سوال بنیانیای که مرتبط با این سوال مبنایی مطرح میشود اینست که، آیا اساساً رهبری دستکم در حوزههایی که مستقیماً اختیارات قانونیِ نصب و عزل دارند مسئولیتپذیر هم هستند؟
گمان نمیکنم کسی در اینکه پاسخ به این سوال بنیانی بنحو قاطعی منفی است بتواند تردید کند: همه میدانند پاسخ منفی است و فوقالعاده مهمتر اینکه هیچگاه بدین پاسخ روشن منفی هم هیچ تصریحی در هیچجا نمیشود! و این، بنوبه خود، پرتو مهمی بر عرصه سیاست فوقالعاده غبارآلود و منحط ما میافکند:
همه فعالان سیاسی و حتی غیر سیاسی میدانند که مسئولیتپذیری در این مورد قاطعانه منتفی است و معهذا در هیچ سندی، اساسنامهای، مصوّبهای، منشوری، و قانونی کمترین اشارتی هم بدان نشده است!
بخشی از تبیین رفتار فعلی بازمیگردد به سابقه و زمینه روند رفتاریِ رهبری از ابتدای تاسیس جمهوری اسلامی. یعنی، ما باید نوع رفتار رهبری را از همان حدود زمستان ۵۷ بخوبی و روشنی میدیدیم. باید میدیدیم که عموم رجال سیاسی دخیل در گام اول انقلاب چگونه بینش و تلقّیای از رهبر، منزلت، و قدرت او داشتند. این بینش و تلقّی بوضوح در رفتار سیاسیِ عموما خسرانخیز ایشان، منجمله چهرهسازیهایی که از رهبر میکردند، کاملا قابل رویت است.
بخش بسیار مهم دیگر تبیین رفتار فعلی رهبری، معطوف است به فرهنگ سیاسی استبدادی و منحط موروثی عموم مردم که طبق آن برای برخی از اقشار و شخصیتها، بطور خودآگاه و عموما بنحو ناخودآگاه، هویتی شبهماورایی، قدسی، ظلّاللهی، قبله عالمی قایل بودند و البته کمابیش هستند.
بیاد بیاوریم که در سالهای اوج نهضت انقلابی، در میان اقشار وسیعی از مردم انقلابی و قیامکرده، و البته در میان غیر دانشگاهیان بسیار وسیعتر و شورانگیزتر، این باور کاملا رایج و شایع بود که تصویر رهبر انقلاب در ماه دیده شده است. چندان مهم نیست که براستی مشاهده شده بود یا نه. آنچه مهم است منشا و منبع این استعداد و میل شدید به چنین باورهایی است که باید بنیاناً و اصالتاً مورد تامل نخبگان جامعه قرار گیرد.
نیز بیاد بیاوریم که عموم اقشار مردم با چه شور و ولع زایدالوصفی در تجمعات شدیدا بهمفشرده تلاش مجدّانهای میکردند تا برای لحظاتی بسیار کوتاه فقط سیمای ”آقا“ را ببینند. اصلا و ابدا برای انبوه آن جمعیتهای بسیار متراکم مهم نبود که آقا درباره چه موضوعی، چه میخواهند بگویند. مهم این بود که چهره آقا را رویت کنند و برای سالیان سال آن دیدار نقل مجالسشان شود.
ما فعالان سیاسی جوانتر و نیز ریشسفید در آن بحبوحهها یا نمیفهمیدیم ترویج و شیوع این رفتارها چه تبعات ساختاری ویرانگری برای سازوکارهای یک نظام سیاسی قاعدهمندِ احتسابپذیرِ تبعیضناپذیرِ پاسخگو دارد و یا میفهمیدیم و از سر عافیتطلبی حرفوحدیث و اعتراضی هم سر ندادیم.
مصیبت عمیقتر است: هنگام دیدار جمع ما سفرا و کاردارانِ اکثرا دارای تحصیلات عالیه از کشورهای اروپاـآمریکاییِ جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۵۹ با ”آقا“، پس از شنیدن صحبتهای سابقاً بکرات شنیدهشده بسیار پیش پاافتاده ”آقا“ تقریبا همگی، همچون محصّلان دبیرستانی، سرازپانشناخته با مشتهای گرهکرده فریاد میزدیم "تاخون در رگ ماست خمینی رهبر ماست"! یادم نمیآید مقاماتی را یافته باشم که از این رفتار خود احساس حقارت و صغارت کرده باشند.
اگر مجموعه این قبیل رفتارها در سالهای قبل و بعد از گام اول انقلاب را در بستر تاریخ فرهنگ سیاسی بسیار منحط موروثی قرار دهیم نباید از رویداد تکاندهنده بعدی چندان شگفتزده شویم: نامه هشت تن از نمایندگان مجلس شورا در آبان ۶۵ و واکنش رهبری به آن.
مطابق قانون اساسی، هشت نماینده مجلسی که قرار است در رأس امور باشد نامهای به رئیس مجلس مینویسند که آقای وزیر خارجه در رابطه با سفر مشاور امنیت ملی آمریکا، مکفارلین، به ایران برای پارهای توضیحات در مجلس حاضر شود. واکنش امام به این نامه بقدری شدید و غلیظ است که بقرار مسموع برخی از نمایندگان تا مدتها از بیم هرگونه تعرض واقعی یا واهی مخفی شده بودند.
آن نامه و آن واکنش سرکوبکننده را باید مورد پژوهش قرار داد: نمایندگان نه اعتراض کرده بودند و نه انتقاد، و نه حتی سؤالاتی کنایهآمیز و نیشدار. صرفاً سؤالات سادهای کرده بودند درباره سفر مکفارلین. فوقالعاده تأملانگیز، هیچگاه دیده یا شنیده نشد که اصحاب سیاست یا دانشگاه یا رسانه منتقد یا معترض به رفتار رهبر شده باشند.
بنظرم لازمست پیشگامان راستین مدافع آرمانهای انقلاب که، برخلاف جناحهای موجود در حاکمیت، برای کسب قدرت/ثروت همپیمان نشدهاند سازوکار این قبیل پدیدارهای کثیرالانواع و دائمالوقوع را مورد تامّل جدّی قرار دهند که چگونه قدرت و اختیارات بیکرانی با تمهیداتی در سالیان گذشته به سهولت و ارزانی به شخصیتهایی عطا میشود.
این قبیل پدیدارهای ظاهراً بیغرض و بلامرض و از سر حسننیت، همان پدیدارهای مسموم و مهلکی هستند که زمینه را برای بدترین نوع استبداد و قانونگریزی و احتسابناپذیری(همان مسئولیتناپذیری) هموار میکنند.
به اعتقاد این جهول کفور میرسد که مجاهدانِ مصلح عرصه سیاستِ مفسدپرور و مستبدزا باید هر چه دقیقتر سازوکار انواع آن پدیدارها و تمهیدات فرهنگیِ موروثیِ کاملا تثبیت و ترویجشده را شناسایی و به غربال آنها از فرهنگ سیاسی همت گمارند.
مقصود از این رویکرد تبیینی برای شناخت روند رفتاری رهبری ابداً این نیست که این نوع روندهای رفتاری را تلویحاً غسل تعمید داده بنحوی توجیه کنم. اصلا و ابدا! بلکه میخواهم توجه بدهم که برای اصلاح روندهای ناسالم و ناصواب الگوهای رفتاری فعلی، علاوه بر انتقاد و اعتراض و مطالبهی اصلاح رفتار مقامات، باید بر پدیدارها و فعالان فرهنگیای که تمهیدکننده و تحکیمکننده فرهنگ سیاسی مستبدپرور و احتسابناپذیر هستند بطور منظم و فراگیری متمرکز شد.
بعبارتی دیگر، دو راهبرد بزرگ اصلاحیِ فرهنگ سیاسی را باید همزمان در دستور کار قرار داد:
یک، مصادیق رفتارهای مستبدانه و احتسابناپذیرانه مقامات تمام سطوح را باید مورد شناسایی، تبیین، انتقاد، و اعتراض قرار داد.
دوم، فرهنگسازان و پدیدارهای تحکیمکننده روندهای رفتاری مستبدانه و مسئولیتناپذیرانه را مورد شناسایی، تبیین، انتقاد و اعتراض قرار داد.
برای هر چه بهتر دیدن فرهنگ سیاسی استبدادپرورِ استکباری و غیرپاسخگو، پدیدار سیطره بلامنازع علی لاریجانی بر مجلس را بگذاریم در کنار سیطره بلامنازع ابراهیم رئیسی بر دستگاه قضا و امور جاریه آن، و سپس این دو رجل را بگذارید در کنار رفتار مستبدانه و کاملا غیر پاسخگوی آقای حسن روحانی.
سپس رفتار منقادانه و توام با تسلیم و انقیاد مجلس خبرگان رهبری نسبت به رهبر را بگذارید در کنار تسلیم و انقیاد عموم مردم در مقابل مدیران و مسئولان دستگاههای مختلف حکومتی. در سطحی دیگر، سیطره جدید سردارِ خلبانِ مدیرِ جهادی و همزمان استاد دانشگاه بر مجلس را بگذارید در کنار سیطرهی علی لاریجانی بر مجلس.
آیا روندهای تثبیتشدهی تمامیتخواهانه و خودکامانه را اینک میتوان بهتر دید؟
آیا تاکنون شنیده یا دیدهایم که نمایندگان مجلس دورههای گذشته به این سیطره اعتراض کرده باشند؟
آیا در دوره جدید، نمایندگان معترضِ سردار خلبان مدیر استاد دانشگاه شدهاند که: مجلس جای رئیسبازی نیست. همه به یک اندازه نماینده هستند و یک نفر هم مدیریت جلسات را برای جریانِ آرام و منظم امور و نه برای تصمیمگیری بجای نمایندگان برعهده دارد؟ و ضمنا آن یک نفر هم الزامی ندارد که نماینده باشد؟
ملاحظه میشود عرصه سیاست ما چقدر عمیقاً منحط و مستبدپرور و بلهقربانگوپرور است؟
در اینجا عجالتاً بدین مقدار مقدماتی بسنده میکنم که ما باید با فرهنگ سیاسیِ موروثیِ استبدادی در تمام تجلّیات و چهرههای آن مبارزه کنیم.
برای مبارزهای موزون، یکپارچه، غیرخشونتآمیز، غیرخشونتانگیز، آرام و بدون تخریب و خونریزی و با کمترین هزینه، باید همزمان برای اصلاح ساختاری و اصلاح رفتاریِ فرهنگ استبدادی و خودکامگی در سطوح و لایههای گوناگون مجاهدت صبورانه و طولانیمدت کرد.
و برای چنین اصلاح ساختاری و اصلاح رفتاریِ فرهنگ استبدادی، باید مدام به خود و یکدیگر یادآور شویم که رویداد بهمن ۵۷ تنها یک گام ابتدای ی از انقلابی است که با تداوم سنجیده و پویای آن میخواهیم فرهنگ سیاسی و فرهنگ اجتماعی را دچار اصلاحات بنیانی کنیم.
ولتکن منکم امهیدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عنالمنکر و اولئک هم المفلحون (آل عمران: ۱۰۴)