رفیق توده ای گرامی،
نوشته شما (به پیوست) را خواندم. گویا که در چندین مورد پراهمیت اختلاف نظر و ارزیابی وجود دارد. بنظر میرسد که برطرف شدن آنها نیازمند روندی است که ممکن است کوتاه نیز نباشد. من در زیر برخی نکات را برای آگاهی میاورم.
ابتدا باید برای خود و دیگران روشن کنیم که چرا و بر چه اساسی معتقدیم که در درون «حاکمیت» متحدان بالقوه داریم. و محور این اتحاد کدام است. چنین مهمی بدون ترسیم آرایش طبقاتی در جامعه و هیئت حاکمه ممکن نیست و همچنین بررسی دقیق شرایط جهان و منطقه و تاثیر آن بر چگونگی پیشبرد مبارزه طبقاتی درون کشور امکان ندارد. بنظر من هر گونه بررسی محورهای اصلی مبارزه پیشرو بدون در نظر گرفتن نکات مذکور، اساساً نمیتواند تحلیلی مشخص از شرایط مشخص نامیده شود. و نهایتاً و تواماً میتوان تحلیلهای نوع «نامه مردم» و تحلیلهای نوع «پیک نت-راه توده» را از آن بیرون کشید و هر هفته ساز متفاوتی زد. بدون شک ارائه یک تحلیل جامع طبقاتی میتواند از درغلتیدن به سکتاریسم و آپورتونیسم و جلوگیری کند. با این مقدمه چندین پرسش و نکته که حین خواندن نوشتار شما برایم مطرح شد را با شما در میان میگذارم.
شما کماکان از “یکدست” شدن حاکمیت سخن میگویید. لطفا توضیح دهید که این تز براساس کدامیک از مباحث مارکسیستی-لنینیستی تنظیم شده است؟
نوشته اید: "ارتجاع حاکم مجبور است بخاطر مواضع نیروهاى جانبدار اهداف مردمى و ضدامپریالیستى انقلاب بهمن در ایران، بخاطر زنده بودن و کماکان مطرح بودن اهداف مردمى و ضدامپریالیستى انقلاب بهمن ۵٧، همچنان با ظاهرى به اصطلاح “انقلابى“ و “ضدآمریکایى“، اجراى سیاست نولیبرال امپریالیستى را پوشش دهد و برقرارى سلطه کامل و یکدست سرمایهدارى وابسته را از انظار پنهان دارد. باوجود این ترفند قدیمىِ ارتجاع با هدف به عقبراندن انقلاب، شناخت صحنههاى اصلى نبردهاى اجتماعى در پیش ممکن و همچنین تشخیص جایگاه طبقاتى شرکت کنندگان در آن، امرى شناختنى است."
اگر «حاکمیت یکدست» است و وابسته است و سوار، و اختناق برقرار ساخته است، دیگر چه نیازی به پوشش انقلابی و ضدآمریکایی دارد؟ مگر نه اینکه بورژوازی بزرگ، اصلاح طلبان راستگرا و بخش بزرگی از اقشار مرفه شهری دیگر نه انقلابی اند و نه ضد آمریکایی؟ برای چه اقشاری نقش بازی میکند؟
چرا امپریالیسم میخواهد چنین حاکمیت وابسته ای را از سر راه بردارد؟ تشخیص جایگاه طبقاتى شرکت کنندگان در نبرد اجتماعی بدون ترسیم آرایش طبقاتی جامعه و هیئت حاکمه چطور ممکن است؟
در اینجا میباید علائم و ویژگیهای وابستگی به امپریالیسم را بطور مشخص تعریف نمود. آیا ما رژیمی از نوع رژیم شاه سروکار داریم؟ آیا انقلاب بهمن شکست خورده است؟ اگر نه چرا؟
مفهوم طبقه بورژوازی بوروکراتیک را نباید همسطح رانت خواری قرارداد. این گروه دیگر یک طبقه در خود وبرای خود است و بسیار آگاهانه و سازمانیافته عمل میکند.
نوشته اید: «حاکمیت ارتجاعى ج ا مىکوشد با ابزارهاى در اختیار خود، حزباله لبنان، سلاح نفت و همچنین “تکنیک اتمى“ و …، در این کارزار نابرابر شرکت کند. حربه مقاومت در برابر تجاوز امپریالیستى اما بدون تردید تنها مقاومت مردم ایران است. در اختیار داشتن آن اما تنها با یک سیاست واقعاً ضدامپریالیستى- ملى و مردمى ممکن است. سازماندهى این مقاومت ملى تنها بدست نیروهاى مردمى و ملى ممکن مىباشد. امرى که بر لزوم تغییرات دمکراتیک واقعى در ایران و برپایى یک حاکمیت ملى و مردمى تاکید دارد. وظیفهاى در برابر میهن دوستان واقعى، مدافعال اهداف مردمى و ضدامپریالیستى انقلاب بهمن ۵٧.»
رفیق عزیز، چرا جنبش ملی لبنان را تا سطح عامل ارتجاع تقلیل میدهید؟ لطفاً مولفه های سیاست واقعاً ضدامپریالیستى- ملى و مردمى را بیان کنید. لطفاً بگویید که نیروهای ذینفع در مقابله با یورش نوین استعماری کدامند؟
نوشته اید: «اجراى سیاست ضدمردمى و ضدملى خصوصى و آزادسازى اقتصاد همواره با تشدید سرکوب روزافزون مردم و همچنین مقاومت آنها همراه بوده و اکنون تشدید شده است. ایجاد دادگاههاى “اختصاصى“ که توسط رئیس قوه قضایه اعلام شد و وظیفه آن تضمین اجراى این سیاست خانمانبرانداز مىباشد، جدیدترین نمودى از این واقعیت است.»
چه کسانی در ارتباط با این حرکت دادگاهی شده اند؟ و اصولاً هدف آن چه جریانی میباشد؟
نوشته اید: «…تحکیم و تقویت سرمایههاى خصوصىِ خواستار رشد اقتصادى و خواستار دفاع از اقتصادملى را تامین کرده و آن را در برابر تهاجم نولیبرال سرمایه امپریالیستى، مورد پشتیبانى قرار خواهد داد.»
رفیق عزیز، اقشار مورد نظر شما خود به مجریان برنامه تعدیل تبدیل شدند!. آقای خاتمی از «طرح ساماندهی اقتصادی» به پذیرش برنامه «سردار سازندگی» و اعماق خصوصی سازی درغلتید. منظور شما کدام جریان سیاسی است؟ اصولاً در کدام کشوری مانند ایران سرمایه خصوصی ملی نقش عامل سیستم ساز را ایفا کرده است؟ و در چه شرایطی؟
نوشته اید: «مطالب مربوط به تزلزلها و تغییرهاى احتمالى در موتلفه را خواندم. براى ارسال آن متشکرم. بدون تردید وابستگاه به لایههاى میانى، با تغییر شرایط، مداوم در مواضع خود تزلزل تشان میدهند و تجدیدنظر می کنند. این امرى شناخته شده است. براى آنکه بتوانند این تزلزلها و تغییرها در جهت مثبت حرکت کنند و به تصحیح سیاست آنان بانجامد، وجود نظریات صریح و روشن چپ انقلابى پیش شرط است. امرى که متاسفانه در سالهاى طولانى اخیر دیگر وجود نداشته است. باشد که بتوان به آن دست یافت و به وظیفه عمل کرد. اهمیت وحدت نظر و عمل حزب ما از این امر ناشى می شود که خود پیش شرط ایجاد شدن چنین نظربندى می باشد.»
رفیق گرامی، موتلفه همان ارتجاع حاکم است. موتلفه همان بورژوازی تجاری است! به اعتدال گرویدن آنها تحلیل ویژه ای را میطلبد. بنظر میرسد که منظور شما از ارتجاع بنیادگرایی است!
نوشته اید: «وحدت نظر و اراده در حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران و جایگاه مبارزاتى پیگیرترین مبارزان ضدامپریالیست و خواستار ترقى اجتماعى و سوسیالیسم، در روشن ساختن مرزهاى طبقاتى نبردهاى اجتماعى و محتواى مردمى و ملى آن، نقش تعیین کننده و تاریخى ایفا می کند. ازاینرو حفظ و تحکیم وحدت نظر و اراده و قدرت سازمانى حزب توده ایران، ستون فقرات برپا داشتن جبهه وسیع ضددیکتاتورى و ضدامپریالیستى را در میهن ما تشکیل می دهد.»
باید بطور مشخص پایه نظری که میتواند بستر ایجاد وحدت گردد را ذکر کرد. گرد هم آوردن همه گونه نظرات تئوریک زیر یک سقف را نمیتوان وحدت خواند. وحدت سازمانی بدون وحدت ایدئولوژیک ناممکن است.
امیدوارم که نکات بالا سودمند درافتند.
با احترام،
ا. آذرنگ
***
جبهههاى اصلى نبرد در ایران
حاکمیت ارتجاعى ج ا مىکوشد با ابزارهاى در اختیار خود، حزباله لبنان، سلاح نفت و همچنین “تکنیک اتمى“ و …، در این کارزار نابرابر شرکت کند. حربه مقاومت در برابر تجاوز امپریالیستى اما بدون تردید تنها مقاومت مردم ایران است. در اختیار داشتن آن اما تنها با یک سیاست واقعاً ضدامپریالیستى- ملى و مردمى ممکن است. سازماندهى این مقاومت ملى تنها بدست نیروهاى مردمى و ملى ممکن مىباشد. امرى که بر لزوم تغییرات دمکراتیک واقعى در ایران و برپایى یک حاکمیت ملى و مردمى تاکید دارد. وظیفهاى در برابر میهن دوستان واقعى، مدافعال اهداف مردمى و ضدامپریالیستى انقلاب بهمن ۵٧.
٢- تحکیم حاکمیت سرمایهدارىِ وابسته به امپریالیسم که از طریق اجراى سیاستِ “تعدیل اقتصادى“ در قریب به ٢٠ سال گذشته تدارک دیده شد، اکنون با “حکم حکومتى“ آیتاله خامنهاى براى نقض غیرقانونى اصل ۴۴ قانون اساسى و یکدست شدن حاکمیت راست، تحقق یافته.
بدینترتیب شرایط تاریخى نوینى در ایران ایجاد شده است.
٣- اجراى سیاست ضدمردمى و ضدملى خصوصى و آزادسازى اقتصاد همواره با تشدید سرکوب روزافزون مردم و همچنین مقاومت آنها همراه بوده و اکنون تشدید شده است. ایجاد دادگاههاى “اختصاصى“ که توسط رئیس قوه قضایه اعلام شد و وظیفه آن تضمین اجراى این سیاست خانمانبرانداز مىباشد، جدیدترین نمودى از این واقعیت است.
۴- ارتجاع حاکم مجبور است بخاطر مواضع نیروهاى جانبدار اهداف مردمى و ضدامپریالیستى انقلاب بهمن در ایران، بخاطر زنده بودن و کماکان مطرح بودن اهداف مردمى و ضدامپریالیستى انقلاب بهمن ۵٧، همچنان با ظاهرى به اصطلاح “انقلابى“ و “ضدآمریکایى“، اجراى سیاست نولیبرال امپریالیستى را پوشش دهد و برقرارى سلطه کامل و یکدست سرمایهدارى وابسته را از انظار پنهان دارد. باوجود این ترفند قدیمىِ ارتجاع با هدف به عقبراندن انقلاب، شناخت صحنههاى اصلى نبردهاى اجتماعى در پیش ممکن و همچنین تشخیص جایگاه طبقاتى شرکت کنندگان در آن، امرى شناختنى است.
۵- مهمترین جبهههاى نبرد و مبارزات اقتصادى و سیاسى در شرایط کنونى ایران، مبارزه علیه سلطه امپریالیسم و متحدان داخلىآن، یعنى سرمایهدارىِ وابسته در حاکمیت ارتجاعى ج ا، در راس آن سرمایهدارىِ تجارىِ بزرگ و دیگر اقشار غارتگر و رانتخوار بورژوازى بوروکراتیک مىباشد.
سمتگیرى اقتصادى به سود زحمتکشان و خورده بورژوازى شهر و ده، پیشهوران و کسبه، سرمایهدارىِ ملىِ خواهانِ رشد صنایع داخلى، وظیفه عاجل و مبرم و صحنه عمده نبردهاى آینده در برابر نیروهاى دمکراتیک و ترقىخواه است. چنین سمتگیرى اقتصادى، به اتحاد دمکراتیک بین اقشار و طبقات مردمى و ملى مردم میهن ما خواهد انجامید و دمى جانبخش براى مبارزه علیه دیکتاتورىِ سرمایهدارىِ وابسته و خطر تجاوز امپریالیستى خواهد بود.
۶- سازماندهى نبرد اقتصادى و تلفیق آن با مبارزه براى آزادىهاى سیاسى و قانونى در خدمت منافع مردمى و ملى ایران، از طریق برنامه “اقتصاد ملى“ ممکن است. این مبارزات، منافع اقشار و طبقات دمکراتیک و ترقىخواه و خواستار استقلال ملى و حفظ تمامیت ارضى کشور را در جبهه ضددیکتاتورى و ضدامپریالیستى بهم پیوند زده و دسته مىکند. برنامه “اقتصاد ملى“، حفظ سرمایهها و ثروتهاى ملى که در بخش دولتى اقتصاد متمرکز گشته است، را همانقدر حفاظت و از دستبرد تاراج سرمایه مالى امپریالیستى در امان نگه خواهد داشت، که تحکیم و تقویت سرمایههاى خصوصىِ خواستار رشد اقتصادى و خواستار دفاع از اقتصادملى را تامین کرده و آن را در برابر تهاجم نولیبرال سرمایه امپریالیستى، مورد پشتیبانى قرار خواهد داد.
٧- تحقق موفق برنامه “اقتصاد ملى“، بدون برقرارى آزادىهاى دمکراتیک و قانونى، یعنى بدون ارج نهادن به حقوق انسانى و بشرى مردم میهن ما، بدون مقاومت در برابر سیاست ضددمکراتیک امپریالیسم و ارتجاع داخلى و خارجى متحد آن، بدون مبارزه علیه سیطره عنانگسیخته ارتجاع حاکم در ج ا دست نیافتنى است. لذا مبارزه براى تحقق برنامه “اقتصاد ملى“، یعنى برنامه براى اقتصادىِ دمکراتیک و ملى، روى دیگر سکه استراتژى مبارزه براى آزادى و دمکراسى و حقوق بشر را تشکیل مىدهد.
٨- باید یکى از علل ناکامى “جنبش اصلاحات“ سالهاى گذشته را در فقدان اهداف اقتصادىِ مردمىِ و ضدامپریالیستى در برنامه این جنبش دمکراتیک دانست. وجود مواضع اقتصادى در خدمت منافع مردم و علیه سیاست “تعدیل اقتصادى“ در “جنبش اصلاحات“، مىتوانست به محتواىِ تودهاىِ و طبقاتىِ مبارزات آزادیخواهانه، به استخوانبدى آن تبدیل شود و پایگاه اجتماعى آن را توسعه دهد.
مبارزات اجتماعى برپایه تلفیق مبارزات اقتصادى و سیاسى، به نوبه خود، ضرورت سازماندهى اقشار و طبقات اجتماعى ذینفع را در سازمانهاى سیاسى مربوطه خود ایجاد مىکرد و این ضرورت را براى پیشبرد و رشد جنبش قابل شناخت مىساخت.
عدم درک ارتباط بین مبارزه براى آزادىهاى سیاسى و قانونى و مسائل اقتصادى به سود مردم نزد مبارزان جنبش اصلاحات موجب آن شد که مبارزه “جنبش اصلاحات“ براى تودههاى مردم در سطح انتزاعى باقىبماند و تنها به مبارزهاى روشنفکرانه- مطبوعاتى محدود گردد.
شباهت این مبارزات روشنفکرانه در این سالها که با فداکارى و جانفشانى بسیارى از مبارزان و تلفات سنگین براى آنان همراه بود، با مبارزات روشنفکرانه “چریکى“ در سالهاى پیش از انقلاب بهمن، در عدم درک دیالکتیک ارتباط مبارزه براى آزادىهاى سیاسى و اقتصادِ دمکراتیک به سود مردم نهفته بود.
مبارزه چریکى پیش از انقلاب، ذهنگرایانه، تغییرات اجتماعى را بدون مردم همانقدر ممکن تصور مىکرد، که مبارزان جنبش اصلاحات نیز تصور کردند. اولى از “چپ“، دومى از “راست“. یکى با تفنگ، دیگرى با قلم. کمبود هر دو اما بى اعتقادى به لزوم ایجاد کردن ارتباط بین مبارزه اقتصادى و سیاسى در مبارزات اجتماعى بود، به مثابه اهرام آگاهى و تجهیز تودههاى مردم. از این ضعف تئوریک، به نادرستى عدم ضرورت سازماندهى مردم در آن دوران و هم در دوران “جنبش اصلاحات“ نتیجه شد. موفقیت در مبارزات اجتماعى اما جدا از مردم و بدون شرکت فعال و خلاق آنان، دست نیافتنى است.
٩- ضرورت تلفیق مبارزات اقتصادى و سیاسى، مبارزه براى برپایى اقتصاد دمکراتیک و دستیابى به آزادىها در دوران کنونى از این تجربه “چپ“ و “راست“ گذشته نتیجه مىشود.
١٠- عدم امکان ایجاد شدن یک جبهه مشترک در “اپوزیسیون“ خارج از کشور در همه سالهاى گذشته نیز ریشه در باقىماندن مبارزات آن در سطح سیاسى دارد. در این “اپوزیسیون“، آن بخشى که خصلتاً داراى مواضع “چپ“ مىباشد، با ترک مواضع اقتصادى بسیارى و نزدیکى به مواضع اقتصادى راست، ازجمله تائید “اقتصاد بازار“ و غیره، کوشید به توافقهایى با جریانهاى مختلف راست دست یابد. اما بنا به خصلت “چپ“ آن و حضور نیروهاى صادق چپ در درون آن، این اتحادها پا نگرفتند و در سطح کنفرانسها و با کیفیتى “کنفدراسیونى“ باقى ماندند.
١١- در حال حاضر نیز اتحاد طبقاتى با لایههاى زحمتکش شهرى و روستایى، خورده بورژوازى و همچنین سرمایهداران ملى و میهندوست مىتواند تنها در حول محور اقتصادىِ دمکراتیک و به سود مردم و میهن تحقق یافته و عملى گردد. براى دسترسى به این هدف، مبارزه براى آزادىهاى دمکراتیک و قانونى، امرى محتوایى و پیششرطىِ تفکیکناپذیر مىباشد.
١٢- ناروشنى مرزهاى نیروهاى اجتماعى در نبردهاى طبقاتى- اجتماعى در سالهاى گذشته موجب شد که ارتجاع جهانى و داخلى بتواند نبرد بین انقلاب و ضدانقلاب را به نبرد بین نیروهاى مذهبى و غیرمذهبى تبدیل ساخته و از این طریق نفوذ قدم به قدم سرمایهدارانِ وابسته به نظام سرمایهدارى جهانى را در کلیه شئون اقتصادى و اجتماعى کشور ممکن سازند. امرى که در پوشش شعارها و تحلیلهاى غیرواقعبینانه از نبرد واقعاً موجود بین انقلاب و ضدانقلاب، براى بخشهاى بزرگى از نیروهاى دمکراتیک و ترقىخواه اجتماعى نیز ناشناخته باقى ماند. اجراى این سیاست موذیانه ارتجاع با این نتیجه همراه شد که اهمیت تعیین کنندهِ ارتباط بین مبارزات اقتصادى و آزادىهاى سیاسى و دمکراتیک در پرده باقىمانده و توسط بسیارى از نیروهاى دمکراتیک شناخته و درک نشود.
١٣- تلفیق مبارزات اقتصادى به سود اقشار مردمى و ملى با مبارزات براى آزادىهاى سیاسى و قانونى، آن شیوه نبرد اجتماعى است که به تجهیز و سازماندهى نیروهاى طبقات زحمتکش و ملى مىانجامد.
در چنین نبردى، مواضع نیروهاى شرکت کننده در مبارزات اجتماعى از سطح ظاهر “آزادیىخواهى“ و آزادىخواهى ظاهرى، به عمق مبارزات اجتماعى، یعنى به مبارزه براى “آزادى اقتصادىِ“ مردم زحمتکش و خواستار ترقى اجتماعى میهن، کشانده خواهد شد. مرزهاى طبقاتى مبارزات اجتماعى برجسته شده و جایگاه نیروها و شخصیتهاى اجتماعى در آن روشن و زلال مىگردد. در جریان نبرد اقتصادى به سود نیروهاى مردمى، نیروهاى متزلزل و صادق انقلابى در لایههاى اجتماعى و یا در سطوح پائینى حاکمیت و یا در ارگانهاى در اختیار حاکمیت، قادر به شناخت متحدان طبقاتى خود مىگردند و قادر مىشوند در طول مبارزات، خود را از بندهاىِ ارتجاعى و شعارهاى دروغینِ “نبرد مذهبى- غیرمذهبى“ و امثال آن نجات دهند. در این مبارزات است که آنها به رابطه بین تضاد طبقاتى و وابستگىهاى ناشى از اعتقادهاى روحى- مذهبى خود واقف مىشوند.
١۴- کوتاهى و قصور نیروهاى دمکراتیک و ترقىخواه در زمینه عدم تلفیق مبارزه اقتصادى و سیاسى در سالهاى گذشته با عواقب ناگوار بسیارى همراه بوده است. از یک سو ارتجاع قادر شد با پنهان کردن اهداف خود در پشت ترفندهایى، مثلاً فتواى قتل سلمان رشدى، جانبدارى نیروهاى ترقىخواه جهانى از انقلاب ایران را در برابر اهداف تجاوزکارانه امپریالیسم، خنثى سازد، چنانکه براى مثال برگزارى “کنفرانس هولوکاست“ در ایران در ماه گذشته نیز به ابزار آماده ساختن افکار عمومى جهان براى فرود آمدن ضربهِ تیغِ امپریالیسم تبدیل شده است که بر فراز ایران و سرمردمان آن در گشت و گدار است. تردیدى نباید داشت که امپریالیسم تمام توان خود را در کشاندن سیاست خارجى ج ا به ماجراجویى بکار مىبرد، همانطور که امپریالیسم آمریکا عراق را به سوى حمله به کویت راند.
١۵- ازسوى دیگر، نشناختن ضرورت تلفیق نبردهاى اقتصادى به سود منافع مردم و منافع ملى کشور در دو دهه گذشته توسط نیروهاى دمکراتیک و انقلابى میهن ما با مبارزه براى آزادىهاى دمکراتیک و قانونى، موجب آن شده است که نیروهاى دمکراتیک و خواستار ترقىاجتماعى در داخل و خارج از کشور، ناخواسته در موارد بیشمارى خود را در کنار نیروهاى ارتجاعى، از خواستاران سلطنت گرفته تا مبلغان دستگاههاى تبلیغاتى امپریالیستى (صداى آمریکا، بىبىسى و …) بیابند و براى توجیه “دمکرات“ بودن خود، از وقوع انقلاب بهمن عذرخواهى کرده و اظهار تاسف کنند.
١۶- به کوشش بسیار نیاز است براى آنکه بتوان نیروهاى دمکراتیک و ترقىخواه را به جایگاه واقعى آنان در نبردهاى اجتماعى جلب کرد و به لزوم تلفیق مبارزات اقتصادى به سود مردم و مبارزه براى آزادىهاى دمکراتیک و قانونى معتقد ساخت. در این زمینه وظیفه سنگین و پربارى در برابر همه نیروهاى میهن دوست وجود دارد، بهویژه در برابر چپ انقلابى و سازمان سیاسى آن، یعنى حزب توده ایران.
١٧- وحدت نظر و اراده در حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران و جایگاه مبارزاتى پیگیرترین مبارزان ضدامپریالیست و خواستار ترقى اجتماعى و سوسیالیسم، در روشن ساختن مرزهاى طبقاتى نبردهاى اجتماعى و محتواى مردمى و ملى آن، نقش تعیین کننده و تاریخى ایفا مىکند. ازاینرو حفظ و تحکیم وحدت نظر و اراده و قدرت سازمانى حزب توده ایران، ستون فقرات برپا داشتن جبهه وسیع ضددیکتاتورى و ضدامپریالیستى را در میهن ما تشکیل مىدهد.
باید به سیاست ارتجاعى “اقتصاد بازار“ که در دو دهه گذشته به انقلاب تحمیل شد و اهداف مردمى- دمکراتیک و در خدمت عدالت اجتماعى را لگدمال ساخت، پایان داده شود!
این سیاستى بود در خدمت منافع ضدانقلاب! اتحاد دمکراتیک مردم علیه آن و براى دستیابى به آزادىهاى سیاسى و قانونى را برپا داریم!
«پیروزى انقلاب و ساختمان جامعهاى دمکراتیک و مبتنى بر عدالت اجتماعى در تضاد آشتىناپذیر با خواست امپریالیسم و کلان سرمایهداران مذهبى و غیرمذهبى قرار دارد …» (نورالدین کیانورى، سخنى با همه تودهاىها، “راه توده“ دوره دوم، مهرماه ١٣٧٣)