یک بار دیگر رسانههای هوادار حزب عدالت و توسعه تبلیغ را آغاز کردند که «ترکیه اکنون به اندازه کافی نیرومند است که در جبهههای متعدد بجنگد» و یک بخش از همه تنشهای نظامی در همه سو، چه در هوا، دریاها یا زمین باشد. این موضع برای مردم فقیر این کشور در حالیکه اقتصاد بدتر میشود، چه معنی میدهد؟
این معلوم است که یکی از دلایل برای جنگها منحرف نمودن توجه عمومی است. و نه فقط در ترکیه. به عنوان مثال، در یونان نیز، دولت هر گاه که احساس کند گیر افتاده است به آتش شووینیسم میدمد. ارمنستان و آذربایجان، دو طرف درگیریهای امروز، از مشکلات اقتصادی و اجتماعی رنج میبرند که دست دولتهایشان را رو کرده اند. تاریخ نشان میدهد که یک «پیروزی» در عرصههای بینالمللی میتواند دولتها و حتا خود نظام اجتماعی را نجات دهد. اما عکس این نیز درست است. یک دولت با باختن یک جنگ، با برداشتن گام به عقب در سیاستهای بینالمللی، نه فقط خود را به خطر میاندازد، بلکه ممکن است در را برای روی برگرداندن تودهها از نظام باز کند. اما سیاست خارجی کنونی ترکیه را نمیتوان صرفاً از این نقطه بررسی نمود. {styleboxjp}صاحبان قدرت در ترکیه سعی میکنند موضع بگیرند و در عصر رقابت همیشگی امپریالیسم، صفوف خود را مستحکم نمایند{/styleboxjp}. این را نمیتوان نادیده گرفت یا به راحتی کنار گذاشت.
اما دولت هر روز در موضوعات جدیدی درگیر میشود. آیا این نیز دارای خطرات اجتماعی است؟ مردم با یک سرعت باورنکردنی فقیر میشوند، آنها ممکن است به راحتی در «مشکلات خود» غرق شوند؟
دقیقاً… به عنوان یک قانون، تودهها بر نزدیکترین مشکل تمرکز مینمایند. اگر مشکلاتِ نزدیک تشدید شوند، تودهها نزدیکبین میشوند و به دور نگاه نمیکنند. به این دلیل است که خط استدلالی که فقط تکرار میکند «نرخ بیکاری بالا است، بگذارید شووینیسم را به خورد مردم بدهیم» یا «نرخ تورم سر به آسمان میزند، بگذارید در لیبی حرکت دیگری بنماییم» محدودیتهای خود را دارد. با این وجود، {styleboxjp}تشدید درگیریها بین آذربایجان و ارمنستان در مقایسه با تنشهای جاری در سوریه یا لیبی، ارزش استفاده بسیار بیشتری دارد. این باید برجسته شود{/styleboxjp}.
میتوانید بیشتر توضیح دهید؟
در ترکیه «دشمنی با ارمنیها» به یک پدیده پایدار، که از مرزهای اجتماعی شووینیستهای صِرف فراتر میرود، مبدل شده است. فعالین لیبرال، ملهم از جهانوطنی، هرگز فرصتی برای تخفیف این مشکل عمیقاً ریشهدار نداشته اند. اینرا نیز باید در نظر گرفت که ناسیونالیسم ارمنی، که پس از فروپاشی شوروی مردم ارمنستان را گرد آورد این خصومت را تغذیه میکند.
علاوه بر این، نگرانیها سکولار درباره حرکتهای دولت حزب عدالت و توسعه در سوریه و لیبی، زمانی که به آذربایجان میرسد، فوراً ناپدید میشوند. از سوی دیگر، حزب جمهوریخواه مردم (CHP) که معمولاً آراء بخشهای سکولار ترکیه را به دست میآورد، در هر حال در تقریباً هر مورد از سیاست خارجی به راحتی پشت سر حزب عدالت و توسعه قرار میگیرد. با این وجود، تعداد کسانی که در اردوی «ما در سوریه چه میکنیم» قرار دارند، آنقدر بالا است که لرزه بر اندام دولت بیندازند.
{styleboxjp}محور سُنّی در مورد آذربایجان با جمعیت عمدتاً شیعۀ آن کار نمیکند{/styleboxjp}. به علاوه، حرکتهایی که ترکیه در این کشورها برای تغییر عادات سکولار انجام داده است (که به مدتها پیش از حکومت حزب عدالت و توسعه برمیگردد) هیچ نتیجهای به غیر از آبروریزی نداشته است. به این دلیل، هیچ مقاومت سکولاری در برابر مداخلات حزب توسعه و عدالت در تنشهای آذربایجان-ارمنستان وجود دارد.
پس، این بدین معنی است که هیچ بستری برای ریشه دواندن یک جنبش بنیادگرایانه در آذربایجان امروز وجود ندارد؟ منظورم این است، آیا میتوان گفت که حزب عدالت و توسعه در این گوشه لُنگ میاندازد؟
چنین تضمینی به هیچ کشوری، یا هیچ محلی در این منطقه، نمیتوان داد. در گذشته، {styleboxjp}ایالات متحده آمریکا زمانی که آنها سعی میکردند اتحاد شوروی را با «کمربند سبز» ننگین محاصره کنند، در یک منطقه بسیار وسیع سرمایهگذاری زیادی نمود{/styleboxjp}. قبایل بسیاری در پاکستان و افغانستان با پول و اسلحه با منافع آمریکایی پیوند خوردند. دوباره برای جلوگیری و سرکوب هر نوع هشدارباش در ترکیه و کشوهای دیگر، همه نوع حمایت به جنبشهای بنیادگرا داده شد. «سیا» در برخی از جمهوریهایی که بخشی از اتحاد شوروی بودند، قلاب خود را بر روحانیون انداخت و برای فعالیتهای «مخرب» در زمان مناسب، سلولهای خوابیده به وجود آورد. غرب اتحاد شوروی به وسیله کلیسای کاتولیک، که با منطق بسیار مشابهی عمل میکرد، محاصره شده بود. روحانیون لهستان و کشورهای بالتیک، که روی یک ثروت اقتصادی بسیار بزرگی نشسته اند، از مصونیت خود تا آخرین قطره برای تضعیف سوسیالیسم بهرهبرداری کردند. خوب، اتحاد شوروی برای متلاشی کردن آن کمربند سبز مجبور شد در افغانستان مداخله نماید، که با توجه به تهدید کمربند سبز نسبت به سکولاریسمی که در همه خلقهای شرق اتحاد شوروی ریشههای عمیق دوانده بود، کاملاً قابل درک بود. ایالات متحده آمریکا از جنبشهای بنیادگرا حمایت کرد و موجب بیشترین لطمات در تاجیکستان شد.
اما بنیادگرایان هرگز در آذریایجان چنان نفوذی نداشتند.
خوب، حدود ۸۵ درصد جمعیت آذربایجان شیعه است. بنابراین، از قبل ترسیم تصویری شبیه محور پاکستان-افغانستان-تاجیکستان غیرممکن بود. علاوه بر این، هویت شیعی مردم آذربایجان بر عناصر فرهنگی و نه عناصر بنیادگرایانه قرار دارد. با کمک قدرت شوروی سبک زندگی سکولار در آذربایجان جا افتاد و این به راحتی تغییر نخواهد کرد. با این وجود، شخص به راحتی میتواند ببینید که جنبشهای بنبادگرا به ویژه در جوامع سُنّی رسوخ میکنند. با این حال، حداقل در این مورد بین مسکو و دولت علیاف یک هماهنگی مطلق وجود دارد. عدم توافق پیرامون دیگر موضوعات به کنار، {styleboxjp}هم خانواده علیاف، که آذربایجان را شبیه یک کسبوکار خانوادگی اداره میکند، و هم دولت پوتین، به کنترل کردن سازمانهای بنیادگرا که میرسد در همکاری نزدیک قرار دارند{/styleboxjp}.
شایعاتی وجود دارد که جهادیون از سوریه و جاهای دیگر به مناطق درگیری در ناگورنو-قرهباغ فرستاده میشوند. چرا به این اجازه داده میشود؟
این بیشتر یک معنی نمادین دارد. تردیدی نیست که ایدئولوژی اخوان المسلمین سعی میکند از هر فرصتی استفاده کند و این نوع درگیریها فرصتهای بزرگی برای آنها است. اما نه روسیه و نه آذربایجان به یک میلیشیای مسلح دایم در منطقه اجازه حضور نخواهند داد. پیآمدهای چنان حماقتی واضح است. اما، هر گاه تنشها بین آذربایجان و ارمنستان بالا میرود، حرکت جنگجویان از مناطق اطراف، عمدتاً از چچن فوراً آغاز میشود. در جریان جنگ در دهه ۱۹۹۰، تعداد قابل توجهی از مجاهدین در درگیریها شرکت کردند و آنها فقط از چچن نبودند، بلکه از افغانستان نیز بودند. در آن زمان یک مبارزه جدی برای قدرت در باکو در جریان بود. هر یک از گروههای مجاهدین سعی میکرد در این مبارزه و بعد از آن نقشی داشته باشد، بخش بزرگی از آنها در چچن و داغستان مستقر شدند. البته، اکنون آنها مجاهدین را از سوریه، لیبی، یا جاهای دیگر میآورند. برای این گروهها و سازمانها، هر درگیری هم پول و هم تجربه معنی میدهد. با این وجود، {styleboxjp}با توجه به ویژگیهای جغرافیایی و اقلیمی این منطقه، نامزد احتمالی برای یک «نیروی خارجی» آنهایی هستند، که از چچن خواهند آمد{/styleboxjp}.
شایعات دیگری وجود دارد. آذربایجان ارمنستان را به استفاده از «میلیشیای خارجی» متهم کرد.
در حال حاضر، جنگ روانی از جنگ واقعی پیشی گرفته است. گرچه این امکان وجود دارد که جرقهها هر لحظه از کنترل خارج شوند، اما هیچکس انتظار یک جنگ تمامعیار و طولانیمدت را ندارد. به این دلیل، دو طرف میخواهند با دست بالا و کسب مصونیت در سیاستهای داخلی سر میز مذاکره بنشینند. از شروع درگیری کنونی اتهامات زیادی انکار شده است. معلوم شد بسیاری از گزارشهای ویدئویی از درگیریهای گذشته بود، برخی حتا ساختگی است! بنابراین، یک جنگ تبلیغاتی در جریان است، که ناشیانه پیش برده میشود. اما {styleboxjp}من باید تأکید کنم؛ آنرا لژیونر، مزدور، یا میلیشیای خارجی بنامید، اکنون ما باید انتظار دیدن نیروهای «مسافر» را در هر منطقه جنگی داشته باشیم{/styleboxjp}. این یک واقعیت این دوران است. البته، نمونههای پیشین این در گذشته وجود داشت. و ما نمیتوانیم انقلابیونی را فراموش کنیم که از سراسر جهان برای نبرد در صفوف جمهوریخواهان در جریان جنگ داخلی اسپانیا به بریگادهای بینالمللی پیوستند. اما همچنین باید به یاد داشته باشیم که انقلابیون برای پول، ماجراجویی یا ایمان کور به جنگ نرفتند. آنها مردان و زنان صادق دارای بالاترین آگاهی بودند، و به نام بشریت در یک نبرد خوب جنگیدند.
اجازه بدهید به علل درگیری بازگردیم. چه اتفاقی افتاد که اکنون دو طرف در وضعیت جنگ هستند؟
طبیعتاً عوامل ثانوی، که در طول زمان آشکار خواهند شد، وارد عمل شدند. اما اکنون، کاملاً روشن است که یک جنگ بر سر ناگورنو-قرهباغ خواست ارمنستان نیست. این آذربایجان است که میخواهد وضع موجود در آنجا تغییر کند. زیرا از دهه ۱۹۹۰، قرهباغ تحت کنترل ارمنستان است؛ به علاوه، آذربایجان در جریان آن جنگ علاوه بر قرهباغ قلمروهای دیگری را از دست داد. ارمنستان نیرو و توانایی تصرف اراضی بیشتر را ندارد. اما اجازه بدهید دوباره تأکید کنم، امکان دارد یکسری عوامل، که ممکن است به نظر ما مهم نباشند، باعث درگیریها شده باشند.
{styleboxjp}برای جامعه بینالمللی، «چه کسی اول حمله کرد» همیشه مهم بوده است. اما «چه کسی اول حمله کرد» برای درک آنچه که در حال وقوع است کافی نیست{/styleboxjp}. ما باید عمیقتر نگاه کنیم. گرچه، برداشت پلاتفرم بینالمللی این است که آذربایجان درگیریها را آغاز کرده است. به عنوان مثال، سازمان دولتهای آمریکایی (OAS) قویاً آذربایجان را محکوم کرد. این نباید اشتباه گرفته شود، در حال حاضر، یک سازمان یا سازوکار واحد – از جمله سازمان ملل متحد – که بتواند با «عدالت» در جهان برخورد کند، وجود ندارد! من فقط به درک رایج اشاره میکنم.
همچنین ادعا شد که مسألۀ قرهباغ از تصمیم استالین در سال ۱۹۲۲ برای قرار دادن قرهباغ در جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان و نه در جمهوری شوروی سوسیالیستی ارمنستان، ناشی میشود.
از سال ۱۹۲۲ تا پایان دهه ۱۹۸۰، فقط دوستی در میان خلقهای قفقاز شکوفا و تقویت شد. این کاملاً مضحک است که تصمیمی که ۷۰ سال پیش اتخاذ شده است را مسؤول یک درگیری خونین دانست. اگر آنطور که من میگویم، در آن دوره همه این تنشها برطرف شد و به تدریج به دوستی و برادری مبدل گردید، اکنون همه باید دربارۀ آن تأمل نمایند! آنها میگویند در اتحاد شوروی مردم از ترس نمیتوانستند صدای خود را بلند کنند! قدرت قهرآمیز در ذات دولت است. اما هیچ حکومتی نمیتواند تنشهای قومی را با اسلحه سرکوب کند. {styleboxjp}اتحاد شوروی تنها تجربهای بود که آرمان برادری خلقها را در طول تاریخ بیش از همه تقویت کرد{/styleboxjp}.
هنگامیکه من به قفقاز در دوره شوروی فکر میکنم، کارگران نفتگر آذربایجانی، ارمنی، روسی را به یاد میآورم که در باکو نفت استخراج میکردند؛ من مجموعه قطعات موسیقی با شکوه بالۀ خاچاتوریان را به یاد میآورم که ملودیهای همه خلقهای منطقه را ترکیب میکند؛ من ترانههای رشید بهبودوف را به یاد میآورم. اما هیچ چیز از برخی گروههای شووینیست یا از بریدن سر شووینیستهای یک ملت دیگر به یاد نمیآورم. چیزی به نام «ناسیونالیسم بیگناه» وجود ندارد. آنچه که در سومقاییت و در خوجالی رخ داد برای همه بشریت ننگآور بود و جنایاتی است که نظام امپریالیستی – سرمایهداری که همچنان به ناسیونالیسم و تعصب دامن میزند، مرتکب شد. اتحاد شوروی سقوط کرده است؛ صدها هزار ارمنی و آذربایجانی در نتیجه درگیریها و قتلعامها آواره شده اند. برخی از آنها به روسیه رفته اند و امروز در خیابانهای روسیه با یکدیگر میجنگند. آنهایی که به کشورهای دیگر رفتند در آن کشورها به دشمنی ادامه میدهند. {styleboxjp}این ایده رقتانگیز که یک ملت برتر از دیگران است، این تصور که یک کشور همیشه درست میگوید و برخی دیگر همیشه اشتباه میکنند، غیرمنطقی و مزخرف است. اما حتا در قرن بیستویکم، امپریالیسم، و همه استثمارگران به این مزخرفات نیاز دارند! {/styleboxjp}
عدهای از این قساوت سود میبرند.
خوب، پس مسألۀ قرهباغ چگونه حل خواهد شد؟
در این نظام جهانی هیچ راهحلی برای مسألۀ قرهباغ وجود ندارد. واقعاً، این غیرممکن است. تنها یک راه وجود دارد: خلقها در ارمنستان، آذربایجان و در همه قفقاز باید برای برابری بیشتر، برای یک نظام بهتر به جای دنبالهروی از نخبگان، شارلاتانهایی که ثروت و قدرت خود را از طریق این تنشها و با تزریق نژادپرستی حفظ میکنند، حرکت کنند. و این برای آنها حتا آسانتر است. آنها اینرا در گذشته یک بار انجام دادند! در غیر اینصورت، هیچ راهحلی برای قرهباغ وجود ندارد. قرهباغ قلمروز آذربایجان بود. از این نظر، بحث آذربایجان عادلانه است. اما بخش بزرگی از جمعیت در قرهباغ ارمنی است. این اکثریت جمعیت چگونه در آذربایجان امروز ادغام خواهد شد؟ در اینصورت، کل ساختار جمعیتی تغییر خواهد کرد. مهاجرتها، درگیریها، قتلعامهای متقابل همه دوباره اتفاق خواهند افتاد…
به رسمیت شناختن قرهباغ به مثابۀ یک کشور مستقل هم راهحل نیست. هماکنون تشکیلاتی در قرهباغ وجود دارد که استقلال خود را اعلام کرده است، اما هیچ تأثیری ندارد. به علاوه، اراضی آذربایجانی عملاً به وسیله ارمنستان اشعال شده اند. {styleboxjp}با توجه به منابع غنی انرژی آذربایجان و حضور تقریباً همه قدرتهای بزرگ در منطقه، هیچ راهحل «ملی» برای همه این پیچیدگیها نمیتوان یافت. راه به جلو در قفقاز از طریق مبارزه طبقاتی است{/styleboxjp}. نرخ بیکاری در ارمنستان نزدیک ۲۰ درصد است. نرخ بیکاری در آذربایجان قدری کمتر است، اما اکثریت مردم به ثروتی که از منابع غنی انرژی کشور تولید میشود، دسترسی ندارند. مردم باید نگاه خود را بر این نقطه متمرکز نمایند. در غیر اینصورت، زمانی که فقرای هند گلوی فقرا در پاکستان را هدف قرار میدهند، قبایل فقیر در لیبی سر قبایل دیگر را هدف قرار میدهند و زمانی که ستمدیدگان همه ملتها در بالکان ستمدیگان دیگر ملتها را دشمنان خود میدانند، طبقه زالوها از خونریزی سود میبرد؛ عدهای از این قساوت سود میبرند.