یکشنبه, مهر ۱

چند مقاله در باره سپاه پاسداران

به نظرم ورای همه این حرفها این داستان صلح هم به قول شما گاهی آدم را یاد زمان حکومت کمونیستها در بلوک شرق می اندازد. وقتی موشکهای پرشینگ را در غرب مستقر می کردند، جنبش صلح در سراسر دنیا به حرکت در می آوردند و وقتی که شوروی همین کار را و همان موشکهای میانبرد را مستقر می کرد، صدا از کسی در نمی آمد. شوروی که شاید متجاوزترین کشور بود، همیشه سنگ صلح را به سینه می زد. در آن دوره من نوجوان بودم و همیشه این سئوال برایم مطرح بود؛ که چرا اینگونه است که صلح خواهی یکطرفه است و آمریکا در ویتنام می جنگد و باید هم محکوم بشود و خیلی هم کار بدی می کند که در ویتنام می جنگد اما هیچ کس نمی آید به شوروی هم بگوید که بالاخره تو هم یک پای جنگ و یک پای تجاوز و یک پای دعوا هستی.

به نظرم ورای همه این حرفها این داستان صلح هم به قول شما گاهی آدم را یاد زمان حکومت کمونیستها در بلوک شرق می اندازد. وقتی موشکهای پرشینگ را در غرب مستقر می کردند، جنبش صلح در سراسر دنیا به حرکت در می آوردند و وقتی که شوروی همین کار را و همان موشکهای میانبرد را مستقر می کرد، صدا از کسی در نمی آمد. شوروی که شاید متجاوزترین کشور بود، همیشه سنگ صلح را به سینه می زد. در آن دوره من نوجوان بودم و همیشه این سئوال برایم مطرح بود؛ که چرا اینگونه است که صلح خواهی یکطرفه است و آمریکا در ویتنام می جنگد و باید هم محکوم بشود و خیلی هم کار بدی می کند که در ویتنام می جنگد اما هیچ کس نمی آید به شوروی هم بگوید که بالاخره تو هم یک پای جنگ و یک پای تجاوز و یک پای دعوا هستی.

نامه مردم (شماره ۷۶۱، ۱۱ فروردین ۱۳۸۶)

 

سپاه پاسداران و نقش آن در حیات سیاسی- اقتصادی کشور!

 

منطقه استراتژیکی یی که ایران مرکز و نقطه ثقل آن به شمار می آید، با تغییر و تحولات اساسی و فوق العاده حیاتی روبروست. امپریالیسم جهانی برای تامین سرکردگی خود و بر قراری نظم نوین، برنامه های مشخصی را برای خاور میانه و حوزه خلیج فارس طراحی کرده و بخش هایی از آن را مانند اشغال عراق به اجرا گذاشته است. ایران، این مرکز ثقل منطقه و نقطه اتصال خاور میانه با حوزه دریای خزر و آسیای میانه، در برنامه های امپریالیسم جایگاه خاصی را به خود اختصاص داده است. در واقع در ابتدای سده بیست و یکم، میهن کهنسال ما با یکی از دشوارترین مراحل زندگی خود در فضایی پر التهاب و توفان زا روبروست. تامین منافع ملی، دفاع از استقلال و تمامیت ارضی و حاکمیت ملی وظیفه ای بنیادین را پیش روی همه نیروها، احزاب، سازمان ها و شخصیت های میهن دوست و ترقی خواه و تحول طلب و مخالف استبداد و ارتجاع قرار داده است.

با توجه به تحریم های جدید که این بار از محدوده برنامه هسته ای و موشک های دور برد به کلیه فعالیت های دفاعی و نظامی ایران گسترش پیدا کرده، وضعیت برای میهن ما خطرناک و نگران کننده است!

در چنین اوضاع و احوالی سپاه پاسداران در عرصه های داخلی و خارجی نقشی را ایفا می کند که مغایر با منافع ملی ایران است.

نفوذ سپاه پاسداران در امور سیاسی با روی کار آوردن احمدی نژاد بیش از گذشته از پرده ابهام خارج شده و شکل کاملا علنی به خود گرفته است. طرح ها و پروژه های مختلف در زمینه های گوناگون از جمله نفت، گاز، پتروشیمی، سد سازی، جاده سازی، ساختمان سازی، تجارت خارجی و نفوذ در سیستم بانکی از طریق اختصاص سهام برخی بانک ها نظیر بانک سپه به فرماندهان و شرکت های سپاه و غیره باعث گردیده است تا سپاه و پاسداران به یک قطب اقتصادی نیرومند در حیات جامعه بدل شود. علاوه بر اینها، سپاه پاسداران ده ها شرکت در اختیار دارد که به تجارت با خارج مشغول هستند و سودهای کلانی به زیان تولید داخلی به جیب می زنند.

در کنار اینها، سپاه هر چه بیشتر نقش امنیتی واطلاعاتی بر ضد جنبش مردمی را بر عهده گرفته و در سالیان اخیر واحد های امنیتی آن در توطئه بر ضد جنبش دانشجویی و کارگری، به طور مثال، در زمینه شناسایی، نفوذ، دستگیری و سازماندهی و ایجاد گروه ها و سازمان های جعلی و ساختگی به منظورمهار و نابودی جنبش واقعی، نقش بسیار فعالی به عهده داشته اند.

به موازات اینها، شاهد آنیم که با بحرانی شدن اوضاع در اثر اعمال تحریم ها و فشارهای خارجی، نقش سپاه در استراتژی نظامی جمهوری اسلامی افزایشی جهشی داشته است. به عنوان نمونه: به گزارش خبرگزاری فارس، ۲۱ اسفند ماه سال ۸۵ ، یحیی رحیم صفوی، فرمانده سپاه، در جمع دانشجویان دانشکده افسری و تربیت پاسداری دانشگاه امام حسین اعلام داشت: «جنگ ها بخش مهمی از تاریخ ملتها را می سازد و ممکن است حتی باعث تغییر دولت ها و تحول در سرنوشت ملتها شوند، در این هنگام است که شجاعت و وفاداری ملت ها به نظام سیاسی، وحدت و اقتدار ملی کشورها ظهور و بروز پیدا می کند …امروز سپاه پاسداران نیز همگام و همراه با انقلاب اسلامی (یعنی رژیم ولایت فقیه) در حال رشد و پیشرفت است ما در ابعاد مختلف سازمان رزم سپاه را متحول کرده ایم و نیروهای پنجگانه سپاه با سازمان رزم جدید آماده دفاع همه جانبه از امنیت و منافع ملی ایران هستند…»

فرمانده سپاه مدتی قبل از این سخنرانی نیز ضمن دفاع از دولت احمدی نژاد و خط و نشان کشیدن برای جنبش مردمی گفته بود که، ۲ سال حساس پیش روی کشور است که با اقتدار سپاه و تحت رهبری ولی فقیه از آن خواهیم گذشت.

سپاه در عین حال نیروی بسیج را هم به عنوان بخشی از تشکیلات خود وارد دایره مسایل اقتصادی – امنیتی و نظامی کرده است. خبرنگار دفاعی خبر گزاری فارس ۲۳ اسفند ماه ۸۵، در گزارشی نوشت: «مراسم تحلیف ۴۰۰ دانشجوی دانشکده شهید مطهری نیروی مقاومت بسیج برگزار شد. دانشجویان این دانشکده بسیج در مدت ۲ سال در رسته های حفاظت، حراست، آماد، مهندسی، مخابرات و اطلاعات آموزش می بینند.» به این ترتیب ما با یک ارگان عریض و طویل وغرق در فساد مالی روبرو هستیم که از یک سو مجری پروژه های عمرانی با سودهای کلان است و از دیگر سو به عنوان یک ارگان نظامی-امنیتی بخشی قابل توجهی از بودجه کل کشور را به چنگ می آورد، و به علاوه، با ده ها شرکت تجاری خود به داد و ستد با خارج و وارد کردن کالا به کشور مشغول است و نقش اصلی را نیز در استراتژی نظامی رژیم ولایت فقیه بر عهده دارد. چنین ارگانی، همان گونه که فرماندهان آن بارها تاکید کرده اند، ماموریت اصلی اش دفاع از نظام، یعنی رژیم ولایت فقیه است و این ماموریت را اولویت خود می داند! بنابراین سپاه پاسداران با نقشی که در استراتژی نظامی دارد، در خدمت دفاع از استقلال و تمامیت ارضی ایران نیست. استقلال و تمامیت ارضی کشور در برنامه سپاه تابعی، تاکید می کنیم تابعی، از سیاست و ماموریت حفظ و دفاع از نظام است! نقش مخربی که سپاه پاسداران به ویژه دراین زمینه ایفا کرده و می کند با توجه به تحریم های جدید که به معنای تحریم کامل نظامی کشور ماست، سبب تضعیف بنیه دفاعی ایران گشته و می باید در این زمینه با حساسیت زیاد برخورد کرد. تضعیف بنیه دفاعی آنهم در اوضاع بغرنج و متحول منطقه برای منافع ملی ایران بسیار زیان بخش قلمداد می گردد.

دربرابر این وضعیت، ضمن آنکه باید قاطعانه با هر گونه تحریم ایران مخالفت کرد، افشای نقش سپاه و خطراتی که حضورو نفوذ این ارگان زاید در حیات سیاسی- اقتصادی و نظامی ایران ایفا می کند، حائز اهمیت فراوان است.

تقویت ارتش ملی و افزایش نقش آن در استراتژی نظامی کشور به همراه حذف سپاه در این زمینه، و در نهایت انحلال کامل آن و واگذاری امکانات و تجهیزات این ارگان به ارتش ملی و نیروهای مسلح قانونی کشور، از زمره اقداماتی است که می تواند در راستای ممانعت از تضعیف هر چه بیشتربنیه نظامی و دفاعی ایران موثر و کار ساز باشد

***

 

جدال آمریکا با سپاه

 

روز (۱۶ ژانویه ۲۰۰۷)

نویسنده: امید معماریان

 

بازداشت پنچ ایرانی درکنسولگری ایران دراربیل، بعد از دستگیری چهاردیپلمات دربغداد و مروری بر نام افرادی که در لیست سیاه قطعنامه ۱۷۳۷ شورای امنیت سازمان ملل قرار دارند، نشان می دهد که ایالات متحده تصمیم گرفته است فراتر از ایده مذاکره یا براندازی، درمرحله اول بخشی ازحکومت ایران را مورد حمله قرار دهد که عملا اصلی ترین حمایت کننده محمود احمدی نژاد به شمار می رود. بدین ترتیب آنچه که "تغییر رفتار رژیم" می خواند از طریق ایجاد اختلاف بین گروه های مختلفی که درحاکمیت حضور دارند، ومنافع مشترک چندانی با رییس جمهوری تندرو ایران ندارند، امکان تحقیق بیشتری خواهد داشت.

از این منظر، بسیاری ازگروه های سیاسی داخل حاکمیت به گره زدن سرنوشت سیاسی خود با سیاست های رییس جمهوری وهوادارانش که عملا ضریب امنیت ملی ایران طی نزدیک به یک سال ونیم به شدت کاهش داده، علاقه چندانی ندارند و او را به پاسخگویی فراخواهد خواند وهمین ممکن است زمینه تغییراتی را درداخل حکومت ایران فراهم آورد. موضوعی که انتخابات شورای شهر اخیر درتهران می تواند مزید برعلت آن می تواند باشد.

به همین جهت است که مجموعه فشارهای به عمل آمده طی ماه های گذشته همواره حول یک نقطه بوده است: سپاه پاسداران. سه نفر اول لیست سیاه دوازده نفره شورای امنیت سازمان ملل اختصاص دارد به رحیم صفوی، سلیمی و وحید دستجردی سه تن ازفرماندهان ارشد سپاه پاسداران. قرارگرفتن در لیست سیاه به دلیل مرتبط دانستن فعالیت های نهادهای وابسته به سپاه پاسداران به فعالیت های هسته ای وموشکی است، اما نشان می دهد ایالات متحده که نقش مهمی در طراحی و فشار برروی کشورهای عضوشورای امنیت برای تصویب قعطنامه تحریم ایران بوده، دست روی جایی گذاشته است که عملا نقطه قوت دولت تهران به شمار می رود.

محمود احمدی نژاد که در میان روحانیون محافظه کار سنتی و اصلاح طلب وحتی میانه های مذهبی، جایگاه بسیار ضعیفی دارد طی دوسال گذشته با استحکام بخشیدن به رابطه خود با نهادهای امنیتی و سپاه که خود وبرادرانش با آن ارتباط مستحکمی دارند، عملا تلاش کرده وزن بیشتری به نیرویی که هم اکنون درحوزه های مختلف سیاسی، اقتصادی وامنیتی نقش تعیین کننده ای پیدا کرده است، بدهد. قراردادهای عمده میلیارد دلاری با شرکت های وابسته به سپاه پاسداران وهمچنین انتصاب بسیاری از فرماندهان سپاه به مشاغل گوناگون، عملا نشان می دهد که اتکای احمدی نژاد دردرون ساخت قدرت سیاسی به چه کسانی است.

احتمالا ایالات متحده به این نتیجه رسیده است که پیش از هرچیزی سیاست های احمدی نژاد محصول اجماع درمیان بخش های مختلف حکومت نیست واو خود را به اشکال مختلفی توانسته است با هژمونی پوپولیستی اش به جامعه سیاسی تحمیل کند، به همین جهت فشار براحمدی نژاد ویارانش عملا، همه حکومت وگروه های سیاسی را طلبکار نمی کند و به همین جهت به کور کردن نقاط قوت رییس جمهوری ایران پرداخته است.

احمدی نژاد با استفاده قیمت بالای نفت که پول زیادی را برای کشور به ارمغان آورده، نیروهای سپاهی هوادارش وهمچنین حساب کردن روی لحن ضد آمریکایی اش به امید اینکه درمنطقه افرادی را پشت سرش جمع کند، به شاخ وشانه کشی درسطح بین المللی می پردازد ونیروهای منتقد داخلی را به ضرب وزور دولت امنیتی اش ساکت نگه می دارد.

ایالات متحده طی چند ماه گذشته، عملا سرمایه گذاری درصنعت نفت وگاز را با فشار آوردن به شرکای ایران در این حوزه از ژاپن گرفته وتا این اواخرچین، بسیار دشوار کرده است. با معلق شدن رابطه با بانک های اروپایی و درادامه معلق شدن فعالیت های بانک های صادرات (درماه سپتامبر) وبانک سپه (طی روزهای گذشته)، عملا مجرای انتقالات مالی از طریق شرکت های وابسته به نهادهای امنیتی ونظامی بسته می شود. کاهش سرمایه گذاری درصنعت نفت هم عملا می تواند مشکلات جدی را برای صادرات نفت ایران فراهم کند.

به علاوه از نظر امنیتی وسیاسی دستگیری پنج ایرانی در اربیل وپیش ازآن دربغداد ضرب شستی به رییس جمهوری ایران است که ازدائما ازنقش خود درعراق واقدامات تلافی جویانه در صورت هرگونه حمله ویا تعرض آمریکا علیه منافع ایران سخن گفته است. اگر چه مقامات ایرانی تاکید می کنند که افراد دستگیر شده دیپلمات هستند اما به واقع به دلیل شفاف نبودن حوزه سیاست وگسترده بودن مسائل محرمانه ورازهای جمهوری اسلامی، عملا معلوم نیست که در آن دفتر چه می گذشته است و ادعای کدامیک ازطرفین درست است. به علاوه هرآنکس که دراین ملک قرار است درقالبی وبرای هرکاری به خارج ازکشورسفرکند، یک پاسپورت دیپلماتیک درجیبش گذاشته می شود.

به خاطر دارم زمانی که بیش از ده دیپلمات ایرانی توسط نیروهای طالبان در شهر مزارشریف کشته شدند، جو بسیار سنگینی برکل سپاه حاکم بود، آنچنان که خطر حمله به افغانستان بسیار قریب الوقوع می نمود وبه ظاهراچندین لشکر هم به همین منظور پشت مرزها رفتند. جواد منصوری سفیر سابق ایران در پاکستان و معاون وقت وزیر امورخارجه، درجلسه ای در پاسخ به سپاهیانی که آتشین ازحمله به افغانستان سخن می گفتند، تلاش کرد خونسردانه بگوید که درعالم سیاست چنین اتفاقاتی رخ می دهد و نباید عنان ازکف داد. او وقتی یک فرمانده سپاه خشمگین فریاد زد که این افراد "دیپلمات" بوده اند، پاسخ داد که «پس چرا ما ۴۴۴ روز دیپلمات های آمریکایی را درایران گروگان گرفتیم؟" فرمانده با صدای بلند پاسخ داد:« به خاطر اینکه آنها جاسوس بودند؟» بعد منصوری آرام وبالبخندی تلخ گفت که حضور چندین سپاهی وچند فلان وبهمان درکنسولگری ایران چه معنی می دهد؟ ازنظرما اینها دیپلمات هستند اما از نظر آنها…»

حالا محمود احمدی نژاد دقیقا از جایی ضربه می خورد که گمان می کند، نقطه قوت اوست. او که همواره اقدامات تلافی جویانه را از لبنان تا افغانستان به رخ آمریکا می کشید، حالا می بیند چطور حزب الله بیش از هر زمان دیگری با آن جنگ سی روزه خونین زمین گیر شده، محمود عباس دیروز به رایس قول داد با ایهودالمرت به زودی درجایی برای تشکیل دولت فلسطینی مذاکره کند و دولت عراق هم چراغ سبز می دهد که فلان دفتر ایران دراربیل چندان هم دیپلماتیک نیست. هرسه این حوزه ها ارتباط تنگاتنگی با بخش های پنهان نظامی ایران دارد که حداقل کشورهای غربی مدعی هستند متعلق به سپاه است. چنین شواهدی است که نشان می دهد ایالات متحده عملا جدال خود را با اصلی ترین متحد احمدی نژاد یعنی سپاه پاسداران، آغاز کرده است. اگرچه به نظر می رسد آمریکا تا کنون به صرافت دریافته که هرگونه جنگ دیگری خانمان سوز خواهد بود وهیچ ایرانی درهیچ جای دنیا خواستار آن نیست وهرجا که چنین شعله ای درمعرض مشتعل شدن باشد جلوی آن راخواهند گرفت.

سکوت دولت احمدی نژاد وفرماندهان سپاه، عملا نشان دهنده غافلگیری است که از این اقدامات به وجود آمده است. احمدی نژاد وقتی از سفر خود به کشورهای آمریکای لاتین برگردد، باید درانتظار نمایندگان مجلسی باشد که از وی سوالاتی دارند. نمایندگان مجلس که طی ماه های گذشته عملا درارتباط با دولت نقش خود را اندک اندک از دست می دهند، تنها تا ۱۳فوریه فرصت دارند که به قعطنامه شورای امنیت پاسخ مناسبی بدهند. آنها باید علاوه عوارض سیاست های اقتصادی رییس جمهوری را نیزتحمل کنند ویا از وی درخصوص نابسامانی هایی که طی ماه های گذشته به وجود آمده پاسخ بخواهند وبیش از هر چیز از وی بپرسند، که چرا و ازجیب چه کسانی وبا چه توجیهی وبراساس کدام بخش ازمنافع ملی ایران، موقعیت جهانی ومنطقه ای کشور را آنچنان تضعیف کرده است که اینچنین حلقه های تحریم بردور ایران تنگ شده به گونه ای که هم اینک و طی ماه های آینده گلوی ملت بابت آن فشرده خواهد شد؟ واین واقعیت که با توجه به اتفاقات پی درپی که در کشور همسایه عراق می افتد واعمال سیاست های پرخاشگرانه ممکن است دامنه اش به خاک ایران برسد؟

احمدی نژاد درسفر ۱۵ هزار مایلی خود به نیکاراگوئه ونزوئلا وقت خواهد داشت که ببیند چگونه درکوتاه مدتی که به کاخ ریاست جمهوری آمده، خود را در مرکز سیبل مخالفت های منتقدان داخل وکشورهای خارجی قرار داده وبرای سوالات یاد شده ودیگر سوالات به دنبال پاسخ درخوری باشد. روزهای آینده برای او روزهای دشواری خواهد بود، اگر البته جامعه سیاسی ایران، چه در مجلس وچه دیگر نهادها، به وضعیت خطیری که هم اینک ایران با آن مواجه است، آگاه باشند.

***

به قدرت رسیدن بسیجیان عامل ایجاد نگرانی شده است

 

روز (۲۴ مهر ۱۳۸۴)

 

واشنگتن تایمز، ۱۴ اکتبر ۲۰۰۶

بیل گرتز نویسنده:

 

به قدرت رسیدن بسیجیان، نگرانی‌های تازه‌ای را در خصوص به کارگیری سلاح‌های جدید توسط نیروهای نظامی ایران برانگیخته است. به گفته کارشناسان نظامی، نظام اسلامی ایران در دهه گذشته بر روی تانک‌های جدید، هواپیماهای جنگنده و وسائط نقلیه مسلح سرمایه گذاری نکرده است، بلکه با گسترش قابلیت‌های " نامتقارن " جنگی به مقوله دفاع پرداخته است. این قابلیت ها شامل برنامه پنهان هسته ای ایران، موشکهای جدید شهاب-۳ و موشک های قدیمی تر اسکاد است که می توانند سلاحهای هسته ای، شیمیایی و بیولوژیکی را صدها مایل دورتر پرتاب کنند. پس از این که احمدی نژاد برنامه تسلیحات اتمی ایران را زیر نظر سپاه پاسداران قرار داد، توجه ویژه ای به نیروی نظامی ایران می شود. نیروی نظامی ایران همچنین نیروهای عظیم ساحلی را که مجهز به موشکهای پرسرعت و موشکهای کروز ضدکشتی هستند پرورش داده است. این موشک ها می توانند ذخائر نفتی سرتاسر منطقه خلیج فارس را از بین ببرند.

مایکل ایزنشتات، مدیر مطالعات امنیت عضو موسسه سیاست خاور نزدیک در واشنگتن، می گوید: «توان ایرانیان نه از قابلیتهای گسترده متعارف بلکه از قابلیتهای نامتقارنی ناشی می شود که بسیار توانمند هستند و ریشه در به کارگیری تروریسم و خرابکاری دارند.»

یکی از مقامات حفاظت اطلاعات می گوید، برنامه نظامی ایران دو بخش دارد. یک بخش قابلیتهای متعارف نظامی است و بخش دیگر نیروهای ضربت اسلامی است که متشکل از اعضاء سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می باشد. به گفته این مقام، " نیروی نظامی ایران به قدر کافی عظیم است که بتواند از مرزهای خود در حوالی کشورهای حوزه خلیج حفاظت کند، اما در برابر نیروی بزرگتر و برتر غرب و در انجام عملیتهای فرامرزی با مشکل مواجه خواهد شد. «این مقام با ذکر این که ایرانیان سلاحهای جدید دریایی خود را گسترش داده اند، افزود: " آن ها به منظور شکست قدرت برتر متعارف، روشهایی را برای ارتقاء و به روزرسانی قابلیتهای جنگی خود آزمایش کرده اند.»

این مقام می گوید، ایران از حضور نیروهای نظامی امریکا در عراق و افغانستان احساس فشار می کند، «اما در حالی که این نیروها نفوذ خود را در سایر کشورهای عربی خلیج اعمال می کنند، ایران از رویارویی مستقیم با امریکا اجتناب خواهد کرد. " آنتونی کردزمن، کارشناس نظامی عضو مرکز مطالعات استراتژیک و بین الملل، می گوید، برای کشورهایی مانند ایران، قابلیتهای پیشرفته متعارف، گران و کار با آن ها مشکل است. در عوض ایران به سلاحهای خاص ( نامتعارف ) روی آورده است. کردزمن در نشست اخیر کمیسیون نیروهای مسلح مجلس نمایندگان امریکا گفت: " ایران به وضوح سپاه پاسداران انقلاب، بعضی از بخشهای قابلیتهای متعارف خود و بخش مهمی از نیروی دریایی مربوط به جنگ نامتقارن را سازماندهی کرده است. این سازماندهی از قابلیت هایی برخوردار است که دست کم به طور موقت می توانند تهدیدی برای تأسیسات نفتی خلیج فارس و همسایگان ایران باشند.»

به گفته ایزنشتات، ایران علیرغم اینکه نیروهای زمینی، تانک و وسائط نقلیه مسلح خود را افزایش نداده است، اما با در اختیار داشتن توانمندی های فعلی، بعنوان قدرت اصلی منطقه ظاهر شده است. دنیل بایمن، مدیر مرکز مطالعات صلح و امنیت، در نشست کمیسیون نیروهای مسلح مجلس نمایندگان، گفت: احتمال می رود گسترش سلاحهای اتمی ایران ظرف ده سال آینده به اتمام رسد. بایمن افزود، اگرچه ممکن است ایران از سلاحهای اتمی خود استفاده نکند، اما « خطر اینجاست که ایران بتواند در عراق، افغانستان و کشورهای خلیج فارس تهاجمی تر و در حمایت از تروریستها علیه اسرائیل خصمانه تر عمل کند و اطمینان داشته باشد که سلاح اتمی، این کشور را از اقدام تلافی جویانه امریکا، مصون خواهد داشت.»

ایران همچنین سه زیردریایی روسی و قابلیتهای عظیم مین گذاری دارد که می تواند از آنها برای غرق کردن کشتی های بزرگی که از تنگه هرمز می گذرند، استفاده کند. ادوارد واکر جی آر، رئیس موسسه خاورمیانه، می گوید، ایران بزرگترین چالش امریکا در منطقه خاورمیانه است. «اما ایران قصد ندارد ما را به مبارزه بطلبد، مگر اینکه ما در ایران دست به اقدام نظامی بزنیم .»

***

 

گفتگوی «تلاش» با دکتر محسن سازگارا

 

تلاش 

 

تلاش ـ مهلت داده شده در قطعنامه ۱۷۳۷ به پایان رسید و مواضع جمهوری اسلامی کماکان حکایت از این دارد که سیاست قبلی خود را که منجر به تصویب این قطعنامه و قطعنامه های پیشین شد، ادامه می دهد. ظاهرا کشورهای عضو شورای امنیت هم بعد از خاتمه این مهلت مواضع یکسانی در باره چگونگی ادامه کار ندارند. همه اینها موجب می شود در باره گامهای بعدی در برابر ایران شایعات گوناگونی وجود داشته باشد. نظر شما در این رابطه چیست و شما اوضاع را چگونه ارزیابی می کنید؟

سازگارا ـ هم اکنون در سطح بین المللی دو خطر ایران را تهدید می کند:

یک، خطری که ناشی از قطعنامه جدید علیه ایران یعنی قطعنامه۱۷۳۷ است . این قطعنامه جدید بیش از آنکه به فعالیت های هسته ای ایران برگردد به محدود کردن فعالیت های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برمی گردد و علیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. این مسیر چیزی را که پیش روی کشور و ملت ایران قرار داده تحریم است. تحریم در ابعاد مختلف که دامن اقتصاد را هم خواهد گرفت. ولی بحث از حمله نظامی نیست برای اینکه سر فصلی هم که در شورای امنیت برابر منشور سازمان ملل ذیل آن، قطعنامه صادر شده داستان جنگ در آن مطرح نیست. این را از این جهت عر ض می کنم که بیانیه هایی که اخیرا منتشر شده چه در ایران و چه در خارج کشور این اشتباه حقوقی را دارند و دقت کافی نکرده اند به این که، اساسا مسیری که در شورای امنیت سازمان ملل اقدام علیه ایران در حال انجام است، مسیری نیست که بخواهد به جنگ منجر شود. جایی که مسیر قطعنامه ها پیش می روند جایی است که در آن تحریم قرار دارد.

اگر قطعنامه دوم را با دقت نگاه کنیم باید اعتراف کنیم که قطعنامه زیرکانه و بسیار دقیق می باشد. شاید سه محور را بتوان در آن تفکیک کرد .

محور اول ـ مسئله تحریم صادرات اسلحه ازایران است. چرا که ایران در سالیان اخیر به مقدار زیادی در صنایع نظامی سرمایه گذاری و اگر هم دستش رسیده به جهان سوم یا گروه های طرفدار ایران اسلحه صادر کرده است. این قطعنامه جدید به جد و با قاطعیت جلوی صدور اسلحه را می گیرد و ضمنا ورود پاره ای سلاح ها راهم به ایران ممنوع می کند. در واقع از افزایش توان نظامی ایران از اینکه به سلاح های جدید و پیشرفته مسلح شود جلوگیری می کند .

محور دوم ـ دراین قطعنامه محوری است که می تواند برای ایران بسیار محدود کننده و پر تنگنا بشود و آن این است که از تمام کشورهای بزرگ دنیا و تمام بانکهای جهان می خواهد که هیچ اعتبار جدیدی به ایران ندهند، مگر در موارد انسان دوستانه. این از آن نکاتی است که آمریکائی ها با قدرتی که در حوزه بانکداری دنیا دارند قبل از اینکه آنرا به شورای امنیت برسانند خودشان راساً اقدام کرده بودند و بسیاری از بانکهای دنیا از جمله بانکهای ژاپنی از امریکایی ها پیروی کرده بودند و جلوی اعتبارات بانکی به ایران را گرفتند. یک قلم ژاپنی ها ده میلیارد دلار اعتباری را که برای پروژه های استخراجی نفت ایران تخصیص داده بودند ، کان لم یکن اعلام کردند و جلوی آنرا گرفتند. و همان طوریکه هم وزیر نفت ایران گفت و هم آقای ترکان مدیر عامل پترو پارس اعلام کرد تا همین جا هم، یعنی فقط در اثر فشار آمریکائی ها پروژه های استخراج نفت ایران با تنگنای اعتباری مهمی مواجه شده است. چون اکثریت قراردادهایی که بسته می شود بصورت بای بک است، یعنی کمپانی های بزرگ نفتی برای استخراج نفت ایران با اعتبارات بانکهای دنیا می آیند و چند میلیارد دلار سرمایه گذاری می کنند و بعدا از محل درآمدهای آن چاه نفت، آنرا بازپرداخت می کنند. اگر جلوی اعتبارات بخصوص از طریق شورای امنیت سازمان ملل بسته شود، تمام پروژه های مهم توسعه نفتی زیر سئوال خواهد رفت و با توجه به مشکل تکنولوژیکی که ایران در تزریق گاز به چاه های نفت دارد، یاافت فشار درچاه های موجود و کاهش تولید مواجه خواهیم شد. پاره ای از کارشناسان معتقدند که اگر پروژه جدیدی به ظرفیت موجود اضافه نشود ما در یک فاصله سه ساله حتی توان صدور ۲.۵ میلیون بشکه نفت ،یعنی سهمیه اوپک را هم نخواهیم داشت. اگر از اعتبارات ایران بطور جدی جلوگیری شود، حتی خریدهای وعده دار ایران هم ممکن است با مشکل مواجه شوند و اگر بانکهای دنیا بخواهند سخت بگیرند بطور جدی کشور در تنگنای اقتصادی قرار خواهد گرفت .

و اما محور سوم ـ که دراین قطعنامه وجود دارد و نکته بسیار مهمی است این است که با دقت اسامی ۱۵نفر از فرماندهان سپاه یا مسئولین شرکتهای سپاه و البته چند نفری هم از دست اندرکاران پروژه های هسته ای ایران لیست شده اند. جالب است که شما در این لیست اسامی افرادی مثل مرتضی رضایی را می بینید که ظاهرا جلوی پرده نیست و اخیرا قائم مقام فرمانده کل سپاه شده ولی در چند ساله گذشته در راس اطلاعات سپاه و همچنین حفاظت اطلاعات سپاه قرار داشته و در واقع در بیت رهبری در راس شورایی قرار داشته که سازمان امنیت موازی را می گردانده اند و عامل سرکوب های چند ساله گذشته بوده اند. یا اسم آقای محمد باقر ذوالقدر را می بینید که ظاهرا ایشان در سپاه نیست و معاون سیاسی وزارت کشور است. ولی اگر دقت کنید؛ این اسامی در واقع همان باند سپاهی سرکوبگر دور آقای خامنه ای هستند و شاید همه اعمالی که در چند سال گذشته اتفاق افتاده بخصوص در جریان سرکوب جنبش اصلاحات و بعد از آن دست پخت همین باند بوده است. باضافه چند نفر دیگری مثل آقای پور محمدی که الان وزیر کشور است و چند نفری که در کابینه آقای احمدی نژاد هم هستند. در واقع آن تاریکخانه ایی که آن پشت، دور آقای خامنه ای و در حزب ایشان بوده و در واقع مملکت را به اینجا رسانده است. در این پیش نویس قطعنامه جدید رختشان بر آفتاب افکنده شده و رو آمده و به قول دوستی که می گفت به این ترتیب از طریق قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل آهسته آهسته آن اسامی روی پنجاه و دو ورق خواهد آمد که زمانی در عراق اتفاق افتاد .

بهرحال نکته سوم یک زاویه دیگر هم دارد؛ اسم ۱۳ شرکت در این پیش نویس قطعنامه آمده البته غیر از بانک سپه که از قبل مشمول تحریمهای آمریکا بوده و حال به این ترتیب می رود که جزء تحریم شورای امنیت بشود. بسیاری از آنها شرکتهای مهمات و اسلحه سازی هستند و به نظر من بسیار با دقت انتخاب شده اند. چون چند تایی از اینها تجهیزاتی تولید می کنند که بکار دفاع نا متقارن می آیند یعنی تاکتیکی که احتمالا اگر حرکت نظامی صورت گیرد، ایران روی آن برنامه ریزی کرده تا در مقابل آمریکا بایستد. اما بهر صورت در این قطعنامه که جهت آن در واقع جلو گیری از تولید سلاح هسته ای در ایران و سلاح موشکی و توسعه فعالیت نظامی ایران و همانطوری که عرض کردم محدودیت برای سپاه و بخش هایی معینی از آن که در سرکوب مردم هستند می باشد. در این قطعنامه جایی برای حمله نظامی نیست .

اما تهدید دوم که کشور با آن روبرو است یعنی جنگ و حمله نظامی که همه را به حق نگران کرده است .به نظر من کسی نیست که با حمله نظامی و جنگ موافق باشد، اگر کسانی دور هم جمع شوند و بگویند ما نگران حمله نظامی هستیم یک کمی مصداق از کرامات شیخ ما چه عجب مشت خود باز کرد و گفت یک وجب است .

خیلی ها معتقدند؛ وقتی که قرار است به دو ناوگان آمریکا ناو سوم هم اضافه شود، این یعنی جنگ و خطر جنگ را دامن می زند. یا استقرار دفاع موشکی در شرق اروپا یا استقرار موشکهای پتریوت در جنوب خلیج فارس برای حفاظت ازکشورهای خلیج فارس یا افزایش ذخیره سوخت در ایالات متحده در چند ماه گذشته و رفتن قشون آمریکابه منطقه و… همه اینها علایم ناخوشایندی است که خطر جنگ را نشان می دهد. ولی همه اینها حول مسئله عراق بوجود آمده است. در صحنه عراق آمریکائی ها اعلام کرده اند در فاز اول با افزایش نیروهایشان در عراق و در فاز دوم با واگذاری خلع سلاح همه گروه های مسلح در عراق اعم از شیعه و سنی و از جمله سپاه مهدی که به ایران وابستگی دارد، آمریکایی ها می خواهند این زمینه را فراهم کنند که امور عراق را به دولت آقای مالکی واگذار کنند و بعد البته نیروهایشان را طی چند مرحله کاهش دهند و بعد برسند به ۴۰ هزار یا ۵۰ هزار نیرو که ظاهرا در عراق خواهند ماند. از قرار می گویند بیش از ۱۴ پایگاه نظامی در عراق ساخته شده و آنها را توسعه خواهند داد و در درازمدت هم نیروهای آمریکایی در این پایگاه ها مستقر خواهند شد. در حال حاضر ۱۵۰ هزار نیروی مسلح عراق تجهیز شده اند که عهده دار خلع سلاح گروههای مسلح در عراق هستند. این صحنه است که در واقع تهدید آمریکا را برای ایران جدی کرده و فشار به ایران آورده که دستش را از عراق کوتاه کند. به نظر من تا اینجا ایران با بردن مقتدا صدر و نزدیک بیست نفر از فرماندهان سپاه مهدی به ایران نشان داده که نمی خواهد بهانه ای بدست آمریکایی ها بدهد. در واقع کوتاه آمده و جا زده است. کما اینکه یکی دو اقدام تحریک آمیز آمریکایی ها مثل حمله به مقر ایران در اربیل ـ که ایران مدعی است کنسولگری ایران بوده ولی دولت عراق هم می گوید که خیر کنسولگری نبوده ـ و دستگیری چند نفر از اعضای سپاه در آنجا و همین طور دستگیری معاون سفیر ایران در عراق و بعد هم فرمان برای شکار نزدیک به صد نفر از اعضای نیروی قدس که بطور غیر قانونی در عراق هستند از طرف رئیس جمهور آمریکا و همه اینها اقداماتی هستند که اگر ایران کوتاه نمی آمد بهانه کافی بود برای آمریکا که با ایران درگیر شود. تا اینجا به نظر می رسد ایران کوتاه آمده است و در عراق کاری نکرده که بهانه بوجود آید .

جبهه دوم این عملیات نظامی به نظر من در کل منطقه خاورمیانه است. یعنی سیاست تهاجمی ایران در خاورمیانه حمایت از حزب الله در لبنان با دادن سلاح و پول و تجهیزات و روشن کردن آتش جنگ در تابستان سال گذشته بین حزب الله لبنان و اسرائیل، کمک به نیروهای تندرو فلسطینی مثل حماس و استقبال ازحملات نظامی این قبیل سازمانها در برابر اسرائیل و دفاع از سازمان های تندور و مسلح در منطقه، همه اینها زمینه هایی هستند که ایران را در خاورمیانه اضافه بر مسئله عراق رو در روی آمریکا قرار می دهد .

با توجه به اینکه آمریکا اهداف سیاسی و اقتصادی بزرگی را در منطقه، هم در حوزه کشورهای عربی و خلیج فارس و هم در مصر و لبنان و شمال آفریقا و هم در مسئله اسرائیل و فلسطین داشته و دارد و دنبال هم می کند، طبیعی است که اگر کشوری مثل ایران بخواهد بااین قدرت کلنجار برود و اعلام کند که هرکس که بچه شلوغ منطقه است می تواند با آمریکا یا اسرائیل درگیر شود و بعد هم زیر چتر من! طبیعی است که این موضوع از آن طرف بی پاسخ نمی ماند و زمینه رویارویی را فراهم می کند. اقدامات ماجراجویانه در منطقه توسط ایران و مشخصا توسط شخص آقای خامنه ای و نیروی قدس سپاه، عاملی است که به هرصورت خطر جنگ را بالا می برد. اگر جائی احساس خطر باید بشود به نظر من اینجاست و نه از مسیر قطعنامه های شورای امنیت. راستش وقتی مسئله به اینجا می رسد هر کس که دلواپس و نگران جنگ باشد باید که دوطرف دعوا به آرامش بخواند. یعنی هم از آمریکایی ها خواهان این باشد که کاری انجام ندهند که به جنگ منجر بشود و هم از ایران باید بخواهد که در منطقه دست از ماجراجوئی برداشته و اساسا از تشکیل یک نیرویی مثل قدس و توزیع سلاح در منطقه و یا دهها کار دیگر که به آن متهم است، دست بردارد. چرا که اینها اقداماتی است که با منافع ملی ما سازگاری ندارد و این را هم باید خواست که متوقف بشود. بنابراین هر نوع بیانیه و اطلاعیه ا ی باید معطوف به رهبران جمهوری اسلامی و معطوف به شخص آقای خامنه ای باشد که سکان این کارها به دست اوست و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بخصوص نیروی قدس سپاه و اقدامات ماجراجویانه ای که این گروه خاص به همراه رهبر جمهوری اسلامی در منطقه دارند دنبال می کنند .

بنا بر این به نظر من اگر ایران دست از این ماجراجوئی ها در منطقه برندارد خطر جنگ می تواند جدی شود. این صف آرائی نظامی که مشاهده می شود خیلی بزرگ است. به همین دلیل من هم مثل هر ایرانی دیگر می خواهم نگرانی خودم را از جنگ اعلام بکنم. به نظر من اگر ایران چاره جویی درست دیپلماتیک نکند و از این سیاستهای غلط در منطقه دست برندارد، احتمال اینکه درگیری نظامی پیش آید، حتمی است. البته نه جنگی به سبک عراق در سال ۲۰۰۳ بلکه به سبک عراق در سال ۱۹۹۱ . با توان رزمی که آمریکائی ها در منطقه بسیج کرده اند می توانند در فاصله کوتاهی ـ بنا به نظر صاحب نظران نظامی در یک فاصله ده تا پانزده روزه ـ تمام توان دفاعی ایران و بخش بزرگی از توان نظامی ایران را نابود کنند و شاید نزدیک به صد میلیارد دلار به ایران خسارت بزنند و کاری کنند که در فاصله ده تا پانزده روز بخش بزرگی از سرمایه ملی امان از بین برود و کشور به یک کشور مریض و علیل تبدیل شده و بتدریج تحلیل برود و به روزی بنشیند که دیگر نتواند در منطقه اینگونه شلوغ بازی درآورد وشاخ و شانه بکشد. این آن نوع خطری است که به نظرم بیش از همه چیز الان ایران را تهدید می کند .

تلاش ـ علاوه بر اینها آنچه به نگرانی ایرانیها از خطر حمله نظامی می افزاید؛ این که اولا در روابط بین المللی از سوی ایران هیچ گونه سیاست یکدستی وجود ندارد. در ایران زیر سایه درگیری و رقابت شدید بر سر قدرت و عدم سیاست رسمی یکدست و روشن، جهان را بلاتکلیف گذاشته و این خود در واقع موجب بی ثباتی اوضاع تشدید کننده بحران و زمینه پیش آمدن وضعیت پیش بینی نشده است. از سوی دیگر موضع گیری های رسمی دولت زمینه دیگری برای تحریک بیشتر است. در حقیقت فضا آشفته و برانگیخته است و کوچکترین حرکت حساب نشده ای می تواند موجب شروع جنگ باشد .

اما در این میان گروههائی از ایرانیان مخالف جنگ به عامل اصلی این تحریکات که رژیم اسلامی است کمتر توجه دارند. عده ای از این فرصت استفاده کرده و بنام دفاع از صلح در واقع یک برنامه تبلیغاتی بر علیه آمریکا و اسرائیل براه انداخته اند. به طور کودکانه ای از براه انداختن جنبش صلح آن هم در کشورهای غربی صحبت کرده و یا ایرانیان را به شرکت در این جنبش ها دعوت می کنند. همه می دانیم که نشانه اصلی این گونه جنبش ها در جهان پیشرفته بسمت کشورهائی است که اساساً قدرت حمله و اقدام نظامی دارند. و هیچ سیاست و مطالبه ای برای فشار واقعی و عملی بر روی رژیمهای جهان سومی مثل رژیم ایران وجود ندارد. بعنوان مثال وقتی صحبت از ایجاد جنبش صلح در جهان می شود، خوب طبیعی است این جنبش صلح در تمام افکار عمومی جهان می خواهد به آمریکا فشار بیاورد تا آن را از حمله نظامی به ایران بازدارد. به نوعی این قبیل جنبش های صلح استعداد آنرا دارد که به سرعت به جنبش ضد آمریکائی تبدیل شود و در این میان به سهولت، آگاهانه یا ناآگاهانه فشار بر روی جمهوری اسلامی فراموش می شود. پیروی خام از چنین سیاستهایی این خطر را به همراه دارد و به نوعی در افکار عمومی جهان این تصور را ایجاد کند که بین مواضع و دیدگاههای مردم ایران و نیروهای سیاسی ایرانی با رژیم اسلامی تفاوت وجود ندارد. در چنین صورتی آیا فکر نمی کنید همین تصور و برداشت به خطر حمله نظامی و توجیه آن دامن بزند؟

سازگارا ـ به نظر من مدتهاست دنیا حساب مردم را از حساب حکومت جدا کرده است. بارها رئیس جمهور آمریکا یا وزیر دفاع و یا وزیر خارجه اش در صحبتهای متعدد خود تکرار کرده اند که مردم ایران ملت با فرهنگ و با سابقه ای هستند. بسیاری از سیاستمداران اروپائی مثل نخست وزیر انگلیس یا نخست وزیر آلمان یا دیگران بارها وبارها بر این نکته تاکید کرده اند که ملت ایران ملت با فرهنگی هستند و حساب ملت ایران را از حکومت جدا کرده اند. در همین قصه تحریم ها هم بخصوص دراین قطعنامه دوم سعی کرده اند؛ به قول خودشان وفا کنند که هر نوع تحریمی متوجه بخش های خاصی از حکومت باشد و نه متوجه مردم ایران. خوب البته تحریم به هر حال به مردم ایران هم می تواند خسارت بزند ولی واقعیت این است لبه تیز قطعنامه دوم متوجه حکومت و محدود کردن سپاه پاسداران و آنهم بخش خاصی از سپاه پاسداران است و این طور نیست که دنیا حرف های حکومت را با حرف های مردم یکی بگیرد.

در مورد نیروهای سیاسی هم به نظرم اینهایی که اخیرا مسئله صلح را به اینگونه مطرح کرده اند، البته که طرفداری از صلح حرف خوب و درستی است. ولی شما اگر به اسامی امضا کنندگان برخی از اعلامیه های صادر شده نگاه کنید می بینید؛ بخش بزرگی از نیروهای اصلی چه در داخل ایران و چه در خارج ایران در میان کسانی که این حرف ها را می زنند حضور ندارند. عمدتا می توان گفت در داخل ایران جناح هایی که در طیف نیروهای اسلامگرای کشور قرار می گیرند و بخشهایی از آنها هم در داخل حکومت جا دارند، الان این حرف ها را می زنند و در خارج کشور هم کسانیکه در چند سال گذشته بیشتر دو قدم عقب تر از همین نیروهای اسلامگرای داخل حکومت هستند این حرفها را می زنند. البته بخش بزرگی از نیروهای سیاسی و اجتماعی کشور مثل جنبش دانشجوئی ایران، جنبش زنان ایران، جنبش معلمان ایران، نیروهایی مثل جبهه ملی و شخصیت های سیاسی، کانون نویسندگان و یا دیگر طیف های مختلف سیاسی که در خارج از ایران قرار دارند الان این حرف را نمی زنند. بدیهی است که جنبش صلح خواهی فی نفسه خوب است کسی هم طبیعتا نمی تواند طرفدار جنگ باشد و هیچ سیاستمدار معقولی نمی تواند طرفدار جنگ باشد. ولی به نظرم همانطوریکه شما هم در متن سئوال خود گفتید؛ صلح خواهی باید از مجرای منطقی صورت گیرد و اگر توام نباشد با نقد درست حرکت حکومت ایران ره به جائی نمی برد. یعنی شما هزاری هم به دنیا بگوئید به ایران کاری نداشته باشید، چرا که جنگ چیز بدی است و صلح چیز خوبی است، اما حکومت ایران موشک بدهد به حزب الله که خاک اسرائیل را بزند خوب اسرائیل هم بیکار نمی نشیند و برای دفاع خود هم شده تلافی می کند و جنگ بپا می شود. و یا مثلا اگر بمب گذاشت و مرکز تفنگداران آمریکائی را منفجر کرد و یا در عربستان و در آرژانتین آژانس یهودیان را منفجرکرد و یا مخالفین سیاسی خود را در خارج از ایران که بسیاری از آنها خانواده هایشان شهروند کشورهای دیگری بوده اند، ترور کرد و دهها کار دیگر از این قبیل، خوب اگر نخواهید این کارها را محکوم کنید و نخواهید که ایران دست از این روش ها بردارد اینگونه صلح خواهی ره به جایی نخواهد برد. برای اینکه دنیا که به حرف من و شما گوش نخواهد داد، وقتی احساس کنند صلح و امنیت کشورهای دیگر در خطر است خوب طبیعی است که دست به تلافی می زنند .

به نظرم ورای همه این حرفها این داستان صلح هم به قول شما گاهی آدم را یاد زمان حکومت کمونیستها در بلوک شرق می اندازد. وقتی موشکهای پرشینگ را در غرب مستقر می کردند، جنبش صلح در سراسر دنیا به حرکت در می آوردند و وقتی که شوروی همین کار را و همان موشکهای میانبرد را مستقر می کرد، صدا از کسی در نمی آمد. شوروی که شاید متجاوزترین کشور بود، همیشه سنگ صلح را به سینه می زد. در آن دوره من نوجوان بودم و همیشه این سئوال برایم مطرح بود؛ که چرا اینگونه است که صلح خواهی یکطرفه است و آمریکا در ویتنام می جنگد و باید هم محکوم بشود و خیلی هم کار بدی می کند که در ویتنام می جنگد اما هیچ کس نمی آید به شوروی هم بگوید که بالاخره تو هم یک پای جنگ و یک پای تجاوز و یک پای دعوا هستی. این قبیل صلح خواهی ها علی الخصوص الان این مشکل را دارد که می تواند آب به آسیاب سیاستمداران جنگ طلب ایران بریزد. یکطرفه به قاضی رفتن و راضی برگشتن است .

از همین رو من می خواهم نکته مهم تر و جدی تری را مطرح کنم. ببینید همه این سیاست خارجی یا هسته ای مشکل آفرین ایران و همه این ماجرا حداکثر چیزی بوده در رابطه میان دولت ایران و دولت های دیگر. تنها چیزی که از این درگیری ها گیر مردم ایران می آید بدبختی و بیچارگی است. حال یا از طریق تحریم و یا از طریق جنگ. مرادم این است با توجه به همه این حرفها که ما می زنیم، اگر ایران فردا صبح دست از غنی سازی اورانیوم بردارد تمام تحریم ها متوقف می شود ونیازی به طرح البرادعی هم نیست. این باز هم اشتباه دیگری است که در این بیانیه ها دیدم. طرح آقای البرادعی از اساس حرف زائدی است. برای اینکه در خود قطعنامه ۱۷۳۷ پیش بینی شده که هروقت ایران غنی سازی اورانیوم را متوقف کند همه تحریمها و همه این اقدامات متوقف می شود. بنابراین احتیاج به طرح جدیدی نیست. یا در داستان همین شلوغ بازی در منطقه ممکن است ایران در عراق خطا نکرده و ممکن است ببیند در کل منطقه هم زور پر زور است و کوتاه بیاید و صداش هم درنیاید و حتی سر میز توافق و مذاکره هم بنشیند چیزی که بعضی از دوستان سیاسی ما پیشنهاد می کنند که برود بنشیند و مذاکره مستقیم با آمریکا بکند. فرض کنید ایران رفت و نشست و مذاکراتش را هم کرد. به هرحال آمریکا منافع خودش را دنبال می کند و چند امتیاز داد و چند امتیاز هم گرفت و ایران با آمریکا به توافق رسید. سئوال اصلی من این است که مردم ایران این وسط چه گیرشان می آید. مطالبات اصلی و واقعی مردم ایران کجا در نظر گرفته شده است. ببنید ما الان چند سال است درگیر این مشکل هستیم که در چارچوب قانون اساسی فعلی کشور و نظام ولایت فقیه همه قدرت ها به یک نفر برمی گردد و آن یک نفر هم به هیچ کس و هیچ چیز پاسخگو نیست. این کشور را به قهقرا برده و می برد و امکان هیچ اصلاحی درهیچ جهتی متصور نیست. همه ما در این چند ساله فهمیده ایم که چاره کشور دمکراسی است و آن هم دمکراسی لیبرال. حکومتی با قانون اساسی که دو شرط لائیسته را داشته باشد اول اینکه حکومت پایگاه قدرتش را نه روی نهاد دینی بلکه روی رای مردم بگذارد ودوم هم اینکه حکومت نسبت به دین و ایمان مردم بی طرف بماند. این خواست به همراه خواست اجرای اعلامیه جهانی حقوق بشر بصورت دو خواسته اساسی و جدی درآمده که تا اتفاق نیفتد امکان اصلاح اقتصاد و درمان دردهای اجتماعی گوناگونی مثل فحشا، شکافهای مختلف اجتماعی، گسل های مختلف جامعه در میان اقوام امان، در میان اقلیت هایمان در حوزه های مختلف نژادی و زبانی امان که پیش آمده درمان نخواهد شد. سئوال من واقعا این است که وسط این معرکه، اگر حکومت ایران کوتاه نیاید، عرض کردم دودش به چشم مردم ایران خواهد رفت. جنگ است و تحریم! و اگر هم کوتاه بیاید می نشیند و صحبت می کند و خودش را از خطر نجات می دهد. خوب این وسط حق مردم ایران چه خواهد شد؟

من فکر می کنم هر نوع طرحی از جانب گروه های سیاسی باید بطور جدی راهی ارائه دهد که جامعه جهانی بیاید به کمک مردم ایران برای اینکه ملت ایران حق خودش را در موضوع های دمکراتیک و حقوق بشر بتواند از این حکومت بگیرد. من شخصا فکر می کنم روشی را که بلوک غرب در ارتباط با بلوک کمونیستی در پیش گرفت و معروف است به روند هلسینکی خیلی خوب بود. یعنی وقتی که غرب کمک های اقتصادی خود را به شرق داد و بلوک شرق محتاج آن کمکها بود از یک جائی به بعد دست گذاشت روی آن کمکهای اقتصادی و در واقع ادامه کمک اقتصادی را یا قطع آن را وصل کرد به پاره ای از خواست های روشنی در حوزه های حقوق بشر به نفع مردم کشورهای بلوک کمونیستی. اتفاقا این روش خیلی هم موثر واقع شد. شاید اصلی ترین دلیل باز شدن دروازه های کشورهای کمونیستی و سست شدن و کاهش یافتن قدرت جهنمی سازمان امنیتهای این کشورها بود. در اثر آن مردم توانستند نفس بکشند و حرف بزنند و پایشان را در جاده ای بگذارند که انتهایش پائین کشیدن حکومتهای جبار کمونیستی بود. چند سالی است که نیروهای سیاسی ما دائما تکرار کرده اند که دنیا بیاید از دمکراسی خواهی مردم و حقوق مردم ایران پشتیبانی بکند. اما هیچ وقت از این حرف کلی عبور نکرده و روشن نگفتند که راه عملی آنها چیست. و الان هم که بحث کشمکش بین حکومت ایران و دنیا بخصوص با آمریکایی ها پیش آمده همه چشمها رفته بدنبال اینکه خوب حالا چگونه این کشمکش کاهش پیدا کند ولی از این صحبت نمی شود که چگونه باید داد مردم را از این حکومت گرفت. به هرحال پیشنهاد مشخص من این است که بجای صرف نیرو در مطرح کردن صلح ـ که البته حرف درست و خوبی است ـ بشکل مبهم که ممکن است بیش از هر چیز به نفع حکومت فعلی تمام شود ـ همانطوری که آنموقع ها به نفع حکومت کمونیست ها تمام می شد ـ بجای این روشها به نظر من محکم و روشن نیروهای سیاسی از جامعه جهانی بخواهند از مسیرهای غیر خشونت آمیز مثل همین مکانیزم های تحریمی که فشار را متوجه رهبران سیاسی ایران کند، به عنوان نمونه طرح خواست دستگیری رهبران سیاسی ایران که در مسائل تروریستی دست داشته اند، منع سفر کسانی که در کارهای سرکوبگرانه دست دارند. مثل محدود کردن و بستن حسابهای بانکی کسانی که در حکومت در این قبیل کارها دست دارند. مثل جلوگیری از اعتبارهایی که نهایتا حکومت را توانا می کند. مثل بکارگیری ابزارهای اقتصادی با تحریم سران حکومت ایران و قدرتهای اقتصادی آنها. منوط کردن بازگشائی یا تعدیل آن تحریم ها به خواسته های روشنی در حوزه دمکراسی و حقوق بشر که به نفع مردم ایران باشد. مثل خواست روشن آزادی سندیکای کارگری در ایران. مثل خواست روشن بازگشائی روزنامه ها و مطبوعات و وبلاک هائی که تعطیل شدند و در یک کلام آزادی بیان. مثل رفع مانع قانونی از تمام محکومین و متهمین دادگاه های انقلاب در حوزه های سیاسی که تمام فعالین سیاسی کشور. بیش از دو ـ سه هزار نفر با پرونده ای دست به گریبانند که به چند سال زندان آنها را محکوم کرده و یا داخل زندان هستند و یا اگر هم آزاد هستند مثل شمشیر داموکلس بالای سرشان نگه داشته شده و در داخل و خارج ایران و با تهدیدو ارعاب به حبس میان مدت و درازمدت، عملا از فعالیت نیروهای سیاسی جلوگیری می شود. بنابراین یکنوع برداشتن این تهدید از اولیه ترین خواسته هایی است که می تواند کمک کند به اینکه تازه بتوان قدم های بعدی را برداشت. مثل دفاع از حاکمیت صندوق رای بین مناسبات حکومت و مردم، آن هم بشکل آزاد که مردم بتوانند خواسته های خودشان را که رفراندم آزاد زیر نظر سازمانهای بین المللی برای هست و نیست قانون اساسی فعلی است مطرح بکنند. در واقع برای آن کمپینگ و مبارزه و تبلیغ کنند و در هر حوزه و در هر رده ای کسانی که شعارشان رفراندم قانون اساسی است، بتوانند حرف بزنند و بتوانند سیاستمداران حکومتی را به چالش بخوانند. و خواسته هایی از این قبیل در حوزه های دمکراسی و حقوق بشر. به نظر من اینها چیزهایی است که باید در دستور کار نیروهای سیاسی ایران در مواجه اشان با جامعه بین المللی قرار داشته باشد و بطور روشن و مشخص از جامعه بین المللی بخواهند که با ایجاد فشار بر حکومت فعلی از طریق سازمان های بین المللی مثل سازمان ملل زمینه ای را ایجاد کنند که حکومت وادار به عقب نشینی بشود و تن به این خواسته هایی ابتدائی و اولیه مردم ایران بدهد تا مردم ایران بتوانند در مسیری در جهت دمکراسی و حاکمیت حقوق بشر در ایران که چند سال است می خواهند طی کنند .

تلاش ـ به این ترتیب حمله اصلی به سوی حکو مت اسلامی باز می گردد. اما برای طرح و پیشبرد مؤثر چنین مطالبات روشنی و جلب مؤثر افکار عمومی جهان و همراه کردن حمایت دولتهای غربی وجود یک نیروی متحد و همسو با چنین رویکردهائی لازم است. ولی شما می دانید در وضعیت پراکندگی نیروهای سیاسی مخالف جمهوری اسلامی نمی توان به چنین نتیجه ای رسید. در هیچ جائی پراگندگی به نتیجه نخواهد رسید. اصولا جامعه جهانی نیروی پراکنده را جدی نخواهد گرفت. و در همین وضعیت نگرانی همگانی از خطر حمله نظامی به ایران شاهدیم هیچ کدام از نیروها ی آشکارا همنظر حاضر نیستند دست به دست هم بدهند و در یک موضوع و موضع مشترک وارد عمل مشترک شوند. بعنوان یک نمونه همین دو بیانیه که شما هم بدانها اشاره فرمودید در نظر بگیرید؛ وقتی به این دو اطلاعیه نگاه کنیم، چیزی که توجه را جلب می کند؛ مضمون کاملا مشترک آنهاست. و حتی بعضا به نظر می رسد انشای مشترک دارند خارج از درست بودن و نبودن مواضع این اطلاعیه ها ما شاهدیم که مواضع در این دو اطلاعیه یکی و در یک جهت است و شنیده ایم از افرادی از همین امضاکنندگان دو اطلاعیه در جلساتی با حضور مشترک بر سر مواضع اطلاعیه توافق کرده و تلاش هایی صورت می گیرد که یک اطلاعیه به امضا مشترک امضا کنندگان این دو اطلاعیه برسد. اما گویا افرادی از داخل و از اصلاح طلبان حاشیه حکومت و یا افرادی از نهضت آزادی در جلسات پایانی اعلام می دارند که ما اصلا نیروهای خارج کشور را و نیروهای سکولار را قبول نداریم و به هیچ عنوان وارد امضا مشترک با آنها نمی شویم. این برخورد نیروهای داخلی است که مدعی هستند خطر حمله نظامی به ایران را جدی می دانند. طبیعی است هنگامی خطرحمله نظامی بالفعل شود همه ایرانیان از آن صدمه خواهند دید. ولی با وجود این شما می بینید که در یک همچنین لحظه ای که ظاهرا ادعا می کنند این خطر جدی است ولی حاضر به امضا مشترک نیستند.

خوب برای پیشبرد این توصیه های شما باید یک نیروی متحدی وجود داشته باشد تا بتواند پشت این مطالبات بایستد. در غیر اینصورت جامعه جهانی چگونه می تواند نیروهای سیاسی ایران را جدی قلمداد کنند. یا اینکه خود جمهوری اسلامی در مقابل این مطالبات عقب نشینی نماید؟

سازگارا ـ حرف بطور کلی درست است. من هم موافقم یعنی به هر حال هماهنگی و همسوئی وهمدلی نیروهای مخالف وضع کنونی، یکی از اولیه ترین قدمهایی است که باید برداشته شود. البته طبیعتا یک نوع اتحاد تشکیلاتی و ورود در یک اتحاد و یا ائتلاف از سوی نیروهای سیاسی مختلف دور از دسترس است. ولی حداقل می توان توقع داشت که نیروهای سیاسی بتوانند که با همدیگر یک همسوئی مناسبی را به عمل آورند. خوب این درد آشنائی است که ایرانیها با هم سخت کار می کنند و زود هم بد بین می شوند و با هم کمتر می توانند کار مشترک کنند. اما در مورد این موضوع ویژه که دو اطلاعیه از داخل و خارج شبیه به هم آمده و نوشته شده، با وجود این با هم امضا ومنتشر نشده است، مقداری به نظر من ناشی از احتیاط کسانی است که در داخل ایران فعالیت می کنند که البته بی وجه هم نیست برای اینکه حکومت در سالیان اخیر در مورد مثالهای متعدد مثل فراخوان رفراندم نشان داده که حساسیت به خرج می دهد که مرز بین نیروهای داخل و خارج شکسته نشود. سعی کرده نیروهای داخل و خارج را دور از هم نگهدارد. البته دستش به خارجی ها نمی رسد ولی داخلی ها را می گیرد و اذیت می کند. اگر یک چنین احتیاطی در نوشتن دو اطلاعیه شده باشد با یک مضمون و اما امضای جدا از هم به نظر من احتیاط بدی نیست و یک قدری هم منطبق با شرایط فعلی جامعه است، که نمی شود پا را خیلی آنطرف تر گذشت چرا که حکومت تند برخورد می کند.

تلاش ـ می بخشید که کلامتان را قطع می کنم، نیروهای داخلی یعنی همین آقایانی که نام بردم گفته اند که حتی حاضر نیستند با فردی مثل عموئی در داخل امضا مشترک بدهند چه برسد به نیروهای خارج کشور! همین مسئله را شما در خارج کشور هم مشاهده می کنید. یعنی مسئله صرفا احتیاط نیست .

سازگارا ـ من همین را می خواهم اشاره کنم. اگر مسئله مبتنی باشد بر یک مبنای نظری و آن مبنای نظری این باشد که مثلا اسلامگراهای ما بگویند نه ما با خانواده های دیگر سیاسی مثل چپها، مثل ملیون و سلطنتی ها حاضر نیستیم حتی حرف بزنیم و حاضر نیستیم بر سر نکات مشترکمان قدم مشترک برداریم و کماکان خط بکشیم، اگر به مثابه یک تصمیم تئوریک و بنیانی باشد، آنوقت من با آن مخالفم. چون به نظر من ما در کشور دو جبهه بیشتر نداریم ، جبهه آزادی و جبهه استبداد. این دو جبهه را باید بدرستی بشناسیم و هر کسی را که به لحاظ نظری و عملی در جبهه استبداد قرار دارد، از تئوری اش نهایتا استبداد بیرون می آید، باید بتوانیم بگوییم که تو در جبهه استبداد هستی ولو اینکه الان مخالف حکومت فعلی باشی، و بعد چنین نیروئی را کنار بگذاریم و اگر کسی و نیروئی از نظراتش آزادی و دمکراسی بیرون می آید ولو اینکه ممکن است یک کارشناسی باشد که داخل حکومت کار کند، باید بتوانیم روشن بگوئیم که تو می توانی در جبهه آزادیخواهی و دمکراسی خواهی قرار بگیری و فقط هم این یک خط را پررنگ کنیم. در واقع یک مداد پاک کن برداریم و سایر خطوط را پاک کنیم و کمرنگ کنیم و تنها و تنها یک خط را پررنگ کنیم و آنهم خط بین آزادی و استبداداست.

بله درست می گویئد؛ بعضی ها به لحاظ مبانی نظری دارند درست برعکس حرکت می کنند. امروزه مشخص ترین جای این خط میان استبداد وآزادی قانون اساسی فعلی کشوراست. این قانون چیزی جز یک استبداد قانونی شده نیست . حالا یک عده آمده اند و درست برعکس حرکت می کنند و دائما دارند این خط را کمرنگ و پاک می کنند. و به جای آن خط می کشند بین نیروهای جبهه آزادیخواهی. این را هم بگویم این گونه خط کشیدن ها فقط مربوط به اسلامگراها نیست البته آنها خیلی این خط را پررنگ می کشند وخودی و بیگانه می کنند. اما دیگران هم، یعنی افرادی و اعضائی از سایر خانواده های سیاسی هم همینطور این خط کشی ها را دارند. کسانی هم پشت حرف مدرن و مدرنیته پنهان می شوند و همینطوری تیغ به روی هر چه دین و مسلمانی است می کشند و فکر می کنند تنها خودشان روشنفکری را می فهمند و خودشان دنیای مدرن را می فهمند و بی انصاف ها بخودشان زحمت نمی دهند که کوششهای عمیق بزرگی که در عالم روشنفکری دینی در کشور ما اتفاق افتاده حتی بخوانند. بدون اینکه خوانده باشند، با یک حرف ساده و بچگانه ای که یاد گرفته اند که روشنفکری اساسا با دینداری جمع نمی شود می گویند یا روشنفکری یا دینداری! با وجود اینهمه کتاب که در دنیا راجع به مسئله عقل و وحی نوشته شده، اینها حتی نگاهی به آن نیانداخته اند. حتی در ایران خودمان در سالیان اخیر پروژه هایی بسیار موفق صورت گرفته که عقلانیت مدرن را کنار دین نشانده است. کسانی از خانواده های سیاسی دیگر ما هم به نظر من گاهی بدون اینکه حتی به خودشان زحمت بدهند اینهمه کار فکری را یکبار بخوانند با دوتا حرف ساده وشعار ساده، متقابلا لگد می زنند و نیروهای دیندار مبارز سیاسی را نفی می کنند. بنابراین به نظرم اینکه ما بگویم نیروهای سیاسی ما روی خط آزادیخواهی با یکدیگرـ حداقل در فاز اول ـ می توانند همسو و همجهت باشند اصل مهم درستی است و نیاز مهمی است و همه با هم می توانند باشند. اما این اصل مهم پشت اش در واقع یک کوشش فکری و تئوریک هم احتیاج دارد که بر عهده فرهیختگان همه گرایشات سیاسی جامعه ماست که روی این کوششهای تئوریک کار بکنند و زمینه ها و بسترهای نظری را برای اینکار فراهم کنند تا بتوانند جبهه آزادیخواهی را در مقابل استبداد هر چه بیشتر متشکل کنند .

تلاش ـ آقای سازگارا با سپاس بی پایان و خسته نباشید.
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *