یکشنبه, مهر ۱

پریشان‌گویی قلندری از بلاروس ۱۳۹۹ تا ایران ۱۳۵۷

پس از برگزاری انتخابات قبل از موعد در ۹ اوت ۲۰۲۰ در بلاروس، به همراه بازداشت و حذف بسیاری از نامزدهای پرطرفدار از رقابت انتخاباتی، با تقلب گسترده در شمارش آرا، و اعلان ۸۰% آرا به نفع الکساندر لوکاشنکو رئیس جمهور فعلی، مردم این کشور در تقابل با سیاست دروغ و فریب به خیابانها امد، تا پس از گذشت ۲۶ سال نظرخود را به وضوح در برابر جهان اعلان کند، که رای وی را به نفع بازنده ی انتخابات مصادره کردند.

پس از برگزاری انتخابات قبل از موعد در ۹ اوت ۲۰۲۰ در بلاروس، به همراه بازداشت و حذف بسیاری از نامزدهای پرطرفدار از رقابت انتخاباتی، با تقلب گسترده در شمارش آرا، و اعلان ۸۰% آرا به نفع الکساندر لوکاشنکو رئیس جمهور فعلی، مردم این کشور در تقابل با سیاست دروغ و فریب به خیابانها امد، تا پس از گذشت ۲۶ سال نظرخود را به وضوح در برابر جهان اعلان کند، که رای وی را به نفع بازنده ی انتخابات مصادره کردند.

 
 
 
 
 
 
 
اخبار روز
۲۴ مرداد ۱۳۹۹

 اردشیر قلندری

 
 
مردم بلاروس: لوکاشنکو، «شرم کن»!
 
 
همان جوانانی که هنگام نخستین تحلیف ریاست جمهوری آلکساندر لوکاشنکو به دنیا امده اند. امروز دیگر خواهان دیدن یک شکل بسیار زننده ی سیاستهای نئولیبرالیستی در این کشور نیستند، همانهایی که از دیدن یک رئیس جمهور در این ۲۶ سال به شدت آزرده و خسته شده اند

پس از برگزاری انتخابات قبل از موعد در ۹ اوت ۲۰۲۰ در بلاروس، به همراه بازداشت و حذف بسیاری از نامزدهای پرطرفدار از رقابت انتخاباتی، با تقلب گسترده در شمارش آرا، و اعلان ۸۰% آرا به نفع الکساندر لوکاشنکو رئیس جمهور فعلی، مردم این کشور در تقابل با سیاست دروغ و فریب به خیابانها امد، تا پس از گذشت ۲۶ سال نظرخود را به وضوح در برابر جهان اعلان کند، که رای وی را به نفع بازنده ی انتخابات مصادره کردند.

در شب بسته شدن حوزه های رای گیری و اعلان پیروزی مقدماتی رئیس جمهور فعلی، خشم عمومی برانگیخته و کاسه ی صبر مردم لبریز شد، زدوخورد در خیابان های مینسک و دیگر شهرهای بلاروس جای اعتراضات مسالمت آمیز را گرفت. طرفداران و مخالفان لوکاشنکو با خشم بی سابقه ای که مشخصه بلاروس ها نیست، به مصاف هم رفتند.

درشب ۹ اوت، بیش از سه هزار تن دستگیر، دویست تن زخمی شدند، در این میان حدود چهل پلیس نیز راهی بیمارستان شد. شب ۱۰ اوت، جنگ و گریز خیابانی بود؛ خیابانهایی با سنگر بندی های بتنی، شلیک گلوله های پلاستیکی، به همراه نوعی نارنجک های دودزا که برای بسیاری تازگی داشت و ترکش آنها سطح خیابانها را پوشانده بود. در همین روز یکی از معترضین بر اثر اصابت مستقیم نارنجک صوتی جان خود را از دست داد. البته منابع غیر رسمی شمار کشته شدگان را ده ها تن اعلان کرده اند. در فیلم های ویدئوی که شاهدان عینی در شبکه های اجتماعی از درگیری پلیس با مردم منتشر کرده اند سرکوب خشن تظاهرکنندگان توسط پلیس را می توان دید.

در شرایط کنونی یعنی به تاریخ ۱۳.۰۸.۲۰۲۰ تعداد دستگیر شدگان از شش هزار نفرگذشته است، به روایات گوناگون تعداد زخمی ها نیز مرز سیصد تن را پشت سر گذاشته است.

روز چهارشنبه پلیس بلاروس گفت که در صورتی که تظاهرکنندگان جان ماموران را به خطر بیندازند، آنان از گلوله جنگی استفاده خواهند کرد.

پس از زدوخوردهای خیابانی و دستگیریهای گسترده، ابتکار عمل به دست زنان افتاده است، در چند روز گذشته زنان بلاروسی به همراه مردان خود، خیابان ها را تسخیر کرده اند که خود نمایش اعتراضی بسیار دیدنی است، زنان با شاخه های گل و بادکنک ترجیحا سفید، دست خود را نیز به علامت پیروزیV بالابرده، در کنار خیابانها با سکوت ایستاده اند، رانندگان با بوق ممتد ماشین ها از انان استقبال می کنند و به نوعی آهنگ پیروزی می نوازند؛ صحنه ای تاریخی و بسیار دیدنی . ابتکار عمل و شیوه ای که می توان در سازماندهی حرکات اعتراضی از ایده ی آن بهره گرفت. این جنبش در شکل خود نوعی حرکت آرام و خشونت گریز، ولی خسته کننده برای هیات حاکمه است.  

قریب به اتفاق معترضین جوانان بیست سال به بالا می باشند، در واقع همان جوانانی که هنگام نخستین تحلیف ریاست جمهوری آلکساندر لوکاشنکو به دنیا امده اند. آنان امروز دیگر خواهان دیدن یک شکل بسیار زننده ی سیاستهای نئولیبرالیستی در این کشور نیستند، همانهایی که از دیدن یک رئیس جمهور در این ۲۶ سال به شدت آزرده و خسته شده اند.

در میان شعار های مردم معترض بلاروس وجه مشترکی با اعتراضات مردم ایران دیده می شود، به ویژه زمانی که پلیس به سمت معترضین حمله می کند، با صدای بلند فریاد می زنند، “شرم کن!” که دقیقا در فرهنگ ایرانیان معادل “بی شرف” است، استفاده گسترده یافته است.

سیاست رژیم در برابر این اعتراضات گسترده، سیاست صبر و انتظار است، به نظر می آید هیات حاکمه قصد دارد، با سیاست انتظار و مرور زمان مردم معترض را خسته کند، تا به آرامش پس از خستگی روی آورند. همزمان مردم نیز به نظر می اید سیاست تداوم را درپیش گرفته اند و تا به این لحضه قصد عقب نشینی ندارند.

در صورت تداوم اعتراضات و ایستادگی مردم، این احتمال وجود دارد که ریزش در میان پلیس و الیکارشی حاکم آغاز شود. پرواضع است که در این جنگ قدرت میان مردم و هیات حاکمه هریک می کوشد دیگری را از پای در اورد. براساس اخباری که تا به حال منتشر شده در بسیاری از شهرها پلیس در مقابل مردم سپرها را زمین گذاشته، که خود نشانه ی تردید و عدم قاطعیت پلیس در سرکوب مردم است.

طبیعی است که با بروز خبرهای دال بر پیوستن کارگران کارخانه های بزرگ از قبیل “ماز” سازنده ماشین های باربری و اتوبوس، بلاز، سازنده ماشینهای سنگین برای معادن، ازت گرونا، کارخانه انتیگرال، کارتل ساخت و ساز گرودنا … که هرکدام در نوع خود انحصارات قدرتمند بلاروس را تشکیل می دهند، برپایه گزارش https://sputnik.by به معترضین پیوسته اند. در همین راستا باید گفت که این برای نخستین بار است که طبقه کارگر بلاروس نیز به میدان نبرد آمده، تا حرف آخر را بزند.

اگر آنطور که اسپوتنیک گزارش می کند، طبقه کارگر بلاروس وارد میدان شود، سیاست صبر و انتظار هیات حاکمه سترون خواهد شد، توازن قوا به نفع جامعه تغییر مسیر خواهد داد و رژیم فروخواهد پاشید.

 روز پنجشنبه خبرگزاری اسپوتنیک با استناد به سخنگوی رسمی بلاروس، اعلام کرد که الکساندر لوکاشنکو، رئیس جمهور بلاروس قصد دارد به زودی خطاب به مردم پیامی ارسال کند.

کمی بعد از آن خبرگزاری «کامرسانت اف ام» اطلاع داد که این خبر رسما تأیید نشده است

سیاست لوکاشنکو فرسودن حرکت اعتراضی مردم است. اگر جنبش اعتراضی به سمت فرسایش نرود و در مینسک اثربخش گردد، گام بعدی آن در مسکو رونمایی خواهد شد. چراکه روسیه مشخصا همه ی جوانب آن را زیر نظر دارد.

 
 
 
*****
 
 
چرا حزب توده ایران افکار ارتجاعی خمینی را ندید؟
 
 
اخبار روز
۲ شهریور ۱۳۹۹
 
 اردشیر قلندری

    
سال ۵۷ مردم با یک ساختار دیرینه، با پی ریزی جمهوریت به درود گفتند! به نظر می امد که یکبار برای همیشه آنچه که در پندار بود، اجرا شود، ایران نیز با گامی هایی اهسته لوکوموتیو کهنه خود را در پی کشورهای پیشرفته براند، تا جایگاه شایسته ای در فرایند پیشرفت و فرگشت از آنِ خود کند.

در همین راستا، از کمونیست تا راست، تا مذهبی و آتئیست، همه پی خمینی رفتند. شوق و شعف انقلابی ایران را فرا گرفت، ایران شاید برای نخستین بار یک دل و یک زبان شد. در این میان ولی، یک اصل از دیده ها پنهان ماند، خمینی به ظاهر با هواپیمای بوئینگ به ایران امد، اما افکارخود را سوار بر شتر، جداگانه با کمی تاخیر (تا زمان تثبیت حکومت خود) به این سرزمین فرستاد.

اندیشه های کمونیستی از چریک فدایی (به ویژه بعد از انشعاب به اکثریت و اقلیت، بخش اکثریت ان) که پادگان به پادگان را فتح می کرد، تا کمی دیرتر مرکزیت حزب توده ایران درمیان انبوه مردم ایران پشت خمینی که پس از رسیدن به ایران با خودرو (خودرو در اینجا کنایه تظاهر به ترقی خواهی است) تا بهشت زهرا رفت، با وی همصدا شدند.

چرا حزب توده ایران افکاری را که خمینی با شتر به ایران ارسال کرده بود، ندید؟ جهت پاسخ به این موضوع بدنیست کمی به گذشته برگردیم.

پس از پیروزی انقلاب کبیر اکتبر، جهان سرمایه داری ترک برداشت، قطبی مطابق نظر رهبر ان لنین در ان بازه زمانی جان گرفت. قطبی که مطابق نظر لنین بایست نقش یک لوکوموتیو قوی برای کشاندن زحمتکشان جهان به سوی سوسیالیسم باشد. لنین تئوری حلقه ضعیف در نظام سرمایه داری جهت ایجاد سوسیالیسم را مطرح کرد، روسیه که در ان بازه از زمان به واسطه جنگ جهانی اول، تلاشی اقتصاد، فقر شدید جامعه کشاورزان، به همراه استثمار شدید کارگران، نبود مهمات جنگی و گرسنگی سربازان ارتش در جبهه جنگ، به همراه فعالیت پرثمر اندیشه های ترقی خواهی و سابقه انقلابی برخوردار بود، اجرای این تئوری را در پهنه خود مهیا ساخت. انقلاب به ثمر نشست، جامعه با سرعت به سوی ساختمان سوسیالیسم راه افتاد.

همزمان با پیشرفت های چشمگیر سوسیالیسم، پرولتاریای جامعه سرمایه داری در کشورهای پیشرفته که مطابق نظر لنین می بایست، سوسیالیسم در روسیه را سرمشق قرار دهد، به پیکاری پرشورتر با نظام حاکم روی اورد، با ترفندهای گوناگون اربابان سرمایه عقب ماند، سرمایه داری با قوای مجهز به سمت مرزهای روسیه آمد و به تقویت ضد انقلاب درون و بیرون پرداخت.

در این بازه از زمان، قحطی، گرسنگی… و پی آمد آن، برخی شورش ها در برخی شهرها آغاز شد، رویکرد کمونیسم جنگی آغاز می گردد. کشور عملا به سوی دفاع از خود و انزوا پیش رفت.   

بر مبنای مشکلات و دشواری ها و بسیاری از مسائل دیگر در روند ساختمان سوسیالیسم، پس از لنین، ساختار، با رویکرد به سیاست تضییقات، سرکوب آزادی ها، کاهش نقش مردم و شوراهای مردمی، استفاده ابزاری از توده، جهان دوران را به سبک و سیاق خود تعبیر کرد. در همین راستا، در شوروی پس از مدتی در دانشگاه ها درسنامه ای به نام “ایست مات”  [ماتریالیسم تاریخی] و دیامات [ماتریالیسم دیالکتیک] که زنده یاد جوانشیر آن دو درسنامه دانشگاهی را به فارسی ترجمه کرده است، تدریس شد، که مشخصا تعریفی دگرگونه از ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیک ارائه می داد.

«ماتریالیسم تاریخی (درک ماتریالیستی تاریخ) تئوری مارکسیستی فرگشت جامعه و روش شناخت آن می باشد. موضوعات مرتبط به ماتریالیسم تاریخی شامل کلیت جامعه و سیستم توسعه اجتماعی، قوانین عام و نیروی محرک فرایند تاریخی می گردد. ماتریالیسم تاریخی مولفه اصلی فلسفه مارکسیسم و همزمان از اجزاء خاص سیستم علوم اجتماعی می باشد.

ماتریالیسم دیالکتیک جهان بینی علمی و اسلوب عمومی شناخت جهان، علم قوانین عمومی حرکت و فرگشت طبیعت، جامعه و شعور است. ماتریالیسم دیالکتیک برپایه دستاوردهای نوین علوم معاصر و پراکتیک اجتماعی که مدام در حال توسعه و غنا با این پیشرفت هاست، استوار می باشد». (اقتباس از منابع روسی زبان).

ماتریالیسم تاریخی بطور ارگانیگ با ماتریالیسم دیالکتیک در ارتباط است. نیاز به چنین علم فلسفی در وهله نخست بر این پایه مشخص می گردد، که هر نظریه اجتماعی که کارکرد مردم را واکاوی میکند، با مساله رابطه آگاهی مردم و شناخت آنان نسبت به هستی روبرو می گردد. ماتریالیسم تاریخی راهکردی مشخص بر این مساله اصلی فلسفه مرتبط به جامعه را پیشنهاد می دهد، درواقع، مساله ای که مربوط به نسبت هستی اجتماعی مردم و آگاهی آن هاست، برپایه همین اصول فلسفی ماتریالیسم دیالکتیک بر منابع تاریخی تکیه میکند. با کشف قوانین و نیروهای محرک فرگشت اجتماعی، کاشفان ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی، جامعه شناسی را به جایگاه علم حقیقی در باره امور جامعه نشاندند. از ان پس ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی بمثابه تئوری اجتماعی مارکسیستی، که ویژگی ساختار عناصر سیستم اجتماعی، خصلت تاثیر متقابل انها، قوانین فرگشت اجتماعی و سازوکار تبیین ان را آشکار می سازد، پا به میدان گذاشت.

بدینسان تفکیک این دو عملا غیر ممکن است، چرا که اولی بدون دومی و برعکس کامل نمی باشد. مبحث ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیک یک واحد کل هستند، که شامل تحلیل رخدادهای تاریخی برمبنای اصول و روش دیالکتیک می باشد.

در شوروی حدود ساله ای سی این واحد کل از هم جدا شد، هر کدام شامل قوانین خود شدند. این تعریف در راستای ایجاد فضای مناسب بر بستر جذب اخشیج* هایی با محتوای دمکراتیک به سود اردوگاه صورت گرفته است. طبیعی است زمانی که عنصری دارای قطب باشد، نیروی دفع کننده و جذب کننده نیز خواهد داشت. پس شوروی به مثابه یک قطب نمی توانست از این سنجار خارج باشد. (نگارنده در اینجا قصد ایجاد مزر خوب و بد را ندارد).

سرمایه داری و سوسیالیسم؛ نبرد میان دوقطب مخالف شدت گرفت و جنگ دوم جهانی را باید مرهون همین نبرد دانست، که موجب کشته شدن میلیون ها انسان و ویرانی هزاران شهر و روستا و ده ها کشور شد.

همزمان، یکی از دلایل مقاومت و عقب راندن ارتش آلمان توسط ارتش شوروی در این جنگ را باید برتری صنایع شوروی دانست که تا سالهای چهل علت اصلی شکوفایی اقتصاد شوروی بود و آن را سرپا نگهداشته بود. وجود این صنایع بهمراه قهرمانی های مردم در دفاع از کشور موثر افتاد. با شکست آلمان نازی، شوروی با اثبات برتری صنایع خود پابه پای غرب در پی تقسیم غنایم مانده از جنگ پرداخت و کشمکش ها اوج گرفت. از این پس است که، واژگانی همچون بلوک شرق، جنبش های ازادی بخش … تقریبا در تمامی زبان ها تبیین می گردد.

در چنین وضعی، “ایست مات”  رسالتی مقدم بر قوانین عام و خاص ماتریالیسم می یابد. وظیفه اصلی آن توجیه جریانات و افراد می شود، تا روحیه، مساله طبقاتی و جایگاه طبقاتی آن ها را توضیح دهد. در واقع، آن را سازگار با محیط و اندیشه ها ی سوسیالیستی دوران سازد.

در این فضای موجود و برپایه دستبرد به “ایست مات”است، که جمال ناصر، یاسر عرفات،.. همه سمت و سوی “گرایشات سوسیالیستی” می گیرند. واقعیات خردبورژوایی آن ها که کشش سمت سرمایه داری-امپریالیسم را سنگین تر می کند، در چارچوب تحلیل محافظه کارانه “ایست مات” نادیده گرفته می شود، تئوری راه رشد غیر سرمایه داری که تلاش مصرانه دارد، خردبورژوازی را به سمت پرولتاریا بکشد با مثال هایی از شرایط و شیوه پیوستن مناطق آسیایی روسیه به شوروی ذینفع می شود، بی انکه توضیح دهد، ماشین تضییقات استالین این امررا با ظرافتی منحصربفرد در پیوست این مناطق به شوروی بیمه کرده بود.

مبنای سیاست شوروی در جهان و شیوه برخوردش با دولت ها و اینسایدر های ابرشرکت های غربی برپایه “ایست مات” است، نه رقابت تکنولوژی و فن اوری های نوین. (گویا زمانی که نماینده گان اتاق بازرگانی شوروی در ایتالیا با نمایندگان اشراف شرکت های بزرگ دیدار می کنند، یکی از اشراف غربی می گوید: این روستاییان از روستا خارج شده، هنوز به شهر نرسیده، فکر می کنند، با این ابزار آلات زشت با ما باید پشت یک میز بنشینند). کمک و حمایتهای بی پایان به کشورهایی همچون عراق، سوریه، جنبش آزادی بخش فلسطین… بدون درک ماهیت اصلی و خردبورژوازانه آن ها که همزمان با امپریالیسم نیز لاس می زدند، همه و همه از تحلیل غلط “ایست مات” سرچشمه گرفته اند. لشکرکشی به افغانستان برپایه اعمال روند تجربه سوسیالیستی کردن مناطق آسیایی در شوروی، در واقع، باتلاقی بود که امپریالیسم از ان به بهترین نحو ممکن بهرمند شد، برآیند لشکرکشی به افغانستان در جای خود یکی از دلایل فروریزی بلوک سوسیالیستی گردید.

پس از سالهای ۵۰ اقتصاد شوروی آرام آرام به رکود می رود، بوروکراسی حزبی رشد شدید می یابد، “طبقه ای” از رهبریت ایجاد می گردد، که بایست تاکید بیشتری بر تحلیل اوضاع و شناخت جهان برپایه اصول “ایست مات” ارائه می داد تا در میان احزاب برادر بکار برود. در حقیقت “ایست مات” و تحلیل و شناخت جهان بر پایه این نگرش در راستای کشش نیرو به سمت اردوگاه بود، حاضر هم نمی شد، شرایط جغرافیایی و اقتصادی و حتی جایگاه طبقاتی و اجتماعی نیروهای جذب شونده را تحلیل کند. بنابراین، هرکس که به خطر امپریالیسم و طرح شعار پیشرفت غیرسرمایه دارانه روی می آورد، در این تحلیل می گنجید.  

همزمان با این مساله، رشد نوعی خوش باروی به برگشت ناپذیری سوسیالیسم نیز بر پایه همین تحریف و کاربرد غلط از “ایست مات” بود، که با کشیدن حصار به دور بلوک سوسیالیستی، نادیده گرفتن انگولک های جهان امپریالیستی، کشیده شدن به تولید سلاح های مرگبار به همراه تولید تئوری “دفاع از خود در برابر امپریالیسم”، دیواری آهنین دور این بلوک کشید. همزمان با کشمکش های دو قطب، در بخشی از اروپا با به قدرت رسیدن حزب های سوسیال –دمکرات رفروم هایی به انجام رسیند، که در نهایت می توان ان را تا حدودی سوسیالیستی نامید. البته قابل ذکر است، که در شرایط امروزین ما ترجیح می دهیم، که اثر و تاثیر رفرم های فوق را ثمره درخت سوسیالیستی شوروی بنامیم، که تا حدی محتمل است، اما، در این میان ابدا نباید منطق رشد سرمایه داری، شعور اجتماعی و آگاهی اجتماعی باشندگان این کشورها را نیز نادیده گرفت. مارکس و انگلس به عناوین گوناگون نوشتند، که برپایه منطق ماتریالیسم دیالکتیکی-تاریخی همانطور که برده داری جای خود را به فئودالیسم داد و فئودالیسم به سرمایه داری تبدیل شد، ماهیتا سرمایه داری نیز قابل تغییر است، که به سوسیالیسم-کمونیسم ختم می شود. این فرایند از دید مارکس و انگلس از مسیر چنین رفرم هایی صورت می گیرد.
با اینکه امروزه، سرمایه داری در تلاش است، که مانعی بزرگ بر مسیر تامین رفاه اجتماعی و دولت های رفاه محور ایجاد نماید، اما توده ها نیز بیکار ننشسته، با کنش های گوناگون سدهای بزرگی بر سر راه سرمایه داری می بندند.   

گستردگی رکود سال های شصت و هفتاد، عدم تلاش جهت خروج از آن، عدم درک شرایط کشورهای سرمایه داری پیشرفته، که با “دمکراسی” خود و تامین نسبی رفاه شهروندان، ایجاد برخی دولت های رفاه –محور عملا سازمان تبلیغات شوروی را به شکست کشاند و بلوک سوسیالیستی با همه دستاوردها مشخصا خلع سلاح شد.

برمبنای تحلیل “ایست ماتی” و کشمکش در جذب نیرو، رقابت در میان دو بلوک به اوج خود می رسد، جذب کشورها از حلقه ” ضعیف” سرمایه داری ادامه می یابد. در امریکای لاتین رویکردهایی با خصلت “سوسیالیستی” صورت می گیرد، دخالت ها نیز به موازات آن بیشتر می شود!

"ایست مات” تنها به شوروی منحصر نماند، کلیه احزاب کمونیستی برادر و “نیروهای ملی میهنی” با اندیشه های ضدسرمایه داری، در این جرگه جا گرفتند، جهان برمبنای منافع سیاست بزرگ (برادر بزرگتر که شوروی است) باز تعریف شد. بدینسان همه چیز در راستای منافع اردوگاه قرار گرفت، تا جایی که استقلال حزب ها را در سایه قرار داد، درک دیالکتیکی –تاریخی حوادث خانه را تحت شعاع برد، احزاب برادر رسالت خود را در صیانت از “سیاست بزرگ” می بینند، تا حدی که منافع ملی باز تعریف گردید. دستاوردها و بردهای سیاسی اردوگاه شادی و مسرت بیشتری نسبت به دستاوردهای کشور متبوع داشت.

کشورهای خاور، جایی که بخش اعظم ثروت زمین در آن قرار داشت، میدان رقابت سیاست های جهانخوارانه کشورهای امپریالیستی قرار گرفت. جایگاه و ارزش انسان، پیشرفت، جای خود را به کشتار و ویرانی داد، که تا به امروز در فقدان شوروی، با تبیین مقاصد امپریالیستی روسیه نیز ادامه دارد.

با در نظرداشت درآمد نوشتار بالا، انقلاب سال ۵۷ در ایران رخ میدهد. در فرایند سرکوب شدید اندیشه های کمونیستی، اندیشه های اسلامی در قبا و ابای آخوند با فراهم ساختن کلیه زمینه ها، شرایطی برای عرض اندام دارد، خمینی بطرز معجزه آسایی (حمایت پشت پرده عمو سام) سربلند می کند، جامعه نیز که بخش عمده ان را روستاییان و حاشیه نشیان تشکیل میدهند، به حمایت افکار خمینی که هنوز بار شتر ان با صد مهر و موم پنهان است، روی می آورد، خمینی رهبر بلامنازع حرکتی می شود، که از پیش محکوم است.

با آغاز حرکت اعتراضی در ایران، دو قطب متخاصم برای به دست گرفتن گرایش آن به سمت خود به تکاپو می افتند، هرکدام آن را به سوی خود می کشد.  

در چنین شرایطی کمیته مرکزی حزب توده ایران به رهبری نورالدین کیانوری به همراه مجموعه ای از دانشمندان به ایران می آید، در میان انبوه بزرگ مردم ایران پیرامون خمینی غرق در خوشبینی بدون آینده می شوند. رهبر حزب، کیانوری هاله نور “امام” را گرداگرد سر خمینی ترسیم میکند، و بدین سان خمینی امام نه تنها امت، بل کمونیست ها نیز می گردد. امام نیز گام به گام، خدعه هایی را که پنهان کرده بود، از استین گشاد آخوندی خود بیرون می اورد و متناسب با اوضاع بکار می گیرد.

در این میان، آن دسته از مردم ایران که برپایه تبیین شرایط در پی بدست آوردن حقوق خود هستند، با دسیسه های رژیم نوپا روبرو، یکی پس از دیگری سرکوب می شوند، کشتار مخالفین دقیقا از همین جا شروع می گردد. شخصیت هایی همچون خلخالی که با کشتن اشخاص منتسب به رژیم پهلوی کارازموده شده اند، به ترکمن صحرا، کردستان و آمل می روند، تا هرچه بیشتر کشتار کنند. در این میان مصیبت آن جاست که اندیشه های کمونیستی، به دفاع جانانه از اعدام ها می پردازند، اصل انسان بودن، بنام عوامل امپریالیستی و ضد انقلابی، در لفافه ایدئولوژی پیچیده می شود، بی توجه به اینکه اصول ایدئولوژی کمونیستی حفظ زندگی، مخالف اعدام و مرگ است.

اصول سیاست کلی حزب توده ایران، تلاش در راستای مهار گرایشات خردبورژوازی هیات حاکمه، گردش آن به سمت اردوگاه (در بهترین حالت مهار و نرم کردن کینه های دیرینه آخوندها از کمونیست ها) تحکیم و تعمیق دوستی با اردوگاه، حمایت و اجرای دستاوردهای اردوگاه در ایران را در اهداف خود دارد. تلاشی که برپایه مبانی “ایست مات” ژرفای سیاست قطب سوسیالیستی را بیان می کند.

در آن سو نیز غرب- امپریالیسم می ایستد که با توجه به تاریخ و ستن ریشه حضور غرب در ایران، مهمتر از همه در کنترل داشتن منابع ملی و بازار صادرات و واردات کشور از هیچ تلاشی فروگذار نیست!
 دقیقا در چنین میدان نبرد دو قطب متخاصم، سیاست “که برکه” حزب توده ایران مفهوم می یابد. خلاصه معنی این سیاست، این است که کدام قطب پیروز میدان خواهد بود.

تبدیل ماتریالیسم دیالکتیک –تاریخی به “ایست مات” در میان حزب ها و کشورهای سوسیالیستی دوران، چنان نادرست در ایران بنا میشود، و پیش میرود، حتی زمانی که افکار خمینی با شتر به ایران می رسید، وجود ان شتر با آن بار بزرگ و عمیقا ارتجاعی از سوی هیچ یک از طرفین قطب سوسیالیستی دیده نمیشود. اعم کشورهای سوسیالیستی ثنا گوی یکی از بزرگترین حکومت های ارتجاعی تاریخ ایران هستند.

کیانوری در کار تحقق این ایده مرکزی در ایران، چنان غرق در کار سمت دادن رژیم ارتجاعی است، که همه مخالفین نظر خود را “تربچه پوک” می نامد، چنان در این کار پیش میرود که حتی پس از تحمل شکنجه های قرون وسطی، در نامه به گالیندوپل هنوز بنوعی درصدد توجیه اعمال جنایتکارانه شخص خمینی است، گرچه همزمان پرده از وحشت شکنجه های قرون وسطایی در رژیم برمی دارد.

این درک غلط از ماتریالیسم دیالکتیک-تاریخی و درک درست از “ایست مات”  چنان پیش رفت که زنده یاد تقی کی منش بهترین و ایده ال ترین وجه آن را در خاطرات خود برای آیندگان که در همان سال ها نگاشته میشود، بنمایش می گذارد، که چگونه در شهربانی اطلاعات را جمع اوری و در اختیار مرکزیت حزب می گذاشته است، و طبیعتا این پرسش پیش می آید، مقصد نهایی آن کجا بود؟ برمبنای همین درک نیز، محمدعلی عمویی انتشار این دست نوشته ها را “برپایه وجه مشترک… میوه های وحدت…مبارزه مشترک برای حفظ دستاوردهای انقلاب… ” صلاح ندید، که درواقع، صلاح دید مرکزیت و افکار حاکم در راستای ارائه و تشریح همان “ایست مات” است، نه حقیقت واکاوی دیالکتیکی تاریخ وقایع!

“ایست مات”  تنها شامل توده ای، فدایی نشد، کانون نویسندگان ایران نیز در اطلاعیه ای به دفاع از دانشجویان  خط امام (یکی از زره پوشان جنگ با امپریالیسم که در مصاحبه اخیر مادرشاهی معلوم شد، حبیب الله بیطرف (از میان این دانشجویان) از طراحان توطئه علیه حزب توده است) در پانزده آبان ۱۳۵۸ نوشت: “دانشجویان عزیز جای بسی شادمانی است که جوهر اصلی انقلاب ایران یعنی مبارزهٔ بی‌امان با امپریالیسم جهانی، به ویژه امپریالیسم آمریکا، یک بار دیگر به همت شما فرزندان رشید ملت در دستور روز قرار گرفت…”. جهت یاداوری، زمانی که انقلاب اکتبر به پیروزی رسید، لنین جهت حفظ ان در مذاکرات صلح برست با آلمان به تروتسکی پیشنهاد داد، که اگر لازم به پوشیدن دامن هم باشد، باید پوشید، چرا که ما نیاز به صلح داریم، اما نویسندگان ما در این اعلامیه مشخصا مبلغ جنگ شده اند! جنگی که به طرفداری از اردوگاه در برابر امپریالیسم است. جنگی که خمینی و در واقع، غرب برنده آن شد. تنها برای پیروزی لازم بود خمینی موافقت خود جهت سرکوب این رزمندگان را با توحش صدر اسلام صادر کند، که کرد!

بدینسان درک شوروی یایی “ایست مات”، کار دست جنبش کمونیستی ایران داده، هنوز نیز بر این اندیشه غلط از سوی بسیاری پافشاری می گردد. هنوز برخی حزب ها، سازمان ها و اشخاص درک نکرده اند، که در عدم وجود شوروی و بلوک سوسیالیستی این مفاهیم فاقد معنا بوده، ایران و جهان را با ان منطق نمی توان تحلیل کرد. هنوز هم هستند کسانی که توانایی پوست انداختن و بروز شدن را ندارند، یک روز پشت سر خاتمی، روزی پشت سر موسوی، روزی هم روحانی، بدتر از همه روزی هم در صف خاکسپاری سلیمانی تمام قد می ایستند، با صغری و کبری کردن، بر پایه و اصول “ایست مات” اعمال خود را توجیه، مابقی را مواخذه می کنند.

باید ایران را برپایه آنچه که هست، برپایه اندیشه فلسفی هستی مردم، روابط تاریخی شهروندان، درک آنان از هستی و آگاهی اجتماعی به روش ماتریالیسم دیالکتیک – تاریخی بازتعریف نمود، منافع طبقاتی گروه ها را شناسایی، خاستگاه و جایگاه طبقاتی اشخاص را روشن کرد. تا مادامی که بر اساس اسلوب شناخت دیالکتیکی-تاریخی سنن و عقاید مردم ایران با همه کمی ها و کاستی های ان واکاوی نگردد، ما اسیر دور باطل بوده، به مقصد نخواهیم رسید.!

در باره ی آخشیج در فرهنگ فارسی معین آمده است: ۱ – عنصر. ۲ – هیولی . ۳ – ضد، مخالف. *

در برخی فرهنگ ها، آخشیج عناصر چهارگانه: آب، باد، خاک و آتش معنی شده است.

 
 
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *