یکشنبه, مهر ۱

تحلیلی از نقش سیاسی و اجتماعی بورژوازی

از نظر ماهوی باید بگوییم که در دوره مصدق به علت قطع درآمد نفت و کاهش بودجه دولت، وضع مالی خرده بورژوازی تحت فشار شدید قرار گرفت و از آنجا که مصدق علاقه‌ای به خلقی کردن مبارزه خصوصاً از جهت قطع یا تحدید قدرت سرمایه‌داری وابسته و بزرگ نداشت، حاضر نبود که در نظام مالکیت به نفع دهقانان تهیدست تجدیدنظر کند و به عکس با وضع قانون هر گونه کوشش برای عدم پرداخت سهم مالک را با تهدید به زندان و تبعید پاسخ گفت، لذا قشرهای پایینی نیز از ادامه مقاومت به ستوه آمدند و روش حمایت از مصدق را ادامه ندادند.

از نظر ماهوی باید بگوییم که در دوره مصدق به علت قطع درآمد نفت و کاهش بودجه دولت، وضع مالی خرده بورژوازی تحت فشار شدید قرار گرفت و از آنجا که مصدق علاقه‌ای به خلقی کردن مبارزه خصوصاً از جهت قطع یا تحدید قدرت سرمایه‌داری وابسته و بزرگ نداشت، حاضر نبود که در نظام مالکیت به نفع دهقانان تهیدست تجدیدنظر کند و به عکس با وضع قانون هر گونه کوشش برای عدم پرداخت سهم مالک را با تهدید به زندان و تبعید پاسخ گفت، لذا قشرهای پایینی نیز از ادامه مقاومت به ستوه آمدند و روش حمایت از مصدق را ادامه ندادند.

 

 

 

 

 

تارنگاشت عدالت
 
منبع: دنیا، نشریۀ سیاسی و تئوریک کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران، شمارۀ ۲، ۱۳۶۰
 
 
این نوشتار بخشی از مقاله طولانی‌تریست که به بررسی نقش بورژوازی ایران در ۱۵۰ سال اخیر پرداخته است. بخش کنونی هم از دیدگاه تاریخی و هم برای ارزیابی عملکرد هیأت حاکمه جمهوری اسلامی ایران، سودمند است. تأکیدها همه جا از تارنگاشت «عدالت» است.
 
 
*****
 
 
تحلیلی از نقش سیاسی و اجتماعی بورژوازی در نهضت‌های قرن اخیر
 
 
بررسی پیدایش و تکامل بورژوازی ایران و نقش او در نهضت‌های یک قرن اخیر، بحث تاریخی درباره یک طبقه رو به زوال نیست، بلکه صرف‌نظر از این‌که بورژوازی، به عنوان طبقه هنوز پایگاه‌های قدرتمندی در اقتصاد و حکومت کشور ما دارد، می‌دانیم که استثمارگران، به قول لنین: حتا «پس از نخستین شکست جدی با انرژی ده بار شدیدتر و با سبعیت و کین و نفرتی صدکرت فزون‌تر برای عودت "بهشت" از دست رفته… به نبرد دست می‌زنند (انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد. مجموعه آثار یک جلدی، ص. ۶۳۸). بدین ترتیب برای مقابله مؤثر با این طبقه باید آن‌را شناخت، روند تکامل آن‌را بررسی و نقش آن‌را در نهضت‌ها و انقلاب‌ها تجزیه و تحلیل نمود.
 
————————————
 
… هر چند در باره نهضت ملی شدن نفت و علل شکست آن پس از کودتا هیاهوی زیادی شده است ولی در واقع مبنای همه گفته‌ها چیزی نیست جز آنچه دربار و ساواک مغرضانه و به قصد ایجاد اختلاف و سؤظن بین سازمان‌ها و نیروهای مترقی و جلوگیری از اتحاد آنان منتشر کرده است.

تاکنون بررسی همه جانبه عوامل مؤثر در این نهضت و تجزیه و تحلیل علمی علل شکست نهضت فقط از طرف حزب تودۀ ایران به عمل آمده است. این حزب به عنوان یک حزب تراز نوین طبقه کارگر در پلنوم چهارم خود (در سال ۱۳۳۶) به این موضوع مهم پرداخته و سال‌های بعد نیز دنبال کار را گرفته است. آخرین بررسی علمی در باره این نهضت را ف. م. جوانشیر در رساله تجربه ۲۸ مرداد انجام داده است.

در مقابل، رهبران جبهه ملی و سایر نمایندگان بورژوازی هیچ‌گونه بررسی و انتقاد درباره این دوره نکرده و فقط به تکرار گفته‌های رسمی رژیم سابق اکتفا نموده اند و حتا بسیاری از آنان که نقش مؤثر در نهضت و دولت دکتر مصدق داشته و لاجرم از بسیاری از اسرار مطلع هستند نخواسته اند که با انتشار خاطرات خود به روشن کردن حقایق کمک کنند.

در باره انتقاد از عملکرد حزب تودۀ ایران در این دوره معمولاً بیان این حکم کلی کافی شناخته می‌شود که مصدق نماینده بورژوازی ملی بوده و در نهضت ضدامپریالیستی، طبقه کارگر و حزب متعلق به وی باید با بورژوازی متحد و مؤتلف گردند و از این جهت عملکرد حزب تودۀ ایران در اوایل نهضت ملی شدن نفت قابل انتقاد است. ولی باید گفت که صدور حکم کلی هیچ‌گونه مشکلی را حل نمی‌کند، چه مسلم است که جامعه ایران در آن دوره منحصر به طبقه کارگر و بورژوا نبوده، لذا باید سهم و نقش سایر طبقات را بررسی و مشخص کرد و به علاوه روشن نمود که ماهیت بورژوازی ایران و توان و ظرفیت ضدامپریالیستی آن تا چه حد بوده است.

بررسی روند تکامل بورژوازی در ایران نشان می‌دهد که در سال‌های جنگ دوم جهانی قشر جدیدی از بورژوازی انگل از طریق احتکار، بازار سیاه، پیمانکاری و معامله با ارتش خارجی به وجود آمد که این گروه نیز به خاطر ادامه و تحکیم سلطه اقتصادی استعماری، سرمایه خود را ناچار متوجه رباخواری، بازرگانی و خصوصاً خرید زمین و مستغلات نمودند. {styleboxjp}در سال‌های پس از جنگ بازار داخلی وسیع‌تر شد و میدان مناسب‌تری برای گسترش مناسبات سرمایه‌داری و تشدید فعالیت سرمایه‌داران ایرانی فراهم آمد و نظر بورژوازی ایران متوجه درآمد نفت شد{/styleboxjp}. و چون مشاهده می‌کرد که درآمد نفت بزرگ‌ترین منبع ارزی کشور و درآمد دولت است، لذا احساس می‌نمود که در صورت بالا رفتن سهم ایران در درآمد نفت، افزایش این درآمد می‌تواند به رونق بازار کمک کند. به همین جهت بورژوازی از شکایت برای افزایش سهم ایران و استیفاء منافع ایران شروع نمود و سرانجام به شعار ملی شدن نفت رسید.

در سال‌های پس از شهریور ۱۳۲۰ به علت خاتمه یافتن اختناق رضاخانی و آزادی نسبی، خصوصاً بر اثر مبارزات حزب تودۀ ایران و سازمان‌های وابسته به آن، طبقه کارگر ایران آگاهی طبقاتی و دانش سیاسی و تجربه مبارزاتی به دست آورد و به دنبال آن به آگاهی سیاسی و اجتماعی سایر طبقات خصوصاً روشنفکران نیز افزوده شد.

بالاخره آخرین خصیصه مهم این دوره را باید در افزایش نفوذ استعمار تازه‌نفس آمریکا جست‌وجو کرد. چه در سال‌های جنگ، آمریکا رسوخ اقتصادی و سیاسی به ایران را تشدید کرد و پس از جنگ به تحکیم و توسعه این نفوذ ادامه داد تا آنجا که صادرات آمریکا به ایران از ۱۶۱ میلیون ریال در سال ۱۳۳۰ به ۲۸۵۸ میلیون ریال در سال ۱۳۲۸ و بدبن ترتیب سهم آن در واردات ایران به بیش از یک‌سوم رسید.

تراست‌های نفتی و دولت آمریکا که در سال‌های جنگ دوم جهانی قدرت بیش‌تری کسب کرده بودند به سهمی که در غارت نفت خلیج فارس داشتند قانع نبودند و برای تجدید تقسیم نفت این منطقه می‌کوشند. از این لحاظ به خصوص {styleboxjp}ایران به عنوان بزرگ‌ترین تولیدکننده نفت منطقه در آن زمان مورد توجه شدید آمریکا قرار گرفت و بدین ترتیب رقابت و مبارزه شدیدی بین تراست‌های آمریکایی با کمپانی انگلیسی نفت آغاز شد{/styleboxjp}.

به منظور این‌که وضع طبقات و آرایش آن‌ها در جریان نهضت ملی شدن نفت مشخص گردد، بهتر است که آمار آن‌ها را نقل کنیم. در این زمینه هر چند آماری از نیمه دوم دهه ۲۰ در اختیار نداریم ولی می‌توانیم آمار سرشماری سال ۱۳۳۵ را تا حدودی در این دوره صادق بدانیم.

طبق آمار سرشماری سال ۱۳۳۵ از جمع ۱۸٫۹ میلیون جمعیت ایران کم‌تر از یک‌سوم یعنی ۵٫۹ میلیون در شهرها و ۱۳ میلیون نفر در مناطق روستایی زندگی می‌کردند. از طرف دیگر از ۵٫۹ میلیون نفر شاغلین در این سال بالغ بر ۳٫۳ میلیون نفر در کشاورزی و فقط ۸۱۵ هزار نفر در تولیدات صنعتی مشغول بوده اند. تفکیک وضع اشتغال نشان می‌دهد که در کشاورزی فقط ۳۱ هزار نفر کارفرما و حدود ۹۱۹ هزار نفر مزدبگیر و حدود ۱٫۸ میلیون نفر کارکنان مستقل یعنی خرده مالک و یا زارع سهم‌بر بوده اند.

از جمع شاغلین در شهرها ۴۴۶ هزار نفر مزد و حقوق‌بگیر در بخش صنعتی و کم‌تر از ۱۴ هزار نفر کارفرمای صنعتی بوده اند و جمع کارکنان در صنعت، حمل‌ونقل، معدن یعنی اعم از کارگران و کارمندان حدود ۵۱۰ هزار نفر و تعداد کارفرمایان حدود ۱۵ هزار نفر بوده است. در مقابل باید توجه داشت که در همین موقع ۳۵۵ هزار نفر در سطح کشور در بخش بازرگانی شاغل بوده اند که از این تعداد ۸ هزار نفر کارفرما و ۶۲ هزار نفر مزد و حقوق‌بگیر و بالاخره قسمت عمده آنان یعنی ۲۶۰ هزار نفر مغازه‌دار کوچک بوده اند.

این ارقام نشان می‌دهد که در آن موقع عده کارگران صنعتی و هم‌چنین بورژوا بسیار کم بوده و در واقع اکثریت ساکنان شهرها را خرده بورژوازی تشکیل می‌دادند. و این وضع بسیار طبیعی است، کما این‌که لنین در مقاله‌ای به مناسبت چهلمین سال کمون پاریس، فرانسه آن‌زمان را «یک کشور خرده بورژوایی (سرزمین پیشه‌وران، دهقانان و خرده‌فروشان و غیره)۴۸ نامیده بود. واین وضع در جامعه ما غلبه بیش‌تری داشت.

هم‌چنین باید یادآور شد که {styleboxjp}آن گروه از بورژوازی که عمیقاً ضدامپریالیست است، در درجه اول بورژوازی متکی به تولید صنعتی داخلی است (آن‌هم نه تولید صنعتی وابسته، بلکه کمابیش تمام‌عیار) که بر اثر هجوم استعمار، تولید و سرمایه و موجودیت خود را در خطر می‌بیند{/styleboxjp}، والّا بورژوازی بزرگ تجاری که با تجارت خارجی مربوط است تا این حد خود را در معرض خطر استعمار نمی‌بیند و لذا نمی‌تواند به نحو وسیع و پیگیر ضداستعمار باشد. و چنان‌که دیدیم در آن موقع بورژوازی صنعتی در ایران ناچیز بود و عمده پشتیبانان مصدق را بازاریان و بازرگانان و کسبه تشکیل می‌دادند. به علاوه تردیدی نیست که حتا بورژوازی صنعتی نیز به طور قاطع و پیگیر ضدامپریالیست نیست. اولیانفسکی در این باره می‌گوید: «مسأله بورژوازی ملی پیچیده‌تر است، ارزیابی مارکسیستی-لنینیستی در باره ماهیت دوگانه این طبقه و ذینفع بودن آن از لحاظ عینی در نابودی سیادت سیاسی و اقتصادی خارجی همراه با تمایل به همکاری با سرمایه خارجی و مصالحه با امپریالیسم و تلاش برای آن‌که جنبش آزادی‌بخش ملی و منافع غرض‌آلود طبقاتی خود را یکی قلمداد کند و خود را نماینده تمام ملت بداند، صحت خود را طی تمام تاریخ مبارزه ضدامپریالیستی ثابت کرده است.»۴۹

{styleboxjp}در جریان مبارزات نفت، بورژوازی متوسط شهری خصوصاً مغازه‌داران و کسبه بازار، نقش اساسی داشته و در واقع ستون اصلی مدافعان مصدق و جبهه ملی را تشکیل می‌دادند{/styleboxjp}. خرده بورژوازی خصوصاً از طریق برخی رهبران مذهبی (به ویژه آیت‌الله کاشانی) وارد مبارزه شده و مادام که آیت‌الله کاشانی از مصدق پشتیبانی می‌کرد این توده از مصدق حمایت می‌کرد.

۳۰ تیر ۱۳۳۱
{styleboxjp}در نهضت ملی شدن نفت، قیام عمومی مردم در سی‌ام تیرماه ۱۳۳۱ که بر اثر آن حکومت قوام السلطنه سقوط کرد و مصدق با قدرت و اختیارات بیش‌تر به نخست‌وزیری رسید، نقش اساسی داشت{/styleboxjp}. در جریان این قیام حزب تودۀ ایران به طور همه‌جانبه از مصدق حمایت و پشتیبانی کرد. از طرف دیگر در این قیام همگانی مردم فقیر و نیز خرده بورژوازی که روز ۳۰ تیر مستقیماً در معرض گلوله نظامیان شاه قرار گرفته بودند، شعار «مرگ بر شاه» و «واژگون باد سلطنت» با قاطعیت تمام مطرح شد. و بالاخره برای اولین بار نمایندگان سیاسی بورژوازی ملی ایران که به هر جهت تظاهرات به نام آن‌ها سکه خورده بود و علاوه بر «مرگ بر انگلیس» عملاً مخالفت با آمریکا را نیز به ناچار تحمل کردند.

تعمیق و توسعه مبارزه ضدامپریالیستی و خلقی، قشرهایی از بورژوازی ملی را دچار هراس نمود و بدین ترتیب ابعاد جدیدی از مبارزه مطرح گردید. در این مرحله بورژوازی ملی برای محدود کردن پرولتاریا و اقشار پایین خرده بورژوازی کوشید که به کمک ارتش، پرولتاریا و حزب وی را سرکوب کند. لنین در کتاب دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دمکراتیک نقش بورژوازی را در این موارد چنین ارزیابی کرده است: «نفع بورژوازی در این است که بر ضد پرولتاریا به بعضی از بقایای کهن اتکاء نماید، مثلاً به رژیم سلطنت، به ارتش دایمی و غیره …»۵۰ در اجرای همین سیاست، {styleboxjp}مصدق به استناد قانون اختیارات، لوایحی در جهت تسهیل سرکوب مبارزات خلقی تصویب نمود که مهم‌ترین آن «قانون امنیت اجتماعی» بود{/styleboxjp} که اجازه می‌داد فرماندار و رییس شهربانی بدون حکم دادگاه اشخاص را زندانی و تبعید کنند. چنان‌که می‌دانیم تا سال‌ها بعد از کودتای ۲۸ مرداد، ساواک و دولت از همین قانون برای سرکوب مبارزین و حتا بقایای جبهه ملی استفاده می‌کرد.

بورژوازی ملی تجاری که اصولاً منافع خود را با مجموعه سیستم استعماری در تصادم نمی‌دید و هدف آن فقط «نفت» و بالا بردن سهم درآمد ایران بود، و پس از چند سال تحمل محرومیت ناشی از قطع درآمد صادرات نفت به تدریج توان انقلابی و پشتیبانی از مصدق را از دست داد. ف. م. جوانشیر در کتاب ۲۸ مرداد با اشاره به گزارش روزنامه‌ها درباره سکوت بازاریان در روز ۳۰ تیر و با تجزیه و تحلیل حوادث  بعد از این قیام نتیجه می‌گیرد که: «سومین نتیجه قیام سی‌ام تیر تشدید دشمنی با مصدق در محافل حاکم ملاک-بورژوایی و تضعیف موقعیت مصدق در آن محافل بود.»۵۱

از نظر ماهوی باید بگوییم که در دوره مصدق به علت قطع درآمد نفت و کاهش بودجه دولت، وضع مالی خرده بورژوازی تحت فشار شدید قرار گرفت و از آنجا که مصدق علاقه‌ای به خلقی کردن مبارزه خصوصاً از جهت قطع یا تحدید قدرت سرمایه‌داری وابسته و بزرگ نداشت حاضر نبود که در نظام مالکیت به نفع دهقانان تهیدست تجدیدنظر کند و به عکس با وضع قانون هر گونه کوشش برای عدم پرداخت سهم مالک را با تهدید به زندان و تبعید پاسخ گفت، لذا قشرهای پایینی نیز از ادامه مقاومت به ستوه آمدند و روش حمایت از مصدق را ادامه ندادند.

بدین ترتیب بعد از سی‌ام تیر ۱۳۳۱ مصدق می‌بایست با خلقی کردن وسیع و هر چه بیش‌تر نهضت و تعمیق مبارزات ضدامپریالیستی و مبارزات اجتماعی به سود مردم پایگاه توده‌ای خود را گسترش می‌داد. اما مصدق هم، به همراه بورژوازی ملی و تحت تاثیر اغوا و تبلیغات استعمارگران و نوکران داخلی آن‌ها از این جریان دچار هراس شد و به حل مسأله از طریق همکاری و جلب کمک آمریکا ادامه داد.

کودتای ۲۸ مرداد
در باره کودتای ۲۸ مرداد و سکوت و بی‌تفاوتی دکتر مصدق و هواداران وی، ظرف ربع قرن پس از کودتا غالباً ادعا شده است که گویا مصدق و جبهه ملی و به دنبال آنان مردم غافلگیر شده و لاجرم کودتا پیروز گردیده است. در حالی‌که به قول مارکس: «این کافی نیست که مثل فرانسوی‌ها گفته شود ملت ما غافلگیر شد، لحظه غفلت یک ملت هم نظیر لحظه غفلت زنی که یک ماجراجو در اولین برخورد می‌تواند به عنف بر او دست یابد، بخشودنی نیست. این قبیل الفاظ معما را حل نمی‌کند، بلکه شکل بیان دیگری به آن می‌دهد.»۵۲

مارکس در باره کودتای ناپلئون سوم در ۱۸۵۲ گفته است: «اگر هیچ‌گاه دیده شده باشد که حادثه‌ای مدت‌ها قبل از وقوع سایه به جلو انداخته باشد، همان کودتای بناپارت است.»۵۳ و {styleboxjp}در باره کودتای ۲۸ مرداد هم باید گفت که سایه آن بلافاصله بعد از سی‌ام تیر به جلو افکنده شده بود و در این مورد خصوصاً باید به هشدارها و اخطارهای مکرر حزب تودۀ ایران به مصدق که صحت آن بارها ثابت شد، اشاره نمود{/styleboxjp}. به ویژه که بنا به تصریح دبیر اول کمیته مرکزی حزب تودۀ ایران، ن. کیانوری و سایر اسناد و منابع، حزب تودۀ ایران بارها در باره وقوع کودتای ۲۸ مرداد هشدار داده و در روز کودتا نیز رهبری حزب چند بار با مصدق تماس گرفته بود. ولی دکتر مصدق به دادن اطمینان و تذکر در باره خودداری از هر گونه اقدام و مقاومتی اکتفا کرده بود.۵۴

در این مورد خصوصاً انتشار متن نامه آیت‌الله کاشانی به خوبی حقایق را روشن می‌کند. کاشانی که ماه‌ها قبل از مصدق جدا شده و حتا در مواردی علیه او برخاسته بود و به ویژه در روز نهم اسفند ۱۳۳۱ سه بار به شاه نامه نوشته و در نامه سوم برای بار دیگر نظر خود را در باره صلاح نبودن مسافرت شاه تأکید نموده بود،۵۵ با احساس خطر کودتای ۲۸ مرداد، موضع خود را اصلاح کرده و طی نامه‌ای به عنوان مصدق با ذکر سوابق و تأکید این‌که صلاح دین و ملت را بالاتر از احساسات شخصی می‌داند، تأکید می‌کند که زاهدی «درصدد به اصطلاح کودتاست و اگر نقشه شما نیست که مانند سی‌ام تیر عقب‌نشینی کنید و به ظاهر قهرمان زمان بمانید… و اگر واقعاً با دیپلماسی نمی‌خواهید کنار بروید این نامه من سندی در تاریخ ملت ایران خواهد بود که من شما را با وجود همه بدی‌های خصوصی‌تان نسبت به خودم از وقوی حتمی یک کودتا وسیله زاهدی که مطابق با نقشه خود شماست آگاه کردم که فردا جای هیچ‌گونه عذری نباشد. اگر به راستی در این فکر اشتباه می‌کنم با اظهار تمایل شما سید مصطفی و ناصرخان قشقایی را برای مذاکره خدمت می‌فرستم.» و آیت‌الله کاشانی با پیش‌بینی آینده نامه خود را با این عبارت ختم می‌کند که: «خدا به همه رحم بفرماید.» ولی دکتر مصدق این هشدار جدی را نیز نادیده گرفته و پیشنهاد همکاری را رد می‌کند و می‌نویسد: «مرقومه حضرت آقا وسیله آقا حسن سالمی زیارت شد. اینجانب مستحضر به پشتیبانی ملت ایران هستم، والسلام» جالب توجه این‌که آیت‌الله کاشانی در این نامه ماهیت پشتیبانی و اقدامات آمربکا را افشاء کرده و می‌گوید: «همان‌طور که در ملاقاتم در دزاشیب به شما گفتم به هندرسون هم گوشزد کردم که آمریکا ما را در گرفتن نفت از انگلیس‌ها کمک کرد و حالا به صورت ملی و دنیا پسندی می‌خواهد به دست جناب عالی این ثروت ما را به چنگ آورد.»۵۶

بدین ترتیب ادعای غافلگیری مصدق با این هشدارها و علایم مشهودی که از روزها قبل وجود داشت، صحت ندارد. به علاوه مصدق تا آخرین روزها هم از جلب حمایت آمریکا ناامید نشده بود. چنان‌که حتا پس از اطمینان به این‌که آمریکا با انگلستان در قضیه نفت ایران سازش کرده است، باز هم امید به جلب کمک آمریکا داشت، تا آنجا که در تیر ماه ۱۳۳۲ ضمن پیامی خطاب به آیزنهاور نوشت: «ملت ایران امیدوار است که با مساعدت و همراهی دولت آمریکا موانعی که در راه فروش نفت ایران ایجاد شده برطرف شود و چنانچه رفع موانع مزبور برای آن دولت مقدور نیست کمک‌های اقتصادی مؤثری بفرمایند تا ایران بتواند از سایر منابع خود استفاده نماید.»۵۷

از طرف دیگر تردیدی نیست که مصدق دیگر می‌دانست که آمریکا مصمم به ساقط کردن حکومت او است. آیزنهاور در پاسخ به مصدق به صراحت نوشته بود: «چون ایران و کشور متحده انگلستان نتوانسته اند نسبت به غرامت توافقی حاصل نمایند، این مسأله حکومت دول متحده آمریکا را از مجاهداتی که برای کمک ایران به عمل آورده بازداشته است… همین‌طور بسیاری از مردم آمریکا تا وقتی که اختلاف نفت، قطع و فصل نگردیده است با خرید نفت از طرف دول متحده آمریکا عمیقاً مخالفت خواهند کرد…»۵۸

از طرف دیگر {styleboxjp}خودداری دالس، وزیر خارجه آمریکا از سفر به ایران در جریان بازدید از خاورمیانه و نیز ابقای هندرسون سفیر سابق آمریکا در واقع هشداری برای مصدق بود{/styleboxjp}. به خصوص با در نظر گرفتن این واقعیت که هندرسون روز ۲۷ مرداد ۱۳۳۲ در ملاقات با مصدق وقیحانه تذکر داده بود که آمریکا دیگر حکومت وی را به رسمیت نمی‌شناسد و زاهدی را نخست‌وزیر ایران می‌داند.۵۹

بدین ترتیب می‌توان گفت که مصدق از ادامه حکومت خود قطع امید کرده و ترجیح می‌داد که تغییر حکومت، ظاهری آبرومندانه و بدون خونریزی داشته باشد و به همین جهت نه تنها در روز ۲۸ مرداد هیچ‌گونه اقدام مؤثری به عمل نیاورد، بلکه موکداً مانع واکنش حزب تودۀ ایران گردید و حتا در روز خود واقعه کودتا رهبران حزب را تا آنجا معطل گذاشت که دیگر اقدام مؤثری ممکن نباشد.

در باره علل سکوت و موافقت ضمنی مصدق با پیروزی کودتا باید گفت که در این روز اگر مصدق می‌خواست با کودتا مبارزه کند ناچار باید به نیروی توده مردم خصوصاً طبقه کارگر و حزب آن یعنی حزب تودۀ ایران مراجعه می‌کرد، زیرا در آن موقع تقریباً هیچ‌گونه پشتیبان جدی دیگر برای مصدق باقی نمانده بود که حاضر باشد جسورانه علیه امپریالیسم و دربار به میدان بیاید و طبیعی است که در صورت پیروزی مردم، خصلت ضدامپریالیستی و خلقی جنبش عمق و وسعت بیش‌تری می‌یافت و انقلاب دمکراتیک در آستانه پیروزی قرار می‌گرفت. مسلم است که مصدق به علت ماهیت طبقاتی و روحیات شخصی خود هرگز حاضر به قبول چنین نتیجه‌ای نبوده است.

از نظر طبقاتی، همان‌طور که گفتیم {styleboxjp}طبقه کارگر و حزب آن، یعنی حزب تودۀ ایران، از تیر ماه ۱۳۳۱ به طور جدی و قاطع از موضع ضدامپریالیستی مصدق حمایت می‌کرد{/styleboxjp}. درست است که مطبوعات حزب بعد از این تاریخ نیز به انتقاد از بعضی مواضع مصدق ادامه دادند (و همین مسأله در سال‌های بعد به عنوان سند عدم پشتیبانی حزب تودۀ ایران از مصدق به کرّات مورد سوءاستفاده قرار گرفت)، ولی با این همه، تمام اسناد و مدارک ثابت می‌کنند که حزب تودۀ ایران در این مدت به طور اصولی از مواضع مصدق پشتیبانی کرده و این پشتیبانی به تدریج و با شدت گرفتن توطئه امپریالیسم، قاطع‌تر و پیگیرتر شده است. ولی حزب تودۀ ایران همواره مصدق را نماینده بورژوازی و به همین جهت غیرقاطع و نااستوار می‌دانست. لنین در کتاب دو تاکتیک می‌گوید هر چند پرولتاریا در مرحله خاصی از انقلاب به اتفاق بورژوازی دشمن را می‌کوبد، ولی همواره این طبقه را مورد مراقبت شدید قرار می‌دهد و تزلزل و ناپیگیری وی را افشاء می‌کند.۶۰ حزب تودۀ ایران هم ظرف ماه‌های بعد از ۳۰ تیر درست همین وظیفه را انجام می‌داد.

در مورد سایر طبقات گفتیم که بخش عمده بورژوازی و نیز خرده بورژوازی با ملاحظه رکود بازار، قطع و یا محدود شدن منافع خود، امید خویش را از مصدق قطع کرده بود. در چنین شرایطی، به گفته مارکس بورژوازی برای نجات کیسه خود قبول می‌کند که تاج از سر وی برداشته شود.۶۱ بورژوازی که می‌دید که از یک‌طرف با محدودیت درآمد مواجه شده و نهضت نتوانسته انتظارات وی را برآورده کند و از طرف دیگر خطر گسترش و تعمیق انقلاب را احساس می‌کرد، ترجیح داد که: «برای حفظ تمامیت قدرت اجتماعی او باید قدرت سیاسی او درهم شکسته شود.»۶۲ مصدق با سکوت و قبول سقوط حکومت خود نشان داد که: «قادر نیست نه حکومت کند و نه اطاعت نماید، نه زندگی کند و نه بمیرد.»۶۳ چقدر این عبارت مارکس در باره مصدق و سایر نمایندگان بورژوازی انطباق دارد!

بالاخره باید یادآوری کنیم که {styleboxjp}مصدق بنا به ماهیت طبقاتی و روحیات خود هرگز علاقمند به مبارزات خیابانی و احیاناً برخورد مسلحانه نبود{/styleboxjp}. مصدق حتا در ماجرای ۳۰ تیر نیز پس از استعفاء، مردم را برای پشتیبانی و اعاده حکومت خود فرانخواند و نمایندگان جبهه ملی در مجلس نیز که تعطیل عمومی ۳۰ تیر را اعلام کرده بودند طی پیامی خود مصرانه تأکید کرده بودند که از هرگونه تظاهرات خودداری شود. بنابر این تظاهرات نه به خواست و ابتکار مصدق و رهبران جبهه ملی، بلکه بنا به دعوت حزب تودۀ ایران و آیت‌الله کاشانی انجام شد و می‌دانیم که بدون این تظاهرات سقوط حکومت قوام غیرممکن بود. تردید نبود که در ۲۸ مرداد دعوت از مردم برای مقابله با کودتا به معنای دعوت به قیام توده‌ای و به احتمال زیاد برخورد مسلحانه بود، آن چیزی که مصدق هرگز به آن تمایل نداشت. …

 
 
 
———————————————————-
۴۸- کمون پاریس، ص. ۱۳۴
۴۹- مسایل معاصر آسیا و آفریقا، ص. ۶۸
۵۰- مجموعه آثار و مقالات، یک جلدی، ص. ۲۵۴
۵۱- تجربه ۲۸ مرداد، ص ۲۱۰
۵۲- هجدهم برومر، ص. ۲۸
۵۳- همانجا، ص. ۹۲
۵۴- تجربه ۲۸ مرداد، ص. ۲۱۱ و ۳۱۲
۵۵- روزنامه نبرد ملت، ۱۴ تیر ۱۳۵۹
۵۶- روزنامه اطلاعات، ۱۸ تیر ۱۳۵۹
۵۷- روزنامه کیهان، ۱۲ تیر ۱۳۳۲
۵۸- روزنامه کیهان، ۲۵ تیر ۱۳۳۲
۶۰- مجموعه آثار و مقالات یک جلدی، ص. ۲۶۹
۶۱- هجدهم برومر، ص. ۶۰
۶۲- همانجا، ص ۸۶
۶۳- همانجا
 
 
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *