در حالی که اتحاد شوروی قربانی اصلی بود و بیشتر از کل تلفات همه کشورهای دیگر در این جنگ، مرد و زن و کودک از دست داد. شکست فاشیسم برای اتحاد شوروی یک پیروی بزرگ بود. آن کشور، بیشتر از همه، مسؤول در هم شکستن نازیسم و سرنگونی کامل رژیم هیتلر بود. اتحاد شوروری از این جنگ با اعتبار سیاسی عظیمی بیرون آمد
در حالی که اتحاد شوروی قربانی اصلی بود و بیشتر از کل تلفات همه کشورهای دیگر در این جنگ، مرد و زن و کودک از دست داد. شکست فاشیسم برای اتحاد شوروی یک پیروی بزرگ بود. آن کشور، بیشتر از همه، مسؤول در هم شکستن نازیسم و سرنگونی کامل رژیم هیتلر بود. اتحاد شوروری از این جنگ با اعتبار سیاسی عظیمی بیرون آمد
تارنگاشت عدالت
سرمقاله گاردین (ارگان حزب کمونیست استرالیا، ٩ مه ٢۰۰٧)
نهم ماه مه سالگرد پایان جنگ علیه فاشیسم و نازیسم در اروپا در سال ١٩۴۵ است. امسال هم مانند سالیان گذشته دولت و رسانههای استرالیا این روز را نادیده گرفتند.
دلیل روشن است. جنگ علیه فاشیسم برای طبقات حاکمه جهان غرب جنگ لازمی نبود و نتایج آن در سراسر جهان برای امپریالیسم فاجعه بود. در حالی که اتحاد شوروی قربانی اصلی بود و بیشتر از کل تلفات همه کشورهای دیگر در این جنگ، مرد و زن و کودک از دست داد. شکست فاشیسم برای اتحاد شوروی یک پیروی بزرگ بود. آن کشور، بیشتر از همه، مسؤول در هم شکستن نازیسم و سرنگونی کامل رژیم هیتلر بود. اتحاد شوروری از این جنگ با اعتبار سیاسی عظیمی بیرون آمد.
در پی شکست فاشیسم جنبشهای رهاییبخش ملی در سراسر جهان رشد کرده و تقریباً تمام کشورهای مستعمره سابق استقلال خود را به دست آوردند: هند، تمام ملتهای آفریقایی، گینه نو، اندونزی، چین که قدرتهای اسعماری گوناگون آنها را بین خود تقسیم کرده بودند، و البته کشورهای نفتخیز خاورمیانه.
انقلابیون چین اشغالگران ژاپنی و اروپایی را شکست دادند و جمهوری دمکراتیک خلق چین را تحت رهبری حزب کمونیست ایجاد نمودند. ویتنامیها استعمارگران فرانسوی و بعد از آن تلاشهای آمریکا، استرالیا و کشورهای دیگر را برای اشغال کشورشان در هم شکستند. این بار هم رهبری حزب کمونیست ویتنام بود که مبارزه برای استقلال را هدایت کرد.
تمام اینها ضربات خردکنندهای بر امپریالیسم بود و مسؤول آن «توطئه کمونیستی» و به ویژه «امپراتوری شرور»- عنوانی که ریگان به اتحاد شوروری داده بود- قلمداد میشد. روند رهایی ملی هنوز هم ادامه دارد.
سالهای طولانی تبلیغات جنگ سرد لازم بود تا بتوانند سیمای اتحاد شوروی در برخی کشورها را خدشهدار کنند و تاریخ را وارونه جلوه دهند، تا جایی که حتا اتحاد شوروی را «دشمن» نشان دهند.
نهایتاً قدرتهای غربی با کمک خائنینی مانند گورباچف و یلتسین توانستند شوروی را نابود کنند. آنها تصور میکردند این پایان کمونیسم خواهد بود و سرمایهداری برای همیشه بر جهان حاکم خواهد شد. آمریکا و متحدان آن در اروپا و استرالیا تهاجمی را برای برقراری سلطه دوباره خود بر جهان و بازگرداندن وضعیت استعماری به کشورهای دیگر آغاز کردند.
اما به رغم نیروی عظیم نظامی، اقتصادی و سیاسی قدرتهای غربی و به ویژه آمریکا، تلاشهای آنها برای بازگرداندن چرخ تاریخ در حال شکست خوردن است. آمریکا و متحدان آن در عراق و افغانستان در گل مانده اند. اهداف آنها برای تأمین کنترل خود بر منابع نفتی خاورمیانه و منطقه قفقاز، به مقاومت برخورده است. در عین حال آمریکا، قاره آمریکای لاتین و آفریقا را از دست داده است و چین سلطه اقتصادی آمریکا را به چالش کشیده است.
یک بار دیگر قدرتهای غربی به سلاح فاشیسم متوسل میشوند، همان کاری که طبقه حاکمه آلمان در دهه ١٩٣۰ به آن دست زد. فاشیستهای آلمان در آغاز از طرف رهبران بریتانیا، آمریکا و استرالیا حمایت شدند.
امروزه فاشیستها به برخی از کشورهای اروپای غربی بازگشته اند- گرچه از پوشش دمکراسی استفاده میکنند. آنها میخواهند انتقام شکست خود را در جنگ جهانی دوم از اتحاد شوروی بگیرند. این چیزی است که در استونی و لهستان اتفاق افتاده است و حتا انتخاب سارکوزی در فرانسه میتواند بازگشت افراطیون راستگرا و نئوفاشیستها به قدرت باشد. در بریتانیا، آمریکا و استرالیا و جاهای دیگر حقوق دمکراتیک دیرپا از طرف دولتهای راستگرا مورد تهاجم قرار گرفته است.
اما این تحولات علامت قدرت نیروهای راست نیست، بلکه ضعف و استیصال آنها را نشان میدهد. جنبش انقلابی سراسر آمریکای لاتین را فرا گرفته است و همکاری فدراسیون روسیه و چین هر روز قویتر میشود. پارلمان روسیه به تازگی تصمیم گرفت علامت داس و چکش را به پرچم ارتش روسیه بازگرداند.
مبارزات طبقه کارگر و مردم در سراسر جهان و در تمام قارهها در مقیاس تاریخی بیسابقهای در جریان است. تعداد کل اعضای احزاب کمونیست جهان در حال حاضر بیشتر از هر زمان دیگری است. این شبحی است که بالای سر قدرتهای سرمایهداری و امپریالیستی میگردد.