دوشنبه, مهر ۲

آمریکا از افکار کاسترو می ترسد

تا جایی که به من مربوط است من درباره آنچه کوبایی ها تصمیم می گیرند داوری نمی کنم. من موافق سرپیچی کوبا از آمریکا هستم و این که آنها می خواهند اختیار امور را به دست خود بگیرند، چنانچه اکنون انجام می دهند، من نظرات خود را دارم و بسیاری از مسائل به اعتقاد من درست هستند و بسیاری دیگر نیستند، اما تصمیم گیری به کوبایی ها مربوط است. دغدغه من این است که قدرت برتر این نیمکره برای بازداشتن کوبا از تعیین آینده خود به خشونت، فشار، زور، تهدید و تحریم متوسل نشود

تا جایی که به من مربوط است من درباره آنچه کوبایی ها تصمیم می گیرند داوری نمی کنم. من موافق سرپیچی کوبا از آمریکا هستم و این که آنها می خواهند اختیار امور را به دست خود بگیرند، چنانچه اکنون انجام می دهند، من نظرات خود را دارم و بسیاری از مسائل به اعتقاد من درست هستند و بسیاری دیگر نیستند، اما تصمیم گیری به کوبایی ها مربوط است. دغدغه من این است که قدرت برتر این نیمکره برای بازداشتن کوبا از تعیین آینده خود به خشونت، فشار، زور، تهدید و تحریم متوسل نشود

خبرگزاری آفتاب

 

مصاحبه رادیو هاوانا با نوام چامسکی

برگردان: شبنم جعفرزاده

 

نوام چامسکی روشنفکر صریحی است و سخنان او همیشه جذاب است.این صراحت او باعث شده تا گروه ها و بخش هایی از جامعه آمریکا که از نظر آماری تعداد آنها زیاد نیست اما قدرت و نفوذ زیادی در ساختار قدرت آمریکا دارند همیشه به او و سخنانش خرده بگیرند.چامسکی در گفت و گو با رادیو هاوانا از کوبا،فیدل کاسترو و ترس آمریکا از افکار او می گوید.

 

به تازگی کتاب های جدید و پرطرفداری چون سلاح های فریب جمعی و سفیدپوستان ابله چاپ شده اند، آیا شما آنها را راه حل موفقی برای رسانه های جمعی می دانید؟

خیر، این آثار این گونه نیستند بلکه تنها چند نمونه کتاب در میان انبوه کتاب هایی هستند که در مورد عملکرد رسانه های جمعی نوشته می شوند و اکنون در آمریکا بیشتر از هر کشور غربی دیگری که می شناسم، حرکتی مهم و گسترده در مورد این رسانه ها وجود دارد که درواقع تقریباً همه رسانه های آمریکا و عملکرد آنها به عنوان سیستم تبلیغاتی را دربر می گیرد.
در ضمن مخالفت هایی در برابر افزایش تمرکز رسانه ها در دست افراد معدودی وجود دارند تا حتی از تنوع محدودی که موجود است، جلوگیری کنند. کتاب هایی که اشاره کردید تنها دو نمونه از چندین اثر هستند. این کتاب های انتقادی خود چاره ساز رسانه های جمعی نیستند بلکه بخشی از تلاش مداومی هستند که برای ایجاد راه حل یا تحمیل آنها بر عملکرد رسانه ها صورت می گیرند.

جنگ  عراق و اشغال  آن توسط آمریکا کاملاً از جانب جریان عمومی رسانه ها در ایالات متحده حمایت شد تا جایی که رسانه ها تبدیل به جناح سیاسی دولت بوش شدند. آیا این کار قدرت مطبوعات را از حدود خود فراتر نمی برد؟

پاسخ دادن به این سؤال کمی دشوار است. البته باید توجه داشت که رسانه مستقل بدین شکل عمل نمی کند. حرف شما کاملاً صحیح است. چرا که مطبوعات اساسا تبدیل به ابزاری برای سیاست های دولت شدند اما این موضوع چیز جدیدی نیست. چنین مسائلی در طول هر درگیری نظامی و کلاً هرگونه مواجهه ای پیش می آید. در این میان مطبوعات شدیداً تمایل دارند که در چارچوب سیاست های دولت عمل کنند زیرا کاملاً با یکدیگر رابطه نزدیک دارند.
در طول جنگ ویتنام، مطبوعات تقریبا به طور کامل از جنگ حمایت می کردند ولی هنگامی که این جنگ رو به پایان بود،میزان انتقادات بزدلانه مبنی بر این که جنگ دیگر بیش از اندازه ادامه یافته و برای ما گران تمام می شود افزایش یافت و به همین ترتیب اکنون هم مشابه این نظرات را می بینید که «جنگ دارد برای ما گران تمام می شود». این روند در گذشته هم همواره وجود داشته است چنانچه در جنگ جهانی اول هم شاهد این وضعیت بودیم و البته این مطلب کاملاً در مورد سایر کشورها هم صادق است.
رسانه های جمعی، دنیای تجارت و جامعه روشنفکران متمایل به حمایت از قدرت تمرکز یافته هستند که در آمریکا در این قدرت درواقع دولت و قانون را دربر می گیرد و مشابه همین قضیه در مورد مسائل کوبا وجود ندارد. مثلا هیچ کس از تاریخ تروریسم آمریکا در کوبا از سال ۱۹۵۹ خبر ندارد. تروریسم واژه بزرگی است و همه از آن صحبت می کنند اما شما نمی توانید یک نفر را میان هزار و یا شاید صدهزار نفر پیدا کنید که بداند دولت کندی عملیات تروریستی را (بر ضد کوبا) چنان تشدید کرد که نهایتاً به جنگی هسته ای منجر شد و سال ها پس از آن هم ادامه یافت. به واقع اکنون هنوز هم ادامه دارد و تقریباً هیچ کس از آن آگاه نیست.

رسانه های آمریکا چندین دولت را به عنوان دولت تروریستی یا پناهنده تروریست ها و یا عاملان حملات تروریستی قلمداد می کنند. کوبا هم نه در تمام موارد فوق بلکه در یکی از آنها قرار گرفته است با این که ما می دانیم کوبا بیش از هر کشور دیگری از حملات تروریستی متضرر شده است. شما این اتهاماتی که علیه کوبا وجود دارد را تا چه اندازه جدی تلقی می کنید؟ تصور نمی کنید که شدت این موضوع در حال افزایش است؟

شدیدتر از چه زمانی؟ مسلما این قضیه شدیدتر از زمانی نیست که کندی به کوبا حمله کرد و سپس عملیاتی را آغاز کرد که مستقیماً به بحران موشکی منجر شد که عملا تمامی جهان را دچار بحران کرد. ولی درست است، این مسأله رو به افزایش است. این واقعیت که آمریکا می تواند برچسب تروریستی بودن را به کشورهای دیگر بچسباند خود موضوع جالب توجهی است زیرا بر کسی پوشیده نیست که آمریکا دارای دولتی تروریستی است. همچنین آمریکا تنها کشور دنیاست که از سوی دادگاه جهانی به تروریسم بین المللی محکوم شده است. محکومیت آن نیز «استفاده غیرقانونی از ارتش» در جنگ علیه نیکاراگوئه بوده است که خود مسلماً تروریسم جهانی به حساب می آید. دو قطعنامه شورای امنیت در حمایت از این داوری صادر شد که البته آمریکا آن را وتو کرد. این جنگ کوچک نبود و عملا کشور را نابود کرد. از طرفی تروریسم آمریکا علیه کوبا از سال ۱۹۵۹ ادامه دارد و این که آمریکا خود، کوبا را دولتی تروریستی می داند و از آن سال به بعد مبارزه ای تروریستی عظیمی را در برابر این کشور آغاز کرده که زمان اوج آن در دهه ۶۰ و ۷۰ بوده است، واقعیتی بسیار تعجب آور است. اما من تصور می کنم که اگر شما رسانه های آمریکا و مطبوعات روشنفکرانه و نیز عقاید این چنینی را بررسی کنید، درخواهید یافت که هیچ سخنی از این موضوع در میان نیامده و هیچ چیز نشان از عجیب بودن این قضیه ندارد. اگر به آثار دانشمندانی چون والتر لاکور و دیگر افراد برجسته درباره تروریسم مراجعه کنید و نگاهی به فهرست مطالب بیندازید، می بینید که نام کوبا غالباً ذکر شده است و در نوشته های مرجع آمده که کوبا مشکوک به ارتکاب اعمال تروریستی است در حالی که هیچ مرجعی در مورد عملیات تروریستی آمریکا برعلیه کوبا وجود ندارد.
البته این موضوع قابل بحث نیست زیرا اسناد دولتی بسیار و غیرمحرمانه در مورد آن موجود است و آگاهی از آن هم وسیع است ولی قابل گفت و گو در بین مردم نیست. پس این قضیه دستاورد با ارزشی نه تنها برای رسانه ها بلکه جامعه روشنفکران به شمار می آید. از سوی دیگر در اروپا هم اوضاع چندان تفاوتی ندارد چنانچه اگر در انگلیس هم این موضوع را بررسی کنید به نتایج مشابهی دست خواهید یافت.

دولت و مردم آمریکا هیچ ترسی از کوبا ندارند و این کشور تهدیدی برای آنها به شمار نمی رود. پس چرا دولت چنین دقتی درمورد کوبا به خرج می دهد؟

آمریکا همان طور که شهرت دارد، کشوری کاملاً آزاد است و شاید از بسیاری جوانب آزادترین کشور دنیا باشد. یکی از پیامدهای آن هم این است که ما اسناد داخلی بسیار غنی داریم و ثبت چنین اسنادی پاسخ سوال شما را می دهند که البته خود دستاورد دموکراسی آمریکاست. اما با این حال هیچ کس از آن اطلاعی ندارد و این نقطه، نشاندهنده فقدان دموکراسی است.
پس به این ترتیب اطلاعات موجود است، در آثار اندیشمندان نوشته شده و اسنادی غیرمحرمانه است که پاسخ شما را به روشنی خواهند داد. هنگامی که دولت کندی ایجاد شد، بی درنگ آمریکای لاتین را هدف قرار داد و به این طریق بخش اصلی سیاست دولت کندی شکل گرفت و سرکردگی آن هم برعهده آرتور شلسینگر تاریخدان مشهور آمریکایی بود که در آن زمان مشاور رئیس جمهور محسوب می شد. گزارش شلسینگر از مأموریت آمریکای لاتین در سال های اخیر غیرمحرمانه شده و نشان می دهد که چقدر براندازی دولت کوبا برای کندی مهم است.
پس دلیل این مطلب این است که آمریکا عملا از گسترش افکار کاسترو که می خواهد مسائل را در دست خود بگیرد، نگران است زیرا این افکار برای مردم مستمند و محروم این نیمکره دنیا که با مشکلات مشابهی مواجه هستند، جذاب می نماید. ما نمی خواهیم که چنین عقایدی گسترش یابد. اگر به اسناد رجوع کنید می بینید که CIA و دیگر سرویس های اطلاعاتی، مشکل کوبا را سرپیچی از سیاست های آمریکا در طول ۱۵۰ سال گذشته می دانند. این درواقع بازگشت به دکترین مونرو است. دکترین مونرو که آمریکا در آن زمان آنقدر قدرتمند نبود که آن را به اجرا بگذارد، اظهار می کرد که آمریکا قدرت غالب نیمکره غربی خواهد شد و کوبا به آن تن در نمی دهد. در نتیجه این سرپیچی موفق از سایت آمریکا در طول ۱۵۰ سال، قابل تحمل نخواهد بود. پر واضح است که آنها از حمله کوبا یا حتی خرابکاری و هیچ چیز دیگر نگران نیستند بلکه از گردنکشی کوبا بیم دارند و می دانند که تنها مردم کوبا نیستند و این موضوع همه را دربر می گیرد. ما دارای اسناد غیرمحرمانه دیگری نیز هستیم که در مورد براندازی دولت گواتمالا توسط آمریکا در سال ۱۹۵۴ است. توضیحی که در این باره آمده این است که اولین دولت دموکراتیک گواتمالا از حمایت بالای مردمی برخوردار بود و از این جهت تهدیدی برای آمریکا به شمار می رفت. این دولت کشاورزی را بهبود بخشید، اصلاحات اجتماعی را ایجاد کرد و سبب شد تا این موضوع در نظر کشورهای همسایه مطلوب واقع شود و آنها نیز متمایل به انجام اقدامات مشابهی گردند. مسلماً چنین وضعی غیرقابل تحمل می نمود. زیرا تمامی چارچوب سلطه آمریکا را در نیمکره غربی ویران می کرد. اوضاع این چنینی در جنوب شرق آسیا و سایر نقاط دنیا نیز وجود دارد و ناسیونالیسم مستقل همواره خطری اساسی تلقی می شود. البته اگر به زمان های دورتری برگردید، مستعمرات آمریکا را هنگامی که از سلطه انگلیس ها آزاد شدند، به یاد خواهید آورد. این مستعمرات برای دولتمردان اروپایی تهدیدی عظیم به شمار می رفتند. تزار، مترینچ و دیگران شدیداً از خطر جمهوری خواهی متأثر بودند چرا که ممکن بود دیگران هم جلب کرده و روند محافظه کارانه جهان و اصول اخلاقی آن را متزلزل کند. این مسائل برای شما پذیرفتنی نیست، زیرا اصولاً تهدید از جانب استقلال و در دست گرفتن امور است که ناپذیرفتنی می نماید و هر که بخواهد از این موضوع مطلع شود، چیزی به دست نخواهد آورد. 

آیا شما هنوز هم نظام کوبا را مانند گذشته تحسین می کنید؟

تا جایی که به من مربوط است من درباره آنچه کوبایی ها تصمیم می گیرند داوری نمی کنم. من موافق سرپیچی کوبا از آمریکا هستم و این که آنها می خواهند اختیار امور را به دست خود بگیرند، چنانچه اکنون انجام می دهند، من نظرات خود را دارم و بسیاری از مسائل به اعتقاد من درست هستند و بسیاری دیگر نیستند، اما تصمیم گیری به کوبایی ها مربوط است. دغدغه من این است که قدرت برتر این نیمکره برای بازداشتن کوبا از تعیین آینده خود به خشونت، فشار، زور، تهدید و تحریم متوسل نشود.

دغدغه آمریکا برای براندازی انقلاب کوبا هنگامی که جیمز کاسون رئیس بخش منافع آمریکا در هاوانا شد، به مراتب بالاتری رسید. او عمداً شروع به خرابکاری در پروژه های اجتماعی کوبا کرد و این کار را از درون با استخدام کوبایی ها انجام داد تا به عنوان عاملان آمریکا عمل کنند. هنگامی که دولت کوبا واکنش نشان داده و اقدام به دستگیری محاکمه و حبس این مزدوران کرد، انتقادات بسیاری از جانب دوستان کوبا برانگیخته شد.
بله من کاملاً بر این کار آنها خرده می گیرم، چرا که تصور می کنم کار اشتباهی بود. در دادخواستی که من امضا کردم، اصرار داشتیم که این کار اعمال تروریستی آمریکا را تشدید و هرگونه مبارزه اقتصادی غیرقانونی بر ضد کوبا را از سال ۱۹۵۹، تأیید می کند. این موضوع تا جایی پیش رفت که هیچ اطلاعاتی درباره افرادی که به زندان افتادند در دسترس عموم قرار نگرفت و هنوز هم همین طور است. پس مدرکی وجود ندارد که اتهام آنها را مبنی بر این که عاملان آمریکا بودند و نه مخالفان شدید، تأیید کند. آنها با کاسون دیدار کردند و شاید من اشتباه می کنم اما این موضوع آن را ثابت نمی کند. تصور من این است که این کار اشتباه و ناعاقلانه بود و تنها موهبتی برای عناصر سرسخت آمریکایی به شمار می آمد.

  جنبش دیگری با چاوز و لولا در آمریکای لاتین شکل گرفته است. آیا شما به آینده این موضوع خوش بین هستید؟

مطمئناً فرصت هایی وجود دارد و آنچه در برزیل روی داد کاملاً مؤثر است. این موضوع درسی حقیقی برای دموکراسی صنعتی به شمار می آید. درواقع برزیل به این نوع دموکراسی درسی داد که آنها باید فرا بگیرند. دستاورد برزیل در دموکراسی به گونه ای بود که در هیچ یک از دموکراسی های صنعتی وجود نداشت. قدرت مردمی موجود در طبقه کارگر، کشاورزان و سازمان های حقوق بشر موفق شد تا رئیس جمهور خود را انتخاب کند که به اعتقاد من شخص فوق العاده ای است.
چنین واقعه ای در کشورهای غربی رخ نمی دهند، مثلا در آمریکا این طور نخواهد بود. اما این که چقدر این موضوع می تواند ادامه داشته باشد، مسأله دشواری است. چهل سال قبل هنگامی که برزیل رئیس جمهوری نسبتاً مردمی داشت، هرچند مانند لولا نبود بلکه تنها مردمی بود، دولت کندی کودتایی نظامی ترتیب داده و او را برکنار کرد. این کار یکی از اعمالی بود که سرکوبگری فراگیر را در سراسر نیمکره غربی موجب شد. اما اکنون آنها با این که لولا حتی چهره بسیار برجسته تری از گولارت است و از حمایت بالای مردمی برخوردار است، چنین کاری را به دلایل مختلفی انجام نمی دهند. یکی از آنها این است که توافقات اقتصادی جهانی که در ۲۰ یا ۳۰ سال گذشته در ساختار نئولیبرالی قرار گرفته، محدودیتی ایجاد می کند که مانع از اعمال دموکراسی می شود. به اعتقاد من هدف اصلی از اقدامات نئولیبرالی، کاهش حق انتخاب دمکراتیک است.
حال این که برزیل و دیگر کشورهای منطقه قادر به مبارزه خواهند بود، مسأله ای جدی است و مسلماً نیاز به یکپارچگی گسترده شمال و جنوب دارد تا این شبکه کنترل امور را که مانع از انتخاب دموکراتیک مردم بدون کودتای نظامی است در هم ریزند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *