یکشنبه, مهر ۱

گام نخست برای گفت‌وگوی سازنده

تارنگاشت عدالت

ع. سهند

۲۶ فروردین ١٣۸۶

 

گام نخست برای گفت‌وگوی سازنده

 

تارنگاشت عدالت

ع. سهند

۲۶ فروردین ١٣۸۶

 

گام نخست برای گفت‌وگوی سازنده

 

نوشتار «دو نگرش به موازین، حقوق و مؤسسات بین‌المللی» که عمدتاً از چند تعریف علمی و سه نقل قول غیرقابل انکار تشکیل می‌شود، تاکنون پاسخی از آقای «هاتف رحمانی» را در پی داشته است. نوشتار اخیر ایشان تحت عنوان «سردرگمی آنارشیستی در تحلیل واقعیت‌های اجتماعی و یورش به مواضع اصولی حزب توده ایران» حاوی مفاهیم و مباحثی است که آشنایی با محتوای علمی آن‌ها و گفت‌وگوی سازنده پیرامون آن‌ها از الزامات کار سیاسی جدی و انقلابی است. ضمن مغتنم شمردن فرصتی که نوشته ایشان برای بحث سازنده ایجاد کرده است، لازم به یادآوری است که چنان بحثی ضرورتاً بر یک درک مشترک از شرایط جهانی، منطقه‌ای و داخلی، از تضادهای اصلی که در برابر جنبش ما قرار دارند، از اهمیت مرحله‌ای تضادها و تأثیر متقابل هر یک از آن‌ها بر دیگری، از نیروهای ذینفع و شرکت کننده در مبارزه برای حل هر تضاد، از سیاست‌ها و تاکتیک‌های مناسب هر مرحله، از خطوط قرمزی که در ارتباط با دشمنان خارجی و داخلی مردم باید در نظر گرفت و غیره، قرار می‌گیرد.

اگر بپذیریم که درک مشترک از شرایط و مشکلات، شرط لازم برای یافتن سیاست‌های مشترک است، آن وقت وظیفه هر یک از طرفین بحث این خواهد بود که سعی نمایند حتی‌الامکان با یک درک عاری از نوسانات فصلی و روزانه از موضوعات مورد علاقه خود وارد گفت‌وگو شوند، یعنی قبل از ورود به حیطه بحث با دیگران برای خود و دیگران معلوم کنند چه فکر می‌کنند؟ به چه اصول و موازینی بدون خدشه پایبندند؟ طوری که مبارزین بدانند این فرد یا گروه با چه موافق است و با چه مخالف و چرا؟ ورود به گفت‌وگو پیرامون این گونه مباحث، بدون داشتن یک تصویر روشن از شرایط و مفاهیم، به وضعیت ناخوشایند «بحث برای بحث» و جدل‌های غیرسازنده منتهی خواهد شد.

مشکلی که به طور مشخص در ارتباط با گفت‌وگوی جدی با آقای رحمانی وجود دارد را با استناد به سه نوشته خود ایشان نشان داده و حل آن به عنوان گام نخست برای گفت‌وگوی سازنده از ایشان انتظار می‌رود.

● ایشان یک روز تضاد اصلی دوران ما را «تضاد کار و سرمایه» معرفی کرده و برای حل آن به انقلابات مخملی هم به عنوان رویکردی که «بر روی دوش مردم به وقوع می‌پیوندند» توجه ویژه نشان می‌دهند و سرمداران طرح رفراندوم را به عنوان کسانی که «بنا به احساس وظیفه اجتماعی برای زندگی بهتر، از حد اصلاحات و اصلاح‌طلبان موجود فراتر رفته اند» معرفی می‌کنند؛ و روز بعد واژه مارکسیستی «تضاد» را به «چالش» مبدل کرده و با افزایش تعداد آن از یک به سه می‌گویند: «واقعیت این است که کشور ما ایران با سه چالش عمده در شرایط کنونی رو در روست:

١ـ چالش میهن با امپریالیسم و در رأس آن آمریکا

٢ـ چالش خلق با استبداد قرون وسطایی

٣ـ چالش طبقاتی فراروینده کار و سرمایه

می‌توان و باید رد پای مواضع راه‌ کارگر و هر نیروی مدعی چپ و انقلابی را در این سه چالش اساسی میهن جستجو کرد.»

● ایشان یک روز از موضع «چپ انقلابی»، عدم توجه به «چالش میهن با امپریالیسم و در رأس آن امپریالیسم آمریکا» را به مثابه «آب به آسیاب طرفداران دخالت آمریکا ریختن» معرفی می‌کنند «حتی اگر» آن‌ها «روزی هزار بار مشق نوشته باشند که با حمله آمریکا مخالفیم»، و یک روز از همان موضع «چپ انقلابی» هر کس که توجه را به «چالش میهن با امپریالیسم و در رأس آن امپریالیسم آمریکا» جلب کند ، هوادار جمهوری اسلامی معرفی کرده و به او تهمت آب به آسیاب رژیم ریختن را می‌بندند.

● ایشان یک روز از موضع هواداری از حزب تودۀ ایران و جهان‌بینی آن خود را هدف تهمت و افترای کسانی می‌بیند که توده‌ای‌ها را در زمره کسانی می‌دانند که «در شرایطی به کمک رژیم قرون وسطایی حاکم شتافته‌اند که شرایط بین‌المللی و غلیان جنبش‌های اجتماعی در ایران، بیش از هر زمان، حلقه محاصره را به دور رژیم تنگ‌تر نموده است و فرصت بی‌همتایی را برای کوبیدن شیشه عمر رژیم بر زمبن فراهم کرده است»، آنانی «که در این برهه تاریخی حساس، به جای تقویت جنبش‌ها و تشکل‌های مستقل مردم و در یک کلام حرکت به سوی یک انقلاب حقیقتاً مردمی، توده‌ها را مجدداً به سوی سراب استحاله رژیم سوق می‌دهند، عملاً در کنار رژیم و ارتجاع و در تخاصم با اراده بر حق مردم کشورمان برای دستیابی به آزادی و عدالت اجتماعی قرار می‌گیرند» و امروز با تکرار کلمات همان «غوغاسالاران»، هواداران حزب تودۀ ایران را به حمایت از رژیم متهم می‌کنند.

● ایشان یک روز «انتشار نامه ۵۶۵ نفر از شخصیت‌های سیاسی ـ اجتماعی داخل کشور» را «نمونه جدیدی از  اعوجاجات» ارزیابی کرده و روز بعد از برای اثبات ضرورت شرکت در انتخابات دور نهم ریاست جمهوری از امضاء کنندگان آن «اعوجاج‌نامه» گوی سبقت می‌ربایند.

●  ایشان یک روز از موضع دفاع از اعلامیه «سلطه نه! آزادی آری» وارد «بحث برای بحث» می‌شوند و به طرف بحث خود سرکوفت می‌زند که «آیا اصلاً به مفهوم واقعی این اعلامیه توجه داشته است‌؟ آیا درد کسانی را که در آن اعلامیه فریاد کرده اند دریافته است؟ لپ لباب اعلامیه سلطه نه، آزادی آری! آیا جز این است که با شفافیت تمام اعلام کرده است حل مسئله آزادی ملت ایران از مسیر مبارزات مردم ایران می‌گذرد» و نتیجه می‌گیرند که مخاطب آن روز «با فروگذاری مبارزه میهن با امپریالیسم به حاکمان رژیم اسلامی ‌عملاً آب به آسیاب طرفداران دخالت امریکا ریخته است»، و امروز هواداران و امضاء کنندگان اعلامیه «سطله نه! آزادی آری» را به آب به آسیاب جمهوری اسلامی ریختن متهم می‌کند.

●  ایشان یک روز به درستی می‌پرسند «به راستی این شرایط بین‌المللی کدام است؟ جز همان فشار امپریالیسم آمریکا؟»، و امروز کسانی را که همان سؤال را تکرار می‌کنند، به آنارشیست بودن و جانبداری از رژیم متهم می‌نمایند.

● ایشان یک روز «سفر جرج دبلیو بوش به اروپا و تغییر رفتار سه کشور طرف مذاکره با ایران در مسائل هسته ای» را «گویای واقعیت» تلاش «آگاهانه» و مشترک امپریالیست‌ها «در برابر رشد روزافزون نیروی صلح و سوسیالیسم» جهت ترمیم شکاف در جبهه امپریالیست‌ها ارزیابی می‌کنند و امروز می‌گویند «بحث دنیا با جمهوری اسلامی ایران این است که چرا از موازین مورد تأیید و امضای خود در ان. پی. تی تخطی کرده است؟ چرا برخلاف همین موازین جهانی به تشنج و تفرقه بین جامعه جهانی دامن می زند؟».

●  ایشان یک روز می‌گفتند «رفقای گرامی صداقت در اعلام مواضع یکی از نشانه‌های جدی بودن هر نیروی سیاسی به ویژه چپ‌ها است. با نشستن بین دو صندلی و در باغ سبز نشان دادن برای جنبش مطلوب، معنایی جز انکار جنبش موجود ندارد»، و امروز خود در کنار جریانات مشخصی که عملکرد آن‌ها در مقابل ماست، از هواداران نشستن بین دو صندلی و تشکیل جبهه «صدای سوم» شده اند (برای اطلاع از سرمداران این جبهه و مانیفست آن به نشانی های زیر مراجعه نمایید):

http://www.iranian.com/Namazie/2006/September/ThirdCamp/index.html

http://www.thirdcamp.com/note/470main.php

جوانب متعدد مشکل گفت‌وگوی سازنده با آقای رحمانی را می‌توان در مجموعه زیر که سه نوشته ایشان طی دو سال و نیم اخیر را در برمی‌گیرد، مشاهده نمود. امید است که ایشان گام نخست برای یک بحث سازنده را برداشته و معلوم کنند، در ارتباط با تهدیدات امپریالیستی علیه کشور ما و راه درست مقابله با آن، با کدام هاتف رحمانی باید گفت‌وگو نمود؟

***

دنیای ما

هاتف رحمانی

۱۹/۱۲/۱۳۸۳

دوران ما و حکایت سرکار خانم مرادی

 

سرکار خانم المیرا مرادی مقاله مبسوطی نوشته اند درمورد موافقت مایکل لدین با طرح رفراندم در ایران . این مقاله در دو شماره ۲۳۹ و۲۴۰ هفته نامه «راه کارگر» درج گردیده است .مقاله ایشان دارای اطلاعات بسیار مفیدی در مورد طرح ها واقدامات جهان امپریالیستی برای کشورهای درحال توسعه یا کمتر توسعه یافته به ویژه برای ما فارسی زبان هاست . دستشان درد مکناد . مقاله علاوه بر این مطالب حاوی سه نکته اساسی است .

۱ـ همداستانی طراحان رفراندم با آمریکا یا بالعکس وعدم شناخت طراحان رفراندم از آمریکا و امپریالیسم

۲ـ افشا تلاش های امپریالیستی در راستای «تغییر رژیم» ها از طریق انقلابات مخملی

۳ـ شرح نسبتاً خوبی از انقلابات مخملی رخ داده.

می توان هر سه توضیح را از نقاط قوت مقاله به حساب آورد. اما نکته بسیار باریکی وجود دارد که در سراسر مقاله سرکار خانم مرادی از آن نشانی نیست .

قبل از ورود به بحث لازم به یاد آوریست که نگارنده خیلی پیشتر از طرح رفراندم به شکل کنونی، نظرش را در این مورد اعلام کرده است (۱).اصلاً موافقتی هم با این طرح ندارد . بحث من هم موضوع رفراندم نخواهد بود.

نکته باریک 
مارکسیست ها تلاش دارند تا هماره تعریفی از دورانی که در آن زندگی یا تحقیق وتحلیل می کنند ارائه نمایند . این نیاز به تعریف دوران از آن جا ناشی می شود که مفهوم دوران بیانگر اساسی ترین تضاد پیش روی تحولات اجتماعی وتاریخی است . بدون درک مضمون دوران ، تمام تحلیل ها در نهایت یک سویه ، غیر علمی واراده گرایانه خواهد بود . بدون دریافت مضمون دوران ، نویسنده ویا گوینده به خود حق می دهد که بدون شناخت عمیق وعلمی از محتوی تحولات اجتماعی ذهنیات خودرا جایگزین واقعیت جاری نماید. همین عدم تشخیص دوران در نوشتار سر کار خانم مرادی است که ایشان را وا می دارد تا با گشاده دستی طراحان رفراندم را به آمریکایی بودن متهم نماید . «آقایان چهارگانه در عین حال به ظاهر نشان می دهند که از مسائل و دخالتهای آمریکا در امور دیگر کشورها و جا انداختن کاندیداهای طرفدار خود در پست های کلیدی کشورهایی که انقلابات مخملی و نارنجی و گل سرخی در آنها صورت پذیرفته، کاملاً بی خبرند. البته معنی بکارگیری انقلاب مخملی از سوی این آقایان که در داخل کشور براحتی نمی توانند ، درخواست کمک خارجی کنند همراه با نظرات آقای سازگارا که در خارج از کشور براحتی از آمریکا درخواست کمک می کند، تکمیل شده و معنا و مفهوم عمیق خود را نشان می هد.»

برای اینکه خیلی مته به خشخاش نگذاشته باشیم اجمالاً به مسئله دوران می پردازیم تادر فرصتی دیگر به نقد جامع این مقاله بنشینیم .

مضمون اساسی دوران ما «گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم» است . این جمله این معنا را در خود دارد که تضاد اساسی ای که باید حل شود تضاد کار با سرمایه است . بدون درک عمیق این مضمون نمی توان در تحولات دوران ساز کنونی در میهن وجهان نقش تعیین کننده ای داشت . تمام اتفاقات رخ داده در جهان کنونی از منظر همین مضمون دوران قابل بحث و رمز گشایی است . واتفاقاً قابل تامل ترین نکته در همین انقلابات مخملی است .

اگر معتقدیم که عنصر نعیین کننده ، تحولات اجتماعی در نهایت بنیان مادی جامعه است ، پس برای وقوع انقلابات مخملی هم می توان در بنیان ها دنبال رد پا گشت . نمی توان میلیون ها انسان را انکار کرد . انقلابات مخملی هم بر روی دوش مردم به وقوع می پیوندند . انکار صرف این انقلابات فقط می تواند کار انسان های رویایی باشد . حال با هر اتهام وتحلیلی که عنوان می شود یا عنوان می کنند .

در طی مبارزه یکصد ساله بورژوازی جهانی با نیروهای صلح و سوسیالیسم در جهان ، امروزه به جایی رسیده ایم که بورژوازی در موضع تهاجم و نیروی سوسیالیسم در موضع دفاع قرار گرفته است . فرایندی که منجر به وضعیت کنونی گشته است از منظر جامعه شناسی ، تاریخی واجتماعی ـ سیاسی قابل رهگیری ومطالعه عمیق است . اما آنچه امروز در واقعیت امر اتفاق افتاده است این است که بورژوازی توانسته است با تکیه بر شعارها و خواسته های نیروی صلح و سوسیالیسم یعنی دموکراسی ومردم سالاری وتبدیل آن به بدیل ضرور تمام تحولات اجتماعی در جامعه جهانی  نیروی مهاجم خود را سازمان دهی نماید . بورژوازی جهانی در این امر به دو نکته اساسی توجه کرده است. اول ضرورت اجتاب ناپذیر استقرار دموکراسی در جوامع منطبق بر خواست میلیونی توده ها ودوم تهی کردن دموکراسی از مضمون اساسی خویش یعنی عدالت اجتماعی. بورژوازی ودر راس آن امپریالیسم بنا به درک مضمون اساسی دوران ، البته با اتکا به نقصان و نقاط ضعف  نیروی صلح و سوسیالیسم وتکیه به توان مالی عظیم خویش توانسته است آنچنان سازمان دهی سراسر جهانی ای را پدید آورد که کل بورژوازی جهان را چون حلقه های همبسته زنجیری در استثمار توده ها متحد نگه دارد . جهانی کردن طلیعه همین پیروزی بورژوازی جهانی است. توان اجرایی و سیستم هم بسته منافع سرمایه داری و فتور وناتوانی نیروی صلح و سوسیالیسم اهرم های قدرتمندی را به بورژوازی جهانی داده است که دست بر کمر در وسط گود اتفاقات جهانی هل من مبارز می طلبد .و آن قدر نیروی فکری وبرنامه ریزی هم دارد که در تلاشی آگاهانه در برابر رشد روز افزون نیروی صلح و سوسیالیسم به ترمیم خویش می پردازد. سفر جرج دبلیو بوش به اروپا و تغییر رفتار سه کشور طرف مذاکره با ایران در مسائل هسته ای به خوبی گویای این واقعیت است .بعد از گسستی که در جریان حمله به عراق در اردوی امپریالیسم رخ داده بود ، بسیاری از ساده اندیشان تلاش داشتند تا حساب این دو اردوی جهانی سرمایه را از هم جدا کنند . آنچه که اینان نمی بینند همانا مضمون دوران است . در شرایط کنونی جهان ، بورژوازی هنوز به آنچنان خیال آسوده ای نرسیده است که بر سر خورده میراثی به جان هم بیفتند . بورژوازی با درکی روشن از همین مضمون دوران همه نیروهایش را بسیج کرده است تا پیروزی نهایی سرمایه را بر تارک جهان اعلان نماید . البته این امر موقت ، گذرا ودر حال تبدیل تدریجی به سود نیروی صلح و سوسیالیسم  است . این سخن هم نه از سر خوش باوری ، بلکه از شناخت نیروی عمل کننده مادی در جهان بر می خیزد . حرص پایان ناپذیر برای کسب حداکثر سود ، میل به انحصار هر چه افزون تر، تضاد منافع ساختاری در نیروهای عمل کننده کنش های اجتماعی در سراسر جهان این نوید را به عینیتی تبدیل می کند که جهان دیگری ممکن است . می خواهم آن نکته باریک را کمی باز هم باریک تر کنم . رمز بزرگ پیروزی بورژوازی در این نبرد مرگ وزندگی یک چیز است . اتحاد سرمایه و هماهنگی در عمل . بورژوازی توانسته است با اتخاذ سیاستی مبتنی بر جلب حداکثر نیرو و سازماندهی بر اساس حداکثر همگرایی وبا اتکا به مضامین انسانی از معنا تهی شده  ای چون دموکراسی کار مبارزه خود با نیروی سوسیالیسم و صلح را پیش ببرد . آنچه در مقاله سرکار خانم مرادی مغفول مانده همین نکته است که با طرد طراحان رفراندم که اتفاقاً در میان آن ها انسان های شایسته ستایشی هم وجود دارند عملاً آب به آسیاب همین بورژوازی ریخته است . درک این نکته که طراحان رفراندم بنا به احساس وظیفه اجتماعی برای زندگی بهتر، از حد اصلاحات و اصلاح طلبان موجود فراتر رفته اند کار دشواری نیست . این نیرو می تواند در چالش خویش به مواضع عالی تری از دموکراتیسم  ارتقا یابد و یا به ورطه بند و بست بر سر لقمه چرب قدرت به دنباله بورژوازی جهانی سنجاق شود . سرکار خانم مرادی از درک این نکته ناتوان است . ایشان بدون ارائه هیچ بدیلی در برابر طرح رفراندم ترجیح می دهند که آنها را فقط با انتساب به مددخواهی از آمریکا تخطئه نمایند . و البته در این راه تبعیض هم قائل می شوند . ومثلاً هیچ حرف واشاره ای به دکتر زرافشان ـ یکی از امضا کنندگان فراخوان ـ در مقاله ایشان نیست .نویسنده این مقال بر این باور است که این گونه تحلیل ها آب در هاون کوبیدن است . امروز در شرایط نبرد بزرگ عدالت و استثمار ، طبقات ، اقشار و گروه های بزرگی از مردم هستند که می توانند یاری گر این مبارزه به سود صلح وعدالت و سوسیالیسم باشند . می توان فروتنانه از مبارزه متحد سرمایه داری جهانی هم آموخت و در خدمت اهداف بزرگ انسانی از آنها استفاده کرد . آنچه امروز بر ما حاکم است تفرق وتخطئه است. در حالیکه حتی در همین جمهوری اسلامی داغ نکبت خورده هم بورژوازی ایرانی به راحتی و با احترام تمام با بورژوازی بزرگ جهانی از مکزیک  وبرزیل گرفته تا اروپا و آسیا در ارتباط و تبادل فکر و پول و کالاست . سیاست یگانه ای را به اجرا می گذارد، و در زیر جلد پشم آلود رادیکال مآبانی از نوع توکلی ونادران و ابو طالب، در مجلس قانون گذاری جمهوری اسلامی ایران در جهت تصرف آخرین سنگرهای حقوق مردم می کوشد . هشیار باشیم رفقا . بیایید مفهوم اساسی دموکراسی را که نیاز تاخیر نا پذیر شرایط کنونی میهن گرفتار عصبیت قرون وسطایی ماست ، با اتحاد و جذب وسیع ترین نیروی اجتماعی در جامعه بگسترانیم . از دور زندگی سوز تفرقه و تخطئه گامی فراتر رویم . با شناخت مضمون اساسی دوران خود نیروها را حول استراتژی بر خاسته از این شناخت سامان دهیم . جامعه ما در ابتدای شاهراهی قرار گرفته است که فردای روشنی را بشارت می دهد . نگاهی به اتفاقات دوسال گذشته نزدیک ، شاهد آن است که اعوجاجات بسیاری را شاهد خواهیم بود . (۲)هنوز در ابتدای راهیم . لشگر عظیمی از تغییرات ورفتارهای متفاوت اجتماعی رخ خواهد داد . فقط با درک مضمون اساسی این تحولات ، وتلاش درجهت سازماندهی آن است که می تواند راهگشا باشد . شرط اول قدم آن است که صادق باشیم.

درمقاله ای که به مناسبت انتشار اسناد پیشنهادی به کنگره فدائیان خلق ایران (اکثریت) تحت عنوان «توفان در فنجان» در تاریخ ۱۶/۶/۱۳۸۲ نگاشته شده بود در مورد  مسئله رفراندم که در آن سند هم بازتاب یافته بود از جمله آمده بود «سند گویای آنست که هدف راهبردی ما استقرار یک جمهوری دموکراتیک ، لائیک وفدرال در ایران است.» پس حوزه اجرای سند جغرافیای ایران است . بسیار خوب در این ایرانی که مورد نظر سند است نیروهای عمل کننده اجتماعی در این جامعه چه سرشت وتعریف کارکردی دارند؟ سند در این رابطه هم خاموش است واز توضیح ابتدایی ترین معیار های جامعه شناختی از نیروهای عمل کننده باز می ماند. سند مصوب بدون تشریح موقعیت اجتماع ایران یکراست به اصل مطلب می پردازد واعلام می کند «شرط ضرور برای تحقق آن (یعنی هدف راهبردی سند ) برکناری جمهوری اسلامی به مثابه مانع اصلی برقراری دموکراسی در کشور است» والبته تصریح می کند که «مبارزه ما .. متوجه نفی و نقد مواضع هر جریانی از حکومت خواهد بود که یه هر شکل خواهان حفظ حکومت دینی است» و راه کار این مبارزه را هم نشان می دهد که «ما درپی آن نوع از تحول سیاسی رادیکال هستیم که بر گذار مسالمت آمیز متکی شود» ودر تحقق شعار های سند یعنی «رفراندم ، تشکیل مجلس موسسان ، تغییر قانون اساسی وتعیین نوع حکومت جایگزین» مارا یاری نماید . در همین فراز پرسیدنی است که آیا برگذار کننده رفراندوم چه کس یا کسانی خواهند بود ؟ آیا جمهوری اسلامی که «مانع اصلی برقراری دموکراسی» در کشور است برگذار کننده این رفراندوم خواهد بود ؟ یا آیا فشار نیروهای بین المللی (که به بی شکل ترین شکل خویش در سند یازتاب یافته اند ) سبب برگذاری این رفراندوم خواهد یود ؟ آیا تکلیف دولت مستقر با توجه به اینکه اگر در مقابل مسالمت جان سختی کرد چه خواهد بود ؟ آیا باید مبارزه را تعطیل و یا تعلیق به محال کرد ؟ و ….(تاکیدها از من است) . واز اینکه  قادر به ارائه لینک کامل مطلب نیستم شرمنده . چرا که کل مقاله  همراه با پاسخ های وارده بنا به صلاح دید رفقای گرداننده سایت اخبار روز از صفحه اینترنت «پاک سازی» شد.

۲ـ انتشار نامه ۵۶۵ نفر از شخصیت های سیاسی ـ اجتماعی داخل کشور می تواند نمونه جدیدی از این اعوجاج باشد .

***

آذین داد

هاتف رحمانی

۲۳/۳/۱۳۸۴

 

غوغا سالاری راه کارگر: پاسخی به اعلامیه پر از اتهامات «راه کارگر»

 

راه‌کارگر با ادعای سازمانی چپ وپیگیر راه سوسیالیسم، بیانیه‌ای در نکوهش نیروهای معتقد به شرکت در انتخابات نهم ریاست جمهوری صادر کرده است . نگارنده نیز از کسانی است که به ضرورت شرکت در انتخابات رسیده و قصد شرکت فعال در این انتخابات را دارد. لذا این بیانیه را خطاب به خود نیز می‌داند.
با تلاش فراوان برای زدودن گفته‌های غیر سیاسی از این بیانیه به ظاهر سیاسی وپس از پاک سازی آن از لای و لجنی که سراپای بیانیه را انباشته است می‌توان لپ مطلب راه کارگر را دریافت که این نیروها (یعنی معتقدین به شرکت در انتخابات) حق ندارند در این انتخابات شرکت کنند. این امر به عنوان یک نظر حرف معقولی می‌تواند باشد. چون در هر انتخابی عده ای با دلایل واستدلا لی شرکت در انتخابات را بر می‌گزینند وعده‌ای هم بر پایه تحلیل واستدلال دیگری دست به تحریم می زنند. خط مرزی این دو نیرو را در جامعه دموکراتیکی که در هر سطر از نوشته های راه کارگر خودی می‌نمایاند اصول دموکراتیک مبتنی بر گفتگو ویا حتی مبارزه ایدئولوژیک وسیاسی تعیین می‌کند. اساس کار در این موارد مبتنی است بر اقناع و نشان دادن قدرت استدلال وعینیت تحلیل ها. نثار فحش وانباشتن مقاله‌ای سیاسی از کلمات وگفته‌هایی که هیچ ربطی به سیاست و فرهنگ دموکراسی وگفتگو ندارد فقط می‌تواند نشانی از زیست در محیطی پیشا دموکراتیک وآیه‌ای از عقب ماندگی ذهنی منتشرکنندگان باشد. بگذریم.
نگارنده از مدت ها قبل در پی دریافت نظریات نیروهای مختلف سیاسی و حتی تلاش در جهت ایجاد هم سویی استدلالی و تحلیلی بین آن‌ها، به ویژه نیروهای چپ تلاش مضاعفی را به کار بسته است. رسیدن به نقطه مشترکی برای موضع گیری نیرومند و یکپارچه از آرزوهای دیرین نویسنده بوده و هست. آنچه را که راه‌کارگر در این باب ارائه نموده است به دقت مطالعه کرده و متاسفانه نتوانسته‌ام به اقناعی جهت همسوئی با این گروه دست پیدا کنم. راه‌کارگر به خاطر این ناتوانی در اقناع من و امثال من و یا نیروهایی چون حزب توده ایران حق ندارد چادرش را در چاله‌میدان بر پا ساخته و مهر ”خیانت “ بر پیشانی من بکوبد. بنده نیز می توانم بر اساس استدلال های خویش همین اتهام و ناسزا را در حق ایشان روا دارم. اما آیا این چاره کار است؟ آیا اینکار فرافکنی وگریز از پاسخ مستدل نیست؟ آیا این نوع رفتار نشانی از دموکراتیسم وجامعه مدرنی که اینان مدعی آن هستند دارد؟ آیا ابزار استقرار سوسیالیسم ادعایی راه کارگر از بیراهه فحش و اتهام می گذرد؟
راه‌کارگر خودرا سازمانی مارکسیست می‌داند. وجه مشخص یک سازمان مارکسیست در بلغور کردن تز‌های مارکس وسایر رهبران فکری این نحله از تفکر نیست. بزرگترین شاهکار مارکس به گمان من در این است که مبارزان را به سلاحی به نام شناخت دیالکتیکی دقایق و ظرایف زندگی اجتماعی رهنمون می‌سازد. شناخت عینی وعلمی از رخدادهای اجتماعی، و ایجاد مفاهیم قابل درک به زبانی که برای همگان مفهوم باشد از نقاط قوت مارکسیست‌هاست. در ایران امروز ما هم شرایطی حاکم است. جریان های مختلف اجتماعی در کنشی تنگاتنگ به رفتارهای اجتماعی خویش می پردازند. تلاش ما برای درک عمیق‌تر این کنش ها وتحلیل روند مادی آن ها همان شاه کلید مبرمی است که سبب ساز دوری و یا نزدیکی نیروهای کنشگر به یک دیگر می‌شود. من برای دریافت تحلیل این سازمان به ناچار به بیانیه انتخاباتی آنان که در مورخه چهارم خرداد ١٣٨۴ صادر شده است مراجعه می‌کنم. یعنی یک سند رسمی، چکیده خرد جمعی کمیته مرکزی سازمان راه‌کارگر.
راه کارگر در این اعلامیه می‌نویسد‌:”انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری اسلامی بنا به ارزیابی خود سران رژیم، درشرایط حساسی صورت می‌گیرد و با موجودیت جمهوری اسلامی گره خورده است. از یک طرف رژیم اسلامی با نفرت عمومی وفقدان مشروعیت در داخل روبه روست و اکثریت عظیم مردم ایران انگیزه وتمایلی به شرکت در انتخابات ندارند وعزم عمومی به تحریم این انتخابات چنان آشکار است که حتا بخش وسیعی از مشوقین همیشگی مردم به شرکت در انتخابات نمایشی نیز برای اولین بار در همرنگی فرصت طلبانه با جماعت، به اردوی تحریم پیوسته اند. از طرف دیگر، رژیم اسلامی از ناحیه سناریوهای موازی آمریکا، یکی تهدیدات وتدارک نظامی ودیگری در اختیار گرفتن و کوک کردن دارودسته های رنگارنگی از اپوزیسیون قابل خرید رژیم، در وضعیت بسیار شکننده و خطیری قرار گرفته است.“
و ادامه می دهد که بنا بر این شرایط: ” نتایجی که انتخابات براین شرایط می‌تواند بگذارد مورد توجه رژیم، بخشی از اپوزیسیون بورژوایی آن، وامپریالیست‌ها قرار گرفته است وبه این خاطر است که هریک در جهت اهداف خود، آن را ” فرصتی استثنایی“ به حساب می آورند.“
واقعیت این است که کشور ما ایران با سه چالش عمده در شرایط کنونی رو در روست:
١ـ چالش میهن با امپریالیسم ودر راس آن آمریکا
٢ـ چالش خلق با استبداد قرون وسطایی
٣ـ چالش طبقاتی فراروینده کار و سرمایه
می‌توان وباید رد پای مواضع راه‌کارگر و هر نیروی مدعی چپ و انقلابی را در این سه چالش اساسی میهن جستجو کرد. راه‌کارگر به کرات به نکوهش نیروهایی پرداخته است که در مسئله چالش میهن با امپریالیسم طرفدار غلبه آمپریالیسم از طریق اتخاذ شیوه‌های تجاوز طلبانه و نظامی یا ”کوک کردن دارودسته‌های رنگارنگی از اپوزیسیون قابل خرید رژیم“ هستند. اما راهبرد عملی راه کارگر در این رودررویی چیست؟ راه‌کارگر در همین اعلامیه خویش بسیار گفته است تا رندانه از اظهار نظر صریح و شفاف طفره برود. توجه کنیم ”برای استفاده از "فرصت استثنائی" انتخابات، در برابر چنین وضعیت بحرانی و خطیری دو گرایش یا پلاتفرم کلی در درون رژیم – با سایه روشن کاندیداهای مختلف و بر بستر منافع اقتصادی و سیاسی گروه بندی‌های رقیب – به زور آزمایی می‌پردازند. یکی برخورد تعرضی و تهاجمی با تهدیدات داخلی و بین المللی از طریق انحصار تمامی قدرت سیاسی و اقتصادی در دست یک جریان و بر محور ولایت مطلقه فقیه است؛ و دیگری کشیدن چاشنی انفجاری نارضایی داخلی با شعارهای عوامفریبانه و وعده‌های دروغین تجربه شده در هر انتخاباتی، و تنش زدائی در مناسبات بین المللی با جلب اعتماد آمریکا، از طریق سازش و همدستی جناح ها دربالا. آمریکا و کشورهای اروپائی هم هر یک این انتخابات را فرصتی برای ایراد فشار بر حکومت اسلامی در جهت سیاست های خودشان به حساب می آورند و مترصد جهت گیری حکومت به دنبال این انتخابات هستند، تا جائی که بنا به گفته وزیر اطلاعات رژیم اسلامی، "حتی روند قراردادهای بین المللی و مذاکرات (هسته ای) معلق شده و به این انتخابات گره خورده است".
دولت آمریکا که با پروژه های موازی نظامی و سیاسی متعددی برای چنگ اندازی بر ایران در راستای استراتژی تغییر نقشه جهان و طرح امپریالیستی "خاورمیانه بزرگ" نقشه می‌کشد، به این انتخابات نیز بعنوان فرصتی برای فشار بر رژیم اسلامی در همان چهارچوب می نگرد. آمریکا ضمن آن که رسما اعلام کرده است که سیاست نهائی خود در برابر بحران هسته‌ای را به پس ازانتخابات موکول کرده است، با دادن آموزش و حمایت سیاسی و مالی به عناصر قابل خرید در اپوزیسیون بورژوائی، می خواست شانس سازماندهی یک "انقلاب مخملی" در ایران را در جریان این انتخابات بیازماید .  “ و در ادامه باز هم می خوانیم ” رژیم اسلامی برای بهره گرفتن از "فرصت استثنائی" این انتخابات در جهت دفع فشارهای داخلی و بین الملی و خریدن فرجه برای تجدید قوا و ریشه کن کردن جنبش های حق طلبانه مردم – صرفنظر از این که کدام کاندیدا و کدام خط پیروز شود – به میزان هر چه گسترده تری از شرکت مردم در انتخابات احتیاج دارد تا از آن بعنوان گواه مشروعیت و محبوبیت نظام اسلامی، برای خفه کردن اعتراضات و سرکوب قاطع حرکات مردم در داخل، و افزایش قدرت چانه زنی و باج خواهی در مذاکرات و معاملات بین المللی استفاده کند.
به خاطر این نیاز حیاتی به رای مردم است که در شرائطی که عزم عمومی به تحریم این انتخابات در هوا موج می زند، خامنه ای سال جدید را "سال وحدت و همبستگی" نامیده وخواهان " مشارکت حداکثری" شده است. برای جلب مردم به رأی دادن، همه وسائل را به خدمت گرفته‌اند: از عوامفریبی و وعده های دروغین کاندیداها گرفته تا تشدید بگیر و ببند گسترده و خفه کردن مبلغینِ تحریم انتخابات. برای مرعوب کردن طرفداران تحریم، وزیر اطلاعات خاتمی تحریم انتخابات را "نوعی براندازی" نامیده و دبیر شورای نگهبان، مخالفان را به اعدام تهدید کرده است!“
با این صغری کبری چیدن ها هنوز موضع راه کارگر مشخص نیست. اعلامیه در ادامه آورده است: ”اما برای اکثریت مردم ایران که نه به دنبال نجات این رژیم جهنمی از نابودی‌اند؛ نه در پیروزی این یا آن دسته از دزدان و آدمکشان حاکم بر ایران نفعی دارند؛ و نه حاضر اند دزدان و آدمکشان آمریکائی را بر کشور و بر سرنوشت خود حاکم کنند، این انتخابات فقط فرصت و بهانه‌ای می‌تواند باشد برای به نمایش گذاشتن هرچه گسترده تر نفرت و انزجارشان از این رژیم. درست در چنین شرائطی که تظاهر به مشروعیت، برای رژیم به نیازی حیاتی برای سرکوب جنبش های داخلی و دریافت حمایت و کمک از امپریالیست ها تبدیل شده است، باید به شکل هر چه نمایان تری و در ابعاد هر چه گسترده تری فقدان مشروعیت این رژیم را به نمایش گذاشت و تلاش مذبوحانه اش برای جان به در بردن از مهلکه را با شکست مواجه ساخت.“
به راستی راه‌کارگر این شان سخن گویی اکثریت مردم را از کجا به دست آورده است؟ به راستی راه‌کارگر مشروعیتی برای رژیم قائل است که نگران فقدان مشروعیت آن است؟ بحث اصلا بر سر مشروعیت رژیم نیست. راه‌کارگر که اعلامیه "سلطه نه! آزادی آری" را زینت بخش سایت اینترنتی‌اش کرده است، آیا اصلا به مفهوم واقعی این اعلامیه توجه داشته است‌؟ آیا درد کسانی را که در آن اعلامیه فریاد کرده اند در یافته است؟ لپ لباب اعلامیه سلطه نه آزادی آری آیا جز این است که با شفافیت تمام اعلام کرده است حل مسئله آزادی ملت ایران از مسیر مبارزات مردم ایران می گذرد. راه کارگر با فروگذاری مبارزه میهن با امپریالیسم به حاکمان رژیم اسلامی عملا آب به آسیاب طرفداران دخالت امریکا ریخته است. حتی اگر روزی هزار بار مشق نوشته باشد که با حمله آمریکا مخالفیم. راه کارگر با مخدوش کردن ماهیت تمام نیروهایی که در جمهوری اسلامی مبارزه می کنند وفروکاهی این مبارزه به طیف‌های مختلف حکومتی عملا گریبان خود را از پاسخ گویی به تحلیل واقعی از شرایط ایران رهانیده است. درد راه‌کارگر این است که کسانی امثال من و احزابی چون حزب توده ایران به افشاء سرگردانی در موضع گیری او پرداخته اند. راه کارگر ما را متهم می‌کند که: ”در شرایطی به کمک رژیم قرون وسطایی حاکم شتافته‌اند که شرایط بین المللی و غلیان جنبش‌های اجتماعی در ایران، بیش از هر زمان، حلقه محاصره را به دور رژیم تنگ تر نموده است و فرصت بی‌همتایی را برای کوبیدن شیشه عمر رژیم بر زمبن فراهم کرده است. آنان که در این برهه تاریخی حساس، به جای تقویت جنبش ها و تشکل‌های مستقل مردم و در یک کلام حرکت به سوی یک انقلاب حقیقتا مردمی، توده‌ها را مجددا به سوی سراب استحاله رژیم سوق می‌دهند، عملا در کنار رژیم و ارتجاع و در تخاصم با اراده بر حق مردم کشورمان برای دستیابی به آزادی وعدالت اجتماعی قرار می گیرند.“
رفقای گرامی ما هر آنچه گویید هستیم اما تو آنچه می‌نمایی هستی؟ به راستی این شرایط بین‌المللی کدام است؟ جز همان فشار امپریالیسم آمریکا؟ واین ”غلیان جنبش های اجتماعی“ کجاست؟ چه برآیند مادی شده‌ای را در جامعه نکبت زده ما ایجاد کرده است؟ چه نیروهایی وچه طبقاتی در این جنبش حضور دارند؟ مختصات سیاسی وپلاتفرم حرکت آن کدام است؟ چه نیروهایی در رهبری آن نقش دارند؟ شعارهای اساسی تاکتیکی و استراژیک این جنبش کدام است؟ در آن سه چالشی که در بالا ذکر شد پتانسیل تاثیرگذاری این جنبش چگونه و به چه میزان است؟ نمی‌توان با کلیات از زیر بار سئوال های اساسی فرار کرد. به راستی منصفانه بگویید آیا نامه سر گشاده سندیکای شرکت واحد به رفسنجانی بیشتر افشاگر چهره خبیث و ضد کارگری او بود یا دهها فحشی که شما در وصف او در اعلامیه ردیف کرده اید؟ آیا اگر حرکتی از نوع خرافه‌های اهورایی به دست از ما بهتران وابسته به آمریکا در گرفت شما از آن تعبیر به انقلاب حقیقتا مردمی نخواهید کرد؟ واگر همین حرکت ضد مردمی با شکست مواجه شد فردای شکست آن باز نخواهید نوشت: انقلاب مرد! زنده باد انقلاب؟
رفقای گرامی صداقت در اعلام مواضع یکی از نشانه‌های جدی بودن هر نیروی سیاسی به ویژه چپ‌ها است. با نشستن بین دو صندلی ودر باغ سبز نشان دادن برای جنبش مطلوب، معنایی جز انکار جنبش موجود ندارد. وضعیت حاکم در ایران برآیند مادی سطح مبارزه اجتماعی برای تغییرات بنیادی در جامعه ایران است. با دعوت به تحریم من و یا شما ممکن است حداکثر هزار رای کسر و یا اضافه شود! این تعداد محلی از اعراب در تعیین سرنوشت مبارزاتی مردم نداشته ونخواهد داشت. همچنان که طی ٢۶ سال هنوز نتوانسته‌ایم ونتوانسته‌اید به پذیرش حداقلی برای اجتماع حول یک محور دست یابیم و یابید. عده وعده من به تنهایی با شما برابر است. ترتیب هزاران آکسیون در مقابل سفارت خانه‌های دنیا، حتی به اندازه یک اعلامیه کارگران ایران خودرو ارزش مبارزاتی ندارد‌. یک زرافشان تنها می تواند رژیمی را به چالش بکشاند وده ها گروه مدعی وفاداری به سوسیالیسم به اندازه پرتاب سنگی به تالابی قدرت بسیج ندارند. ریشه این ناتوانی استقرار در برج عاج خود رهبربینی و قیم مآبی برای توده‌هاست. درد جنبش چیز دیگری است و کلید آن جای دیگری قرار دارد. من همه حیثیت خودرا وثیقه پشتیبانی ازجنبش واقعا موجود مردم ایران کرده ام. با تمام توان در این راه می‌کوشم و تاکنون هم هیچ ”منفعت سیاسی“ جز زندان و اخراج و محرومیت خود وخانواده‌ام نداشته‌ام. در این خاک مانده‌ام و تا آخرین نفسی هم که بر می‌آید، خواهم ماند. پوست کلفتی هم برای تحمل تمام نامردمی گویی های شما ها دارم. و متاسفم که شما حتی در عرصه فحش دادن هم هیچ نکته ابتکاری‌ای ندارید. من رفورمیستم، اپورتونیستم و هزاران "ایسم" دیگری که شما می گویید، هستم. اما در کنار مردمی هستم که نفس هایشان را به گاه عشق و نفرت و انزجار و محبت از نزدیک احساس می کنم. من به ٨ سال سپری شده می‌نگرم و سپهر روشن گفتمان شکل گرفته بر مبنای دموکراسی وعدالت وآزادی و حقوق‌بشری که برای شما فقط کلماتی هستند در خلسه های بیانیه نویسی. اما برای من هر کدام از این کلمات همزاد زجر و بازداشت و شکنجه عزیزی است که از کنار من ربوده‌اند‌. تحقق پای‌مردی انسان‌های بی‌ادعایی است که خود را رهبر وقیم مردم نمی‌دانند ودر دنیای مورد انتظارشان به خویشتن جز به چشم یک رای آگاهانه نمی‌نگرند. وامروز هم در این بزنگاه بحران ملی می‌خواهند از رایشان آن چنان که صلاح می‌دانند استفاده کنند. وشما دیکتاتورتر از ولایت فقیه بر من آشفته‌اید که "خیانت" کارم. من این خیانت را به ننگ پیروی از شما ترجیح می‌دهم. من شما را به آفتاب دعوت می‌کنم. لطفا از برج عاج دنیای کاعذی اعلامیه هایتان بیرون بیایید. سطح واقعی و زمخت مبارزه را در خیابان ها، کارخانه ها، ادارات، خانه‌ها ودانشگاه‌ها ببینید. زندگی روزمره مردم بزرگترین مکتب مبارزاتی در امر پیش برد اهداف ترقی خواهانه مردم ایران است. همین جا گفته باشم که من علیرغم تفاوت فکری، سیاسی و… با مهندس سحابی ها، به خاطر پایمردیشان در برابر استبداد و روشنگری‌های درازمدتشان برای مردم، و پرداخت هزینه‌های بسیار از شکنجه ومحرومیت و… کلاه از سر بر می‌دارم و در این رسوایی! شما فرموده شریک ایشان می‌گردم.
در فرصتی دیگر بازهم به راه‌کارگر خواهم پرداخت.
هر کسی رود به راه خویش، شب خوشت رفیق، تو به خانه می روی، من به راه توده می روم.
 
Hatef_r2002@yahoo.com
منبع: ای-میل دریافتی

***

صدای مردم

هاتف رحمانی

۲۵/۱/۱۳۸۶

سر در گمی آنارشیستی در تحلیل واقعیت های اجتماعی و یورش به مواضع اصولی حزب توده ایران

 

آنارشیست ها طبقه کارگر را تابع سرمایه داری می کنند . جز جملات کلی علیه استثمار بدون درک ریشه وعلت آن چیزی نمی گویند و به مبارزه طبقاتی ایمان ندارند
 و . ا. لنین

فضای پر ابهامی بر میهن ما سایه افکنده است . فضایی که به انواع صداها به دلیل تیرگی افق و وجود فا کت های قابل اعتنا فرصت گردن فرازی داده است . فرا رفتن از این فضا و شفاف کردن مواضع مخدوشی که گاه جز با هدف توجیه و دفاع از حاکمیت ولایت فقیه با توسل به حربه های ایدئو لوژیک نیست امری مبرم در ارتقا مبارزه و تامین صف متحد مدافعان خلق برای تحقق آزادی و عدالت اجتماعی است .

آنارشیسم چپ نما یکی از نمود های بارز تجلی این صداها در شرایط کنونی است . آنارشیسم ایدئولوژی طبقات میانی جامعه و به طور مشخص بازتاب حرکت سیاسی ویرانگر خورده بورژوازی است . آنارشیسم جر زدن سیاسی در میان معرکه های اجتماعی است . هرگاه امری بر وفق مراد آنارشیست ها نباشد این نیروها قادرند با چرخشی ۱۸۰درجه ای در جایی مخالف دیدگاه قبلی خود قرار گیرند. آنارشیست ها با اتکا به بلندی صدای طبل وبا وارونه نمایی چپ روانه در عمل به راست تر ین مواضع غلتیده و منافع طبقاتی طبقه کارگر را در پای کثیف تر ین جناح های بورژوایی فدا می کنند . پشتک واروهای آنارشیسم در بز نگاه های عطف تحول اجتماعی به ترمزی در جهت گسترش جنبش انقلابی می انجامد .

از مصداق های بارز این امر در روزهای اخیر دو مقاله ای (۱) است که از دیدگاه های متفاوت اما در عمل یکسویه به نقد مواضع اصولی حزب توده ایران در سرمقاله ۷۶۱نامه مردم پرداخته اند. این مواضع مخدوش ، توجیه گرانه و آنارشیستی جز به تحکیم حاکمیت ارتجاع نمی اندیشند اگرچه کوس اصولیت مارکسیستی ادعایی آن ها گوش فلک را کر کرده باشد .

یکی از این مقالات دو نگرش به موازین ، حقوق و موسسات بین المللی به قلم ع. سهند است که در سایت های اینترنتی عدالت ، دنیای ما ، صدای مردم وروند نو درج شده است . نویسنده محترم تلاش کرده است تا با نگاهی به« نوشتار « تأملی بر سیاستهای ماجراجویانه و خطرناک ارتجاع حاکم بر میهن ما!» منتشره در «نامه مردم» شماره ٧۶۱ » (2) موضوع « موازین ، حقوق و موسسات بین المللی » را از دو دیدگاه بورژوایی و مارکسیستی مورد بررسی قرار داده و نتیجه گیری نماید که « اگر نویسنده نوشتار «نامه مردم» نگرش مارکسیستی به موازین، حقوق و موسسات بینالمللی، و اصول برنامه حزب تودۀ ایران در این عرصه، و حتا فاکتهایی را که رسانههای عمومی انگلستان به آن اشاره کرد ه اند، در نظر میگرفت، شاید جور دیگری می نوشت! »

موضوع از چه قرار است ؟ نامه مردم کجا از اصول نگرش مارکسیستی به «موازین ، حقوق و موسسات بین المللی» سر پیچیده است ؟ به نامه مردم مراجعه می کنیم شاید پاسخ خودرا بیابیم . نامه مردم در این خصوص می نویسد :« میهن ما راهی دشوار و در عین حال مخاطره آمیزی را می پیماید. در سال پیش روی، ایران برخلاف سیاست های ماجراجویانه دولت احمدی نژاد، نیازمند ترمیم و اعتماد سازی بین المللی برای مقابله با تهدیدات و سیاست های مداخله جویا نه امپریالیسم، به ویژه امپریالیسم آمریکاست.

نباید گذاشت فشارهای فزاینده، از جمله تحریم های گوناگون بنیه و توانایی های کشور را تضعیف و فرسوده ساخته و اوضاعی خطرناک را پدید آورد! وضعیت ایران بر خلاف تبلیغات دروغین مسئولان رژیم ولایت فقیه، فوق العاده بحرانی است، هیچ عرصه ای از زندگی توده های مردم به دور از این بحران فراگیر نیست.

افزایش تحریم ها و سیاست های مداخله جویانه و جنگ افروزانه امپریالیسم، بیش از آنکه به موقعیت جناح بندی های درون و پیرامون حاکمیت لطمه وارد آورد، بر زندگی توده های محروم و زحمتکش و جنبش دموکراتیک و آزادی خواهانه مردم و مجموعه نیروهای تحول خواه آسیب و لطمه وارد می سازد. ارتجاع حاکم خواستار وضعیت پر تنش و بحرانی است تا موقعیت خود را در حاکمیت بیش از پیش تحکیم کند به ویژه آنکه، هم اکنون گروه های وابسته به احمدی نژاد و سپاه پاسداران، و از سوی دیگر نیروهای طیف ذوب در ولایت تحت فشار قرار دارند!»( تاکید از نگارنده است ) ودر فراز دیگری ادامه می دهد « باید توجه داشت که تحولات بغرنج و مهمی در سطح منطقه در حال شکل گیری است.

روشن است که امپریالیسم با توجه به همه مشکلاتی که در منطقه با آن رو به روست تلاش های جدیدی را برای تغییر شرایط کنونی آغاز کرده است، که بخشی از این روند متوجه ”مهار“ نقش ایران در منطقه است. باید برای حفظ منافع، حقوق میهن و مردم با ابتکارات سازنده به کاهش تنش در روابط بین المللی پرداخت و فضایی به دور از رویارویی و تشنج فراهم آورد. این امر بر رویدادهای داخلی و موقعیت و توانایی جنبش مردمی در مصاف با استبداد و ارتجاع کمک شایان توجهی خواهد کرد.» ( تاکید از نگارنده است ) همانطور که ملاحظه می شود هم ارتجاع و هم امپریالیسم به درستی آماج این نوشتار است . نامه مردم به طور روشن بینانه وشفافی دو نیروی عمده را که با سرنوشت و حق حاکمیت ملی ایران بازی می کنند مورد تحلیل قرار داده و در نهایت با تکیه بر موازین مورد پذیرش و ادعای هردو بازیگر عرصه بازی یعنی قوانین بین المللی و موسسات بین المللی متذکر شده است که « باید به کاهش تنش در روابط بین المللی پرداخت »

آنارشی تفکر آقای ع. سهند زمانی خود را نشان می دهد که به شعبده تبیین دیدگاه های بورژوایی و مارکسیستی در این باره می پردازد . ایشان با تعریف س رو ته شکسته از این دیدگاه ها عامداً به اغتشاش مفهوم و موقعیت پرداخته و امر برنامه ای و کلی را با امر تاکتیک بر اساس تحلیل مشخص از شرایط مشخص مخلوط می نماید تا نتیجه مورد نظر خود را که همانا توجیه حاکمیت ارتجاع حاکم بر میهن استبداد زده ماست به دست آورد . فرآیند طبیعی چنین مواضع ویرانگرانه ای جز تثبیت ارتجاع ودمیدن در نفیر جنگ افروزی نیست .

مبارزه با نا عادلانه بودن موازین ، حقوق و موسسات بین المللی امری کاملا درست و یکی از آماج های اصلی مبارزه مارکسیست ها در سطح جهان است . اما در شرایطی که همین قوانین و موازین مورد قبول جامعه جهانی به یکی از اهرم های فشار بر گلوی مردم ستم زده ایران تبدیل شده است چه الزامات عملی را می طلبد ؟ پاسخ حزب توده ایران این است که بعنوان وظیفه ای عاجل همه طرف های درگیر به همین موازین مورد پذیرش بازی سیاست در عرصه جهانی باز گردند تا سبب تخفیف تنش و تشنج فراهم آید .

در شرایط آرامش ویا تخفیف تنش و تشنج هست که می توان بر نا عادلانه بودن این حقوق و موازین انگشت گذاشت ودر پی تغییر آن بر آمد . اگرچه تغییر تمام این معادلات تنها به آرزوهای نیک ما بستگی نداشته و تابعی است از تعادل قوا در سطح جهان . تعادل قوا بین نیروهای انقلابی و ضد انقلاب. بین جویندگان راه سعادت بشری و برده سازان بشریت . از نظر تاریخی معاهده صلح برست لیتوفسک (۳) در زمام لنین شاید یکی از درخشان ترین نمونه های تعادل قوا در تنظیم حقوق بین الملل باشد . شگفتا که در همان زمان نیز آنارشیست های روسی شدیداً لنین را به خاطر عقد این قرارداد مورد شماتت و سرزنش قرار داده و از ساز شکاری او سخن ها به میان آوردند.

آیا جمهوری اسلامی ایران در این مناقشه در چه سمتی قرار دارد ؟ در سمت خواستاران تحول انقلابی موازین و حقوق بین المللی یا در سمت متشنج کنندگان اوضاع به سود خواستاران رقیت و بردگی ملت ها ؟

ع. سهند با نقل قول جاودانه رفیق ارانی مبنی بر این که ««آن قانونی محترم است که مدافع منافع زحمتکشان باشد.» تلاش کرده است تا هرچه بیشتر به تمایلات مخدوش و تسلیم طلبانه و آنارشیستی خود رنگ و بوی مارکسیستی داده و مظلوم نمایانه اعلام کند که حزب توده ایران به این گفتار سترگ رفیق ارانی هم پای بندی ندارد . ع. سهند فراموش می کند که خود رفیق ارانی قربانی حاکمیت عملی همین قوانین ارتجاعی شد . فراموش می کند که ده ها نفر از قهرمانان توده ای در بی دادگاه های ستم شاهی با توسل به همین قوانین ارتجاعی بر حقانیت خود پای افشردند.

فراموش می کند که دفاعیات زنده یاد رفیق روز به در بیداد گاه ستم شاهی با اتکا به قوانین ارتجاعی حاکم که در اصل مورد قبول و پذیرش او نبوده است یکی از عالی تر ین آموزه های استناد و استفاده از قوانین ارتجاعی را در راستای تاکید بر حقانیت راه خود به تاریخ میهن ما عرضه داشته است . مبارزه تاریخی ، اصولی و درازمدت بر مبنای واقعیت عینی با قوانین ارتجاعی داخلی و خارجی منافی توسل به همین قوانین در آستانه بحران ها و موقعیت های تهدید کننده حق حاکمیت ملی ندارد . ع. سهند با جاودانه کردن آیه وار های خود ، سعی دارد بحران حاکم را به سود تثبیت حاکمیت ارتجاع حل نماید . زهی تاسف!

ع. سهند فراموش می کند که حتی همین جمهوری اسلامی ایران مورد حمایتش ، مشروعیت جهانی خود را از همین قوانین موجود بین المللی گرفته و اتفاقاً بر مبنای همین قوانین مورد مواخذه و تحریم و تنبیه قرار می گیرد . وبر مبنای همین قوانین امر نمایندگی ملتی ۷۰ میلیونی را در مجامع جهانی عهده دار است . بحث دنیا با جمهوری اسلامی ایران این است که چرا از موازین مورد تایید و امضای خود در آن . پی . تی تخطی کرده است ؟ چرا حقوق بشر را بر اساس موازین مورد پذیرش و امضای خود رعایت نمی کند؟ چرا بر خلاف همین موازین جهانی به تشنج و تفرقه بین جامعه جهانی دامن می زند؟ تنها راه رفع این ادعا ها یا سوء تفاهمات یا حتی اتهامات جز تمکین جمهوری اسلامی در وحله اول بر همین موازین و حقوق بین المللی نیست. جمهوری اسلامی ایران آن نیروی رزمنده با موازین غیر عادلانه جهانی نیست و سینه به تنور این رژیم چسباندن معنایی جز دفاع از آن با شائبه حکومت خورده بورژوایی و صیغه ضد امپریالیستی ندارد .

ع. سهند با توسل به مفاهیم مارکسیستی وبا توجیه آنارشیستی از آن در عمل منافع زحمتکشان ایران را در آستانه بورژوازی جمهوری اسلامی ایران قربانی می کند. سخن صریح حزب توده ایران این است که این رژیم حتی در چهارچوب همین قوانین و حقوق بین الملل از دفاع از حقوق مردم ایران ناتوان است .

از دفاع از منافع مردم ایران در برابر امپریالیسم ناتوان است وتنها چاره را در آن می بیند که با دمیدن در بوق تشنج و حادثه آفرینی بقای خود را طولانی تر نماید . حوادث سال های اخیر به ویژه نزدیک به دو سال گذشته نشان می دهد که حفظ مردم و دفاع از حق حاکمیت ملی جایی در معادلات ارتجاعی رژیم ولایت فقیه ندارد . عیار واقعی سنجش نیروهای اجتماعی جز عرصه عمل نیست و این عرصه ناتوانی این رژیم را در تمام ابعاد آن به خوبی نمایان می سازد .

اما مقاله دیگری که حتی ارزش پرداختن را ندارد از قلم ب. الف. بزرگمهر تراوش کرده و با عنوان « میوه های تلخ سیاستی نادرست به بار می نشیند» در سایت عدالت درج شده است .

این مقاله از همان ابتدا عیار مدعای خود را به روشن بروز می دهد . توجه کنید « در کشمکش میان ایران و کشورهای امپریالیستی، با حمله به حاکمیت جمهوری اسلامی ایران، بطور عمده و بنیادین (دانسته یا ندانسته)، منافع ملی میهن مان را زیر پا می گذارد و جانب دشمن را می گیرد. نوشتار که به جای تشدید فشار های امپریالیستی به میهن ما و یا عبارتی مانند آن، «تشدید فشار های بین المللی به جمهوری اسلامی» را بکار برده است، همسو با رسانه های گروهی امپریالیستی، اعلام می کند که گویا «… سیاست های ماجراجویانه دولت ضد ملی احمدی نژاد، ایران را با چالش های خطرناکی رو به رو کرده است.» در جای دیگری از نوشتار چنین آمده است: «ادعای حضور غیر قانونی قایق های نیروی دریایی انگلستان در آب های سرزمین ایران در مرز با عراق … بی شک دامن زدن به تشنج و جو درگیری است که تنها به نفع منافع گروه های جنگ طلب تمام می شود.»

درد اصلی این نوشتار آن است که چرا نامه مردم « حاکمیت جمهوری اسلامی ایران» را با « منافع ملی» یکی نمی داند؟ و گله مند است که چرا با بکاربردن عبارتی چون « تشدید فشارهای بین المللی به جمهوری اسلامی» به جای «تشدید فشارهای امپریالیستی به میهن ما» عملاً با «رسانه های گروهی امپریالیستی» همسویی کرده است .

و بر اساس همین صغری کبری بحث خود در فراز دیگری از مقاله به پشتک واروی تئوریک متوسل می گردد که « روشن نیست این روزنامه از کدام «موازین بین المللی» حرف می زند که گویا خلاف آن عمل شده است! نویسنده با نویسندگان این نوشتار که بنظر می رسد هیچگاه رنگ جبهه جنگ را ندیده اند، به نیروهای نظامی ایرانی که بسیار هشیارانه عمل نموده و نیروهای متجاوز را دستگیر نموده اند، اندرز می دهند که بجای دستگیری متجاوزین می بایستی به آنها اخطار می نمودند ـ و حتما هم با لحنی مؤدبانه و دمکرات مآب که به تریج قبایشان برنمی خورد ـ و سپس به سازمان ملل متحد شکایت می شد!! ببینید چگونه با بازی با واژه ها، آشکارا از نیروهای متجاوز انگلیسی پشتیبانی شده است. » در این قسمت نویسنده با ترفند بچه گانه ای چندین موضوع را مخلوط می کند . اجازه بدهید در ابتدا عین نوشته نامه مردم را نقل کنم .« بدیهی است که سیاست منطقی و عاقلانه، در صورت درست بودن ادعای رژیم، در زمینه ورود غیر قانونی نیروهای انگلیسی به آب های کشور دادن اخطار و سپس شکایت به سازمان ملل متحد برای بسیج افکار عمومی جهانی و نه به انزوا کشیدن بیش از پیش کشور بود.

از جمله تبعات سیاست های ماچراجویانه رژیم یاری رساندن به تلاش های انگلیس و آمریکا در زمینه تحکیم اجماع جهانی (خصوصاً در اتحادیه اروپا) بر ضد ایران بوده است. » نویسنده اولاً سعی دارد به هزار فریاد بگوید که «منافع ملی» یعنی « حاکمیت جمهوری اسلامی» ثانیا معتقد است که هر ادعای جمهوری اسلامی بی گفتگو باید مورد پذیرش قرار گیرد . ثالثاً هر آنچه را که جمهوری اسلامی بر مبنای مدعیاتش انجام می دهد عین صواب دانسته و منتقدین این ادعا ها را همسوی امپریالیسم ومنحرف از سیاست به اصطلاح مارکسیستی می داند. و… البته قصه سر دراز دارد که در فرصتی مقتضی به ریشه یابی آن پرداخته خواهد شد .

اما نکته دیگر این که واقعا جل الخالق به این دیدگاه های مدعی مارکسیسم !! که دو مقاله هم زمان از یک مقوله دم می زنند و هردو از یک مفهوم دو برداشت متفاوت دارند . بزرگمهراز تامین منافع ملی سخن می گوید. « در کشمکش میان ایران و کشورهای امپریالیستی، با حمله به حاکمیت جمهوری اسلامی ایران، بطور عمده و بنیادین (دانسته یا ندانسته)، منافع ملی میهن مان را زیر پا می گذارد .» وع .

سهند معتقد است « رویکرد مارکسیستی مفهوم انتزاعی و پوچ «منافع ملی» را طرد کرده و میگوید دولت در روابط خارجی خود در پی تحقق «منافع ملی» نبوده، بلکه منافع گروهها و طبقات مشخص را دنبال میکند.» آ دم وا می ماند که بالاخره حزب توده ایران چه باید بکند ؟ اگر از منافع ملی دم بزند به زعم یکی «مفهومی انتزاعی وپوچ » است واگر از منافع گروه های حاکم بر ایران دم زند ، متهم به «زیر پا گذاشتن منافع مل » می شود . به راستی آنارشیسم چه کیسه گل و گشادی است که بر سر مردم کشیده می شود تا حقانیت و شفافیت موضوع ها کتمان گردد.!

نوشته بزرگمهر همانطور که بیش از این ذکر شد حتی ارزش پرداختن و بحث را ندارد . ولی نمی توانم با این جملات ایشان موافق نباشم که « با قطبی تر شدن وضعیت اقتصادی ـ اجتماعی ایران از یک طرف و امکان یورش قریب الوقوع امپریالیستی به میهن ما، کم کم فضای سیاست یک بام و دو هوا هم درون کشور و هم در میان حزب ها و گروه هایی در بیرون که سیاست های لیبرالیستی را در پوشش چپ به پیش می برند، بسته می شود؛ دیگر جایی برای درمیان قرار گرفتن برجا نمی ماند و همه تجدید نظر طلبانی که هنوز جامه مارکسیستی ـ لنینیستی بر تن دارند، وادار به از تن درآوردن آن خواهند شد.» به امید آن روز .

 

۱- http://edalat.net/lire/artikeln/left/mivehayetalkh.html

http://www.sedayemardom.net/articles_detail.php?aid=1012

۲- http://www.sedayemardom.net/articles_detail.php?aid=950

۳- لنین در «تزهای مربوط به مساله انعقاد فوری صلح جداگانه والحاق آمیز» می نویسد :« 7- مذاکرات صلح برست – لیتوفسک ، در لحظه کنونی یعنی مقارن با ۷ ژانویه ۱۹۱۸ ، کاملا روشن ساخته است که در دولت آلمان ( که سایر دول اتحاد چهارگانه را در زیر لگام دارد) بدون شک حزب نظامی فایق آمده وهم اکنون در ماهیت امر روسیه در برابر اتمام حجت این حزب قرار گرفته است .( وهرروز باید وضروری است که ارائه رسمی این اتمام حجت را منتظر باشیم ). این اتمام حجت بدین قرار است : یا ادامه جنگ ویا صلح الحاق آمیز، یعنی صلح با این شرط که ما تمام اراضی تحت اشغال خودرا مستر داریم وآلمان ها تمام اراضی تحت اشغال خودرا حفظ کنند وغرامتی هم ( ظاهرا در لفافه پرداخت مخارج نگهداری اسیران جنگی ) به میزان تقریبا سه میلیارد روبل ، که به اقساط در عرض چند سال پرداخت شود ، به ما تحمیل نمایند .

۸- در برابر حکومت سوسیالیستی روسیه مسئله ای قرار دارد که حل تعویث ناپذیری را ایجاب می نماید وآن ایت که آیا صلح الحاق آمیز مزبور را اکنون به پذیرد ویا این که فورا به جنگ انقلابی به پردازد. فی الواقع اینجا هیچ راه حل وسطی ممکن نیست . هیچ تمدید آتی دیگری ممکن نیست ، زثرا ما تا کنون برای اطاله مصنوعی مذکرات هرچه ممکن بوده ونبوده انجام داده ایم .

۹- هنگام بررسی دلایلی که به نفع جنگ بی درنگ انقلابی آورده می شود ما قبل از همه به این دلیل بر می خوریم که صلح جداگانه در حال حاضر ، به طور عینی ، سازش با امپریالیست های آلمان ، « بند وبست امپریالیستی » وغیره خواهد بود . وبالنتیجه چنین صلحی به مثابه گسستن کامل با اصول اساسی انترناسیونالیسم پرولتاری است .

نا درستی این دلیل بر همه کس عیان است . کارگران که در اعتصاب باخت می کنند وبه شرایطی برای تجدید کار تن در می دهند که به زیان آن هاست وبه صرفه سرمایه داران است به سوسیالیسم خیانت نمی ورزند. به سوسیالیسم فقط کسانی خیانت می ورزند که شرایطی را که به حال بخشی از کارگران سودمند است با شرایطی که به حال سرمایه داران سودمند است مبادله می نمایند، فقط چنین سازش هایی از لحاظ اصولی جایز نیست .» (جلد سوم مجموعه آثار به فارسی چاپ ۱۳۸۴ص ۱۹۰۱-۱۹۰۲)
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *