نویسنده: کنوت ملنتین
۱۹ سپتامبر ٢٠٢٠
کتاب آقای بولتون، این مشاور سابق امنیتی و جنگافروز بدنام که به آلمانی هم ترجمه شده بالغ بر ۵۹۲ صفحه و ٣٨ صفحه زیرنویس و لیست اسامی است.
دعواهای حقوقی
{styleboxjp}وزارت دادگستری که در ابتدا نمیخواست خبر آغاز بازرسی و تحقیق را تأیید کند، در ماه ژوئن به اتهام اینکه بولتون وقایع، اظهارات و اسنادی را که «محرمانه» طبقهبندی شده بود، منتشر کرده، تهدید به شکایت کرده بود{/styleboxjp}. البته اینطور به نظر میرسید که پس از ماه ها بررسی دقیق نسخه کتاب به وسیلۀ نماینده شورای امنیت ملی خانم «الن نایت» و پس از اینکه نویسنده کتاب پیشنهاداتی را برای تغییر برخی از قسمتها پذیرفت، مشکل برطرف شده باشد. این رویکرد برخوردی استاندارد در مورد انتشارات کارمندان سابق دستگاه دیپلماسی ایالات متحده آمریکا است.
واشنگتن پست روز ١۷ ژوئن گزارش داد که خانم «نایت» بازبینی خود را روز ٢۷ آوریل به پایان رسانده و به نظر او نسخه کتاب دیگر حاوی اطلاعات محرمانه نیست. ولی این حکم در بین اعضای شورای امنیت ملی ایجاد مقاومت کرد. یک بازبینی دیگر نسخه کتاب به دستور جانشین بولتون «رابرت اوبراین» صورت گرفت. {styleboxjp}در پایان این نتیجه حاصل شد که نسخه کتاب هنوز دارای اطلاعات محرمانه است{/styleboxjp}.
روز ٢٠ ژوئن، یعنی چند روز قبل از انتشار رسمی کتاب، دادگاه کشوری در واشنگتن دیسی به نفع نویسنده و ناشر حکم صادر کرد. شکایت وزارت دادگستری رد شد و تمام این وقایع تبلیغ بسیار خوبی برای کتاب شد، که در همان هفته اول بیش از ۷٨٠ هزار نسخه آن به فروش رفت.
اینکه از آغاز مجدد بازرسی و تعقیب قانونی در شرایط کنونی چه سودی نصیب دولت ایالات متحده خواهد شد، معلوم نیست. روزنامه نیویورک تایمز روز سهشنبه گزارش داد که وکلای وزارت دادگستری و شورای امنیت ملی نگرانند و تردید خود را اعلام کرده اند. برخی از تردیدها بیشتر به این خاطر است که موضعگیری سخت ترامپ علیه کتاب بولتون به بازرسی و تحقیق رنگ انتقامجویی سیاسی میبخشد. میلیاردر عجیب و ناروال روز ٢٣ ژوئن، یعنی سه روز قبل از اعلام حکم دادگاه در توئیت خود نوشت که مشاور امنیتی سابق وی «یک چاپلوس متملق کاملاً سوخته» است که پس از ضبط اموالش باید به زندان افکنده شود، زیرا «به خاطر کسب سود، اطلاعات کاملاً محرمانهای را افشاء میکند.»
پیش از آن {styleboxjp}ترامپ روز ١٨ ژوئن در توئیت خود نوشته بود کتاب بولتون از «دروغ و داستانهای جعلی» تشکیل میشود{/styleboxjp}. میتوان ثابت کرد که «او تا روزی که اخراج شد، فقط از من تعریف کرده بود.» بولتون «یک فرد دستوپا چلفتی بدخُلق و بیادب است که آرزو میکند جنگ را آغاز کند.» منطقاً نمیتوان این تعیین مشخصات را رد کرد، فقط ترامپ فراموش کرد اشاره کند که مشاور امنیتی سابق او بیش از ٢٠ سال است که با این مشخصات معروف است و ترامپ او را در سال دوم حکومت وارد ستاد خود کرد.
بولتون نویسنده تمام و کمالی نیست
بولتون وکیل دادگستری است. اولین شغل دولتی او در سال ١٩٨٢/١٩٨٣ در دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان به عنوان دستیار مدیر آژانس ایالات متحده برای توسعه بینالمللی (USAID) برای هماهنگی برنامه و سیاست بود. USAID بخشی از وزارت امور خارجه است که مرجع رسمی برای کمکهای غیرنظامی برای کشورهای خارجی و توسعه و تکامل است. ولی در واقع از بودجه آن بخشهایی از دو حزب بزرگ کنگره و سازمانهایی حمایت مالی میشوند که در خارج از کشور فعالیتهای تخریبی انجام میدهند. عجیب است که کلیه این تأسیسات که عمدتاً از طرف دولت کمکهای مالی دریافت میکنند، به عنوان NGO یعنی سازمانهای غیردولتی معرفی میشوند.
در دور دوم حکومت رونالد ریگان، از سال ١٩٨۵ تا ١٩٨٨ بولتون در مقام معاون دادستان کل کشور در وزارت دادگستری به کار اشتغال داشت. در دوران ریاست جمهوری جورج بوش، بولتون از ٢٣ ماه مه سال ١٩٨٩تا ٢٠ ژانویه ١٩٩٣ یعنی تا پایان دوره ریاست جمهوری بوش، معاون وزیر در امور سازمانهای بینالمللی در وزارت امور خارجه بود.
جان بولتون هنگامیکه در دوران حکومت جورج دبلیو بوش از ١١ مه ٢٠٠١ تا ٣١ ژوئیه ٢٠٠۵ معاون وزیر در امور کنترل تسلیحاتی و امور امنیت بینالمللی وازرت امور خارجه به کار اشتغال داشت، مورد توجه محافل گستردهتری قرار گرفت. در این دوران {styleboxjp}در ماه مارس ٢٠٠٣ جنگ عراق آغاز شد که با یک دروغ مبنی بر اینکه صدام حسین دارای سلاح شیمیایی است، آماده و توجیه گردید{/styleboxjp}. در این تبلیغات بولتون مستقیما شرکت داشت. علاوه برآن، او با مذاکرات ۶ جانبه سرگرم بود و شخصاً در آن شرکت داشت تا کره شمالی را به متوقف ساختن فعالیتهای هستهای خود وادارد. شرکت کنندگان در این مذاکرات عبارت بودند از ایالات متحده آمریکا، روسیه، جمهوری خلق چین، ژاپن و کره جنوبی.
{styleboxjp}در اواسط فوریه ٢٠٠٣ بولتون طی یک سفر رسمی به اسرائیل قول داد که دولت آمریکا پس از «حل» مشکل عراق به «حساب» سوریه، ایران و کره شمالی نیز خواهد رسید{/styleboxjp}. او در واقع به فشار رییس دولت اسرائیل آریل شارون گردن نهاد که بیشتر راغب بود که ایالات متحده قبل از عراق اول به ایران حمله کند.
از ٢ اوت ٢٠٠۵ تا ٣١ دسامبر ٢٠٠۶ بولتون سفیر ایالات متحده در سازمان ملل متحد بود. او در واقع به دلیل بیپروایی و صراحت اظهارات خود که سازمان ملل متحد را تحقیر میکرد، آنرا زاید میشمرد و خواستار انحلال آن بود، به این مقام رسید. بوش و وزیر امور خارجه او کاندولیسا رایس با انتصاب بولتون در واقع قصد داشتند سازمان ملل متحد را «خانهتکانی» کنند. طبق رسم متعارف مقام سفیر در سازمان ملل متحد باید مورد تأیید سنا قرار گیرد. شهرت این «سوپر عقاب» عمداً بیتربیت حتا در آن زمان به قدری بد بود که با وجود اکثریت جمهوریخواه در سنا انتصاب وی مورد قبول واقع نشد. از اینرو بوش از تعطیلات پارلمانی استفاده کرد تا با وجود این، اراده خود را تحمیل کند. در پایان سال ٢٠٠۶ دیگر به قدری افتضاح رخ داده بود که این ضددیپلمات معتقد از مقام خود مستعفی شد.
{styleboxjp}بولتون به عنوان سومین مشاور امنیتی ترامپ ۵۱۹ روز از ٩ آوریل ٢٠١٨ تا ١٠ سپتامبر ٢٠١٩ به کار اشتغال داشت{/styleboxjp}. مشاورین قبلی یکی «مایکل تامس فلین» بود، که پس از کمتر از یک ماه باید میرفت، چون در مورد ارتباط خود با سفارت روسیه به FBI دروغ گفته بود و پس از او سرلشگر «ریموند مکماستر» بود. وقتی او در طی کنفرانس امنیتی مونیخ در اواسط فوریه ٢٠١٨ اعلام کرد که دخالت روسیه در سازوکار انتخاباتی ریاست جمهوری در سال ٢٠١۶ «انکارناپذیر» ثابت شده کاسه صبر ترامپ لبریز شد و او را نیز از ستاد خود بیرون افکند.
در دوران حکومت ترامپ و فعالیت بولتون از جمله خروج ایالات متحده از قرارداد برجام که در سال ٢٠١۵ به امضاء رسیده بود و تبعات آن، سه نشست رؤسای جمهور ترامپ و کیم یونگ اون، قطع کمکهای آمریکا به پروژههای فلسطینی و سازمان کمک به آوارگان فلسطینی UNRWA در اوت ٢٠١٨، انتقال سفارت آمریکا از تلآویو به اورشلیم، به رسمیت شناختن اپوزیسیون ونزوئلایی «خوان گوایدو» به عنوان «رییسجمهور موقت ونزوئلا» و برنامههای جنگ علیه ونزوئلا، ضربه نظامی به ایران پس از اینکه در ژوئن ٢٠١٩ ایران یک پهپاد آمریکایی را از آسمان به زمین کشید، که در ابتدا مورد تأیید ترامپ قرار گرفت و سپس لغو شد و همینطور کوششهای ناشیانه ترامپ برای ورود به مذاکره با ایران صورت گرفت.
{styleboxjp}بولتون همینطور ماهها تعامل و مذاکره با طالبان افغانی را در دوحه پایتخت قطر تجربه و تحلیل کرد و با تمام قوا از توافق کتبی ممانعت به عمل آورد{/styleboxjp}. او خوشحال بود که ترامپ مذاکرات را که تقریباً تا سطح امضای قرارداد رسمی پیشرفت کرده بود، روز ۷ سپتامبر ٢٠١٩ قطع کرد و آنرا «مرده» اعلام داشت. روز ١٠ سپتامبر ٢٠١٩ استعفاء و یا عزل بولتون به دست رییسجمهور (بسته به اینکه نسخه کدام طرف محور قرار داده شود) صورت گرفت. آنچه را که نهایتاً برای این کنارهگیری تعیین کننده بود، نویسنده کتاب اعلام نمیکند. همینطور ترامپ در توئیت خود بسیار پر رمز و راز به موضوع میپردازد: «من دیروز غروب به جان بولتون اعلام کردم که خدمت او در کاخ سفید دیگر مورد نیاز نیست. من مانند دیگران در دستگاه دیپلماسی با بسیاری از پیشنهادات او کلاً موافق نبودم …»
بنا بر گزارش مطبوعات روز ۴ اکتبر ٢٠١٩ در اسلامآباد پایتخت پاکستان، بار دیگر ملاقاتی بین فرستاده ویژه وزارت امور خارجه در امور افغانستان، «زلمای خلیلزاد» که در افغانستان به دنیا آمده و در آنجا نیز رشد کرده، و طالبان صورت گرفت. روز ٢٨ نوامبر ٢٠١٩ ترامپ طی یک دیدار غیرمترقبه از نیروهای نظامی این کشور در افغانستان به مناسبت روز شکرگزاری، آغاز دور جدید مذاکرات را وعده داد. دور جدید روز ۶ دسامبر ٢٠١٩ آغاز شد و روز ٢٩ فوریه ٢٠٢٠ با امضای یک قرارداد به پایان رسید. بولتون با خشم در توئیت خود نوشت: «این توافق یک "ریسک غیرقابل قبول برای شهروندان غیرنظامی ایالات متحده آمریکاست. این یک قرارداد به سبک قراردادهای اوباما است. مشروعیت بخشیدن به طالبان علامت غلطی به تروریستهای داعشی و القاعدهای و دشمنان آمریکا به طور کلی است."» ترامپ انتقاد مشاور امنیتی سابق خود را طی یک کنفرانس مطبوعاتی پاسخ داد و گفت: «این شانس به او داده شد، ولی او از آن استفاده نکرد.»
گزارش دقیق
کتاب بولتون مانند یک کار پرشور و تقریباً اجباری فردی با یک آرشیو دقیق و جدول زمانی درجه یک به نظر میرسد. ملاقاتها و مشاورتها نه فقط با تاریخ، بلکه با ساعت و نام مهمترین شرکت کنندگان ثبت شده است. بسیاری از اظهارات را او در طول ملاقات و یا بلافاصله پس از آن روی کاغذ آورده است. در فصل آخر کتاب بولتون «روند بررسی و بازبینی» کتاب را که قبل از انتشار آن صورت گرفته بود، توضیح میدهد و مینویسد در بسیاری از موارد درخواست تغییر متن در این رابطه بود که در توصیف مذاکرات با ترامپ یا با همکاران کابینه و یا با سیاستمداران و دیپلماتهای خارجی علامت نقل قول برداشته شود و یا به نقل قول غیرمستقیم تغییر یابد. تنها «در موارد بسیار نادری» که برخی اطلاعات که «تنها برای ترامپ بسیار دردناک مینمود و یا میتوانست به برخورد غیرمجاز تعبیر شود، پرانتز گرفته شد.»
یکی از نقاط ضعف کتاب بولتون این است که انسان باید به طور کلی بداند و یا تحقیق کند که صحبت از چیست و پیشزمینۀ گفتوگوها و از جمله چارچوب مادی و زمانی آنها کدام است. شیوه برداشت ذهنی و صریح بولتون و تحقیر شمردن مدام دیپلماسی در کنار علاقه و عشق او به «راهحلهای» نظامی تا اندازهای غریب به نظر میرسد ولی به دلیل صداقتش در عینحال روشنگرانه است. او زیاد وقت خود را به صابون زدن به هدر نمیدهد، بلکه با تیغ تیز خشک میتراشد.
بولتون در سال ٢٠٠۷ کتابی به نام «تسلیم گزینه نیست» منتشر کرد که نوعی زندگینامه او محسوب میشود. در کتاب جدید او گذشتهاش به طور کلی نقشی ایفاء نمیکند و داستان مستقیماً با پیروزی ترامپ روز ٨ دسامبر ٢٠١٨ آغاز میشود. در طول کارزار انتخاباتی از نزدیکان ترامپ به گوش بولتون رسانده شده بود که او به عنوان «وزیر امور خارجه» مورد بحث است. یکی از لایل تعیین کننده برای این تصمیم این بود که بولتون به عنوان تحلیلگر و مفسر در فرستنده محبوب ترامپ، فوکسنیوز به شدت به نفع ترامپ وارد صحنه شده بود. آن دو تا آن لحظه شخصاً با یکدیگر آشنا نبودند در برخی از گفتوگوها در رابطه با معرفی کتاب سخن از «پایان دوستی بین دو مرد» است. این حرف کاملاً بیمعنی است. {styleboxjp}بولتون و ترامپ هرگز با یکدیگر دوست نشدند، البته بعید هم نیست که هیچیک از آن دو دوستی هم نداشته باشند{/styleboxjp}.
در همان فاز نخست ریاست جمهوری ترامپ که روز ٢٠ ژانویه ٢٠١۷ آغاز شد، بولتون در کاخ سفید ظاهراً کاملاً آزاد به رفتوآمد پرداخت. مخاطب مستقیم او قبل از همه «رییس سیاستگذاران» رییسجمهور «استیفن بانون» و رییس ستاد ترامپ «راینهولد ریچارد پریبوس» بودند. بولتون این دوران را بسیار بامزه تعریف میکند: «جوّ موجود مرا به یاد زندگی در ساختمان دانشجویی میاندازد که افراد به اطاقهای دیگران رفتوآمد داشتند و در مورد همه چیز سخنپراکنی میکردند. (…) مطمئناً این آن کاخ سفیدی نبود، که من از دولتهای گذشته میشناختم.»
اینکه «قرار بود بولتون به عضویت تیم درآید» حداقل به گفته خود او، از همان لحظه اول معلوم بود. نویسنده از «مایکل پنس»، معاون رییسجمهور نقل قول میکند که در همان ملاقات اول به او خوشآمد گفته و اظهار داشته بود: «واقعاً خوشحالم که شما به ما میپیوندید.» ولی تازه روز ١۷ فوریه ٢٠١۷ به همت پادرمیانی «بانون» اولین گفتوگوها با رییسجمهور در ویلای او در «مار۔آ۔لاگو» در فلوریدا صورت گرفت. «ترامپ خیلی صمیمی به من خوشآمد گفت و اظهار داشت که به من احترام میگذارد و با رغبت مایل است مرا برای پست مشاورت امنیت ملی در نظر بگیرد.»
انسانهای بالغ علیه ترامپ
تا این وعده سرانجام به واقعیت بپیوندد یک سال طول کشید. ظاهراً ترامپ صددرصد مطمئن نبود. از تعریفهای بولتون چنین برمیآید که رییسجمهور مایل بود او را برای مقام کم مسؤولیتتری مثلاً معاون وزیر امور خارجه، در نظر گیرد ولی بولتون تصریح کرده بود که او تنها در مقام وزیر امور خارجه و یا مشاور امنیت ملی حاضر به همکاری است. همینکه بولتون روز ٩ آوریل ٢٠١٨ به این مقام رسید، فوراً با تلاطمهایی روبهرو شد: پس از متهم کردن ارتش سوریه به استفاده از سلاح شیمیایی فوراً ضربه نظامی مطرح شد. طبیعتاً موضع بولتون مشخص بود. البته بنا بر اظهارات او اینطور به نظر میرسد که کوششهای زیادی هم برای مجاب کردن رییسجمهور لازم نبود، به ویژه اینکه بریتانیا و فرانسه نیز فوراً آمادگی خود را اعلام کردند. نیمهشب ١٣ به ١۴ آوریل ٢٠١٨ جنگندههای این سه کشور اهدافی را در سوریه بمباران کردند.
{styleboxjp}مسؤولیت بعدی بزرگ بولتون ملاقات بین ترامپ و کیم جونگ اون روز ١٢ ژوئن ٢٠١٨ در سنگاپور بود{/styleboxjp} که از آغاز ماه مارس در نظر گرفته شده بود. چند روز قبل یعنی روز ٢٨ فوریه ٢٠١٨ بولتون در روزنامه والاستریت جورنال مقالهای زیر عنوان The Legal Case for Striking North Korea First (پرونده حقوقی برای اینکه اول به کره شمالی حمله شود) منتشر کرد و خواستار ضربه شدید اول به جمهوری دمکراتیک کره شد. این مقاله ظاهراً از وجهه او در مقابل ترامپ نکاهید و حتا شاید به ترامپ کمک کرد.
اگر واقعاً اینطور بوده، آنچه که ما در مورد ذهنیت و شیوه عملکرد رییسجمهور شنیده ایم، تأیید میشود: ترامپ در جهت تحقق بخشیدن به رؤیای خود، یعنی بغرنجترین مشکلات را در گفتمان حضوری با رهبران رقیب حل کردن، تهدید به نابودی را که مو بر اندام انسان سیخ میکرد، توأم مینمود. از اینرو او روز ٨ اوت ٢٠١۷ طی یک کنفرانس مطبوعاتی در کلوپ گلف خود تعریف کرد که اگر «کیم» از ادامه تکامل سلاحهای هستهای خود منصرف نشود، کره شمالی دچار «خشم و آتشی» خواهد شد، که جهان به خود ندیده است. یک ماه بعد او در سخنرانیاش در مقابل مجمع عمومی سازمان ملل اعلام کرد: «اگر آمریکا مجبور شود از خود و همپیمانانش دفاع کند، کره شمالی را کاملاً نابود خواهد کرد.» و اکنون او فردی را به عنوان مشاور امنیت ملی خود منصوب کرده بود که با غرور لقب سوپر عقاب را با خود حمل میکرد و در سال ٢٠٠٢ «پایان نهایی کره شمالی» را به عنوان هدف سیاسی ایالات متحده آمریکا تعریف کرده بود. این اقدام کاملاً به نفع «سیاست کاربردی مذاکرات» ترامپ بود.
این کتاب پاسخ به این سؤال را که آیا ترامپ اساساً به جز این کار، نقش دیگری برای مشاور امنیت ملی خود در نظر گرفته بود؟، حداقل مبهم میگذارد. البته ظاهراً ترامپ به طور فردی نظر اعضای «تیم» خود را در مورد مشکلاتی جویا میشد ولی نهایتاً تا چه حد اظهارنظر آنها روی تصمیمهای او تأثیر میگذاشت، مشخص نیست. علاوه بر این، ترامپ حتا وقتی کسی او را ظاهراً برای گام مشخصی جلب کرده بود میتوانست نظر خود را در طول روز و یا زودتر تغییر دهد و حتا عکس آن را به اجرا درآورد.
بولتون اگر در سازوکار انتخاباتی ۲٠١۵/٢٠١۶ ترامپ به این امر واقف نشده بود، اکنون باید خیلی سریع درمییافت. {styleboxjp}تصویری که او از رییسجمهور ترسیم میکند، تصویر فردی از نظر فکری ناپخته است که مطلقاً صلاحیت اجرای مقام پرمسؤولیت و سخت ریاست جمهوری را ندارد{/styleboxjp} و حداقل این زحمت را نیز به خود نمیدهد که کسب اطلاع کند و سطح دانش خود را گسترش بخشد. در صفحات اول کتاب او جملهای از «چارلز کراوتهامر» ستوننویس نقل میکند، که علاقهاش به شدت عمل در سیاستهای خارجی و حمایت متعصبانه از راستهای افراطی اسرائیلی بسیار به او شباهت دارد. «کراوت هامر به من گفت از اینکه روزی رفتار ترامپ را رفتار یک نوجوان ١١ ساله نامیده، اشتباه کرده. گمان او ده سال با واقعیت فاصله داشته. رفتار ترامپ مانند یک طفل یک ساله است. همه چیز به وسیلۀ منشوری بررسی میشود که به نفع او است.»
فیلمهایی وجود دارند که در آنها افراد کاملاً نامناسب به دنبال یک سلسله از اتفاقهای خندهدار سهواً پاپ و یا رییسجمهور آمریکا میشوند. ترامپ توانست این طرح را به برکت ثروت میلیاردی و اظهارات پوپولیستی خود خطاب به بخشهای بزرگی از «آمریکای سفید» نژادپرست، متعصب و شوینیست، جامعه عمل بپوشاند. توقعات و توهمات بسیاری از نمایندگان دستگاه سیاسی که میتوان ترامپ را به کمک «محور افراد بالغ» (بولتون از این عبارت بارها استفاده میکند) به مسیر درست و مطلوب هدایت کرد، جامه عمل نپوشید. «بچه چموش» از چنگ آنان لیز خورد و فرار کرد. از نظر سیاست داخلی این وضعیت بسیار فاجعهبار است. با این حال، اینرا که اگر نه ترامپ، بلکه افرادی چون بولتون سکان سیاست خارجی را در دست داشتند اوضاع بهتر از این بود، میتوان غیرمحتمل و شاید حتا غیرممکن دانست. کتاب نامبرده تأیید جامع این نتیجهگیری است.