانشجویان این اجازه داده شود درس هایى را که اهانت آمیز تلقى مى کنند به اصطلاح حذف کرده و از شرکت در کلاس هاى آن خوددارى کنند. این لایحه در ۲۳ ایالت مورد بررسى قرار گرفت. در ماه ژوئیه ۲۰۰۵ ایالت پنسیلوانیا این لایحه را تصویب کرد و در ۱۴ دانشگاه این ایالت این قانون به اجرا درآمد. علاوه بر این مجلس نمایندگان قانونى را تحت عنوان «قانون آموزش عالى» به تصویب رساند و به موجب آن دانشکده ها و دانشگاه هاى دولتى که از بودجه دولت استفاده مى کنند باید کثرت گرایى و ارائه تمامى نظرهاى موافق و مخالف را رعایت کنند.
هوروویتز مى گوید: «هدف این جنبش دخالت در قانونگذارى نبود و قصد نداشت قانونى را به تصویب برساند بلکه فقط مى خواست قانونگذاران و دانشگاهیان مطلع شوند که نسبت استادان چپگرا به راستگرا در دانشگاه برکلى هفت به یک و در استانفورد ۹ به ۱ است یعنى اگر محافظه کار باشید نمى توانید به راحتى در دانشگاه   هاى آمریکایى استخدام شوید.»
شواهد هم ادعاى هوروویتز را تا حدودى تایید مى کند. شاید دقیق ترین مطالعه اى که در این زمینه صورت گرفته مطالعات «دانیل کلین» اقتصاددان دانشگاه کالیفرنیا و «شارلوت استرن» دانشمند سوئدى باشد. این مطالعات نشان داد بستگى به درسى دارد که استادان در دانشگاه تدریس مى کنند. در رشته هاى انسان شناسى و علوم اجتماعى تعداد استادان دموکرات ۳۰ برابر استادان محافظه کار است اگرچه این نسبت در رشته هایى مثل اقتصاد به شدت کاهش یافته و تا سه به یک تنزل یافته است. اما این آمار بخشى از حقایق زندگى در دانشگاه است. محدود کردن دامنه تحقیقات به رشته هاى علوم انسانى و اجتماعى باعث مى شود بخش قابل توجهى مورد غفلت قرار گیرد. براساس پرینستن ردیو چهار رشته مهم دانشگاهى از ده رشته محبوب یعنى مدیریت، زیست شناسى، پرستارى و علوم کامپیوتر از رشته هاى علوم انسانى یا علوم اجتماعى به حساب نمى آیند. محافظه کاران اینگونه رشته ها را بیشتر ترجیح مى دهند و نسبت آنان به دموکرات ها در این رشته ها بیشتر است. به هر حال هیچ کس انکار نمى کند که درصد لیبرال ها در دانشگاهیان بیشتر از جمهورى خواهان و محافظه کاران است. «تاد گلیتلین» استاد روزنامه نگارى و علوم اجتماعى دانشگاه کلمبیا مى گوید: «دانشجویان با عقاید محافظه کارانه را بیشتر در رشته هاى مربوط به نفت پیدا مى کنید اما جمعیت آنان در علوم اجتماعى بسیار ناچیز است.» اما «شرکر» استاد تاریخ دانشگاه «یشیوا» در نیویورک مى گوید شاید تعداد استادان لیبرال در دانشگاه ها بیشتر از محافظه کاران باشد اما لزوماً قدرتشان بیشتر نیست.
در فوریه هوروویتز کتابى با این نام منتشر کرد: «استادان: ۱۰۱ مورد از خطرناک ترین دانشگاه ها در آمریکا». او در این کتاب فهرست الفبایى از دانشگاه هایى ارائه کرده که به عقیده او فضاى دانشگاه را با «افکار لیبرالى چپ» آلوده مى کنند. روى جلد این کتاب نوشته شده است: «وقتى به محوطه یکى از دانشگاه هاى نزدیک خود سرى مى زنید با تروریست ها، نژادپرستان و کمونیست هایى مواجه مى شوید که همه آنان را به عنوان استاد مى شناسند.» کافى است نگاهى به شرع احوال «تاد گلیتلین» استاد ژورنالیسم و علوم اجتماعى دانشگاه کلمبیا در این کتاب بیندازید. گلیتلین رئیس انجمن «دانشجویان براى جامعه دموکراتیک» است. این انجمن جنبشى ضدجنگ و رادیکال در دهه ۱۹۶۰ است. اکنون عقاید سیاسى او در زمره عقاید لیبرالى مى گنجد. او از جنگ آمریکا در عراق پشتیبانى کرد اما مخالف جنگ با عراق بود. وى پرچم آمریکا را بعد از حملات تروریستى یازده سپتامبر برافراشت و اخیراً کتابى تحت عنوان روشنفکران و پرچم نگاشته و در آن به توصیف فرهنگ میهن دوستى پرداخته و میان دو مفهوم تمایز قایل شده است: از نظر او میهن دوستى به معنى وفادارى به کشور هست اما لزوماً به معنى وفادارى به حکومت نیست.

 

بخش دوم

نویسنده گاردین معتقد است که پیامدهاى امنیتى جنگ عراق تاثیرى محسوس بر نظام آموزش عالى آمریکا از خود باقى گذاشته است و باعث شده که آزادى بیان اساتید تا حدودى تحت تاثیر قرار گیرد. با توجه به این نکته اساسى که روزنامه انگلیسى گاردین متعلق به طیف چپ و نقاد سیاست خارجى دولت بوش است توجه شما را به بخش پایانى مقاله جلب مى نماییم.

•••

گلیتلین را به خاطرسخنرانى ضدجنگ همکارش در ماه مارس سال ۲۰۰۳ به باد انتقاد گرفته بود. هوروویتز مى گوید نیکلاس دوجنوآ وضعیت سربازان آمریکایى را به وضعیت آنها در موگادیشوى سومالى تشبیه کرده در حالى که گلیتلین مى گوید هرگز در آن سخنرانى شرکت نداشته است و نیکلاس دوجنوآ را هم هرگز ملاقات نکرده و نمى شناسد. هوروویتز همچنین گلیتلین را به این خاطر مورد نکوهش قرار مى دهد که ذهن دانشجویانش را در معرض تئورى ها و نظرات مظهر چپگرایان «یورگن  هابرماس» قرار مى دهد اما هوروویتز انصاف به خرج نداده که همین گلیتلین در درس هایش مطالبى از افلاطون، ارسطو، هابس، لوک، بیورک، آدام اسمیت و انجیل نیز ارائه مى کند.
گلیتلین در دفاع از خود مى گوید: روش تحقیق هوروویتز شباهت زیادى به چیدن گیلاس دارد اما آنچه او با این روش به دست آورده گیلاس نیست آلوى خشک است.
ویکتور ناواسکى استاد روزنامه نگارى دانشگاه کلمبیا نیز در فهرست سیاه هوروویتز است. ناواسکى ناشر مجله چپگراى Nation (به معنى ملت) و رئیس «کلمبیا جورنالیسم ریویو» در کتاب هوروویتز متهم به تامین پشتوانه مالى براى چپگرایان و سازماندهى و دعوت از چهره  هاى برجسته چپگرا نظیر «مایکل تاماسکى» از مجله معروف امریکن پراسپکت (به معنى دورنماى آمریکایى) و «هندریک هرتزبرگ» از نیویورکر است. ولى واقعیت این است که ناواسکى خیلى بیشتر از محافظه کاران انصاف به خرج داده. به عنوان مثال از «بیل اوریلى» مجرى معروف شبکه تلویزیونى فاکس نیوز و سردبیر مجله راستگراى ویکى استاندارد در دانشگاه کلمبیا هم براى ایراد سخنرانى دعوت کرده است. ناواسکى در پاسخ به این اتهام که پشتوانه مالى «کلمبیا ژورنالیسم ریویو» است گفته است که تاکنون فقط یک بار در وجه این مجله چک کشیده و آن هم براى این بوده که مجله براى او حق التحریر درنظر گرفته و ناواسکى آن پول را به مجله برگردانده است.
ناواسکى مى گوید: «اگر به خاطر اشتباه هاى فاحش در این کتاب نبود باعث افتخار من بود که نامم در این فهرست گنجانده شود هر چند که براى خودم شایستگى کافى براى حضور در چنین فهرستى نمى بینم. چون فکر نمى کنم کسى به شکل جدى مرا تهدید یا خطرى علیه جمهوریخواهان تلقى کند.»
جالب اینجا است هوروویتز کسانى را که او را به مک کارتى تشبیه مى کنند به داشتن رویه اى شبیه به مک کارتى متهم مى کند و [با وجودى که خود در کتابش انگشت اتهام و افترا به سوى دیگران دراز کرده] مى گوید: «آنها به من افترا مى زنند. این سیاست استالینى است.»
اما هوروویتز دلایل کافى براى اثبات استدلال اصلى خود ارائه نمى کند که گرایش هاى سیاسى موجود بستگى به توانایى معلمان در رعایت تعادل، انصاف و کفایت دارد. هم در فهرست «۳۰ کثافت» اندرو جونز و هم در فهرست سیاه کتاب هوروویتز انتقاداتى به استادان و سخنرانان دانشگاه شده اما در هیچ یک شواهد کافى از تخطى این استادان به دست نداده است، فقط به مطالبى اشاره شده که این استادان در خارج از کلاس و در محافل دوستانه عنوان کرده اند و هرگز دانشجویان خود را به خاطر داشتن عقاید راستگرا مسخره نکرده اند.
هیچ کس انکار نمى کند که در میان استادان با عقاید لیبرالى و چپ کسانى پیدا مى شوند که اصول اخلاقى و انصاف را رعایت نمى کنند. همان طور که «راسل جاکوباى» در روزنامه «نیشن» استدلال مى کند: «آموزش عالى در ایالات متحده قلمروى گسترده است که به حدود یک میلیون استاد دانشگاه مى بالد. به هر حال بخش ناچیزى از این استادان بى کفایت و بى قابلیت هستند، برخى از آنان میهن پرستان افراطى یا بنیادگرا و عده اى هم چپگراى ناشى و دست و پا چلفتى اند. طبیعى است که اگر این استادان عرف را رعایت نکنند یا به اعتبار دانشگاه لطمه وارد کنند باید مورد نکوهش و بازخواست قرار بگیرند.همچنین در همین راستا از ۱۵ میلیون دانشجویى که در ایالات متحده مشغول تحصیل هستند بخش کوچکى متحجر، جزمى و افراطى اند.»
طبیعى است که هوروویتز با کار این استادان مخالف نیست بلکه از ایدئولوژى آنان چه در داخل کلاس و چه در خارج آن نگران است.حمله سیاسى به روشنفکران تازگى ندارد. این موضوع خاص ایالات متحده هم نیست. در سحرگاه تمدن غرب سقراط را محاکمه کردند و اتهام او «پر کردن اذهان جوانان با عقاید نادرست» بود. مائو نیز حین انقلاب فرهنگى استادان دانشگاه را هدف قرار داد و تحقیر کرد.مارک اسمیت مدیر روابط دولت، اتحادیه استادان و انجمن استادان دانشگاه مى گوید شدت و ضعف این انتقادات بستگى به جو سیاسى دارد. کمى بعد از جنگ جهانى اول ملاک تعیین کننده کسانى بودند که با شرکت آمریکا در جنگ مخالف بودند و از انقلاب روسیه پشتیبانى مى کردند. در دهه ۱۹۵۰ کمونیست ها در مرکز انتقاد قرار داشتند، در دهه ۱۹۸۰ استادان مرکز مطالعات آمریکاى لاتین و در دهه ۱۹۹۰ «لین چنى» همسر دیک چنى معاون اول کنونى رئیس جمهور آمریکا، رئیس «موقوفات ملى در امور انسانى» بود. چنى در اوایل دهه ۱۹۹۰ موضوع «صحت سیاسى» را مطرح کرد. او در تعداد زیادى از دانشکده هاى علوم انسانى سخنرانى کرد و ادعاى او این بود: «در تلقى عامه مردم حقیقت وجود ندارد. هر آنچه به نظر ما درست و حقیقى به نظر مى رسد براساس منافع سیاسى ما شکل مى گیرد… از آنجایى که حقیقت وجود ندارد… اعضاى دانشگاه ها به خود حق مى دهند در کلاس هاى خود تمایلات سیاسى خود را مطرح کنند.»
«اسمیت» مى گوید تاریخ تکرار مى شود و هر بار مانند چرخه اتفاق هاى مشابه رخ مى دهد.
هوروویتز اولین کسى نیست که این نوع انتقاد را اختراع کرده است. در واقع سرمایه او ضدیت موجود علیه روشنفکران و ترس از مخالف است.
عده زیادى از تحلیلگران بر این باورند که این موج جدید تعقیب و آزار در اثر واکنش رسمى دولت به حادثه یازده سپتامبر تشدید شده است. دو ماه بعد از حملات تروریستى شوراى محافظه کار «اولیا و دانش آموزان» یا ACTA _که با سرمایه گذارى لین چنى در سال ۱۹۹۵ بنا نهاده شد- دانشکده ها و دانشگاه ها را با اصطلاح «حلقه ضعیف» توصیف کرده و واکنش آنان در مقابل حملات تروریستى را ضعیف دانست و از استادان دانشگاه و سخنوران خواست که از تمدن غربى دفاع کنند. جرى مارتین ریاست این شورا در گزارشى با عنوان  «دفاع از تمدن: دانشگاه هاى ما چطور در حق آمریکا کوتاهى کردند و اکنون چه کار باید کرد» نوشت:« این حقیقت است که باید با شور و هیجان از دانشگاه ها دفاع کرد اما این باعث نمى شود که از نقد مستثنى باشند. حقیقت این است: آکادمى ها (منظور دانشگاه ها) تنها بخشى از جامعه آمریکا بود که به حملات تروریستى علیه آمریکا پاسخى یکپارچه و متفق القول نداد.»صرف نظر از صحت و سقم و اصل و منشاء این موج علیه استادان دانشگاه برخى عقیده دارند که این حملات به هر حال تاثیر خود را برجاى مى گذارد. گلیتلین در این باره مى گوید: «در پس این رفتار احمقانه، مکر و نیرنگى نهفته است. قصد آنان بزرگنمایى خودشان نیست. این حملات هدفمند علیه بخش هاى بسیار محدودى است که در کنترل راستگرایان نیست. معلوم نیست که تا چه حد این حملات بر سرنوشت راستگرایان تاثیر دارد اما حداقل فایده آن جمع آورى اعانه است.»
عده دیگرى از تحلیلگران هم معتقدند اگرچه تعدى به چند استاد نگران کننده است، اما در مورد تاثیر آن بر کل جامعه دانشگاهى اغراق شده است. یکى از نمونه هاى شاخص این مسئله مقاله اخیر دو استاد برجسته دانشگاه است که در «لاندن رویو آو بوکس» به چاپ رسیده است. آنها استدلال کرده اند که چانه زنى هاى (لابى هاى) طرفدار اسرائیل بر سیاست خارجى ایالات متحده تاثیر مخرب دارد. با این اظهارنظر «استفن والت» و «جان میرشایمر» به ضدیت با یهودیان متهم شدند و طبیعى است که موافقان این اساتید دانشگاه، این نوع اتهام ها را با اصطلاح «مک کارتیسم» توصیف مى کنند.
کمى بعد از انتشار مقاله خبر رسید که والت یکى از دو نویسنده مقاله یاد شده از ریاست مدرسه عالى کندى در دانشگاه هاروارد کناره گیرى مى کند، ضمن آنکه مقاله وى را از وب سایت دانشگاه حذف کردند. با وجود این دانشکده کندى و همکاران والت گفتند که کناره گیرى «والت» از مدتى قبل مطرح شده است. این مدرسه عالى در توجیه حذف مقاله والت از وب سایت دانشگاه این توضیح را داد: «تنها قصد و نیت حذف این مقاله، پایان دادن به تشویش اذهان عمومى بود و به هیچ وجه دلیل آن   برخلاف برداشت ها و تفسیرهاى مطرح شده این نیست که دانشگاه قصد دارد یکى از برجسته ترین استادان ارشد خود را منزوى کرده و از وى فاصله بگیرد.»«میرشایمر» که در نوشتن مقاله یاد شده با «استفن والت» همکارى داشته در واکنش به اقدام مدرسه عالى کندى گفته است: «رفتار دانشگاه شیکاگو و هاروارد در شرایط دشوار و بحرانى قابل تحسین است. دانشگاه هایى که ما به آن تعلق داریم کاملاً از ما پشتیبانى کردند [یعنى دانشگاهى که استفن والت در آن تدریس مى کرد حاضر نشد از استاد خود حمایت کند].»این اقدام موجب شگفتى این دو نویسنده مقاله شده و میرشایمر مى گوید مردم حق دارند آزرده خاطر شوند اما وقتى که اطلاعات نادرست منتشر شود یا آن که این اطلاعات یا اظهارنظرها به قانون تبدیل شود.
«جون ویینر» استاد تاریخ دانشگاه کالیفرنیاى لس آنجلس (UCLA) مى گوید: «این مسائل بسیار نگران کننده است. اما فکر نمى کنم که دانشجویان مایل باشند چنین اتفاق هایى در دانشگاه بیفتد. تشکیل انجمن دانش آموزى «بروین» ناشى از جاه طلبى بوده و روى فردى که دست به این کار زده [اندرو جونز] سرمایه گذارى زیادى صورت گرفته است. به هر حال لحظات هولناکى نظیر این همیشه به وجود مى آید اما به سرعت وضع به حالت عادى برمى گردد.»دوبوآ نیز مى گوید: «معلوم نیست که این اقدام نسنجیده و ناسالم حاصل کار مشتى از مردم است یا آن که تعداد انگشت شمارى در آن دخالت دارند.»
اما به هر حال چنین اقداماتى، تاثیر روى تعداد زیادى از افراد اجتماع باقى مى گذارد، گیلورى در این زمینه مى گوید:  «به هر حال این حملات [به اساتید و روشنفکران] تاثیر خود را بر جاى مى گذارد. یا باید مطالب از پیش تعیین شده را تدریس کنید یا آن که خود را براى پیامدهاى تصمیم خود آماده کنید،  در این صورت باید به شدت مواظب حرف هاى خود باشید. شاید اگر روى این کار نام «خودسانسورى» بگذاریم نسنجیده و خام باشد اما به هر حال در چنین فضایى هر کسى مجبور مى شود مواظب اطراف خود باشد.»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *