برگردان: هادی مفتون
انقلاب فرانسه با اعلام حقوق بشر و – شهروندیِ ۱۷۸۹ آزادی و برابری را به پایگاه اصول بنیادیِ دولتهای قانونی برفرازید، به سلطۀ مطلق پایان داد و بورژوازی را به عنوان نیروی رانشِ اجتماعی و اقتصادی پابرجا ساخت. انقلاب آمریکا پرسشِ حاکمیت و استقلال را مطرح کرده بود. ولی نخست بردگانِ سَنت-دومینگو Saint-Domingue – آن بخش از جزیرۀ هیسپانیولا که کشور هائیتی از آن برخاست – این پرسش را در بارۀ آرمانهایِ سازندۀ غربِ مدرن چنان پیگیرانه مطرح کردند که ادعای جهانی معنای فراگیری پیدا کرد و مانند در کمتر رویداد دیگرِی از تاریخ در بوتۀ آزمایش نهاده شد.
با این همه {styleboxjp}انقلاب هائیتی برای بیشتر همروزگارانِ اروپایی رویدادی باورنکردنی بود{/styleboxjp}. هنگامیکه در پایان سپتامبر ۱۷۹۱ نخستین گزارشها از خیزشِ بردگان در سَنت-دومینگو به پاریس رسید، تنها شمار اندکی خبر را راست پنداشتند. برخی گفتند دروغ و شایعه است. دیگران – بسته به رنگ سیاسیِ خود – آن را ترفندی از توطئۀ آریستوکراسی دانستند که میخواهد انقلاب [فرانسه] را تضعیف کند. باز دیگران در آن تأییدِ توطئهای از جمهوریخواهان را میدیدند که میخواهد مستعمرۀ بسیار سودآور را با کلاهبرداری از دست فرانسه درآورند. شورشِ بردگان، آن هم شورشی که ادعای ایدههای آزادی و برابری برای خود داشت، بیرون از چنبرۀ تخیل بود. چنین رویدادی حتا برای اندیشندگانِ روشندلِ رادیکال غیر قابل تصور بود.
{styleboxjp}بر پایۀ شناخت و تصویر-از-خودِشان، اروپاییانِ سفید بودند که طراحی و سامانِ جهان و پیشرفتِ اجتماعی را بهتنهایی وظیفۀ خود میدانستند{/styleboxjp}. خود را تنها سوژۀ تاریخ میپنداشتند که در پیوند با این خویشکاری، تصورِ خویش از آزادی و برابری را به سراسر جهان برسانند و طبق تصورِ خود آن را مستعمره سازند. به نظر آنها کاملا غریب میآمد که بردگانِ [بردهشدگان] آفریقایی بتوانند در مستعمرهای فراسویِ اقیانوسِ اطلس دم به دم خود را از نو سازمان دهند و طیِ ۱۳ سال برای آزادی خود بجنگند؛ نبردی که سرانجام نخستین جمهوریِ سیاهان در کلِ جهان را بنیاد نهاد و به رهاییِ کامل از سیستم استعماریِ حاکمیتِ پلانتاژی [کلان-مزرعهداری] انجامید.
چشمانداز اروپامحوری در تاریخنویسیِ اروپایی نیز ادامه مییابد، بهطوریکه در برخورد با دوران انقلابها انقلاب هائیتی دیرزمانی در بهترین حالت بهعنوان پانوشتی از تاریخ جهان پدیدار میشد. نخست با گشایش شیوۀ برخوردِ تاریخیِ دور شدن از چشمانداز غربی به سوی چشمانداز جهانی، تاریخِ هائیتی نیز به عنوان رویداد برجستۀ جنبش آزادیبخش بردگانِ سَنت-دومینگو و استقلال هائیتی بیشتر به کانون رویدادها نزدیک شد.
بدین سان، همچنین نخست نویسندگانی از ‹جنوبِ جهانی› بودند که این پژوهشها را آغاز کردند، بیآنکه از طرف تاریخنگاریِ غربی بهویژه مورد توجه قرار گیرند. در اینجا باید از توماس مَدیو Thomas Madiou تاریخ هائیتی Historie d´Haïti (1847) و آلکسیس بیوبْران Alexis Beaubrun بازنگریهایی در تاریخ هائیتی Ètudes sur L´Historie d´Haïti نام برد. هر دو از قشرهای بالای کریولِ Creole هائیتی بودند و در دهۀ ۱۸۴۰ در فرانسه به تبعید رفتند. (پوپکین، تاریخِ مختصر ۲۰۱۲، ص. ۱۶۵ Popkin 2012, S. 165). مرجعِ ارزشمند تا به امروز کتاب ژاکوبنهای سیاه (۱۹۳۸) Black Jacobins از سیریل لیونل رابرت جیمز Cyril L. R. James است، که رویدادهای جزیرۀ کارائیب را نه تنها در یک کار پژوهشیِ بنیادی بازنمایی کرد، بلکه او همچنین نخستین کسی بود که چشماندازی فرا-اطلسی از رویدادِ هائیتیِ آینده ارائه کرد که نشان میداد، اهمیتِ برجستۀ رویدادهای انقلابی در ادبیات انگلیسی زبان در این میان دیگر پرسشی نیست.
در تاریخنگاری به زبانِ-آلمانی، اهمیتِ تاریخیِ جنبشِ آزادیبخش و استقلالطلبیِ هائیتی و ارزش جایگاه جهانیِ آن ابتدا در آستانۀ سدۀ نوزدهم کمکم مورد توجه قرار گرفت. این مجموعه Reader وظیفۀ خود ساخته است که بر بنیادِ پژوهش دورنمایی کلّی از انقلاب هائیتی را به زبان آلمانی ارائه دهد و همچنین برای آنکه انگیزهای دست دهد که خواستاران بهطور گسترده به سیر پرفراز و نشیب رویدادها بپردازند.
در ضمن تا سال ۱۷۹۴، اینکار میتواند از پژوهشهای کاملِ الیور گلیش (۲۰۱۱) Oliver Gliech بهره گیرد. این تاریخشناس با مطالعۀ بسیار دقیقِ منابع، رخدادها و بحثهایی را دنبال میکند، که به رادیکالترین تصمیمگیریِ انقلابِ فرانسه، یعنی به براندازیِ بردهداری در همۀ مستعمراتِ فرانسوی در چهارم فوریۀ ۱۷۹۴ انجامید.
همچنین برای بازنمود فراترِ رخدادها تا به استقلالِ هائیتی در سال ۱۸۰۴، در وهلۀ اول از ادبیات انگلیسی-زبان تازهتری استفاده شده است. از پایان دهۀ ۱۹۸۰ انقلاب هائیتی در این گسترۀ-زبانی توجهِ آکادمیک بسیار گستردهای را به خود جلب کرده است. پیش از هر چیز باید از توفانِ مشترک The Common Wind (1986) رسالۀ دکترای جولیوس سکات Julius Scott نام برد، که در ادامۀ کارهای جیمز شبکههای ارتباطیِ فرا-اطلسی را در هنگام انقلاب بررسی میکند. افزون بر این سقوطِ بردهداریِ استعماری The Overthrow of Colonial Slavery (1988) اثر رابین بلَکبورن Robin Blackburn و پیدایش هائیتی The Making of Haiti (1990) اثر کارولین فیک Carolyn Fick برای این پژوهشِ بسیار سازنده بودند. از آن زمان بازنگریهای دقیقِ بیشمار و بیشتر یا کمتر گسترده در بارۀ موضوعِ کتاب انجام شده که از آنها نیز برای اینکار بهرهگیری شده است. بهویژه باید از انتقامجویانِ جهان نو Avengers oft he New World اثر لوران دوبوآ Laurent Dubios نام برد، که به مناسبت دویستمین سالگردِ استقلال هائیتی چاپ شده است و تا به امروز گستردهترین رساله را در این جستار ارائه میکند.
در کنار بررسیهای علمی-تاریخی، این انقلاب بهعنوان رویدادی با اهمیتِ جهانی همواره در فلسفه و ادبیات نیز مورد توجه قرار میگیرد. در کنارِ هگل و هائیتی Hegel & Haiti (2000/2011) اثر سوزان باک مورس Susan Buck Morss، سنجشِ [نقد] خردِ سیاه Kritik der schwarzen Vernunft (2014) اثر آشیله مبیمبی Achille Mbembe بهویژه نامبردنی است. نگرهپرداز در این رساله رابطۀ میان بردهداری، سرمایهداری و نژادپرستی را بهروشنی توضیح میدهد. «بیانیۀ استقلالِ هائیتی […] برای او نقطۀ عطفی در تاریخ مدرن تمدن انسانی است.»
{styleboxjp}داستان انقلابِ هائیتی همچنین داستان رابطۀ متقابل فرا-اطلسی میان اعلامیۀ حقوق بشرِ ۱۷۸۹، گفتمانها و روندِ انقلاب فرانسه و نیز میان رخدادها در کلنیهای فرانسویِ آنسوی دریا [قارۀ آمریکا] است{/styleboxjp}. یورگِن اُستِرهامِل Jürgen Osterhammel در این باره میگوید که فراروندِ این انقلاب «با انقلابِ فرانسه پیوند بسیار تنگاتنگی داشت و از نظر زمانی کمابیش دقیقاً موازی با آن انجام گرفت.» به همین دلیل نمایشِ رویدادها همواره صحنه یا دقیقتر بگوییم دورنمایِ خود را میان متروپول [پاریس، فرانسه] و مستعمره تغییر میدهد.
این انقلاب فرانسه بود که میدان عمل را برای بردگانِ مستعمره باز کرد، که در آن خواستِ آزادی و برابری آشکار شد، شورش پاگرفت و جنبش آزادیبخش و -استقلال توانست سازماندهی شود. بنابراین باید در آغازِ بازنمود موضوع این باشد که در نگرشِ تاریخی-انتقادی، درکِ معاصری از ایدههای انقلابی در متروپولِ پاریس از اعلامیۀ حقوق بشر و -شهروندی (از این پس: اعلامیه) Déclaration des droits de l´homme et du citoyen (Déclaration/Erklärung) و ادعای آن در مورد آزادی، برابری و برادری Liberté, Égalit et Fraternité را ترسیم کنیم.
در ضمن، این پرسش نیز مطرح میشود که چه حوزۀ عملکردی به ایدههای با ادعای جهانی داده شده است؛ بهویژه تا چه اندازه نمایندگانِ مجلس شورای ملی در پاریس در بحثهای حقوق بشری، مستعمرههای آنسوی دریا و سیستمِ فوقالعاده بیدادگر و -نابرابرِ اقتصادِ پلانتاژی را در نظر داشتند. با توجه به این پسزمینه یک رشته تناقضها میان ادعای جهانی که ناسازگاری با مناسبتهای مستعمراتی را هرگز بهدرستی درک نکرد و منافع سیاسی و اقتصادی در فرانسۀ انقلابی آشکار میشود. رابطۀ خواستِ-آزادیِ اروپایی و استعمار موضوع بحث قرار خواهد گرفت و این واقعیت ساده، که مستعمرهها و پیش از همه سنت-دومینگو، مروارید آنتیلا [گروه جزیرههای کارائیب] که هائیتیِ مستقل و خودسالار از آن برخاست، مرکز تولید بایسته و بنیادیای را به نمایش میگذاشت که بسیار سودآور بود و متروپول را در آن زمان با کالاهای مهمِ مصرفی تامین میکرد.
تغییر چشمانداز از پاریس برفرازِ آتلانتیک به سنت-دومینگو با یک سیستم-پلانتاژِ کارائیبی بر پایۀ شکلِ بهویژه خشنی از بردهداری روبهرو میشود. همزمان، تحتِ شرایط خاصِ مستعمراتی گروههای میانیِ اجتماعی بالش یافتند که از آمیزش بردگانِ آفریقایی و استعمارگرانِ اروپایی پدید آمده و خود به ثروت هنگفتی رسیده بودند و هرچند از آموزشِ اروپایی برخوردار بودند ولی سهمی در ادارۀ مستعمره نداشتند. تجملاتِ شگفتآوری زندگیِ قشرهای بالایی را شکل میداد. {styleboxjp}در پایانِ سدۀ هجدهم این سرزمین یکی از سودآورترین مناطقِ سراسر جهان بود{/styleboxjp}. سلطۀ ددمنشانۀ بردهداری، درندهخویی و خودکامگی سرنوشتِ کارگران پلانتاژها را تعیین میکرد. خواهیم دید، ایدههای انقلاب فرانسه چه تاثیراتی در این موقعیتِ اجتماعیِ پر تب و تاب داشتند و چه گروههایی تشکیل شدند. ادعایِ جهانی بودنِ حقِ آزادی و اصلِ برابری در این سناریو قدرت انفجارِ کاملاً ویژهای به دست آورد، که بهطور عمده با متروپول فرق داشت. آشکار خواهد شد که چگونه پذیرشِ ایدههای انقلابی، هرچند اغلب پشت درهای بسته، گفتمانها بر سر این ایدهها را بسیار بحثبرانگیز مطرح میکرد، و اینکه این مستعمرۀ فرانسه، سنت-دومینگو بود که نیرویِ انفجاریِ ایدهها از فرانسه ابتدا در آنجا تکامل یافت.
سپس آغاز و روندِ شورش به ما نشان خواهند داد، چگونه همستیزیهای دیپلماسی میان متروپول و مستعمره، وخیم شدن اوضاع در اروپا، ورود قدرتهای اروپایی که در ایالتهای آمریکا نیز فعال بودند، و همینطور شیوههای چریکی که بردگان در آفریقا آموخته بودند، در سنت-دومینگو آلیاژی کاملاً خاصِ خود را به وجود آوردند و اینها چگونه توانستند به آزادیِ منحصر بهفردِ سیاهان، قانونِ اساسیِ جمهوری و به استقلال هائیتی بینجامد.
بنابراین {styleboxjp}در انقلاب هائیتی همچنین تراژدیِ سرزمینی بازنگاشته میشود که بهعنوان نخستین کشورِ جهان توانست جمهوریِ مستقلی بر پایۀ اصل آزادی و برابری تاسیس کند{/styleboxjp}، ولی امروز نیز بهعنوان وامِ سنگینِ رویدادهای تاریخ در آستانۀ سدۀ نوزدهم، یکی از فقیرترین و محرومترین کشورهای نیمکرۀ غربی است.
برخورد با نژادپرستیِ نهادینه شده، با سلطهای بهطور عمده بر بنیادِ درشتی و درندهخوییِ فیزیکی و با تجاوزهای روزانۀ جنسی علیهِ بردگان زن، به جایی میرسد که آدم با کنشهایی انسانیای روبهرو میشود که فاش میسازند آدمی تحتِ شرایط مشخصِ اجتماعی تواناییِ چه بدکاریهای وحشیانهای را میتواند داشته باشد. از این نظر، موضوعِ این کتاب رهایی از چنین سازوکارهایِ سرکوب و فشار نیز هست.
بردهداری از هزاران سال پیش وجود دارد. در جامعههای مختلف، شکلهای گوناگون بردگیِ مستقیم وجود داشته و حتا امروز نیز وجود دارد. این کتاب به شکلی از بردهداریِ نهادینه و بر پایۀ حقوق رسمی بنیاد شده، میپردازد که در چشمانداز تاریخی-جهانی استثنا است. در اینجا باید یادآور شویم که امروز بهدرستی بیشتر از هر زمانِ دیگری بردۀ زن و مرد در جهان وجود دارد: «برآوردهایی در بارۀ تجارتِ-انسانِ امروزی و ‹بردهداریِ مدرن› از ۱۲ میلیون تا بیش از ۲۷ میلیون و تا به ۲۵۰ میلیون انسان میرسد (از آنجا که دیگر هیچ تعریفِ حقوقیِ معتبری از بردهداری وجود ندارد که بتواند همۀ چشماندازها را تحتِ شرایطِ ارتباطات و مهاجرتِ زمان حاضر دربرگیرد، دامنۀ نوسان این شمار بسیار پهناور است).»