یکشنبه, مهر ۱

خنجر یا نوشدارو؟

دنیای ما

دنیای ما

انوشه کیوان پناه ، المیرا مرادی
 
 
اخیراً آقای بهمن شفیق به بهانه دفاع از «سندیکای کارگران شرکت واحد» دو نوشتۀ «دشنه توده ایسم در پشت جنبش کارگری: هیأت موسسان کجا ایستاده است؟» و «خانه کارگر در آغوش فدراسیون جهانی کارگری حرف آخر ضد امپریالیسم ارتجاعی برای جنبش کارگری» را منتشر کرده و در آنها هر نوع افشاگری پیرامون دیپلوماسی کارگری امپریالیسم و معرفی تاریخ، مواضع و سیاست های WFTU- یکی از رزمنده ترین، قدیمی ترین و بزرگترین مراکز کارگری جهانی- را به خنجری تشبیه نموده است که توده ای ها در پشت جنبش کارگری وارد می آوردند. وی ضمن بحث خود، ICFTU، ITF و دیگر مراکز کارگری شبیه آنها را بعنوان نوشداروی تمام زخم های جنبش کارگری معرفی نموده است. در ارتباط با آن دو نوشته، و در معرفی اتحادیه های بین المللی کارگری مرور چند نکته را ضروری می دانیم.۱

طرح مسئله
نزدیک به یک قرن است که مارکسیست های ایرانی در دفاع از حقوق صنفی و سیاسی طبقه کارگر و برای متشکل کردن کارگران، مجاهدات دورانسازی بخرج می دهند. طبقه کارگر ایران در زندگی و فعالیت های صنفی، سیاسی، اجتماعی خود بر دوش غول هایی ایستاده است که آموزش ها و تجربیات زندگی و کار و رزم آنها را نه می تواند و نه می خواهد فراموش کند.

یکی از اوراق زرین آموخته های طبقه کارگر از پیشینیان و پیشکسوتان جنبش این است که به تمام خواستهای کارگران و زحمتکشان تنها در صورتی می توان تحقق بخشید که در راه آنها مبارزۀ دسته جمعی و سازمان یافته انجام گیرد. شک نیست که سندیکاها و اتحادیه های کارگری مهمترین افزارهای توده های زحمتکش برای دفاع از منافع صنفی هستند. کارگران و زحمتکشان ایران می توانند و باید مبارزۀ خود را برای به دست آوردن، حفظ و گسترش حقوق سندیکایی بدون تبعیض برای تمام زحمتکشان شهر و ده دنبال کنند.» طبقه کارگر ایران طی نزدیک به یک صد سال گذشته، در این عرصه، به طور مشخص خواست های زیرین را داشته است:

● حق تشکیل سندیکا و اتحادیۀ کارگری از راه متحد شدن سندیکاهای رشته های اقتصادی همانند در تمام سطوح و حق شرکت آزاد و داوطلبانه در سازمانهای صنفی و انجام فعالیت صنفی طرفنظر از عقاید سیاسی، مذهبی؛
● استقلال کامل سندیکاها و اتحادیه های کارگری و مرکز واحد کارگری در قبال احزاب سیاسی و منع دخالت پلیس در امور سندیکایی؛
● حق طبع و پخش نشریات کارگری برای تبلیغ و توضیح مسائل مبارزه صنفی و طبقاتی؛
● حق انتخاب آزادانه رهبران اتحادیه های کارگری؛
● حق تشکیل جلسات سندیکایی در محل کار؛
● حق فعالیت بین المللی سندیکایی.

در حال حاضر، طبقه کارگر در راه تحقق تمام خواست های خود که با قانون اساسی ایران، اعلامیه جهانی حقوق بشر، و موافقتنامه ها و توصیه های سازمان بین المللی کار انطباق کامل دارد، علاوه بر محدودیت ها، تضیقات و چالش های جدی که از طرف کارفرمایان و دولت های مختلف نماینده آنها در برابر خود می بیند، باید متوجه چالش های زاده تخیلات «کارگری» بخش های «دمکرات» و «حقوق بشری» آپوزیسیون جمهوری اسلامی نیز باشد.

فعالیت های به اصطلاح «کارگری» این افراد، محافل و نیروها از جوانبی عملاً به امر تحقق خواستهای مشخص فوق الذکر آسیب جدی وارد می کند. برخی از این افراد می خواهند سندیکاها و اتحادیه های کارگری را که مهمترین افزارهای توده های زحمتکش برای دفاع از منافع صنفی است، قبل از تشکیل و براساس ذهنیات خود سیاسی نموده و در جاده براندازی ماشین دولتی کارفرمایان قرار دهند؛ آنها از استقلال سندیکاها و اتحادیه های کارگری درک درستی ندارند و فقط خواهان آنند که سندیکاها و اتحادیه ها از احزاب سیاسی رقیب مستقل بوده و به بخشی از تیول سیاسی خود آنها مبدل شوند؛ آنها در ظاهر از حق طبع و پخش نشریات کارگری دفاع می کنند ولی کوچکترین گام عملی برای توضیح مسائل صنفی و طبقاتی برنمی دارند و نوشته هایشان از بحث های جدی مسائل صنفی- طبقاتی عاری بوده و فقط به تفرقه بیشتر در صفوف طبقه کارگر به بهانه های سیاسی و مذهبی دامن می زنند؛ برخی از آنها در عمل می خواهند یک مافیای کارگری را جانشین مافیای دیگر، و یک گروه از روسای کارگری را جانشین روسای کارگری دیگر بنمایند؛ آنها به حق انتخاب آزادانه رهبران اتحادیه های کارگری و تصمیم آزادانه کارگران عضو سندیکا یا اتحادیه برای استفاده دمکراتیک از حق فعالیت بین المللی سندیکایی خود اعتقادی ندارند و سعی می کنند قبل از تصمیم دمکراتیک توده های کارگر عضو یک سندیکا یا اتحادیه، با فریب، خدعه، دروغ و ارعاب فعالیت بین المللی سندیکایی دلخواه خود را، که تصادفاً و از قضای روزگار (!) با سیاست خارجی آمریکا در ایران، منطقه و جهان همخوان است، به کارگران تحمیل نمایند؛ آنها توانایی و ملزمات سازماندهی کارگران در شرایط نبود آزادی های سیاسی را نداشته و می خواهند با زور اعلامیه و «همبستگی» لفظی، جنبش نوپای مبارزات صنفی کارگران را به موتور تغییرات مورد نظر خود مبدل نمایند، آنها که اکثراً در کشورهای غربی زندگی می کنند، در بحث ها، پلمیک ها و فعالیت های خود حتی شیوه های دمکراتیک رایج و متداول در جنبش سندیکایی کشورهای میزبان خود را بکار نمی گیرند.

استقلال سندیکا و اتحادیه کارگری یعنی چه؟
سندیکاها و اتحادیه های کارگری باید سازمان های مستقلی باشند که هر کس که در یک رشته کار می کند بتواند بدون توجه به عقاید سیاسی، باور مذهبی، جنسیت یا قومیت در آن عضو شود. عدم استقلال سندیکاها و اتحادیه های کارگری در کشورها سرمایه داری پدیدۀ متداولی است، و احزاب کمونیست و کارگری جهان در صف اول مبارزه برای استقلال واقعی سندیکاها و اتحادیه های کارگری مبارزه می کنند.۲
بعنوان مثال، نشریه حزب کمونیست استرالیا در تاریخ ۲۷ ژوئن ۲۰۰۷، در مقاله ای به نام «استقلال اتحادیه کارگری» چنین نوشت: «اتحادیه های کارگری در سال ۱۸۹۱ حزب کارگر را تشکیل دادند و از اینرو «پدر» حزب کارگر بودند، اما طولی نکشید که «پسر» آقای پدر شد. حزب کارگر با دقت رهبران سندیکایی را برای کرسی های پارلمانی انتخاب کرد و دولت دیگر رهبران سندیکایی را برای پُر کردن پست های دولتی در کمیسیون حل اختلاف، هیأت امنای بانک مرکزی و دیگر افزارهای دولتی منصوب نمود. از رهبران سندیکایی بالقوه بطور معمول خواسته می شود عضو حزب کارگر شوند و اگر اینکار را نکنند از پیشرفت و انتخاب آنها بدون توجه به لیاقت ها و توانایی هایشان حمایت نخواهد شد. این بدان معنی نیست که اتحادیه های کارگری هرگز نباید از حزب کارگر برای شکست دادن دولت سرمایه داران بزرگ- از قبیل دولت هوارد- حمایت نکنند. این بدین معنی است که اتحادیه های کارگری باید آزاد باشند از دیگر گزینه هایی که حمایت از آنها بسود کارگران عضو سندیکاهاست، پشتیبانی نمایند. این مهم است که اتحادیه های کارگری از نظر سازمانی مستقل باشند و در انتخاب و تبلیغ سیاست های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خودشان، حتی اگر آن سیاست ها خلاف سیاست های حزب کارگر باشد، آزادانه عمل کنند.»3

رابطه «کنگره اتحادیه کارگری»(Trade Union Congress) که در سال ۱۸۹۹ تشکیل شد، با حزب کارگر آن کشور، که در فوریه ۱۹۰۶ پایه گذاری شد، نمونه دیگری از عدم استقلال واقعی سندیکاها و اتحادیه های کارگری کشورهای غربی است. در سالهای اخیر «جان مونکس»(John Monks) رهبر TUC نقش مهمی در غالب شدن جریان راستگرای «بلر- براون» بر حزب کارگر انگلیس بازی کرده است. در ایالات متحده، شبیه این رابطه را بین AFL-CIO و دولت های مختلف آن کشور؛ و در کانادا بین «کنگره کارگری کانادا» (Canadian Labour Congress) و احزاب حاکم آن کشور می تواند مشاهده نمود. از اینرو، به هیچوجه تصادفی نیست که کارگران و مبارزین مارکسیست که برای استقلال کامل سندیکاها و اتحادیه های کارگری مبارزه می کنند، در مراکز کارگری آمریکا، انگلیس، کانادا، استرالیا و دیگر کشورهای سرمایه داری، مورد تسویه ها و تضیقات خشن و کاملاً «قانونی» قرار می گیرند (AFL-CIO در ۴۱ –مین کنگره خود که در ۲۲ سپتامبر ۱۹۹۷ در شهر پیتسبورگ در ایالت پنسیلوانیا تشکیل شد، سرانجام تبصره ضد دموکراتیک، تفرقه افکنانه و ضد کمونیستی را از اساسنامه خود حذف کرد).

جنبش خود بخودی کارگران در شرایط نبود آزادی سیاسی
برخی ها بر این تصورند که با سرو صدا و راه انداختن کارزارهای «دموکراتیک» در این یا آن شهر اروپایی و یا در وبلاگ ها و سایت های اینترنتی، می توان بطور مکانیکی آن مبارزات صنفی را «وسیع» و «سراسری» کرد و به سمت مبارزه سیاسی سوق داد. مارکس در زمان خود در باره شیوه کار این فعالین «کارگری» چنین گفته است : «روشن است که این توطئه گران خود را به وظیفه صِرفِ سازماندهی پرولتاریا محدود نمی کنند؛ ابداً. مشغله آنها دقیقاً در تلاش برای جلو زدن از روند انقلابی در حال رشد قرار دارد، در به بحران کشیدن مصنوعی آن، برای آفریدن یک انقلاب نازا، برای ساختن یک انقلاب بدون شرایط انقلابی.»4
ارزیابی لنین از این پدیدۀ دیرپا در جنبش کارگری چنین است:
« در کشورهایی که آزادی سیاسی وجود دارد فرق بین سازمان حرفه ای و سازمان سیاسی کاملاً روشن است. همانطور که فرق بین تردیونیون ها و سوسیال دموکراسی روشن است. مناسبات آخری ها با اولی ها بدیهی است که در ممالک گوناگون، بر حسب شرایط تاریخی و حقوقی و شرایط دیگر، بطور ناگزیر تغییر شکل می یابد. این مناسبات ممکن است کم و بیش نزدیک، پیچیده و غیره باشد ( از نقطه نظر ما این مناسبات باید هر قدر ممکن است نزدیک تر و حتی المقدور کمتر پیچیده باشد ). اما در روسیه در نظر اول ستمگری حکومت مطلقه هر گونه تفاوتی را بین سازمان سوسیال دموکرات و اتحادیۀ کارگری از میان می برد… شرایط کشور ما از یک طرف فکر کارگران را که به مبارزۀ اقتصادی مشغولند، غالبا بسوی مسائل سیاسی «سوق می دهد» و از طرف دیگر فکر سوسیال دموکراتها را به اختلاط تردیونیونیسم با سوسیال دموکراتیسم «سوق می دهد»… سازمان های کارگری مختص مبارزۀ اقتصادی باید سازمان های حرفه ای باشند. هر کارگر سوسیال دموکرات باید بقدر امکان به این سازمان ها یاری نماید و در آنها بطور فعال کار کند. این درست است. لیکن این به هیچوجه بنفع ما نیست که خواستار آن شویم که اعضای اتحادیه های «صنفی» فقط سوسیال دموکرات ها باشند. این امر دائره نفوذ و تاثیر ما را در توده محدود خواهد ساخت. بگذار هر کارگری که بلزوم اتحاد برای مبارزه علیه کارفرمایان و حکومت پی می برد در اتحادیه صنفی شرکت نماید. اگر اتحادیه های صنفی همۀ کسانی را، که فهمشان ولو فقط تا این درجه ابتدایی رسیده باشد، متحد نمی ساختند، اگر این اتحادیه های صنفی سازمان های بسیار وسیع نبودند، آنوقت خود هدف اتحادیه های صنفی هم غیر قابل حصول می شد. و هر قدر که این سازمان ها وسیعتر باشند همانقدر نفوذ و تاثیر ما نیز در آنها وسیعتر می گردد. نفوذ و تاثیری که نه فقط بوسیله توسعۀ « خود بخودی» مبارزۀ اقتصادی بلکه علاوه بر آن بوسیلۀ تاثیر و نفوذ مستقیم و آگاهانه اعضای اتحادیه در رفقای خود اعمال می شود.»5

لنین در همانجا در رد این نظر اکونومیستی که گویا فقط یا عمدتاً از درون به اصطلاح مبارزه اقتصادی می توان شناخت طبقه کارگر را توسعه داد نوشت: «در اینکه شعور سیاسی طبقۀ کارگر را باید توسعه داد «همه موافقند». ولی این سوال پیش می آید که اینکار را چگونه باید کرد و برای انجام آن چه لازم است؟ مبارزۀ اقتصادی فکر کارگران را تنها به مساله رفتار حکومت نسبت به طبقه کارگر «سوق می دهد» و بنابراین هر قدر هم که ما بر سر وظیفه «جنبه سیاسی دادن به همان مبارزۀ اقتصادی» زحمت بکشیم، باز هم هرگز نخواهیم توانست در چهار چوب این وظیفه، شعور سیاسی کارگران را ( تا حدود شعور سوسیال دموکراسی) توسعه دهیم. چونکه اصولا خود این چهار چوب تنگ است… شعور سیاسی طبقاتی را فقط از بیرون، یعنی از بیرون مبارزۀ اقتصادی و از بیرون مدار مناسبات کارگران با کارفرمایان می توان برای کارگر آورد. رشته ای که این دانش را فقط از آن می توان تحصیل نمود رشتۀ مناسبات تمام طبقات و قشرها با دولت و حکومت و رشتۀ ارتباط متقابل بین تمام طبقات می باشد. از اینرو به پرسش: چه باید کرد تا به کارگران دانش سیاسی داده شود؟ نمی توان فقط این یک پاسخ را داد که « باید میان کارگران رفت». برای اینکه به کارگران دانش سیاسی داده شود، سوسیال دموکراتها باید میان کلیۀ طبقات اهالی بروند و باید دستجات ارتش خود را بتمام اطراف روانه سازند.»6

حق فعالیت بین المللی سندیکایی
بدون تردید زمانی که کارگران سندیکاها و اتحادیه های خود را تشکیل دهند و بتوانند بطور آزاد و دمکراتیک رهبران خود را انتخاب کنند، بهتر می توانند از حق خود برای فعالیت بین المللی سندیکایی استفاده نمایند. پدیده ای که به چشم می خورد این است که برخی ها می خواهند تحت پوشش «همبستگی بین المللی» با جنبش سندیکایی ایران، بطور غیر دمکراتیک و منطبق با منافع و رجحان خود، بر تصمیم کارگران ایران برای استفاده از این حق اعمال نفوذ کرده و حتی برای کارگران ایران تعیین تکلیف نمایند.
در حال حاضر سه مرکز بین المللی سندیکایی (و مراکز منطقه ای و ملی وابسته به آنها) برای همبستگی و عضویت سندیکاها و اتحادیه های کارگری کشورهای مختلف فعالیت می کنند: «فدراسیون جهانی اتحادیه های کارگری»، «کنفدراسیون جهانی اتحادیه های کارگری آزاد» و «فدراسیون جهانی کارگران حمل و نقل».

فدراسیون جهانی اتحادیه های کارگری(WFTU):
بعد از پیروزی در جنگ بر علیه فاشیسم، به ابتکار اتحادیه های کارگری شوروی پیشنهاد اتحاد سندیکا های کارگری جهان در یک سازمان مشترک، در ساختاری مانند سازمان ملل، مطرح شد. پس از مشاوره و رایزنی گسترده در جنبش سندیکایی و کارگری جهان، در روز ۳ اکتبر ۱۹۴۵«فدراسیون جهانی اتحادیه های کارگری» تاسیس شد. در سال ۱۹۴۹ تعدادی از اتحادیه های غربی به بهانه اختلاف نظر بر سر طرح مارشال از «فدراسیون جهانی اتحادیه های کارگری» انشعاب کرده و « کنفدراسیون جهانی اتحادیه های کارگری آزاد» (ICFTU) را تشکیل دادند.
مقرWFTU در پراگ پایتخت جمهوری چک است و «فعالیت های آن اکنون بیشتر بر سازمان دهی فدراسیون های کارگری منطقه ای در کشورهای جهان سوم و مبارزه بر علیه امپریالیسم، نژادپرستی، فقر، و استثمار کارگران و در دفاع از اشتغال کامل، تامین اجتماعی، حمایت درمانی و بهداشتی برای کارگران، تامین حقوق سندیکایی کارگران و برای ارتقاء قوانین حامی محیط زیست تمرکز دارد. در طرف دیگر، «کنفدراسیون جهانی اتحادیه های کارگری آزاد» (ICFTU) عمدتاً در دفاع از حقوق کارگران و حمایت از «استانداردهای اصلی کار» مصوب کنوانسیون ها گوناگون سازمان بین المللی کار فعال بوده و در هیچیک از مسائل دیگر خود را در گیر نمی کند. «فدراسیون جهانی اتحادیه های کارگری» (WFTU) روابط بسیار نزدیکی با سازمان های کارگری جهانی و منطقه ای بر قرار کرده است: مانند سازمان اتحاد سندیکا های کارگری آفریقا، کنفدراسیون جهانی سندیکاهای های کارگری عرب، کنگره دائمی اتحاد سندیکایی آمریکای لاتین، و فدراسیون سراسری اتحادیه های کارگری کشورهای همبود(CIS). «فدراسیون جهانی اتحادیه های کارگری» در شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل، سازمان بین المللی کار، یونسکو، سازمان غذا و کشاورزی و دیگر نهاد های وابسته به سازمان ملل دارای عضویت مشورتی است.»7
سندیکاهای بین المللی زیرین بخش های مختلف WFTU را تشکیل می دهند: «اتحادیه های کارگری جهانی صنایع کشاورزی، غذایی، تجاری، نساجی و صنایع وابسته»، «اتحادیه های کارگری جهانی کارکنان بخش عمومی»، «اتحادیه های کارگری جهانی صنایع فلز، شیمیایی، نفت و صنایع وابسته»، «اتحادیه های کارگری جهانی کارگران حمل و نقل»، «اتحادیه های کارگری جهانی کارگران ساختمان، صنایع چوب و مواد ساختمانی»، «فدراسیون جهانی معلمان».

کنفدراسیون جهانی اتحادیه های کارگری آزاد (ICFTU) یا در حال حاضر(ITCU ) :
این مرکز سندیکایی جهانی در روز ۷ دسامبر ۱۹۴۹ بعد از وقوع انشعاب در WFTU تشکیل شد. اتحادیه های کارگری ضد کمونیست چند کشور غربی، به تحریک «سیا» و برخوردار از حمایت همه جانبه آن، به این دلیل که کمونیست ها بر ساختار سازمانی WFTU غلبه کرده اند از آن جدا شدند. این مرکز سندیکایی جهانی در ۳۱ اکتبر ۲۰۰۶ خود را منحل کرد و از طریق وحدت با «کنفدراسیون جهانی کار» (WCL) «کنفدراسیون جهانی اتحادیه های کارگری» (International Trade Union Confederation-ITCU) را تشکیل داد.
فدراسیون های سندیکایی غیر کمونیست و ضد کمونیستی که در سال ۱۹۴۹ از WFTU انشعاب کردند عبارت بودند از : AFL-CIO در آمریکا، TUC در بریتانیا، FO در فرانسه، CISL در ایتالیا، و UGT در اسپانیا. از سالهای ۱۹۵۰ به بعد «کنفدراسیون جهانی اتحادیه کارگری آزاد» از طریق سازمان های منطقه ای خود (APRO در آسیا و اقیانوسیه، AFRO در آفریقا، و ORIT در آمریکای لاتین و کاراییب) فعالانه در کارزار ضد کمونیستی و استعماری دولت های غربی مشارکت داشت و عمدتاً از جنبش سندیکایی کشورهای در حال توسعه وابسته به آمریکا عضو گیری می کرد. بعد از فروپاشی شوروی این مرکز سندیکایی توانست با عضو گیری از سندیکاهای کشورهای سوسیالیستی سابق تعداد اعضای خود را افزایش دهد ( در ادامه نوشتار، برخی از مکانیسم های این عضو گیری را نشان خواهیم داد.)۸

فدراسیون جهانی کارگران حمل و نقل(ITF)
«فدراسیون جهانی کارگران حمل و نقل» International Transportworkers Federation-ITF)) بر امواج اعتراضات و اقدامات کارگران حمل و نقل اروپا، در سال ۱۸۹۶ تاسیس شد. مقر آن در لندن است و به ICFTU وابسته است. هر سندیکای «مستقل» در صنعت حمل و نقل می تواند عضو این سازمان شود. در فاصله دو جنگ جهانی، ITF بخش مهمی از جنبش سندیکالیستی سوسیال دمکرات بود و از اتحاد شوروی و فاشیسم به یک اندازه فاصله می گرفت. طی جنگ جهانی دوم، ITF نقش مهمی بازی کرد و از فعالیت ها و سیاست های جنگی انگلیس و آمریکا علیه نازیسم بهره بسیار برد و مزه منافع همکاری با دولت های لیبرال دموکرات و دستگاه های اطلاعاتی و جاسوسی آنها را چشید. همدستی ITF با سرویس های اطلاعاتی آمریکا طی جنگ جهانی دوم، منجر به همکاری آن با «سیا» طی جنگ سرد- بویژه در سرکوب سندیکاهای بارانداز های کمونیست در فرانسه و ایتالیا، و حتی سرکوب خشن سندیکالیسم رادیکال و کمونیست در آمریکای لاتین و آفریقا شد.

روسای این مرکز کارگری که در صدور اعلامیه ها آتشین و پوسترهای براق در حمایت از مبارزات کارگران کشورهای جنوب از تبحر خاصی برخوردارند، در خیانت به منافع واقعی کارگران و سازش با سرمایه داران سابقه طولانی دارند. در اینجا به دو مورد از عملکرد روسای این مرکز اشاره می کنیم.

۱- دشنه ITF بر پشت کارگران لنگرگاه لیورپول
در سال ۱۹۹۵، شرکت «تور ساید»(Torside) که از طرف «شرکت باراندازها و بندرگاه مرسی» (Mersey Docks and Harbour Company) برای رفع کمبودها و مشکلات موجود در بندرگاه «لیورپول» تشکیل شده بود، دست به تعدیل نیروی کار زد و بیست نفر از باراندازان رسمی و تمام وقت را اخراج نمود و کار آنها را به کارگران موقت داد. پانصد عضو سندیکای باراندازان لیورپول در اعتراض دست به اعتصاب زدند، و نهایتاً همگی از کار برکنار شدند.
در اواخر ماه مه ۱۹۹۶، «کنفرانس جهانی باراندازان» که در مونترال برگزار شد در حمایت از باراندازان اعتصابی لیورپول و در اعتراض به سیاست تعدیل نیروی کار، خصوصی سازی، و استفاده از کارگران موقت از طرف شرکت انگلیسی استراتژی زیر را تصویب کرد: اعتصاب دو ساعته جهانی و تحریم شرکت انگلیسی. پنجاه و چهار نماینده از ۱۷ کشور و ۲۷ بندر جهان در کنفرانس مونترال حضور داشتند، اما روسای ITF از حضور در آن کنفرانس و حمایت از کارگران اعتصابی خودداری نمودند. کنفرانس ITF که در ۹-۱۰ ژوئن همانسال در ایالت میامی آمریکا برگزار شد از تایید مصوبات کنفرانس مونترال امتناع نمود. باراندازان اعتصابی پس از ۲ سال و چهار ماه مبارزه، سرانجام در فوریه ۱۹۸۸ به کارزار خود پایان دادند. نامه باراندازان اخراجی لیورپول از سازش روسای ITF با نئولیبرالیسم تاچریست – لیبریست پرده بر می دارد:

نامه باراندازان لیورپول به هواداران۹
۲۳ فوریه ۱۹۹۸
همکاران گرامی،
باراندازان لیورپول پس از ۲ سال و چهار ماه بنا به توصیه سرپرستان کارگاه تصمیم گرفتند به مناقشه خود پایان دهند.
طی ۴ هفته گذشته سرپرستان کارگاه پیرامون مسیری که مناقشه در آن حرکت کرده است بحث نموده اند. نتیجه گیری های ما حاکی از این است که در عرصه های کلیدی، کارزار دچار سستی شده است و برای ندیدن اینکه مردان و زنان شریف همه چیز را از دست داده و یا در خطر سقوط از درون قرار گیرند، ما تصمیم گرفتیم براساس بهترین شرایط موجود، یک موافقتنامه دسته جمعی را بپذیریم.
ما احساس می کردیم در پی رای گیری مخفیانه اکتبر ۱۹۹۷ که در آن ما ۷۰ درصد آرا را در رد پیشنهاد کارفرمایان بدست آوردیم، یک سکوی جهش برای اقدامات حمایتی بزرگتر بدست آمده است. در ارتباط با مداخله سیاسی از طرف دولت جدید حزب کارگر، که ۱۴ درصد سهام شرکت را در اختیار دارد و یک نقش مثبت تر از رهبری سندیکای خود ما در دعوت به افزایش در حمایت ملی از طریق شعب صنعتی TGWU و حمایت بین المللی از طریق ITF، آن حمایت هیچگاه تحقق نیافت، و در واقع این سازمان ها تصمیم گرفتند از خط « شرکت باراندازها و بندرگاه مرسی» ، که می گوید اختلاف پایان یافته است، حمایت نمایند.
این واقعیت که مدتی است که اقدام صنعتی ما بر دو شرکت بزرگACT و CAST که از بندر لیورپول استفاده می کنند، تاثیری نداشته است، وضعیت را دشوار تر کرد. علاوه بر اینها، ما دو تن از یاران اعتصابگر خود را که در ایام کریسمس- سال نو درگذشتند، از دست دادیم، مرگ آنها تعداد یاران از دست رفته در طول اختلاف را به چهار افزایش داد.
این عناصر و دشواری های شدیدی که مردان و زنان طی ۲۸ ماه گذشته مجبور به تحمل آن بودند و تاکتیک های هر چه خشن تر پلیس در برخورد با کارگران اعتصابی، عوامل مهمی در تصمیم ما برای به نوعی خاتمه دادن به مبارزه قهرمانانه باراندازان لیورپول و خانواده ها و هواداران آنها بود.
شرایط توافق بر پرداخت ۲۸ هزار پاوند برای بازخرید تمام کارگران «باراندازهای مرسی» قرار داشت. حدود ۸۰ درصد باراندازان ما مشمول این روند نشدند و قصد ما این است که نوعی بسته مالی برای کاستن از بار بدهی که آنها طی دو سال و نیم گذشته انباشت نموده اند، فراهم کنیم. توصیف مشکلاتی که باراندازان و خانواده های آنها طی دو سال و نیم گذشته تجربه کردند عملاً غیر ممکن است، مبلغ بازخرید که به حدود دو سوم باراندازان اخراجی تعلق می گیرد نه فقط باید برای بازپرداخت بدهی ها مورد استفاده قرار گیرد ، بلکه اداره مزایای کارگری نیز ممکن است مدعی بخشی از آن شود. تاسف بار اینکه حقوق خانواده های چهار باراندازی که در طول مبارزه ما درگذشتند، در حال حاضر از طرف شرکت «باراندازان مرسی» مورد مناقشه است. باراندازان دلیر ما و خانواده های آنها در ایام کریسمس در خاکسپاری دو رفیقی که در نتیجه مستقیم فشارهای ایجاد شده بوسیله چنان مبارزه طولانی و تلخی درگذشتند، شرکت نمودند.
تعدادی کار در بندر پیشنهاد شده است و ما به بررسی عملی بودن این گزینه ادامه می دهیم. رویکرد مشترکی در ارتباط با مزایای بازنشستگی اکثریت باراندازان در پیش گرفته خواهد شد. ما باید اذعان نماییم که کار در لیورپول کالای نایابی است و ما انتظار داریم که تمام رفقای ما طی چند سال آینده دشواری های بزرگی را تجربه نمایند.
با غم بسیار در قلب هایمان خطاب به همه شما هواداران دلیر، نوشته و امتنان عمیق خود را ابراز می داریم. ما باید بر شالوده انترناسیونالیسم مان بنا کنیم، بر شالوده تجربیات تمام مبارزاتمان. بگذاریم کلام «جیمز لارکین»، سندیکالیست کبیر ایرلندی فکرمان را بیان کند:
چه کسی از شکست حرف می زند؟ من به شما می گویم مبارزه ای مانند مبارزه ما بزرگتر از شکست است. مبارزه ما نیروی نیروهاست.

در همبستگی با شما،
جیمی نولان

باراندازان لیورپول در عرض ۲ سال و نیمی که در اعتصاب بودند مورد انواع فشار ها و تضیقات قرار گرفتند. بعنوان مثال، پلیس به بهانه های مختلف کارگران را دستگیر می کرد و یکی از شرایط آزادی آنها این بود که تعهد کنند به دارایی ها و اموال شرکت «باراندازهای مرسی» از ۴۰ متر نزدیک تر نشوند.

۲- «پرچم راحتی»
برای پی بردن به دلیل عدم حمایت ITF از باراندازان لیورپول لازم است موضوع به اصطلاح «پرچم راحتی»(flag of convenience) را بررسی کنیم. این اصطلاح به پرچمی اشاره می کند که یک کشتی برای نشان دادن کشوری که در آن ثبت شده است حمل می کند. شرکت های کشتیرانی جهان که اکثراً به کشورهای پیشرفته سرمایه داری تعلق دارند، برای کاستن از هزینه فعالیت، زیر پا گذاشتن مقرارت دولتی و استخدام نیروی کار ارزان، معمولاً کشتی های خود را در یک کشور خارجی ثبت می کنند. براساس قوانین بین المللی، کشوری که کشتی در آن ثبت شده است، قوانین و مقرات حاکم بر فعالیت آن کشتی را تعیین می کند. در نتیجه اکثر کشتی ها جهان سرمایه داری در پاناما، لیبریا، بولیوی ( که به دریا راه ندارد)، قبرس و باهاماس ثبت شده اند.

بعد از جنگ جهانی دوم، ITF از این موضوع برای افزایش عضویت و منابع مالی خود استفاده کرده و به یک بازیگر فراملی تبدیل شده است. در نتیجه این تمهید، کشتی ها خارج از کنترل دولت ها و سندیکاهای ملی، در یک کشور دوست سرمایه داران مالک آنها ثبت می شوند؛ خدمه کشتی ها از کشورهایی که دستمزدهای بسیار پایین دارند استخدام می شوند؛ و ITF فرصت می یابد خارج از محیط و تشکل های سندیکایی ملی کارگران جهان سوم، درگیر روند مذاکرات بین المللی، و انعقاد موافقتنامه های بین المللی دسته جمعی بشود. «فدراسیون جهانی کارگران حمل و نقل» از این طریق توانسته است سطله خود را بر صندوق مزایا و تامین کارگری که از صاحبان کشتی ها جمع آوری می کند، برقرار نماید.۱۰

باراندازان وابسته به ITF تاریخاً نقش مهمی در همبستگی با ملاحان و دریانوردان شاغل بر روی این کشتی ها، که معمولاً به کشورها و صنایع دیگری تعلق دارند، ایفا نموده اند. اما هنگامی که باراندازان بندر لیورپولِ عضو ITF در اعتصاب ناخواسته و حیاتی خود علیه نئولیبرالیسم پیروزمند انگلیس در سالهای ۱۹۹۵-۹۸ به همبستگی نیاز داشتند، ITF به دو دلیل مهم همبستگی و پشتیبانی خود را از آن باراندازان اعتصابی دریغ نمود.

دلیل اول این بود که باراندازان لیورپول، اتباع یک ملت مشخص و در نتیجه اعضای ملی یک سندیکای وابسته به ITF بودند- یعنی اعضای «اتحادیه سراسری کارگران حمل و نقل بریتانیا»(BTGWU) که خود در حمایت از کارگران اعتصابی مردد بود). دلیل دوم به ماهیت ITF بمثابه کارگزار مذاکرات دسته جمعی برای خدمه بین المللی کشتی های مشمول «پرچم راحتی» بر می گردد، ITF در این نقش در چارچوب قانون ضد- سندیکایی بریتانیا، بعنوان یک اتحادیه ملی ثبت شده است و در نتیجه قادر نبود بدون به خطر انداختن مقر، دفاتر و صندوق مالی که در اختیار دارد از کارگران اعتصابی حمایت نماید. روسای این مرکز جهانی کارگری بورکرات های بین المللی پراگماتیک، منطقی و آینده نگری هستند که نظام سرمایه داری را پذیرفته اند و انترناسیونالیسم بورکرات ها را بجای انترناسیونالیسم کارگران قرار داده اند. ماهیت و ماموریت ITF بر روابط آن با سندیکاهای ملی و روابط بین سندیکاهای ملی به زیان منافع کارگران کشورهای جنوب کار می کند.

« فدراسیون جهانی کارگران حمل و نقل» سال پیش در ۸ اوت ۲۰۰۶، طی بیانیه شدید اللحنی به ایران بخاطر دستگیر کردن خدمه ( ۲۵ کارگر اهل رومانی و ۱۰ کارگر اهل هند) یک دکل متحرک که زیر پرچم کشور رومانی در آبهای ساحلی ایران نزدیک جزیره کیش به عملیات اکتشاف نفت مشغول بود، حمله کرد.

واقعیت دیپلوماسی کارگری امپریالیسم
در ارتباط با دیپلوماسی کارگری امپریالیسم دو نظر نادرست وجود دارد. برخی اصولاً وجود آن را انکار کرده و آن را زاییده ذهن هواداران «تئوری های توطئه» می دانند. برخی دیگر وجود آن را می پذیرند ولی می گویند صحبت از آن در این شرایط عاقلانه نیست و به رژیم جمهوری اسلامی بهانه می دهد تا مبارزات کارگران ایران را به بیگانگان نسبت داده و آن را سرکوب کند. در ادامه نادرستی این دو نظر را نشان می دهیم. واقعیت این است که امپریالیسم بنحو بسیار گسترده ای از دیپلوماسی کارگری برای پیشبرد اهداف خود در کشورهای مختلف استفاده می کند.

۱- دیپلوماسی کارگری امپریالیسم در اروپا وشرق دور: «آنتونی کاریو» در رساله «کمیته اتحادیه کارگری آزاد و سازمان جاسوسی آمریکا» با استناد به گزارشات و نوشته های تازه منتشر شده «جی لاوستون» (Jay Lovestone) دبیر اجرایی «کمیته اتحادیه کارگری آزاد» و «ایروینگ براون» (Irving Brown) نماینده آن در اروپا ضمن نشان دادن نقش «سیا» در ایجاد سندیکاهای کارگری دوست از دیپلوماسی کارگری آمریکا پرده بر می دارد.۱۱ «کاریو» می نویسد:
«تماس اولیه با جامعه اطلاعاتی از طریق «دفتر هماهنگی سیاسی» که از سال ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۰ تحت نظارت وزارت امورخارجه با پول «سیا» اداره می شد، برقرار شد. این دفتر مسئول اکثر فعالیت های مخفی بود که علیه کمونیسم بین المللی به راه انداخته شد (در سال ۱۹۵۰ «دفتر هماهنگی سیاسی در «سیا» ادغام شد)».
«کاریو» شکل گیری رابطه «سیا» و سندیکاهای «دوست» آن را چنین شرح می دهد: «رابطه رسمی بین «دفتر هماهنگی سیاسی» و «کمیته اتحادیه کارگری آزاد» در دسامبر ۱۹۴۸ مورد بحث قرار گرفت و در اوائل سال ۱۹۴۹ برسر آن توافق شد. حساب های «کمیته اتحادیه کارگری آزاد» نشان می دهد که طی آن سال ۴۷ هزار دلار کمک دریافت شده خارج از جنبش کارگری صرف فعالیت های مشخصی شده بود. آن کمک ها اغلب جدای از کمک های سندیکاهای هوادار جمع آوری می شدند. این مبلغ مشخص که به حساب کمک های دو نفر بنام های «رابرت پیجر»(Robert Pager)، ۳۵ هزار دلار و «جان ای. آندرسن» (John E. Anderson)، ۱۲ هزار دلار ثبت شده، در واقع کمک های «سیا» بود که از طریق «دفتر هماهنگی سیاسی» واریز شده بود. کمک های نقدی در این مقیاس نادر بود. در سالهای بعد رویه غالب این بود که مبالغی بین ۲۰۰۰ دلار تا ۵۰۰۰ دلار به اسم افراد خیٌر به حساب «کمیته اتحادیه کارگری آزاد» ریخته می شد. لیست آن افراد که کمک های چند هزار دلاری می کردند در سررسید های ماهانه ظاهر می شد و تا سال ۱۹۵۰ این کمک سالانه بالغ بر ۱۷۰ هزار دلار می شد. کمک های مالی «سیا» بمراتب بیشتر از مقدار کمک سندیکاهای عضو بود.»
«کاریو» فعالیت های کارگری مورد حمایت «سیا» در آن دوره را چنین توصیف می کند:
«در فرانسه بطور دائم به مرکز سندیکایی غیر- کمونیست «کنفدراسیون سراسری کار»( Confédération Générale du Travail – Force Ouvrière) یارانه داده می شد. به روزنامه های غیر- کمونیستی که در سندیکاها خوانده می شد، از قبیل Franc Tireur و Notre Parole کمک مالی داده می شد. و از سال ۱۹۵۰ «ایروینگ براون» کمک به کارگران بنادر و بارانداز که تحت رهبری «کمیته حراست مدیترانه ای فدراسیون جهانی حمل و نقل» با تلاش کارگران کمونیست برای جلوگیری از ورود و تخلیه اسلحه های آمریکایی مقابله می کرد را شروع نمود. در ایتالیا به مرکز کارگری ضد- کمونیست LCGIL که بعداً به CISL تغییر نام یافت (همان مرکز کارگری که از WFTU انشعاب نمود و یکی از بنیانگذاران ICFTU شد) کمک مالی می داد. در آلمان از «دفتر شرقی»(Ostburo) بعنوان پنجره ای برای جاسوسی در آلمان شرقی استفاده می شد. از اواخر سال ۱۹۴۹ برنامه کمک به جناح غیر- کمونیست جنبش کارگری فنلاند به اجرا گذاشته شد. «کمیته اتحادیه کارگری آزاد» از «مرکز جهانی برای سندیکالیست های آزاد در تبعید» که در پاریس تشکیل شده بود حمایت می کرد، این مرکز بعنوان کانونی برای گروه های کارگری و اجتماعی اروپای شرقی فعالیت می کرد و نقطه رسوخ به داخل گروه های واقع در پس پرده آهنین بشمار می رفت. «ریچارد دورال»(Richard Deverall) دفتر «کمیته اتحادیه های کارگری آزاد» در بمبی را اداره می کرد. اوبعداً با مهم تر شدن سیاست های جنبش کارگری ژاپن در اوائل دهه ۱۹۵۰ به توکیو منتقل شد. «هری گولدبرگ» (Harry Goldberg) نمایندگان این کمیته در اندونزی با استفاده از یک بودجه بسیار دست و دلباز یک برنامه آموزشی را شروع کرد که هدف آن متحد کردن سندیکاهای غیر- کمونیست علیه «اتحادیه کارگری مرکزی اندونزی» (SOBSI) وابسته به WFTU بود. در سال ۱۹۵۰ مبالغ قابل توجهی به چین منتقل شد، در آنجا «ویلارد اتر»(Willard Etter) نماینده «کمیته اتحادیه کارگری آزاد» در فرموزا [تایوان] کمک به «لیگ کارگری چین آزاد»(Free China Labor Leage) را شروع کرده بود. برنامه این مرکز تعلیم و آموزش عواملی بود که برای جاسوسی و خرابکاری به قلمرو چین رسوخ می کردند.»

۲- دیپلوماسی کارگری امپریالیسم در آفریقا: قوام نکرومه در سال ۱۹۶۵ در مقاله «مکانیسم های نو استعمار» پیرامون دیپلوماسی کارگری امپریالیسم و عملکرد آن در آفریقا چنین نوشت:
«در عرصه کارگری، بعنوان مثال، امپریالیسم از طریق بازوهای کارگری مانند احزاب سوسیال دمکرات اروپا به رهبری حزب کارگر بریتانیا، و از طریق افزارهایی مانند «کنفدراسیون جهانی اتحادیه های کارگری آزاد» (ICFTU)- که ظاهراً اکنون جای آن را «مرکز کارگری آفریقا- آمریکا» واقع در نیویورک تحت رهبری «جورج مینی»(George Meany) رییس AFL-CIO و «ایروینگ براون» عنصر بسیار معروف «سیا» در سطوح بالای جنبش کارگری گرفته است- فعالیت می کند. در سال ۱۹۴۵، در پی شور و هیجان پیروزی ضد فاشیستی، «فدراسیون جهانی اتحادیه های کارگری»(WFTU)، شامل تمام تشکل های کارگری جهان به استثنای «فدراسیون آمریکایی کار» (American Federation of Labor) تشکیل شد. معهذا، در سال ۱۹۴۹، شماری از نهادهای کارگری هوادار امپریالیست درغرب به سرکردگی «کنگره اتحادیه کارگری بریتانیا»(TCU) بر سر موضوع رهایی ضد- امپریالیستی از WFTU جدا شدند و ICFTU را تشکیل دادند. طی دهسالی که TCU بریتانیایی رهبری «کنفدرسیون جهانی اتحادیه های کارگری آزاد» را عهده دار بود، کارنامه آن در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین فقط می توانست موجب خشنودی انحصارات بین المللی شود که از آن مناطق سودهای نجومی بدست می آورند. در سال ۱۹۵۹، در بروکسل، مرکز سندیکایی آمریکاییAFL-CIO برای بدست گرفتن کنترل هیأت اجرایی ICFTU جنگید. از آن زمان سیل ماشین تحریر، دستگاه های فتوکپی، خودرو، تجهیزات، ساختمان، حقوق، آنچنان که بطور یقین گفته می شود، رشوه علنی برای رهبران کارگری در بخش های مختلف کشورهای در حال توسعه سریعاً در ذهن توده های کارگر ICFTU را به «سیا» وصل کرد. اعتبار ICFTU تحت رهبری این روسای کارگری آمریکایی آنچنان آسیب دید که در سال ۱۹۶۴ مغزهای AFL-CIO ضرورت ایجاد یک مرکز جدید را احساس کردند. آنها «مرکز کارگری آفریقا- آمریکا» (AALC) را در نیویورک، آنطرف رودخانه و رو به روی سازمان ملل تاسیس نمودند.»

نکرومه در ادامه پیرامون همدستی طبقاتی این گروه از روسای کارگری با سرمایه داران بزرگ چنین می نویسد: «بولتنی که این مرکز در آوریل ۱۹۶۵ بیرون داد بدون خجالت می نویسد:" AFL-CIO بعنوان یک قهرمان پایدار استقلال ملی، دمکراسی و عدالت اجتماعی بر تلاش های خود برای کمک به بهبود شرایط اقتصادی مردم آفریقا خواهد افزود. در راستای این هدف، از طریق سازماندهی AALC گام هایی برای گسترش کمک به اتحادیه های کارگری آزاد آفریقا برداشته شده است. کمک هایی از این نوع به کارگران آفریقایی کمک خواهد کرد یک نقش حیاتی در بازسازی اقتصادی و دمکراتیک کشورهایشان ایفا نمایند." با این وصف، شماره ماه مارس این بولتن دست خود را باز می کند:"در بسیج منابع سرمایه برای سرمایه گذاری در آموزش، کارآموزی حرفه ای، تعاونی ها، کلینیک های درمانی و مسکن، مرکز با موسسات خصوصی و عمومی همکاری خواهد کرد. مرکز همکاری مشترک کارگران- مدیریت را برای گسترش سرمایه گذاری آمریکا در ملت های آفریقایی تشویق خواهد کرد" تاکید از من است. از این رک و راست تر می توان بود؟ در ادامۀ مسیری که «کنفدراسیون جهانی اتحادیه های کارگری آزاد» تعیین کرده بود، AALC تا کنون کلاسهای زیرین را به راه انداخته است: یک کلاس برای رانندگان و مکانیک ها در نیجریه، یکی برای خیاط ها در کنیا. به آفریقایی هایی که مایلند سندیکالیسم را مطالعه کنند بورس های کارگری برای تحصیل در استرالیا داده می شود( جا قحطی است)، این بورس ها ظاهراً از طرف سندیکاهای استرالیایی داده می شود. در جاهای دیگر، که کارگران را بر اساس الگویی که حزب کارگر انگلیس نمونه برجسته آن است، در احزاب سیاسی متشکل کرده اند، تمایل مشابهی برای تشویق "همکاری مشترک کارگران- مدیریت برای گسترش… سرمایه گذاری در ملت های آفریقایی" نشان می دهند.»12

۳- دیپلوماسی کارگری امپریالیسم در لهستان: مبحث عملکرد دیپلوماسی کارگری امپریالیسم در لهستان یکی از مباحثی است که در باره آن صدها کتاب و هزاران مقاله نوشته شده است. گزارش مجله آمریکایی «تایم» در تاریخ ۲۴ فوریه ۱۹۹۲ تحت عنوان «اتحاد مقدس» یکی از جامع ترین و دقیق ترین نوشته های در این زمینه است. گزارش مشروح و مستند مجله «تایم» بخش کوچکی از جنگ طبقاتی که دیپلوماسی کارگری دولت ریگان در ارتباط و همکاری نزدیک با پاپ «جان پل دوم» علیه کشورهای اروپای شرقی و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به راه انداخت را افشا می کند. هدف اصلی آن جنگ طبقاتی سرنگون کردن حکومت های کارگری و نابود کردن برنامه ریزی سوسیالیستی بود.۱۳

در آن مقاله، «کارل برنشتاین» خبرنگار معروف گزارشگر رسوایی «واترگیت» از رونالد ریگان رییس جمهور وقت آمریکا نقل می کند که گفته بود سازمان «همبستگی» در حمله به کارگران لهستان، اروپای شرقی و اتحادشوروی نقش اصلی را داشت. ریگان توضیح می دهد «ما (ریگان و پاپ] هر دو احساس می کردیم که در کنفرانس یالتا اشتباه بزرگی رخداد و باید در باره آن کاری صورت می گرفت. «همبستگی» سلاحی بود که می توانست آن اشتباه را اصلاح کند، چونکه آن سازمانِ کارگران لهستان بود.»
دولت آمریکا و آژانس های خرابکار آن به رهبری «سیا»، برای ضربه زدن به طبقه کارگر لهستان از نزدیک با دستگاه ارتجاعی کلیسای کاتولیک به رهبری پاپ «جان پل دوم»، مرکز کارگری آمریکاییAFL-CIO ، ICFTU، به اصطلاح انترناسیونال سوسیالیستی، احزاب سوسیالیست سوئد و فرانسه همکاری کردند. بنا به گزارش «برنشتاین» ریگان در ژوئن ۱۹۸۲ در کتابخانه واتیکان در رم با پاپ ملاقات کرد. در آن ملاقات ریگان و جان پل «از پذیرش یک واقعیت سیاسی اساسی دوران خود- تقسیم اروپا طبق معاهده یالتا و سلطه کمونیسم بر اروپای شرقی- امتناع نمودند». آنها متقاعد شده بودند که لهستان آزاد و غیر- کمونیست «دشنه ای بر قلب امپراطوری شوروی خواهد بود.» به زبان ساده: ریگان و جان پل توافق کرده بودند که اگر در لهستان یک دولت سرمایه داری نواستعماری تحت رهبری «همبستگی» سرکار بیاید، آن تغییر، سقوط دیگر کشورهای سوسیالیستی اروپای شرقی و خود اتحادشوروی را تسهیل خواهد کرد.

البته، رهبران «همبستگی» خوب می دانستند چکار دارند می کنند. «برنشتاین» می نویسد:« والسا و اطرافیان او می دانستند که ریگان و جان پل دوم خود را به بقای «همبستگی» متعهد کرده بودند.» همانطور که قوام نکرومه گفته بود، در اینمورد هم سیلی از تجهیزات تبلیغاتی به سوی لهستان به راه افتاد « چندین تُن دستگاه های فاکس (برای اولین بار در لهستان) دستگاه های چاپ، دستگاه های ارتباط رادیویی، تلفن، رادیو های موج کوتاه، دوربین های ویدئویی، دستگاه های فتوکپی، ماشین های تلکس، کامپیوتر، از طریق کانال هایی که جاسوس های آمریکایی، کشیش ها، و نمایندگان AFL-CIO و نمایندگان جنبش های کارگری اروپایی ایجاد کرده بودند، وارد لهستان شد.»

لهستان با موجی از تبلیغات که می توانست موجب خجالت ژوزف گوبلز وزیر تبلیغات نازی ها بشود، اشباع شد. «برنشتاین» در این باره می نویسد:«کتاب ها و جزواتی که آتوریته دولت کمونیستی را چالش می نمود در هزاران نسخه چاپ شد. کتابهای فکاهی برای کودکان که در آنها از حکایات و افسانه های لهستانی استفاده می شد، «یارولسکی» [رهبر لهستان] را آدم بد، کمونیسم را اژدهای سرخ، و «والسا» را «شوالیه» قهرمان تصویر می کردند. پیام های رادیویی که اعلام می کرد "همبستگی زنده است" و "مقاومت کنید" با استفاده از فرستنده هایی که «سیا» از طریق کانال کلیسا در اختیار همبستگی قرار داده بود، مرتباً پخش می شد.»

«برنشتاین» در باره نقش مراکز کارگری آزاد در توطئه علیه طبقه کارگر لهستان می نویسد: « لین کیرکلند (Lane Kirkland) رییس AFL-CIO و مشاور او تام کاهن(Tom Kahn) مرتباً با پویندکستر (Poindexter) [چهره معروف ایران –کنترا]، کلارک و دیگر مقامات وزارت امورخارجه و شورای امنیت ملی، در باره موضوعاتی مانند چگونگی و زمان انتقال اقلام وتجهیزات به لهستان، تعیین شهرهایی که همبستگی در آنها بویژه به کمک های سازمانی نیاز داشت و بررسی چگونگی همکاری AFL-CIO و همبستگی در عرصه تدارک تبلیغات و مواد، گفتگو و تبادل نظر می کردند.

«برنشتاین» از «ادوارد دروینسکی» نماینده سابق مجلس نمایندگان آمریکا نقل می کند که گفته بود به «کیرکلند باید اعتبار خاص داد. آنها در باره آن حرف نمی زنند، اما در واقع دست در دست دولت داشتند.» وی مستقیماً از رهبران ICFTU و «فدراسیون جهانی کارگران حمل و نقل»(ITF) خواست در دفاع از «همبستگی» وارد عمل شوند.

۴- دیپلوماسی کارگری امپریالیسم در روسیه و جمهوری های سابق شوروی: یکی از جامع ترین منابع مطالعاتی موجود در باره عملکرد دیپلوماسی کارگری امپریالیسم (بویژه نقش ICFTU، TUC،AFL-CIO، ITF) در جمهوری های شوروی سابق، ضمیمه شماره ۱۰ گزارشی است که تحت عنوان «یادداشت تسلیم شده از جانب کنگره اتحادیه کارگری(TUC)» از طرف کمیته روابط خارجی مجلس عوام انگلیس در سال ۱۹۹۹ منتشر شده است. مطالعه دقیق این سند نشان می دهد که فعالین «کارگری» مانند آقای بهمن شفیق و همفکرانشان در کدام راه گام بر می دارند.۱۴ در ادامه مختصراً به نقش AFL-CIO در روسیه اشاره نموده و توجه خوانندگان گرامی را برای اطلاعات بیشتر به اصل سند جلب می کنیم.

بعد از فروپاشی اتحاد شوروی در دسامبر ۱۹۹۲، «لین کیرکلند» رییس AFL-CIO و تیم بین المللی او در جهت تضعیف و یا نابود کردن فدراسیون های کارگری موجود در روسیه اقدام به تشکیل مراکز کارگری موازی نمودند.
در مدت زمان کوتاهی، مقر و دفاتر AFL-CIO در مسکو شروع بکار نمود و از طریق آنها پول، کامپیوتر، ماشین فتوکپی، تجهیزات، و توصیه ها و مشاوره های حرفه ای در اختیار سندیکاهای تازه تاسیس قرار گرفت. به گفته مسؤلان AFL-CIO بودجه فعالیت هیات آنها در روسیه از جانب منابعی مانند «آژانس آمریکایی برای توسعه بین المللی» و «موقوفه ملی برای دموکراسی» National Endowment for Democracy- NED تامین می شد، و وزارت امور خارجه آمریکا مستقیماً ۱۰ میلیون دلار به آن طرح کمک نمود.

«کریکلند» در جریان اعتصابات ۱۹۸۹ معدنکاران روسیه، به اتحادیه های کارگری آن کشور علاقمند شد و به فکر ایجاد سندیکاهای مستقل از مراکز کارگری رسمی شوروی افتاد. او در سال ۱۹۹۱، از رهبران اتحادیه ۴۰ هزار نفری معدنکاران روسیه جهت شرکت در کنفرانس AFL-CIO دعوت بعمل آورد و «کنفدراسیون سراسری اتحادیه های کارگری»(General Confederation of Trade Unions-GCTU) را که در ۱۵ جمهوری سابق اتحاد شوروی بالغ بر ۱۰۰ عضو داشت را نادیده گرفت.

«ویکتور یوتکین» (Victor Utkin) یکی از رهبران معدنکاران گفت :«ما امیدواریم به اندازه کافی نیرومند شویم تا بتوانیم با کنفدراسیون سراسری اتحادیه های کارگری، که از سندیکاهای قدیمی رسمی کمونیست تشکیل می شود مقابله کنیم.» وی اعتراف کرد :«کنفدراسیون سراسری اتحادیه های کارگری خیلی نیرومند است… آنها هنوز تمام صندوق ها بازنشستگی و تمام استراحتگاه ها و ساناتوریم هایی(sanatorium) که کارگران تعطیلات و مرخصی سالانه خود را در آنها می گذارنند را در اختیار دارند. آنها تمام مجتمع های درمانی که از کارگران مراقبت می کنند را در اختیار دارند.»

علیرغم تلاش های تشکیلاتی AFL-CIO، سندیکاهای جدید در مقایسه با سندیکهای وابسته بهGCTU حدود یک درصد کارگران را نمایندگی می کنند. «فدراسیون اتحادیه های کارگری مستقل روسیه»(FITUR) رویهمرفته ۶۰ میلیون عضو، و «فدراسیون سندیکایی مسکو»(Moscow Trade Union Federation) به تنهایی ۴.۸ میلیون نفر، یعنی سه برابر بزرگترین اتحادیه کارگری هوادار AFL-CIO در روسیه عضو دارد.
«جیمز بیکر» معاون اجرایی «کیرکلند» در توضیح برخورد AFL-CIO نسبت به سندیکاهای ورسیه و رهبران آنها گفت:«ما فدراسیون سراسری اتحادیه های کارگری را بعنوان یک سندیکای مستقل برسمیت نمی شناسیم. بوروکراتهای سابق کنترل آن را در دست دارند. ما از آنها برای شرکت در هیچیک از نشست هایمان دعوت نکرده ایم و در حال حاضر قصدی هم برای برقراری ارتباط با آنها نداریم.» رهبران سندیکایی روسیه هم به نوبه خود از AFL-CIO بخاطر دخالت های نابجای آن در امور داخلی کارگران روسیه نفرت دارند.

اتحادیه معلمان، کارزاری را برای آموزش روس ها به راه اندخت. «آلبرت شانکر» (Albert Shanker) رییس «فدراسیون معلمان آمریکا» (American Federation of Teachers-AFT) یکی از ضد- کمونیستهای قدیمی و از متحدین نزدیک «لین کیرکلند» است که هر دوی آنها بعنوان اعضای هیأت امنای «موقوفه ملی برای دمکراسی»(National Endowment for Democracy- NED) در موقعیت تصویب و اعطای کمک های مالی هنگفت بودند.

در حالی که «کیرکلند» به خیال خود برای ایجاد تفرقه در جنش کارگری روسیه به دنبال تاسیس سندیکاهای موازی در آن کشور بود، «شانکر» و دستیاران او در مسکو برای آشناکردن کارگران روسی با شیوه زندگی آمریکایی مشغول ترتیب دادن کلاس های آموزش دموکراسی به کارگران روسی بودند. «فدراسیون معلمان آمریکا» پیشنهاد تغییر برنامه درسی مدارس روسیه و گنجاندن مواد درسی در باره دموکراسی آمریکایی و فضایل سرمایه داری درآن را مطرح کرد و «مرکز منابع سازماندهی و تعلیم معلمان» را در مسکو دایر نمود.

«فدراسیون معلمان آمریکا» با استفاده از بودجه ۲۴۸ هزار دلاری که NED در اختیار آن گذاشته بود، در مسکو روزنامه روسی زبان Delo را منتشر کرد، که بعلت عدم استقبال از آن بیشتر از یکسال دوام نیاورد. در سال ۱۹۹۵ بودجه دیپلوماسی کارگری آمریکا در روسیه بالغ بر ۳۰ میلیون دلار شده بود. در حالیکه AFL-CIO مصرانه با تاسیس یک ایستگاه رادیویی یا انتشار یک نشریه یومیه برای کارگران آمریکایی مخالفت می کند، بنحو معجزه آسایی توانست از طریق «فدراسیون معلمان آمریکا» تنها در سال ۱۹۹۴ مبلغ ۶۶۰ هزار دلار برای تاسیس چهار ایستگاه رادیویی هزینه نماید.

۵- دیپلوماسی کارگری امپریالیسم در فلسطین: چهل سال است که فلسطین تحت اشغال است. در حال حاضر در نتیجه اشغال و محاصره کامل از طرف نیروهای اسرائیلی، ۴۷ درصد نیروی کار فلسطین بیکار بوده و درآمد سرانه در آنجا ۲۳ بار کمتر از اسرائیل است. «فدراسیون اتحادیه های کارگری فلسطین» (Palestinian General Federation of Trade Unions-PGFTU) که در سال ۱۹۶۵ تاسیس شد، وظیفه دفاع از حقوق کارگران فلسطین در شرایط مبارزه برای استقلال ملی را در برابر خود قرار داده است و به همین دلیل تحت فشار همه جانبه نیروهای اشغالگر اسرائیلی قرار دارد.
تازه ترین مورد از حمله مستقیم به PGFTU در ۴ ژوئیه سال جاری اتفاق افتاد. در آن روز ارتش اسرائیل در ساعات بامدادی به دفتر PGFTU حمله کرد و کامپیوتر، و قفسه ها و دیگر تجهیزات آن را تخریب نمود.
مقامات اسرائیلی ضمن تایید حمله به مرکز کارگری فلسطین ادعا کردند آن حمله برای «حفاظت از جان شهروندان اسرائیل صورت گرفت.»
«شاهر ساعد» دبیرکل PGFTU می گوید رهبران کارگری فلسطین نمی توانند به مناطق مختلف میهن خود سفر کنند، اسرائیلی ها مانع سفر اعضای کنفدراسیون او به خارج و شرکت آنها در کنفرانس های بین المللی می شوند.
عوامفریبی دیپلوماسی کارگری آمریکا بوضوح در فلسطین بچشم می خورد. کجاست اعلامیه ها و بیانیه های ICFTU، ITF، AFL-CIO و مراکز مشابه آنها در همبستگی با کارگران فلسطین؟ روشن است که در شرایط اشغال و مبارزه سراسری برای رهایی ملی موضوعاتی مانند حقوق کارگران، مسائل زنان و حتی موضوعات طبقاتی تحت الشعاع مبارزه برای رهایی ملی قرار می گیرد و PGFTU بخاطر مواضع روشن آن در این عرصه مورد بی مهری و حتی تحریم قرار می گیرد.۱۵

البته، در اکتبر ۲۰۰۶،ICFTU وITF در اعتراض به حمله افراد مسلح فلسطینی به دفتر PGFTU اعلامیه ای خطاب به محمود عباس صادر کردند ولی تاکنون از جانب رهبری آن دو مرکز هیچ اعلامیه ای در اعتراض به حملات اشغالگران اسرائیلی به دفاتر PGFTU و تجاوز به حقوق کارگران فلسطین صادر نشده است.

۶- دیپلوماسی کارگری امپریالیسم در آمریکای لاتین – کاراییب: عملکرد دیپلوماسی کارگری امپریالیسم در آمریکای لاتین و کاراییب با حمایت مستقیم از رژیم های کودتاگر نظامی ( در شیلی، برزیل، آرژانتین، هاییتی، ونزوئلا…) همراه بوده است. با توجه به اینکه در اینمورد مقالات مستندی به فارسی در دسترس علاقمندان قرار دارد، در اینجا از تکرار آن فاکت ها خود داری می کنیم.۱۶

۷- دیپلوماسی کارگری امپریالیسم در یوگسلاوی سابق: عملکرد دیپلوماسی کارگری امپریالیسم در یوگسلاوی برای طبقه کارگر ایران درس های آموزنده بسیاری در بر دارد. آن دیپلوماسی در یوگسلاوی چهره کریه و ارتباط عضوی (ارگانیک) خود با ناتو، صندوق بین المللی پول و بانک جهانی را بطور عریان نشان داد. در یوگسلاوی پراگماتیسم «چپ نو» و سوسیال دمکراتها، با مباحث «کارگری» و «ملی» تلفیق شد و معجون مسمومی را بوجود آورد که حاصل آن گسترش نفرت قومی، نسل کشی، تجزیه کشور، نابودی ساختار اقتصاد مستقل و بالنده آن، سلطه نئولیبرالیسم امپریالیستی و تفرقه و پراکندگی بی سابقه و فلج کننده طبقه کارگر و آماده کردن کامل شرایط برای حضور امپریالیسم سلطه گر بود.۱۷
بررسی جوانب مختلف این تجربه گرانبها و سنگین نوشته جداگانه ای را می طلبد. در اینجا برای نشان دادن نقش مخرب ICFTU در پیشبرد دیپلوماسی کارگری امپریالیسم در شبه جزیره بالکان، به ذکر سند زیرین بسنده می کنیم:

مخالفت ICFTU با تصویب اعتبار نامه هیأت سندیکایی یوگسلاوی در کنفرانس سازمان بین المللی کار
ژنو، ۱۱ ژوئن ۲۰۰۱ (ICFTU آنلاین):
«کنفدراسیون بین المللی اتحادیه های کارگری آزاد» امروز از کنفرانس بین المللی کار خواست اعتبارنامه های هیأت کارگری از یوگسلاوی را رد نماید. هیأت کارگری یوگسلاوی در کنفرانس بین المللی کار که از ۵ تا ۲۱ ژوئن در ژنو برگزار می شود، و کار عمومی آن امروز در ژنو شروع شد، شرکت می کند.
«کنفدراسیون بین المللی اتحادیه های کارگری آزاد» طی نامه ای به «خوان سوماویا» مدیرکل سازمان بین المللی کار که بعنوان دبیر کل کنفرانس عمل می کند، دولت یوگسلاوی را بخاطر قصور در گنجاندن نمایندگی ترین سازمان کارگری بعنوان بخشی از هیأت سه جانبه اش به ژنو، به «عمل خارج از تعهداتش» متهم نموده است. براساس مقررات سازمان بین المللی کار، هیأت اعزامی به کنفرانس باید شامل نمایندگان نمایندگی ترین سازمان های کارفرمایی و کارگری کشور و همچنین نمایندگان دولت باشد.
هیأت کارگری منصوب دولت از کوچکترین اتحادیه کارگری که گفته می شود به «دراگان میلووانویچ» وزیرکار یوگسلاوی نزدیک است، تشکیل شده است.

«میلووانویچ» در واقع رییس سابق این اتحادیه کارگری است. «نزاویسنوست»(Nezavisnost، بزرگترین اتحادیه کارگری یوگسلاوی که ۶۰۰ هزار عضو دارد در تشکیل این هیأت مورد مشورت قرار نگرفته است و بعلاوه این هیأت، نمایندگان «کنفدراسیون اتحادیه های کارگری مستقل مونته نگرو» را نیز در بر نمی گیرد.
«برانیسلاو کاناک»(Branislav Canak) رییس «نزاویسنوست» که بعنوان بخشی از هیأت نمایندگی ICFTU در کنفرانس سازمان بین المللی کار شرکت می کند، به صدها رهبر سندیکایی که گروه کارگران کنفرانس را تشکیل می دهند گفت از زمان پیوستن دوباره یوگسلاوی به سازمان بین المللی کار در نوامبر گذشته، برغم توصیه ها و نصایح نهاد کارگری سازمان ملل، اکثر مقررات ضد سندیکایی به ارث رسیده از رژیم میلوسویچ باقی مانده اند.

بعنوان مثال، «کاناک» خاطر نشان ساخت مقررات وزیران هنوز هم از مدیران بنگاه ها می خواهند فرم های ثبت نام هر سندیکا را تایید و امضاء نمایند، و اینکه از طرف دولت جدید موانع بیشتری بر سر تشکل آزاد ایجاد شده است.
«نزاویسنوست» از مخالفان سرسخت حکومت میلوسوویچ بوده است و «برانیسلاو کاناک» از سال ۱۹۹۴ حملات به اتحادیه های کارگری مستقل را در هر یک از کنفرانس های کارگری بین المللی محکوم کرده و همیشه بخشی از هیأت نمایندگی ICFTU بوده است.
«بیل برت» (Bill Brett) مسئول گروه کارگری کنفرانس، علناً سمپاتی خود با شکایات «نزاویسنوست» را اعلام نموده و قول داده است از چالش ها علیه هیأت نمایندگی یوگسلاوی حمایت نماید. مخالفت ICFTU این هفته از طرف کمیته اعتبارنامه های کنفرانس مورد بررسی قرار خواهد گرفت.۱۸ [پایان]

سند فوق به تنهایی از ماهیت، اهداف و مکانیسم های حمایتی مراکز کارگری زرد بین المللی در رابطه با جنبش سندیکایی کشورهای جنوب پرده بر می دارد. نقش Nezavisnost در صربستان همان نقشی بود که اتحادیه همبستگی در لهستان بازی کرده بود، با این تفاوت بزرگ که Nezavisnost ریشه ای در میان کارگران صربستان نداشت و کاملاً دست پروردۀ «کنفدراسیون سندیکایی اروپا»(European Trade Union Confederation) بود- که این خود یک گروه متشکل از اتحادیه های سوسیال دموکرات اروپای غربی است. در آن زمان در سایت ETUC دهها بیانیه مطبوعاتی Nezavisnost وجود داشت که در یکی از آنها با برگزاری تظاهرات علیه بمباران کارخانه ها و کارگران صربستان از طرف ناتو اعتراض شده بود.

از بزم سیه دستان هرگز قدحی مستان — زهر است اگر آبی در کام چکانندت
چنانکه اجمالاً نشان داده شد، دیپلوماسی کارگری امپریالیسم یک واقعیت است، بخشی از محیط کار و پیکار ماست، بخشی از موانعی است که جنبش کارگری کشور ما بر سر راه خود دارد و باید آگاهانه و هشیارانه به آن برخورد شود.
برخی می گویند فعلاً نباید در این باره حرف زد و نوشت، رژیم جمهوری اسلامی از آن سوء استفاده می کند و این به امر مبارزات صنفی و طبقاتی طبقه کارگر لطمه وارد می سازد!!! ما با این استدلال که شرمگینانه در سمت توطئه گران ایستاده است، موافق نیستیم. چرا؟
ایران کشوری است کثیرالملله. مسئله ملی یک واقعیت است. امپریالیسم برای استفاده از این مشکل بسود اهداف خود برنامه ریزی و سرمایه گذاری کرده است. برخی از فعالین سیاسی ملیت های مختلف نیز ضمن دعوت از مداخله امپریالیسم برای حل مسئله ملی می گویند مردم ملیت های مختلف ایران با ساز و دهل و گلاب و باقلوا از متجاوزین استقبال خواهند کرد. رژیم نیز ممکن است برای سرکوب آزادی ها از این افراط گرایی غیر دموکراتیک و ضد ملی در حل مسئله ملی سوء استفاده نماید.

پدیده انقلاب های مخملی یک واقعیت است. امپریالیسم در نقاط مختلف جهان برای تغییر رژیم بسود خود از آن استفاده کرده است، و طرح های مشخصی برای استفاده از آن در ایران دارد. رژیم جمهوری اسلامی نیز ممکن است برای سرکوب آزادی ها، هر نوع جنبش اصیل اجتماعی و مردمی را به انقلاب های مخملی نسبت بدهد.
کارگران میهن ما در گیر مبارزات صنفی و طبقاتی هستند و امپریالیسم هم سعی دارد این مبارزات را بسمت مورد نظر خود سوق دهد. از طرف دیگر رژیم جمهوری اسلامی نیز ممکن است در راستای منافع خود، مبارزات صنفی و طبقاتی کارگران را به بیگانگان نسبت دهد.

چه باید کرد؟ اعتقاد و باور ما این است که می توان و باید همه توطئه ها و ژست های «ملی»، «دموکراتیک» و «کارگری» امپریالیسم، وابستگان آشکار و پنهان آن را افشاء کرد. از این طریق است که توده های مردم دوستان و دشمنان خود را خواهند شناخت، و برای خنثی کردن هر نوع توطئه داخلی و خارجی علیه منافع خود به آگاهی لازم برای پیکار اجتماعی- سیاسی مجهز خواهند شد.

با این باور است که ما بر حسب ضروریات مبارزاتی، به اطلاع رسانی خود پیرامون دیپلوماسی کارگری امپریالیسم ادامه خواهیم داد و ایمان راسخ داریم که این اطلاعات به فعالین و رهبران کارگری بالقوه و بالفعل در انتخاب راه درست دفاع از منافع مردم و زحمتکشان ایران کمک خواهد کرد، و زحمتکشان کشور ما با رای خود و براساس اطلاعات و داده های موجود تصمیم خواهند گرفت.

پی نویس ها:
۱- نگاه کنید به:
http://www.omied.net/bs/Deshneh%20bar%20poshte%20jonbeshe%20kargari.htm

http://www.omied.net/bs/WFTU_Khaneh_Kargar.htm

۲- نگاه کنید به «مارکسیسم- لنینیسم و اتحادیه های کارگری»
http://www.edalat.net/lire/artikeln/right/etehadieh.html

و «رابطه حزب و سندیکا در انقلاب ملی- دمکراتیک»
http://www.edalat.net/lire/artikeln/right/hezbvasandika.html

۳- «استقلال اتحادیه کارگری» سرمقاله «گاردین» 27 ژوئن ۲۰۰۷:
http://www.cpa.org.au/garchve07/1325edit.html

۴- مارکس و انگلس، منتخب آثار، جلد ۱، مسکو، ۱۹۶۲، صفحه ۳۶۳.
۵- لنین، «چه باید کرد؟»:
http://www.marxists.org/archive/lenin/works/1901/witbd/iii.htm

۶- همانجا
۷- «آیا انقلابیون باید در اتحادیه های ارتجاعی فعالیت کنند؟»:
http://www.edalat.net/lire/artikeln/right/hezbvasendika.html

۸- نگاه کنید به کتاب «کارگران جهان متفرق شوید» نوشته بت سیمس
Beth Sims, Workers of the World Undermined: American Labor's role in U.S. foreign policy, South End Press, 1992.

۹- متن نامه:
http://www.hartford-hwp.com/archives/61/076.html

جهت اطلاع بیشتر از اعتراضات جهانی نسبت به واکنش و موضع گیری رهبری ITF نگاه کنید به:
http://www.labournet.net/docks2/9708/caw.htm

۱۰- جهت اطلاع از مواضع رسمی ITF در باره این موضوع نگاه کنید به سایت آن:
http://www.itfglobal.org/flags-convenience/index.cfm

۱۱-آنتونی کاریو، «کمیته اتحادیه کارگری آزاد و سازمان جاسوسی آمریکا»:
http://findarticles.com/p/articles/mi_m0348/is_n1_v39/ai_20641656/pg_1

۱۲- قوام نکرومه، «مکانیسم های نواستعمار»:
http://www.marxists.org/subject/africa/nkrumah/neo-colonialism/ch01.htm

۱۳- «تایم»، «اتحاد مقدس» 24 فوریه ۱۹۹۲:
http://www.mosquitonet.com/~prewett/holyalliance2of2.html

۱۴- «ضمیمه شماره ۱۰ گزارش کمیته و روابط خارجی مجلس عوام انگلیس»:
http://www.publications.parliament.uk/pa/cm199899/cmselect/cmfaff/349/349ap15.htm

۱۵- در این مورد «کنگره کارگری کانادا» استثناست. این مرکز کارگری با صدور اعلامیه ضمن حمایت از مردم فلسیطن و حقوق ملی آنها، از جنگ اسرائیل علیه لبنان و فلسطین نیز انتقاد کرده است. جهت اطلاع بیشتر به سایت آن مراجعه نمایید:
http://canadianlabour.ca/index.php/international

۱۶- نگاه کنید به «آشنایی با جنبش سندیکایی ونزوئلا»
http://www.edalat.net/lire/artikeln/right/ashnaiebasandika.html

«چالش های رو در روی سندیکالیسم جهانی»:
http://www.edalat.net/lire/artikeln/right/sandikalism.html

«همبستگی ورشکسته: عملکرد ICFTU, AFL-CIO, ILO, ORIT در هائیتی»:
http://www.edalat.net/lire/artikeln/right/hamabategivarshekasteh.html

۱۷- برای اطلاع بیشتر از نقش دیپلوماسی کارگری امپریالیسم در تجزیه یوگسلاوی نگاه کنید به مجموعه مقالات زیر:
http://www.hartford-hwp.com/archives/62/index-od.html

۱۸- «گروه سندیکایی جهانی اعتبار نامه های هیأت یوگسلاوی را چالش می کند»:
http://www.hartford-hwp.com/archives/62/345.html

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *