یکشنبه, مهر ۱

چنگ‌اندازی به اوروآسیا

 اکنون باید کمی تأمل کرد تا بتوان شیوه عملکرد و «فلسفه» سیستم حاکم آمریکایی را حتی‌الامکان به طور دقیق دریافت. این سیستم با فاصله زیاد پیچیده‌ترین و در عین‌حال انعطاف‌پذیرترین دستگاه امپراتوری در تاریخ است. ما در حال حاضر شاهد تحجر فزاینده این کالبد قدرت که روزی پرنرمش و تقریباً قادر متعال بود، هستیم و خطر آن می‌رود که این ماشین عظیم، ایالات متحده آمریکا در مبارزه خود با مرگ، باقی جهان را نیز با خود به قعر گور بکشاند.

 اکنون باید کمی تأمل کرد تا بتوان شیوه عملکرد و «فلسفه» سیستم حاکم آمریکایی را حتی‌الامکان به طور دقیق دریافت. این سیستم با فاصله زیاد پیچیده‌ترین و در عین‌حال انعطاف‌پذیرترین دستگاه امپراتوری در تاریخ است. ما در حال حاضر شاهد تحجر فزاینده این کالبد قدرت که روزی پرنرمش و تقریباً قادر متعال بود، هستیم و خطر آن می‌رود که این ماشین عظیم، ایالات متحده آمریکا در مبارزه خود با مرگ، باقی جهان را نیز با خود به قعر گور بکشاند.

 
 
 
 
 
 
 
تارنگاشت عدالت
 
نویسنده: هرمان پلوپا
ترجمه و تلخیص: خ. طهوری
 
 
فصل هفتم کتاب «چنگ‌اندازی به اوروآسیا»، علل پشت پردۀ جنگ‌های دایمی علیه روسیه در کتابخانۀ «عدالت» منتشر شد.
 
برای مطالعۀ این اثر ارزنده به این نشانی مراجعه کنید:
 
 

 

 
 
*****
 
 
فصل هفتم
امپراتوری ایالات متحده به عنوان سیستم ادغام‌کننده عمومی

«برنامه تسلیحاتی ایالات متحده آمریکا برای غرب آن‌چنان نابهنجار و غول‌آسا است که اساس آزادی‌های سیاسی و دمکراسی پارلمانی قادر نخواهد بود زیر ضربه آن دوام آورد.»
(«آنایرین بی‌وان» وزیر کار انگلستان هنگام استعفای خود در سال ۱۹۵۱)
 
 
اکنون باید کمی تأمل کرد تا بتوان شیوه عملکرد و «فلسفه» سیستم حاکم آمریکایی را حتی‌الامکان به طور دقیق دریافت. این سیستم با فاصله زیاد پیچیده‌ترین و در عین‌حال انعطاف‌پذیرترین دستگاه امپراتوری در تاریخ است. ما در حال حاضر شاهد تحجر فزاینده این کالبد قدرت که روزی پرنرمش و تقریباً قادر متعال بود، هستیم و خطر آن می‌رود که این ماشین عظیم، ایالات متحده آمریکا در مبارزه خود با مرگ، باقی جهان را نیز با خود به قعر گور بکشاند.

پس شروع کنیم. {styleboxjp}گذار از یک شیوه حکومتی بداهه‌گرا که «وودرو ویلسون» در کنفرانس صلح پاریس مبلغ آن بود تا برنامه‌ریزی سیاسی درازمدت و تعیین سیاست کاربردی، از طریق تأسیس شورای خصوصی روابط بین‌المللی صورت گرفت{/styleboxjp}. شخصیت‌های برجسته از حوزه‌های سیاست و رسانه‌ها و دانش و ارتش و سازمان‌های جاسوسی و اقتصادی و مالی دور میزهای گرد و اندیشکده‌ها گردهم آمدند تا در بحث و گفت‌وگویی آزاد از موضع فکری خود بهترین راهحل را پیدا کنند. این سیستم تعامل آزاد در قرن بیستم نسبت به کلیه اشکال سیستم‌های تصمیم‌گیری چه دمکراسی‌های نیابتی و چه دیکتاتوری برتری چشم‌گیری داشت. جدیدترین شناخت‌های فرضیه سیستم و فرضیه بازی در این تصمیم‌گیری مورد نظر قرار گرفت. شکوفایی خیره‌کننده هوش جمعی و خلق‌الساعگی (Emergece) کلیه اشکال دیگر حکومتی را تحت تأثیر قرار داد. به طوری که تا امروز  اغلب خلق‌هایی که محسور تفکر روشنفکران آمریکایی شدند، درک نکرده اند که با چه ترفندهای ماهرانه‌ای بر زمین زده شده و پشتشان به خاک رسیده است.

خبرگان آمریکایی از اشتباه‌های امپراتوری انگلیس درس می‌گیرند
مردان خردمند دور میزهای گرد ایالات متحده سکندری رفتن انگلیس‌ها را زیر نظر داشتند و خطاهای آنان را تجزیه و تحلیل می‌کردند. معلوم بود که نمی‌توان برای درازمدت قلمرو امپراتوری خود را علیه اکثریت اجزای زیر سلطه خود حفظ کرد. باید همه اعضای امپراتوری را همراه کرد و یا حداقل این احساس را به آن‌ها القاء نمود که شریک متساوی‌الحقوق در همه مسایل اند و دارای این شانس واقعی اند که از این pax americana (صلح آمریکایی) بهره‌مند شوند-حتی اگر به عنوان آفتابه‌دار مستراح در تایلند زندگی می‌کنند. {styleboxjp}مردم کشورهای تسخیرشده باید با اشتیاق و علاقه کوشش کنند تا در تقویت امپراتوری سهیم باشند{/styleboxjp}، زیرا در آن‌صورت وضعیت آن‌ها نیز بهتر خواهد شد. یک وضعیت برد-برد، که با لغت سحرانگیز همکاری مشترک تعریف می‌شد.


قدرت سخت و نرم
در این سیستمِ هم‌مرکز حتماً لازم است که هم حکام ملل تابع و هم خلق‌های این کشورها خود را در «پکس ‌آمریکانا» مهم و مورد احترام احساس کنند. این کار، وظیفه قدرت نرم ایالات متحده آمریکاست: چاپلوسی خبرگان ملی و تحمیق رسانه‌ای مردمِ پیاده با واکسن‌های ایدئولوژیکی آمریکایی. شلوار جین و مک‌دونالد و موزیک راک و یا مصرف لذت‌بخش کالاهای کم‌عمر. همه این‌ها Soft Power نام دارد. همه این‌ها در خلق‌های تابع این احساس را پدید می آورد که به بخشی از جامعه بزرگ جهانی تعلق دارد و جزو برندگان بازی، یعنی یک «آمریکایی» است.


تأسیس ناتو
دولت‌های ایالات متحده پس از پایان جنگ جهانی اول قانوناً مؤظف شده بودند در آینده تا وقتی که مورد حمله واقع نشده اند، جداً خود را از درگیری‌های جنگی دور نگاه دارند. در نتیجه رییس‌جمهور فرانکلین دلانو روزولت در ابتدا مجبور بود کنار گود به نظاره بنشیند و شاهد باشد، چگونه هیتلر اروپا را کم‌کم زیر کنترل خویش در‌می‌آورد. {styleboxjp}پس از این‌که ژاپنی‌ها به پایگاه دریایی ایالات متحده «پرل هاربور» در هاوایی حمله بردند، ایالات متحده آمریکا بهانه‌ای برای ورود به جنگ دوم جهانی یافت{/styleboxjp}. این‌طور به نظر می‌رسید که آمریکا تنها در بخش آسیایی جنگ شرکت خواهد کرد ولی آدولف هیتلر چند روز پس از حمله به پرل هاربور بدون هیچ دلیل قابل درک و بدون هیچ ضرورتی، بهانه مطلوبی در اختیار سیاست‌گزاران وال‌استریت نهاد و به ایالات متحده اعلام جنگ کرد و اکنون دروازه‌های اروپا نیز برای دخالت آمریکا گشوده شد.

ایالات متحده برای ناتو برنامه‌ها در سر دارد
همان‌طور که گفته شد ایالات متحده هرگز قبل از این چنین چیزی در اختیار نداشت. رییس‌جمهور ویلسون و یا دقیق‌تر بگوییم سخنگوی او «والتر لیپمان» برای دوران پس از جنگ جهانی اول جامعه ملل را اختراع کرد. ولی این مسأله پس از کنار رفتن ویلسون از طرف کنگره که در آن زمان مستقل بود، رد شد. از این‌رو جامعه ملل برای دو دهه در ژنو بدون حضور آمریکایی‌ها به زندگی گیاه‌وار خود ادامه داد. در سال ١٩۴۷ ایالات متحده آمریکا قراردادی در مورد دفاع متقابل با کشورهای آمریکای لاتین به امضاء رساند. این قرارداد در انظار عمومی ایالات متحده آمریکا تقریباً هیچ بازتابی پیدا نکرد، چون اولاً معمول بود که کشورهای آمریکای لاتین به کمک سیاست معروف کشتی‌های توپدار حیاط خلوت ایالات متحده آمریکا محسوب شود و در ثانی توجه تمام جهان در این زمان معطوف صحنه اروپا بود.

طرح مارشال: کمک‌های نه چندان بی‌غرض
{styleboxjp}اول از همه باید کشورهای زمین خورده مجدداً روی پای خود بلند می‌شدند تا بعد جوانان سیر و تندرست آن‌ها باز بتوانند به سوی شرق به حرکت درآیند{/styleboxjp}. آمریکایی‌ها در سال‌های گذشته به اندازه کافی پول به دست آورده بودند و می‌توانستند مقداری از آن را باران رحمتی برای اروپا سازند، البته به صورت وام و اعتبار. اگر اروپا می‌توانست بار دیگر مستقلاً مخارج خود را تأمین کند، به راحتی می‌توانست هزینه‌های پوسته خارجی ماشین تسلیحاتی جهانی آمریکا را تأمین کند. یعنی اعطای این اعتبارات به اروپا، سرمایه‌گذاری‌های معنی‌داری بود که در درازمدت بهره قابل توجهی با خود به همراه داشت. سرفرماندار آمریکا برای آلمان، آقای «لوسیوس د. کلی» کارخانه‌دار بزرگ آمریکایی «لوئیس اچ. بروان» را به آلمان آورد. «لوئیس» اول وضعیت حال اقتصاد آلمان را برآورد کرد تا مشخص کند، چگونه می‌توان یک خلق شکست خورده را مجدداً بسیج کرد و به حرکت درآورد: اول از همه باید وضعیت تغذیه مردم سریعاً بهبود می‌یافت، زیرا اگر یک کارگر معدن ذغال سنگ آلمان در منطقه «روهر» نیمه‌سیر بود، حجم ذغال سنگ حاصله هم نصفه ‌بود. معادن ذغال سنگ «سیلزی» اکنون به دست لهستان افتاده بود. تنها راه کمک، مربوط ساختن صنایع سنگین آلمان به معادن ذغال سنگ فرانسه بود.

اروپایی‌ها نق می‌زدند، ولی مجبور به اطاعت بودند
راه دیگری وجود نداشت. اروپایی‌ها مجبور بودند خود را تسلیم ایالات متحده کنند. روز ۴ آوریل ۱۹۴۹ بلژیک، دانمارک، فرانسه، ایسلند (البته بدون پرسنل نظامی)، ایتالیا، کانادا، لوکزامبورگ، هلند، نروژ، پرتغال، بریتانیای کبیر و ایالات متحده آمریکا در واشنگتن قرارداد شمال آتلانتیک را به امضاء رساندند. و از این طریق ناتو تأسیس شد و برخلاف قصه تولد زایش بی‌درد پیمان نظامی جدید، اسناد و شواهد آن روز‌ها حاکی از این است که این زایش زیاد ساده و موزون نیز صورت نگرفت. {styleboxjp}ناتو تا مدتی یک سازمان ‌با  قابلیت عملیاتی در خشکی، آب و آسمان نبود{/styleboxjp}. ایالات متحده مجبور بود بارها سر کیسه را شل و مخارج سازمان را تأمین کند. اروپایی‌ها از ترفند معمولی همه شاغلین وابسته استفاده می‌کردند و از اعمال کم‌کاری، اعتصاب و انسداد ابایی نداشتند، حداقل از گزارش‌های آن روز آمریکایی‌ها این‌طور برمی‌آمد. اروپا دست به تمارض می‌زد. کارگران ایتالیایی سعی داشتند با استفاده از اعتصاب از تجهیز تسلیحاتی گسترده جلوگیری به عمل آورند. وزیر دفاع وقت آمریکا «جیمز فورستال» پیشنهاد کرد با نیروهای خود در ایتالیا دخالت کرده و کارگران ایتالیایی را به زور اسلحه مجبور به تولید سلاح‌های نظامی کند. …

NSC-68: تولد مجتمع صنعتی نظامی
یک دلیل قانع‌کننده دیگر برای «توصیه‌های» شدیدتر شورای ناتو و یا دولت ایالات متحده وجود داشت که در ابتدا اروپایی‌ها از آن بی‌اطلاع بودند. در بهار سال ۱۹۵۰ در محافل تعیین کننده در واشنگتن یک سلسله از تزهای بسیار محرمانه شورای امنیت ملی با شماره مسلسل NSC-68 در گردش بود. این تزها در ستاد برنامه‌ریزی سیاسی وزارت امور خارجه تهیه شد. رییس وقت این ستاد برنامه‌ریزی مخفی، «جورج کنان» که زیر نام «مستر ایکس» با تلگرام طولانی خود از مسکو در رابطه با سیاست مهار خود معرف حضور ماست، عذرش خواسته شد و به آمریکای لاتین فرستاده شد، زیرا جانشین او «پل نیزه» Nitze جزو «عقاب‌ها» به شمار می‌رفت. برعکس «کنان» که به عقیده عقاب‌ها فرد بیش از اندازه معتدلی بود، «نیزه» در قامت آتش بیار کینه‌جوی ضدشوروی برای خود نام و نشانی به هم زده بود. اکنون چنین مردی مورد نیاز بود.

جنگ کره به عنوان صحنه آزمایش قدرت‌های بزرگ
اگر روز ۲۵ ژوئن ۱۹۵۱ «کیم ‌ایل-‌سونگ» رهبر کره شمالی به نیروهای خود دستور حمله به کره جنوبی را نداده بود شاید پیشنهادهای NSC-68 از طرف تصمیم‌گیرندگان پنهانی در واشنگتن رد می‌شد. این حمله مانند یک هدیه الهی برای «پل نیزه» و شرکایش بود. علت این‌که چرا رهبر کره شمالی چنین تصمیم جنون‌آمیزی را اتخاذ کرد، معلوم نیست. {styleboxjp}ژوزف استالین کیم ایل-سونگ را از چنین ماجراجویی بسیار خطرناکی برحذر داشت{/styleboxjp}. از آنجا که آمریکایی‌ها انتظار چنین حمله‌ای را نداشتند، لشگرهای کره شمالی  به سادگی ارتش کره جنوبی را همراه با مستشاران آمریکایی آن به رأس جنوبی شبه‌جزیره راندند. ولی اکنون آمریکا می‌توانست برای اولین بار در یک جنگ واقعی با استناد به بند ۵۱ منشور سازمان ملل متحد از امکانات ناتو استفاده کند. آمریکا اکثریت اعضای ناتو را به شرق دعوت کرد. نامزدهای عضویت مانند یونان و ترکیه نیز حضور یافتند تا توانایی و لیاقت خود را ثابت کنند. علاوه براین دو، فیلیپین و تایلند نیز به عنوان همسایگان جنوبی کره شرکت کردند. اعضای ناتو مانند ایتالیا و دانمارک و نروژ اول تنها پزشکان خود را به منطقه اعزام کردند.

مجله کولیرز ویکلی: دلتنگی برای جنگ اتمی
ولی تهدیدهای جنگی در ایالات متحده کاملاً متفاوت برداشت می‌شد. از سال ۱۸۱۵ هیچ قدرت خصمی پای خود را به سرزمین نظرکرده الهی ننهاده بود و آمریکایی‌ها از تجربه وحشت جنگ در امان مانده بودند. تنها خانواده‌های اندکی در اندوه فرزندان کشته و مثله شده خود در صحنه‌های جنگ در سرزمین‌های دور نشسته بودند و همین‌طور جنگ دوم جهانی درد و رنج آن‌چنانی که واقعاً ناشی از جنگ باشد و بتواند تأمل و تعقل واقعی در مورد جنگ و ترس و وحشت ناشی از آن‌را سبب شود، به دنبال نداشت.

در سرمقاله مذکور مجله «کولیرز» چندین سطر قبل تقریباً خیلی رسمی آمده بود: «یک پروژه کاملاً بی‌سابقه … که هدف آن  هشدار به اربابان خبیث مردم روسیه است که توطئه‌های غول‌آسای آنان برای به بردگی کشیدن بشریت، به معنی گام نهادن در راه تیره و تاریک به قعر جنگ سوم جهانی می‌باشد. هشداری قوی به منطق و تفاهم  بین خلق‌های شرق و غرب قبل از این‌که دیگر دیر شده باشد و روشن کردن این امر که اگر ما به جنگ وادار شویم – جنگی که خواستار آن نیستیم – در آن جنگ پیروز خواهیم بود.»


چرا آمریکایی‌ها این‌قدر عجله داشتند؟ چرا آلمان برای سیاست‌گذاران آمریکایی این قدر مهم بود؟ ما در بخش بعدی به این سؤالات پاسخ خواهیم داد.

 
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *