دوشنبه, مهر ۲

رابطه رفرم و انقلاب

طرح سئوال در مورد چگونگی رابطه میان رفرم و انقلاب، بحث جدیدی نیست. پاسخ‌های متفاوت به این مسئله، یکی از دلایل اصلی انشعاب جنبش‌های کارگری به دو جناج رفرمیستی و انقلابی می‌باشد. در چنین وضعیتی، از یک سو این خطر وجود دارد که صبر و انتظار لازمه از دست داده شود و بجای تلاش جهت شرکت عملی در مبارزات روزمره، تنها به کارتبلیغاتی درباره اهداف سوسیالیستی اکتفا شود. نتیجه اتخاذ چنین روشی، بیگانگی با مطالبات و خواسته‌های زحمتکشان و درغلطیدن در ورطه سکتاریسم خواهدبود. از سوی دیگر، جهت تحقق اهداف سوسیالیستی، می‌باید فاصله زمانی معینی را به انتظار نشست. ناگزیری گذار ازین پروسه زمانی، می‌تواند این خطر را دربر داشته باشد که اهداف سوسیالیستی در جریان مبارزات عملی روزمره و مبارزات اصلاح‌طلبانه به فراموشی سپرده شود. نتیجه اتخاذ چنین روشی، درغلطیدن در ورطه رفرمیسم و اپورتونیسم خواهد بود.

طرح سئوال در مورد چگونگی رابطه میان رفرم و انقلاب، بحث جدیدی نیست. پاسخ‌های متفاوت به این مسئله، یکی از دلایل اصلی انشعاب جنبش‌های کارگری به دو جناج رفرمیستی و انقلابی می‌باشد. در چنین وضعیتی، از یک سو این خطر وجود دارد که صبر و انتظار لازمه از دست داده شود و بجای تلاش جهت شرکت عملی در مبارزات روزمره، تنها به کارتبلیغاتی درباره اهداف سوسیالیستی اکتفا شود. نتیجه اتخاذ چنین روشی، بیگانگی با مطالبات و خواسته‌های زحمتکشان و درغلطیدن در ورطه سکتاریسم خواهدبود. از سوی دیگر، جهت تحقق اهداف سوسیالیستی، می‌باید فاصله زمانی معینی را به انتظار نشست. ناگزیری گذار ازین پروسه زمانی، می‌تواند این خطر را دربر داشته باشد که اهداف سوسیالیستی در جریان مبارزات عملی روزمره و مبارزات اصلاح‌طلبانه به فراموشی سپرده شود. نتیجه اتخاذ چنین روشی، درغلطیدن در ورطه رفرمیسم و اپورتونیسم خواهد بود.

تارنگاشت عدالت

 

منبع: اوراق مارکسیستی
 

متن سخنرانی ویلی گرنس Willi Gerns در شهر اسن آلمان، ۸ سپتامبر ۲۰۰۶

برگردان: ا.آرش

۴ آذر ۱۳۸۵

 

 رابطه رفرم و انقلاب

حدود و امکانات مبارزه برای اصلاحات در دوران کنونی
 

زمانی که بحث از چگونگی رابطه رفرم و انقلاب به میان می‌آید، ضروری است که در ابتدا مشخص کنیم که از این دو مفهوم چه برداشتی داریم. در دوران کنونی با تعابیر انحرافی و عوام‌فریبانه‌ای از این دو مفهوم مواجه هستیم. به ویژه واژه رفرم امروزه به تعبیر دولت[دولت آلمان]، احزاب، اتحادیه‌های کارفرمایان و رسانه‌ها معنایی مترادف با قطع کمک‌های اجتماعی یافته است. به نام اصلاحات، اقدامات ضددموکراتیک انجام می‌گیرد. اصلاحات به ضداصلاحات تبدیل شده است.

اصلاحات اما در معنای واقعی آن، به معنای انجام تغییرات در جهت بهبود و پیشرفت می‌باشد. حتی اگر در فرهنگ‌نامه‌ها هم جستجو کنیم، تعریفی جز این، از این واژه بدست نمی‌آوریم؛ تغییرات در جهت بهبود و پیشرفت، اما در محدوده وضعیت موجود. ازین‌رو از منظر جنبش کارگری رفرم به معنای اقداماتی است که در جهت بهبود شرایط کار، زندگی و مبارزات زحمتکشان در محدوده یک نظام سرمایه‌داری انجام می‌گیرد.

واژه انقلاب نیز همواره از سوی ایدئولوگ‌های بورژوا، به طور شرم‌آوری مورد تحریف قرار گرفته است. به نحوی که واژه انقلاب از سوی اینان معنایی مترادف با جنگ داخلی، خونریزی و هرج‌و‌مرج می‌یابد. برخلاف رفرم، انقلاب در معنای واقعی آن به معنای تغییر بنیانی وضعیت موجود و ایجاد یک کیفیت نوین است. از منظر تاریخ تکامل اجتماعی، انقلاب به معنای گذار از نظام اجتماعی موجود به یک نظام نوین و متعالی‌تر می‌باشد. چگونگی این گذار ـ از راه نسبتا مسالمت‌آمیز و یا از طریق شیوه‌های قهرآمیز ـ بستگی مستقیم به شرایط مشخص عینی دارد. در این میان بیش از همه چگونگی تناسب قوای موجود، عامل اصلی تعیین‌کننده شکل گذار انقلاب است. به این معنا که آیا هنوز طبقات حاکمه ازین امکان برخوردار می‌باشند تا از طریق کشتار و خشونت از قدرت و امتیازات خود دفاع کنند. به شهادت تاریخ، هر کجا که طبقات حاکم ازین امکان برخوردار بودند، بیرحمانه بر علیه توده‌ها به اعمال خشونت دست یازیدند.

پس ازین یادآوری مفهوم واقعی رفرم و انقلاب، به بحث اصلی خودمان می‌رسیم. یعنی رابطه رفرم و انقلاب در دوران کنونی. من در سخنرانی امروز خود، نخست به بیان مواضع مارکسیستی درباره چگونگی رابطه میان رفرم و انقلاب می‌پردازم و سپس در ادامه به بررسی مسایل جاری خواهم پرداخت. بحث من به ویژه در مورد امکانات و محدودیت‌های سیاست رفرم در دوران کنونی خواهد بود. دورانی که وجه مشخصه آن جهانی‌سازی امپریالیستی و یکه‌تازی نئولیبرالیزم می‌باشد.

طرح سئوال در مورد چگونگی رابطه میان رفرم و انقلاب، بحث جدیدی نیست. پاسخ‌های متفاوت به این مسئله، یکی از دلایل اصلی انشعاب جنبش‌های کارگری به دو جناج رفرمیستی و انقلابی می‌باشد.

با این وجود حتی در میان جناح‌های انقلابی جنبش کارگری در این باب نقطه‌نظرات متفاوتی وجود دارد. به ویژه در دوران کنونی که ـ حداقل در محدوده ما ـ انجام تغییرات انقلابی و بنیادی در دستور کار قرار ندارد. در چنین وضعیتی، از یک سو این خطر وجود دارد که صبر و انتظار لازمه از دست داده شود و بجای تلاش جهت شرکت عملی در مبارزات روزمره، تنها به کارتبلیغاتی درباره اهداف سوسیالیستی اکتفا شود. نتیجه اتخاذ چنین روشی، بیگانگی با مطالبات و خواسته‌های زحمتکشان و درغلطیدن در ورطه سکتاریسم خواهدبود. از سوی دیگر، جهت تحقق اهداف سوسیالیستی، می‌باید فاصله زمانی معینی را به انتظار نشست. ناگزیری گذار ازین پروسه زمانی، می‌تواند این خطر را دربر داشته باشد که اهداف سوسیالیستی در جریان مبارزات عملی روزمره و مبارزات اصلاح‌طلبانه به فراموشی سپرده شود. نتیجه اتخاذ چنین روشی، درغلطیدن در ورطه رفرمیسم و اپورتونیسم خواهد بود.

ازین‌رو در دوران کنونی به ویژه برای ما کمونیست‌ها ضروری است که همواره دیالک‌تیک نگرش مارکسیستی به رفرم و انقلاب را در مدنظر داشته باشیم و این نگرش دیالک‌تیکی را سرلوحه برنامه و عمل خود قرار دهیم.

در آغاز قرن بیستم در میان سوسیال دمکراسی آلمان نقطه نظرات متفاوتی نسبت به چگونگی رابطه میان رفرم و انقلاب حاکم بود. رزا لوکزامبورگ نگرش مارکسیستی نسبت به چگونگی رابطه مابین رفرم و انقلاب را در جزوه‌ای به نام «رفرم اجتماعی یا انقلاب» که در سال ۱۸۹۸ به چاپ رسید چنین بیان می‌کند: «تیتر نوشتار من شاید در نگاه نخست تعجب خواننده را برانگیزد. آیا سوسیال دمکراسی می‌تواند مخالف رفرم اجتماعی باشد؟ و یا انقلاب اجتماعی که تغییر بنیادی نظام حاکم هدف غایی آن است، می‌تواند در تناقض با رفرم اجتماعی باشد؟ البته که نه! برای سوسیال دمکراسی مبارزه عملی روزمره جهت تحقق رفرم‌های اجتماعی، بهبود موقعیت زحمتکشان ولو در چارچوب وضعیت موجود و برپایی نهادهای دمکراتیک تنها راهی است که وی را قادر می‌سازد که مبارزه طبقاتی پرولتاریایی را رهبری کند و این مبارزات را تا تحقق هدف غایی آن یعنی دست‌یابی به قدرت سیاسی و نابودی سیستم کارمزدی ادامه دهد. از منظر سوسیال دمکراسی، رفرم اجتماعی و انقلاب اجتماعی ارتباط تنگاتنگ و جدایی‌ناپذیر با یکدیگر دارند. ارتباطی از نوع وسیله و هدف! از این‌رو مبارزه برای رفرم اجتماعی، وسیله و تغییر بنیادی جامعه، هدف غایی است.»

در آثار نگارشی برنشتاین Bernstein مانند «دشواری‌های سوسیالیسم» و «شرایط سوسیالیسم» با نقطه‌نظراتی مغایر با نظرات رزا لوکزامبورگ در باب چگونگی رابطه رفرم و انقلاب مواجه می‌شویم. تئوری برنشتاین در عمل توصیه‌ای است مبنی بر این که تغییرات بنیادی اجتماعی یعنی هدف غایی دمکراسی سوسیالیستی را از دستور کار خارج کنیم و در عوض رفرم اجتماعی را به عنوان یگانه شیوه مبارزه طبقاتی برگزینیم. برنشتاین به نحو بارزی اساس نظریات خود را در این عبارت خلاصه می‌کند: «هدف نهایی هیچ‌چیز، جنبش همه‌چیز». 

هدف غایی یعنی برفراری سوسیالیسم تنها خط بارزی است که جنبش سوسیال دمکراسی را از سایر دمکراسی‌های بورژوایی متمایز می‌‌سازد. سوسیال دمکراسی مبارزات زحمتکشان را نه در جهت حفظ و مرمت نظام سرمایه‌داری، بلکه برعکس در جهت انجام تغییرات بنیادی و بر علیه نظام سرمایه‌داری هدایت می‌کند. در برخورد با نظریات برنشتاین و پیروان او، بحث اصلی بر سر برگزیدن این و یا آن شیوه مبارزه و یا تاکتیک نیست. بحث اصلی بر سر موجودیت جنبش سوسیال دمکراسی است.

من به نظریات رزا لوکزامبورگ به طور مشروح اشاره کردم، زیرا بر این باورم که قدمت صد ساله این نظرات از اعتبار آن‌ها نکاسته است و به روشنی تفاوت مواضع انقلابی و رفرمیستی را عیان می‌سازد.

لنین نیز به طریقه مشابهی مانند رزا لوکزامبورگ بر رابطه دیالک‌تیکی مابین رفرم و انقلاب تاکید می‌کند. به باور لنین: «رفرم‌ها به عنوان نقطه اتکاء در جریان مبارزه برای تحقق اهداف سوسیالیسم و رهایی کامل پرولتاریا نقش مهمی را ایفا می‌کنند.»(کلیات آثار: جلد ۱۵، ص ۴۴۴) «از این‌رو مارکسیست‌ها از هر نوع رفرمی بهره می‌جویند تا خودآگاهی انقلابی توده‌ها و مبارزات انقلابی آنان را تکامل بخشند.»(آثار لنین، جلد ۲۰، ص ۵۱۱) «آنچه ما مارکسیست‌ها را از رفرمیست‌ها متمایز می‌سازد، آن است که ما در جریان مبارزه برای اصلاحات، هرگز اهداف سوسیالیستی را از نظر دور نمی‌داریم. صرف‌نظر از جریانات ضداصلاحات که تنها نام تقلبی اصلاح‌طلب بر خود می‌نهند و دارای ماهیتی به غایت ارتجاعی می‌باشند، هر رفرم واقعی در یک نظام سرمایه‌داری ماهیتی دوگانه دارد.»(آثار لنین، جلد ۱۲، ص ۳۵۳) رفرم می‌تواند از سویی موقعیت و شرایط مبارزه زحمتکشان را بهبود بخشد و از سوی دیگر از سوی حاکمان به عنوان وسیله‌ای جهت تشدید وابستگی زحمتکشان به سیستم سرمایه‌داری مورد استفاده قرار بگیرد. این نکته که کدامیک ازین وجوه دوگانه رفرم در عمل عرصه ظهور بیشتری خواهد یافت بنا به گفته لنین همواره بیش از هر چیز وابسته به آن است که «توده‌ها به مبارزات جمعی اقتصادی و سیاسی مستقل کشیده شوند. دستاوردهای واقعی از آن کارگران است.»(آثار لنین، جلد ۱۵، ص ۴۴۳)

مبارزه برای اصلاحات در یک نظام سرمایه‌داری جهت بهبود و ارتقاء شرایط کار، زندگی و مبارزات طبقه کارگر امری اجتناب‌ناپذیر است. در جریان مبارزه برای اصلاحات، کارگران می‌توانند و باید از نیروی خود آگاه شوند و از تجارب مبارزاتشان بیاموزند که چگونه می‌توان از راه سازماندهی و کار جمعی به اهداف‌شان دست یابند. در عین حال در جریان مبارزه برای اصلاحات، محدودیت‌های نظام سرمایه‌داری و ناگزیری ضرورت گذار ازین سیستم برای کارگران آشکار می‌شود. این خودآگاهی اما خود به خود حاصل نمی‌شود. این وظیفه ما کمونیست‌ها است که در جریان مبارزات حق‌طلبانه زحمتکشان در کارخانه‌ها و اتحادیه‌های کارگری به طور فعال و با از خود گذشتگی در کنار آن‌ها باشیم.

دوستان و رفقای عزیز!

حال به بحث اصلی، یعنی محدودیت‌ها و امکانات مبارزه برای رفرم در شرایط کنونی(جهانی‌سازی امپریالیستی و سلطه نئولیبرالیزم) بپردازیم. در طی قرن گذشته جنبش‌های سیاسی و اتحادیه‌های کارگری در کشورهای پیشرفته سرمایه‌داری اصلاحات اجتماعی و دمکراتیک درخور توجهی را به مرحله اجرا درآوردند. این رفرم‌ها تأثیر بسزایی در بهبود شرایط کار و زندگی زحمتکشان بجای گذاشتند. من به طور خلاصه به اهم این موارد اشاره می‌کنم.

در زمینه اجتماعی، دستاورد مبارزه برای افزایش دستمزد و حقوق آن بود که حداقل برای بخش وسیعی از زحمتکشان و خانواده‌های آنان زندگی قابل تحملی تأمین گردید. دستاوردهایی مانند مرخصی با حقوق، کم شدن قابل توجه ساعات کار، حمایت قانونی در موارد اخراج از کار و سیستم بیمه‌های اجتماعی امروزه برای ما جزو بدیهیات بشمار می‌آیند. تشکیل شوراهای کارکنان بعنوان حامیان منافع زحمتکشان و نیز اگرچه به طور محدود، حق تصمیم‌گیری مشترک برای کارکنان کارخانه‌ها و مؤسسات در امور مربوط به واحدهای کار، از جمله دستاوردهای قابل ذکر دیگر می‌باشند.

در زمینه سیاسی نیز اصلاحات قابل توجهی انجام گردید. در این‌جا می‌توان از جمله به حقوق مربوط به انتخابات ـ همگانی بودن حق شرکت در انتخابات و برخورداری از حق رای برابر ـ آزادی تجمعات، آزادی تشکیل ائتلاف‌ها و نیز برخورداری از حقوف سیاسی اشاره کرد. به گفته فریدریش انگلس برخورداری ازین حقوق مانند هوا برای تنفس، برای طبقه کارگر حیاتی و ضروری است. تجربه به ما ثابت کرده است که برخورداری ازین حقوق در بسیاری از موارد، محدود و ظاهری است. اما این محدودیت‌ها، ضرورت وجودی آن‌ها را نفی نمی کند. برای نمونه می‌توان به برخورداری از حق رای برابر در زمان انتخابات اشاره کرد. سرمایه‌داران و احزاب حامی آنان بدلیل برخورداری از سرمایه و امکانات مالی، رسانه‌ها را در اختیار می‌گیرند و از طریق تاثیرگذاری بر افکار عمومی می‌کوشند تا آراء بیشتری از انتخاب‌کنندگان را از آن خود کنند. از سوی دیگر اما تشکیلات و سازمان‌های مدافع کارگران امکانات مادی بسیار محدودتری را در اختیار دارند. اگرچه بطور قانونی از حق تجمع و تشکیل ائتلاف‌ها برخوردار می‌باشند اما فعالیت انتخاباتی آنان غالبا بوسیله تدابیر اداری و اجرایی دولت‌های سرمایه‌داری دچار مانع و اشکال می‌شود.

دستاوردهای اجتماعی و سیاسی یاد شده علیرغم محدودیت‌های فراوان، در مقایسه با موقعیت اجتماعی و شرایط مبارزه طبقه کارگر در قرن ۱۹ پیشرفت بسیار عظیمی بشمار می‌آید. اما در عین حال نباید هم فراموش کرد که بشریت در قرن بیستم دو جنگ جهانی مخرب امپریالیستی و نیز پدیده فاشیسم را تجربه کرده است. ازین رو آشکار است که نتایج رفرم‌های اجتماعی و دمکراتیک در چارچوب نظام سرمایه‌داری همواره در معرض خطر و نابودی قرار دارند.

پیشرفت‌هایی که در قرن گذشته در زمینه بهبود شرایط کار و زندگی زحمتکشان بدست آمده است مائده آسمانی نیستند. شرایط مشخص اقتصادی و سیاسی زمینه‌ساز این تحولات بوده است.

در زمینه اقتصادی عوامل ذیل قابل ذکر می‌باشند: پیشرفت سریع فن و تکنیک موجب افزایش روزافزون بهره‌وری کار و تولید انبوه گردید. تولید انبوه نیاز به بازار فروش وسیع داشت. در نتیجه تقاضا و قدرت خرید فراوان ضروری بود. در شرایط آن دوران، بازار داخلی برای فروش کالاها نقش بسیار مهمتری را نسبت به دوران ما یعنی دوران جهانی‌سازی امپریالیستی ایفا می‌کرد. در بازار داخلی، افزایش قدرت خرید کارگران و کارمندان عامل بسیار مهمی بشمار می‌رفت. افزایش بهره‌وری کار به طور همزمان، موجب بالا رفتن قابل توجه درآمد طبقه کارگر از سویی و تأمین منافع سرشار برای سرمایه‌داران از سوی دیگر گردید.

تأمین نیارهای اقتصاد ملی هیچگاه دغدغه سرمایه‌داران نبوده است. در میدان رقابت کاپیتالیستی، سرمایه‌دار تنها بدنبال حداکثر سود و تامین نیازهای واحدهای تولیدی مربوط به خود می‌باشد. افزایش حقوق کارگران در سده پیشین، طبعا امری داوطلبانه و به نوعی بخشش از طرف سرمایه‌داران نبود. کارگران این دستاوردها را تنها از راه مبارزه بدست آوردند.

شرایط سیاسی حاکم در آن دوران، زمینه مناسبی جهت احقاق حقوق کارگران فراهم می‌کرد. در این میان دو عامل عمده قابل ذکرند. عامل نخست، تشکیل اتحادیه‌های قدرتمند کارگری و سازمان‌های سیاسی طبقه کارگر و عامل دوم، موجودیت نظام سوسیالیستی بمثابه آلترناتیوی در مقابل نظام سرمایه‌داری.

دو عامل یاد شده در نحوه تأثیرگذاری ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگر دارند. وجود یک آلترناتیو سوسیالیستی، سرمایه‌داران و دولت‌های حامی آنان را وادار می‌ساخت که جهت حفظ و بقای نظام سرمایه‌داری در مقابل خواسته‌های اتحادیه‌های کارگری عقب‌نشینی کنند. میزان عقب‌نشینی دولت‌های سرمایه‌داری در مقابل اتحادیه‌های کارگری، ارتباط مستقیم با میزان هراس آنان داشت. هراس از یک آلترناتیو سوسیالیستی! هر کجا که خطر سوسیالیسم نزدیک‌تر بود، آنان از هراس به عقب‌نشینی بیشتری دست می‌زدند. برای نمونه پس از پایان جنگ جهانی دوم، اتحادیه‌های کارگری در آلمان غربی در مقایسه با اتحادیه‌های کارگری فرانسه و ایتالیا در پشت میز مذاکره به موفقیت‌های بیشتری دست یافتند. اگرچه اتحادیه‌های کارگری فرانسه و ایتالیا سرسختانه مبارزه می‌کردند و اعتصابات درازمدت و دشوار را سازمان می‌دادند. واژه DDR (جمهوری دمکراتیک آلمان) بعنوان طرف سوم مذاکره به طور نامریی در پشت میزهای مذاکره، سرنوشت مذاکرات میان سرمایه‌داران و اتحادیه‌های کارگری را تعیین می‌کرد. جهت حفظ نظام سرمایه‌داری در آلمان غربی و در رقابت با آلمان دمکراتیک، سیستم مشارکت اجتماعی و اقتصاد بازار اجتماعی به مرحله اجرا در می‌آمد.

دستاوردهای جنبش‌های کارگری در زمینه اصلاحات در کشورهای سرمایه‌داری تا حدود زیادی مدیون سیستم سوسیالیستی موجود بود. در قرن بیستم شاهد دو موج اصلاحات هستیم. نخستین موج اصلاحات پس از پیروزی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه آغاز شد و موج اصلاحی دوم با تغییرات بنیادی سوسیالیستی در کشورهای دیگر و ایجاد یک سیستم جهانی سوسیالیستی بعد از جنگ جهانی دوم به مرحله اجرا درآمد.

دوستان و رفقای عزیز!

شرایط مبارزه برای اصلاحات در چند دهه گذشته به طور اساسی تغییر کرده است. دلایل این تغییرات کدامند؟

در زمینه اقتصادی پیش از همه می‌باید به مفهوم جهانی‌سازی که بیانگر موج نوین بین‌المللی شدن سرمایه‌داری و تحولات ناشی از آن است اشاره کرد. من در این جا اثرات ناشی از جهانی‌سازی را به طور خلاصه توضیح می‌دهم. اهمیت بازار داخلی برای تولید سرمایه‌داری کاسته شده است. بجای آن بازار جهانی میدان اصلی تولید سرمایه‌داری است. حاکمان بازار جهانی، کنسرن‌های فراملیتی هستند که نه تنها بازار فروش، بلکه همچنین میدان تولید و تحقیقات را در جستجوی مناسب‌ترین شرایط سوددهی در اقصا نقاط دنیا گسترش می‌دهند. از نیروی کار نه تنها در محدوده یک کشور، بلکه در سراسر دنیا استفاده می‌کنند. جهانی‌سازی، مرحله نوینی از قدرت روزافزون سرمایه‌های مالی است. بانک‌ها و بازار بورس، نرخ سهام را به میزان سنجش تبدیل کرده‌اند. نرخ سهام، سرنوشت سرمایه‌گذاران، ده‌ها هزار کارگر، شهرها و مناطق را تعیین می‌کند.

یکی از تغییرات مهم دیگر که از جمله عوامل بازدارنده رفرم بشمار می‌رود، مقروض بودن دولت‌ها است. دولت آلمان ۱۵۰۰ میلیارد یورو بدهی دارد. این رقم بالای بدهی، دامنه عمل دولت را بشدت محدود می‌کند. در نهایت بدنبال فروپاشی سیستم سوسیالیستی و در نتیجه تضعیف فعالیت‌های صنفی و سیاسی جنبش‌های کارگری، زمینه برای مبارزات موفقیت‌آمیز جهت اجرای اصلاحات اجتماعی و دمکراتیک موجود نمی‌باشد.

در چنین شرایطی زمینه برای هژمونی نئولیبرالی مهیا می‌شود و در نتیجه دستاوردهای قرن گذشته جنبش کارگری مورد تاراج قرار می‌گیرد. آمار بیکاری همچنان بالا است. دستمزدها علیرغم سودهی روزافزون واحدهای تولیدی رو به کاهش می‌رود. سیستم بیمه‌های اجتماعی تغییر شکل می‌یابد و هزینه‌های حفظ این سیستم بطور یکجانبه تنها بر دوش کارگران و کارمندان نهاده می‌شود. ساعات کار بدون افزایش دستمزد، طولانی‌تر می‌شود. حمایت‌های قانونی در زمان اخراج از کار کاهش می‌یابدو فقر، بویژه در میان کودکان گسترش می‌یابد. خصوصی‌سازی اموال عمومی بطور روزافزون گسترش می‌یابد. به بهانه مبارزه با تروریسم، حقوق و آزادی‌های دمکراتیک محدود می‌شود.

دوستان و رفقای عزیز!

حاکمان ادعا می‌کنند که در مقابل این سیاست‌ها که به دروغ، سیاست رفرم نامیده می‌شود، آلترناتیوی موجود نمی‌باشد. برخی از فعالین اتحادیه‌های کارگری و سیاست‌مداران از جمله فعالین حزب چپ PDS و WASG* در مقابل آلترناتیو دیگری را ارائه می‌کنند. تعبیر آنان از آلترناتیو، اجرای سیاست‌های رفرم از نوع رفرم‌های اجرا شده در دوران ویلی برانت می‌باشد. مسلم است که من بعنوان یک کمونیست به چنین آلترناتیوی باور ندارم. در شرایط فقدان آلترناتیو، این یک راه‌حل لیبرالی است. در عین حال بازگشت به سیاست‌های اصلاحی پیشین سوسیال دمکراسی را تنها یک وهم و خیال باطل می‌دانم. مهم‌ترین دلیل واهی بودن این پندار آن است که زمینه‌ها و شرایط اجرای سیاست‌های رفرم بطور اساسی تغییر کرده است.

زمان رسیدن به توافقات در پشت میزهای مذاکره سپری شده است. برای حفظ دستاوردهای گذشته، مبارزه قاطع طبقاتی ضروری است. در شرایط حاکمیت کنسرن‌های فراملیتی، ضرورت وحدت و هماهنگی انترناسیونالیستی اتحادیه‌های کارگری و مبارزات سیاسی بیش از هر زمان دیگری ضرورت می‌یابد. یک نمونه آموزنده، مبارزات کارگران بنادر بر علیه „Port Package“ می‌باشد. برای دفاع از دستاوردهای موجود و نیز کسب حقوق بیشتر، تهاجم به قدرت انحصاری سرمایه ضروری است. توزیع مجدد ثروت از بالا به پایین، به معنای توزیع مجدد سودهای فزاینده سرمایه‌های کلان، درآمدهای ثروتمندان و میلیاردرها به نفع کارگران و کارمندان، بیکاران، بازنشسته‌ها و کسانی که نیازمند کمک‌های اجتماعی می‌باشند، امری ضروری است. این ثروت انباشته شده در دست معدودی، می‌باید در زمینه توسعه آموزش، خدمات اجتماعی و دیگر نیازهای ضروری و حیاتی جامعه بکار گرفته شود. جهت جلوگیری از احتکار و فرار سرمایه‌ها باید تدابیری اندیشیده شود. کارکنان واحدهای تولیدی در زمینه کنترل سرمایه‌گذاری‌ها می‌باید از حق نظارت واقعی برخوردار باشند. به این طریق می‌توان از خصوصی کردن بخش‌های اساسی و کلیدی جلوگیری کرد.

در برنامه جدید حزب کمونیست آلمان وظایف روز چنین جمع‌بندی شده است: حزب کمونیست آلمان بر آن است که در نتیجه درهم آمیختگی اقتصاد جهانی و تسلط کنسرن‌های فراملیتی، قروض نجومی دولت‌ها و فارغ بودن دولت‌های سرمایه‌داری از فشار سیاسی بدلیل غایب بودن سیستم سوسیالیستی در اروپا، امکانات جهت اجرای اصلاحات اجتماعی و اقتصادی بطرز چشم‌گیری محدود شده است. اما این بدان معنی نیست که کمونیست‌ها از مبارزه برای اجرای اصلاحات دست کشیده‌اند. سیاست رفرم نمی‌باید در رویارویی با قدرت سرمایه‌های بزرگ و بیش از همه کنسرن‌های فراملیتی دچار انحراف شود. سیاست رفرم می‌باید قدرت سرمایه را مورد تهاجم قرار دهد و مسئله مالکیت را به بحث بگذارد. تغییرات بنیادی در تناسب قوا ضروری است. این تغییرات بنیادی نه از راه گفت‌و‌گو در پشت میزهای مذاکره، بلکه از طریق مبارزات عملی و جنبش‌های دمکراتیک حاصل می‌شود. در جریان مبارزات عملی، هماهنگی و اتحاد حاصل می‌شود. این تجربه بدشت می‌آید که تنها از راه عمل مشترک می‌توان به هدف رسید. در جریان مبارزه عملی، محدودیت‌های نظام سرمایه‌داری و آنچه در چارچوب این سیستم قابل دسترسی است بیشتر مشخص می‌گردد.

مبارزه جهت حفظ دستاوردهای موجود و تلاش در راه دست‌یابی به هدف‌های آتی، ما کمونیست‌ها را به اتحادیه‌های کارگری، سوسیال دمکرات‌های منتقد، هواداران PDS حزب چپ و WASG پیوند می‌دهد. آنچه ما کمونیست‌ها را از آنان متمایز می‌سازد، آن است که ما همانند رزا لوکزامبورگ و لنین از محدودیت‌های رفرم در چارچوب سرمایه‌داری آگاه هستیم. ما دچار توهم نیستیم و باور نداریم که زشتی‌ها و معایب سرمایه‌داری در چارچوب این نظام زدودنی است. به باور ما برقراری مالکیت عمومی بر عمده‌ترین ابزار تولید و تحقق قدرت واقعی خلق یک نیاز ضروری است.

 

WASG*: بخشی از فعالین اتحادیه‌های کارگری و اعضای حزب سوسیال دمکرات آلمان SPD در اعتراض به سیاست‌های لیبرالی این حزب، از آن انشعاب و تشکیلات نوینی را بنا نهادند(مترجم).  

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *