سه شنبه, مهر ۳

سهم یک «مورچه کارگر» در مبارزه ایدئولوژیک پیش از کنگره

در روز ۱۳ تیر ۱۳۹۹ نوشتاری به نام «پیرامون مصاحبۀ اخیر رفیق عاصمی با سایت "توده‌ای‌ها"» در تارنگاشت «۱۰ مهر» منتشر شد. در آن مطلب با یک تأخیر ۳۰ ساله موضوعاتی مطرح شده است که به نظر من کم‌ترین اهمیت و کاربردی برای زندگی و فعالیت سیاسی امروز و فردای رفقای توده‌ای ندارند، به ویژه این‌که فاکت‌های موجود و عملکرد نویسندگان آن مطلب طی ۳۰ سال گذشته، و به ویژه در مقطع تدارک و برگزاری کنگره سوم و سال‌های ۱۳۹۱-۱۳۸۰، عمده اظهارات مطرح شده در آن را شدیداً چالش و رد می‌کنند.

در روز ۱۳ تیر ۱۳۹۹ نوشتاری به نام «پیرامون مصاحبۀ اخیر رفیق عاصمی با سایت "توده‌ای‌ها"» در تارنگاشت «۱۰ مهر» منتشر شد. در آن مطلب با یک تأخیر ۳۰ ساله موضوعاتی مطرح شده است که به نظر من کم‌ترین اهمیت و کاربردی برای زندگی و فعالیت سیاسی امروز و فردای رفقای توده‌ای ندارند، به ویژه این‌که فاکت‌های موجود و عملکرد نویسندگان آن مطلب طی ۳۰ سال گذشته، و به ویژه در مقطع تدارک و برگزاری کنگره سوم و سال‌های ۱۳۹۱-۱۳۸۰، عمده اظهارات مطرح شده در آن را شدیداً چالش و رد می‌کنند.

 

 

 

 
 
 
تارنگاشت عدالت
 
ع. سهند
۲۳ تیر ۱۳۹۹
 
 
سهم یک «مورچه کارگر» در مبارزه ایدئولوژیک پیش از کنگرۀ سوم
 
 
در روز ۱۳ تیر ۱۳۹۹ نوشتاری به نام «پیرامون مصاحبۀ اخیر رفیق عاصمی با سایت "توده‌ای‌ها"» در تارنگاشت «۱۰ مهر» منتشر شد. در آن مطلب با یک تأخیر ۳۰ ساله موضوعاتی مطرح شده است که به نظر من کم‌ترین اهمیت و کاربردی برای زندگی و فعالیت سیاسی امروز و فردای رفقای توده‌ای ندارند، به ویژه این‌که فاکت‌های موجود و عملکرد نویسندگان آن مطلب طی ۳۰ سال گذشته، و به ویژه در مقطع تدارک و برگزاری کنگره سوم و سال‌های ۱۳۹۱-۱۳۸۰، عمده اظهارات مطرح شده در آن را شدیداً چالش و رد می‌کنند. پیش از این در ۲۹ اسفند ۱۳۹۲ در نوشتار «نکاتی دربارۀ "کیوریتور"های اسناد حزبی» این نوع تاریخ‌نگاری مورد بررسی و نقد قرار داده شد.
 
در اینجا، در ارتباط با نوشتار اخیر «۱۰ مهر»، ضمن انتشار اظهارنظر ۱۷ صفحه‌ای خود پیرامون طرح اساسنامه و برنامهٔ پیشنهادی مندرج در «نامهٔ مردم» شمارۀ ۳۴۰ که در ۵ فروردین ۱۳۷۰ برای تشکیلات سازمان حزبی آمریکا فرستاده شد،۱ به چند نکته اشاره می‌کنم.
۱- به مثابۀ یک عضو سازمان حزبی آمریکا در آن زمان، لازم می‌دانم به این اشاره کنم که تمام اظهارات مطرح شده در نوشتار «۱۰ مهر» برای من تازگی دارد. به عنوان مثال، من به تازگی از آمدن «تاریخی» آقای صفری به آمریکا مطلع شدم! برای سنجش فعالیت‌های تشکیلات سازمان حزبی آمریکا در آن مقطع، لازم است اضافه کنم که پس از ارسال نظرات ۱۷ صفحه‌ای خود، متن تایپ شدۀ آن را با فقط یک اشتباه تایپی از سازمان حزبی آمریکا دریافت کردم و بس! هیچ سند، نوشته یا خبر دیگری از فعالیت‌های آن سازمان حزبی، اعضاء و مسؤولان وقت آن در ارتباط با تدارک کنگره سوم، نحوۀ انتخاب نمایندگان آن برای کنگره و … دریافت نکردم.
۲- همه آن‌چه که در نوشتار «۱۰ مهر» گفته شده، در صورت وقوع، در دایره فعالیت «ژنرال‌ها» قرار داشته و «مورچۀ کارگری» مثل من اکنون پس از ۳۰ سال و پس از مغلوبه شدن مبارزه ایدئولوژیک و طبقاتی درون حزبی به زیان پیروان سوسیالیسم علمی، از آن‌ها مطلع می‌شود.
۳- نویسندگان نوشتار «۱۰ مهر» به آقای عاصمی سرکوفت می‌زنند که انشعاب او و آقای علی خدایی، و انتشار «راه توده» باعث شد «سوسیال دمکرات‌های واقعی» در درون «تشکیلات رسمی» برای آن‌ها پاپوش بسازند و با اتهام «ستون پنجم راه توده» آن‌‌ها را اخراج کنند!

از این رفقا باید پرسید اختلاف شما با آقایان فرهاد عاصمی و علی خدایی، «راه توده»، «نامۀ مردم»، «سوسیال دمکرات‌های واقعی» در «تشکیلات رسمی» چیست؟ مگر نه این است که همه شما، در سال‌های ۱۳۹۲-۱۳۸۰، آن‌گونه که در اسناد و در تاریخ ثبت است، متحد و یکپارچه در حمایت از «جنبش سبز» فعالیت کردید و در آن فعالیت‌ها با هم مسابقه گذاشتید؟ شباهت‌ها در بینش‌ طبقاتی و جانبداری سیاسی همه شما کدامند که به آن اتحاد عملی واقعی دست یافتید؟ آیا در «جنبش سبز» فرصتی دیدید که با آن همه توده‌ای‌ها را متحد کنید و همۀ رانده‌شدگان به وسیله «سوسیال دمکرات‌های واقعی» را به «تشکیلات رسمی» بازگردانید؟ این چه برداشت و درکی است که شما از مشی ۶۱-۱۳۵۷ حزب دارید که در آن سال‌ها شما را به اتحاد عمل واقعی با مخالفان آن در «تشکیلات رسمی» و اتخاذ یک سیاست واحد با آن‌ها کشاند؟ پاسخ به این را شاید در نقل‌قول زیر بتوان یافت.
۴- در صدر نوشتار «۱۰ مهر» چکیدۀ آن مقاله، که چکیدۀ برخورد آن‌ها به مبارزۀ «مورچه‌های کارگر» به طرح اساسنامه و برنامهٔ پیشنهادی برای کنگرۀ سوم، و «سوغات» ماندگار آن‌ها برای سفر آقای صفری به آمریکا نیز هست، چنین تنظیم شده است: «گرچه، … رفیق صفری به مسألهٔ تغییر ایدئولوژی و مشی حزب به‌عنوان یک برخورد تاکتیکی در عکس‌العمل به شرایط پس از فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم می‌نگریستند، اما بوده و هستند برخی سوسیال‌دموکرات‌های واقعی، که هم در جریان کنگرهٔ سوم و هم در درون کمیتهٔ مرکزی منتخب کنگره، از نظر ایدئولوژیکی به‌دنبال سوسیال دموکراتیک سازی حزب بوده‌اند و هنوز نیز هستند، و حمایت‌شان از مواضع رفیق صفری در آن مقطع تنها به‌منظور گشودن راه برای تثبیت موقعیت خودشان در رهبری حزب بوده است. همین‌ها، به‌همراه سایر اعضای هیأت سیاسی، به‌مرور زمان مدافعان ایدئولوژی و مشی انقلابی حزب در کنگره را یک به یک از درون رهبری حزب تصفیه کردند و اکنون نیز هواداران مشی ۶۱-۱۳۵۷ حزب را به حمایت از جمهوری اسلامی و تلاش برای «رهبری سازی» متهم می‌کنند. (البته ما میان گروهی که فرصت‌طلبانه از نظرات رفیق صفری حمایت کردند و رفقایی که صادقانه به تحلیل‌های رفیق صفری اعتقاد داشتند تفاوت قائلیم.)» و در زیرنویس شمارۀ ۴ می‌گویند: «این بخش از توضیحات ما بر اساس بحث‌ها و جدل‌های مفصل و مکرر خصوصی است که یکی از گردانندگان "۱۰ مهر" از زمان سفر رفیق صفری به آمریکا تا روز پیش از آغاز کنگره (در بیمارستان) با ایشان داشته است.»

آخر این چه نوع کمونیسمی است که به «تغییر ایدئولوژی و مشی حزب به عنوان یک برخورد تاکتیکی به شرایط »، و بین استفاده «فرصت‌طبانه» از تغییر ایدئولوژی و مشی یک حزب کمونیست، و «حمایت صادقانه» از آن باور دارد؟ آیا فکر می‌کنید توده‌های کارگر و محرومان جامعه نیز به کارآمدی و درایت سیاسی شما رسیده اند که بتوانند بین رویزیونیسم «فرصت‌طلبانه» و «صادقانه» تفاوت قایل شوند؟
۵- حمایت آن روز من از «طرد رژیم ولایت فقیه»، عمدتاً ناشی از تأثیرپذیری از خشم عمومی نسبت به کشتارهای دهۀ ۶۰، توهم نسبت به توان واقعاً موجود نیروهای انقلابی سرکوب شده-در صدر آن‌ها حزب تودۀ ایران- و ناپختگی سیاسی خود بود، حمایتی که بعد از سال ۱۳۷۴ ادامه نیافت.

 
 
 
 
 
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *