پرسیدم: «مدل اجتماعی – اقتصادی جنبش به سوی سوسیالیسم بیشتر به کدام مدل شبیه است: لولا، کوبا یا هوگو چاوز؟» او پاسخ داد: «سوسیالیسم جنبش ما، مدلی است بر اساس همبستگی، روابط متقابل، تعاون و اجماع. به این دلیل که برای ما، دمکراسی یعنی اجماع. در یک جامعه محلی خودگردان اجماع حاکم است، در سندیکا اقلیت و اکثریت وجود دارد. در این دمکراسی رسمی بولیوی به اندیشه، احساسات و مصایب اکثریتهای ملی توجهی نمیشود. ما در این چارچوب و با تکیه بر جامعه محلی خودگردان، در پی یک سوسیالیسم تعاونی هستیم
پرسیدم: «مدل اجتماعی – اقتصادی جنبش به سوی سوسیالیسم بیشتر به کدام مدل شبیه است: لولا، کوبا یا هوگو چاوز؟» او پاسخ داد: «سوسیالیسم جنبش ما، مدلی است بر اساس همبستگی، روابط متقابل، تعاون و اجماع. به این دلیل که برای ما، دمکراسی یعنی اجماع. در یک جامعه محلی خودگردان اجماع حاکم است، در سندیکا اقلیت و اکثریت وجود دارد. در این دمکراسی رسمی بولیوی به اندیشه، احساسات و مصایب اکثریتهای ملی توجهی نمیشود. ما در این چارچوب و با تکیه بر جامعه محلی خودگردان، در پی یک سوسیالیسم تعاونی هستیم
تارنگاشت عدالت
منیع: مارکسیسم- لنینیسم امروز (به نقل از MRZine)
نویسنده: هاینتز دیتریش
برگردان: ع. سهند
سوسیالیسم مورالس: همبستگی با تودهها، عدالت اجتماعی، عمل سیاسی صادقانه
۱- اوو مورالس و سوسیالیسم
موقعی که به دعوت کمیته اجرایی مرکز کارگری بولیوی(Bolivian Labor Central) در آن کشور بودم از اوو مورالس پرسیدم: «اوو، درک شما و جنبش به سوی سوسیالیسم (MAS) از "سوسیالیسم" چیست؟ او پاسخ داد: «زندگی در جامعه محلی خودگردان و برابری. به عنوان مثال، اگر زمین را در نظر بگیریم، اساساً در جوامع محلی خودگردان، سوسیالیسم وجود دارد. من در یک آیلو(Ayllu) واقع در ایالت اُرورُ (Oruro) به دنیا آمده ام. روشن است در جایی که فعلاً زندگی میکنم، در شرق کشور در ایالت چاپاره(Chapare) ، آیلوها از بین رفته اند و مالکیت فردی بر زمین برقرار شده است، و در نتیجه خرده مالکی، مشکلات بسیار جدی وجود دارد که در جامعه محلی خودگردان با مالکیت اشتراکی بر زمین از آنها اثری نبود.»*
پرسیدم: «مدل اجتماعی – اقتصادی جنبش به سوی سوسیالیسم بیشتر به کدام مدل شبیه است: لولا، کوبا یا هوگو چاوز؟» او پاسخ داد: «سوسیالیسم جنبش ما، مدلی است بر اساس همبستگی، روابط متقابل، تعاون و اجماع. به این دلیل که برای ما، دمکراسی یعنی اجماع. در یک جامعه محلی خودگردان اجماع حاکم است، در سندیکا اقلیت و اکثریت وجود دارد. در این دمکراسی رسمی بولیوی به اندیشه، احساسات و مصایب اکثریتهای ملی توجهی نمیشود. ما در این چارچوب و با تکیه بر جامعه محلی خودگردان، در پی یک سوسیالیسم تعاونی هستیم. سوسیالیسمی، شاید بتوان گفت مبتنی بر روابط متقابل و همبستگی. و فراتر از آن، مبتنی بر احترام به پاچا ماما.( Pacha Mama) در این مدل تبدیل مام زمین به کالای قابل مبادله، ممکن نیست. در بولیوی در نتیجه اصلاحات ارضی بهتر است یک گاو واکسینه میشد، تا یک انسان؛ زیرا، برای یک گاو واکسینه شده ۲۵ هکتار زمین وجود دارد، اما برای یک انسان چیزی وجود ندارد.»
٢- خلقهای بومی، کارگران و تغییر پیشاهنگ
تفاوتهای اوو با فلیپ کیوسپی (Felipe Quispe) رهبر بومی بر همه آشکار است، بنابراین؛ من از او پرسیدم: «آیا با جنبش بومی پاچاکیوتیک (Indigenous Movement Pachakutik- MIP) اختلافاتی وجود دارد؟» او پاسخ داد: «خیر، اختلافی وجود ندارد. روشن است که آنها سفیدها را قدری اهریمنی معرفی میکنند. آنها میگویند ما نمایندگان مردم، «ماسک» [سفید] هستیم، اما نه، روابط خوب است.»
من از یکی از برنامههای جنبش برای دمکراسی مشارکتی ( Movement for Participatory Democracy) پرو – از بحث طولانی با سرگرد (بازنشسته) آنتورو هومالا Antauro Humala رهبر جنبش ناسیونالیستی پرو(Etnocacerista Movement) پیرامون امکان دگرگونی در کشورهای آند بازگشتم. آنتورو که در حال حاضر به خاطر یک قیام ناموفق علیه تولیدوToledo در زندان به سر میبرد، ممکن است در صورت پیروزی برادرش سرهنگ دو (بازنشسته) اولانتا هومالا(Ollanta Humala) در انتخابات ریاست جمهوری آوریل سال جاری، آزاد شود. وی به طور مثبت از مورالس و ارتباطات مقدماتی با جنبش به سوی سوسیالیسم صحبت کرده است. اوو تأکید کرد: «آنها از ما دعوت کرده اند پیام این جنبش جوامع خودگردان دهقانی را به آنجا ببریم، زیراMAS ، به عنوان یک ابزار سیاسی رهایی، به وسیله ایدئولوگهای سیاسی یا گروهی از روشنفکران ایجاد نشده، بلکه کنگره دهقانان برای حل مشکلات مردم آن را تشکیل داده است.»**
در این زمینه، او اشاره جالبی به گذار پیشاهنگ در مبارز ه بولیوی دارد: « کارگران مرکز کارگری بولیوی همیشه در کنگرههای خود میگفتند سرخپوستان کارگران را بر دوش خود به قدرت خواهند رساند. ما سازندگان انقلاب بودیم و آنها اربابان انقلاب. اکنون اوضاع فرق کرده است و روشنفکران و کارگران به ما میپیوندند.»
٣- ریشههای سوسیالیستی MAS
برای درک ماهیت سیاسی یا همانطور که در دهه هفتاد گفته میشد ماهیت «طبقاتی» جنبش به سوی سوسیالیسم، لازم است تعریف مورالس از MAS «به عنوان یک ابزار سیاسی رهایی، که به وسیله ایدئولوگهای سیاسی یا گروهی از روشنفکران ایجاد نشده، بلکه کنگره دهقانان برای حل مشکلات مردم آن را تشکیل داده است» جدی گرفته شود. اینجا موضوع حزب بلشویک لنین یا حزب کمونیست پرو- ماریاتگویی (١٩٢٨) با یک برنامه و هدف روشن سوسیالیستی و ضدسرمایه داری، مطرح نیست.
در واقع، پذیرش نام جنبش به سوی سوسیالیسم ناشی از دلایل عملی ثبت نام انتخاباتی بود تا متأثر از انگیزههای ایدئولوژیک. برای منزهطلبان بدتر اینکه، این نام از راست سیاسی میآید، از نام یکی از جریانات منشعب از حزب سوسیالیست فالانژ بولیوی(Bolivian Socialist Falange) موسوم به جنبش آنزاکویستا به سوی سوسیالیسم (Unzaquista Movement to Socialism)یا MAS-U . این جریان بعداً به جنبش تولید کنندگان برگ گیاه کوکا ملحق شد. زمانی که تحت فشار واقعیتهای انتخاباتی، به یک حزب ثبت شده نیاز بود، از بخش اول عنوان MAS-U استفاده شد.
در این شرایط، بدون تکوین سوسیالیستی، بدون تئوری سوسیالیستی، از پتانسیل سوسیالیستی در تحولات بولیوی و از رهبر آن اوو چه باقی میماند؟ پاسخ ساده است: ریشههای اخلاقی سوسیالیسم: همبستگی با تودهها، شوق عدالت اجتماعی، و صداقت در پراکسیس سیاسی.
۴- MAS و سوسیالیسم تاریخی بولیوی
سوسیالیسم تاریخی بولیوی در سال ١٩۴۶ با انتشار تزهای معروف پولاکایو(Pulacayo) به اوج شکوه خود رسید. در آن تزها، سندیکالیسم دارای شناخت طبقاتی، پرولتاریا (معدنکاران) به عنوان پیشاهنگ انقلاب ضدسرمایهداری و امر برقراری دیکتاتوری پرولتاریا اعلام شد. این پروژه تاریخی فدراسیون سندیکایی معدنکاران بولیوی(FSTMB) خود را در مقابل «همکاری طبقاتی» مورد نظر حزب سوسیالیست فالانژ بولیوی و ناسیونالیسم خرده بورژوایی پاز استنسورو ( Paz Estenssoro) و جنبش انقلابی ملی (National Revolutionary Movement- MNR) و انواع مختلف توسعهگرایی و سوسیالیسم نظامی دیوید تورو(David Toro) ، گرمان بوش(German Busch) و گوالبرتو ویلاروئل( Gualberto Villaroel) که همگی در مهد تجدد بولیوی یعنی فاجعه جنگ چاکو (۱٩٣٢- ۱٩٣۵) متولد شده بودند، قرار داد.
پس از شکست در این جنگ، نیروهای مسلح قدرت سیاسی را در دست گرفتند و اعضای ستاد مشترک جهت «هدایت ملت به سمت سوسیالیسم محتاطانه و تدریجی… که در بولیوی رژیم عدالت اجتماعی برقرار خواهد نمود» یک خونتای نظامی تشکیل دادند. پرزیدنت دیوید تورو (١٩٣۷-١٩٣۶)، در واقع اولین رییسجمهور نظامی، که شبیه پرون ۱٩۴٣ فکر میکرد، دولت خود را دولت «انقلاب سوسیالیستی نظامی» نامید. وزارت کار و برنامهریزی اجتماعی او طی فرمانی امیتازات شرکت استاندار اویل بولیوی را لغو کرد و شرکت نفت بولیوی را تأسیس نمود- همان کاری که یریگوین(Yrigoyen) در سال ۱٩٢٨ در آرژانتین انجام داده بود.
سرگرد بوش که جای او نشست اعلام کرد: «من برای خدمت به سرمایهداران به ریاست جمهوری نرسیده ام. آنها باید به کشور خدمت کنند، و اگر داوطلبانه این کار را نکنند، باید با زور مجبورشان کرد.»
اوو مورالس بخشی از توسعهگرایی آمریکای لاتین یا نظامیان «سوسیالیست» – مانند پریستس(Prestes) و وارگاس (Vargas) در برزیل، پرون(Peron) در آرژانتین، توریخوس(Torrijos) در پاناما، آربنز (Arbenz) در گواتمالا، ولاسکو آلوارادو(Velasco Alvarado) در پرو، تورز(Torres) در بولیوی، و تا اندازهای هوگو چاوز در ونزوئلا – نیست؛ البته در تاریخ آمریکای لاتین اهمیت آن حتا کمتر از توسعهگرایی مدنی یریگوین، پربیش(Prebish)، آروالو(Arevalo) ، آلنده و غیره درک شده است.
او نه در حزب چپ انقلابی بولیوی Party of Revolutionary Left – PIR)) و «انقلاب مرحلهای» آن که میگوید: «درحال حاضر ضروری است که برای بولیوی بورژوا- دمکراتیک مبارزه شود، برای بولیوی مترقی، و بعداً به طور تدریجی در عرض حدود ٢۰ سال به سوسیالیسم خواهیم رسید و در عرض ۵۰ یا ۱۰۰ سال دیگر به دیکتاتوری پرولتاریا خواهیم رسید؛ و نه در تروتسکیسم حزب کارگران انقلابی( Revolutionary Workers Party – POR) ؛ و نه در دستآورد بزرگ پرولتاریای معدنکار- تزهای پولاکایو، ریشه دارد.
۵- مزیت یتیم تاریخ سوسیالیستی بودن
معذالک، خارج از این جریانات تاریخی بودن میتواند برای اوو مورالس سودمندتر باشد تا مضرتر، زیرا همه آنها در عمل نشان داده اند قادر نبودند به انتقال کشور کمک کنند. «چپهای» حزب چپ انقلابی با اولیگارشی و امپریالیسم علیه توسعهگرایی سرهنگ ویلاروئل توطئه کردند- همان کاری که در آرژانتین علیه پرون شد- و او را در میدان موریلو(Plaza Murillo) به دار آویختند. تروتسکسیستها، که ۷۰ سال خود را وارثان مشروع لنین و مارکسیسم اعلام کرده بودند، برای نشان دادن آن، در انقلاب ١٩۵٢ فرصت بزرگ خود را یافتند، اما به نحو رسوایی قصور کردند. و بورژوازی ملی کوچک متشکل در جنبش انقلابی ملی، که بر روی انقلاب مردمی حساب میکردند، سریعاً آن را به گرینگوها (آمریکاییها) تحویل دادند، بعد از آن، با کودتاچیان بانزر(Banzer) ساخت و پاخت کرده، و خود به جلادان نولیبرال تبدیل شدند.
۶- جنبش به سوی سوسیالیسم: دمکراسی بورژوایی یا سوسیالیسم؟
جنبش به سوی دمکراسی یک حزب پیشاهنگ نبوده، بلکه اتحاد گروههای نامتجانسی است که گروههای معین سرخپوست آمریکایی، ضدلنینیست، و ضدامپریالیستی اتحاد خلق انقلابی آمریکا( American Popular Revolutionary Alliance – APRA) – که در سال ١٩٢۴ در مکزیک به دست هایا دلا توره (Haya de la Torre) پایهگذاری شد؛ «سوسیالیسم معنوی» آروالو؛ «سوسیالیسم مسیحی» هوگو چاوز و هسته مردمشناسانه- فلسفی «موضع سوم» پرون را به خاطر میآورد.
آلوارو گارسیا لینهرا(Alvaro Garcia Linera) ، چریک و زندانی سابق و معاون پرزیدنت اوو، آن را به وضوح بیان میکند: «ما مخالف بازار آزاد نیستیم. ما پارتیزانهای یک مدل سوسیالیستی همراه با سرمایهداری بولیوی هستیم، که در آن، درآمد گاز و نفت به دیگر بخشها، مانند بخش روستایی منتقل خواهد شد- جایی که مردم ما هنوز با خیشهای مصری که اسپانیاییها به این قاره آوردند، بر روی زمین کار میکنند.»
اگر بخواهیم این فرمولبندی را به زبان دقیقتری ترجمه کنیم، باید بگوییم که ما با یک مدل جهان سومی توسعهگرایی کینزی سروکار داریم، مدلی با اقتصاد بازار، همراه با عملکرد توسعهگرایانه و حمایتیِ قوی بخش دولتی، در درون روبنای سیاسی بورژوایی و در محیطی از ویرانیهای اجتماعی- اقتصادی ژرف نولیبرالی.
در حال حاضر، اوو و جنبش به سوی سوسیالیسم یک دینامیسم سوسیالیستی را به بلوک منطقهای قدرت در آمریکای لاتین، تزریق نمیکنند، اما آنها به همگرایی مبارزترین عناصر خلقی، پرولتری و بومی آمریکای لاتین کمک میکنند.
این وزنه بسیار مهمی در برابر جوامع نخبگان سفیدپوست آرژانتین، شیلی، اوروگوئه و برزیل و دولتهای آنهاست. اوو از نظر شخصیتی به هوگو چاوز نزدیک است، به ویژه در صداقت، ضدامپریالیست بودن و پیوندهای ارگانیک با تودهها و خلقهای بومی. در این زمینه، بازار مشترک جنوب،(MERCOSUR) مانند سازمان دولتهای آمریکا (Organization of American Sates- OAS) از این به بعد مانند سابق نخواهند بود، زیرا پرزیدنت ونزوئلا تنها نیروی فعالی نخواهد بود که به دیگر رییس جمهورها فشار وارد میکند.
۷- اوو، نامزد عضویت در بازار مشترک جنوب
اوو، به عنوان رییسجمهور «محصول درونزای» مبارزات طبقاتی در بولیوی است. اما، چند سال پیش، او بر روی رادار سیاسی پرزیدنت کاسترو آشکار شد. معروف است که چشم عینینگر پرزیدنت کاسترو به نحو خستگی ناپذیری افق آمریکای لاتین را برای کشف افرادی که ممکن است رهبران ملتهای خود باشند، تحت نظر دارد. هوگو چاوز، هنوز از زندان آزاد نشده بود که در مانیتور رهبر کوبا ظاهر شد، کاسترو او را با تشریفات درخور یک دولتمرد پذیرفت. لولا، خوزه دیرچیو(Jose Dirceu) و اوو زودتر کشف شدند، و پیروزمندانه آیندهنگری کماندانته(Comandante) را ثابت کردند.
در عرض یک سال و نیم گذشته، اوو خود را به عنوان نامزد واقعی بازار مشترک جنوب و بلوک منطقهای قدرت نشان داده است. نامزدی عضویت در بازار مشترک جنوب، علاوه بر مزایای مهم حمایت و پیشرفت، برای سیاست آمریکای لاتین نیز پیآمدهای ژرفی در بر دارد. یکی از این پیآمدها به شرح زیر است.
٨- بازار مشترک جنوب، راه انتخاباتی، و انقلاب
نامزدهای انتخاباتی که از بلوک منطقهای قدرت پشتیبانی میکنند به باور همه رؤسای جمهور این بلوک پاسخ میدهند، این باور که زمان مبارزه انقلابی مسلحانه و دولتهای کارگران- دهقانان به سر آمده است. نظرات فیدل در ارتباط با FARC بسیار روشن است، شبیه موضع کماندانته چاوز که اخیراً در دیدار با آلوارو یوریبه(Alvaro Uribe) در سانتا ماریا گفت: «ما میخواهیم جنبشهای مسلحانه، خود را مسالمتآمیز نمایند.»
لولا، کیرشنر(Kirchner)، تاباره(Tabare) و دوارته(Duarte) ، البته با این موضع پشتیبانی از قانونیت بورژوازی و کسب قدرت از راههای نهادی، کاملاً موافقند. دقیقتر گفته باشیم: آنها از هیچ راه دیگری حمایت نخواهند کرد، و بدون حمایت برزیل، آرژانتین و ونزوئلا، امروزه هیچ انقلاب مردمی در آمریکای لاتین قادر به تحکیم خود نخواهد بود. در این مورد، عبارت معروف پرون صادق است: «متحد، غیر قابل شکستیم. متفرق، غیرقابل دفاعیم.»
تصمیم استراتژیک همه رؤسای جمهور بلوک منطقهای قدرت در حمایت از راه نهادی- که مشکل جدی برای FARC به وجود میآورد- نقش مهمی در دوراهی بزرگ بولیوی در سال ٢۰۰۵ بازی کرد: قیام مسلحانه به شیوه انقلاب ۱٩۵٣ یا کسب قدرت از راه انتخاباتی. رهبری جدید (غیر معدنکار) مرکز کارگری بولیوی، به رهبری جایمه سولارز (Jaime Solares) و برخی محافل مردمی، مانند ال آلتو(El Alto) همراه با برخی مواضع سنتاً مشکوک و سکتاریستی مانند مالکو [شازده] کویسپه(Mallku Quispe) خواهان قیام عمومی بودند. همه رؤسای جمهور بلوک منطقهای قدرت بر راه نهادی تأکید داشتند. اوو در این راه گام نهاد و پیروز شد. شرایط عینی برای در هم شکستن نیروهای نظامی و تحکیم خود در قدرت وجود نداشت. سعی در تکرار و بهرهبرداری از انقلاب ١٩۵٢ به قتل عام بیهوده متهی میشد. چنان کاری به جز ماجراجویی یا چیزی بدتر نمیتوانست باشد.
اهمیت برجسته پیروزی اوو در بلوک منطقهای قدرت است. یک دهه پیش، پیروزی او هیچ تغییری در کشورش ایجاد نمیکرد. امروزه، در نتیجه اجرای برنامههای اجتماعی مشخصی در کوبا و ونزوئلا، حمایت اقتصادی محکم ونزوئلا، پشتیبانی سیاسی که بلوک منطقهای قدرت ارائه میدهد، ثروت گاز طبیعی، و حمایت اکثریت مردم از پروژه MAS و رهبر آن، امکان واقعی برای در هم شکستن دور پنجاه ساله استثمار و بینوایی وجود دارد.
٩ – MAS و آینده سوسیالیسم در بلوک منطقهای قدرت
موضع اوو و گارسیا، از همه جهت، وضعیت سیاسی و اقتصادی کنونی آمریکای لاتین را منعکس میکند. بلوک منطقهای قدرت، کنفدراسیونی از دولتهای بورژوایی (روبنا) است- که به استثنای کوبا – در آنها انواع گوناگون اقتصاد بازار، یک پروژه تاریخی توسعهگرایی آمریکای لاتین، و همراه با ایدئولوژی بولیوار به چشم میخورد. در درون این نظم کلان بورژوایی، آمال ونزوئلا برای ایجاد یک تمدن سوسیالیستی قرن بیست و یکم، و یک بحث پرشور در کوبا پیرامون آینده محتمل سوسیالیسم تاریخی کوبا قرار دارد. چیزهایی که وجود ندارند: اقتصاد سوسیالیستی، روبنای سوسیالیستی، «اراده سوسیالیستی» لولا، کیرشنر، تاباره و دوارته، جنبشهای تودهای و ساختارهای سوسیالیستی.
در چنین شرایطی، امید یا خواست اینکه MAS خود را به یک پیشاهنگ سوسیالیستی برای کشیدن آمریکای لاتین به مرحله فرا- سرمایهداری مبدل کند، نامعقول خواهد بود. مفهوم امروزین سوسیالیسم آمریکای لاتین، به غیر از راههای استثنایی کوبا و ونزوئلا، یک ایده تکاملی است که افق استراتژیک مبارزات تودهای و رهبران مترقی آمریکای لاتین را در برابر ما قرار میدهد.
تقویت این ایده تکاملی با پایگاه علمی و مردمی در یک ملت آمریکای لاتین، همان طور که پرزیدنت چاوز با پافشاری خود بر اقتصاد عدالتخواهانه و دمکراسی مشارکتی انجام داده است، وظیفه اساسی همه نیروها و افراد، واقعاً یا بالقوه، ضدسرمایهداری است- از آن جمله اوو و MAS.
توضیحات مترجم:
* آیلو(Ayllu) واحدهای پایهای در حیات سیاسی تمدن اینکا بودند. این واحدها، اساساً، خانوادههای گستردهای بودند، که میتوانستند افرادی را نیز که از نظر خونی با آنها مرتبط نبودند، به عضویت بپذیرند. آیلو به خانوادهها امکان و امنیت کار بر روی اراضی را که در اختیار داشتند، میداد. آیلو واحد خودکفایی بود که از طریق کشاورزی یا مبادله، آنچه را که لازم داشت، به دست میآورد. زنان، پس از اردواج به طبقه یا آیلو همسر خود میپیوستند، اما عضویت در آیلو پدر و مادر خود را حفظ میکردند و نسبت به اراضی آن از حق توارث برخوردار بودند.
**جنبش ناسیونالیستی پرو( Movimiento Etnocacerista) یک گروه از ناسیونالیستهای قومی پرو است. نام Etnocacerista از دو بخش تشکیل میشود: بخش اول آن به هویت قومی گروه (به ویژه ریشه آن در اینکاهای بومی قاره آمریکا)؛ و بخش دوم آن به قهرمان این گروه یعنی Andrés Avelino Cáceres و یکی از رؤسای جمهور پرو در قرن نوزدهم، اشاره دارد.
رهبری این جنبش را برادران هومالا به عهده دارند. اکثریت اعضای آن از میان نظامیان (فعال یا بازنشسته) پرو هستند. در اکتبر سال ٢۰۰۰، این دو همراه با ۵۰ تن از پیروان خود به یک قیام علیه پرزیدنت آلبرتو فوجی موری دست زدند.
اهداف این جنبش عبارتند از: بازگشت به میراث اینکاهای پرو در چهارچوب جامعه معاصر، قطع سلطه نحبگان اروپایی و آسیایی، قدرتمند کردن تودههای بومی، مخالفت با دخالت بیگانگان در اقتصاد کشور، ملی کردن صنایع کشور، لغو خصوصیسازیهای سالهای اخیر، قانونی کردن کشت کوکا. رهبران این جنبش از پیروان هوگو چاوز و فلسفه سیاسی بولیواری هستند.
http://mrzine.monthlyreview.org/dieterich070106.html