شنبه, شهریور ۳۱

سرمایه‌داری با ویژگی‌های چینی

لنین بر سیال بودن درجه و جایگاه قدرت‌های امپریالیستی در روند تکوین تاریخی نظام امپریالیستی تاکید می‌کند: «… تنها معیار قابل تصور برای تقسیم مناطق زیرنفوذ، منافع، و مستعمرات، محاسبه قدرت بازیگران است؛ قدرت اقتصادی، مالی و نظامی و غیره. قدرت بازیگران در روند تقسیم به اندازه مساوی تغییر پیدا نمی‌کند زیرا که توسعه یکسان فعالیت‌های گوناگون مانند تراست‌ها، شاخه‌های بخش صنعتی و یا کشورها در نظام سرمایه‌داری غیر ممکن است. نیم قرن پیش آلمان در مقایسه با انگلیس کشوری نگون‌بخت و بی اهمیت بود؛ و همین‌طور ژاپن در مقایسه با روسیه . آیا "قابل تصور است" که در ده یا بیست سال دیگر نیروی نسبی قدرت‌های امپریالیستی تغییر نیافته باقی بماند؟»

لنین بر سیال بودن درجه و جایگاه قدرت‌های امپریالیستی در روند تکوین تاریخی نظام امپریالیستی تاکید می‌کند: «… تنها معیار قابل تصور برای تقسیم مناطق زیرنفوذ، منافع، و مستعمرات، محاسبه قدرت بازیگران است؛ قدرت اقتصادی، مالی و نظامی و غیره. قدرت بازیگران در روند تقسیم به اندازه مساوی تغییر پیدا نمی‌کند زیرا که توسعه یکسان فعالیت‌های گوناگون مانند تراست‌ها، شاخه‌های بخش صنعتی و یا کشورها در نظام سرمایه‌داری غیر ممکن است. نیم قرن پیش آلمان در مقایسه با انگلیس کشوری نگون‌بخت و بی اهمیت بود؛ و همین‌طور ژاپن در مقایسه با روسیه . آیا "قابل تصور است" که در ده یا بیست سال دیگر نیروی نسبی قدرت‌های امپریالیستی تغییر نیافته باقی بماند؟»

 

 


تارنگاشت عدالت

ا. آذرنگ

 

هدف این نوشتار پرداختن به برخی جوانب نظری- سیاسی پدیده نسبتاً نوین «چین‌ستایی» است. یکی از ویژگی‌های برجسته این جریان فراگیری گسترده آن است، که علاوه بر گرایشات «سبز» و  چپ‌های آشکارا و پنهان لیبرال، بطور هم‌زمان خرده گفتمان  «نواصولگرا » و برخی مبارزان ضدامپریالیست را نیز در بر می‌گیرد. گروه اخیر، بر اساس درک ویژه‌ای از شرایط جهانی، به چین بمثابه پیشاهنگ مبارزه ضدامپریالیستی خلق‌های جهان می‌نگرد که گویا به گونه‌ای بازتاب دهنده مفهوم «سوسیالیسم واقعاً موجود» گذشته در دوران کنونی است. در این گروه، هم شماری از هواداران تز و الگوی «سوسیالیسم با ویژگی‌های چینی»- و بدیگر سخن گرایشات مائویستی- و هم گروهی از هواداران اردوگاه سیالیستی سابق به رهبری اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را می‌توان یافت. هم فراگیری این پدیده، و هم ترکیب گروه مورد نظر مختص ایران نیست و نسبتاً جهان‌شمول است.

دفاع گروه اول از تجربه و عملکرد تاریخی رهبری چین کاملاً قابل درک است و بطور نسبی یک پایه تحلیلی نسبتاً منسجم (گرچه غیر مارکسیستی-لنینیستی) دارد. از دید آن‌ها «واقعیت محک حقیقت است» و واقعیت این است که شوروی  از میان رفت و چین شکوفا شد. و در نتیجه، چه بسا که همراهی رهبری پکن و انور خوجه و … با امپریالیسم بر ضد «سوسیال امپریالیسم» واقعاً موجود در آن دوران درست بوده است و هم‌گرایی چین با امپریالیسم جهانی و تمرکز بر توسعه اقتصادی با محوریت بازارهای غربی سیاستی داهیانه بود، که واقعیات نیز درستی و حقانیت آن را تأیید می‌کند. جالب این‌که بخش عمده این گرایش امروزه نقش کاملاً مرکزی برای  مبارزه ضدامپریالیستی (که گویا منحصراً فقط می‌تواند در کشورهای غربی تجلی یابد) قایل است. مبارزه‌ای که قاعدتاً با اتحاد کشورهای در حال توسعه به رهبری و یا با محوریت چین پیش خواهد رفت. باور این گرایش به اهمیت مبارزه ضدامپریالیستی قابل ارج است، اما براساس واقعیات، این جریان درک کاملی از پدیده امپریالیسم به مثابۀ یک مقوله اقتصاد سیاسی ندارد و در نتیجه در تحلیل روندهای جهانی به نتایج نادرستی می‌رسد، تا آن‌جا که مواقعی برای ابعاد فرهنگی و اجتماعی و ویژگی‌های بیولوژیک و ژنتیک ملت‌ها در زمینه عملکرد سیاسی ارجحیت قایل می‌شود. این نگرش در رابطه با تبارشناسی جریانات اجتماعی ایران و  سیاست خارجی جمهوری اسلامی نیز به نتایجی می‌رسد که می‌تواند بالقوه هزینه‌هایی به مبارزات طبقاتی و ملی-دموکراتیک مردم ایران تحمیل کند.

یکی از مهم‌ترین موارد چنین برخوردی، ارزیابی این تفکر از پیش‌نویس پیمان ۲۵ ساله اقتصادی ایران و چین است. این جریان و اندیشه‌های مشابه ماهیت طبقاتی طرف قرارداد در ایران و گرایش ایدئولوژیک اقتصادی چین را در ارزیابی و تحلیل خود مورد توجه قرار نمی‌دهند (در صفحه ۸، ضمیمه شماره ۲ در بخش شبکه ریلی ملی آمده است: «با پیروی از سه اصل احترام به مالکیت خصوصی، محوریت بازار و رقابت، پیشبرد تکمیل خط آهن شرق–غرب ایران و…). موضع‌گیری مثبت اتاق بازرگانی ایران، نولیبرال‌های سبز مانند سعید لیلاز و بسیاری  دیگر از شخصیت‌های راستگرا در پشتیبانی از این پیمان ۲۵ ساله۱ و ۲ جایی در تحلیل‌های این دوستان ندارد. و امکان واقعی تبدیل ایران به یک خام‌فروش عمده، و شتاب بخشیدن به ورشکستگی صنایع کوچک و متوسط ایران در نتیجه  گسترش واردات از چین مورد توجه آن‌ها قرار نمی‌گیرد. گذشته از آن فراموش می‌شود که سرمایه‌گذاری در برخی به اصطلاح زیر ساختارها می‌تواند عمدتاً در خدمت بخش تجاری چین و دیگر شرکا برای صادرات به ایران قرار گیرد. بطور مثال راه آهن کنونی ایران به چین از آن‌سو پر می‌آید و در راه بازگشت به چین خالی است.۳

دغدغه‌ها‌یی در ارتباط با قرارداد ۲۵ ساله در نزد برخی کارشناسان ملی-دموکرات بچشم می‌خورد: «جذب سرمایه فیزیکی در بستر نهادی کج‌کارکرد باعث فساد می‌شود. در سند همکاری‌های  ۲۵ ساله ایران و چین علاوه بر مسائل امنیتی به موضوعات اقتصادی نیز توجه شده که یکی از مهم‌ترین مسائل آن جذب سرمایه خارجی به میزان  ۲۸۰ تا ۴۰۰ میلیارد دلار است. بسیار خطرناک است که گفته می‌شود در سند مذکور قرار است توسعه زیرساخت‌هایی مانند راه‌سازی، راه‌آهن‌سازی و غیره وام‌های خارجی از چین دریافت شود زیرا این نوع هزینه‌ها عایدی بسیاری برای کشور ندارند و باعث بدهکاری خارجی کشور خواهد شد.»۴

در سطح کلان، در مواردی پیش‌نویس پیمان تجاری ایران- چین مشخصاً برای بازار آزاد و بخش خصوصی در همکاری‌های اقتصادی و سرمایه‌گذاری اولویت قائل می‌شود و محدودسازی برنامه هسته‌ای ایران را نیز مد نظر دارد. در بیانیه مشترک چین و ایران پیرامون «برقراری همکاری‌های استراتژیک» که در سفر رئیس‌جمهور چین به ایران در سال ۲۰۱۶ میلادی تهیه شد می‌خوانیم:

«هر دو طرف از توافق حاصل شده بین جمهوری اسلامی ایران و کشورهای ۱ + ۵ در مورد برنامه جامع اقدام مشترک (JCPOA) استقبال می‌کنند و معتقدند که این توافق‌نامه در تضمین صلح‌آمیز بودن فعالیت‌های هسته‌ای ایران نقش دارد و به تحقق کامل حقوق مشروع استفاده صلح‌آمیز ایران از انرژی هسته‌ای طبق پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) می‌انجامد. هر دو طرف تأکید می‌کنند که همه طرف‌های مربوط باید قطع‌نامه شماره ۲۲۳۱ برجام و شورای امنیت سازمان ملل را با حسن‌نیت و به روشی فراگیر و متعادل اجرا کنند و مجدداً تأکید می‌کنند که برای پیشبرد روند نوسازی راکتور آب سنگین اراک تلاش خواهند کرد.»۵

بحث در مورد این پیمان گسترده است و گرچه به موارد کلی آن در جای دیگری اشاره شده است۶، با روشن‌شدن بیش‌تر جزییات، درآینده مورد بررسی بیش‌تری قرار خواهد گرفت.

گذشته از موضوع پیمان ۲۵ ساله، مواضع «چین‌ستایان» ضدامپریالیست نسبت به نقش جهانی چین و مسایل راهبردی منطقه قابل تامل است. اینان رای مثبت چین به تحریم‌های شورای امنیت سازمان ملل و  نقش چین در تحمیل «برجام» به ایران را نادیده می‌گیرند و در ارزیابی‌های خود هیچ وزنی برای کنار کشیدن طرف چینی از برخی برنامه‌های همکاری‌های اقتصادی ایران زیر فشار آمریکا قایل نیستند. گذشته از آن، این دوستان به تحرکات و اشارات دیپلماتیک چین پیرامون تسهیل گفتگوهای منطقه‌ای، که بر اساس روابط حسنه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی چین با اسراییل و ارتجاع عرب، نشانگر تمایل به ایجاد یک «برجام منطقه‌ای» است توجه نمی‌کنند. و بدتر از آن مسألۀ پر اهمیت روابط  چین با اسراییل و عربستان و امارات را مسکوت می‌گذارند. نزد آن‌ها روابط گسترده اقتصادی چین با دوست و دشمن، تنها کوششی مترقی و خیرخواهانه جهت گسترش نیروهای مولده کشورهای پیرامونی است و در این راستا به همسان‌سازی ماهیت عملکرد چین و همکاری‌های اقتصادی شوروی با کشورهای در حال توسعه نیز می‌پردازند. برخی تحلیل‌های ایرانی و اروپایی این جریان بیش‌تر جنبه داستان‌سرایی بخود می‌گیرد، و این مسألۀ  مهم که صادرات مواد خام و انرژی و واردات از «کارخانه جهان» چگونه می‌تواند اقتصاد نسبتاً وابسته ایران و دیگر کشورهای پیرامونی را متحول سازد و گسترش نیروهای مولده صنعتی را فراهم  آورد مسکوت مانده و به نتیجه نهایی محتملی که گسترش بیش‌تر وابستگی اقتصادی و پیوند ایران به تقسیم کار جهانی در زنجیره ای که امپریالیسم و صهیونیسم را نیز شامل می‌شود اشاره‌ای نمی‌کند.

بنظر می‌رسد که ریشه این نارسایی‌های تحلیلی و موضع‌گیریهای ناشی از آن عمدتاً در عدم شناخت علمی از مقوله امپریالیسم و روند جهانی شدن اقتصاد امپریالیستی در دوران کنونی است که در زیر بیش‌تر بدان پرداخته خواهد شد (البته همان‌طور که در زیر نشان داده خواهد شد گرایش خاصی نزد نولیبرال‌ها و منادیان تز «همزیستی مسالمت‌آمیز» و «راه پر پیچ و خم گذار» دقیقاً با آگاهی از این پیامد یعنی فرود آرام ایران در تقسیم کار امپریالیستی از طریق روابط استراتژیک با چین حمایت می‌کند.)

علاوه بر هواداران تاریخی «سوسیالیسم با ویژگی‌های چینی»، هواداران پروژه «چین‌ستایی» در صفوف گرایشات «توده ای» نیز دیده می‌شوند که عمدتاً حول دو محور کاملاً متفاوت و متضاد قرار می‌گیرند: گروهی با تاکید بر مبارزه ضدامپریالیستی بر نقش بالقوه محوری چین مانند شوروی سابق اشاره می‌کنند، و بخشی دیگر بر محوریت «همزیستی مسالمت‌آمیز» با امپریالیسم و ارتجاع منطقه و «سمت‌گیری سوسیالیستی» همرا با «بورژوازی ملی» نوسان دارند. همان‌طور که گفته شد، آقای سعید لیلاز و روزنامه‌های اصلاح‌طلب نیز بر این پیامد پیمان ۲۵ ساله که عملاً ترغیب ایران به تن در دادن به سازوکارهای امنیتی سرمایه مالی جهانی در پوشش «تنش زدایی» و «همزیستی» را پیگیری می‌کند، تاکید دارند و از آن استقبال می‌کنند.

اگر چه برخورد و تحلیل‌های  هواداران تاریخی «سوسیالیسم با ویژگی‌های چینی» از نظر سیر تکوینی خود از انسجام نسبی برخوردار است، اما در بوق و کرنا دمیدن همان تحلیل‌ها و خط‌مشی سیاسی زاده آن همراه با چاشنی تحریف تاریخ و واقعیات روز نزد جریانات مدعی هواداری از میراث ایدئولوژیک-سیاسی حزب تودۀ ایران، فرای لفاظی‌های تئوریک‌اش پایه‌های سست و لرزانی دارد که از نظر تاریخی متناقض و مخدوش است. بویژه هنگامی که در بررسی روند توسعه اقتصادی چین و تحولات سیاسی مربوط به آن در جهان، عملاً به تحریف تاریخ و دیدگاههای شخصیت‌های مترقی جهانی دست یازیده و با توسل به تئوری «راه پر پیچ و خم گذار از سرمایه‌داری به سوسیالیسم» برای الگوی «سوسیالیسم با ویژگی چینی» مشروعیت ایدئولوژیک دست و پا می‌کند:

«برای آمریکا، جنگ کره و جنگ ویتنام یک جنگ ضدچینی هم بود. برآیند این جنگ‌ها و نگرفتن کمک‌های اقتصادی از شوروی در دهه ۱۹۶۰، حزب کمونیست چین را به ناگزیر به سوی الگوی خودکفایی کشاند. از همان آغاز این کارزار اجتماعی، اقتصادی و سیاسی با چالش‌های فراوانی بر خورد کرد و سپس با خشکسالی، پیشامدهای ناگوار طبیعی و از میان رفتن دوستی با اتحاد شوروی روبرو شد که سرچشمه جنگ درونی در حزب شد.»۷

این‌که حداقل جناحی از رهبری چین به شرایط پس از انشعاب از جنبش جهانی نیندیشده بود و گام‌های بعدی در سیاست خارجی خود را بدون حسابگری و از روی ناچاری برداشت در بهترین حالت توهمی بیش نیست. پاسخ به تحریف تاریخ عملکرد چین در جنگ ویتنام روشن است؛ بر اساس اسناد تاریخی، چین کمک‌های خود را به ویتنام شمالی در سال ۱۹۶۸ (تقریباً کمی پس از عقد پیمان همکاری‌های نظامی و اقتصادی بین شوروی و ویتنام) قطع کرد. در عین حال کمک‌های نظامی شوروی به ویتنام ضرورتاً باید از سرزمین چین عبور می‌کرد و طرف چینی در این روند اختلال می‌کرد و  پیشنهادهای اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در مورد سازماندهی اقدامات مشترک برای حمایت از ویتنام را رد می‌کرد: «پکن پیشنهادهای اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی برای بستن آسمان ویتنام به روی مهاجمان آمریکایی را رد کرد. رهبران چین از استقرار هواپیماهای نظامی شوروی، که می‌توانستند از ویتنام دفاع کنند، در فرودگاه‌های جنوب چین خودداری نمود. مقامات چینی ارسال تجهیزات و متخصصان نظامی از اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به جمهوری دموکراتیک ویتنام را مسدود کردند. »۸

بدون شک جلوگیری از رشد کمونیسم و نفوذ چین در آسیای جنوب شرقی یکی از دغدغه‌های غرب در دهه‌های پنجاه و شصت  میلادی بود .اما همگرایی رهبری وقت چین با آمریکا با دشوار ساختن کمک شوروی به ویتنام را چگونه می‌توان توضیح داد. آیا براحتی از پس این واقعیت تاریخی گذشتن بدنبال چه هدفی است؟ تح

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *