اینکه مسأله تاکتیک و استراتژی و مرز و پیوند بین آنها، در جنبش انقلابی ایران بیش از پیش حایز اهمیت میشود، کاملاً طبیعی است. رشد جنبش انقلابی ایران، مسأله تاکتیک و استراتژی جنبش را از بحث تئوریک مجرد خارج ساخته و در دستور عمل روز قرار داده است. ابهامات و سردرگمیهایی هم که در این زمینه، از نظر تئوریک و انطباق تئوری بر شرایط خاص ایران، در بین نیروهای اپوزیسیون دیده میشود، در واقع نتیجه بحث گرم در این زمینه است که بروز میکند.
اینکه مسأله تاکتیک و استراتژی و مرز و پیوند بین آنها، در جنبش انقلابی ایران بیش از پیش حایز اهمیت میشود، کاملاً طبیعی است. رشد جنبش انقلابی ایران، مسأله تاکتیک و استراتژی جنبش را از بحث تئوریک مجرد خارج ساخته و در دستور عمل روز قرار داده است. ابهامات و سردرگمیهایی هم که در این زمینه، از نظر تئوریک و انطباق تئوری بر شرایط خاص ایران، در بین نیروهای اپوزیسیون دیده میشود، در واقع نتیجه بحث گرم در این زمینه است که بروز میکند.
تارنگاشت عدالت
دنیا، نشریۀ سیاسی و تئوریک کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران، سال دوم (دوره سوم) شماره ١١، بهمن ماه ١٣۵۴
منوچهر بهزادی
از سرنگونی سلطنت استبدادی تا استقرار جمهوری ملی و دمکراتیک
(برخی نکات در باره شکل، نوع و ماهیت دولت)
اینکه مسأله تاکتیک و استراتژی و مرز و پیوند بین آنها، در جنبش انقلابی ایران بیش از پیش حایز اهمیت میشود، کاملاً طبیعی است. رشد جنبش انقلابی ایران، مسأله تاکتیک و استراتژی جنبش را از بحث تئوریک مجرد خارج ساخته و در دستور عمل روز قرار داده است. ابهامات و سردرگمیهایی هم که در این زمینه، از نظر تئوریک و انطباق تئوری بر شرایط خاص ایران، در بین نیروهای اپوزیسیون دیده میشود، در واقع نتیجه بحث گرم در این زمینه است که بروز میکند. پرداختن پیگیر حزب ما به روشن ساختن مسأله تاکتیک و استراتژی جنبش انقلاب ایران نیز ناشی از همین ضرورت است.
در پیوند نزدیک با مسأله تاکتیک و استراتژی جنبش انقلابی ایران، بحث درباره شکل دولت آینده ایران، پس از سرنگونی رژیم شاه، نیز گرم شده است، و این هم طبیعی است. جنبش انقلابی میکوشد و باید بکوشد که آن شکلی از دولت را، که تسریع کننده تحقق هدفهای تاکتیکی و استراتژیک باشد، بیابد و تحقق بخشد. ولی در این زمینه هم بحثها خالی از ابهام و سردرگمی نیست. به همین جهت کوشش ما در این مقاله آنست که نخست مسأله را از نظر تئوریک (تا آنجا که این بحث تئوریک رهنمودی برای بحث ما در مورد ایران میتواند باشد و نه بحث همهجانبه درباره تئوری دولت) توصیح دهیم و سپس وضع خاص ایران را در این زمینه بررسی کنیم.
شکل، نوع و ماهیت دولت
در مسأله شکل، نوع و ماهیت دولت، تمایز و پیوند آنها با یکدیگر و چگونگی برخورد جنبش انقلابی و قبل از همه حزب طبقه کارگر به آنها، از نظر تئوریک به طور عمده دو نظر نادرست در بین نیروهای اپوزیسیون ایران وجود دارد:
نظریه اول مربوط به کسانی است که عملاً شکل دولت را مطلق میکنند، یعنی تصور میکنند که اگر مثلاً سلطنت از بین برود و جمهوری جای آن را بگیرد، مسأله نوع و ماهیت دولت هم حل شده است، به سخن دیگر گویا صرف از بین رفتن سلطنت و استقرار جمهوری، بخودی خود استقرار حاکمیت خلق را به همراه دارد.
نظریه دوم مربوط به کسانی است که برای شکل دولت اصولاً نقشی قایل نیستند، یعنی معتقدند که چون دولت تا زمانی که دولت پرولتاریایی به وجود نیاید- ابزار حفظ حاکمیت طبقه استثمارگر بر طبقه استثمار شونده است، لذا اینکه چنین دولتی، چه شکلی داشته باشد، برای طبقه کارگر و سایر زحمتکشان فرقی نمیکند.
برای درک صحیح مسأله نخست به تعریف مفاهیم شکل، نوع و ماهیت دولت میپردازیم و سپس محتوای آنها را تشریح میکنیم:
دولت از نظر ماهیت خود، ابزار حفظ حاکمیت یک طبقه بر طبقه دیگر است. حتا دولت پرولتاریایی مشمول این تعریف عام میشود، البته با این فرق اساسی که دولت پرولتاریایی ابزار حفظ حاکمیت اکثریت زحمتکش بر اقلیت استثمارگر و دولت غیرپرولتاریایی ابزار حفظ حاکمیت اقلیت استثمارگر بر اکثریت استثمار شونده.
نوع دولت١ بیانکننده محتوا و ماهیت طبقاتی دولت است و با فرماسیونهای اقتصادی اجتماعی جامعه تطبیق میکند، مانند:دولت بردهداری، دولت فئودالی، دولت بورژوایی و دولت پرولتاریایی.
شکل دولت٢ شیوه اعمال قدرت سیاسی طبقه حاکم است، مانند: سلطنت استبدادی، سلطنت مشروطه، دیکتاتوری فاشیستی، جمهوری پارلمانی، جمهوری ملی و دمکراتیک و جمهوری شوروی.
از این تعاریف و انطباق آنها بر روند تاریخی تکامل دولت، نتایج زیرین حاصل میشود:
١- تا زمانی که دولت ابزار حفظ و حاکمیت اقلیت استثمارگر بر اکثریت استثمار شونده است، شکل این حاکمیت تغییری در نوع و ماهیت دولت نمیدهد. زیرا در طول تاریخ، طبقات استثمارگر اشکال به کلی متنوعی برای حفظ حاکمیت و اعمال قدرت سیاسی خود به کار برده اند: از جمهوری اشرافی بردهداری، که در آن فقط اقلیت ممتاز بردهداران حق رأی داشتند، تا جمهوری دمکراتیک بردهداری، که در آن، به غیر از بردهها، همه از حق رأی برخوردار بودند، از سلطنت استبدای، که در آن پادشاه حاکم مطلق است، تا سلطنت مشروطه، که در آن قدرت پادشاه محدود میشود، از جمهوری بورژوازی با شیوه دیکتاتوری تا جمهوری بورژوایی با شیوه پارلمانی، همه این اشکال اعمال قدرت سیاسی اقلیت استثمارگر، که متناسب با سیر تکامل تاریخ و شرایط خاص هر جامعهای به وجود آمده اند، در بهترین حالت، یعنی در جمهوری پارلمانی بورژوایی، فقط پوشش ظریفتری برای سشتثمار اکثریت زحمتکش اند.
براین اساس، تصور اینکه فقط با تغییر شکل دولت، میتوان نوع و ماهیت آن را تغییر داد، عمیقاً نادرست است.
٢- اینکه تنوع اشکال دولت در جوامع مبتنی بر استثمار، تغییری در نوع و ماهیت دولت نمیدهد، به هیچوجه به این معنی نیست که این اشکال در تکامل مبارزه طبقاتی بیتأثیراند و لذا طبقه کارگر و سایر زحمتکشان میتوانند نسبت به این اشکال بیتفاوت باشند.
بردهداری، فئودالیسم و سرمایهداری همه نظامهای مبتنی بر استثمارند. ولی فئودالیسم نسبت به بردهداری و سرمایهداری نسبت به فئودالیسم، تحول بزرگی در تکامل جامعه بشری به جلو است. به همین ترتیب اشکال محتلف دولت در جوامع مبتنی بر استثمار، با اینکه تغییری در نوع و ماهیت دولت به منزله ابزار حفظ حاکمیت اقلیت استثمارگر نمیدهد، ولی مثلاً سلطنت مشروطه نسبت به سلطنت استبدادی و جمهوری پارلمانی بورژوایی نسبت به سلطنت مشروطه در تکامل مبارزه طبقاتی گامی به جلو به شمار میروند. ملاک پرولتاریا و سایر زحمتکشان در مورد اشکال اعمال قدرت سیاسی اقلیت استثمارگر آنست که شکل مفروض تا چه حد به آنها برای از بین بردن حاکمیت اقلیت استثمارگر، استقرار حاکمیت خود و سرانجام از بین بردن حاکمیت طبقاتی و جامعه طبقاتی امکان میدهد. از این جاست که لنین میگوید: «پرولتاریا نسبت به "شکل ستم" به هیچوجه "بیتفاوت" نیست و "شکل گستردهتر، آزادتر، آشکارتر مبارزه طبقاتی و ستم طبقاتی، کار پرولتاریا را در مبارزه برای از بین بردن طبقات به طور کلی، به مراتب آسانتر میکند.»۳
٣- در ارزیابی برتری یک شکل دولت بر شکل دیگر باید دو نکته را همیشه در نظر داشت:
نخست اینکه یک شکل پیشرفتهتر همیشه بیان کننده یک نوع پیشرفته و یک شکل عقبمانده همیشه بیان کننده یک نوع عقبمانده نیست. مثلاً: زمانی در یونان و رم قدیم شکل دولت جمهوری، ولی نوع دولت بردهداری بود. و در دوران ما شکل دولت در انگلستان و سوئد سلطنتی است، ولی نوع دولت در این کشورها سرمایهداری پیشرفته. دیگر اینکه یک شکل پیشرفته همیشه بیان کننده آزادی بیشتر برای زحمتکشان و یک شکل عقبمانده همیشه بیان کننده آزادی کمتر برای زحمتکشان نیست. مثلاً: شکل دولت در شیلی و بسیاری دیگر از کشورهای آمریکای لاتین جمهوری است، در حالی که دیکتاتوری فاشیستی در این کشورها برقرار است و شکل دولت در سوئد و برخی دیگر از کشورهای اروپایی سلطنتی است، ولی در آن کشورها بالاترین حد آزادیهای بورژوایی دیده میشود.
۴- طبقه کارگر و سایر زحمتکشان در درجه اول برای تغییر نوع دولت، برای استقرار دولتی که حاکمیت زحمتکشان را تأمین کند، مبارزه میکنند. مبارزه طبقه کارگر و سایر زحمتکشان برای تغییر شکل دولت از آن جهت است که مناسبترین شکل را برای تغییر نوع دولت و انجام وظایف دولت نوع جدید بیابند و تحقق بخشند.
از سرنگونی سلطنت استبدادی تا اسقرار جمهوری ملی و دمکراتیک در ایران
اینک ببینیم وضع در ایران، از نظر شکل و نوع دولت و هدفهای تاکتیکی و استراتژیک جنبش انقلابی ایران در این زمینه، از چه قرار است:
در ایران ما با دولتی از نوع بورژوایی، که ابزار حفظ حاکمیت سرمایهداران و مالکان بزرگ است روبرو هستیم. با این ویژگی که دولت ایران با پیوندهای گوناگون به امپریالیسم خارجی وابسته است. شکل این دولت ظاهراً سلطنت مشروطه است، با این ویژگی که شاه با سرکوب جنبش خلق، با مسلط ساختن سازمان پلیسی و تروریستی ساواک بر حیات جامعه، با دستبردهای مکرر به قانون اساسی با تمرکز تمام قدرت قانونگذاری، اجرایی و قضایی در دست خود، عملاً سلطنت مشروطه را به سلطنت استبدادی مبدل کرده است.
هدف استراتژیک جنبش انقلاب ایران آنست که دولتی از نوع ملی و دمکراتیک با سمتگیری سوسیالیستی ایجاد کند، یعنی دولتی که حاکمیت خلق، به رهبری طبقه کارگر، را مستقر سازد، سطله امپریالیسم را براندازد، حیات جامعه را در تمام زمینهها دمکراتیزه کند و راه را برای نیل به سوسیالیسم هموار نماید. شکل این دولت جمهوری دمکراتیک است، یعنی آنچنان شکلی که انجام وظایف چنین دولتی را برای نیل به سوسیالیسم تسهیل میکند. این هر دو نکته در برنامه جدید حزب تودۀ ایران، حزب طبقه کارگر ایران، تصریح شده است.
ولی در برنامه جدید حزب تودۀ ایران این نکته هم تصریح شده است که برای نیل به هدف استراتژیک، یعنی استقرار جمهوری ملی و دمکراتیک با سمتگیری سوسیالیستی، نخست میباید سلطنت استبدادی شاه را برانداخت. چرا؟ لنین به این پرسش چنین پاسخ میدهد:
«چرا سرنگون ساختن سلطنت مطلقه باید نخستین وظیفه طبقه کارگر (روسیه) باشد؟ برای اینکه طبقه کارگر زیر سلطه سلطنت مطلقه نمیتواند مبارزه خود را در جبهه گستردهای تکامل بخشد. برای اینکه طبقه کارگر نمیتواند مواضع محکمی نه در زمینه اقتصادی و نه در زمینه سیاسی به دست آورد، برای اینکه طبقه کارگر نمیتواند سازمانهای تودهای استواری ایجاد کند و در برابر همه زحمتکشان پرچم انقلاب اجتماعی را به اهتزاز در آورد و برای اینکه طبقه کارگر نمیتواند به تودهها بیاموزد که برای انقلاب مبارزه کنند. فقط در شرایط آزادی سیاسی است که مبارزه قاطع تمام طبقه کارگر بر ضد طبقه بورژوا امکانپذیر است و هدف نهایی مبارزه هم آنست که پرولتاریا قدرت سیاسی را به دست آورد و جامعه سوسیالیستی را برقرار سازد.»۴
بدینسان مبرمترین وظیفه روشن است. ولی در اینجا چند سؤال هم مطرح میشود که باید به آنها پاسخ داد:
١- آیا سرنگونی سلطنت استبدادی شاه حتماً باید با برانداختن سلطنت به طور کلی همراه باشد؟
به نظر ما نه. تمایل و تلاش جنبش انقلابی ایران این است و باید این باشد که سرنگونی سلطنت استبدادی شاه را با برانداختن سلطنت به طور کلی، یعنی این شکل قرون وسطایی دولت، همراه سازد. ولی میدانیم که تمایل و حتا تلاش نیروهای انقلابی برای نیل به هدفهای تاکتیکی و استراتژیک به تنهایی کافی نیست. عوامل عینی و ذهنی، داخلی و خارجی گوناگونی باید با هم جمع شوند تا تمایل تحقق پذیرد و تلاش به نتیجه برسد. لذا کاملاً ممکن است که حکومت فردی شاه و رژیم ترور پلیسی او از بین برود ولی خود سلطنت همچنان تا مدتی باقی بماند.
٢- آیا ممکن است سرنگونی سلطنت استبدادی شاه با برانداختن سلطنت به طور کلی همراه باشد؟
به نظر ما کاملاًً ممکن است. زیرا شاه رژیم کنونی را چنان با سلطنت خود، با سلطنت خاندان پهلوی، با سلطنت به طور کلی یا بقول خودش «نظام شاهنشاهی» پیوند داده که هر گونه تغییر جدی و اساسی در این رژیم، به ویژه در آنچه که مربوط به شیوه حکومت است، به احتمال قوی موجب سرنگونی نه فقط سلطنت استبدادی شاه، نه فقط سلطنت خاندان پهلوی، بلکه از بین رفتن سلطنت به طور کلی نیز خواهد شد.
٣- آیا سرنگونی سلطنت استبدادی، همراه با از بین رفتن سلطنت به طور کلی و استقرار جمهوری، بخودی خود معنی استقرار جمهوری ملی و دمکراتیک است؟
به نظر ما نه. چنانکه در پیش گفتیم تغییر شکل دولت به هیچوجه به معنی تغییر نوع دولت نیست. ممکن است جمهوری به وجود آید، ولی قدرت حاکمه در این جمهوری نیز همچنان در دست اقلیت استثمارگر باقی بماند.
۴- آیا استقرار جمهوری، با شرط از بین رفتن رژیم ترور پلیسی و تأمین آزادیهای دمکراتیک برای مردم، گامی جلوتر از حفظ سلطنت در عین از بین بردن رژیم ترور پلیسی و تأمین آزادیهای دمکراتیک برای مردم نیست؟
به نظر ما حتماً هست. جمهوری دمکراتیک بورژوایی آسانترین شرایط را برای تکامل مبارزه طبقاتی برای انقلاب اجتماعی به منظور استقرار دولت جمهوری ملی و دمکراتیک با سمتگیری سوسیالیستی فراهم میکند.
از مطالب فوق این نتیجه حاصل میشود که در شرایط کنونی در برابر جنبش انقلابی ایران یک وظیفه حتمی و مبرم وجود دارد و آن تجهیز و متحد ساختن وسیعترین نیروهای ممکن برای سرنگون ساختن رژیم استبدادی شاه است، زیرا فقط در این صورت است که میتوان برای خلق، برای زحمتکشان، برای طبقه کارگر این امکان را فراهم آورد که مبارزه خود را برای استقرار جمهوری ملی و دمکراتیک با سمتگیری سوسیالیستی گسترش دهند و به پیروزی رسانند.
چرا تکیه مکرر بر روی این وظیفه لازم است؟ زیرا در دوران اخیر مائوئیستها برای آنکه سازش خائنانه خود را با رژیم شاه بپوشانند، برای آنکه نیروهای جوان انقلابی را از تمرکز مبارزه برای سرنگون ساختن رژیم استبدادی شاه باز دارند، با «تئوری» جدیدی به میدان آمده اند مبنی بر اینکه گویا در حال حاضر باید برای «جمهوری دمکراتیک نوین» مبارزه کرد و کسانی که شعار سرنگونی رژیم شاه را میدهند، میخواهند از مبارزه در این راه سرباز زنند، لذا دادن این شعار و به ویژه تمرکز تمام نیروها برای تحقق آن ارتجاعی است! سفسطه آشکاری است برای حفظ رژیم شاه. ولی با این همه این چپنمایی میتواند در آن نیروهای جوانی که تمایز و پیوند بین هدفهای تاکتیکی و استراتژیک، تفاوت و پیوند بین شکل و نوع دولت را به درستی تشخیص نمیدهند، مؤثر واقع شود و آن را به بیراه کم بها دادن به شعار سرنگونی رژیم استبدادی شاه بکشاند. لذا باید گفت و تکرار کرد و مستدل نمود که:
سرنگونی رژیم استبدادی شاه شرط مقدماتی و اصلی برای استقرار جمهوری ملی و دمکراتیک در ایران است
١- نوع دولت معادل با Type of State, Staatstypus, Type d état, ТИП ГОСУДАРСТВ
٢- شکل دولت معادل با Form of State, Staatsform, Form d état, ФОРМА ГОСУДАРСТВ
٣- لنین، کلیات آثار، جلد ٢۵، صفحه ۴۶٧، به زبان آلمانی، چاپ ١٩۶٠.
۴- لنین، کلیات آثار، جلد ۴، صفحه ٢۵٩، به زبان آلمانی، چاپ ١٩۵۸.