تارنگاشت عدالت
ع. سهند
سنت احزاب و سازمانهای کمونیستی و کارگری جهان در تهیه اسناد رسمی خود، تا جایی که نویسنده این سطور با آن آشنایی دارد، این است که برای نشان دادن بستر جهانی و ملی فعالیتهای خود، با هدف حرکت در جهت توضیح، تبلیغ، و به اجرا درآوردن برنامۀ خود، ابتدا شرایط بینالمللی و سپس شرایط داخلی کشور و جامعه خود را بررسی میکنند.
از ظواهر امر، و با نگاه به تارنگاشتهای گوناگون، چنین به نظر میرسد که این سنت علمی-انقلابی به فراموشی سپرده شده است. این روزها، بخشهایی از کنشگران چپ، فکر داشتن یک برنامه مستقل، یا حتا فکر حرکت حلزونی در جهت تعیین کلیترین رئوس چنان برنامهای را به خود راه نمیدهند، و اکثراً به تحلیلگران روابط بینالملل، بازی و رقابت بین قدرتهای بزرگ مبدل شدهاند.
پس از اعلام پیشنویس توافقنامه همکاری ۲۵ ساله ایران-چین، بر شدت این نوع فعالیتها افزوده شده است. حاصل این فعالیتها، در موارد بسیار، با انحرافات تئوریک، تحریفات تاریخی، فرصتطلبیهای سیاسی همراه است.
برخی از این تحلیلگران از بررسی روابط بین قدرتهای بزرگ، و بررسی منطقی احتمال ظهور چندجانبهگرایی در عرصۀ بینالمللی و تأثیر محتمل آن بر مبارزات استقلالطلبانه خلقها فراتر رفته، تئوری، تاریخ، و میراث جنبش کمونیستی و کارگری جهان را در خدمت توجیه الگوی رشد و توسعه جمهوری خلق چین قرار میدهند.
نویسنده این سطور، در تصمیمگیری پیرامون تعیین وظیفه خود در ارتباط با این پدیده، پرسشهای زیر را در برابر خویشتن خویش قرار داد، و پس از یافتن پاسخ به آنها، راه خود را برگزید:
۱- آیا در مبارزۀ اجتماعی-سیاسی- طبقاتی، برنده مُحق است؟
۲- آیا آنطور که میگویند، اتحاد شوروی فرو پاشید چون اشتباه کرد، و چین موفق است چون اشتباه نکرد؟
۳- عمدهترین «اشتباهاتی» که اتحاد شوروی مرتکب شد، و چین از ارتکاب به آنها اجتناب کرد، کدامند؟
۴- چه تفاوتی بین سیاست همزیستیمسالمت آمیز خروشچف، و سیاست تنگ شیائوپینگ در همسویی و شراکت کامل با امپریالیسم وجود دارد؟
۵- در مقیاس تاریخی، با در نظرگرفتن منافع تاریخی خلقهای جهان، خروشچف خائن بود یا تنگ شیائوپینگ؟
۶- آیا انصافاً میتوان صدها صفحه کتاب و جزوه درباره خیانت خروشچف در کنگره بیستم خواند، نوشت و ترجمه کرد، و سپس به ستایش از تنگ شیائوپینگ پرداخت؟
۷- آیا میتوان تزهای حزب کمونست یونان را دربارۀ فروپاشی اتحاد شوروی ستود، و تحلیل آن را در باره نقش جهانی چین رد کرد؟
۸- چه تفاوتی بین الگوی توسعۀ صنعتی اتحاد شوروی- با تکیه بر سرمایه داخلی- و الگوی چینی با تکیه بر سرمایه امپریالیستی وجود داشت و دارد؟
۹- آیا الگوی چین و همکاری آن با امپریالیسم در سرنگونی اتحاد شوروی نقش داشت یا نه؟
۱٠- نقش الگوی چین در جان بخشیدن به سرمایهداری امپریالیستی در سالهای پس از فروپاشی شوروی چه بود؟
۱۱- اینکه به درستی گفته میشود آن فروپاشی موجب بزرگترین غارت و جابجایی ثروت در تاریخ شد، چه تأثیری بر گسترش جهانیسازی امپریالیستی، از طریق ترکیب نیروی کار ارزان چین با سرمایه امپریالیستی داشت؟ رابطه دیالکتیکی بین این دو چه بود؟
۱۲- وظیفه باورمندان به آموزشهای مارکس، انگلس، لنین دربارۀ سرمایه، سرمایهداری، امپریالیسم، در برخورد با الگوی چین چیست؟ آیا «الگو» به معنی قابلیت تکرار حداقل بخشی از یک روریکرد نیست؟ کدام بخش از الگوی چین قابلیت تکرار در کدام کشور در حال توسعه امروز را دارد؟
۱۳- آیا ظهور اختلاف بین چین و آمریکا برای خلقها و دولتهای مردمی جهان یک فرصت است یا یک مصیبت؟ چپ از کدام موضع باید به این اختلاف برخورد کند: از منظر نبرد بین کار و سرمایه، بین سرمایهداری و سوسیالیسم، یا از منظر رقابتهای عادی و فزاینده بین قدرتهای بزرگ برای بازار و منابع؟
۱۴- آیا همه کشورهای جهان میتوانند با دنبال کردن الگوی چین در آن واحد «کارخانه جهان» بشوند؟
۱۵- آیا چین در کنار ایجاد زیرساخت در کشورهای آفریقایی، کارخانههای خود را به آن کشورها منتقل کرده است؟
۱۶- آیا بیرون آمدن چند صد میلیون نفر در چین از زیر خط فقر طی چند دهۀ گذشته بطور همزمان موجب بیرون آمدن همان تعداد جمعیت از زیر خط فقر در همه کشورهای طرف معامله با چین شده است؟
۱۷- آیا اختلاف چین و آمریکا طلیعۀ ظهور یک محور ضدامپریالیستی است؟
۱۸- آیا چندجانبهگرایی مورد نظر چین، مبارزۀ ضدامپریالستی را در جهان تقویت میکند یا تضعیف؟
۱۹- آیا چین در صدد تغییر ماهیت و مضمون جهانیسازی سرمایهداری است یا در آن جایگاهی متناسب با قدرت اقتصادی خود را میطلبد؟
۲٠- آیا فقط باید از زاویه «آنچه برای چین خوب است» به عرصۀ رقابت قدرتهای بزرگ نگاه کرد؟
۲۱- آیا میتوان بیلیونرهای آمریکایی را «بیزنسمن»، بیلیونرهای روسی را «اولیگارش»، و بیلیونرهای چینی را «پلاتفرم» تحولات سوسیالیستی تحت کنترل دولت نامید؟
۲۲- آیا چندجانبهگرایی مورد نظر چین، بر جنبشهای اجتماعی در کشورهای طرف معامله با آن، تأثیر مثبت دارد یا تأثیر منفی؟
۲۳- آیا توافقنامه تجاری و سرمایهگذاری چین و اتحادیۀ اروپایی که در آخرین روز سال گذشته به امضاء رسد، در کشورهای اروپایی جنبشهایی مانند «برکسیت» را تقویت میکند یا تضعیف؟ آیا من نوعی که چهارسال پیش درباره «برکسیت» و اهمیت آن، آن همه کار کردم، اکنون باید خود را به ندیدن بزنم؟
۲۴- آیا مواضع نیروهای مردمی، دهقانان، و کمونیستهای هند در کارزار پیروزمند مخالفت با پیوستن کشور خود به «مشارکت اقتصادی جامع منطقهای»، که بین ۱۰ کشور عضو «آسهآن» و استرالیا، چین، ژاپن، نیوزیلند و کره جنوبی به امضاء رسید، ملی بود؟ یا آنها باید به دلیل نقش کلیدی چین در ایجاد بزرگترین منطقه تجارت آزاد در جهان، از پیوستن کشور خود به آن حمایت میکردند؟
۲۵- آیا من نوعی که به مثابۀ یک آرمانگرا که طی دو دهۀ گذشته، بخشی از بهترین روزهای زندگی خود را صرف تبلیغ و دفاع از «بریکس» کردم، نباید فعالیت گذشته خود را در آئینه ۲٠ سالگی «بریکس» ارزیابی کنم، و در پس پرده دودی که چینستایان ایجاد کردهاند، به واقعیت تفاوت ماهوی بین «بریکس» امروز و «بریکس» دیروز توجه کنم و اهمیت مؤلفههای داخلی را به مدعیان نشان دهم؟
۲۶- آیا وجود برزیل لولا، و هند دولت متحد دمکراتیک حزب کنگره و کمونیستها در «بریکس» دیروز، و وجود برزیل بولسونارو و هند مودی در «بریکس» امروز، نباید چشم مرا به واقعیات چندجانبهگرایی در چهارچوب جهانیسازی سرمایهداری باز کند؟
۲۷- در آمریکای لاتین چه تفاوتی بین عملکرد «آلبا» و «بریکس» وجود دارد؟ رابطۀ دیالکتیکی بین این دو چیست؟ آیا تفاوت برخورد متفاوت بولسونارو و مودی، در یک سو، و پوتین و شی جینپینگ، در سوی دیگر، به موضوع بدیهی و پیش پا افتاده زدن ماسک به صورت در جریان همهگیری، نباید مرا به فکر بیاندازد؟
۲۸- در اروپا چه تفاوتی بین تأثیر کمکون بر زندگی تودههای مردم در گذشته، و تأثیر قرارداد تجاری و سرمایهگذاری چین و اتحادیۀ اروپایی و خطوط راهآهن چین به اروپای سراسر سرمایهدار، و امپریالیستی امروز وجود دارد؟
۲۹- چرا در جمهوری اسلامی ایران، هنوز سایه و خاطرۀ اتحاد شوروی را با تیز میزنند، و مؤتلفه اتاق ایران-چین را میگرداند؟ فلان نشریه چپ، مترقی، یا متمایل به چپ، که در فلان کشور دستاوردهای اقتصادی الگوی چین را میستاید، در بارۀ الگوی سرمایهداری حاکم بر کشور خود چه میگوید؟ آیا برای تغییر آن، ایده و برنامهای دارد؟ چگونه و با کدام سیاستهای مشخص میخواهد از بحث چین برای پیشبرد یک برنامه ملی برای ایحاد دگرگونی ساختاری در کشور خود استفاده کند؟ یا شاید همه آنها هم میدان مبارزۀ طبقاتی را به امان خدا رها کردهاند، و به تحلیلگران روابط قدرتهای بزرگ مبدل شدهاند؟
۳٠- آیا همکاری چین با ایران، عربستان، قطر، مصر، اسراییل، پاکستان و … در چهارچوب ابتکار «یک کمربند، یک جاده» میتواند برای همه برد-برد باشد؟
…
و بالاخره، آیا غیر از من، کس دیگری در دنیای واقعی سعی کرده است با توسل به الگوی چینی حتا یک نفر را جذب «مرام اشتراکی» کند؟ لطفاً امتحان کنید. واکنش احتمالی این خواهد بود: «با عُرضه و قابلیتهایی که در تو سراغ دارم، اگه بجای الگوی روسی، دنبال الگوی چینی رفته بودی، الان نصف تهرون مال تو بود»!