هر ترجمه خوبی به دو شرط اصلی نیازمند است: دقت در انتقال محتوای متن اصلی، سلاست در بیان ترجمه. دقت و سلاست با هم به نحوی در تضادند. هر گاه ما فقط دقت را مراعات کنیم، تحتاللفظی و ناسلیس ترجمه کرده ایم. هر گاه تنها به دنبال سلاست برویم، ترجمۀ ما عاری از دقت میشود. یافتن بهترین پیوند بین این دو قطب متضاد کار سادهای نیست و به تمرین طولانی نیاز دارد. مترجم باید بر زبانی که از آن ترجمه میکند مسلط باشد، با موضوع ترجمه آشنا باشد، مؤلف را بشناسد، تا بتواند دقت را مراعات کند.
هر ترجمه خوبی به دو شرط اصلی نیازمند است: دقت در انتقال محتوای متن اصلی، سلاست در بیان ترجمه. دقت و سلاست با هم به نحوی در تضادند. هر گاه ما فقط دقت را مراعات کنیم، تحتاللفظی و ناسلیس ترجمه کرده ایم. هر گاه تنها به دنبال سلاست برویم، ترجمۀ ما عاری از دقت میشود. یافتن بهترین پیوند بین این دو قطب متضاد کار سادهای نیست و به تمرین طولانی نیاز دارد. مترجم باید بر زبانی که از آن ترجمه میکند مسلط باشد، با موضوع ترجمه آشنا باشد، مؤلف را بشناسد، تا بتواند دقت را مراعات کند.
تارنگاشت عدالت
دنیا، نشریۀ سیاسی و تئوریک کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران، شماره ۲، ۱٣۵٩
احسان طبری
در نتیجه آزادیهایی که انقلاب ایران به وجود آورده، فعالیت در زمینه ترجمه آثار سیاسی، دامنه گرفته است و این به خودی خود پدیده خوبی است.
عوامل مختلفی مانند حس کنجکاوی، علاقۀ کمک به خوانندگان ایرانی، اشتهای جلوهفروشی، هوس و انگیزههای نیک و بد دیگر، مترجمان را وا میدارد، در عرصهای گام گذارند که گاه برای آن تدارک لازم را فاقدند.
ترجمه به خودی خود کار سادهای نیست، از قدیم میگفتند : «المترجم خائن». زیرا مترجم به هنگام انتقال از زبانی به زبانی، گاه فکر، گاه بیان مؤلف را تباه میسازد.
هر ترجمه خوبی به دو شرط اصلی نیازمند است: دقت در انتقال محتوای متن اصلی، سلاست در بیان ترجمه. دقت و سلاست با هم به نحوی در تضادند. هر گاه ما فقط دقت را مراعات کنیم، تحتاللفظی و ناسلیس ترجمه کرده ایم. هر گاه تنها به دنبال سلاست برویم، ترجمۀ ما عاری از دقت میشود. یافتن بهترین پیوند بین این دو قطب متضاد کار سادهای نیست و به تمرین طولانی نیاز دارد. مترجم باید بر زبانی که از آن ترجمه میکند مسلط باشد، با موضوع ترجمه آشنا باشد، مؤلف را بشناسد، تا بتواند دقت را مراعات کند.
وای از آن زمان که مترجم زبانی را که میخواهد از آن ترجمه کند ناقص و محدود میداند، با موضوع ترجمه آشنا نیست، مؤلف کتاب را نمیشناسد، در زبان خود تسلطی ندارد، معادلها را در طول زمان و تمرین نیافته و در عمل خود شتابکار و سطحی است.
متأسفانه این قواعد بدیهی مراعات نمیشود. حتا در مواردی که ما با مترجمان با صلاحیت روبرو هستیم، گاه عیب فقدان سلاست، ثقیل و دشوار فهم بودن ترجمه، کاملاً به چشم میخورد، یعنی ترجمه درست است، ولی ناهموار است. زیرا زبان اصل مهر و نشان خود را در جملهنگاری و اصطلاحات در زبان ترجمه باقی گذاشته است و مترجم جرأت نکرده است، قالب بیان اصل را بشکند و آنچنان بشکند که به دقت زیانی وارد نیاید و سلاست بُرد کند.
اشکال مهم در این جا است که دستگاه زبانی فارسی، از جهت ذخیرۀ لغوی و بافت دستوری با دستگاه زبانهای اروپایی فرقهای زیادی دارد.
البته در اثر فعالیت صد سال اخیر مترجمان ایرانی، نزدیکیهای بسیاری حاصل شده است. ولی با این حال وضع بین فارسی و مثلاً آلمانی مانند وضع بین آلمانی و مثلاً انگلیسی نیست. زبانهای اروپایی تقریباً عکسبرداری از هم هستند و کار مترجم نسبتاً کار سهلی است. مصطلحات علمی در این زبانها از ریشه یونانی و لاتین و لذا مشترک است. در فارسی وضع چنین نیست و معادلیابی امری است ناگزیر و جاده آن ناکوفته و ناروفته و در آن معضلات حل نشده فراوان. لذا عمل مترجم ایرانی نوعی آفرینش است و به قریحه و تبحر نیازمند.
گاه مترجمان ما، از بیم دور شدن از متن و یا به قصد اثبات قدرت خود در ایجاد بیانی به غنا و ریزبافتی زبانهای اروپایی، ترجمههایی عرضه میدارند که برای خواننده عادی ایرانی دشوار فهم است. این در بهترین حالات است. در حالات عادی مترجمها صاف و ساده مطالب نسبتاً پیچیده را نمیفهمند، جاهایی را خودسرانه حذف میکنند، مطالب را دستخوش تلخیصهای غیرمجاز میسازند و غیره. بیمسؤولیتی غریبی حکمفرماست که مایه تعجب است. ترجمه کردن به ضرب کتاب لغت و با درک نارس متن مگر زور است؟ مگر شهرت است؟ آیا متوجه نیستیم که مترجم بودن در کشور ما کار سادهای نیست؟ چرا بدون تخصص و صلاحیت به کاری دست میزنیم؟
شخص گاه دچار تردید میشود که مترجم برخی کتب سیاسی تعمدی در مغلوط و نامفهوم ساختن متن داشته اند یا روش آنها معصومانه و نتیجه عامیگری است. ما نمیخواهیم از کتابی یا کسی نام ببریم، زیرا هدف «ضربه زدن» به این و آن نیست. هدف طرح سازنده مسأله است. اگر این نوع خطاها و گشادبازیها در آثار ادبی، لااقل ضرر خاصی ندارد، در آثار سیاسی منشاء فساد میشود و مایه بدآموزی است. بوالهوسی در این زمینه ابداً مجاز نیست.
توصیهای که به نظر ما میرسد و شاید عملی است، آن است که هر کتاب ترجمه شدهای یک ویراستار مشخص در موضوع متن و یک ویراستار مشخص در زبان فارسی داشته باشد تا مداخله سه تن، کار را از نقصهای عمده در دقت و سلاست نجات دهد. ولی علاوه بر مشکلات کار جمعی (در کشوری که کار انفرادی در آن متداول است)، انواع مسایل مالی و سازمانی نیز اجرای این توصیه را دشوار میسازد. اگر چنین است، پس ترجمهای (به ویژه در بخش متون کلاسیک سیاسی) نشود، بهتر است. تا ترجمهای بد و مغلوط و گمراهساز تحویل جامعه گردد.
میگویند ابوعلی سینا یکی از آثار فلاسفه یونان را در ترجمه عربیش چهل بار خواند تا از مضمونش (با حدت ذهنی که داشت) سرانجام سر درآورد. شاید این افسانه باشد، ولی به هر جهت گویای آن است که سنت ترجمههای ثقیل و نامفهوم و مغلوط در کشور ما سنتی است دیرنده. مترجمانی که در این کار تمرین طولانی دارند، درک میکنند که گام نهادن بیپروا در این وادی، چه اندازه گستاخی است. البته به قصد تمرین نزد خود، بلامانع است. ولی برای عرضهداشت به خواننده، باید وجدان داشت.
مترجم باید بتواند ترجمه را چنان ارایه دهد که از عیبهای مؤلف بکاهد و نه بر آن بیافزاید. مترجم باید سطح فهم و روح خواننده ایرانی را در پیش چشم داشته باشد و زمانی جملهای را ترجمه کند که آن را در تمام ابعادش درک و لمس کرده باشد.
میخواهیم ترجمه کنیم، مانعی ندارد ولی رنج سنگین مترجم خوب بودن را هم بر خود هموار سازیم!