یکشنبه, مهر ۱

مشکل در پیش است! مسیر را تغییر دهید!

 وابستگی متقابل این چهار بحران- همه‌گیر‌شناختی، سیاسی، اقتصادی، و نژادی- فرصت بی‌نظیری برای ایجاد تغییر اساسی در ایالات متحده به دست می‌دهد. آیا کسی باور دارد که بایدن یا ترامپ مرد این میدان باشد؟ چالش به یک چپ پخته، متعهد، و از نظر ایدئولوژیک سالم برای هدایت آن نیاز دارد. اما این، ضرورت فوری کنونی را به ایجاد چپی که شدت بحران را درک می‌کند، چپی که چشم‌انداری فراتر از سرمایه‌داری دارد، چپی که یک تصور خوب شکل‌گرفته از آیندۀ سوسیالیستی دارد، و چپی که برای رسیدن به آنجا پیشنهاد دارد، تغییر نمی‌دهد. این وظیفه‌ای است که در مقابل ماست.

 وابستگی متقابل این چهار بحران- همه‌گیر‌شناختی، سیاسی، اقتصادی، و نژادی- فرصت بی‌نظیری برای ایجاد تغییر اساسی در ایالات متحده به دست می‌دهد. آیا کسی باور دارد که بایدن یا ترامپ مرد این میدان باشد؟ چالش به یک چپ پخته، متعهد، و از نظر ایدئولوژیک سالم برای هدایت آن نیاز دارد. اما این، ضرورت فوری کنونی را به ایجاد چپی که شدت بحران را درک می‌کند، چپی که چشم‌انداری فراتر از سرمایه‌داری دارد، چپی که یک تصور خوب شکل‌گرفته از آیندۀ سوسیالیستی دارد، و چپی که برای رسیدن به آنجا پیشنهاد دارد، تغییر نمی‌دهد. این وظیفه‌ای است که در مقابل ماست.

 
 
 
 
 
 
 
تارنگاشت عدالت
 
منبع: مارکسیسم-لنینیسم امروز
نویسنده: گِرِگ گودلز

۲۸ ژوئیه ۲۰۲۰
 
 
 
خبر خوب از ایالات متحده کم است.

ما عمیقاً در میان یک بحران همه‌گیر‌شناختی (اپیدمیولوژیک) قرار داریم، که ایالات متحده در آن از نظر تعداد متبلایان و تلفات در جهان در رتبۀ اول است. ارقام روزانه به بیش از ۶۵ هزار مورد ابتلا و بیش از ۱۱۰۰ مرگ افزایش یافته اند. برای قرار دادن این ارقام در بستر خود، تعداد کل تلفات کووید-۱۹ در ایالات متحده تا کنون بیش از ۲۲ درصد تلفات جنگی ایالات متحده از سال ۱۷۷۵ به بعد است. در بدترین سال جنگ ویتنام (۱۹۶۸)، تلفات جنگی به طور متوسط بیش از ۱۴۰۰ نفر در ماه بود. آن تعداد تلفات ماهانه اکنون در یک روز و نیم اتفاق می‌افتد، و ویروس آسیب‌پذیرترین‌ها، به ویژه سالمندان، سیاهان، لاتین‌ها، و فقرا را می‌کشد.

ایالات متحده جنگ علیه ویروس کرونا را می‌بازد.

{styleboxjp}تعداد مبتلایان در ایالات متحده حدود یک-چهارم کل مبتلایان در جهان است، که برای به اصطلاح ثروتمندترین کشور در جهان، که خود را رهنمای دمکراسی می‌داند، رقم شرم‌آوری است{/styleboxjp}. چگونه دولتی که ادعا می‌کند دمکراتیک است نمی‌تواند حداقل بهداشت و ایمنی را برای آسیب‌پذیرترین شهروندان خود تضمین کند؟ چگونه یک دولت که برای دولت‌های دیگر سخنرانی می‌کند، یا حتا در امور داخلی آن‌ها دخالت می‌کند می‌تواند با تقلید از ایالات متحده موهبت را برای آن‌ها به ارمغان بیاورد؟

اگر دمکراسی کم‌ترین ارتباطی با تحقق بخشیدن به اراده مردم داشته باشد در آن‌صورت باید به عملکرد بد ایالات متحده علیه ویروس کرونا پاسخ دهد. یک دمکراسی نیرومند خدمات بهداشتی نیرومند، یک نظام بهداشتی همگانی و جامع قابل دسترس برای همه، و نه یک هیولای طبقاتی درهم شکسته، منکوب، آلوده به سودجویی به هر وسیله، را تحویل خواهد داد. یک دمکراسی واقعی سیاستمداران مادام‌العمر مردود شده را معزول خواهد کرد، لابی‌گران بی‌عاطفه را رد خواهد نمود، و مشاوران خودستایی را که نظام سیاسی ما را آلوده می‌کنند، جاروب خواهد کرد.

*****

پاسخ ناموفق به ویروس کرونا فقط یک جنبه از بحران حاد سیاسی است که ایالات متحده را فراگرفته است. در حالی‌که کم‌تر از سه ماه به انتخابات ملی مانده است، سیرک دو حزبی به پایین‌ترین سطح می‌رسد. چیزی که یک پاسخ دو حزبی مفتضح به ویروس بوده است، به یک اتهام‌زنی همگانی سیاسی مبدل شده است. دمکرات‌ها نتایج اولیۀ فاجعه‌بار در نیویورک، بخش اصلی نیو انگلند، و اکنون کالیفرنیا را نادیده می‌گیرند، و به طرز خستگی‌ناپذیری ترامپ را مقصر معرفی می‌کنند. جمهوری‌خواهان از قبول مالکیت نتایج مرگباری که از ایالاتی می‌آیند که از حکمرانی جمهوری‌خواهان در عذاب هستند، امتناع می‌کنند و از وفاداری نابخردانه به ترامپ لاف می‌زنند. و رییس‌جمهور ترامپ از یک تناقض‌گویی به تناقض‌گویی دیگر لغزش می‌کند، و بایدن با سکوت و با یک پاسخ به طرز شرم‌آوری ناکافی به ویروس کرونا، حمایت به دست می‌آورد.

{styleboxjp}دو حزب زمانی که یکدیگر را مقصر نشان نمی‌دهند، جمهوری خلق چین را مقصر معرفی می‌کنند{/styleboxjp}.

دو حزب با رضایت رسانه‌ها به هیستری یک جنگ سرد جدید علیه جمهوری خلق چین و روسیه، که از هراس شکاف موشکی اوایل دهه ۱۹۶۰ بی‌سابقه است، دامن می‌زنند. ترامپ و بایدن با هم بر سر این‌که چه کسی می‌تواند سیاست سختگیرانه‌تری علیه جمهوری خلق چین تولید نماید، مشاجره می‌کنند. این درگیری نابخردانه حتا می‌تواند به فاجعه برای جهان بیانجامد.

این روشن‌تر می‌شود که پروژۀ ضد چین اجماع فزاینده در میان نخبگان ایالات متحده را منعکس می‌کند که اقتصاد جمهوری خلق چین پویا و سرسخت است و سطله جهانی ایالات متحده را تهدید می‌کند و اقتصاد ایالات متحده رو به زوال است. این نیز پنهان نیست که روابط قبلاً مطمئن با «دوستان» بین‌المللی در حال فرسایش هستند. در حالی که بریتانیا ملتمس مانده، آلمان، فرانسه و بسیاری از دیگر متحدین در دشمنی با جمهوری خلق چین یا روسیه تردید دارند، و خواست ایالات متحده برای همراهی را رد می‌کنند. یک جمهوری خلق چین نیرومندتر و یک ایالات متحده ضعیف‌تر فقط به این گرایش شتاب می‌بخشد. {styleboxjp}ایالات متحده یک امپراتواری رو به زوال است{/styleboxjp}.

ارتداد‌های پیشین ترامپ – نزدیک شدن به روسیه، جمهوری دمکراتیک خلق کره، و جمهوری خلق چین، رها کردن ناتو، خروج از سوریه و افغانستان، و غیره- به وسیله نهادهای امنیتی، نظامی، و گاردهای قدیمی سیاسی تعدیل یا خاموش شده اند، او یک سیاستمدار نامتعارف، متعارف‌شده است. در داخل، سیاست‌های مالیاتی او وفاداری وال استریت و اَبر-ثروتمندان را به دست آورد، به این توهم پایان داد که طبقه حاکم نمی‌تواند با او، با ابتذال او، و رفتار ناشایست او زندگی کند.

گرچه این ممکن است قابل درک باشد ‌که بخش‌هایی از طبقه کارگر او را به مثابۀ نشان‌دهندۀ یک گزینه دیگر در برای دیدگاه جهان‌گرای غیردوستانۀ سرمایه‌ مالی که حزب دمکرات نمایندگی می‌کند می‌بینند، اما اکنون به آن توهم نیز باید پایان داد. و با کاهش درصد محبوبیت او در نظرسنجی‌ها، «وحشی‌گری» رفتار نامعقول او فقط تشدید می‌شود. در زمان‌های متعارف، ترامپ یک ماهی مرده می‌بود.

اما این زمان متعارف نیست. دمکرات‌ها شکست‌های گذشته خود را به مداخله و خرابکاری نسبت داده اند. آخرین پناهگاه برای یک حزب سیاسی منحط این است که تقصیر را بر دوش دیگران قرار دهد: جولین آسانژ، ویکی‌لیکس، حیله‌های کثیف، روسیه‌گیت، چینی‌ها، غیره، و غیره. دمکرات‌ها به جز مسخره کردن و دیو ساختن از ترامپ استراتژی دیگری ندارند. مجموع موضوعات پیش از کنوانسیون آن‌ها قابل توجه نیست. این موضوعات در مبدل شدن به یک برنامه رقیق‌تر خواهند شد. و در صورتی که بایدن انتخاب شود، هنگام تعیین سیاست به آب ظرفشویی ولرمی مبدل خواهند شد. این روالی است که در انتخابات پس از انتخابات تکرار شده، و هواداران حزب دمکرات از آن هیچ نیاموخته اند.

*****

 
{styleboxjp}بحران بی‌سابقۀ اقتصادی مانند یک ابرتوفانی شوم بالای سر انتخابات قرار دارد. علی‌رغم استقلال ظاهری بازار بورس از هر واقعیت، سقوط اشتغال و فعالیت اقتصادی واقعی است{/styleboxjp}.

در حالی‌که صاحب‌نظران فکر می‌کنند از میان ابرهای مواج بارقه‌ای از روشنایی را می‌بینند، ویروس کرونا هر گونه رونق اقتصادی را خفه می‌کند. در ایالات متحده، تضاد بزرگ ۲۰۲۰ بین یک اقتصاد در حال غرق شدن و ایدئولوژی  عمیقاً ریشه‌دار، بسیار گستردۀ  رضایت فوری و منافع تنگ‌نظرانه فردی است که ده‌ها هزار سرپیچی از پروتکل‌های ویروس را تولید و بازتولید می‌نماید. دهه‌ها مصرف حریصانه، افراطی و عوام‌فریبی بی حدوحصر حقوق شخصی، نسبت به اقدام جمعی ایثارگرانه یک آلرژی ایجاد کرده است.

اما ویروس کرونا از نقطه‌نظر ایدئولوژیک جانبدار است: ویروس کرونا در برابر عمل جمعی منطقی عقب می‌نشیند و در برابر گزینه‌های خود-مرکزبین، خودخواه پیش می‌رود. بنابراین، دگم آزادی به مثابۀ عمل بدون محدودیت، بدون منطق یا مسؤولیت‌شناسی که وسیعاً از بدو تأسیس کشور مؤعظه می‌شود با خطری رو‌به‌رو شده است که باورمندان حقیقی به آن‌را می‌بلعد.

از دهه ۱۹۸۰، سرمایه‌ مالی سهم هر چه بیش‌تری از فعالیت اقتصادی مفروض ایالات متحده را داشته است. ماهیت آن فعالیت هر چه بیش‌تر از فعالیت مولد دور شده و بیش از پیش در انباشت و ارزش قایل شدن برای سیاه‌بندی فعالیت اقتصادی آتی و بالقوه (سوداگری) درگیر شده است. آشکارا، دوام این روند به عوامل ذهنی کم‌مایه- اعتماد عمومی- وابسته است. در یک لحظه، اختلالات اقتصادی می‌توانند اعتماد لازم را از بین ببرند، به سقوطی شبیه آن‌چه که در ۲۰۰۱-۲۰۰۰ و ۲۰۰۹-۲۰۰۷ رخ داد بیانجامند. ما دوباره در آنجا هستیم.

البته سرمایه‌داری جان‌سخت است. اما اختلالات ۲۰۲۰ بسیار خطرناک‌تر از گذشته هستند و فشار‌های عظیم و پنهان ضدتورمی را موجب شده اند. در حالی‌که اعتماد مصرف‌کننده و سرمایه‌گذار کاهش می‌یابد، «ارزش‌های» سوداگرانه پیش می‌آیند و اعتماد و ارزش متصور را بیش‌تر می‌فرسایند. و امروز ابزاری که در دسترس بانک‌های مرکزی و خزانه‌داری‌ها قرار دارند کاهش یافته و کم‌اثر شده اند.

*****

{styleboxjp}اگر یک رویداد دلگرم‌کننده در ایالات متحده وجود داشته باشد، انفجار چشم‌گیر کنشگری ضدنژادپرستی است که از مناطق شهری بزرگ به شهرک‌های کوچک میانه‌غربی گسترش یافته است{/styleboxjp}.

چشم‌گیر این‌که، شمار بزرگی از مردم سفید‌پوست به آن ملحق شده اند، حتا این اقدامات را که به مثابۀ خشم نسبت به خشونت پلیس علیه مردم سیاه‌پوست آغاز شد و برای مقابله با نژادپرستی نهادینه در جامعه ایالات متحده گسترش یافت، سازماندهی کردند. این ممکن است برجسته‌ترین مقابله با بحران عدالت نژادی از «جنبش حقوق مدنی» قرن گذشته به بعد باشد.

در نتیجه این اقدامات یک تغییر بزرگ در افکار عمومی ایالات متحده رخ داده است. {styleboxjp}یک نظرسنجی اخیر وال استریت ژورنال/ ان. بی. سی (۱۲-۹ ژوئیه) نشان می‌دهد که ۵۶ درصد مردم ایالات متحده «بر این نظرند که جامعه آمریکا نژادپرست است!» {/styleboxjp}

مهم این‌که، رایج‌ترین توضیح پاسخ‌دهندگان درباره نژادپرستی ایالات متحده این بود که «مردم رنگین‌پوست به این علت تبعیض را تجربه می‌کنند که به طور ساختاری در جامعه ما، از جمله در سیاست‌ها و مؤسسات ما وجود دارد.»

به علاوه، ۵۷ درصد شرکت‌کنندگان در نظرسنجی «کاملاً» از «اعتراضات و تظاهرات» که پس از قتل جورج فلوید ظهور نمود، حمایت می‌کنند.

دیگر یافته‌های مهم این نظرسنجی عبارتند از:

● ۷۵ درصد پاسخ‌دهندگان «از این‌که آمریکا سرانجام به موضوعات دیرپا در بارۀ نژادپرستی در جامعه ما و کار برای تضمین این‌که با همه آمریکایی‌ها به طور برابر برخورد شود توجه می‌کنند، دلگرم هستند.»

● ۷۱ درصد پاسخ‌دهندگان «به این دلیل که نظام سیاسی ما به نظر می‌رسد برای خودی‌های دارای پول و قدرت، مانند آن‌هایی که در وال استریت و واشنگتن هستند، و نه برای کمک به زندگی مردم عادی کار می‌کند، خشمگین هستند.» [این رقم از سال ۲۰۱۵ به بعد اندکی تغییر کرده است]

● ۵۰ درصد پاسخ‌دهندگان «از این‌که اعتراضات پیرامون موضوعات نژادی موجب ناآرامی اجتماعی شده و تغیبرات زیادی در کشور به وجود آورده- از جمله محو تاریخ ایالات متحده و چهره‌های برجسـته در تاریخ کشور- نگران هستند.»

می‌توان گفت در تاریخ ایالات متحده هرگز زمانی نبوده است که اکثریت جامعه ایالات متحده را نژادپرست بداند و از اقدام خیابانی در اعتراض به بی‌عدالتی‌های همراه با بی‌عدالتی نژادی حمایت کند.

مطمئناً این لحظه فرصت بزرگی به دست می‌دهد که نباید هدر داده شود.

نکته اساسی برای استفاده از این فرصت تمیز‌ دادن ماهیت نژادپرستی، احتراز از گام‌های دروغین، از بن‌بست‌ها، و از حماقت‌ها است. {styleboxjp}شمار بسیار زیادی از جنگجویان ضدنژادپرستیِ امروز در حواشی قلم می‌زنند، زبان، نمادها، و حالت‌ها را با بی‌عدالتی اشتباه می‌گیرند{/styleboxjp}. آن‌ها به جای حمله به بسیاری از موانع برابری، به مردان پوشالی، به واژه‌ها، به مجسمه‌ها، و به ساختمان‌ها حمله می‌کنند. آن‌ها درک نمی‌کنند که شغل، مسکن، امنیت، و بهداشت مضمون برابری نژادی هستند، و نه رفتارها و فعل و انفعالاتی که از نابرابری ناشی می‌شوند. به گفتۀ جاودانی نینا سیمون کبیر «مجبور نیستید در همسایگی من زندگی کنید، فقط برابریم را به من بدهید.»

{styleboxjp}آموزش حساسیت، درام خیابانی، و دلسوزی‌های لفظی بار کم درآمدی، نبود رفاه، محلات رو به ویرانی، مدارس فقیر، و مراقبت بهداشتی ناکافی را از بین نخواهند برد{/styleboxjp}. آن‌ها به راه‌حل‌های سیاسی و اقتصادی، راه‌حل‌های بازتوزیعی نیاز دارند. نظرسنجی‌ها نشان می‌دهند که مردم ایالات متحده برای یک نسخۀ جدید از «چهل جریب و یک قاطر»*، یک دور اقدام اقتصادی همه‌جانبه مؤثر برای مقابله با بی‌عدالتی، آماده اند. آیا سیاستمداران، آموزگاران، صاحب‌نظران آماده اند؟

اگر قرار است این لحظۀ بالقوه تاریخی هدر نشود، نباید به سیاستمداران حزب دمکرات اجازه داد از آن به مثابۀ یک چماق علیه جمهوری‌خواهان استفاده کنند و متعاقباً آن‌را کنار بگذارند. این نباید به مثابۀ یک ابراز بیهودۀ عصیانگری جوانی، فقط برای رنجاندن نیروهایی که اکنون از تغییر بینادی حمایت می‌کنند، به کار گرفته شود.

وابستگی متقابل این چهار بحران- همه‌گیر‌شناختی، سیاسی، اقتصادی، و نژادی- فرصت بی‌نظیری برای ایجاد تغییر اساسی در ایالات متحده به دست می‌دهد. آیا کسی باور دارد که بایدن یا ترامپ مرد این میدان باشد؟

چالش به یک چپ پخته، متعهد، و از نظر ایدئولوژیک سالم برای هدایت آن نیاز دارد. دشوار بتوان با گلن فورد از «گزارش دستور کار سیاه» موافق نبود که: «… چپ ایالات متحده آنقدر ضعیف است، که نتوانسته توضیحی برای بحران‌های چندگانه‌ای که برای مردم آمریکا چنین ویرانگر بوده ارایه دهد، یا حتا به حداقل تعهدات ما در همبستگی با قربانیان امپریالیسم ایالات متحده در سراسر جهان عمل نماید.»

اما این، ضرورت فوری کنونی را به ایجاد چپی که شدت بحران را درک می‌کند، چپی که چشم‌انداری فراتر از سرمایه‌داری دارد، چپی که یک تصور خوب شکل‌گرفته از آیندۀ سوسیالیستی دارد، و چپی که برای رسیدن به آنجا پیشنهاد دارد، تغییر نمی‌دهد. این وظیفه‌ای است که در مقابل ماست.

 
 
———————————-
* توضیح «عدالت»: «چهل جریب و یک قاطر» فرمان شمارۀ ۱۵ از فرمان‌های میدانی ژنرال ویلیام تکامسه شرمن بود که در ۱۶ ژانویه ۱۸۶۵ در جریان حنگ داخلی آمریکا صادر شد. طبق این فرمان که نوعی تقسیم اراضی بین بردگان آزاد بود، به هر یک از آن‌ها چهل جریب زمین و یک قاطر می‌داد.
 
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *