دوشنبه, مهر ۲

لوکوموتیو نجات

سازماندهی مقاومت در ژن های حزب ماست. نوع حکومتی که به ما به آن گرایش داریم باید حاصل فعالیت خلاقهً تاریخی و نفوذ عمیق به درون پروسه های اجتماعی روسیه و همهً جهان باشد. حاکمیت و ساختارش باید در جهان به سرعت دگرگون، پایدار ومستحکم شوند. باید درمقابل تغییرات آن هشیارانه وسریع واکنش نشان داد. روسیه می تواند یک کشور واقعاً آزاد با حاکمیت مردمی باشد. نظریات سوسیالیسم خلقی به این ایده آل از همه نزدیک تر است

سازماندهی مقاومت در ژن های حزب ماست. نوع حکومتی که به ما به آن گرایش داریم باید حاصل فعالیت خلاقهً تاریخی و نفوذ عمیق به درون پروسه های اجتماعی روسیه و همهً جهان باشد. حاکمیت و ساختارش باید در جهان به سرعت دگرگون، پایدار ومستحکم شوند. باید درمقابل تغییرات آن هشیارانه وسریع واکنش نشان داد. روسیه می تواند یک کشور واقعاً آزاد با حاکمیت مردمی باشد. نظریات سوسیالیسم خلقی به این ایده آل از همه نزدیک تر است

تارنگاشت عدالت

 

مطلب رسیده

برگردان: سروین

 

 

گفتگوی گنادی زیوگانف، صدر کمیتهً مرکزی حزب کمونیست فدراسیون روسیه ، با آلکساندر پروخانف، سر دبیر روزنامهً «زافترا» (فردا) و والنتین چیکین، سر دبیر روزنامهً «ساویتسکایا راسیا» *

 

سئوال: بسیاری از نشانه ها حاکی از آنند  که تابستان سیاسی پیش رو بسیار داغ خواهد بود. کیف فقرا را از « باقیمانده های سوسیالیسم» خالی می کنند. دولت و کرملین اصلاحات بی انتهایی را به پیش می برند. دوما پی در پی قوانین ضد مردمی را به تصویب می رساند و سیاهه برداری از اموال حزب پایانی ندارد. کنگرهً دهم حزب اوایل ژوئیه برگزارخواهد شد. این کنگره احتمالا کنگره ای دشوار ، بحث انگیز و سر نوشت ساز خواهد بود. واضح است که وضع حزب پیچیده است. نظر شما در مورد این وضع بغرنج و تا حدی بحرانی چیست؟

زیوگانف: حزب یک ماشین یا بمب افکن یا کشتی نوح نیست . حزب ارگانیسمی زنده و موجودی چند وجهی است که نفس می کشد، رنج می برد، پیر می شود، بیمار می گردد و علاوه بر این دوره های درخشش شدید و یا شکست فکری دارد. تکرار می کنم، حزب ساختار پیچیده ایست که در آن گرایشات بس گوناگونی بروز می نمایند.

حزب کمونیست فدراسیون روسیه یک حزب از نوع حزب پیشوا یا رهبر با مرکزیت سخت نیست که هر تصمیم در قلهً رهبری اتخاذ و به پایین دیکته شود. برعکس، رهبری حزب و مسئولان آن بیشتر نقش پیوند دهنده پروسه های گوناگون حیآت اجتماعی را دارند. امروز بعد از انتخابات ناموفقی که از سرگذراندیم، همه حزب به جنبش آمده و بر فعالین خد افزوده است. حزب نوسازی می شود و  نیروهایش را متمرکز و بسیج می کند. گواه این مدعا گردهمایی ها و کنفرانس های برگزار شده و هم چنین داغ بودن بحث ها هستند و هم اینکه نمایندگان کنگره با وسواس بسیار برگزیده و دستورات و توصیه ها با دقت فراوان فرمول بندی می شوند. این امر هم در دورترین قصبات و هم در مراکز عمدهً علمی و صنعتی صادق است . تصور می کنم که کنگرهً آینده خطیر، حاد و سختت گیر خواهد بود. این کنگره در عین حال، کنگره ای خلاق ، سرنوشت ساز و سرشار از ایده های نو خواهد بود که به همفکران امکان می دهد تا نظریهً استراتژیک حدید را در مورد کشور ، جهان و نقش و جایگاه جنبش کمونیستی درآن تدوین کنند. پشتیبانی دوستانهً توده های حزبی از راه و روش کمیتهً مرکزی برای تقویت وحدت حزب و بازسازی تایید آشکار این مدعاست.

 

سئوال: شما وضعیت کنونی حزب را چگونه ارزیابی می کنید، حزب چه مرحله ای را در حال حاضر از سر می گذراند؟

زیوگانف: حزب کمونیست روسیه فرزند ساختار و حزب شوروی است. بخش عمدهً اعضاء آن را کسانی تشکیبل می دهند که پسیکولوژی، ایدئولوژی و شیوه ها و مهارت های تشکیلاتی شوروی را به ارث برده اند. هنگامی که اتحاد شوروی فرو پاشید، حزب شوکه شد. فاجعه بر سر ما باریدن گرفت. خیانت رهبری، غصب منابع مالی حزب، خروج روشنفکرانی که ما پرورش داده بودیم و آنانی که سمت لیبرال های غاصب ِ حکومت گرایش داشتند، از صفوف حزب.

از تعداد اعضاء حزب به شدت کاسته شد. بخش بزرگی از اعضای حزب که از خیآنت ها ضربه خورده بودند، عضویت خویش راتجدید نکردند. خوشبختانه بسیاری از عناصر اتفاقی و جاه طلب که از روی غرض به عضویت حزب کمونیست اتحاد شوروی در آمده بودند، از حزب رفتند. حالا ما آنها را در « حزب دولتی » دیگر می بینیم. حزب کمونیست را منحل و اعضای آن را تهدید به دستگیری کردند. قصد داشتند ممنوعیت حرفه وشغل را تدارک ببینند. « دمکراتهای » پیروز شده تصور می کردند که کلک سازمان سیاسی شوراها را برای همیشه کنده اند. آنها ادعا کردند که آخرین میخ را بر تابوت کمونیسم روسی کوبیده اند.اما حزب زنده ماند.

ما ـ کسانی که رهبری ِ حزب بدون سر را بر عهده گرفتیم ـ تلاش کردیم تشکیلات را نجات دهیم، آن را از زیر ضربه خارج و هستهً سیاسی را در ایالات و ولایات حفظ کنیم. این کاری بود بسیار طاقت فرسا. دوره ای قهرمانانه درحیات حزب . رفقای ما روانه ً دادگاه قانون اساسی شدند. تمام نیروهای حزبی را در سراسر روسیه بسیج کردند. سازمان باقی مانده را از نو ساختند. ما دست به تبلیغ در میآن شخصیت های فرهنگی زدیم که به ما سیاستمداران نظر مساعد داشتند، ما تلاش کردیم باقی ماندهً وسایل ارتباطی را که از دست حزب قاپیده بودند و در دست دمکراتها به وسیلهً فشار تبدیل شده بود، حفظ کنیم. ما در این حنگ خارق العاده پیروز شدیم. سازمان سیاسی خود را نجات دادیم و از زیر ضربات خارج کردیم ـ بدون امکانات مالی ، مکانهای حزبی وساختار های تولیدی. از ابتدای سالهای ۹۰ ، روسیه از یک سازمان سیاسی اپوزیسیون برخوردار گشته که قادر است در مقابل رژیم ضد مردمی خانمان برانداز ایستادگی کند.

حزب علیرغم پیگرد دائم و تلاشهای آشکار وپنهان برای « تفرقه اندازی» ، « تهمت زدن » و « خرد کردن » آن هم جنان زنده است، جوان می شود وفعالیت می کند. علیرغم تلفاتی که اخیراً متحمل شدیم، حزب کمونیست روسیه به مثابه پر نفوذ ترین نیروی سیاسی درکشور تثبیت شده و در دنیا نیز از اعتبار وسیعی برخوردار است. صفحهً تلاش برای زنده ماندن ، سازماندهی عجولانه، دفاع خجولانه وباز پس گفتن مواضع ِ از دست رفته ورق خورده است.

صفحهً ارتقاء ، بازیافتن چهرهً جدید و فرهنگ سیاسی  و روش شناسی مدرن باز شده است. ما فرخوان های قرن بیست ویکم را می بینیم و آنها را می پذیریم.

 

سئوال: شما می گوئید که اکثر اعضای حزب انسانهای شوروی اند. این خصیصه تا چه حد حُسن حزب معاصر به شمار می آید؟ آیآ این امر تا اندازه ای مانع پیشرفت و جریان مدرن شدن حزب نمی شود؟

زیوگانف: شوروی ایی بودن گنجینهً حزب است . یکی از مهمترین وظایف ما این است که ژن ساختار شوروی وابر قدرت بودن را حفظ کنیم و آن خمیر مایهً پر ارزشی را پاس بداریم که سعی می کنند از تاریخ روسیه بگیرند. حزب کمونیست روسیه حافظ این ژن گرانقدر است. لیکن فکر و آگاهی نوع شوروی، پارلمانتاریسم وتعدد احزاب را در نظر نمی گیرد. درحالی که ما را در سیستمی قرار داده اند که بر پایه ً رقابت سیاسی وبر مبنای بازی تکنولوژی وحیله گری و سفسطهً حقوقی استوار است. وما که به زحمت از زیر آن آوار بی سابقه بیرون آمدیم، مجبور شدیم بلا درنگ پارلمانتاریسم را فرا بگیریم. دوره ، دورهً یاد گرفتن قوانین دوما بود. ما که در شرایط سانترالیسم شوروی بزرگ شده بودیم، باید با روشهای احزاب پارلمانی کار می کردیم. پارلمان ـ مجمع پیچیده ترین سازشها، اتحاد های غیر منتظره و مانور های لحظه ای است. نمایندگان ما از این فرهنگ برخوردار نبودند. ما به تدریج آنرا کسب کردیم و گروهی از زبدگان حزبی را تشکیل دادیم که قادرند درشرایط پارلمانتاریسم قانونی ، بطور جدی معترض حکومت بشوند ومن با اطمینان می گویم: ما برای نبردهای شرافتمندانه در دوما از یک تیم درجه اول برخورداریم.

اما باید اعتراف کنم که فراگیری پارلمانتاریسم یا دقیق تر بگویم سرگرم شدن به آن، یک جانب دیگر نیز برای ما داشت. ما « با رفتن » به پارلمان، انگار از شدت کار روزانه، خود درمیان توده ها کاستیم. در دوران شوروی ، حزب کمونیست از طریق ایده های بزرگ ، تبلیغات واهرم های اداری، قویاً بر مردم تاثیر می گذاشت. پول ومنابع هنگفتی در دست های حزب که در عین حال استخوانبندی دولت را تشکیل می داد، وجود داشت. حزب برنامه های کلانی را طراحی می کرد که همهً مردم را در بر می گرفتند. حزب هدایت، تشویق ومواخذه می کرد. مردم از کودکی با ایده آل های کمونیستی پرورش می یافتند. درآن زمان مسئله قرار داشتن یا قرار نداشتن کمونیستها در کنار مردم مطرح نبود. بیهوده این شعار داده  نمی شد که : « خلق وحزب یکی هستند» .

اکنون حکومت « دمکراتیک» هر چه در توان دارد، انجام می دهد تا حزب کمونیست روسیه را از مردم جدا کند و ما که تمام نیروی خود را در دوما  جمع کرده بودیم و بهترین کادر هایمان را در آنجا گذاشته بودیم، تصور می کردیم که مردم خودشان از لوایح قانونی و اقدامات اعتراضی ما پشتیبانی خواهند کرد وسرنوشت خود را به دست ما خواهند سپرد. ما به موضوع بررسی روحیات مردم توجه کافی نکردیم و تاثیر اندکی بر شکل گیری آن داشتیم . پس از خیزش انقلابی سال ۹۳ ، که به قیام انجامید، مردم دچار بی تفاوتی و فعالیت گریزی شده اند. مبلغین وسازماندهندگان ما چنان چه باید در میان توده ها نبوده اند تا با این بد بینی مقابله کنند . خلاء درک و شناخت ایجاد شده که ما هنوز تاثیر آن را حس می کنیم.

ناکامی انتخابات اخیز تا حد زیادی ناشی از خلایی است که در میان مردم شکل گرفت.این خلاء را ما پر نکردیم، بلکه مخالفین ما با نوید های خواب آور ومغز شویی های بی شرمانه شان پر کردند. امروز هنگامی که موج اعتصابات شروع می شود، هنگامی که معدنچیان بیچاره تا سر حد مرگ به اعتصاب غذای خود ادامه می دهند، هنگامی که دریانوردان ِ برآشفته از بیدادگری صاحبان جدید، با کشتی های خود رودخانهً لنا را می بندند و هنگامی که حقوق های پرداخت نشده سر به میلیارد ها می زند، کمونیستهای ما باید در کنار آنها باشند، درخط اول . مردم باید آنها را در بحبوحهً رنج  و دردشان ببینند و نه در تریبون های پارلمان و در راهروهای حکومت.

 

سئوال: شرکت در اعتصاب، در درگیری با نیروی پلیس ویژه، در سد کردن راه های شوسه یا آهن یا شرکت در دستهً نگهبانی با خطر همراه است؛ خطر کتک خوردن وگاه حتی معلول شدن وبه زندان افتادن. برای اینکارها شیفتگی ونیروی جوانی لازم است وشاید برای افراد مُسن برازنده تر است که در « جلسات و گردهم آیی ها» و در کنگره ها شرکت کنند؟

زیوگانف: مسئله نسل ها در هر سازمانی وجود دارد و در حزب ما نیز. گاهی ممکن است  این طور به نظر آید که حزب کمونیست روسیه حزب افراد مُسن است. اما چگونه است که با توجه به کاهش طبیعی تعداد پیرها که برای ما بسیار غم انگیز است، تعداد اعضای حزب همچنان زیاد است و متوسط سن اعضاء دائم ، هر چند به مقدار اندک ، کاهش پیدا می کند؟ علت آن است که جوانان بسیاری به سوی ما  می آیند. ما سالانه حدود ۲۰ هزار عضو جدید می پذیریم.

اما مشکل جوانانی که تصمیم می گیرند سرنوشت خود را با حزب کمونیست روسیه پیوند بزنند، چیست؟ جوانی یعنی شور وشوق، رومانتیسم، گرایش دائم به اقدامات جسورانه و فداکاری وبکارگیری روشهای غیر معمول. جوان از بوروکراسی بیزار است. وقتی جوانان وارد تشکیلات حزبی می شوند که رفقای مُسن و بسیار محترم آن را اداره می کنند و راه حل های بکر و ابتکاری خود را ارائه می دهند، اغلب با حیرت وحتی تمسخر و گاه با جواب رد قاطع مواجه می شوند. این نوع برخورد جوانان را دلسرد می کند. افسوس که این یک تصویر ساختگی نیست و این مسئله واقعیت دارد. شما چندی قبل در روزنامهً « ساویتسکایا راسیا» نامه های نگران کننده ای را چاپ کردید. جوانان پر شور وعلاقمند « تورا» برای سازماندهی اقدامات اعتراضی بسیار مهم در رابطه با تعرفه های سرسام آور خدمات شهری از پشتیبانی ونظر مساعد تشکیلات برخوردار نشدند. آنها از رهبران محلی که غرق در رتق و فتق امور حزبی خودشان هستند، جداً دلسرد شده اند. اوضاع درمنطقهً آمور پیچیده تر است. در آنجا عدم درک نیات شرافتمندانه کمونیستهای جوان منجر به مخالفت سیاسی وتشکیلاتی با آنها شده است و در راه آنها سنگ اندازی کرده اند. ما در کمیتهً مرکزی قاطعانه اعلام کردیم : ما از جوانان جانرداری می کنیم ! از ارتقاء آنهابه ارگانهای رهبری مصرانه پشتیبانی خواهیم کرد . آیندهً حزب در گرو ترکیب معقول و خردمنداهان ، انرژی و شور و حرارت است.

جوانانی که به سمت حزب کمونیست می آیند ولی جایگاه ونقشی برای خود در آن نمی یابند، اغلب به خیابان باز می گردند. برخی از جوانانی که در حزب هستند، درآرزوی تکرار قهرمانی چه گوارا هستند، برخی دیگر که زندگی خود را با ساختار جدید، با امور بانکی و داد و ستد پیوند زده اند می خواهند دانستنی های خود را به حزب انتقال دهند و به یاری حزب به ارتقاء مقام ادامه داده و کامیاب شوند. ما که زیربنای اقتصادی ، کارخانه، موسسه یا مجتمع کشاورزی نداریم، چه داریم که به جوانان عرضه کنیم؟ آیا ما قادریم این جوانان پر انرژی و پیشرو را به کار و تجارت بگماریم ؟ آیا می توانیم برای آنها کارایجاد کنیم، به فکر تحصیل، حرفه وخانوادهً آنها باشیم؟ می توانیم! آری اگر بطور ویژه و با در نظر گرفتن مطالبات کنونی به این امور بپردازیم ، همانطور که دهها سال قبل حزب کمونیست اتحاد شوروی اینکار را می کرد. جوانان ، اگر از وزن کافی در حزب برخوردار شوند، می توانند خود در این زمینه متشکل شوند.

سئوال دیگری که باید به آن پاسخ دهیم اینست : آیا ما فرهنگ سیاسی برگزاری تظاهرات، راه پیمایی های خیابانی، اقدامات اعتراضی و شبهای شعر وهنر را داریم تا جوانان به شوق آیند، استعداد های جوان رشد کنند و از جایگاه درخور و شایسته ای برخوردار شوند؟ باید اعتراف کنیم که ما هنوز خیلی بی تفاوت و بوروکرات وبیش از حد سنتی  و کند هستیم که بتوانیم با سیمایمان وعمل سیاسی مان جوانان را جذب کنیم . باید این مشکل را رفع کرد. بدون جوانان ما قادر به حل هیچ مشکلی نیستیم. بدون جوانان ما میرا هستیم.

جوان کردن رهبری حزب یک وظیقهً مبرم است.این نظر مطرح می شود که شاید بهتر است رهبران کنونی حزب که در مسکو ساکن شده اند وبه ندرت درسازمانهای منطقه ای خود حاضر می شوند، نیرویشان را روی کار در دوما و مسکو متمرکز کنند و کار رهبری ارگانهای حزبی به جوانان سپرده شود؟

به هر حال، سیاست جوانان در حزب ما ازاولویت برخوردار است. واین ادعا صحت ندارد که در این راستا حرکتی انجام نشده است. به ستون هایراه پیمایان ما در جشن های انقلابی نگاه کنید، بر تعداد جوانان خیلی افزوده شده است. به گردهم آیی ها و صفوف پیشاهنگاه ما دقت کنید.آنها میادین بزرگ را یکپارچه سرخ پوش می کنند. جوانان نه فقط راه پیمایی های ما را زینت بخشیده و نظم می دهند، بلکه در بحث های داغ شرکت می کنند، نگهبانی می دهند و در درگیری با نیروهای ویژه ً پلیس شرکت دارند. این دستهای جوانان حزب کمونیست روسیه بود که پرچم سرخ را بر فراز دومای دولتی به اهتزاز در آوردند. عللاوه بر این « آرمن بنی امین اُف » در دادگاه فرمایشی بطور شایسته ای از آبروی وطن، خانواده ونام حزب دفاع کرد.

 

سئوال: یکی از سرکوفت هایی که غالباً از سوی کمونیستهای افراطی به حزب زده می شود گرایش حزب به مصالحه وسازش است. می گویند که بسیاری از مصالحه ها با دولت در طول ۱۰ سال اخیر غیر ضروری بوده و گاه حتی باعث شده اند که آبروی حزب بریزد.

زیوگانف: من آمادهً پذیرش بخشی از این انتقادات هستم . حاضرم قبول کنم که برخی از سازش ها مثل تایید نخست وزیر، تصویب بودجه  یا رای دادن به این یا آن موضوع غیر اصولی ـ هزینه های معینی را در برداشته است. اما نباید به هوس افتاد و این جملات زیبا و پر طمطراق چپ انقلابی را باور کرد. سیاستمداران با محدودیت هایی روبروهستند. بیاد بیاورید که در اوت سال ۹۱ حزب چه روشی در پیش گرفت ومردم چه روشی . آیا ما شاهد قیام مردم برای سد کردن راه دستیابی یلتسین به قدرت بودیم؟ آیا میلیون ها کمونیست به خیابانها ریختند تا از کمیته های بخش و نواحی خود دفاع کنند؟ خیر، در آن زمان همهً جامعه فلج شده بود و یلتسین و دستیارانش از این وضع حداکثر بهره برداری را کردند.

در آن هنگام ما با جلوگیری از غیر قانونی شدن حزب، آنرا از زیر آوار بیرون کشیدیم. مگر ما می توانستیم درهمان حال شعار سرنگونی رژیم یلتسین را از طریق انقلاب سر بدهیم؟ اینکار یک عوام فریبی توخالی و ماجراجویی آشکار با هزاران قربانی می بود. مانور سیاسی پیچیده ای که در آن زمان به ما امکان داد تا تشکیلات را حفظ کنیم، در فاز بعدی هم بکار گرفته شد و به میراثی تبدیل شد که بخاطر آن به ما سرکوفت می زنند.

رویارویی با حکومت درسال ۹۳، که به جنگ خونین درمسکو وتیرباران کسانی انجامید که سنگر بندی کرده بودند، در واقع تمثال سرخ ومقدس ماست که در نتیجه ً آن ما چندین شهید دادیم. اما این رویارویی موضعی بود وتنها در مسکو. ولایات در آن موقع حوادث را درسکوت کامل دنبال می کردند، نه ارتش، نه موسسات صنعتی و نه مناطق هیچ یک از کسانی که در سنگر ها بودند، دفاع نکردند. واگر ما پس از این نبرد مهلک که مردم را مایوس و دلسرد کرد، شعار راه پیمایی انقلابی می دادیم، چه اتفاقی می افتاد؟ این کار خود سوزی محض بود. این امر به رژیم امکان می داد که حزب ما را بطور کامل خرد کند و این گناه را هیچ کس بر ما نمی بخشید.

حکومت بطور دائم ما را تهدید به انحلال دوما وغیر قانونی کردن حزب می کرد. ما در زیر منگنهً یلتسینیست های غدار و شیون « کار این کثافت را تمام کن » بسر می بردیم. و ببینید که الان چه خبر است! یک خرابکاری پشت یکی دیگر. میلیونها شماره روزنامه های جعلی وتبلیغاتب، مقاله و بروشور به در خانه ها فرستاده می شوند. دروغ، افترا و تحریک. سازمان « سیا » نیز به آین چنین زراد خانه غبطه می خورد. سازشهای ما نشان بزدلی، ضعف و یا غرض ما نیست، بلکه آرزوی ما حفظ و تحکیم تشکیلات است. سازش ها به نوعی غریزه تبدیل شده اند که مبارزه با آن چندان ساده نیست. اما مطمئنم که ما بزودی بر آن غلبه خواهیم کردم.

رژیم پوتینی ِ کنونی مکارتر وحاذق تر از رژیم سابق است. این رژیم خود را ماهرانه با رنگهای دمکراسی ووطن پرستی تزیین می کند. در حالی که هر روز بیش از پیش مطلق العنان و ضد روس می شود. این حکومت در حال آماده کردن سلسله قوانینی است که هدف آنها سرکوب مقاومت مردمی ومنع سازمان های سیاسی رادیکال است. حکومت درمقابل چشمان ما فرمانداران را منصوب کرد، کانالهای تلویزیونی را اخته کرد، جناح راست را بطور کامل از صحنه محو کرد و کورپوراسیون قدرتمندی چون « یوکوس » را له کرد. من مطمئن هستم که این رژیم از نابود کردن هیچ نیروی سیاسی مخالف ابا ندارد. امروز درحالی که رژیم حمله ً گسترده ً خود را به دمکراسی وحقوق بشر آغاز کرده است، حزب کمونیست روسیه مدافع این ارزش هاست. دیگر هیچ حزب کم دوام لیبرالی وجود ندارد که خود را حافظ آزادی وحقوق بشر بداند. امروز حزب کمونیست ضامن دستاورد های دمکراتیک است و در راه حقوق زحمتکشان و کارفرمایی شرافتمندانه که خطر دیکتاتوری بوروکراتها در کمین آن است، مبارزه می کند. حزب کمونیست از آزادی مطبوعات، خلاقیت وفعالیت سیاسی دفاع می کند. در دوما ما تابع قانون وآییننامه های پارلمانی هستیم. اما در خیابانها، درکارخانه ها و در بین توده ها، ما مبلغینی هستیم که به اعتصاب، اعتراض و نافرمانی شهروندی دعوت می کنیم. و هر چه فعالیت ما بیشتر باشد، مردم انقلابی تر خواهند شد و هر چه فعالیت ما در بین توده های مردم با توفیق بیشتری همراه باشد، سازش با دولت کمتر و نتایج حاصل بزرگتر خواهد بود.

من کاملاً از خطر و پیچیدگی همکاری پارلمانی آگاهم . در آنجا حکومت می تواند اغوا کند، بترساند و یا به سوی خود بکشاند. هنوز از خاطرها نرفته که چگونه برخی از رفقا که از جانب ما برای مسئولیت های بسیار بالا کاندیدا شده بودند، مجبور به سازش با قوهً اجرائیه و رئیس جمهور شدند و در نتیجه به دریافت مدال و پاداش از دست آنها نائل آمدند.آنها درجلوی چشمان همگان تغییر ماهیت دادند و عملاً به زائده ً رژیم بدل شدند. فرمانداران پیشنهادی ما نیز که تاچندی قبل ، آنها را با خوشحالی « فرمانداران سرخ » می نامیدیم، تحت تاثیر شدید دولت قرار گرفتند.از قرار معلوم آنها شکارهای آسانی برای رژیم بودند. آنها توسط « حزب دولتی » اجیر شدند و به وعده هایی که داده بودند، وفا نکردند. آنان به ابزار هایی گوش به فرمان تبدیل شدند که حکومت به کمک آنها بر علیه مردم عمل می کند.

ما در پلنوم در این باره بطور آشکار بحث کردیم. روشهای تاکتیکی خود را تغییر دادیم و استراتژی انتخاباتی خویش را تصحیح کردیم. اما خطر همچون سابق وجود دارد. تنها راه مقابله با این خطر ایجاد آنچنان نیروی جاذبهً حزبی است که از فشارها ودسیسه های حکومت قوی تر باشد وبهترین ها وکارآمدترین ها را به سوی خود بکشاند و نگذارد که رفقای متزلزل تر وناپایدارتر را که سریعتر اغوا می شوند، از صفوف ما بربایند.

 

سئوال: برکسی پوشیده نیست که پول نقش عظیمی را در سیاست کنونی ایفاء می کند. با کمک پول انتخابات تدارک دیده می شود، جا در مطبوعات و رادیو وتلویزیون خریداری می شود وبرنامه های انتخاباتی جالب با شرکت هنرمندان مشهور ترتیب داده می شوند. پول هنگفتی برای تامین نیازهای فنی ـ از تدوین نقشه‌های تبلیغاتی تا جمع آوری حجم بزرگ از اطلاعات لازم است. در تبلیغات ضد کمونیستی انتخابات قبلی پارلمان، ازپول های الیگارشی مالی حزب کمونیست صحبت می شد. حزب چگونه این مشکل عذاب آور یعنی تامین ذخایز مالی خود را حل می کند؟

زیوگانف: ما در درون جنبش خود شفاف هستیم . به حزب و به ساختارهای انتخاباتی بطور مرتب در مورد مبالغی که صرف این یا آن هدف شده، گزارش می دهیم.اما بدیهی است که این موضوع به افکار عمومی اعلام نمی شود ومخفی نگه داشته می شود واین دستاویزی برای تبلیغات ضد کمونیستی است. باید اعتراف کنم که مسئلهً مالی یکی از تنگناها در زندگی حزبی ماست. شما خود آگاهید که بسیاری از کسانی که ما را انتخاب کرده اند، خوشحال می شدند اگر همه ً آنچه این قراولان می گویند مبنی بر اینکه حزب دارای صنایع چوب یا مهمانخانه درماوراء اقیانوس هاست و یا اینکه ما شبکه ای از موسسات گوناگون داریم، راست می بود. ولی ما چنین امکاناتی نداریم، تازه قانون نیز این اجازه را نمی دهد. واضح است که با حق عضویت هایحزبی که رفقای بازنشسته یا کم درآمد به حزب اهداء می کنند، نمی توان دست به فعالیت های گستردهً انتخاباتی زد. ما به پول های کلان حامیان Sponsor نیاز داریم واین کمک مالی دهندگان را باید در خود حزب بوجود آوریم. ما به خوبی یاد گرفته ایم که گردانهای پارلمانی را هدایت کنیم ومناسبات پیچیده ای را با رژیم حاکم شکل بدهیم . اما ما هنوز فعالیت اقتصادی را فرانگرفته ایم. لنین به رفقای همرزمش دردوران « نپ » می گفت: « تجارت کردن را یاد بگیرید». واین علم در کنار سازماندهی ارتش وارگانهای حکومتی مهمترین وظیفهً حزب بود. ما  در صفوف خود کارکنان رشته های تولیدی، کارفرما یا کسانی که از جمله در حوزهً مالی کارآ باشند، بسیار کم داریم. برنامه های بین منطقه ای ما که می خواستیم به کمک آنها « مناطق خود » را به یکدیگر پیوند زده واقتصاد سرخ را بوجود آوریم ، عقیم ماندند. ما نتوانستیم از نفوذ فرمانداران خود استفاده کنیم تا به یاری آنها تجارت خرد و متوسط را برای نیازهای حزب گسترش دهیم. یا برای کسانی که روسیه را دوست دارند و درک می کنند که بدون حاکمیت مردم وعدالت، هیچ گاه کشور ما از بحران ساختاری نجات پیدا نخواهد کرد، موسسات کشاورزی، چوب بری، کارخانجات فرآورده های کشاورزی، آرایشگاه ونقاط بازرگانی خریداری کرده یا بسازیم. ما بیم آن داشتیم که به ما انگ « ریشه دواندن درسرمایه داری » را بزنند. درحالی که از علم کورپوراسیون و « نپ » آگاهی داشتیم. در نتیجه امکانات بسیاری از دست رفتند. ما بیش از حد روی کمک مالی و صدقه حساب کردیم . مورد پیچیده و ناجور « سمیگین» اینگونه ظهورکرد. کسی که خود را در ردای سرخ پیچیده و کارت عضویتش را نگاه داشته بود، از پولهایی که منبع آنها نامعلوم است، گه گاه کمک اندکی به حزب می کرد. او قول حمایت مالی از حزب، مورد اعتماد تشکیلات واقع شد. از قرار معلوم « پولهای سمیگین» حیله گر بودند. و نقش ویرانگرانه ای دریک سری از بخش ای حزب ایفاء کردند. ماهنوز سرگرم درست کردن این خرابی ها هستیم.

ما باید اقتصاد حزبی را سامان دهیم. باید تاجران خرد و متوسط را آشکارا به همکاری جلب واز آنها حمایت کنیم. ما باید به مناطقی که در آنها از نفوذ کافی برخورداریم، کمک کنیم. برای ما بسیار مهم است که ازآن کارفرمایان میهن دوستی کمک بخواهیم که خودمان آنها را به تجارت تشویق کردیم وآنانی که در امور بانکی و کورپوراسیونهای صنعتی به پست های بالا و نتایج خوب رسیده اند.

 

سئوال: این نظر چه در داخل و چه در خارج حزب مطرح است که اتحادیهً خلقی ـ میهنی روسیه که حزب کمونیست را نیز در برمی گرفت، با شکست روبروی شده و کاملاً از هم پاشیده است. رسوایی « سمیگین » و خارج شدن تعدادی از رهبران اتحادیه ً خلقی ـ میهنی از آن، امکان تشریک مساعی حزب کمونیست را با دیگر نیروهای میهن دوست زیر سئوال می برد. نظر شما چیست؟

زیوگانف: من شک ندارم که استراتژی حزب پس از سال ۹۱ برای اتحاد با سازمان های میهن دوست ثمرات پر ارزشی به بار آورد. نظریه ً اتحاد « سفید ها » و « سرخ ها » نظریهً درست نجات بخشی بود. درزمانی که لیبرالها ازحاکمیت بی حد و مرز در سیاست برخوردار بودند و تلاش می کردند بین این دو نیروی بزرگ ِ تشکیل دهندهً تاریخ روسیه نزاع بیندازند و جنگ داخلی را ادامه دهند، این نظریه به ما امکان داد که همهً نیروهای ثابت قدم میهن را حول حزب کمونیست گرد آوریم. پیروزی های سیاسی ما ناشی از اتحاد « سرخ ها » و « سفید ها » بود و شکست ما بخاطر ضعیف شدن این اتحاد ها در اثر تفرقه اندازی است.

باید اعتراف کنیم که با روی کار آمدن پوتین که بمنزله ً شکست لیبرالیسم عریان بود، وضع دراتحاد سرخ ـ سفید پیچیده شد. پوتین در سخنرانی های خود ایدئولوژی و ایده های سلطنتی ـ ارتدوکس دولتی رامطرح کرده که برخی از متحدین سابق را اغوا کرده است. آنها اتحاد های جدیدسیاسی مثل « رودینا ـ وطن»  را پایه گذاری کرده اند.

ظهور « رودینا » که بطور کامل ساخته وپرداختهً کرملین است ، به معنی لایه بندی جریان میهن پرست است. درانتخابات اخیر پارلمان، ما نتوانستیم وارد هیچ بلوکی شویم . آنتی کمونیسم که حکومت به افکار عمومی تحمیل می کند از یک سو و اقتدارگرایی نمایشی  و تملق آمیز که دولت با آن قشرهای احساساتی  ( سانتیمانتال ) را خطاب قرار می دهد، از سوی دیگر ، باعث شدند که امروز در صحنهً سیاسی فقط میهن پرستی کمونیستی سرخ از یک سو و میهن پرستی ضد کمونیستی سفید کرملین حضور دارند که مخفیانه توسط « ستون پنجم » هدایت می شود. شرکت هر چه آشکار تر برخی تشکل های مذهبی در تفرقه اندازی باعث وخیم تر شدن وضع می شود . این تشکل ها تا چندی قبل بی طرفی را رعایت می کردند وچنانکه در حوادث سال ۹۳ شاهد بودیم، ایدهً مصالحه را پیش می کشیدند.

اما نباید این تصور ایجاد شود که ما می خواهیم درقطب سرخ میهن پرستی خودمان بمانیم . ماهمچون گذشته خواهان اتحاد وسیع همهً نیروهای میهن پرست کشور هستیم. آمادهً اتحاد نه فقط با جنبشها، احزاب چپ ، بلکه با همهً انانی هستیم که ایدهً میهن پرستی روسی و روسیهً کبیر ٍِ کثیرالملله برای ایشان یک ایدهً اساسی و بنیادی است.

زمینهً سیاسی و ایدئولوژیک روسیهً معاصر به سرعت تغییر می کند. گرایشات، جنبشها و روحیات جدید بروز می کنند. پروسهً جهانی اعتراض به جهانی شدن که روسیه با تاخیر به آن پیوسته، در داخل کشور ما نیز مجموعه ای از اشکال نو اعتراض را پدید آورده که تا دیروز برای ما غریب بودند.  در این جنبش ها ـ چه کوچک و چه بزرگ ـ هم روشنفکران ، هم سنت گرایان و هم افرادی با دیدگاه های عجیب و غریب حضور دارند. در آنها « چپ های نو» وسازمانهای اسلامی افراطی شکل می گیرند و هم آن بخش از جمعیت ارتدوکس که نسبت به درد و رنج مردم بی تفاوت نیست و فقط خضوع و خشوع و سر سپردگی به دولت را تبلیغ نمی کند، بلکه به کمک آنانی که جان می دهند، می شتابند. استفاده از این زمینه ً سیاسی چندین بُعدی و رنگارنگ یک وظیفهً مبرم است. ما باید با آغوش باز از نوآوری استقبال کنیم ودر تصورات معمولی در جا نزنیم، از پیشتاز بودن، بدیهه گویی سیاسی و حتی از ریسک کردن نهراسیم.

 

سئوال: این ادعاها تا چه حد صحت دارند که حزب کمونیست به عنوان سازمان سیاسی از مُد افتاده و از اعضایی با نظریات سنتی و گاه منسوخ تشکیل می‌شود. چطور می‌توان بر این عقب‌ماندگی و ترس از خطر کردن غلبه کرد؟

زیوگانف: در دنیای معاصر مبارزه سیاسی به موازات منازعات حاد اجتماعی هرچه بیشتر و بیشتر خصلت مبارزه دیدگاه‌ها و نظریات اعلام شده در رسانه ها و جنگ تن به تن را به خود می گیرد. انسان گاه به یاد مسابقات قدیمی شوالیه ای می افتد. تنها ناطق و سخنور زبردست، کسی که بتواند در مقابل دوربین های تلویزیونی تاب بیاورد، ادیب، هنرمند،هنرپیشه، روزنامه نگار، انسان خلاقی که بتواند بند و بست سیاسی را به تئاتر سیاسی بدل کند ـ چنین کسی قادر است در جهان اطلاعات و در دنیای تکنولوژی مدرن درجنگ بحث ها و مناظره ها پیروز شود. قبول دارم که چنین افرادی با نبوغ هنرپیشگی درجنبش ما بسیار نادر و انگشت شمارند و ارزش طلا را برای ما  دارند. و کمبود آنها تاثیر منفی در جریان تبلیغات اتخاباتی ما در تمام مناطق کشور داشته است. رشته های ارتباط حزب ما باهنر نو نیز بسیار ضعیف است. ما همواره از کمک های بزرگ سنت گرایان شوروی و هنرمندان و نویسندگان ارزشمندمان برخوردار می شدیم. اماهنوز نتوانسته ایم نسل جدیدهنرمندان را به سوی خود بکشانیم. هنرمندانی که قادرند درمحیط اطلاعاتی رخنه کرده، بر آن احاطه پیدا کنند و آنرا برای انفجار تبلیغاتی آماده کنند.

هنر در دنیای کنونی از نیروی عظیمی برخوردار است.احزاب سیاسی وجنبشها ماهرانه وهدفمند از آن بهره برداری می کنند. به خاطر دارید که چندی قبل چگونه « مایکل منور» کارگردان آمریکایی فیلم مستند خود « فارنهایت۱۱ /۹ » را در فستیوال کان به نمایش گذاشت. زیبایی شناسان اروپایی دیدند که این یک موشک است که دستگاه جنگ افروز را نشانه رفته است. این فیلم جایزهً اصلی فستیوال را از آن خود کرد. حالا آن را در سراسر آمریکا نمایش* خواهند داد. این فیلم پر قدرت ترین اسلحهً هنری وسیاسی است که دژهای کاخ سفید درمقابل آن قدرت پا یداری نخواهد داشت… مگر در باغ های ما چنین ثمراتی به بار نمی آیند؟!

سیاسی کردن هنر در دنیای کنونی منجر به آن می شود که به کمک فیلم یا رُمان بتوان سیاست حاکمه را تغییر داد و قشرهای سیاست شناختی را زیر و رو کرد. درصفوف حزب کمونیست جوان  در سالهای پیش هنرمندان، شاعران، هنرپیشگاه تئاتر و مبلغین ممتازی بودند که می توانستند احساسات عظیم را به جنبش در آورند. آیا ما امروز هم مایاکوفسکی، ایزنشتاین وشوشتاکویچ داریم؟ دریغا که تعداد هنرمندان، طراحان و موسیقیدانان جوانی که در فعالیت های سیاسی شرکت می کنند و با نبوغشان به ما یاری می رسانند، انگشت شمار است. لازم است که حتما درحزب حداقل گروه کوچکی از کسانی که به استه تیک، ( زیبایی شناسی ) و گرایشات مدرن در هنر حساس هستند، تشکیل شود، گروهی که قادر باشد انسانهای خلاق پر انرژی  و درخشان را به سوی حزب بکشاند.  بخصوص که در محیط آنها گرایش به چپ به وضوح دیده می شود ومارش چپ آغاز می گردد. تعداد هر چه بیشتری از موسیقیدانان، شاعران ونویسندگان علیه سرمایه داری، ریاکاری و چپاولگری دولتی قیام می کنند. آنها تبدیل به هنرمندان اعتراض گر می شوند و بزرگترین سهو ما این است که با آنها همکاری نمی کنیم. ما به علت جُمود فکری، اُمل بودن وعدم توانایی همکاری خلاقانه با هنر از آنها دور هستیم.

 

سئوال : حزب درفعالیت خود بر کدامین قشر استوار است؟ کجاست آن لوکوموتیو اعتراض و انفجار اجتماعی که حزب کمونیست روسیه به آن متصل است؟ شاید این، طبقهً کارگر است که کارفرمایان جدید با استفاده از همهً سیستم های بهره کشی آن را بیرحمانه استثمار می کنند؟ شایدهم کشاورزان هستند که زمین هایشان را می گیرند وتقریبا به دهقان سرف تبدیل شده اند؟ شاید معلمان و پزشکانی هستند که ماهها دستمزد دریافت نمی کنند؟ یا شاید جنگ دیدگان وباز نشسته هایی هستند که در نهایت تنگدستی روزگار می گذرانند؟ یا شاید تجار خرد هستند که بعلت انواع و اقسام باج خواهی های ماموران دولت امکان رشد یآفتن وجان گرفتن را ندارند. یا شاید آن الیگارشی است که موسساتش باد داده می شوند و خودشان را به زندان می اندازند؟ یا شاید هنرمندان هستند، همان محیط روشنفکری که چنانچه شما گفتید حرکت به چپ از آن آغاز می شود؟ کدام قشر یا طبقه باید به استراتژی حزب جامهً عمل بپوشاند؟

زیوگانف: دراین مورد می توان اطلاعات بسیار رقیق و طبقه بندی شده ای را بر اساس ویژگی های اجتماعی سنی، آموزشی، حرفه ای و جغرافیایی ارائه داد. من چندی پیش سلسله مقالاتی در همین رابطه در « پراودا » نوشتم . شما خود نیز به تازگی مقالات مفصل دو جامعه شناس را چاپ کردید که برای کنگره پیشنهاد شده بودند. می توان در این باره صبحت کرد.اما من می خواهم از سئوال شما استفاده کنم و نه یک مسئلهً ریشه دار و تراژیک دوران کنونی اشاره کنم . امروز لحظه به لحظه و در جلوی چشمان توده ها و با شرکت خاموشانهً ما از کمیت خلق بزرگ روس کاسته می شود. این یک رودخانه نیست که در حال خشک شدن باشد. این یک بنای معماری نیست که دراثر بی توجهی درحال فروپاشی  باشد. این جنگل پشت روستا نیست که به علت بی مبالاتی آتش گرفته باشد… یک خلق اصیل وکیهانی از روی کرهً زمین محو می شود که درطی هزاران سال تاریخ منحصر به فردی را به جهان عرضه داشته است، خلقی که بدون آن یک ششم کرهً زمین بی جان می بود. خلقی که بر وحشتناکترین اهریمن جهان یعنی فاشیسم آلمان غلبه کرد. واین خلق با فرهنگ وتاریخ خود ویژه اش برای نظم نوین جهانی آنقدر نامطلوب است که می خواهند ریشه اش را بر کنند.

نابودی خلق روس بدون انفجار و گیوتین، بدون اتاق گاز و کشتار های جمعی در دهات و روستاها صورت می گیرد. اما ابعاد آن به قدری بزرگ است که بزودی هیتلر به آن غبطه خواهد خورد. در دهلیزهای سیاست شناسی ِ دمکراسی معاصر مخفیانه گفته می شود که نباید بیش از ۶۰ میلیون روس روی کرهً زمین وجود داشته باشد. درست همین تعداد برای اداره کردن لوله های گاز، معادن الماس یا چوب بری در تایگای روسیه کافی است. این برنامه یک خیال خام یا هذیان یک دیوانه نیست. این یک استراتژی است که هر ساله با بیرون کشیدن میلیونها نفر از روسیه، درحال تحقق است.

بنا به آمار رسمی ادارهً آمار روسیه در طی سالهای اصلاحات (۲۰۰۳ ـ ۱۹۹۲ ) میزان «مرگ مازاد » به رقم ۱۰ میلیون نفر بالغ شد و تلفات روسها به رقم ۸ میلیون رسید.این ها آمار رسمی هستند. آمار واقعی آن طور که دانشمندان اثبات می کنند، دو برابر و نیم بیشتر است . فاجعهً روسی این دهه ۲۲ ـ ۱۷ میلیون نفر برآورد می شود ودر۵ سالهً آخر، هر سال ۱۸۲۵۰۰۰ نفر، هر یک ساعت نابودی روسها معادل ۲۰۰ زندگی است!

دولت تمام سعی خود را می کند تا مردم از این واقعیات اطلاع پیدا نکنند. مردم را با طبل های ایدئولوژیک کر کرده و یا بیهوش کرده اند. راستای این امحاء مشخص است. خلق روس ۷۰ سال اندر کار ساختن ماشین های عظیم ، راهها و شاهراه های قاره ای بود. توربین، سد و رآکتور ساخت، به فضا سفر کرد و سلاحهای منحصر به فرد را طراحی کرد. وظیفه تمدنی عظیم بر شانه های این خلق قرار داشت. اکنون این وظیفه درمقابل خلق روس قرار ندارد، کارخانه ها از حرکت باز ایستاده اند، اهرمها و ابزار از دست خلق روس ربوده شده اند، او دیگر رآکتور وناو هواپیما بر نمی سازد ودر طول وطن آسیا ـ اروپایی مرز نمی سازد. خلق روس بیکار است، کارخانه هایش زنگ می زنند، ماشین هایش ازکار افتاده اند وبه تاریخش تف کرده اند.

وظیفهً مردم روسیه درطی هزاران سال پایه گذاری یک دولت عظیم بین سه قاره بود. خلق روس در دوران پادشاهی اش یک قدرت بزرگ جهانی را بوجود آورد. خلقهای دیگر را متحد کرد، مانع نابودی آنها شد وآنها را در یک خانوادهً باشکوه گرد هم آورد. بر یخ ها  وصحراها غلبه کرد. وحدت خدایی مذاهب، اعتقادات، زبانها وفرهنگ های مختلف را پدید آورد. حکومت روسی ـ شوروی از شگفتی های تاریخ جهان است. « دمکراتها » این شگفتی راحقیر شمردند. آنها معنا ومفهوم اصلی  تاریخ روسیه را از آن گرفتند ـ همهً زحمات وحتی ایجاد دولت ابر قدرت را نامعقول، باطل و به بن بست رسیده خواندند. درنتیجه خلق را نیز که سرنوشت خویش را وقف این هدف عالی کرد، بی عرضه و به درد نخور نامیدند. بدین ترتیب ملت، ایدئولوژی هزاران ساله وهمهً ابزاری را که زندگی اش را می ساخت، از دست داد. حافظهً تاریخی را مثله می کنند. ملت روسیه که روی تخت بزرگ جراحی در حال بیهوشی است، اندوه و حسرت بیش از حدی را احساس می کند که در نتیجهً آن افسران خود کشی می کنند، جوانان خود را دار می زنند، پیران به زندگی خود پایان می دهند. زنان اندوهگین بچه نمی زایند. افزایش جمعیت حاصل شور وشوق کامل وهیجان فیزیکی و روحی است. به جای این مردم را درالکل گندیده غرق می کنند، به آنها مواد مخدر تزریق می کنند و به ایدز و سل مبتلایشان می کنند. مردم در اثر بیماری، مستی، تصادفات و در جنگهای نامرئی و تیراندازی ها از بین می روند. ما ادعا می کنیم که خلق روسیه را آگاهانه و پیگیرانه از بین می برند.

حکومت از این واقعیت اطلاع دارد. رئیس جمهور پوتین هم این را می داند. او به عنوان ضامن قانون اساسی درقبال این بلای وحشتناک مسئول است. سیاست اقتصادی، دولتی وفرهنگی وی بر شدت این فاجعه می افزاید. کرملین فقط وانمود می کند که در حال احیآی اقتصادی کشور و تلاش برای ادامهً موجودیت فرهنگی ومعنوی خلق است. ما رئیس جمهور را مسئول ِ بزرگترین فاجعهً تاریخ روسیه یعنی نابودی ملت می دانیم.

از همهً آنچه گفته شد، وظیفهً اصلی حزب ما ترسیم می گردد. نجات خلق روسیه و همراه با آن دولت روسیه و همچنین تمام خلق هایی که بمثابه نقش و نگار درخشان دریک مملکت کبیر هستند. وظیفهً اصلی وطن پرستی واقعی و نه خیالی، نجات روسیه وخلق روس است. این معیاری برای محک نیات میهن پرستانهً این یا آن جنبش و یا رهبران احزاب است. واز این طریق توانایی تشریح واضح وکاملاً صریح وضع کنونی ، نشان دادن مقصران واثبات توانایی خویش برای شرکت در پروسهً نجات ارزیابی می شود.

وظیفهً نجات ملی بمثابه مبارزهً آزادیبخش ملی با شرکت همه ً اقشار وطبقات اندیشمند و حساس جامعه توصیف می شود. این یک مبارزهً مافوق طبقاتی و ماوراء مذهبی است، مبارزه ای که نمونه های بسیار در تاریخ گذشته ومعاصر دارد. اقدام گاندی در هند، مارتین لوترکینگ در ایالات متحدهً آمریکا، کاسترو در کوبا، عرفات در فلسطین وچاوز در ونزوئلا و … را می توان نام برد. تجربهً این مبارزات عظیم و موفقیت های حاصل آشکار هستند.

سازماندهی مقاومت در ژن های حزب ماست. نوع حکومتی که به ما به آن گرایش داریم باید حاصل فعالیت خلاقهً تاریخی و نفوذ عمیق به درون پروسه های اجتماعی روسیه و همهً جهان باشد. حاکمیت و ساختارش باید در جهان به سرعت دگرگون، پایدار ومستحکم شوند. باید درمقابل تغییرات آن هشیارانه وسریع واکنش نشان داد. روسیه می تواند یک کشور واقعاً آزاد با حاکمیت مردمی باشد. نظریات سوسیالیسم خلقی به این ایده آل از همه نزدیک تر است.

 

سئوال: گنادی آندره یویچ اکنون که گفتگوی ما به پایان خود نزدیک می شود، اجازه دهید یک سئوال غیر سیاسی از شما بپرسم. تا چندهفته ً دیگر، تا اواخر ژوئن، شما ۶۰ ساله می شوید، این رقم برای مردان رقم بسیار قابل ملاحظه و بزرگی است. چه احساسی دررابطه با این سالگرد دارید؟

زیوگانف: برای سیاستمداران سالگردها نیز رنگ سیاسی دارند. ۶۰ ـ امین سال تولد من تقریباً با کنگره ً حزب ما مصادف می شود که همانطور که گفتیم پیش بینی می شود کنگره ای جالب، شور انگیز و مهیج باشد. بدیهی است که تمام وقت من اکنون صرف تدارک جشن تولد خودم نمی شود. دیدارهای دائم، مسافرتها، سخنرانی ها وبحثها. طبیعی است که ۶۰ سالگی نیم روز حیات نیست، بلکه زمان رشد کامل است. زمان درازی سپری شده است. کارهای زیادی انجام شده است. تقریباً گوشه ای درکشور نیست که من درآنجا نبوده باشم. به نجات حزب افتخار می کنم. من شاهد تراژدی های بزرگی بوده ام وبا تمام وجود تلخی شکست وخیانت را چشیده ام. درعین حال دلاوری های اعجاب انگیز انسانی را نیز دیده ام. سرنوشت به من امکان داد که با بزرگترین انسانهای عصر ما در اقتصاد نقاط جهان دیدار داشته باشم.

در۶۰ سالگی نیز باید چیزهای زیادی یادگرفت. راز های حیات بی نهایت هستند. کمال زندگی را با تمام وجود احساس می کنم . آدمکش های رسانه ای از توهین کردن به من خسته نمی شوند. آنها تلاش می کنند مرا و در چهرهً من حزب ما را تحقیر کنند. اما من دوستان زیادی دارم وهمواره از پشتیبانی، دوستی، مهربانی، ورفاقت آنها بهره مند می شوم . هر انسانی یک آرزوی باطنی، ناگفته وعمیق دارد. من اگر بخواهم خلاصه کنم، نمی توانم بهتر از یوری گاگارین که در زمان خود گفت انسان تنها با کشور خود می تواند خوشبخت باشد… بگویم.

 

* این مصاحبه درژوئن ۲۰۰۴ صورت گرفته است.     

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *