ترجمه و تلخیص: خ. طهوری
فصل دوازدهم
تنشزدایی – آرامش ظاهری قبل از طوفان
„All we saying is: Give Peace a chance!“
(بیتلها)
…
گذار از قصاص شدید به واکنش انعطافپذیر بسیار کند صورت گرفت و ده سال، از انتشار کتاب «کیسینجر» تا اعلام رسمی آن در سال ۱۹۶۷ به طول انجامید. از اینرو «کندی»، نظریهپرداز نظامی «ماکسول تایلور» را وارد ستاد خود کرد و به دنبال ارتقای سیستمهای تسلیحاتی متعارف، ارتش این کشور ۲۵٪ بزرگتر شد. نیروهای نظامی باید توان آن را پیدا میکردند که در آن واحد در چندین جنگ مختلف شرکت کنند. ستاد کندی به عنوان صحنه جدید و مهم، کشورهای به اصطلاح جهان سوم را در نظر گرفت. به این خاطر نیروهای ویژه برای مقابله با جنبشهای آزادیبخش تشکیل شد. ولی در عینحال وداع با دکترین قصاص شدید به هیچوجه به این معنی نبود که اکنون حجم سلاحهای هستهای موجود به سرعت کاهش داده خواهد شد. خیر، به جای آن انبارهای نظامی با سلاحهای هستهای زیاد و نوینی پر شد. {styleboxjp}پس از رژیم لاغری ارتش که از طرف آیزنهاور تجویز شده بود، بودجه نظامی در دوران کندی به سرعت رشد کرد{/styleboxjp}. …
خرس روسی محتاج رابطه اقتصادی با ایالات متحده
هنگامیکه ریچارد نیکسون، رییسجمهور ایالات متحده در سفر رسمی خود به مسکو با لئونید برژنیف ملاقات کرد با سخاوت وعدههای زیادی در مورد ایجاد تسهیلات در روابط تجارتی با اتحاد شوروی داد به این صورت که شورویها قادر باشند کالاهای خود را تحت شرایط گمرکی مشابه برای کشورهای سرمایهداری به آمریکا صادر کنند و بالعکس. ولی نیکسون فکر کنگره در واشنگتن را نکرده بود. کنگره مخالفت کرد و اعلام کرد تنها هنگامی حاضر است آن را مورد تأیید قرار دهد که شوروی به شهروندان یهودی خود اجازه مهاجرت به فلسطین بدهد. هنگامیکه برژنیف از ایالات متحده بازدید میکرد، خطاب به شهروندان آمریکایی گفت: آمریکاییهای عزیز، ما قصد داریم در ۲۰ سال آینده با شما رابطه اقتصادی به حجم ۲۵۰ میلیارد دلار برقرار کنیم. شوروی میخواهد در شمال سیبری معادن عظیم گاز قابل دسترسی کند. تنها برای این کار شوروی به ۲۰ میلیارد دلار نیازمند است. ولی شروع کار سخت بود، زیرا تراز تجارتی اتحاد شوروی روزبهروز منفیتر میشد. پس از دو بحران نفتی در دهه ۱۹۷۰ باید اکنون با افزایش قیمت نفت در سراسر جهان وضعیت آرامتر میشد. ولی مشکل اصلی هنوز در پیش بود. قبل از هر چیز شرکتهای آمریکایی از دست دولت خویش عصبانی و ناراحت بودند. یک شرکت تولید لیموناد از برژنیف اجازه گرفته بود «روسیه را در امپراتوری پپسی کولا ادغام کند.»
…
از طرف دیگر نظم جهانی برتن وود بافت ظریفی از نهادهای غیردولتی جهانی از جمله سازمان ملل متحد، پیمان نظامی ناتو، بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول و غیره را به وجود آورده بود که با حقوق مساوی نسبت به کشورهای دولت-ملت روزبهروز بیشتر به فعالیت خود میافزودند. در نتیجه وضعیت مختلط کاملاً نوینی به وجود آمد. اندیشکدههای بسیار پرقدرت، مانند کمیسیون سهجانبه، که در سال ۱۹۷۳ به دست «دیوید راکفلر» تأسیس شد، این وضعیت را دریافت. ؤعبارت جادویی Interdependence و یا وابستگی متقابل نام داشت و به این معنی بود که در جهان مرتبط برتن وود همهچیز به همهچیز مربوط است{/styleboxjp}. آنها در کتابها و نوشتههای فراوان دعوت میکردند که این ساختارهای نوین را که به شکل وحشی شدیداً رشد کرده بودند، منظم نمایند و مثلاً در نظر بود که در آینده کنسرنهای فراملیتی، کشورهای دولت-ملت و این نهادهای غیردولتی دور میزگرد اجتماع کنند….
اضمحلال امپراتوریهای استعماری به خلأ قدرت سیاسی منجر شد که از سوی بازیگران جهانی جدید به کُندی پر شد. امپراتوریهای استعماری کلاسیک مانند بریتانیای کبیر، فرانسه، هلند، و یا بلژیک در اثر جنگ تدافعی علیه آلمان هیتلری به قدری تضعیف شده بودند که دیگر قادر نبودند اموال خود را حفظ کنند. آنها ورشکسته شده و به بانکهای آمریکایی بدهکار بودند.
در کنار قوام نکرومه تعداد زیادی از شخصیتهای جهان سوم در فکر یک مدل سیاسی مستقل بودند تا تجربه دردناک کنگو دوباره تکرار نشود. آنها خواستار مدرنیزه کردن محتاطانه جامعه بدون از دست دادن فرهنگ سنتی خود بودند. «ژولیوس نایرره» در تانگانیکا کوشش کرد بر پایه جامعه روستایی دمکراسی خاص کشور را ایجاد کند. جمال عبدالناصر برعکس خواستار ایجاد پروژههای بزرگ مانند سد اسوان بود تا کشور خود را هرچه سریعتر با مواد غذایی و در عینحال الکتریسته ارزان قیمت برای صنعتی کردن کشور تأمین کند و برخی از کشورهای آمریکای لاتین کوشش کردند از طریق جایگزینی واردات در مقابل کنسرنهای جهانی آمریکایی به استقلال خود دست یابند. دولت این کشورها صریحاً در پی استقرار مدل کمونیستی توسعه نبودند ولی هر کس که دقیقاً راه تکامل سرمایهداری آمریکایی ایالات متحده را دنبال نمیکرد از طرف واشنگتن انگ «کمونیستی» میخورد و مطابق با آن زیر ضربه قرار میگرفت. در نتیجه {styleboxjp}در دهه ۱۹۷۰ برخی از کودتاهای نظامی در شیلی، آرژانتین، اوروگوئه و در سال ۱۹۶۴ در برزیل صورت گرفت. در همه این کشورها نیت جایگزینی واردات و احراز استقلال در خون ریخته مبارزین خفه شد{/styleboxjp}….
در ویتنام حتی ایالات متحده پرقدرت هم تیرش به سنگ خورد.
البته حالا وقوع یک «حادثه» لازم بود تا بتوان برای مردم خود ورود به جنگ در یک جبهه دور و ناشناخته را توجیه کرد. از اینرو دولت جانسون روز ۲ اوت ۱۹۶۴ اعلام کرد که در خلیج تونکین نزدیک به سواحل ویتنام شمالی، نیروی دریایی ویتنام شمالی بیجهت به کشتیهای جنگی آمریکا شلیک کرده است. اکنون آمریکا مورد حمله قرار گرفته و مجبور بود از خود دفاع کند. با این به اصطلاح دفاع از خود، ورود عظیم و گسترده ایالات متحده با نیروهای مسلح به جنگ در ویتنام آغاز شد. طبیعتاً چین و شوروی نیز به کمکهای خود به ویتنام افزودند، بدون اینکه سربازان خود را به آنجا اعزام کنند. در این جنگ، پس از پایان جنگ کره، باز مقدور شده بود جدیدترین سیستمهای تسلیحاتی را برای یک وضعیت بسیار جدی، آزمایش کرد. ولی برخلاف جنگ کره مردم بومی در این زد و خورد کثیف نیروهای نظامی تنها نقش توده منفعل را ایفاء نمیکردند. مردم در ویتنام مجبور شدند جنگ تدافعی خود را تکامل بخشند و به تجاوز ایالات متحده آمریکا پاسخ دهند. …
{styleboxjp}جنگ ویتنام به یک جنگ فرسایشی تبدیل شد. این مناقشه دایمی رفتهرفته بنیه ابرقدرت غربی را ضعیفتر میکرد{/styleboxjp}. مخارج جنگی روزبهروز بیشتر میشد. آمریکاییها هم مانند هیتلر همینطور اسکناس جدید چاپ میکردند تا بتوانند جنگ را تأمین کنند. این کار تمام سیستم مالی و ارزی غرب را به خطر میافکند، زیرا آمریکاییها در برتن وود تحمیل کردند که دلار برای کلیه کشورهای سرمایهداری غربی به عنوان ارز مرجع شناخته شود و دلار با قیمت ثابتی به حجم معینی از طلا وابسته بود. این امر معنی خود را از دست داده بود ولی کلیه شرکای غربی ایالات متحده طوری رفتار میکردند که گویی «شاه برهنه نیست» و با تدبیر از تبدیل اسکناس به طلا چشمپوشی کردند، زیرا در صورت فروپاشی نظم برتون وود خود آنها نیز احتمالاً متزلزل میشدند. در این زمان رییسجمهور فرانسه شارل دو گل مقدار قابل توجهی طلا از بانک مرکزی ایالات متحده درخواست کرد. شمشهای طلا واقعاً به وسیلۀ زیردریایی به فرانسه تحویل داده شد. ولی به دنبال تلاطمات ماه مه سال ۱۹۶۸ پاریس، فرانسه مجبور شد طلاهای دریافتی را مجدداً به آمریکا بازگرداند، زیرا خود در لب پرتگاه ورشکستگی قرار گرفته بود….
هر چند آمریکاییها دارای پایگاههای نظامی در ژاپن و کره جنوبی بودند و میتوانستند روی تایلند نیز حساب باز کنند ولی اتحاد شوروی و چین بسیار باثبات به نظر میرسیدند و نفوذ و قدرت آنها در جهان سوم روزبهروز افزایش پیدا میکرد. با پایان جنگ ویتنام اکنون هندوچین نیز به دامان کمونیستها افتاده بود. ایالات متحده آمریکا میرفت تا از نظر جهانی منفرد و منزوی شود. آنها در اثر جنگ ویتنام از نظر اخلاقی به کلی بدنام شده بودند. در اثر جنگ هندوچین در واقع سیستم برتون وود نیز در اثر تورم با وضعیت بدی روبهرو شده بود. ایالات متحده دیگر نمیتوانست به عنوان ضامن یک نظم جهانی سرمایهداری باثبات شرکای خود را مجاب سازد و اکنون اروپای غربی که روزبهروز به قدرت خود میافزود، جرأت میکرد این و یا آن بازی فرضی در جهت استقلال ژئوپلیتیکی را در مخیله خود بپروراند. دو گل، آدنائور و حتی ارهارد اولین گامهای کودکانه را در این زمینه برداشتند.
…
و {styleboxjp}کیسنجر به اقدامی غیرممکن میاندیشید: باید به چین که چپ رادیکال بود نزدیک شد بدون اینکه همزمان با آن حسادت شوروی را برانگیخت{/styleboxjp}. کیسینجر احتمالاً در نتیجه تز دکتری خود شیفته حرکات شطرنجی ماهرانه وزیر امور خارجه اطریش/مجارستان، «کلمنت فون مترنیخ» در قرن ١٩ شده بود. اطریش/مجارستان در دوران جنگهای ناپلئون ضعیف و منزوی شده بود. «مترنیخ» توانست به کمک سیاست ماهرانه و تحمیق دشمن موضع قلمرو قیصر خود را تقویت کند و وارد گروه پنج کشور قوی وقت، یعنی بریتانیا، روسیه، فرانسه، پروس و مجارستان/اطریش شود. پس چرا نتوان با قرار دادن ماهرانه ایالات متحده در گروه سهنفری روسیه، چین و آمریکا کشور را از بنبست خارج کرد؟ …
سفر نیکسون به جمهوری خلق چین در فوریه ١٩۷٢ یک هفته، با یک برنامه کاملاً متراکم به طول انجامید. و کلیه گامها و حرکات نیکسون و همسرش «پت» به وسیلۀ تلویزیون آمریکا به طور زنده پخش شد: مثلاً چطور خانم و آقای نیکسون از پلههای هواپیما پایین آمدند و یا نیکسون چگونه دست چوئن لای را فشرد. این تصاویر تأثیر خوبی داشت، زیرا در سال ١٩۵۴ وزیر امور خارجه وقت دالس از دست دادن با چوئن لای خودداری کرده بود. نیکسون هنگام تغذیه ماهیهای قصر سلطنتی, نیکسون سر دیوار چین، نیکسون در شهرهای بزرگ شانگهای و یا هانچو. خانم رییسجمهور «پت» هنگام بازدید یک بیمارستان و یا یک مهد کودک. این ملاقات ماراتونی بسیار خوب صحنهپردازی شده بود و تصویری انسانی از برخورد بازیگران ارایه میکرد به طوری که انسان از خود میپرسید چرا هرگز سخنان زهرآگینی بین چین و آمریکا رد و بدل گردیده بود. و نیکسون مدام با بزرگان حزب کمونیست چین پیالههای عرق برنج را خالی میکرد و ما آموختیم که «به سلامتی» به زبان چینی «گانبای» نام دارد و نیکسون را خیلی انسانی جلوه میدهد که پس از این همه «گانبای» لول شده و با چشمان و گونههای سرخ شده دوستی بین چین و آمریکا را میستاید. بینندگان آمریکایی مشعوف شده بودند و حمایت از سیاستهای نیکسون در نظرپرسیها به ۵۶٪ رسیده بود. لاس زدن با کمونیستهای شیطانی ظاهراً برای مردم مشکلی به وجود نمیآورد….
آنچه که محال به نظر میرسید، به واقعیت پیوست. اکنون ایالات متحده در مقام شخص ثالث راضی، دوستی دو ابرقدرت کمونیستی را خریده بود. دو قدرت بزرگ که با وجود ایدئولوژی مشترک کمونیستی با یکدیگر در نزاع بودند. کیسینجر به عنوان «کنت مترنیخ» مدرن، آمریکا را با مهارت دیپلماتیک خود و به پندار سزار «تقسیم کن! حکومت کن!» مجدداً به قدرت جهانی نمره یک ارتقاء داد و آنهم در زمانی که ایالات متحده آمریکا به شکل بیسابقهای از نظر درونی و بیرونی بسیار شکننده و آسیبپذیر شده بود. به همت نیکسون و کیسینجر اکنون ایالات متحده فرصت یافته بود مجدداً خود را مطرح سازد و در آرامش زخمهای خود را مداوا کند و ایالات متحده از این موقعیت استفاده کرد….
یومکیپور؛ اُپِک و صندوق بینالمللی پول: اعتبارها و بدهیها، سلاحهای جدید
روز ۶ اکتبر ١٩۷٣ ناگهان تعداد زیادی تانکهای T-55سوری وارد بلندیهای جولان شدند. بلندیهای جولان در واقع به سوریه تعلق داشت و در جنگ شش روزه در سال ١٩۶۷به وسیلۀ اسرائیل اشغال شده بود. اکنون ۶ سال پس از آن، رییسجمهور اسد عزم کرده بود که این بخش از خاک سوریه را مجدداً به کشور بازگرداند. شبهجزیره سینا نیز در سال ١٩۶۷ به وسیلۀ اسرائیل اشغال شده بود. انورالسادات، جانشین ناصر نیز در این روز پاییزی تانکهای خود را برای تسخیر مجدد شبهجزیره به حرکت درآورد. روز خوبی انتخاب شده بود، زیرا در این روز مهمترین روز تعطیل یهودی، روز بخشایش گناهان (یوم کیپور) در اسرائیل جشن گرفته میشود. هیچکس سر کار خود نمیرود و همه مردم روزه میگیرند. در ابتدا پس از حمله ناگهانی دو کشور نامبرده بخشهایی از سرزمین خود را بازپس گرفتند ولی بعد مجبور به عقبنشینی شدند و سپس با دخالت فرستاده سازمان ملل روز ۲۵ اکتبر جنگ به پایان رسید. وضعیت سرزمینها به حالت قبل از جنگ بازگشت و نیروهای سازمان ملل متحد در بین دو جبهه مستقر شدند و کسی برنده نشد. …
کشورهای جامعه اروپا در این سالهای آخر بر اهمیت خود شدیداً افزوده بودند. قدرت اقتصادی و ثبات درونی آلمان غربی و فرانسه اجازه اعتماد به نفس بیشتری میداد. هنگامیکه ایالات متحده در جنگ یومکیپور قصد داشت سلاح و مهمات به اسرائیل صادر کند، دولت فرانسه اجازه پرواز هواپیماهای آمریکایی بر فراز حریم هوایی خود را نداد. بارگیری کشتیهای اسرائیلی با سلاحهای آمریکایی در بندر برمر (آلمان فدرال) با اعتراض شدید دولت آلمان فدرال روبهرو گردید. ولی در عین حال وجود فاکتهای اقتصادی بود که دولت کشورهای اروپای غربی را به اعتراض علیه ایالات متحده به طغیان واداشت، زیرا در سال ١٩۷٣ وقتی که ایالات متحده فقط ١۴٪ نیاز انرژی خود را با واردات برآورده میکرد در سال ١٩۷٢ کشورهای اروپای غربی مجبور بودند تقریباً دوسوم انرژی لازم خود را از خارج وارد کنند. این نیاز در ژاپن حتی به ٩٠٪ میرسید. نتیجتاً منطقی بود که اروپای غربی نسبت به آمریکا علاقه بیشتری به حفظ روابط دوستانه با اعراب داشت …
رییسجمهور کارتر: بازگشت مقابله با اتحاد شوروی
نیکسون تنها مدت کوتاهی توانست از لذت پیروزی خویش در بروکسل سرمست شود، زیرا به خاطر سازوکار واترگیت مجبور شد روز ٩ اوت ١٩۷۴ استعفاء کند. جانشین بداقبال او جرالد فورد در سال ١٩۷۶ انتخابات ریاست جمهوری را در مقابل فرماندار ایالت جورجیا، جیمیکارتر دمکرات باخت.
در حالیکه انظار عمومی باور داشت که جیمی کارتر مبین سیاست تنشزدایی است، ولی ریاست جمهوری او در حقیقت نطفههای سیاست مقابله مجدد با اتحاد شوروی را در خود میپروراند. مسؤول این جهتگیری مشاور امنیتی جیمی کارتر، زبیگنیو برژینسکی (تصویر) بود. برژینسکی در لهستان در یک خانواده دیپلمات به دنیا آمده بود و در فرانسه، آلمان، اتحاد شوروی و کانادا بزرگ شده بود. نفرت لهستانیها از روسها در ژنهای او نیز مشهود بود. در سال ١٩۷٣ او همراه دیوید راکفلر کمیسیون سهجانبه را تأسیس کرد و چندین سال مدیرعامل آن بود. احتمالاً به این دلیل چون به نظر میرسید که جیمی کارتر تاکنون از ارتشاء، فساد و باتلاق دسیسه و خدعه واشنگتن دور و بینصیب مانده، کمیسیون سهجانبه متوجه او شد و او را تقویت کرد. {styleboxjp}با چهره یک فرد خودرأی از ایالات جنوبی، سادهتر ممکن بود با برژینسکی به عنوان بازیگر اصلی دستگاه دیپلماسی کارتر، یک جبهه تهاجمی نوین در مقابل اتحاد جماهیر شوروی بنا کرد{/styleboxjp}. برژینسکی دارای یک رؤیای ژئوپولیتیکی مطابق با تأملات معروف «هالفورد مککیندر» بود که آن را در کتابهای مختلف عرضه کرده بود. از آنجا که برژینسکی در سال ١٩٩٠ در کتابی سیاستهای جهانی خود را از همه جا بهتر بیان کرده، ما بعداً به این کتاب خواهیم پرداخت.
روز ٢۵ دسامبر ١٩۷٩ ارتش اتحاد شوروی وارد خاک افغانستان شد. چندی بود که در این کشور یک حکومت سکولار که با اتحاد شوروی قرارداد دوستی و همبستگی به امضاء رسانده بود، حکومت میکرد. به دلیل حملات روزبهروز شدیدتری که باندهای شبهمذهبی علیه مردم غیرنظامی و سکولار انجام میدادند، دولت این کشور از اتحاد شوروی رسماً خواستار کمک نظامی در این جنگ داخلی که روزبهروز به شدت آن افزوده میشد، گشت. جهان غرب دخالت اتحاد شوروی را به اتفاق محکوم کرد. اتحاد شوروی نتوانست بر اوضاع مسلط شود و ده سال درگیر این جنگ فرسایشی و پرهزینه شد. {styleboxjp}اتحاد شوروی به انظار بینالمللی اعلام کرد که این دخالت نظامی علیه تروریستهای اسلامی است که از طرف ایالات متحده آمریکا به شدت تقویت و حمایت میشوند{/styleboxjp}، ولی انظار عمومی مخاطب این استدلال را تنها یک بهانه بیارزش برای توجیه شهوت کشورگشایی تهاجمی اتحاد جماهیر شوروی، معرفی کرد.