یکشنبه, مهر ۱

چنگ‌اندازی به اوروآسیا

 برخی از شخصیت‌ها در تاریخ جهان زیاد جدی گرفته نمی‌شوند. حافظه مشترک که به وسیلۀ صنف تاریخ‌شناسان معتبر نمایندگی و مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌گیرد، در وهله اول دولتمردانی را در مرکز توجه خود قرار می‌دهد که جنگ‌های زیادی به راه انداخته و کشورهای متعددی را ویران و خلق‌های زیادی را نابود کرده اند. رهبرانی که از جنگ پرهیز کرده و برعکس زندگی خود را وقف بهبودی وضعیت زندگی هم‌میهنانشان نموده اند، برای این تاریخ‌شناسان زیاد اهمیتی ندارند. شاید بتوان «نیکیتا سرگیویچ خروشچف» را که از سال ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۴ سکان امور شوروی را در دست داشت، از این نوع دولتمردان محسوب کرد.

 برخی از شخصیت‌ها در تاریخ جهان زیاد جدی گرفته نمی‌شوند. حافظه مشترک که به وسیلۀ صنف تاریخ‌شناسان معتبر نمایندگی و مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌گیرد، در وهله اول دولتمردانی را در مرکز توجه خود قرار می‌دهد که جنگ‌های زیادی به راه انداخته و کشورهای متعددی را ویران و خلق‌های زیادی را نابود کرده اند. رهبرانی که از جنگ پرهیز کرده و برعکس زندگی خود را وقف بهبودی وضعیت زندگی هم‌میهنانشان نموده اند، برای این تاریخ‌شناسان زیاد اهمیتی ندارند. شاید بتوان «نیکیتا سرگیویچ خروشچف» را که از سال ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۴ سکان امور شوروی را در دست داشت، از این نوع دولتمردان محسوب کرد.

 
 
 
 
 
 
 
تارنگاشت عدالت
 
نویسنده: هرمان پلوپا
ترجمه و تلخیص: خ. طهوری
 
 
فصل دهم کتاب «چنگ‌اندازی به اوروآسیا»، علل پشت پردۀ جنگ‌های دایمی علیه روسیه در کتابخانۀ «عدالت» منتشر شد.

برای مطالعۀ این اثر ارزنده به این نشانی مراجعه کنید:

 
 
 
*****

فصل دهم

گردش روح «راپالو» در بن …
«اگر من در مسکو با صدای بلند سرفه کنم، فوراً می‌شنوم چگونه همکاران غربی‌ام، راپالو، راپالو! فریاد می‌زنند.»
(هانس کرول، سفیر سابق آلمان فدرال در مسکو)

برخی از شخصیت‌ها در تاریخ جهان زیاد جدی گرفته نمی‌شوند. حافظه مشترک که به وسیلۀ صنف تاریخ‌شناسان معتبر نمایندگی و مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌گیرد، در وهله اول دولتمردانی را در مرکز توجه خود قرار می‌دهد که جنگ‌های زیادی به راه انداخته و کشورهای متعددی را ویران و خلق‌های زیادی را نابود کرده اند. رهبرانی که از جنگ پرهیز کرده و برعکس زندگی خود را وقف بهبودی وضعیت زندگی هم‌میهنانشان نموده اند، برای این تاریخ‌شناسان زیاد اهمیتی ندارند.

شاید بتوان «نیکیتا سرگیویچ خروشچف» را که از سال ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۴ سکان امور شوروی را در دست داشت، از این نوع دولتمردان محسوب کرد. او ۱۱ سال سرنوشت اتحاد شوروی را رقم زد ولی آن‌چه از او در خاطره‌ها مانده فردی است که گویا در مجمع عمومی سازمان ملل با کفش خود روی میز می‌کوبید و بر روی‌هم زیاد قابل جدی گرفتن نبود. غلیان خشم او و همین‌طور برخی از اظهارات کودکانه او شهرت دارد. او مانند رییس‌جمهور ایالات متحده «دونالد ترامپ» که می‌خواست گرینلاند را خریداری کند، فردی تکانشی و احساسی بود ولی تحولات مثبتی را برای خلق‌های اتحاد شوروی کلید زد.

تسلیحات متعارف کم‌تر، بازدارندگی اتمی بیش‌تر
… {styleboxjp}خروشچف بودجه عظیم تسلیحاتی را کاهش بخشید. او درست سیاست راهبردی رییس‌جمهور آمریکا آیزنهاور را دنبال کرد{/styleboxjp}. برای بازدارندگی مهاجمین احتمالی دولت او نیروی هوایی مدرن و فن‌آوری موشکی جدید را تقویت کرد و همه آن‌ها را به کلاهک‌های هسته‌ای مسلح نمود و در عوض درست مانند آیزنهاور تسلیحات متعارف را شدیداً کاهش بخشید. نیروی دریایی روی آب را تقریباً از بین برد در عوض ناوگان زیردریایی عظیمی بر پا ساخت. ارتش به شدت لاغر شد و نیروهای نظامی این کشور در کشورهای خارجی به میهن بازگردانده شدند.

{styleboxjp}بیش‌ترین علاقه خروشچف متوجه بهینه‌سازی کشاورزی بود{/styleboxjp}. سرمایه‌گذاری‌های دولتی در کشاورزی دو برابرونیم افزایش یافت. او قحطی‌های خانمان‌برانداز گذشته در اتحاد شوروی را مد نظر داشت و علاوه برآن، اتحاد شوروی وابسته به واردات غله از ایالات متحده و کانادا بود که این کشور را با خطر باج‌خواهی مواجه می‌کرد. دولت خروشچف منطقه وسیع بایری در سیبری و قزاقستان را به سرزمین‌های زراعی تبدیل کرد که محصولات غله این کشور را در سال دوبرابر کرد.
 
سیاست خارجی و دفاعی کارآمد زیر رهبری خروشچف
پس از مرگ استالین سیاست خارجی اتحاد شوروی تغییر یافت. {styleboxjp}رهبران شوروی در سال ۱۹۵۴ غرب را با درخواست خود برای پیوستن به پیمان نظامی ناتو متعجب کردند{/styleboxjp}. آیا نیات آن‌ها واقعاً جدی بود؟ و آیا این درخواست یک دخالت متناقض نبود؟ به هر حال این گام، گامی غیرمعمول بود. ۱۹۵۵ شوروی استقلال اتریش را که تا آن لحظه در اشغال شوروی بود، اعلام کرد و از این طریق یک شریک اروپایی همیشگی برای خود فراهم کرد. در همان سال آلمان نیز فرمال مستقل اعلام شد و به عضویت ناتو درآمد. ولی خروشچف با این حال صدراعظم آلمان را به مسکو دعوت کرد.


در تابستان سال ۱۹۶۲ باز هیجان شدیدی به وجود آمد: شوروی‌ها در کوبا موشک‌های برد متوسط با کلاهک‌های اتمی مستقر کرده اند! ترس و وحشت از یک جنگ اتمی بسیار بزرگ بود. در خاطر بسیاری از مردم این‌طور باقی مانده که خروشچف حمله کرده بود و کندی جوان، معقول و با متانت به مدیریت بحران پرداخته بود و روس‌ها را مؤدبانه ولی قاطع از کوبا بیرون رانده بود. خروشچف بازنده استراتژیک و اخلاقی محسوب می‌شد. ولی در اینجا یک جنبه  بسیار مهم همیشه و بسیار با رغبت به فراموشی سپرده می‌شود: {styleboxjp}قبل از این‌که روس‌ها در کوبا موشک و کلاهک‌های هسته‌ای مستقر کنند، نیروهای نظامی ایالات متحده آمریکا در سال ۱۹۵۹ موشک‌های برد متوسط که هر یک ۲۵ کلاهک هسته‌ای با خود حمل می‌کرد، در ایتالیا و ترکیه مستقر کرده بود{/styleboxjp}. کلاهک‌های هسته‌ای در ترکیه در نزدیکی دریای سیاه مستقر شده بود یعنی تقریباً در مرز اتحاد شوروی. تا این لحظه هیچ‌یک این‌قدر به دیگری نزدیک نشده بود. خروشچف به هیچ‌وجه نمی‌توانست چنین وضعیتی را بپذیرد. او برای این‌که آمریکایی‌ها را بر سر عقل آورد باید مقابله به مثل می‌کرد. فاصله رأس شمالی کوبا  از سواحل فلوریدا فقط ۱۵۰ کیلومتر است. در نتیجه در ژوئیه ۱۹۶۲  در غرب کوبا بر روی‌هم ۶۴ موشک با برد متوسط مجهز به کلاهک‌های هسته‌ای آماده شلیک بود. طی مذاکرات محرمانه دو قدرت بزرگ جهانی بر سر یک وضعیت برد – برد به توافق رسیدند. خروشچف می‌توانست بدون مزاحمت موشک‌های خود را از کوبا خارج کند و در مقابل آمریکایی‌ها سلاح‌های هسته‌ای تحریک کننده خود در کرانه‌های دریای سیاه را از منطقه خارج کردند. تنها نکته منفی از نظر روس‌ها این بود که باید در مورد خروج سلاح‌های هسته‌ای آمریکا از ترکیه اکیداً سکوت را مراعات می‌کردند و خروشچف نتوانست در طول حیات سیاسی خود از این پیروزی چشم‌گیر علناً بهره‌برداری کند! با این حال شوروی از بحران کوبا موفق و پیروزمند بیرون آمد.

مغازله با آلمان غربی
{styleboxjp}مشکل دولت‌ها در غرب این است که اغلب بین آن‌ها و مردمشان یک شبکه عظیم فراآتلانتیکی عنکبوتی تنیده شده که رسانه‌ها، گروه‌های لابی‌گر، اندیشکده‌ها، فعالین سیاسی، نمایندگان مجلس، انجمن‌های صنعتی، بانک‌ها و غیره را دربر می‌گیرد{/styleboxjp}. برای این که بتوان از این هزارتویه خارج شده و اقدامات دیگری که شبکه عنکبوتی مایل به قبول آن نیست، انجام داد، باید از کانال‌های خصوصی و غیررسمی استفاده کرد. آدنائور در سال ۱۹۶۳ در ضیافتی سفیر شوروی «سمیرنف» را به گوشه‌ای برد. ۵ ماه پس از آن قرار بود آدنائور از صدارت کناره‌گیری کند. او در خلوت به «سمیرنف» گفت که مایل است در پایان دوره صدراعظمی خود روابط کشورش را با اتحاد جماهیر شوروی آشکارا بهبود بخشد.


وزرای ارهارد «شک و تردید شدید» خود را علیه دیپلماسی محرمانه او اعلام داشتند و  از او خواستند «از توقعات خود بکاهد.» حزب سوسیالیست متحده ( آلمان دمکراتیک) به وسیلۀ عضو دفتر سیاسی «آلبرت نوردن» طی یک کنفرانس مطبوعاتی دست به افشاگری زد و به سابقه ننگین نازیسم رییس‌جمهور وقت آلمان غربی، «هاینریش لوبکه» اشاره کرد که به عنوان اطلاعات از سوی «آچوبای» در روزنامه ایزوستیا انتشار یافت. البته این اطلاعات در مورد لوبکه تا حدی غلوآمیز بود و بخشاً تصحیح شد ولی برای اخلال در روند تنش‌زدایی کافی بود و سفیر ضدکمونیست آلمان در مسکو، «هورست گوپر» را برآن داشت تا خواستار اخراج نمایشی خبرنگار ایزوستیا در بن شود.

«مأموریت محرمانه» مطلقاً علنی آچوبای
در واقع فقط جمع کوچکی متشکل از حداکثر ده نفر باید از سفر «آچوبای» به آلمان با مأموریت مطلقاً محرمانه اطلاع می‌داشتند. ولی سر و کار ما اینجا با مطبوعات بود. وقتی که آچوبای در فرودگاه دوسلدورف از هواپیما پیاده شد، از او مانند یک میهمان رسمی دولت استقبال گردید. صدها خبرنگار در راهرو فرودگاه در انتظار او بودند و قصد سفر او را جویا می‌شدند. دلیل رسمی سفر او ملاقات با همکاران مطبوعاتی در روزنامه‌های دمکرات مسیحی‌ بود ولی همه می‌دانستند که خروشچف خبر بسیار مهمی برای ارهارد ارسال کرده است! آیا داماد خروشچف واقعاً فرستاده مناسبی برای این مأموریت بسیار حساس بود؟ در این مورد می‌توان تردید داشت. «آچوبای» ظاهراً  آخرهای شب و پس از پنجمین لیوان ویسکی مطالب تکان دهنده‌ای مطرح کرده بود. او گویا گفته بود: ما روس‌ها شما اروپایی‌ها را در مقابل مغول‌ها حفظ کردیم و در حالی‌که ما مبارزه می‌کردیم، شما توانستید در کمال آرامش رشد و ترقی کنید … و سپس با نظر به انگیزه «راپالو»: شماها با فن‌آوری و قابلیت سازماندهی خود می‌توانید به ما کمک کنید تا اقتصاد شوروی را دوباره به حرکت درآوریم؛ و سپس پیام کاملاً روشنی را بیان کرده بود که قبل از ملاقات با ارهارد اعلام شد: شما  از نظر مالی و در بازسازی زیرساخت‌ها به ما کمک کنید و در عوض ما وحدت دو آلمان را مقدور می‌سازیم. {styleboxjp}درست ۲۰ سال بعد میخائیل گارباچف پیشنهاد مشابهی به صدراعظم وقت، هلموت کهل کرد{/styleboxjp}. …

افول و سقوط خروشچف
تاریخ مصرف خروشچف به پایان رسیده بود. «ولفگانگ لئون‌هارد» طی قدردانی پراحساسی یک سال پس از سقوط خروشچف لب کلام را این‌طور بیان کرد: «با تغییر شرایط، شخصیت او -مردی خودساخته، مبلغ و تحریک‌گر- دیگر ویژگی‌های لازم یک رهبر را عرضه نمی‌کرد. یک سلسله از تصمیمات خطا در بخش‌های مختلف، شیوه عملکرد هیجان زده‌اش و نحوه رهبری سیاسی او مقاومت و مخالفت محافل اجتماعی مختلفی را برانگیخته بود.»

با سلب قدرت از خروشچف، افول اتحاد شوروی آغاز شد
پس از پایان جنگ، ایالات متحده آمریکا اقدامات تحریمی شدیدی علیه اتحاد شوروی و کشورهای سوسیالیستی به اجرا گذارد. ولی همان‌طور که هفته‌نامه «دی تسایت»  در سال ١٩۵۵ نوشت، این اقدامات بیش‌تر به ضرر آمریکایی‌ها تمام شد، زیرا «به جای این‌که توان نظامی و تسلیحاتی شوروی را تضعیف کرده و رشد و تکامل اقتصادی این کشور را به عقب افکند، این تحریم‌ها برعکس اقتصاد شوروی را تقویت کرد و به دین سان شوروی‌ها مجبور شدند لوازم و تجهیزات نظامی خود را که می‌توانستند از خارج وارد کنند، خود تولید نمایند.»

برمبنای همین تأملات {styleboxjp}اتحاد شوروی در دوران حکومت استالین و بعضاً خروشچف از این مصاف پیروز بیرون آمد ولی پس از آن اتحاد شوروی به جای توسعه و تعمیق فن‌آوری پیشرفته و ترغیب و تقویت قشر متوسط مستحکم از سال ١٩۶۴ به بعد روزبه‌روز بیش‌تر به کشور صادرکننده خالص مواد خام تبدیل شد{/styleboxjp}: «در سال ١٩۶۰ مهم‌ترین فرآورده‌های صادراتی شوروی ماشین، دستگاه‌های صنعتی، تجهیزات و وسایل حمل‌ونقل … و یا محصولات فلزی بود؛ ١٩۸۵ صادرات این کشور عمدتاً (۵۳٪) نفت و گاز بود و مطابق با آن تقریباً ۶۰٪ واردات شامل ماشین و فلز و محصولات مصرفی صنعتی بود. این کشور به مستعمره تولید کننده انرژی اقتصادهای پیشرفته صنعتی تبدیل شده بود.» تحت شرایط معمولی این عقب‌گرد در همان دهه ١٩۷٠ باید ورشکستگی کشور را نهایی می‌کرد ولی در اثر صعود شدید قیمت نفت در دهه ١٩۷٠ این روند به تعویق افتاد. اتحاد شوروی فرجه‌ای یافت ولی دیگر برای کسی خطری  ایجاد نمی‌کرد. غرب حتی به شرق پول پمپاژ کرد. اتحاد شوروی  اکنون به عنوان عرضه کننده ارزان‌قیمت انرژی و در ضمن بهانه‌ای برای تشدید مسابقه تسلیحاتی بسیار محبوب شده بود و از این‌رو در جبهه اورآسیایی آرامش گمراه کننده‌ای حاکم شد.

در واقع از اواسط دهه ١٩۶۰ ایالات متحده تنها ابرقدرت باقیمانده محسوب می‌شد ولی به طور هم‌زمان یک چالشگر دیگر ایالات متحده وجود داشت که کوشش‌های او نیز به شکل دردناکی سترون ماند. اینجا صحبت از رییس‌جمهور فرانسه ژنرال شارل دو گل است که ما در فصل بعدی به او خواهیم پرداخت.

 
 
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *