سه شنبه, مهر ۳

گفتگو با یک توده ای (٢)

بنظر من هر گونه بررسی محورهای اصلی مبارزه پیش رو بدون در نظر گرفتن نکات مذکور، اساساً نمیتواند تحلیلی مشخص از شرایط مشخص نامیده شود. و نهایتاً و تواماً میتوان تحلیلهای نوع «نامه مردم» و تحلیلهای نوع «پیک نت-راه توده» را از آن بیرون کشید و هر هفته سازی متفاوت زد. بدون شک ارائه یک تحلیل جامع طبقاتی میتواند از درغلتیدن به سکتاریسم آپورتونیسم جلوگیری کند. با این مقدمه چندین پرسش و نکته که حین خواندن نوشتار شما برایم مطرح شد را با شما در میان میگذارم.

بنظر من هر گونه بررسی محورهای اصلی مبارزه پیش رو بدون در نظر گرفتن نکات مذکور، اساساً نمیتواند تحلیلی مشخص از شرایط مشخص نامیده شود. و نهایتاً و تواماً میتوان تحلیلهای نوع «نامه مردم» و تحلیلهای نوع «پیک نت-راه توده» را از آن بیرون کشید و هر هفته سازی متفاوت زد. بدون شک ارائه یک تحلیل جامع طبقاتی میتواند از درغلتیدن به سکتاریسم آپورتونیسم جلوگیری کند. با این مقدمه چندین پرسش و نکته که حین خواندن نوشتار شما برایم مطرح شد را با شما در میان میگذارم.

تارنگاشت عدالت
ا. آذرنگ
دیماه ۱۳۸۵
گفتگو با یک توده ای (٢)

رفیق توده ای گرامی،

نوشته شما (به پیوست) را خواندم. گویا که در چندین مورد پراهمیت اختلاف نظر و ارزیابی وجود دارد. بنظر میرسد که برطرف شدن آنها نیازمند روندی است که ممکن است کوتاه نیز نباشد. من در زیر برخی نکات را برای آگاهی میاورم.  

ابتدا باید برای خود و دیگران روشن کنیم که چرا و بر چه اساسی معتقدیم که در درون «حاکمیت» متحدان بالقوه داریم. و محور این اتحاد کدام است. چنین مهمی بدون ترسیم آرایش طبقاتی در جامعه و هیئت حاکمه ممکن نیست و همچنین بررسی دقیق شرایط جهان و منطقه و تاثیر آن بر چگونگی پیشبرد مبارزه طبقاتی درون کشور امکان ندارد. بنظر من هر گونه بررسی محورهای اصلی مبارزه پیشرو بدون در نظر گرفتن نکات مذکور، اساساً نمیتواند تحلیلی مشخص از شرایط مشخص نامیده شود. و نهایتاً و تواماً میتوان تحلیلهای نوع «نامه مردم» و تحلیلهای نوع «پیک نت-راه توده» را از آن بیرون کشید و هر هفته ساز متفاوتی زد. بدون شک ارائه یک تحلیل جامع طبقاتی میتواند از درغلتیدن به سکتاریسم و آپورتونیسم و جلوگیری کند. با این مقدمه چندین پرسش و نکته که حین خواندن نوشتار شما برایم مطرح شد را با شما در میان میگذارم.

شما کماکان از “یکدست” شدن حاکمیت سخن میگویید. لطفا توضیح دهید که این تز براساس کدامیک از مباحث  مارکسیستی-لنینیستی تنظیم شده است؟

نوشته اید: "ارتجاع حاکم مجبور است بخاطر مواضع نیروهاى جانبدار اهداف مردمى و ضدامپریالیستى انقلاب بهمن در ایران، بخاطر زنده بودن و کماکان مطرح بودن اهداف مردمى و ضدامپریالیستى انقلاب بهمن ۵٧، همچنان با ظاهرى به اصطلاح “انقلابى“ و “ضدآمریکایى“، اجراى سیاست نولیبرال امپریالیستى را پوشش دهد و برقرارى سلطه کامل و یک‏دست سرمایه‏دارى وابسته را از انظار پنهان دارد. باوجود این ترفند قدیمىِ ارتجاع با هدف به عقب‏راندن انقلاب، شناخت صحنه‏هاى اصلى نبردهاى اجتماعى در پیش ممکن و همچنین تشخیص جایگاه طبقاتى شرکت کنندگان در آن، امرى شناختنى است."

اگر  «حاکمیت یکدست» است و  وابسته است و سوار، و  اختناق برقرار ساخته است، دیگر چه نیازی به پوشش انقلابی و ضدآمریکایی دارد؟ مگر نه اینکه بورژوازی بزرگ، اصلاح طلبان راستگرا و بخش بزرگی از اقشار مرفه شهری دیگر نه انقلابی اند و نه ضد آمریکایی؟ برای چه اقشاری نقش بازی میکند؟

چرا امپریالیسم میخواهد چنین حاکمیت وابسته ای را از سر راه بردارد؟ تشخیص جایگاه طبقاتى شرکت کنندگان در  نبرد اجتماعی بدون ترسیم آرایش طبقاتی جامعه و هیئت حاکمه چطور ممکن است؟

در اینجا میباید علائم و ویژگیهای وابستگی به امپریالیسم را بطور مشخص تعریف نمود. آیا ما رژیمی از نوع رژیم شاه سروکار داریم؟ آیا انقلاب بهمن شکست خورده است؟ اگر نه چرا؟

مفهوم طبقه بورژوازی بوروکراتیک را نباید همسطح رانت خواری قرارداد. این گروه دیگر یک طبقه در خود وبرای خود است و بسیار آگاهانه و سازمانیافته عمل میکند.

نوشته اید: «حاکمیت ارتجاعى ج ا مىکوشد با ابزارهاى در اختیار خود، حزب‏اله لبنان، سلاح نفت و همچنین “تکنیک اتمى“ و …، در این کارزار نابرابر شرکت کند. حربه مقاومت در برابر تجاوز امپریالیستى اما بدون تردید تنها مقاومت مردم ایران است. در اختیار داشتن آن اما تنها با یک سیاست واقعاً ضدامپریالیستى- ملى و مردمى ممکن است. سازماندهى این مقاومت ملى تنها بدست نیروهاى مردمى و ملى ممکن مىباشد. امرى که بر لزوم تغییرات دمکراتیک واقعى در ایران و برپایى یک حاکمیت ملى و مردمى تاکید دارد. وظیفه‏اى در برابر میهن دوستان واقعى، مدافعال اهداف مردمى و ضدامپریالیستى انقلاب بهمن ۵٧.»

رفیق عزیز، چرا جنبش ملی لبنان را تا سطح عامل ارتجاع تقلیل میدهید؟ لطفاً مولفه های سیاست واقعاً ضدامپریالیستى- ملى و مردمى را بیان کنید. لطفاً بگویید که نیروهای ذینفع در مقابله با یورش نوین استعماری کدامند؟

نوشته اید: «اجراى سیاست ضدمردمى و ضدملى خصوصى و آزادسازى اقتصاد همواره با تشدید سرکوب روزافزون مردم و همچنین مقاومت آن‏ها همراه بوده و اکنون تشدید شده است. ایجاد دادگاه‏هاى “اختصاصى“ که توسط رئیس قوه قضایه اعلام شد و وظیفه آن تضمین اجراى این سیاست خانمان‏برانداز مىباشد، جدیدترین نمودى از این واقعیت است.»

چه کسانی در ارتباط با این حرکت دادگاهی شده اند؟ و اصولاً هدف آن چه جریانی میباشد؟

نوشته اید: «…تحکیم و تقویت سرمایه‏هاى خصوصىِ خواستار رشد اقتصادى و خواستار دفاع از اقتصادملى را تامین کرده و آن را در برابر تهاجم نولیبرال سرمایه امپریالیستى، مورد پشتیبانى قرار خواهد داد.»

رفیق عزیز، اقشار مورد نظر شما خود به مجریان برنامه تعدیل تبدیل شدند!. آقای خاتمی از «طرح ساماندهی اقتصادی» به پذیرش برنامه «سردار سازندگی» و اعماق خصوصی سازی درغلتید. منظور شما کدام جریان سیاسی است؟ اصولاً در کدام کشوری مانند ایران سرمایه خصوصی ملی نقش عامل سیستم ساز را ایفا کرده است؟ و در چه شرایطی؟

نوشته اید: «مطالب مربوط به تزلزل‏ها و تغییرهاى احتمالى در موتلفه را خواندم. براى ارسال آن متشکرم. بدون تردید وابستگاه به لایه‏هاى میانى، با تغییر شرایط، مداوم در مواضع خود تزلزل تشان میدهند و تجدیدنظر می کنند. این امرى شناخته شده است. براى آنکه بتوانند این تزلزل‏ها و تغییرها در جهت مثبت حرکت کنند  و به تصحیح سیاست آنان بانجامد، وجود نظریات صریح و روشن چپ انقلابى پیش شرط است. امرى که متاسفانه در سال‏هاى طولانى اخیر دیگر وجود نداشته است. باشد که بتوان به آن دست یافت و به وظیفه عمل کرد. اهمیت وحدت نظر و عمل حزب ما از این امر ناشى می شود که خود پیش شرط ایجاد شدن چنین نظربندى می باشد.»

رفیق گرامی، موتلفه همان ارتجاع حاکم است. موتلفه همان بورژوازی تجاری است! به اعتدال گرویدن آنها تحلیل ویژه ای را میطلبد. بنظر میرسد که منظور شما از ارتجاع بنیادگرایی است!

نوشته اید: «وحدت نظر و اراده در حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران و جایگاه مبارزاتى پیگیرترین مبارزان ضدامپریالیست و خواستار ترقى اجتماعى و سوسیالیسم، در روشن ساختن مرزهاى طبقاتى نبردهاى اجتماعى و محتواى مردمى و ملى آن، نقش تعیین کننده و تاریخى ایفا می کند. ازاین‏رو حفظ و تحکیم وحدت نظر و اراده و قدرت سازمانى حزب توده ایران، ستون فقرات برپا داشتن جبهه‏ وسیع ضددیکتاتورى و ضدامپریالیستى را در میهن ما تشکیل می دهد.»

باید بطور مشخص پایه نظری که میتواند بستر ایجاد وحدت گردد را ذکر کرد. گرد هم آوردن همه گونه نظرات تئوریک زیر یک سقف را نمیتوان وحدت خواند. وحدت سازمانی بدون وحدت ایدئولوژیک ناممکن است.

امیدوارم که نکات بالا سودمند درافتند.

با احترام،
ا. آذرنگ

***

جبهه‏هاى اصلى نبرد در ایران

١- خطر ضربه تیغ امپریالیسم که بر فراز میهن ما و بر روى سر مردم آن می گردد، تشدید گشته و به مرحله جدیدى وارد شده است.

امپریالیسم آمریکا براى دسترسى به هدف استرتژیک خود در مورد ایران، یعنى تقسیم قومى- مذهبى ایران، از دو تاکتیک بهره مىگیرد. یکى فشار و جایزه براى مطیع ساختن حاکمیت ارتجاع راست به تن دادن به امیال اقتصادى خود. در این زمینه حاکمیت ارتجاع در کلیه قشربندىهاى آن، با پذیرفتن نسخه نولیبرال “خصوصى و آزادسازى اقتصادى“، قدم تعیین کننده را برداشته است. بحث رسمى و در پشت پرده بین امپریالیسم و حاکمیت ج ا اکنون درباره تعیین اشکال و نسبت این تسلیم جریان دارد. کلیه قشربندىهاى حاکم مىکوشند در این کشمکش‏ها سهم خود را محفوظ و تعیین کنند. تا چه اندازه مقاومت واقعى در برابر نسخه نولیبرال امپریالیستى دراین یا آن لایه حاکمیت وجود دارد، آینده و عملکرد آن نشان خواهد داد.
کلیت حاکمیت امیدوار است بکمک جروبحث‏هاى خود با امپریالیسم، توافق امپریالیسم را براى ادامه حاکمیت و حیات خود بدست آورد. رد بىچون و چراى هر نوع مذاکره مستقیم با حاکمیت ج ا توسط امپریالیسم آمریکا، نشان جنگ در جریان در پشت‏پرده است بر سر تسلیم بلاشرط حاکمیت ارتجاعى ج ا در برابر استراتژى فوق‏الذکر امپریالیسم. هدفى که امپریالیسم آمریکا براى دستیابى به آن تیغ آماده را نیز برخ مىکشد و به‏مثابه تاکتیک دوم خود، براى ضربه زدن آماده ساخته است.
حاکمیت ارتجاعى ج ا مىکوشد با ابزارهاى در اختیار خود، حزب‏اله لبنان، سلاح نفت و همچنین “تکنیک اتمى“ و …، در این کارزار نابرابر شرکت کند. حربه مقاومت در برابر تجاوز امپریالیستى اما بدون تردید تنها مقاومت مردم ایران است. در اختیار داشتن آن اما تنها با یک سیاست واقعاً ضدامپریالیستى- ملى و مردمى ممکن است. سازماندهى این مقاومت ملى تنها بدست نیروهاى مردمى و ملى ممکن مىباشد. امرى که بر لزوم تغییرات دمکراتیک واقعى در ایران و برپایى یک حاکمیت ملى و مردمى تاکید دارد. وظیفه‏اى در برابر میهن دوستان واقعى، مدافعال اهداف مردمى و ضدامپریالیستى انقلاب بهمن ۵٧.

٢- تحکیم حاکمیت سرمایه‏دارىِ وابسته به امپریالیسم که از طریق اجراى سیاستِ “تعدیل اقتصادى“ در قریب به ٢٠ سال گذشته تدارک دیده شد، اکنون با “حکم حکومتى“ آیت‏اله خامنه‏اى براى نقض غیرقانونى اصل ۴۴ قانون اساسى و یک‏دست شدن حاکمیت راست، تحقق یافته.

بدین‏ترتیب شرایط تاریخى نوینى در ایران ایجاد شده است.

٣- اجراى سیاست ضدمردمى و ضدملى خصوصى و آزادسازى اقتصاد همواره با تشدید سرکوب روزافزون مردم و همچنین مقاومت آن‏ها همراه بوده و اکنون تشدید شده است. ایجاد دادگاه‏هاى “اختصاصى“ که توسط رئیس قوه قضایه اعلام شد و وظیفه آن تضمین اجراى این سیاست خانمان‏برانداز مىباشد، جدیدترین نمودى از این واقعیت است.

۴- ارتجاع حاکم مجبور است بخاطر مواضع نیروهاى جانبدار اهداف مردمى و ضدامپریالیستى انقلاب بهمن در ایران، بخاطر زنده بودن و کماکان مطرح بودن اهداف مردمى و ضدامپریالیستى انقلاب بهمن ۵٧، همچنان با ظاهرى به اصطلاح “انقلابى“ و “ضدآمریکایى“، اجراى سیاست نولیبرال امپریالیستى را پوشش دهد و برقرارى سلطه کامل و یک‏دست سرمایه‏دارى وابسته را از انظار پنهان دارد. باوجود این ترفند قدیمىِ ارتجاع با هدف به عقب‏راندن انقلاب، شناخت صحنه‏هاى اصلى نبردهاى اجتماعى در پیش ممکن و همچنین تشخیص جایگاه طبقاتى شرکت کنندگان در آن، امرى شناختنى است.

۵- مهمترین جبهه‏هاى نبرد و مبارزات اقتصادى و سیاسى در شرایط کنونى ایران، مبارزه علیه سلطه امپریالیسم و متحدان داخلىآن، یعنى سرمایه‏دارىِ وابسته در حاکمیت ارتجاعى ج ا، در راس آن سرمایه‏دارىِ تجارىِ بزرگ و دیگر اقشار غارتگر و رانت‏خوار بورژوازى بوروکراتیک مىباشد.
سمت‏گیرى اقتصادى به سود زحمتکشان و خورده بورژوازى شهر و ده، پیشه‏وران و کسبه، سرمایه‏دارىِ ملىِ خواهانِ رشد صنایع داخلى، وظیفه عاجل و مبرم و صحنه عمده نبردهاى آینده در برابر نیروهاى دمکراتیک و ترقىخواه است. چنین سمت‏گیرى اقتصادى، به اتحاد دمکراتیک بین اقشار و طبقات مردمى و ملى مردم میهن ما خواهد انجامید و دمى جانبخش براى مبارزه علیه دیکتاتورىِ سرمایه‏دارىِ وابسته و خطر تجاوز امپریالیستى خواهد بود.

۶- سازماندهى نبرد اقتصادى و تلفیق آن با مبارزه براى آزادىهاى سیاسى و قانونى در خدمت منافع مردمى و ملى ایران، از طریق برنامه “اقتصاد ملى“ ممکن است. این مبارزات، منافع اقشار و طبقات دمکراتیک و ترقىخواه و خواستار استقلال ملى و حفظ تمامیت ارضى کشور را در جبهه ضددیکتاتورى و ضدامپریالیستى بهم پیوند زده و دسته مىکند. برنامه “اقتصاد ملى“، حفظ سرمایه‏ها و ثروت‏هاى ملى که در بخش دولتى اقتصاد متمرکز گشته است، را همانقدر حفاظت و از دستبرد تاراج سرمایه مالى امپریالیستى در امان نگه خواهد داشت، که تحکیم و تقویت سرمایه‏هاى خصوصىِ خواستار رشد اقتصادى و خواستار دفاع از اقتصادملى را تامین کرده و آن را در برابر تهاجم نولیبرال سرمایه امپریالیستى، مورد پشتیبانى قرار خواهد داد.

٧- تحقق موفق برنامه‏ “اقتصاد ملى“، بدون برقرارى آزادىهاى دمکراتیک و قانونى، یعنى بدون ارج نهادن به حقوق انسانى و بشرى مردم میهن ما، بدون مقاومت در برابر سیاست ضددمکراتیک امپریالیسم و ارتجاع داخلى و خارجى متحد آن، بدون مبارزه علیه سیطره عنان‏گسیخته ارتجاع حاکم در ج ا دست نیافتنى است. لذا مبارزه براى تحقق برنامه “اقتصاد ملى“، یعنى برنامه براى اقتصادىِ دمکراتیک و ملى، روى دیگر سکه استراتژى مبارزه براى آزادى و دمکراسى و حقوق بشر را تشکیل مىدهد.

٨- باید یکى از علل ناکامى “جنبش اصلاحات“ سال‏هاى گذشته را در فقدان اهداف اقتصادىِ مردمىِ و ضدامپریالیستى در برنامه این جنبش دمکراتیک دانست. وجود مواضع اقتصادى در خدمت منافع مردم و علیه سیاست “تعدیل اقتصادى“ در “جنبش اصلاحات“، مىتوانست به محتواىِ توده‏اىِ و طبقاتىِ مبارزات آزادیخواهانه، به استخوانبدى آن تبدیل شود و پایگاه اجتماعى آن را توسعه دهد.
مبارزات اجتماعى برپایه تلفیق مبارزات اقتصادى و سیاسى، به نوبه خود، ضرورت سازماندهى اقشار و طبقات اجتماعى ذینفع را در سازمان‏هاى سیاسى مربوطه خود ایجاد مىکرد و این ضرورت را براى پیشبرد و رشد جنبش قابل شناخت مىساخت.
عدم درک ارتباط بین مبارزه براى آزادىهاى سیاسى و قانونى و مسائل اقتصادى به سود مردم نزد مبارزان جنبش اصلاحات موجب آن شد که مبارزه “جنبش اصلاحات“ براى توده‏هاى مردم در سطح انتزاعى باقىبماند و تنها به مبارزه‏اى روشنفکرانه- مطبوعاتى محدود گردد.
شباهت این مبارزات روشنفکرانه در این سال‏ها که با فداکارى و جانفشانى بسیارى از مبارزان و تلفات سنگین براى آنان همراه بود، با مبارزات روشنفکرانه “چریکى“ در سال‏هاى پیش از انقلاب بهمن، در عدم درک دیالکتیک ارتباط مبارزه براى آزادىهاى سیاسى و اقتصادِ دمکراتیک به سود مردم نهفته بود.
مبارزه چریکى پیش از انقلاب، ذهنگرایانه، تغییرات اجتماعى را بدون مردم همانقدر ممکن تصور مىکرد، که مبارزان جنبش اصلاحات نیز تصور کردند. اولى از “چپ“، دومى از “راست“. یکى با تفنگ، دیگرى با قلم. کمبود هر دو اما بى اعتقادى به لزوم ایجاد کردن ارتباط بین مبارزه اقتصادى و سیاسى در مبارزات اجتماعى بود، به مثابه اهرام آگاهى و تجهیز توده‏هاى مردم. از این ضعف تئوریک، به نادرستى عدم ضرورت سازماندهى مردم در آن دوران و هم در دوران “جنبش اصلاحات“ نتیجه شد. موفقیت در مبارزات اجتماعى اما جدا از مردم و بدون شرکت فعال و خلاق آنان، دست نیافتنى است.

٩- ضرورت تلفیق مبارزات اقتصادى و سیاسى، مبارزه براى برپایى اقتصاد دمکراتیک و دستیابى به آزادىها در دوران کنونى از این تجربه “چپ“ و “راست“ گذشته نتیجه مىشود.

١٠- عدم امکان ایجاد شدن یک جبهه مشترک در “اپوزیسیون“ خارج از کشور در همه سال‏هاى گذشته نیز ریشه در باقىماندن مبارزات آن‏ در سطح سیاسى دارد. در این “اپوزیسیون“، آن بخشى که خصلتاً داراى مواضع “چپ“ مىباشد، با ترک مواضع اقتصادى بسیارى و نزدیکى به مواضع اقتصادى راست، ازجمله تائید “اقتصاد بازار“ و غیره، کوشید به توافق‏هایى با جریان‏هاى مختلف راست دست یابد. اما بنا به خصلت “چپ“ آن و حضور نیروهاى صادق چپ در درون آن، این اتحادها پا نگرفتند و در سطح کنفرانس‏ها و با کیفیتى “کنفدراسیونى“ باقى ماندند.

١١- در حال حاضر نیز اتحاد طبقاتى با لایه‏هاى زحمتکش شهرى و روستایى، خورده بورژوازى و همچنین سرمایه‏داران ملى و میهن‏دوست مىتواند تنها در حول محور اقتصادىِ دمکراتیک و به سود مردم و میهن تحقق یافته و عملى گردد. براى دسترسى به این هدف، مبارزه براى آزادىهاى دمکراتیک و قانونى، امرى محتوایى و پیش‏شرطىِ تفکیک‏ناپذیر مىباشد.

١٢- ناروشنى مرزهاى نیروهاى اجتماعى در نبردهاى طبقاتى- اجتماعى در سال‏هاى گذشته موجب شد که ارتجاع جهانى و داخلى بتواند نبرد بین انقلاب و ضدانقلاب را به نبرد بین نیروهاى مذهبى و غیرمذهبى تبدیل ساخته و از این طریق نفوذ قدم به قدم سرمایه‏دارانِ وابسته به نظام سرمایه‏دارى جهانى را در کلیه شئون اقتصادى و اجتماعى کشور ممکن سازند. امرى که در پوشش شعارها و تحلیل‏هاى غیرواقع‏بینانه از نبرد واقعاً موجود بین انقلاب و ضدانقلاب، براى بخش‏هاى بزرگى از نیروهاى دمکراتیک و ترقىخواه اجتماعى نیز ناشناخته باقى ماند. اجراى این سیاست موذیانه ارتجاع با این نتیجه همراه شد که اهمیت تعیین کنندهِ ارتباط بین مبارزات اقتصادى و آزادىهاى سیاسى و دمکراتیک در پرده باقىمانده و توسط بسیارى از نیروهاى دمکراتیک شناخته و درک نشود.

١٣- تلفیق مبارزات اقتصادى به سود اقشار مردمى و ملى با مبارزات براى آزادىهاى سیاسى و قانونى، آن شیوه نبرد اجتماعى است که به تجهیز و سازماندهى نیروهاى طبقات زحمتکش و ملى مىانجامد.
در چنین نبردى، مواضع نیروهاى شرکت کننده در مبارزات اجتماعى از سطح ظاهر “آزادیى‏خواهى“ و آزادىخواهى ظاهرى، به عمق مبارزات اجتماعى، یعنى به مبارزه براى “آزادى اقتصادىِ“ مردم زحمتکش و خواستار ترقى اجتماعى میهن، کشانده خواهد شد. مرزهاى طبقاتى مبارزات اجتماعى برجسته شده و جایگاه نیروها و شخصیت‏هاى اجتماعى در آن روشن و زلال مىگردد. در جریان نبرد اقتصادى به سود نیروهاى مردمى، نیروهاى متزلزل و صادق انقلابى در لایه‏هاى اجتماعى و یا در سطوح پائینى حاکمیت و یا در ارگان‏هاى در اختیار حاکمیت، قادر به شناخت متحدان طبقاتى خود مىگردند و قادر مىشوند در طول مبارزات، خود را از بندهاىِ ارتجاعى و شعارهاى دروغینِ “نبرد مذهبى- غیرمذهبى“ و امثال آن نجات دهند. در این مبارزات است که آن‏ها به رابطه بین تضاد طبقاتى و وابستگىهاى ناشى از اعتقادهاى روحى- مذهبى خود واقف مىشوند.

١۴- کوتاهى و قصور نیروهاى دمکراتیک و ترقىخواه در زمینه عدم تلفیق مبارزه اقتصادى و سیاسى در سال‏هاى گذشته با عواقب ناگوار بسیارى همراه بوده است. از یک سو ارتجاع قادر شد با پنهان کردن اهداف خود در پشت ترفندهایى، مثلاً فتواى قتل سلمان رشدى، جانبدارى نیروهاى ترقىخواه جهانى از انقلاب ایران را در برابر اهداف تجاوزکارانه امپریالیسم، خنثى سازد، چنانکه براى مثال برگزارى “کنفرانس هولوکاست“ در ایران در ماه گذشته نیز به ابزار آماده ساختن افکار عمومى جهان براى فرود آمدن ضربهِ تیغِ امپریالیسم تبدیل شده است که بر فراز ایران و سرمردمان آن در گشت و گدار است. تردیدى نباید داشت که امپریالیسم تمام توان خود را در کشاندن سیاست خارجى ج ا به ماجراجویى بکار مىبرد، همانطور که امپریالیسم آمریکا عراق را به سوى حمله به کویت راند.

١۵- ازسوى دیگر، نشناختن ضرورت تلفیق نبردهاى اقتصادى به سود منافع مردم و منافع ملى کشور در دو دهه گذشته توسط نیروهاى دمکراتیک و انقلابى میهن ما با مبارزه براى آزادىهاى دمکراتیک و قانونى، موجب آن شده است که نیروهاى دمکراتیک و خواستار ترقىاجتماعى در داخل و خارج از کشور، ناخواسته در موارد بیشمارى خود را در کنار نیروهاى ارتجاعى، از خواستاران سلطنت گرفته تا مبلغان دستگاه‏هاى تبلیغاتى امپریالیستى (صداى آمریکا، بىبىسى و …) بیابند و براى توجیه “دمکرات“ بودن خود، از وقوع انقلاب بهمن عذرخواهى کرده و اظهار تاسف کنند.

١۶- به کوشش بسیار نیاز است براى آنکه بتوان نیروهاى دمکراتیک و ترقىخواه را به جایگاه واقعى آنان در نبردهاى اجتماعى جلب کرد و به لزوم تلفیق مبارزات اقتصادى به سود مردم و مبارزه براى آزادىهاى دمکراتیک و قانونى معتقد ساخت. در این زمینه وظیفه سنگین و پربارى در برابر همه نیروهاى میهن دوست وجود دارد، به‏ویژه در برابر چپ انقلابى و سازمان سیاسى آن، یعنى حزب توده ایران.

١٧- وحدت نظر و اراده در حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران و جایگاه مبارزاتى پیگیرترین مبارزان ضدامپریالیست و خواستار ترقى اجتماعى و سوسیالیسم، در روشن ساختن مرزهاى طبقاتى نبردهاى اجتماعى و محتواى مردمى و ملى آن، نقش تعیین کننده و تاریخى ایفا مىکند. ازاین‏رو حفظ و تحکیم وحدت نظر و اراده و قدرت سازمانى حزب توده ایران، ستون فقرات برپا داشتن جبهه‏ وسیع ضددیکتاتورى و ضدامپریالیستى را در میهن ما تشکیل مىدهد.

باید به سیاست ارتجاعى “اقتصاد بازار“ که در دو دهه گذشته به انقلاب تحمیل شد و اهداف مردمى- دمکراتیک و در خدمت عدالت اجتماعى را لگدمال ساخت، پایان داده شود!
این سیاستى بود در خدمت منافع ضدانقلاب! اتحاد دمکراتیک مردم علیه آن و براى دستیابى به آزادىهاى سیاسى و قانونى را برپا داریم!

«پیروزى انقلاب و ساختمان جامعه‏اى دمکراتیک و مبتنى بر عدالت اجتماعى در تضاد آشتىناپذیر با خواست امپریالیسم و کلان سرمایه‏داران مذهبى و غیرمذهبى قرار دارد …» (نورالدین کیانورى، سخنى با همه توده‏اىها، “راه توده“ دوره دوم، مهرماه ١٣٧٣)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *