شنبه, شهریور ۳۱

پس از ترامپ نوبت روسیه

 گنادی زیوگانف: پس از این که بایدن به حساب ترامپ رسید، علیه روسیه به پا خواهد خاست… چندین دهه است که افسانه زیبایی در مورد دمکراسی آمریکایی می‌شنویم. هشدار می دهم این فقط یک افسانه است، یک روایت جعلی که با میلیونها بار کپی در سطح جهان ترویج گردیده است و ما امروز شاهد پایان این افسانه‌ که به یک کمدی تراژیک تبدیل شده و نه تنها ایالات متحده آمریکا بلکه تمام جهان را به بی‌ثباتی تهدید می‌کند، روبرو هستیم.

 گنادی زیوگانف: پس از این که بایدن به حساب ترامپ رسید، علیه روسیه به پا خواهد خاست… چندین دهه است که افسانه زیبایی در مورد دمکراسی آمریکایی می‌شنویم. هشدار می دهم این فقط یک افسانه است، یک روایت جعلی که با میلیونها بار کپی در سطح جهان ترویج گردیده است و ما امروز شاهد پایان این افسانه‌ که به یک کمدی تراژیک تبدیل شده و نه تنها ایالات متحده آمریکا بلکه تمام جهان را به بی‌ثباتی تهدید می‌کند، روبرو هستیم.

 

 

 

 

تارنگاشت عدالت

منبع: لینکه تسایتونگ
۱۹ ژانویه ۲۰۲۱
از: آندری پولونین http://kpfr.ru

 

اعتراضات هواداران ترامپ در واشنگتن که به حمله به کاپیتول انجامید، می‌تواند پیامدهای ناگواری برای مسکو به همراه داشته باشد. در ایالات متحده آمریکا نوعی افراطی‌گرایی در بخشی از جامعه رشد می‌کند و قطبی شدن نظرات تقریباً در مورد کلیه موضوع‌ها در جریان است. بنا بر گزارشات  مرکز تحقیقات پیو  ۸۰٪  شهروندان آمریکایی که حزب دیگری را انتخاب می‌کنند با «ارزش‌های اساسی و اهداف آمریکا به طور کل موافق نیستند.»

در چنین وضعیتی  دستگاه دیپلماسی جو بایدن  حتماً نیازمند به یک دشمن خارجی خواهد بود که به عنوان بز عزازیل برای شهروندان ناراضی عمل کند. و این امری محرز است که این نقش به عهده روسیه نهاده خواهد شد. سخنگوی  مجلس نمایندگان  خانم "نانسی پلوسی" هم اکنون گفته که مسکو دارای اسناد محکوم کننده‌ای در مورد ترامپ «که نوکر پوتین است» در اختیار دارد.

در سال ۲۰۲۱ چه انتظاری از آمریکا داریم و آمریکا با چه روبرو خواهد شد؟

رئیس حزب کمونیست فدراسیون روسیه می‌گوید: «چندین دهه است که افسانه زیبایی در مورد دمکراسی آمریکایی می‌شنویم. هشدار می دهم این فقط یک افسانه است، یک روایت جعلی که با میلیونها بار کپی در سطح جهان ترویج گردیده است و ما امروز شاهد پایان این افسانه‌ که به یک کمدی تراژیک تبدیل شده و نه تنها ایالات متحده آمریکا بلکه تمام جهان را به بی‌ثباتی تهدید می‌کند، روبرو هستیم.»

من از کشوری سخن می‌گویم که وسیعاً با سلاح‌های هسته‌ای مسلح است، کشوری که مردمش ۳۹۰ میلیون سلاح کمری در اختیار دارند، کشوری که با ناآرامی‌هایی روبرو  شد که در یک تحریک به خوبی سازمان یافته در حمله به کاپیتول به اوج خود رسید.

من در گذشته در دانشگاه‌های مختلفی در ایالات متحده سخنرانی کردم. من کتابی زیر عنوان «دویست سال رویای آمریکایی» نوشتم و می‌خواستم در مقام دانشمند و فیلسوف  تحقیق کنم چه واقعیتی در پس این ادعا نهفته است که آمریکا باید سرمشق جهان باشد.  من به این نتیجه رسیدم: هرچند روسای جمهور آمریکا، دولتها و سخت‌افزارهای نظامی این کشور تغییر یافته‌اند ولی دو گرایش همیشه ثابت مانده: بسط و گسترش کشور به خارج با تسخیر سرزمین‌های بیگانه و پرووکاسیون‌های خوب حساب‌شده.

در حقیقت هیچ دلیلی موجود نیست که کسی ادعا کند که ایالات متحده آمریکا یک مدل دمکراسی است. امروز دیگر چشم جهان به این واقعیت باز می‌شود. و بسیار مهم است که این ادراک، ستون پنجم در روسیه، که همراه یلتسین و گارباچف و یاکولف و شوارنادزه در ارکستر عمو سام به تبلیغ دمکراسی  غربی پرداخته و به کشور خود خیانت کردند را نیز دربر گیرد.

مشکل دمکراسی آمریکایی چیست؟

قانون اساسی که توسط پدران موسس آمریکا تهیه شد، با تضمین آزادی کلام، مطبوعات و اجتماعات آغاز می‌شود ولی باید درک کنید: همه این پدران موسس  از برده‌داران بزرگ بودند و مسئله تنها بر سر حقوق و دمکراسی برای توانگران یعنی برای ثروتمندان بود، بقیه مردم موظف بودند در خدمت ثروتمندان باشند.

می‌توان پرسید، ستون فقرات اقتصادی آمریکا کدام بود؟  اولین کالاهایی  که به کمک آن‌ها آمریکا نردبان ترقی را پیمود پنبه و تنباکو بود. این اساس توسط میلیون‌ها برده سیاه‌پوست  پدید آمد که از افریقا به آنجا آورده شده بودند. بسیاری از بردگان در انبارهای کشتی‌های بخاری جان خود را از دست دادند. مسیر کشتی در اقیانوس را ممکن بود با وجود کوسه‌ها تعیین کرد که اجساد بردگان به دریا افکنده را می‌بلعیدند.

و قبل از آن، برای تسخیر قاره، آمریکایی‌ها پوست سر ۴ میلیون سرخپوست را کندند. مقامات دولتی برای هرسرخ‌پوست کشته شده انعام می‌پرداختند. به اصطلاح دمکراسی آمریکایی بر این پایه یعنی بر پایه انقراض و ریشه‌کن کردن بومیان و «وحشی‌های» آمریکایی و استثمار و استعمار لگام گسیخته مردم افریقا رشد کرد.

جنبه دیگر این «دمکراسی » جنگ داخلی بسیار خونین بین شمال و جنوب و به دنبال آن کشورگشایی  آمریکا بود. می‌توان به خاطر آورد که "مانهاتن" به هلندی‌ها،  فلوریدا به اسپانیایی‌ها، تگزاس و کالیفرنیا به مکزیک تعلق داشت.  ایالات متحده در بندر هاوانا انفجاری در کشتی جنگی خود "ماین" صورت داد تا بتواند جنگ علیه اسپانیا را آغاز کند و سپس نه تنها کوبا  بلکه فیلیپین را نیز اشغال کند.

کوتاه بگوییم، آمریکا با اعمال خشونت و تعقیب علیه ناخواندگان ولی به هیچ وجه با دمکراسی پا به جهان گذارد. بیهوده نبود که قانون اساسی آمریکا به برده‌داری ۱۰۰ سال مشروعیت بخشید و ۱۵۰ سال زنان در ایالات متحده فاقد هرنوع حقوقی بودند و تازه در سال ۱۹۲۰ اجازه یافتند در انتخابات شرکت کنند و آنهم نه همه! آن‌چه که مربوط به حقوق سیاه‌پوستان می‌شد، آنها تا سال‌های دهه ۱۹۷۰ از استفاده از وسائط نقلیه عمومی محروم بودند و اتوبوس‌های ویژه خود را داشتند.

باید اضافه کرد که رفاه آمریکایی  در قرن ۲۰ به دنبال دو جنگ جهانی مقدور شد که آمریکایی‌ها به ثروت افسانه‌ای دست یافتند. در طی جنگ دوم جهانی آمریکا بابت هر سرباز کشته شده شوروی ۲۰۰ دلار  «بدست می‌آورد». و پس از جنگ دوم جهانی ایالات متحده آمریکا جنگ سرد علیه ما به راه انداخت  و تقریباً ۳۰ انقلاب «مخملی» سازماندهی کرد، که رژیم‌های نامطلوب را سرنگون کرده و در سطح جهان دولت‌های دست‌نشانده به کار ‌گمارد.

این آن باتلاق سیاسی است که امپراتوری درنده آمریکا در آن پا به عرصه وجود نهاد. و اوایل دهه ۱۹۹۰  به دنبال خیانت رهبران ما  − نابودی سرزمین شوراها و تاراج ثروت‌های آن – از روبرویی با بحران دیگری در امان ماند.

 

ولی آیا در تاریخ دورانی وجود داشت که ما با ایالات متحده آمریکا همکاری داشته باشیم؟

در سال ۱۹۱۸  پس از جنگ جهانی اول "وودرو ویلسون" پیشنهاد کرد که امپراتوری روسیه به ۲۰ بخش تقسیم شود و به طور کارا خصوصی سازی گردد. این پیشنهاد زیاد عطر و بوی دمکراسی نمی‌پراکند در حقیقت مسئله برسر ویرانی قدمت هزار ساله کشور بود.

بلشویک‌ها کشور را نجات دادند. لنین کشور را علیه همه مقاومت‌ها به شکل نوین اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی  زیر پرچم کار و عدالت متحد کرد. این امر در اولین کنگره خلق‌ها  −  اولین کنگره همه خلقی شوروی −  صورت گرفت.  سپس آمریکایی‌ها واقعاً به ما اعلان جنگ کردند. آنها کشور ما را تازه در سال ۱۹۳۳ به رسمیت شناختند.

در خلال دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ آمریکا با رکود سنگین اقتصادی روبرو شد. رئیس جمهور جدید فرانکلین دلانو روزولت  یک سیاست‌مدار دوراندیش بود. او هنگامی که فرماندار نیویورک بود، در خفا «سرخ» و «کمونیست» نامیده می‌شد زیرا  که Temporary Emergency Administration را ایجاد کرده بود تا به خانواده بیکاران کمک کند.

روزولت مشاورینی به مسکو اعزام داشت تا تجربیات کشور شوراها را تحصیل کنند و آنها آمدند و از دستاوردهای مدرن سازی‌ لنینی − استالینی متعجب گشتند.

در پایان روزولت ایده‌های زیادی، از جمله برنامه ریزی استراتژیک را از رهبران شوروی اقتباس کرد. از جمله به همین دلیل ایالات متحده آمریکا در جنگ دوم جهانی  در مبارزه علیه فاشیسم به اتحاد جماهیر شوروی پیوست.

ولی همکاری ما زیاد طول نکشید. اطلاعات موثقی در دست است که روزولت در آوریل سال ۱۹۴۵ وقتی که دیگر برای سرمایه آمریکایی سودمند نبود خیلی ساده از کار برکنار شد. شایعه است که مسموم شده بود. تصادفی نیست که جسدش مورد کالبدشکافی قرار نگرفت. پس از آن مکارتیسم استابلیشمنت آمریکا را از کلیه  کسان از جمله دانشمندان و هنرمندانی که  به اتحاد شوروی سمپاتی داشتند تصفیه کرد. آنها بی‌رحمانه با چپ‌های آمریکایی برخورد کردند و آنها را به زندان افکندند.

آیا اکنون ما با مک‌کارتیسم نوینی روبه رو خواهیم شد؟

جای تردید نیست. در خور نگرش است که CNN در سال ۱۹۹۳ نه تنها خمپاره‌باران مجلس دومای روسیه توسط تانگ‌ها را  به طور زنده پخش کرد. بلکه ما در  تحقیقات خود به این حقیقت دست یافتیم که دوربین‌های فیلم برداری خیلی زودتر از وقایع ۳ و ۴ اکتبر  در مکان‌های مناسب در پیرامون خانه شوراها تعبیه شده بود.

آمریکایی‌ها در تلویزیون نشان دادند که چگونه مجلس مشروع و قانونی ما  بمباران می‌شود و چگونه باند یلتسین با خونریزی قدرت خود را تثبیت و دستاوردهای شوروی را نابود می‌کند. این جنایت نمایش داده شد و تقویت و ترغیب گردید. دو روز پس از تیراندازی‌ها وزیر امور خارجه آمریکا "وارن کرسیتوفر" به مسکو سفر کرد. یلتسین در کرملین از او استقبال کرد و کریستوفر او را در آغوش گرفت و گفت که چقدر آمریکایی‌ها برای عزم راسخ رهبر روسیه ارزش قایلند. این درسی بود برای دورویی و بدبینی ولی نه برای دمکراسی.

در سال ۲۰۱۴ ما در "مایدان" در کییف شاهد مورد مشابهی بودیم که معاون وزیر امور خارجه آمریکا خانم "ویکتوریا نولاند" بیسکویت و پول بین کودتاگران توزیع می‌کرد و نظاره می‌کرد که چگونه اوکرائینی‌های ستیزگر افراد برکوت (نیروهای ویژه پلیس اوکرائین) را به قتل می‌رسانند.

امروز این تحریکات در خود آمریکا صورت می‌گیرد. در آنجا دو قبیله − نوگلوبالیست‌های جو بایدن و  سرمایه ملی – با یکدیگر درگیر شده‌اند. نوگلوبالیست‌ها همان قبیله‌ای است که در سال ۱۹۹۰ روسیه را خفه کرد. آنها مردم جهان را گله‌ای تصور می‌کنند که باید آن را با شوک الکتریکی رام کرد تا بتوان دستورات خود را تحمیل نمود. اکنون این قبیله با ترامپ دست به یخه شده است.

من حتی یک لحظه طرفدار ترامپ نیستم ولی اطمینان دارم، آنچه در کاپیتول رخ دادیک تحریک خوب سازمان یافته توسط تیم بایدن بود. هیچ‌کس مانع از ورود متعارضین نشد. پلیس عقب نشینی کرد و به آنها اجازه داد چند شیشه را خورد کنند. بایدن فوراً از ترامپ خواست که هواداران خود را آرام کند. ترامپ سخنرانی کرد  و از مردم خواست متفرق شوند. قائله خوابید ولی نمایندگان کنگره فوراً به سالن بازگشتند و پیروزی بایدن را اعلام کردند و «ساحره سوزان» آغاز شد.

ولی بیش از همه واقعیت دیگری مرا متاثر می‌سازد.

رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، بزرگترین کشور جهان  همراه چمدان اتمی زیر بغل، ربوده شد و از دسترسی به رسانه‌های اجتماعی محروم گردید. ترامپ نمی‌توانست به مردم و یا به ارتش رجوع کند. دیوانه کننده است که رئیس کشوری نتواند به ملتش رجوع کند! وقتی که دمکرات‌ها در ایالات متحده آمریکا چنین رفتاری با فرد اول مملکت خود روا دارند، هرکس دیگری را زیر لگد خرد خواهند ساخت!

چرا اتفاقاتی که اکنون در ایالات متحده رخ داد، برای روسیه مهم است؟

زیرا بعد از ترامپ نوبت ما خواهد رسید. روسیه از طرف مقامات آمریکایی هم‌اکنون دشمن شماره یک معرفی شده است. در چنین وضعیتی طبیعتاً مهم‌ترین هم‌پیمانان روسیه ارتش، نیروی دریایی و مجتمع صنعتی نظامی است ولی اصولاً این امر صادق است که بدون انسجام و همبستگی درونی،  کشورما قادر نخواهد بود از حاکمیت و منافع خود دفاع کند. مطمئنم که کلیه نیروهای مترقی  در روسیه  کوشش‌های خود را متمرکز کرده و با انرژی و حرارت بیشتری فعالانه اقدام خواهند کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *