دوشنبه, مهر ۲

مصاحبه با دکتر فریبرز رییس دانا

تضادهای اجتماعی، مسائل متعدد کارگری، فشار اقتصادی بویژه افت دستمزدهای واقعی و بیکاری و گستردگی ناامنی شغلی میروند تا کار را به یک جنبش جدی کارگری بکشانند. اجازه بدهید از بیداری چندباره جنبش یا صبحگاه جنبش نوین کارگری در ایران نام ببرم که هنوز نتوانسته است به ایجاد آرمانها و احساس مشترک، همزبانی ساکت و گویا، هویت یابی، آگاهی از احوال جمعی (حرکت جدی بسوی "طبقه برای خود") دست یابد اما مراحل خفتگی را پشت سر گذاشته به صبحدم گام نهاده است

تضادهای اجتماعی، مسائل متعدد کارگری، فشار اقتصادی بویژه افت دستمزدهای واقعی و بیکاری و گستردگی ناامنی شغلی میروند تا کار را به یک جنبش جدی کارگری بکشانند. اجازه بدهید از بیداری چندباره جنبش یا صبحگاه جنبش نوین کارگری در ایران نام ببرم که هنوز نتوانسته است به ایجاد آرمانها و احساس مشترک، همزبانی ساکت و گویا، هویت یابی، آگاهی از احوال جمعی (حرکت جدی بسوی "طبقه برای خود") دست یابد اما مراحل خفتگی را پشت سر گذاشته به صبحدم گام نهاده است

آذین داد

مصاحبه با آقای دکتر فریبرز رییس دانا بمناسبت روز جهانی کارگر

سطح خواسته ها و مطالبلت جنبش کارگری در جامعه را چگونه می بینید؟
اجازه بدهید که واقع بینانه تر به موضوع نگاه کنیم. ما هنوز "جنبش کارگری" به عنوان "جنبش اجتماعی" نداریم، اما نارضایتی های ریشه دار و بنیانی شده و تحرک های اعتراض آمیز کارگری داریم. جنبش اجتماعی، یک حرکت جمعی عینیت یافته است که بخش قابل توجه و جدی از افراد جامعه هم سرنوشت و هم پایه را با آگاهی نسبی (نه بی آگاهی و نه آگاهی کامل) با هدف تحول و تغییر در بخشهایی از نظم اجتماعی به حرکت یک پارچه و تا حد زیادی هماهنگ میکشاند. جنبش برای آنکه اعتراض یا اعتراض های پراکنده نباشد و برای اینکه یک بپاخیزی و شورش گذرا نباشد باید بخشهای قابل توجه از جامعه یا طبقات یا گروههای قومی و جز آن را در بر بگیرد، خواستهای مشخص داشته باشد اما لزومی ندارد که سازماندهی جدی و پابرجا داشته باشد. جنبش بر اساس انگیزه های عینی و مادی شکل میگیرد حتی اگر مانند جنبشهای قومی و یا فرهنگی بر جنبه های سیاسی و اجتماعی تکیه کند. جنبش نسبت به بپاخیزی ناگهانی، در رده بالاتری قرار میگیرد اما پایینتر از قیام است. به این ترتیب، جنبش کارگری در ایران، برغم سابقه یک صد ساله آن، مدتهاست به خاطر سرکوب و ارعاب و شکل گیری شرایط اجتماعی جدید و پراکندگی جغرافیایی و شغلی کارگران فروکش کرده است اما به هیچ روی هسته های اصلی، اراده بخشها و نیروهای آگاه، ضرورت و عینیت خود را از دست نداده است.

تضادهای اجتماعی، مسائل متعدد کارگری، فشار اقتصادی بویژه افت دستمزدهای واقعی و بیکاری و گستردگی ناامنی شغلی میروند تا کار را به یک جنبش جدی کارگری بکشانند. اجازه بدهید از بیداری چندباره جنبش یا صبحگاه جنبش نوین کارگری در ایران نام ببرم که هنوز نتوانسته است به ایجاد آرمانها و احساس مشترک، همزبانی ساکت و گویا، هویت یابی، آگاهی از احوال جمعی (حرکت جدی بسوی "طبقه برای خود") دست یابد اما مراحل خفتگی را پشت سر گذاشته به صبحدم گام نهاده است. امروز در مراحل نخستین جنبش کارگری، اندیشه جمعی حول شکاف اقتصادی و ضرورت آزادی بیان و تشکل زاییده شده است و در حال رشد و زایایی است و بحث و گفتگوها و محفلها و مجمعهای پراکنده زیادی را برانگیخته است. آموزه ها و شعارهای مشترک در حال زمزمه شدن اند ولی به خواست یکصدا تبدیل نشده اند. شبکه های نامحسوس و محسوس وسیع در ارتباط های جریانها، نیروها و گروههای کارگری پدید نیامده اند اما احساس میکنیم که استخوانبندیهای اولیه در حال شکل گیری اند. تاریخ و میراث گذشته خیلی جاها به فراموشی سپرده شده اند اما در میان فعالان کارگری زنده و درس آموزنده اند (و این برای تبدیل شدن شکلهای نخستین به جنبش تمام عیار، گرچه نه برای توده ها اما برای رهبران و سازمان دهندگان ضروری است). اعتراض های جمعی و سیاسی زیاد شده اند. خودتان آمار و اطلاعات و اخبار آن را دارید اما این اعتراض ها به صورت "شکل جمعی اعتراض" در نیامده اند – اما به سرعت زیادی به آن سمت حرکت میکنند.

هر چه هست، خواست ها و مطالبات موجود در سه وجه سندیکایی، فرهنگی-سیاسی و عام تبلور یافته و سازه وسامانه اولیه را تشکیل میدهند. در سطح سندیکایی موضوع بیشتر بر سر سطح دستمزدها، حداقل دستمزدها و حق تشکلهای کارگری شکل میگیرد. تشکلهای دولتی و وابسته (مانند خانه کارگر) در این مورد خود را جلو انداخته اند. سندیکالیستهای مستقل و مترقی، اما، به رفتارهایی محدودگرایانه دلبسته دارند که مانع گسترش آگاهی میشود. در سطح فرهنگی-سیاسی فعالیتها اثربخش تر و معطوف به گسترش آگاهی ها بوده است، گرچه هنوز نتوانسته اند با خواستهای اقتصادی-کارگری عام ارتباط جدی بیابد. در این سطح حق تشکل، حق اعتصاب، حقوق کار، قانون کار، ارتباط با روشنفکران کارگری و چپ محوریت دارند. فعالان در این سطح میدانند که خود را نه نافی سندیکا و نه مبشر و نماینده آرمانهای دوردست "شوراهای سراسری و دیگر هیچ" بدانند و به این سبب آنها در جهت متحول کردن سندیکاها همراه با شرایط اجتماعی و مکمل بودن آنها حرکت میکنند.

شماری از فعالان سندیکایی از ضرورتهای آگاهی طبقاتی، مشارکت در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی، پرداختن به امور کارگری به مثابه یک طبقه، بویژه موضوع بیکاری غافل اند و تنها به "اعضای خود" می اندیشند. اما در سطح خواستهای عام این واقعیتهای عینی اقتصادی-اجتماعی است که بر اثر حضور دائمی و فشارهای طاقت فرسا خواستها و مطالبات را ساخته است و آن چیزی جز حذف بیکاری، حذف قراردادهای ظالمانه، افزایش ساختاری دستمزدها در همه سطوح دستمزدی، حق اعتصاب و تشکل نیست. در این سطح آگاهی ها به گروههای شغلی، کارگران پراکنده، کارخانه ها و خلاصه به توده های کارگری مربوط میشود. این آگاهی ذاتی به عینیت و سازمان یافتگی تبدیل نشده است.

به نظر شما مبارزه و جنبش کارگری در شرایط کنونی، چه نقشی را در مجموعه جنبش اجتماعی بازی میکند؟
و اما جنبش اجتماعی دموکراسی خواهی واقعا و به نوعی به اندیشه ورزی جمعی راه یافته است، آموزه ها و شعارها و ایده های مشترک در این عرصه پدید آمده اند، شبکه های نامحسوس از روابط جمعی درست و حسابی مایه نگرانی خاطر حاکمیت شده اند، اعتراض های جمعی و سیاسی بالا گرفته اند و از همه مهمتر شکل گیری فعالیتهای نوین و مبتنی بر تکنولوژی اطلاع رسانی امروزی حول خواست دموکراسی جدی شده است.

در جنبش اجتماعی دموکراسی خواهی شاید طبقه کارگر (بجز بخشهای سیاسی و آگاه و فرزندان کارگران) نقش فعال و موثری ایفا نکرد اما بی کار نیز ننشست. نیروی کار در حوزه های خدماتی (معلمان، پرستاران، کارمندان جز) و نیز روشنفکران و محصلان آگاه به همراه بخشهایی از زنان (که بیشتر به یک جنبش اجتماعی نزدیک شده اند) در جنبش دموکراسی خواهی ایفای نقش کرده اند. بی تردید بورژوازی بزرگ و سوداگر و وابستگان و کارگزاران دولتی آنها در طول ۸ سال بالا گرفتن جنبش دموکراسی خواهی، نشان دادند که این نظر که بورژوازی ضامن دموکراسی (حتی دموکراسی لیبرال!) است یاوه ای بیش نیست. این جبهه کار است که به دموکراسی میپیوندد.

اما چرا جریانهای کارگری ایفای نقش بالاتری نداشتند. به نظر من دلیل عمده آن دو چیز است:

 

·                       رشد نایافتگی آگاهی جنبش کارگری

 

·                       مطرح شدن شعارها و رهبری دموکراسی خواهی از سوی نئولیبرالهای اصلاح طلب و یخشهایی از ملی-مذهبی ها و بخشهایی از ملی ها که هیچ تحلیل کاربردی و قابل لمس از دموکراسی در قبال فقر و بی عدالتی به توده ها ارائه ندادند.

با این وصف و در این اوضاع و احوال دلبستگی اقشار پائینی بویژه کارگران (و بخش آگاه آنان) به دموکراسی در سرزمین ما شگرف بوده است.

 از این پس وظایف دو گانه ای مطرح میشود: از یک سو طرح مباحث اقتصادی و عدالت اجتماعی تا آنجا که به نیروی کار و اقشار محروم مربوط میشود (و طرح مشکلات اجتماعی از جمله آسیب های اجتماعی برآمده از ساختارهای اجتماعی-اقتصادی) در متن برنامه های دموکراسی خواهی که چیزی نیست جز دفاع از دموکراسی مشارکتی-شورایی در برابر دموکراسی لیبرالی.

 از دیگر سو آشنا کردن جنبش نوپای نوین کارگری با جنبش اجتماعی دموکراسی خواهی و نشان دادن ضرورت دموکراسی نالیبرالی هم برای مبارزه کارگری و هم برای مبارزه همگانی.

در شرایط کنونی کشور، شما چه عرصه هایی از مبارزه جنبش کارگری را اصلی ارزیابی می کنید؟
مطالبات اقتصادی بویژه دستمزد و بیکاری به اضافه مطالبات اجتماعی-اقتصادی از جمله و بخصوص حق تشکلها و اعتصابها بسیار مهم اند و باید در متن و بطن نابسامانی ساختاری اجتماعی-اقتصادی که تبلور قابل شناخت عمومی آن سلطه گری طبقات فرادست و توزیع بسیار ناعادلانه ثروت و درآمد به همراه فساد و رانت خواری است مطرح شود. باید درخواستهای اقتصادی و اجتماعی کارگری از تقلیل گرایی بشدت بپرهیزد زیرا در این برهه لازم است با جنبش اجتماعی پیوند بخورد.

درخواست حق اعتصاب و تشکل میباید بخشی از جنبش اجتماعی دموکراسی خواهی باشد تا مبادا این جنبش راه به سوی تله های دیگری که تله های نئوامپریالیستی و نئولیبرالی هستند درغلطند.

البته میدانم قانع کردن سندیکالیستها به این امر مشکل است. شمار اندکی از آنها حتی دفاع همیشگی ما را از سندیکاها انکار میکنند تا به این وسیله از رفتن به سوی جنبش اجتماعی بپرهیزند. ( البته به خاطر روبرو شدن با "کودکان" چپ رو کارگری کمونیستی شاید هم حق دارند بهر حال) سکتاریسم کارگری راه را برای سازشکاری ومهندسی اقتصادی و اجتماعی حاکمیت سرمایه سوداگر در حال حاضر وسرمایه داری نئوامپریالیستی، که در راه است، باز میکند. اما در عین حال همین برهه از جنبش کارگری امیدوارکننده است.

هم اکنون یکی از خواسته های جنبش کارگری ایجاد و تشکیل سندیکاهای مستقل است. به چه نحوی می توان به این امر مهم یاری رساند؟
سطح ارتباطی باید میان روشنفکران رادیکال و چپ و کارگران آگاه، سیاسی شده و جستجوگر انجمنها و سندیکاها باشد. در این سطح در واقع ارتباط ها با جنبه های اجتماعی و فرهنگی برقرار است. دانشجویان، تحت تاثیر انجمنهای اسلامی و تحکیم وحدت از تقویت و حتی ایجاد ارتباط باز مانده اند. سازمانهای رسمی دانشجویی(ذیل سلسله مراتب تحکیم وحدت) از این کار طفره میروند. اما همه دانشجویان چنین نیستند. ارتباط خودبخودی اجتماعی و فرهنگی بین روشنفکران رادیکال و لبه های آگاه و فعال کارگری برقرار است. کشتارها و سرکوبهای دو دهه نتوانسته اند ریشه ارتباط را بخشکاند.

جوش و خروش درونزای جریانهای کارگری که همان هسته های اولیه جنبش تمام عیار است از همه چیز مهمتر است و این جوش و خروش بیش از هر چیز در سطح فعالان متوجه تشکلهاست.

کارگران آگاه معجزه تشکلها را در یافته اند. چیزی که لازم است همانا نو آوری، سازگاری با شرایط سیاسی و محیط اجتماعی، توجه به تحولات و تغییرات عظیم در کارکردهای سرمایه داری امپریالیستی و جهانی و سرمایه داری بومی (و البته تابعیت آنها) است.

توجه خاص به ویژگیهای مدیریت سیاسی کشور و کارکردهای قانونی آن بسیار مهم است. اما بهر حال تشکلها باید از سوی روشنفکران آگاه و کارگران فعال جنبش تئوریزه شود و از استراتژی انعطاف پذیر برخوردار باشد. در حال حاضر کارهای تاکتیکی و مقطعی بیش از حد شده اند ولی بهرحال نشان از همان جوش و خروش دارند. تلاشهای تشکل هیئت موسس سندیکاهای مستقل و این و آن سندیکا ها و انجمن ها به مثابه یک زایمان مبارک است. قابله ها – روشنفکران آگاه و مسئول – باید همه جا حاضر باشند. آشتی دادن و پیوند دادن این تلاشها با جریانهای دموکراتیک در کل جامعه و با مبارزات عمومی طبقاتی ضرورت مبرم است. تشکلهای نوپا نباید در انزوا و پستو زاد و ولد کنند زیرا فرزندان آن میمیرند یا مرده به دنیا میایند – که البته حساب حرمت و حواس جمعی و بهداشت در سر زایمان چیز دیگری است!

معضل بیکاری، به ویژه در میان کارگران، در میهن ما بسیار جدی است. این امر چه تاثیری بر مبارزه کارگران و زحمتکشان دارد؟ چگونه می توان با وجود این معضل همبستگی میان کارگران را تقویت کرد؟
بیکاری مبرم تر از آن است که آمارها و بررسیهای رسمی حکایت میکند. این بیکاری از یک سو شرایط را برای نارشد یافتگی فرهنگی آماده میکند و زمینه کار سیاسی بالنده و ماندگار و ثمربخش را از بین میبرند. چه بسا بیکاران و موج بیکاری بیش از تحول صنعتی و رشد آگاهی طبقاتی به میدان میاید اما از طرف دیگر در میان کارگران با سابقه و مجرب و آگاه یا نسبتا آگاه نگرانی پدید می آورند و زمینه عینی را برای کار زمانی آماده میسازند. مهم آن است که بدانیم نیروی ما در برآیند آن دو نیروی متضاد چگونه عمل میکنند. وقتی گفتم سندیکاها لازمند اما کافی نیستند و باید با تشکلهای فرهنگی و سیاسی و اساسا باتحول در جوهره کلاسیک سندیکائی همراه باشند، یکی هم بهمین دلیل بود. ببینید کلا دفاع از کارگران واحدهای پررونق این و آن صنعت نفت یا "ایران خودرو" به تنهائی جز ایجاد جو مسموم، تردیدبرانگیز و نفاق کاری نمیکند، نه این که لازم نباشد اما باید با ایجاد همدلی عمومی بین کارگران درون کارخانه ایران خودرو و بیرون کارخانه که در جاده مخصوص از بیکاری پرسه میزنند پیوند زنده اجتماعی برقرار شود. ما در حدود ۸-۸,۵ میلیون نفر کارگر داریم (بجز زارعان که ۳,۵ میلیون نفرند) در حدود ۳,۶ میلیون بیکار (شمار زیادی از بیکاران شامل افغانیهای عزیزی که به ایران برخواهند گشت که شمارشان در۵ سال آینده به ۱,۵ میلیون نفر خواهد رسید.) حال این چه معنی دارد که که این مجموعه ناشی از نابسامانی عمیق اقتصادی و تمرکز سرمایه در بخشهای سوداگری و غارتی در نظر گرفته نشود و توجه سندیکایی تقلیل یافته به این و آن کارخانه معطوف گردد.

انجمنها میتوانند مسایلی چون بیکاری، آسیبهای اجتماعی، فقر، قانون کار، ستمگری عمومی، نئولیبرالیسم را مطرح کنند و سندیکاها میتوانند به دستمزد، بیکاری و شرایط کار بپردازند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *