هرچند رایس رسماص خود را جزیی از نحله نومحافظهکاران نمیداند اما اصلیترین فرد در انضمامی کردن اهداف نوکانها در دولت بوش محسوب میشود. تلاشهای وی در خلال چهار سال نخست ریاستجمهوری بوش عمدتاص مصروف موؤلفههایی شد که نومحافظهکاران در دستورکار وی قرار داده بودند. موؤلفههایی همچون تثبیت هژمونی دستوری امریکا، تاکید بر ابعاد یکجانبهگرایانه قدرت، بیاهمیت و بیارزش دانستن معیارهای چندجانبه گرایانه، تلاش برای دستیابی به امنیت مطلق رژیم اسراییل، تحمیل دموکراسی امریکایی بر کشورهای منطقه خاورمیانه، تغییر رژیم، به حاشیه راندن نقش سازمان ملل در تحولات جهانی وغیره که همگی در مرکز ؤقل راهبردهای کلان نومحافظهکاران قرار دارند
هرچند رایس رسماص خود را جزیی از نحله نومحافظهکاران نمیداند اما اصلیترین فرد در انضمامی کردن اهداف نوکانها در دولت بوش محسوب میشود. تلاشهای وی در خلال چهار سال نخست ریاستجمهوری بوش عمدتاص مصروف موؤلفههایی شد که نومحافظهکاران در دستورکار وی قرار داده بودند. موؤلفههایی همچون تثبیت هژمونی دستوری امریکا، تاکید بر ابعاد یکجانبهگرایانه قدرت، بیاهمیت و بیارزش دانستن معیارهای چندجانبه گرایانه، تلاش برای دستیابی به امنیت مطلق رژیم اسراییل، تحمیل دموکراسی امریکایی بر کشورهای منطقه خاورمیانه، تغییر رژیم، به حاشیه راندن نقش سازمان ملل در تحولات جهانی وغیره که همگی در مرکز ؤقل راهبردهای کلان نومحافظهکاران قرار دارند
روزنامه اعتماد
عبدالمهدی مستکین
برژینسکی مشاور سابق امنیت ملی امریکا درباره رایس میگوید: او زن توانایی است، اما با توجه به شرایط کنونی دنیا، نسخهیی که او برای سیاست خارجی ایالات متحده میپیچد چندان مقبول نیست.
هرچند رایس رسماص خود را جزیی از نحله نومحافظهکاران نمیداند اما اصلیترین فرد در انضمامی کردن اهداف نوکانها در دولت بوش محسوب میشود. تلاشهای وی در خلال چهار سال نخست ریاستجمهوری بوش عمدتاص مصروف موؤلفههایی شد که نومحافظهکاران در دستورکار وی قرار داده بودند. موؤلفههایی همچون تثبیت هژمونی دستوری امریکا، تاکید بر ابعاد یکجانبهگرایانه قدرت، بیاهمیت و بیارزش دانستن معیارهای چندجانبه گرایانه، تلاش برای دستیابی به امنیت مطلق رژیم اسراییل، تحمیل دموکراسی امریکایی بر کشورهای منطقه خاورمیانه، تغییر رژیم، به حاشیه راندن نقش سازمان ملل در تحولات جهانی وغیره که همگی در مرکز ؤقل راهبردهای کلان نومحافظهکاران قرار دارند.
بر این اساس رایس در اظهار نظرهایی به خوبی نشان میدهد که اولویتهای کاری وی کاملاص هماهنگ و همسو با ابعاد سختافزارانه قدرت امریکاست.
وی درباره شیوه برخورد امریکا با متحدانش میگوید:
فرانسه را باید تهدید کرد، آلمان را نادیده گرفت و روسیه را بخشید.
به زعم وی منظور از دوستان و متحدان، «کشوری است که دخالتی در قدرت امریکا نداشته باشد و تنها در جهت پاکسازی سلاحهای کشتار جمعی و دیگر بیماریهای مدرن در دنیا محکم در کنار امریکا بایستد.»
رایس میگوید: «اروپا و دموکراسیهای سراسر دنیا به جای دخالت و تلاش برای متوازن کردن سیاستهای امریکا، فقط باید از واشنگتن پیروی کنند.»
رایس چندجانبهگرایی مورد نظر فرانسه را مضحک و نوعی سهم خواهی بزدلانه از امریکا تعبیر میکند. به همین دلیل فرانسه را نماد اروپای پیر و محافظهکار و فاقد پویایی و بالندگی قلمداد میکند و از طرفی لهستان را نماد اروپای جوان و سرشار از انرژی و پویایی تعبیر میکند. بیجهت نیست که مقر ناتو به ورشو انتقال پیدا میکند.
رایس دوران هشت ساله ریاستجمهوری کلینتون را به مگسپرانی بیهوده دموکراتها تشبیه میکند و معتقد است که اقدامات اخلاقی و فاقد عقلانیت ابزاری وی در عرصه حقوق بشر و چندجانبهگرایی، موجبات گستاخی تروریستها را فراهم کرد تا بزرگترین و تحقیرآمیزترین عملیات تروریستی در قلب خاک امریکا را به وجود آورند.
وی معتقد است که نیروهای نظامی امریکا در دوران کلینتون به منفعلترین و ناکارآمدترین نیروهای نظامی در جهان تبدیل شدند که کاری جز اسکورت کودکان در بوسنی تا مدرسههایشان نداشتند.
با چنین زوایای فکری و روانی، «انتخاب رایس به عنوان رییس رهبر دستگاه دیپلماسی امریکا بیش از هر چیز بیانگر این واقعیت است که امریکا الگوهای رفتاری و ارزشی موسوم به نومحافظهکاران را با استدلال تئوریک عمیقتری دنبال خواهد کرد.» درک آکادمیک وی که سالها معطوف شوروی سابق و مهار امپراطوری شیطانی بود در کسوت وزیر امورخارجه امریکا از عقلانیت و غنای تئوریک عمیقتری بهرهمند خواهد شد.
چناچه بخواهیم شخصیت رایس را بهتر کالبدشکافی کنیم بهرهگیری از تئوری سازهگرایی بسیار مفید خواهد بود. بر اساس تئوری سازهگرایی شخصیت افراد و خصوصاص دولتمردان در خلا شکل نمیگیرد بلکه هویتی سیال است که از تعامل میان محیطهای مختلف، خانوادگی، اجتماعی و فرهنگی و مذهبی نشات میگیرد. بر این اساس آنچه در دوران بچگی و جوانی یک فرد شخصیت و زوایای مختلف روانی او را شکل میدهد در دوران بزرگسالی متبلور و عینیت مییابد. بدین سان شکلگیری و تکوین شخصیت خانم رایس در بیرمنگام ایالت آلاباما که قانون سراسر تبعیض آمیز نژادی «جیمکرا» بر کل ساختار فرهنگی و اجتماعی آن سایه افکنده بود، ظهور شخصیتی مصمم و مرموز را در عرصه سیاسی امریکا نوید میداد. شخصیتی که به رغم پوست سیاه و نازیبایی ظاهری توانست با بیارزش جلوه دادن ابزارهای روانی تحقیر سیاهان به سومین مقام برجسته دولت امریکا دست یابد.
رایس برای غلبه بر سه شاخا بازدارنده در مسیر پیشرفت خود )یعنی زن بودن، سیاه بودن و زشت بودن( با تلاش و سختکوشی مداوم علمی توانست در سن 26 سالگی مدرک دکتری خود را از دانشگاه استانفورد دریافت و همان جا مشغول به تدریس شود، چنین موفقیتی هنوز وی را ارضا نمیکرد به همین دلیل با یادگیری چهار زبان روسی، آلمانی، فرانسوی و اسپانیایی دایره توانمندیهای خویش را افزایش داد. تلاشهای پیگیر وی در شناساندن سیاستهای کرملین نسبت به ایالات متحده، سرآغازی برای کسب شهرت و احترام برای وی بود. بر بنیان چنین شرایط آرمانی بود که اشکو کرافت مشاور امنیت ملی بوش پدر، استعداد رایس را تشخیا داد و او را به کاخ سفید معرفی کرد و بدین ترتیب مقدمات تبدیل شدن وی به پست حساس مشاور امنیت ملی بوش پدر به مدد توانمندیهای علمی فراهم شد. رایس در دوران چهار سال نخست ریاست جمهوری بوش پسر، به حدی بر روی افکار و نظرات وی تاؤیر گذار بود که بسیاری از صاحبنظران سیاسی به رایس لقب راسپوتین عصر جدید را دادند. راسپوتین مشاور یکی از تزارهای روس بود که به دلیل نفوذ کلام خود تمام فعالیتها و رفتار و کردار تزار را هدایت میکرد. رایس نیز در خلال چهار سال نخست ریاستجمهوری
بوش در واقع جهتدهنده اصلی به سیاستگذاریهای جرج بوش بود. اما انتخاب وی به عنوان وزیر امورخارجه ایالات متحده امریکا در دوره دوم ریاست جمهوری بوش پسر میتواند منشاء برخی تحولات در عرصه سیاست خارجی امریکا باشد:
۱. آنچه وی در دوران تصدی مشاور امنیت ملی بوش پسر عهدهدار بود به دلیل نقش پشت پرده کمتر در معرض دید و اظهار نظرهای نقادانه محافل و گروههای مختلف سیاسی و دیپلماتیک امریکا قرار میگرفت و از این رهگذر از انتقادات تند و عریان به دور بود. همان انتقاداتی که به گونهیی تحقیرآمیز منجر به استعفای کالین پاول شد.
بدین سان رایس در پست جدید وزارت امور خارجه بیش از پیش در اظهار نظرها و موضعگیریها جانب احتیاط را نگه خواهد داشت، ضمن اینکه نباید این نکته را از نظر دور داشت که نهادهای بزرگی مثل پنتاگون، وزارت امورخارجه و سازمان سیا، بطور سنتی دارای اختلاف نظرهای عمیقی با یکدیگر هستند و در واقع هر کدام سعی در جلب نظر ریاستجمهوری امریکا و به انزوا کشاندن دیگر نهادها دارد )هرچند این اختلاف نظرها در دوران بوش پسر به دلیل حضور نوکانها در ساختار قدرت کمتر مجال ظهور و بروز یافتند(.
۲. آموزههای روانی و شخصیتی دوران جوانی و ترکیب آن با مطالعات طبقهبندی شده آکادمیک، رایس را به واقعگرایی پراگماتیست تبدیل کرده است. بر این اساس وی با تاکید بر متوسل شدن به حربه تنبیه )آنگونه که در خصوص فرانسه سخن راند( فرصت فراوانی را هم برای ترغیب وتشویق در نظر میگیرد. از این رهگذر مصالحه تاکتیکی در بسیاری از مواقع بهترین شیوه برای تحقق چشماندازهای استراتژیک است.
۳. انتخاب رایس نشان میدهد که امریکا همچنان بر الگوهای رفتاری و ارزشی نوکانها پایبند است اما با این تفاوت که در دوران رایس موضوعات مورد علاقه نوکانها از چارچوب بندی تئوریک و علمی قویتری برخوردار خواهد شد. بر این اساس توجه گستردهتری به آسیای مرکزی و قفقاز خواهد شد. روسیه از حساسیت بیشتری در تدوین استراتژیهای کلان امریکا برخوردار خواهد بود. ضمن اینکه امریکا از برگ روسیه برای جلوگیری از ائتلاف فرهنگی اقتصادی فرانسه و آلمان استفاده خواهد کرد و این نیاز به ترغیب و تشویق روسیه برای همکاری با امریکا دارد.
۴. بهرهمندی رایس از ساختارهای علمی و آکادمیک وی را به این موضوع رهنمون میسازد که رقابت جهانی چین با امریکا در آیندهیی نزدیک اجتناب ناپذیر است.
وی معتقد است که اژدهای زرد در حال بیداری است و با توجه به اینکه چین در بلند مدت نزدیک به پنجاه درصد نیازهای انرژی خود را از خاورمیانه تامین خواهد کرد، پس کنترل منابع انرژی برای تعدیل سیاستهای چین امری ضروری مینماید.
۵. رایس معتقد است تنها منطقهیی که هنوز الزامات رهبری و سیطره بلامنازع امریکا را نپذیرفته، منطقه بحرانزای خاورمیانه است، از این رو وی در دوران تصدی وزارت خارجه تلاش فراوانی را جهت تثبیت هژمونی منطقهیی رژیم اسراییل و منزوی کردن کشورهایی همچون عربستان و سوریه و ایران خواهد کرد. در این میان چگونگی برخورد با ایران هنوز درهالهیی از ابهام است اما با فشارهای هستهیی و تحریمهای همه جانبه تداوم برخورد با ایران در سرلوحه کار رایس قرار خواهد گرفت. از سوی دیگر رایس در دوران تصدی خود دو پروژه همزمان تغیر رژیم کشورهای منطقه خاورمیانه )بعد سختافزاری( و طرح ابتکار خاورمیانه بزرگ )بعد نرمافزاری( را ادامه خواهد داد. طرح نخست برای ریشهکنی تروریسم در منطقه خاورمیانه و طرح خاورمیانه بزرگ جهت تزریق دموکراسی امریکا و تغییر بنیادین در ساختارهای فرهنگی و اجتماعی و مذهبی منطقه خواهد بود.