شنبه, شهریور ۳۱

نفس جالوت به شمارش افتاده

 من امروز در مورد موضوعی سخن می‌گویم که فکر می‌کنم یکی از خطرناک‌ترین موضوعات دوران ما است و آن جنگ ترکیبی علیه چین است که از طرف ایالات متحده آمریکا تحمیل شده و تبعات مهمی برای دوران ما به همراه خواهد داشت. مسئله بر سر برتری است.  بلافاصله پس از جنگ دوم جهانی  دولت ایالات متحده و وزارت امور خارجه‌اش  یک سلسله از متونی را منتشر کردند و در آنها توضیح دادند که هدفِ قدرتِ آمریکا کسب سرکردگی است − آنها خود این عبارت را به کار بردند. این هدف سیاست‌ ایالات متحده بود و همان‌طور که اسناد دولتی نشان می‌دهد، در طول سال‌ها نیز تغییر نکرد.

 من امروز در مورد موضوعی سخن می‌گویم که فکر می‌کنم یکی از خطرناک‌ترین موضوعات دوران ما است و آن جنگ ترکیبی علیه چین است که از طرف ایالات متحده آمریکا تحمیل شده و تبعات مهمی برای دوران ما به همراه خواهد داشت. مسئله بر سر برتری است.  بلافاصله پس از جنگ دوم جهانی  دولت ایالات متحده و وزارت امور خارجه‌اش  یک سلسله از متونی را منتشر کردند و در آنها توضیح دادند که هدفِ قدرتِ آمریکا کسب سرکردگی است − آنها خود این عبارت را به کار بردند. این هدف سیاست‌ ایالات متحده بود و همان‌طور که اسناد دولتی نشان می‌دهد، در طول سال‌ها نیز تغییر نکرد.

 

 

 

 

 

تارنگاشت عدالت

منبع: دنیای جوان

۲۷ ژانویه ۲۰۲۱

از : ویجای پراشاد

 

ایالات متحده آمریکا خطر از دست دادن قدرت خود را با تشدید ستیزه‌جویی علیه چین جبران می‌کند

من امروز در مورد موضوعی سخن می‌گویم که فکر می‌کنم یکی از خطرناک‌ترین موضوعات دوران ما است و آن جنگ ترکیبی علیه چین است که از طرف ایالات متحده آمریکا تحمیل شده و تبعات مهمی برای دوران ما به همراه خواهد داشت. مسئله بر سر برتری است.  بلافاصله پس از جنگ دوم جهانی  دولت ایالات متحده و وزارت امور خارجه‌اش  یک سلسله از متونی را منتشر کردند و در آنها توضیح دادند که هدفِ قدرتِ آمریکا کسب سرکردگی است − آنها خود این عبارت را به کار بردند. این هدف سیاست‌ ایالات متحده بود و همان‌طور که اسناد دولتی نشان می‌دهد، در طول سال‌ها نیز تغییر نکرد.

چهار زمینه برتری

سعی و کوشش ایالات متحده آمریکا طی ۷۰ سال گذشته پس از پایان جنگ دوم جهانی تحقق بخشیدن به هدف نامبرده بود که در واقع تا حدی زیادی نیز به واقعیت پیوست. فارغ از این که در مورد زوال ایالات متحده چگونه بیاندیشیم، این کشور هنوز یکی از قدرتمندترین کشورهای جهان است. ولی این قدرت دارای جوانب مختلفی است که باید مورد بررسی و توجه قرار گیرد. اول این‌که ایالات متحده هنوز دارای نفوذ وکنترل زیادی بر ترافیک بین‌المللی اطلاعات است و هم‌زمان با آن چین را یک کشور اقتدارگرا معرفی کرده و ادعا می‌کند که شرکت‌ فناوری چینی مانند "هواوای" احتمالاً  دارای فعالیت‌های نظارتی است و در زندگی خصوصی مصرف‌کنندگان دخالت می‌کند و مردم به سادگی این ادعا را می‌پذیرند در حال که ما می‌توانیم ثابت کنیم که درست این دولت ایالات متحده آمریکاست که از روابط تنگاتنگ با کنسرن‌هایی چون گوگل و دیگر شرکت‌های فناوری برخوردار است. این اطلاعات را ما از طریق "ادورارد سنودن" کسب کردیم که پروژه PRISM را افشأ کرد. لذا دولت آمریکا با شرکت‌های فناوری همکاری می‌کند تا به حریم خصوصی مردم نفوذ کند. و واشنگتن هنوز ادعا می‌کند  که کنترل ترافیک اطلاعات توسط این کشور برای دنیا بسیار مهم است.

دوم این‌که ایالات متحده آمریکا هنوز بزرگترین قدرت‌نظامی در جهان است. اگر بودجه سازمان‌های جاسوسی را نیز در نظر بگیریم بودجه تسلیحاتی این کشور تقریباً یک بیلیون دلار خواهد بود که بیشتر از کل بودجه بسیار از کشورها روی‌هم است.

سومین ستون پایداری قدرت ایالات متحده  سیستم مالی است. با این‌که در اروپا سیستم سوئیفت وجود دارد (یک شبکه مطمئن ارتباط از راه دور که عمدتاً مورد استفاده بانک‌هاست) با این‌حال ایالات متحده  آن چنان قدرتی اعمال می‌کند، که می‌تواند در اروپا به کمک اقدامات ثانوی مثلاً در مورد ایران و یا ونزوئلا سیستم مالی را فلج سازد. ۵۵٪ تراکنش‌های تجارتی در سطح جهان  هنوز به دلار صورت می‌گیرد. هم‌زمان با آن ایالات متحده نفوذ عظیمی  بر صندوق بین‌المللی پول که رسماً مستقل نامیده می‌شود، اعمال می‌دارد. ونزوئلا در ارتباط با مشکلات ناشی از همه‌گیری درخواست سوبسید و کمک‌های ضدبحران کرد. این درخواست با اشاره به این‌که دولت در کاراکاس به رسمیت شناخته نشده، رد شد. این واقعاً یک استدلال جالب بود زیرا که سازمان ملل متحد  مشروعیت دولت کاراکاس را به رسمیت شناخته ولی دولت ایالات متحده آن را رد می‌کند. در نتیجه صندوق بین‌المللی از وزارت امور خارجه آمریکا تبعیت می‌کند و نه از سازمان ملل متحد.

چهارم این که ایالات متحده مضاف براین‌ها  هنوز از امکانات زیادی برای استفاده از علوم و تکامل فناوری برخوردار است و در هنجارسازی‌های بین‌المللی در این زمینه‌ها نقش غالب ایفأ می‌کند. ما شاهدیم که با وجود ریزش اقتدار این کشور، هنوز افول واقعی  قدرت آمریکا فرا نرسیده است. مشکل تنها ترامپ نیست. این مشکل خیلی پیش از او وجود داشت. در ایالات متحده آمریکا توده انتخاب‌کننده دانش‌ستیزی وجود دارد که از مبدأ «استثنأگرایی آمریکایی» حرکت می‌کند و اصلاً به فکر آن نیست که یافتن راه حل‌های مشترک بین‌المللی ضروریست.

یک غول نوین

درست در زمانی که روز به روز بیشتر از وجهه ایالات متحده کاسته می‌شود، ما شاهد صعود چین می‌باشیم. در چهار− پنج سال گذشته دانش و فناوری در چین جهش عظیمی به جلو تجربه کرده. در حال حاضر چین  در  ثبت پتنت‌ نزد نهادهای بین‌المللی مربوطه در سطح جهان دارای رتبه اول است. موضوع دیگری که آن هم بسیار نوین است تولید مقالات علمی در چین است که در این زمینه نیز چین دارای رتبه اول می‌باشد. چین در فناوری  در زمینه‌های روبات، G5 ارتباطات از راه دور و در فناوری تولید انرژی در صدر کشورها قرار دارد. در این زمینه‌ها  کشور جهش بزرگی انجام داده و برخی از دستگاه‌های آن یک یا دونسل از دیگر کشورها جلو افتاده است و بدین‌سان تهدید جدی برای ایالات متحده آمریکا و همین‌طور شرکت‌های فراملیتی اروپایی به شمار می‌رود.

چین از اروپا و آمریکا سبقت می‌گیرد و این تهدید بزرگی برای سرمایه‌داری است. از این رو برخورد با چین و مانع شدن از رشد و تکامل این کشور با منافع مادی خبرگان غرب همگرایی دارد و اصلاً به فقدان رعایت اسرار اطلاعاتی  و یا رفتار اقتدارگرایانه چین در شین‌یانگ و یا هنگ‌کنگ ارتباطی ندارد. این‌ها در واقع نعل وارونه زدن است که بخشی از جنگ اطلاعاتی می‌باشد تا انظار عمومی را از موضوع اصلی، یعنی این‌که چین از نظر علم و صنعت در جهان رتبه اول را احراز کرده، منحرف نماید. در طول حکومت "باراک اوباما" کوشش شد قرارداد مشارکت تجارت فراپاسیفیکی به امضأ برسد که چین را از شرکت در آن محروم می‌کرد. در چارچوب این سیاست راهبردی اقیانوس هند – آرام، ایالات متحده کوشش کرد با هندوستان، ژاپن، و استرالیا همکاری کند و بعد ترامپ آمد و با جنگ تجارتی خود فشار بر چین را افزایش داد.

چین قادر بود به خوبی بر همه‌گیری فایق آید. صندوق بین‌المللی پول براین نظر است که ۶۰٪ رشد جهانی در چین به وقوع می‌پیوندد. "بیجینگ" قرارداد تجارتی پاسیفیکی خود را با کشورهایی که مردمش یک سوم جمعیت جهان را تشکیل می‌دهند آماده کرده. سیاست راهبردی ترامپ و ناتوانی و ضعف در مقابل همه‌گیری  به این صعود کمک کرد. و در عین حال ما شاهدیم که کشورهایی چون هندوستان و یا استرالیا خود را تسلیم سیاست‌های خارجی ایالات متحده کرده‌اند ولی مهم‌ترین صحنه نبرد  بین آمریکا و چین، آسیا نیست. در آسیا هم‌اکنون کشورها موضع خود را مشخص کرده‌اند. مهم‌ترین صحنه‌های جنگ، آمریکای لاتین و اروپا، همین‌طور آلمان است که هنوز همه مواضع به وضوح مشخص نیست. آیا آلمان در سیاست خارجی و اقتصادی خود به فرامین ایالات متحده گردن خواهد نهاد؟  و یا این که یک رابطه باز و آزاد با چین برقرار خواهد کرد؟ باید منتظر شد و دید.  ایالات متحده آمریکا سیاست راهبردی را دنبال می‌کند که حتی احتمالا به جنگ با چین خواهد انجامید. این وضعیت بسیار خطرناک است و چپ‌ها در جهان اجازه ندارند آن را مورد اغماض قرار دهند.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *