سه شنبه, مهر ۳

کالبد شکافی یک بحران

در حال حاضر این امکان وجود دارد که همه این‌ها بخشی از جنگ روانی برای ایجاد ترس در ایران و نرم کردن مواضع ایران برای دادن امتیازات بیش‌تر به آمریکا باشد-  نه فقط در زمینه هسته‌ای، که بخودی خود زیاد مهم نیست، بلکه در موارد حیاتی و پیچیده‌ای مانند نفوذ ایران در عراق، سوریه، جنوب لبنان، بحرین، و مناطق شرقی عربستان سعودی، و مناطق جنوب شرقی افغانستان. به عبارت دیگر، ایران ممکن است با خطر حمله مواجه نباشد، بلکه بین تهدید به تشدید خرابکاری در داخل و ارجاع فوری به شورای امنیت قرار داده شده باشد.

در حال حاضر این امکان وجود دارد که همه این‌ها بخشی از جنگ روانی برای ایجاد ترس در ایران و نرم کردن مواضع ایران برای دادن امتیازات بیش‌تر به آمریکا باشد-  نه فقط در زمینه هسته‌ای، که بخودی خود زیاد مهم نیست، بلکه در موارد حیاتی و پیچیده‌ای مانند نفوذ ایران در عراق، سوریه، جنوب لبنان، بحرین، و مناطق شرقی عربستان سعودی، و مناطق جنوب شرقی افغانستان. به عبارت دیگر، ایران ممکن است با خطر حمله مواجه نباشد، بلکه بین تهدید به تشدید خرابکاری در داخل و ارجاع فوری به شورای امنیت قرار داده شده باشد.

تارنگاشت عدالت
 
 

منبع: مارکسیسم – لنینیسم امروز

نویسنده: اعجاز احمد
برگردان: ع. سهند
 
 
 

 

رؤیای تصرف ایران اشکال مختلفی به خود گرفته است. یک نوع آن بر این تصور بود که نمایش قدرت نامحدود و همه‌جانبه در عراق، روحانیون حاکم در ایران را مجبور به فرار خواهد کرد؛ اشغال سوریه مثل آب خوردن خواهد بود و حزب‌الله لبنان که فرض می‌شد کارگزار ایران و دست‌نشانده سوریه است، متلاشی خواهد شد؛ تصور می‌شد یک جمهوری دمکراتیک هوادار غرب و تحت تسلط شیعیان در عراق، باعث تقویت جنبش دمکراتیک، هوادار غرب و مخالف روحانیون در ایران خواهد شد و چنین جنبشی را آماده سرنگون کردن یوغ اسلامی‌ خواهد کرد؛ اقلیت آذری ایران، در کنار آمریکا نقشی شبیه نقش اقلیت کرد عراق بازی خواهد کرد؛ مجاهدین خلق که در عراق مستقر هستند، اول تحت حمایت صدام حسین و اکنون برخوردار از حمایت‌های آمریکا، جهت نرم کردن زمینه برای ورود نیروهای ویژه آمریکا، و جمع‌آوری اطلاعات و کمک به سرکوب مقاومت مردمی به درون ایران گسیل خواهند شد؛ چندین گروه تبعیدی ایرانی، شامل گروه‌های سلطنت‌طلب، که آمریکا  آن‌ها را در خاک خود پرورش داده است، با هواپیما به ایران منتقل خواهند شد، همانطور که افراد چلبی و دیگر گروهای تبعیدی به عراق منتقل شدند؛ و یک حمله برق‌آسای آمریکا – اسرائیل کشور را امن خواهد کرد، و در عرض یکی دو سال هم در ایران آرامش برقرار خواهد شد. به عبارت دیگر، سناریویی که آن‌ها برای عراق تدارک دیده بودند، قرار بود در ایران هم تکرار شود، فقط اگر در عراق توانسته بودند.
 

***

ایران تا اینجا نقش دیپلماتیک خود را ماهرانه بازی کرده است. در آستانه نشست ۲۴ سپتامبر آژانس بین‌المللی انرزی اتمی در وین، مقامات عالی‌رتبه  ایران اعلام کردند کشورهایی که نفت و گاز خود را از ایران به دست می‌آورند، اگر علیه آن رأی بدهند، ممکن است با اقدام تلافی‌جویانه ایران روبرو شوند. وقتی هند با سه کشور اروپایی، که به نیابت از جانب آمریکا عمل کرده اند، رأی داد، سفیر ایران به سمت همتای هندی خود رفت و به او گفت معامله بیست میلیارد دلاری گاز به هم خورد. این خبر در همه رسانه‌های هند نقش بست. پس از بیست و چهار ساعت دیپلماسی شدید، ایران به سادگی اعلام کرد آن معامله هنوز سر جای خودش باقی است. پیام منتقل شده بود. هند حتا اگر به دلایل اخلاقی یا برای حفظ همبستگی جنبش عدم تعهد هم نشده، بهتر است وقتی که در نوامبر یا هر زمان دیگری موضوع رأی‌گیری دوباره مطرح شد، منافع و احتیاجات خودش دز زمینه انرژی را در نظر داشته باشد. وگرنه!
شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی رسماً با اجماع عمل می‌کند، و در گذشته تنها در دو مورد با توسل به رأی‌گیری تصمیم گرفته است. هرچه این نشست مشخص نزدیک‌تر می‌شد، بیشتر معلوم می‌شد که به هیچ‌وجه اجماع وجود ندارد. معذالک، این نیز روشن بود که غرب برای تصویب قطع‌نامه خود با اکثریت آرا، به اندازه کافی رأی اعضای تسلیم شونده را دارد. رأی مخالف هند به قطع‌نامه نمی‌توانست تأثیر چندانی بر تعداد آرا داشته باشد، اما تفاوتی کمّی و قطعی را موجب می‌شد. بحث ایران این بوده است که تقاضاهای «فرا- قانونی» سه دولت اروپایی (بریتانیا، آلمان و فرانسه) و آمریکا، که از طریق آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و  ورای آن مطرح می‌شوند، بخشی از زورگویی امپریالیستی به کشورهای ضعیف‌تر جهان سوم است. همانطور که «سیدهارت واراداراجان» در یک مطلب عالی در روزنامه هندو نوشت، آمریکا شدیداً به رأی هند احتیاج داشت، زیرا کشورهای کوچک و ضعیف مانند اکوادور و سنگاپور که در کنار سه  کشور اروپایی رأی دادند، تأثیر چندانی بر بحث ایران نداشتند، اما این‌که کشور قدرتمندی مانند هند از جنبش عدم تعهد فاصله بگیرد و همراه با غرب رأی بدهد، بحث ایران را روی هم‌رفته رد می‌کرد. تسلیم هند در برابر فشار آمریکا، ایران را مجبور به استفاده از زبان قدرت خودش در رابطه با هند کرد. نوشتۀ «سیدهارت وارادراجان» که پیش از این در سه شمارۀ روزنامه هندو (۲١- ۲۳ سپتامبر) متشر شد، بهترین مطلبی است که تاکنون پیرامون بحران هسته‌ای ایران نوشته شده است. ما در اینجا از پرداختن به همان جزئیات آن خودداری می‌کنیم.١
 
 
موقعیت ایران


ایران یکی از کشورهای کلیدی «محور شیطانی» معروف بوش (عراق، ایران و کره شمالی) و غنیمت اصلی در جنگ کنونی در غرب آسیا است. اگر حمله به افغانستان کوچک در هم‌شکسته، تمرین برای حمله به عراق بود، نطفۀ اشغال عراق نفت‌خیز، که آن‌هم در نتیجۀ ١۲ سال تحریم‌های اقتصادی همراه با خرابکاری داخلی و بمباران‌های هوایی بی‌رحمانه کاملاً در هم شکسته شده بود، به عنوان پیش‌درآمدی بر انقیاد ایران بسته شد. اما، تحولات دو سال گذشته انقیاد سریع ایران را به نحو غیرقابل اندازه‌ای بسیار مشکل؛ و به نحو تناقض‌آمیزی برای استراتژی منطقه‌ای و جهانی آمریکا، فوری‌تر کرده است. ناکامی قدرت آمریکا در افغانستان و بیش‌تر از آن در عراق، موقعیت منطقه‌ای ایران را به میزان زیادی تقویت کرده است، تا جایی که آمریکا برای تثبیت نظام دینی راست‌گرای شیعه – کرد در عراق و ایجاد اندکی صلح در جنوب شرقی افغانستان، به همکاری ضمنی ایران متکی است. در کوتاه‌مدت، احتمال یک حمله همه‌جانبه به ایران، از دو سال پیش کم‌تر است.
 

با این وصف، در یک مسیر کاملاً متفاوت، ابتکاراتی که برای مدتی در جریان بود، در عرض دو سال گذشته  برای ظهور ایران به مثابه عامل اصلی آن چیزی که از نظر چین و روسیه شبکۀ کاملاً ضروری امنیت انرژی آسیا به حساب می‌آید، به اندازه کافی پخته شده است. شبکه‌ای که هدف آن در هم شکستن کنترل غرب بر عرضه انرژی جهان و تأمین انقلاب صنعتی بزرگ آسیا است. انقیاد ایران که همیشه هدف محور آمریکا – اسرائیل بوده است، از هر زمان دیگری ضروری‌تر شده است، زیرا به طور خلاصه، اگر ایران برود، شبکۀ امنیت انرژی آسیا می‌رود. ایران کاملاً حق دارد وقتی می‌گوید نبرد بر سر ایران، در واقع نبردی است برای تأمین امنیت آسیا در مقابل امپریالیسم گسترش‌خواه. آمریکایی‌ها هم درست می‌گویند: ایران از نظر استراتژیک بسیار مهم‌تر از عراق و سوریه است. آمریکا، ناتوان از حمله فوری، نومیدانه احتیاج دارد ایران را با استفاده از ابزار دیگری در هم بشکند. اسلحۀ موجود عبارت است از تحریم‌ها و رژیم‌های بین‌المللی و خرابکاری، همان‌هایی که عراق را در هم شکست.  مقصود از نشست‌های وین همین‌ها است. آن‌ها به  برگ انجیر قطع‌نامه‌های شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی احتیاج دارند.۲ بعد از آن، آن‌ها از ترس وتوی چین و روسیه حتا ممکن است به شورای امنیت هم نروند، یا شورای امنیت ممکن است نهایتاً نادیده گرفته شود،  همانطور که در مورد حمله به عراق نادیده گرفته شد. هم‌اکنون، گروه‌های اروپایی – آمریکایی پر سر و صدایی سرهم‌بندی شده اند، که توصیه می‌کنند در صورت عدم تمایل یا ناتوانی شورای امنیت، ناتو یا ترکیبی شبیه آن، تحریم‌ها را عملی کند. آمریکا در هر صورت، چند سالی است چیزهایی شبیه این می‌گوید که در عصر «جنگ با ترور» کنوانسیون‌های ژنو و منشور سازمان ملل کهنه شده اند و «غرب» برای تأمین منافع خود باید به صورت دسته‌جمعی و پیش‌گیرانه عمل کند.
 
گزینه هند دشوار است. هند می‌تواند به چین، ایران، و روسیه ملحق شود؛ به ایجاد یک جنبش عدم تعهد نوع جدید مناسب برای زمان ما کمک کند؛ منافع اقتصادی و آینده صنعتی خود را تضمین کند؛ و بخشی از  مارش عظیم آسیا به جلو باشد. یا، می‌تواند در پس پرده‌های دود اتحاد، همکاری استراتژیک، همکاری هسته‌ای غیرنظامی، و غیره، به یک وابسته آمریکا مبدل شود. هند در روز ۲۴ سپتامبر مثل یک وابسته عمل کرد، اما مجبور نیست چنین باشد.         
 

تاریخچۀ برنامۀ هسته‌ای ایران


در حالی که هند از اجماع جنبش عدم تعهد فاصله می‌گیرد و در عوض برای قرار دادن ایران در معرض رژیم بازرسی نامحدود، تهدید تحریم و اقدام نظامی محتمل در آینده، به آمریکا و اتحادیه اروپا ملحق می‌شود؛ بهتر است به یاد آورده شود که برنامه توسعه انرژی هسته‌ای ایران در اصل هدیۀ آمریکا به شاه بود، که آمریکایی‌ها در سال ١۹۵۳ طی یک کودتا به رهبری «سیا» او را به تاج و تخت بازگرداندند. در پی آن کودتا، و تحت نظارت «سیا»، ساواک که یکی از جنایتکارترین سرویس‌های امنیت داخلی تاریخ بود، و هم‌چنین حکومت ترور علیه کمونیست‌ها و ملّیون سکولار برقرار شد؛ و راه را برای ظهور دستگاه روحانیت، به عنوان تنها اپوزیسیون ضدسلطنتی باقی‌مانده و ماندنی، هموار کرد.

در سال ١۹۵۷، آمریکای جنگ سرد آیزنهاور و ایران سطلنتی شاه، اولین قرارداد هسته‌ای غیرنظامی را امضا کردند. طی دو دهۀ بعد و تا مقطع انقلاب اسلامی، آمریکا نه تنها کمک فنی و آموزشی، بلکه اولین نیروگاه هسته‌ای تجربی ایران، اورانیوم غنی‌شده و پلوتونیوم با ایزوتوپ‌های قابل انشقاق رادر اختیار ایران قرار داد. شاه هیچ‌وقت مجبور نشد هیچ تضمین یا حتا یک تعهد لفظی بدهد که ایران این فن‌آوری را برای ساختن سلاح‌های اتمی به کار نخواهد گرفت. دولت فورد هم که انقلاب اسلامی را پیش‌بینی نمی‌کرد، در اواسط دهۀ ۷۰ فروش هشت نیروگاه هسته‌ای (با سوخت) را به ایران تصویب کرد و متعاقب آن، اجازه فروش لیزر قابل استفاده برای غنی‌سازی را نیز صادر کرد. آن موقع هیچ‌کس این بحث را که امروزه بر سر زبان‌ها افتاده است را مطرح نمی‌کرد، که ایران با ذخایر عظیم گاز طبیعی و نفت خود، نیازی به انرژی هسته‌ای برای مقاصد غیرنظامی ندارد. احتمال این‌که شاه واقعاً ممکن است در پی رؤیاهای خود بزرگ‌پندارانۀ شاهانه‌اش به سمت ساختن سلاح‌های اتمی برود، رد می‌شد زیرا او یک متحد وفادار و دوست اسرائیل بود.

این ارزیابی‌ها و تصمیمات را سه عضو کلیدی دولت پرزیدنت جرالد فورد برای او می‌گرفتند: دونالد رامزفلد که آن موقع مانند امروز، وزیر دفاع بود؛ دیک چینی، رییس دفتر فورد و معاون کنونی جورج بوش؛ و پل ولفوویتز، که در آن موقع سرپرستی بخش منع گسترش آژانس آمریکایی برای کنترل و خلع سلاح را عهده‌دار بود. رامزفلد که قبل از انقلاب اسلامی دوست شاه بود، موقعی که آمریکا شروع کرد صدام حسین را برای حمله به ایران تحریک کند، به عنوان دوست صدام ظهور کرد. همان دار و دسته‌ای که به عراق تجاوز کرد و اکنون می‌خواهد به ایران هم تجاوز کند. جالب این‌که همه آن نیروگاه‌ها و تجهیزات مربوطه برای غنی‌سازی اورانیوم، در حالی در اختیار شاه قرار می‌گرفت که او از امضای قرارداد منع گسترش امتناع کرده بود، و اکنون از رژیم اسلامی که قرارداد منع گسترش را امضا کرده و داوطلبانه خود را به بازرسی بین‌المللی متعهد کرده است؛ می‌خواهند حقوقی که به عنوان یکی از امضاکنندگان قرارداد منع گسترش از آن‌ها برخوردار است را به معنای واقعی کلمه تسلیم کند و  به احتمال بسیار قوی، در آینده‌ای نه چندان دور، خود را در معرض تحریم‌های اقتصادی و سیاسی قرار دهد.  

 موضع هند

رفتار خود هند در کل این موضوع، در بهترین حالت متناقض بوده است. هند با این استدلال که قرارداد منع گسترش، تبعیض‌آمیز است آن را امضا نکرد، نتیجتاً بازرسی بین‌المللی را دور زد، و در زمان دولت حزب بهاراتیا جاناتا (بی. جی. پی.)، به شیوه‌ای پنهان عمل کرد و با انجام آزمایش و ساخت احتمالی سلاح‌های اتمی، به یک «قدرت اتمی» تبدیل شد.  اسرائیل و پاکستان، دو کشور دیگری هستند که این کار را کرده اند- کشورهایی که هم گروه بودن با آن‌ها چندان خوشایند نیست. در چنین زمینه‌ای، نخست‌وزیر منموهان سینگ، خود قبل از رأی اخیر در وین، طی یک گفت و گوی تلفنی، همتای ایرانی‌اش را به «همکاری» در پذیرش خواست‌هایی که اکنون مطرح می‌شود، تشویق کرد. به عبارت دیگر، هند بر «شفافیت» در رفتار ایران اصرار دارد، در حالی که خود هند نه شفافیت را پذیرفت و نه آن را رعایت کرد؛ هند ایران را تشویق به رعایت قراردادی کرده است که خود آن را تبعیض‌آمیز می‌داند؛ و هند ایران را به پذیرش تقاضاهایی تشویق می‌کند که فراتر از شرایط قرارداد بوده و به گفته دقیق نمایندۀ ایران «فرا- قانونی» هستند. به طور خلاصه، نخست‌وزیر از ایران می‌خواهد به  تقاضاهای زورگویانه‌ای که به طور یک‌جانیه از طرف سه کشور اروپایی، و به نیابت از سوی آمریکا مطرح می‌شوند، گردن نهد، تقاضا‌هایی که ایران با آن‌ها موافقت نکرده است و هیچ‌گونه پایه‌ای در قوانین بین‌المللی ندارند. با توجه به آن نصیحت که در بالاترین سطح دولت مطرح شد، دولت هند منطقاً به سمت جدا کردن صف خود از کشورهای جنبش عدم تعهد حرکت کرد و به قطع‌نامه‌ای که از طرف سه کشور اروپایی و تحت هدایت آمریکا تهیه شده بود، رأی داد.

توضیحاتی که وزارت امور خارجه داده است، در بهترین حالت گیج‌کننده است. به ما گفته شد رأی هند یک «رأی مشروط» بود. خوب، در واقع، چیزی به نام رأی مشروط وجود ندارد. بین «آری» و « نه»، فقط رأی ممتنع وجود دارد؛ ما گفتیم «آری». یک فهرست از مخالفت‌هایی که دولت هند داشت را به ما داده اند، اما  نتیجۀ منطقی آن مخالفت‌ها، دادن رأی «مخالف» بود، همانطور که ونزوئلا شرافت انجام آن را داشت، یا حداقل دادن رأی ممتنع، همانطور که حتا پاکستان عمل کرد. بلوک جنوبی (ساوت بلاک)۳ که حتا حقیرتر از پاکستان، که به وابسته بودن به آمریکا معروف است، عمل کرده است؛ به استدلالات حتا قلابی‌تری متوسل می‌شود: ما در گفت و گوی دائم با همه کشورهای مهم اروپا بوده ایم، خود نخست‌وزیر با ژاک شیراک رییس‌جمهور فرانسه رایزنی کرد، هند یک «امتیاز بزرگ» از سه کشور اروپایی گرفت و آن‌ها را قانع کرد بر ارجاع فوری ایران به شورای امنیت پافشاری نکنند، و هند بعد از همه این‌ها نمی‌توانست همگام با آن‌هایی که امتیاز داده بودند، رأی ندهد و غیره. لاطائلات. هند رأی داد تا بگوید ایران از قراداد منع گسترش «تخلف» کرده است، و با این رأی، اگر آمریکا و سه کشور اروپایی اراده کنند، ایران می‌تواند حوالی نوامبر امسال به شورای امنیت ارجاع شود. فقط شش هفته؟ و هند رأی خود را به خاطر این تغییر داد؟ و هند به خاطر آن شبه- امتیازهای ناقابل نه تنها از دوستان خود در جنبش عدم تعهد برید، بلکه اصول اساسی که دولت در داخل اعلام کرده بود را زیر پا گذاشت.

موضع اروپا

هر کس اندک آشنایی با به اصطلاح «مذاکرات» داشته باشد، می‌داند سه کشور اروپایی هرگز از موضع خود عقب ننشستند، زیرا جواب آمادۀ آن‌ها به هر ابتکار یا پیشنهاد متقابل ایران همیشه یکی بود: «آمریکایی‌ها هیچ‌وقت این را قبول نخواهند کرد!». سه کشور اروپایی مذاکره نمی‌کردند، آن‌ها همیشه و به طرق مختلف آنچه که آمریکا می‌خواست را رله کرده و ایران را در صورت عدم پذیرش آن، به ارجاع به شورای امنیت تهدید می‌کردند. همه می‌دانند ایران تأسیسات اصفهان خود را داوطلبانه، به عنوان یک اقدام اعتمادساز و به امید گام متقابل تعطیل کرد، و بعداً پس از ماه‌ها انتظار برای اقدام متقابل و تنها پس از ندیدن آن و افزایش تقاضاهای طرف دیگر، آن تأسیسات را به عنوان یک اقدام تلافی‌جویانه دوباره به کار انداخت. هند باید می‌دانست ایران به هیچ‌وجه قادر به پذیرش تقاضاهایی که به او وارد می‌شود، نخواهد بود، هند باید می‌دانست عزم به مجازات در قطع‌نامه‌ای که به آن رأی داد، موجب سخت‌تر شدن مواضع خواهد شد. همانطور که نماینده ایران گفت: «تهدیدات، تهدیدات بیشتر را موجب خواهد شد.» 

تقاضاها از ایران کدامند و در چه بستری مطرح شده اند؟ ما در اینجا به مورد عجیب محمد البرادعی، ر‌یس آژانس بین‌المللی انرژی اتمی می‌پردازیم، فردی که رهبری بازرسی در ایران را به عهده دارد و نقشی درست شبیه نقشی که ‌هانس بلیکس در سال‌ها و ماه‌های قبل از تجاوز به عراق به عهده داشت را بازی می‌کند: همان الگوی بازرسی و بازرسی بیشتر، همان شکست در یافتن کم‌ترین نشانه‌ای دال بر برنامه تولید سلاح، همان الگوی تشدید تقاضاها، تا بی‌نهایت- و همان نوع دوگانگی در حرف.

این اتهام که ایران برنامه پنهان برای ساختن سلاح اتمی دارد، برای سال‌های بسیاری مطرح بوده است. موقعی که «جنگ با ترور» اعلام شد، ایران (در کنار عراق و کره شمالی) به یکی از سه کشور «محور شیطانی» ارتقا یافت – کشورهای دیگری مانند لیبی، سوریه، کوبا و غیره، «حلقه دوم» این محور را تشکیل می‌دادند. تا موقعی که جورج بوش در ژانویه سخنرانی سالانه خود در برابر کنگره را ایراد کرد، این ادعا به تم ثابت در نوشته‌های نومحافظه‌کاران تبدیل شده بود و بوش هم آن‌طور که باید و شاید، آن را در سخنرانی خود تکرار کرد. دیک چینی، معاون ر‌یس‌جمهور، این اتهام را در فرمول‌بندی سیاست خارجی آمریکا گنجانید. در سال ۲۰۰۳، پس از تجاوز و اشغال سریع عراق، و قبل از آن‌که درجه مقاومت و پی‌آمد‌های باتلاق آمریکا در آنجا آشکار شود، ترس ملموسی وجود داشت که هدف اعلام شده نومحافظه‌کاران یعنی «اول بغداد، بعد دمشق، تهران، ریاض» با عزم و سرعت زیاد در حال اجراست. در آن لحظات طولانی نامعلوم، البرادعی به عنوان یکی از فرستادگان بسیاری که جهت راضی کردن ایران به تسلیم به بازرسی بین‌المللی و جلوگیری از اقدام یک‌جانبه آمریکا – اسرائیل عمل کرده اند، برای اولین بار در تهران ظاهر شد. ایران، طی یک تصمیم از نظر داخلی بحث‌انگیز، در پایان آن سال پای‌بندی خود به قراداد منع گسترش را اعلام کرد. استدلال مخالفان پذیرش قرارداد منع گسترش، همانند استدلال همیشگی هند، این بود که این قرارداد ماهیتاً تبعیض‌آمیز است و این‌که ایران دارای حق حاکمیت تصمیم‌گیری در باره نیاز‌های انرژی و دفاعی کنونی و آینده خود است؛ آن‌ها هم‌چنین استدلال می‌کردند به این دلیل که اسرائیل، دشمن عمده‌ای که در فاصله ۶۰۰ مایلی دارای یک زرادخانه بزرگ اتمی شامل زیردریایی‌های اتمی، موشک‌های دورپرواز پیچیده، و تعداد زیادی جنگنده‌های آمریکایی اف- ١۵قادر به حمل کلاهک‌های اتمی است، ایران حداقل باید گزینه توسعه واقعی سلاح‌های اتمی را باز نگه دارد. آن‌ها و تهران متفق‌القول، خواهان ایجاد یک منطقه آزاد عاری از سلاح‌های اتمی در غرب آسیا شدند، منطقه‌ای که همه کشورها، منجمله اسرائیل دست از سلاح‌های اتمی خود بردارند و خود را تابع بازرسی بین‌المللی قرار دهند. در حال حاضر چنین مناطقی در آمریکای لاتین، آفریقا و جنوب شرقی آسیا وجود دارد، و کشورهای مصر، سوریه و اردن در این مورد با ایران هم‌صدا شدند. این خواست آنچنان حمایتی کسب کرد که نهایتاً به شکل پیش‌نویس یک قطع‌نامه در دسامبر ۲۰۰۳ جهت بررسی شورای امنیت سازمان ملل ارائه شد، اما در پی تهدید آمریکا به استفاده از حق وتوی خود، قطع‌نامۀ تهیه شده کنار گذاشته شد. 

این نکته هم درخور یادآوری است، که به اصطلاح «جامعه بین‌المللی» به پیشنهاد ایران برای ایجاد یک منطقه عاری از سلاح‌های اتمی در غرب آسیا پاسخی نداد، زیرا، آمریکا به عنوان حامی اسرائیل و زرادخانه اتمی آن، اجازه آن را نمی‌دهد و دیگر کشورهای عضو شورای امنیت، منجمله فرانسه و انگلیس، به علت ساخت و پاخت‌های خود با محور آمریکا – اسرائیل از آن حمایت نکردند. روزنامه هندو اخیراً مطلبی را که وزرای خارجه انگلیس، فرانسه و آلمان و رییس امنیتی جامعه اروپا، مشترکاً نوشته بودند، منتشر کرد. آن‌ها در مطلب مورد نظر می‌گویند: «هدف ایجاد یک منطقه عاری از سلاح‌های کشتار جمعی در خاورمیانه، موضوعی است که آن‌ها عمیقاً به آن متعهد هستند.» خوب اگر این طور است، پس چرا این آقایان و البرادعی در تل‌آویو نیستند؟ اگرچه اسرائیل هیچ‌گاه به داشتن سلاح‌های اتمی اعتراف نکرده است، اما روزنامه‌های غربی به طور عادی از اسرائیل به عنوان ششمین قدرت اتمی جهان یاد می‌کنند، که بالغ بر ۲۰۰ کلاهک اتمی در اختیار دارد. خود البرادعی گفته است که آژانس او «بر اساس این فرضیه کار می‌کند» که اسرائیل یک قدرت اتمی است، و بی. بی. سی. اخیراً یک برنامه تلویزیونی را پخش کرد که نشان می‌داد انگلیس آب سنگین به کار گرفته شده در تولید سلاح‌های اتمی اسرائیل را به آن کشور صادر کرد.

هواداران پذیرش قرارداد منع گسترش در ایران، استدلال می‌کردند به این دلیل که ایران برنامه تولید سلاح اتمی ندارد، پذیرش قرارداد و بازکردن تأسیسات، برای کشور یک پیروزی اخلاقی خواهد بود و حداقل تا موقعی که در نتیجه اشغال عراق، نیات و توانایی‌های آمریکا روشن نشده است، برای ایران وقت خواهد خرید. پس از این، البرادعی و افراد او وارد تهران شدند و به سراغ تأسیسات مختلف رفتند. البرادعی کمی بعد از شروع بازرسی‌ها، ادعا کرد مقررات کنونی قرارداد منع گسترش، اختیارات لازم برای بازرسی کامل را به او نمی‌دهد، چنان بازرسی‌هایی او را قادر به نتیجه‌گیری قطعی نمی‌کنند و ایران باید داوطلبانه پروتکل الحاقی به قرارداد منع گسترش را امضا کند. ایران پس از یک بحث داخلی و برای نشان دادن حسن‌نیت و به عنوان یک اقدام اعتمادساز، به این شرط که پذیرش اضافی اختیارت قانونی بیش‌تر برای آژانس، موقتی بوده و حالت قانونی دائمی نداشته باشد، پروتکل الحاقی را امضا کرد. سه کشور اروپایی، به تحریک آمریکا، اکنون اصرار دارند پروتکلی را که ایران به عنوان یک اقدام اعتمادساز و برای مدت محدودی امضا کرد، باید به عنوان یک سند قانوناً الزام‌آور تصویب کند.  

نقش البرادعی

بازرسان هر چه بیش‌تر گشتند، کم‌تر یافتند. حقیقتاً درست است که ایران مانند هر کشور دیگری در علنی کردن اسرار خود مردد بود، و تنها موقعی که مستقیماً پرسیده می‌شد و فقط تا حدی که لازم بود، اطلاعات در اختیار بازرسان قرار می‌داد. این از طرف دشمنان ایران «نبود شفافیت» تبلیغ می‌شود، انگار ‌که آمریکا یا انگلیس یا فرانسه، یا حتا هند بدون اکراه از اطلاعات محرمانه در باره تأسیسات هسته‌ای، کارخانه‌های نظامی، تاریخ خریدها و غیرۀ خود دست بردارند. معذالک، فاکت قطعی این است که ماه‌ها و ماه‌ها بازرسی کم‌ترین داده‌ای در باره غیرقانونی بودن برنامه هسته‌ای ایران به دست نداد، تا جایی که البرادعی در روز ۳ اکتبر ۲۰۰۴، با صراحت گفت: «ایران هیچ برنامه هسته‌ای نظامی ندارد.» گویا می‌دانست گفتن یکباره آن کافی نیست، او در ادامه با وضوح کامل گفت: «ایران هیچ برنامه هسته‌ای نظامی ندارد، اما من شخصاً قبل از آن‌که همه واقعیت‌ها روشن شده باشند، در نتیجه‌گیری عجله کنم. تا اینجا من چیزی ندیده ام که بتوان آن را خطر فوری دانست. من در ایران هیچ‌گونه برنامه سلاح اتمی ندیده ام. آنچه دیده ام این است که ایران سعی دارد به فن‌آوری غنی‌سازی هسته‌ای دست پیدا کند و تاکنون خطری از سمت ایران وجود ندارد.»

آنچه او متعاقباً در مصاحبه با الجزیره به زبان آورد مشخص و تکان دهنده بود: «یافته‌های ما در عراق ثابت می‌کند حق با آژانس بود، زیرا ما چیزی که دال بر وجود سلاح‌های اتمی در عراق باشد، نیافتیم… اگر بخواهیم از عراق درس بیاموزیم، نباید قبل از روشن شدن همه واقعیت‌ها عجله کنیم، و این چیزی است که ما می‌خواهیم در باره ایران انجام دهیم.»
 
این حدود یک سال پیش بود، و از اشارات البرادعی چنین استنباط می‌شد که او آماده است فشار آمریکا – اتحادیه اروپا را نادیده گرفته و کارنامه روشن ایران را امضا کند. اما کم کم چیزهای عجیبی اتفاق افتاد. البته، آمریکا نارضایتی خود را اعلام کرد. همه می‌دانستند دور دوم ریاست البرادعی در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در آخر سال ۲۰۰۵ تمام خواهد شد و آمریکا، خشمگین از سخنان البرادعی، با دور سوم او مخالفت خواهد کرد، همانطور که به رغم همه همکاری‌های کوفی عنان دبیرکل سازمان ملل، موقعی که او  گفت تجاوز به عراق بر اساس منشور سازمان ملل غیرقانونی است، آمریکا با تمدید دبیرکلی او مخالفت کرد. البرادعی اکنون خود نیز هدف قرار گرفته بود. به نظر می‌رسد او با افزایش تقاضا از ایران، به این فشار آمریکا پاسخ داد. در اواخر تابستان ۲۰۰۵، زمزمه غیرقابل توضیحی در نیویورک به گوش می‌رسید که گویا آمریکا آماده است از مخالفت با البرادعی دست بردارد. متعاقباً، در روز ۳ سپتامبر البرادعی گزارش خود را منتشر کرد و در آن مواردی را ذکر کرد که ایران همکاری نکرده است و خواستار آن شد که «اقدامات شفافیت‌سازی ایران باید فراتر از الزامات رسمی موافقت‌نامه تضمینی و پروتکل الحاقی، گسترش یافته و دسترسی به افراد، اسناد مربوط به خرید‌ها، وسایل با قابلیت استفادۀ دوگانه، کارخانه‌های نظامی و مراکز تحقیقی و پژوهشی را نیز در بر گیرد.» 
 
بوی این خواست‌ها واقعاً نفس‌گیر است. یک نهاد بازرسی که خود نماینده یک آژانس مشخص است، حقوقی را طلب می‌کند که موازین آن آژانس، متن قرارداد منع گسترش، موافقت‌نامه‌ها و پروتکل‌های گوناگونی که ایران از روی حسن‌نیت و به عنوان اقدامات اعتمادساز امضا کرده است، هیچ‌کدام چنین حقوقی را برای خود آن آژانس در نظر نگرفته اند. و زبان به کار گرفته شده غیرعادی بود: «دسترسی به افراد» بدون مشخص کردن افراد مورد نظر. آیا منظور هر فرد یا همه «افراد» در جمهوری اسلامی ایران است؟ کدام کارخانه‌های نظامی و مراکز تحقیقی و پژوهشی مورد نظر است؟ هدف این بود که در ایران هیچ اسرار نظامی پنهان نماند. مدارک مستند ثابت می‌کنند تیم‌های بازرسی در عراق، جاسوس‌های سرویس‌های مخفی را در بر می‌گرفتند و آن‌ها از بازرسی‌ها جهت گردآوری همه نوع اطلاعات دفاعی و انتقال آن اطلاعات به آمریکا و اسرائیل استفاده می‌کردند. آیا قرار بود همان بازی را در ایران تکرار کنند؟

دومین و نگران کننده‌ترین جنبه این تقاضا‌ها، این بود که بخشی از آن‌ها عیناً در قطع‌نامه ۲۴ سپتامبر سه کشور اروپایی که هند نیز به آن رأی داد، ظاهر شدند. البرادعی در آن نشست شورای حکام و قطع‌نامه آن، با چنان زبانی تقاضا‌های بسیار افزون‌طلبانه‌ای را مطرح کرد، که ایران ناچار از رد آن‌ها بود، هیأت نمایندگی ایران آن تقاضا‌ها را «غیرقانونی و غیرمنطقی» خواند. ایران در موقعیتی قرار داده شد که چاره‌ای جز رد این تقاضا‌های اضافی نداشت، امری که احتمال توسل ایران به «تهدید» متقابل و در نتیجه باز کردن راه برای طرح اتهام «عدم پایبندی» ایران به تعهداتش را هموار کرد. در هر حال، البرادعی چند روز پس از آن نشست مهم، به اتفاق آرا برای دور سوم در سمت خود ابقا شد. او آنچه که ارباب‌ها طلب می‌کردند را انجام داد و آن‌ها هم یکبار دیگر او را انتخاب کردند.

آیا البردعی آدم ناصادقی است؟ نمی‌دانیم. نظر خیرخواهانه و سطحی این است که او نمونه کلاسیک یک کارگزار بین‌المللی غیرنظامی است که دچار بندبازی‌های بوروکراتیک شده و در وضعیت دشواری قرار گرفته است. اگر او بازرسی‌های خود را براساس مقررات مندرج در موافقت‌نامه‌ها و پروتکل‌های موجود انجام دهد و در پایان ایران را بی‌گناه اعلام کند، آمریکا به راحتی یافته‌های او را کنار خواهد زد، آنچه که باقی مانده است را غیرقابل بازرسی اعلام کرده، و با ادعای داشتن اطلاعات بیشتر همان کاری را خواهد کرد که از اول در نظر داشت. اگر از طرف دیگر، او بر تقاضاهای خود بیفزاید و به آمریکا نشان دهد که بازرسی‌ها هنوز ادامه دارند، ایرانی‌ها دیر یا زود در یک جا برایش خط قرمز را خواهند کشید، و ادعای «عدم پایبندی»  ایران تقویت خواهد شد- حتا اگر ایران فقط در چهاچوب قوانین و مقرارت و هنجارهای مرسوم دیپلماتیک از گردن نهادن بر تقاضاهای او خودداری کند. در هر مورد کم‌ترین مدرکی دال بر این‌که ایران در صدد ساختن سلاح‌های اتمی است، وجود ندارد و این‌که البرادعی چه پیدا کرده است و  یا در آینده پیدا خواهد کرد، کمترین تأثیری بر آینده این بازی نخواهد داشت.‌ هانس بلیکس، سرپرست بازرسان در عراق، مستمراً می‌گفت او و تیمش چیزی پیدا نکرده اند، اما با طرح این‌که صدام به اندازه کافی پای‌بند نبوده است، مستمراً سیاست و تبلیغات آمریکا در زمینه «عدم پایبندی» را تقویت می‌کرد. اکنون، در شرایطی که کار از کار گذشته است، بلیکس اغلب در تلویزیون سوئد ظاهر می‌شود و حمله به عراق را محکوم می‌کند. به نظر می‌رسد البرادعی هم در ارتباط با ایران در چنین مسیری قدم گذاشته است.

شورای امنیت؟

این احتمال وجود دارد که سه کشور اروپایی و آمریکا در پشت صحنه و از طریق این کارگزاران، از ترس وتوی روسیه یا چین یا هر دو، در ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت و بررسی تحریم‌های اقتصادی و سیاسی علیه ایران، تردید داشته باشند. ظاهراً خود ایرانی‌ها زیاد روی وتوی روسیه یا چین حساب نمی‌کنند. علی اکبر ولایتی وزیر امور خارجه پیشین ایران و یکی از مشاوران آیت‌الله علی خامنه‌ای رهبر کنونی ایران، بر این نظر است که روسیه و چین به جای وتوی قطع‌نامه احتمالی آمریکا و جامعه اروپا، احتمالاً بر ملایم کردن زبان و شرایط تحریم‌ها تکیه خواهند کرد. احتمال دیگر این است که آمریکا و اتحادیه اروپا، با توجه به این‌که اتحادیه اروپا و آمریکا روی هم‌رفته اهرم‌های لازم برای جلب همکاری اکثریت کشورهای عضو نظام سیاسی بین‌المللی را دارند، مشترکاً مکانیسم شورای امنیت را دور زده و یک رژیم اروپایی- آمریکایی تحریم را ایجاد کرده و سپس در صدد جلب حمایت دیگر کشورهای جهان برآیند.

گزینه اخیر از طرف گروهی متشکل از مقامات عالی‌رتبه پیشین و کنونی آمریکا و اتحادیه اروپا، منجمله استروب تالبوت کارشناس امور هند، در دست تنظیم است. این گزینه محتمل‌تر است، زیرا در چهارچوب قوانین بین‌المللی، تنها چیزی که می‌تواند ایران را به شورای امنیت ببرد، «عدم پایبندی» به خود قرارداد منع گسترش است که ایران یکی از امضاکنندگان آن است. در ارتباط با نکات دیگر، شورای امنیت نه تصمیم به بازرسی گرفته است و نه شرایط انجام آن را تعیین کرده است. در اینجا اختلاف بر سر ماده چهار قرارداد منع گسترش است که می‌گوید: «توسعه، پژوهش، تولید، و استفاده از انرژی هسته‌ای برای مصارف صلح‌آمیز، و کسب فن‌آوری لازم بدین منظور از کشورهای دیگر، حق غیرقابل انکار امضاکنندگان است.» آمریکا و اتحادیه اروپا و رسانه‌های خدمتگزار آن‌ها راجع به «غنی‌سازی» از طرف ایران زیاد سرو صدا به پا کرده اند. فاکت این است که غنی‌سازی سطح پایین در واقع برای عملکرد عادی نیروگاه‌ها و تولید انرژی هسته‌ای برای مصارف صلح‌آمیز ضروری است، و فقط غنی‌سازی سطح بالاست که می‌تواند اورانیوم مورد نیاز برای سلاح‌های اتمی را تولید کند. بنابراین، تمایل ایران برای «غنی‌سازی» سوخت اتمی منطبق با اصل«حق غیرقابل انکار» ملت‌ها است. ایران فرمول‌بندی‌های معتبر چندی برای نظارت بین‌المللی بر سطح غنی‌سازی مطرح کرده است، از آنجمله پیشنهاد مشارکت سرمایه‌گذاران غربی در تأسیسات هسته‌ای ایران، که البته تاکنون به آن‌ها توجهی نشده است.

 آمریکا به دنبال چیست؟

خوب، آیا داخل یا خارج از چهارچوب شورای امنیت، تحریم‌هایی علیه ایران وضع خواهد شد؟ این سؤال در ارتباط تنگاتنگ با یک سؤال اساسی‌تر قرار دارد: آمریکا به دنبال چیست؟ یا به عبارت دیگر، سیاست و استراتژی بلندمدت دولت بوش در ارتباط با ایران چیست، و واقع‌بینانه در حال حاضر به چه امید بسته است؟ این‌ها دو سؤال متفاوت هستند، و ما در اینجا عمدتاً به سؤال اول می‌پردازیم و پیچیدگی‌های اوضاع کنونی را در مقاله جداگانه‌ای بررسی خواهیم کرد.

 در این فاکت تردیدی وجود ندارد که بر اساس نگرش جهانی نومحافظه‌کاران، و بر اساس سیاست‌های دولت بوش که بر این نگرش قرار دارد –  اگر محاسبات اسرائیل که هسته اصلی گرایشات نومحافظه‌کارانه کنونی را تشکیل می‌دهند را کنار بگذاریم- ایران همیشه غنیمت اصلی به حساب می‌آمده است. کنایه‌ای که برای چندین سال در واشنگتن بر سر زبان‌ها بوده، می‌گوید: «همه می‌خواهند به بغداد بروند، اما مردان واقعی می‌خواهند به تهران بروند.» ایران تا سال ١۹۷٨مهره اصلی امپریالیسم آمریکا در منطقه مسلمان غرب آسیا بود، تصرف دوباره ایران که در نتیجه انقلاب ایران از دست آمریکا خارج شد، نوعی بازیافت نیز می‌تواند باشد. از نظر منابع، ذخایر نفتی ایران بعد از عربستان سعودی قرار دارند و همراه با ذخایر گاز آن- که گفته می‌شود بزرگ‌ترین ذخایر گاز دنیا باشند- در قلب قدرت نفتی قرار دارد. در میان‌مدت، بیش‌تر نفت ایران به چین می‌رود، و وضع تحریم‌های جدید علیه ایران، جدای از نابود کردن چشم‌انداز ایجاد شبکه آسیایی امینت انرژی می‌تواند در عرضه نفت به چین اختلال ایجاد نماید. از نظر استراتژیک، ایران تنگه هرمز را در کنترل دارد و از این طریق در موقعیت منحصر به فردی برای کنترل رفت و آمد نفت‌کش‌ها در سراسر خلیج قرار دارد. از نظر سیاسی، که از پایان جنگ دهه ١۹٨۰ ایران – عراق در صلح به سر برده است، و در نتیجه آن، فرصت بازسازی نیروهای مسلح و ایجاد ثبات مالی را داشته است، در منطقه تنها سد بالقوه واقعی در برابر اسرائیل به حساب می‌آید، به ویژه اگر به ابزار اتمی نیز دست پیدا کند. پس از خنثاسازی مصر و از پا انداختن عراق، تصرف ایران برای چندین دهه آینده، دست اسرادئیل را بدون هیچ حریف معتبری، باز خواهد گذاشت.

رؤیای تصرف ایران در کدام شکل؟

رؤیای تصرف ایران اشکال مختلفی به خود گرفته است. یک نوع آن بر این تصور بود که نمایش قدرت نامحدود و همه‌جانبه در عراق، روحانیون حاکم در ایران را مجبور به فرار خواهد کرد؛ اشغال سوریه مثل آب خوردن خواهد بود و حزب‌الله لبنان که فرض می‌شد کارگزار ایران و دست‌نشانده سوریه است، متلاشی خواهد شد؛ تصور می‌شد یک جمهوری دمکراتیک هوادار غرب و تحت تسلط شیعیان در عراق، باعث تقویت جنبش دمکراتیک، هوادار غرب و مخالف روحانیون در ایران خواهد شد و چنین جنبشی را آماده سرنگون کردن یوغ اسلامی‌ خواهد کرد؛ اقلیت آذری ایران، در کنار آمریکا نقشی شبیه نقش اقلیت کرد عراق بازی خواهد کرد؛ مجاهدین خلق که در عراق مستقر هستند، اول تحت حمایت صدام حسین و اکنون برخوردار از حمایت‌های آمریکا، جهت نرم کردن زمینه برای ورود نیروهای ویژه آمریکا، و جمع‌آوری اطلاعات و کمک به سرکوب مقاومت مردمی به درون ایران گسیل خواهند شد؛ چندین گروه تبعیدی ایرانی، شامل گروه‌های سلطنت‌طلب، که آمریکا  آن‌ها را در خاک خود پرورش داده است، با هواپیما به ایران منتقل خواهند شد، همانطور که افراد چلبی و دیگر گروهای تبعیدی به عراق منتقل شدند؛ و یک حمله برق‌آسای آمریکا – اسرائیل کشور را امن خواهد کرد، و در عرض یکی دو سال هم در ایران آرامش برقرار خواهد شد. به عبارت دیگر، سناریویی که آن‌ها برای عراق تدارک دیده بودند، قرار بود در ایران هم تکرار شود، فقط اگر در عراق توانسته بودند.

می‌دانیم که طرح‌های حمله به ایران- طرح اسرائیلی، طرح آمریکایی، یا طرح محتمل‌تر اسرائیلی به دست آمریکایی – مدتی است که تحت بررسی بوده اند. در روز ۴ ژانویه ۲۰۰۲، کمی بعد از اشغال افغانستان از طرف آمریکا، بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر پیشین اسرائیل، در مقاله‌ای که در «اورشلیم پست» منتشر شد، نوشت: «قدرت آمریکا در افغانستان رژیم طالبان را سرنگون کرد، و شبکه القاعده در آنجا متلاشی شده است. ایالات متحده اکنون باید همانطور هم علیه دیگر رژیم‌های ترور دست به کار شود –  ایران، عراق، دیکتاتوری عرفات، سوریه و چند مورد دیگر.» در روز ۵ فوریه ۲۰۰۲، مدتی قبل از تجاوز آمریکا به عراق، تایمز لندن از قول آریل شارون، نخست‌وزیر وقت اسرائیل نوشت: «ایران مرکز ترور جهانی است» و افزود: «به محض این‌که درگیری‌های عراق خاتمه پیدا کند، شارون برای قرار دادن ایران در رأس لیست کارهایی که باید انجام شود، فشار وارد خواهد کرد… او ایران را مسؤول همه ترور‌ها در سراسر جهان و یک تهدید مستقیم علیه اسرائیل می‌داند.» نیویورک تایمز روز ۱۶فوریه ۲۰۰۲ از قول دیک چینی معاون ر‌ییس‌جمهور آمریکا نوشت: «از طرف مردم ایران آرزوی زیادی برای ایجاد و برقراری دوباره روابط با آمریکا و غرب وجود دارد. همانطور هم، به نظر می‌رسد دولت، به عنوان مثال، خود را به نابود کردن روند صلح بین اسرائیل و فلسطینی‌ها متعهد کرده باشد. و ما از حمایت فعال آن‌ها از تروریسم، و همانطور که رییس‌جمهور شب گذشته در سخنرانی سالانه خود در کنگره گفت، از تلاش‌های غیرقابل انکار آن‌ها برای تولید سلاح‌های کشتار جمعی، نمونه‌های بسیار زیادی دیده ایم…» طی ماه‌های بعد، این اتهامات: حمایت از «تروریسم»، «سلاح‌های کشتار جمعی»، و نه عدم گردن نهادن به سلطه اسرائیل در منطقه، ورد زبان و اظهارنظرهای رسمی مقامات آمریکایی شد.

در ماه مه ۲۰۰۳، مجلس نمایندگان آمریکا با ۳۷۶ رأی موافق و ۳ رأی مخالف، با تصویب قطع‌نامه‌ای که اشتراک نظر کامل بین جمهوری‌خواهان و دمکرات‌ها را نشان می‌داد، به «حمله پیش‌گیرانه» علیه ایران رأی داد. رقابت برای کسب اعتبارنامه در بازی نفرت از ایران بین جمهوری‌خواهان و دمکرات‌ها را از سخنرانی سوزان رایس، یکی از مشاوران جان کری نامزد دمکرات‌ها در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۴، بهتر می‌توان درک کرد. او دولت بوش را متهم کرد: «در حالی که برنامه اتمی ایران در حال پیشرفت بوده است، دولت بوش دست روی دست گذاشته است.» در سپتامبر ۲۰۰۳، خبرگزاری رویترز و روزنامه اسرائیلی ‌هارتص گزارش دادند آمریکا در نظر دارد تعداد زیادی بمب‌های هوا به زمین، شامل ۵۰۰ بمب «پناهگاه‌شکن» که قادر به رسوخ به تأسیسات زیرزمینی هسته‌ای ایران است، در اختیار اسرائیل بگذارد. بنا به گفته ویلیام آرکین، یکی از روزنامه‌نگاران واشنگتن پست، نقشه استراتژیک رسمی آمریکا (که رسماً به کان پلان ۰۲- ۸۰۲۲ موسوم است) در نوامبر ۲۰۰۳ کامل شد، و مجوز «حملات پیش‌گیرانه علیه ایران و کره شمالی» را صادر کرد. من این چند گزارش خبری سال‌های ۲۰۰۲- ۲۰۰۳ را به این دلیل در اینجا نقل کردم تا نشان دهم که ایده حمله به ایران مدت زمان طولانی است که مطرح بوده است. من به سال‌های بعد از این دوره نمی‌پردازم، فقط لازم می‌دانم یادآور شوم که در سال ۲۰۰۴، گمانه‌زنی‌های بسیاری در سراسر جهان در باره حمله قریب‌الوقوع اسرائیل به ایران وجود داشت: این‌که اسرائیل زیردریایی‌های اتمی خود را به خلیج فارس فرستاده است؛ این‌که اسرائیل برای تدارک یک حمله غیرمترقبه به ایران، به یک سری تمرین‌ها و مانور‌های جنگی اقدام کرده است؛ و غیره. در تابستان ۲۰۰۵، بوش در تلویزیون اسرائیل ظاهر شد و گفت آمریکا ممکن است به ایران حمله کند ولی اگر اسرائیل بخواهد به ایران حمله کند، آمریکا کاملاً نیازهای امنیتی اسرائیل را درک می‌کند. در عین حال، منابع مستقل یادآور می‌شوند که هم اکنون یک جنگ با شدت کم علیه ایران، در جریان است، هواپیماهای جاسوسی آمریکا حریم هوایی ایران را تحت نظر دارند، گروه‌های دست‌نشانده ایرانی‌تبار دست به عملیات نفوذ به درون مرزهای ایران می‌زنند، شاید هم نیروهای ویژه  آمریکایی در مناطق دورافتاده پیاده شده باشند و غیره.

جنگ روانی؟


در حال حاضر این امکان وجود دارد که همه این‌ها بخشی از جنگ روانی برای ایجاد ترس در ایران و نرم کردن مواضع ایران برای دادن امتیازات بیش‌تر به آمریکا باشد-  نه فقط در زمینه هسته‌ای، که بخودی خود زیاد مهم نیست، بلکه در موارد حیاتی و پیچیده‌ای مانند نفوذ ایران در عراق، سوریه، جنوب لبنان، بحرین، و مناطق شرقی عربستان سعودی، و مناطق جنوب شرقی افغانستان. به عبارت دیگر، ایران ممکن است با خطر حمله مواجه نباشد، بلکه بین تهدید به تشدید خرابکاری در داخل و ارجاع فوری به شورای امنیت قرار داده شده باشد. با توجه به کل سابقه تاریخی طرح تجاوزگرانه آمریکا و اصرار اسرائیل، برای تونی بن، یکی از مقامات ارشد و محبوب جناح چپ حزب کارگر انگلیس، علایم به اندازه کافی شوم است. او در این مورد نوشت: «حرکت به سوی جنگ جدید، دقیقاً همان شکلی است که در سال ۲۰۰۲ اتفاق افتاد. اول به ما گفته می‌شود ایران یک تهدید نظامی به حساب می‌آید، زیرا ممکن است در حال تولید سلاح‌های اتمی باشد. به ما اطمینان داده می‌شود که پرزیدنت امیدوار است دیپلماسی از طریق مذاکرات اروپایی که چندین ماه جریان داشته است، ممکن است نتیجه بدهد… این درست همان چیزی است که موقعی که‌ هانس بلیکس به نمایندگی از طرف سازمان ملل، در بغداد با صدام گفت و گو می‌کرد به ما گفته شد، اما اکنون از یاداشتی که  چند ماه پیش از داونینگ استریت به بیرون درز کرد، می‌دانیم تصمیم حمله به عراق مدت‌ها قبل از آن گرفته شده بود.»

از یک جهت، ما مجبور نیستیم منتظر علنی شدن یادداشت‌هایی از این دست بمانیم که بعداً به ما بگوید جنگ کی طراحی شد. ما به اندازه کافی مدارک داریم که به ما نشان دهد تدارک حمله به ایران – با نسخه‌ها و اهداف گوناگون-  نه فقط از نظر مفهومی بلکه از نقطه‌نظر آمادگی نظامی واقعی مانند تمرین‌ها و بازی‌های جنگی، استقرار افراد و تجهیزات در اطراف ایران، از جمهوری آذربایجان گرفته تا آب‌های خلیج، استفاده از قلمرو عراق یا مذاکره برای استفاده از حریم فضایی ترکیه، حداقل برای سه سال گذشته در دست اجرا بوده است. تا اینجا، در نتیجه توان مقاومت عراق، بی‌نظمی داخلی نیروهای مسلح آمریکا، و توانایی خود ایران در آزاد کردن نیروهای عظیمی در عراق، افغانستان، و لبنان علیه آمریکا، حمله واقعی به ایران عملی نشده است. از این منظر است که درگیر کردن ایران نه در یک جنگ گرم، بلکه در یک جنگ سرد طولانی، در شکل تحریم‌های اقتصادی و خرابکاری داخلی، ممکن است در حال حاضر برای آمریکا یک گزینه شدنی‌تر باشد.

 

توضیح مترجم:

١- برای دیدن این مطلب، نگاه کنید به نشانی زیر:

http://www.edalat.net/lire/artikeln/right/parvandehiran.html

۲- برگ درخت انجیر اشاره به هر چیزی دارد که کمبودها یا عدم صداقت‌ها را بپوشاند. در انجیل، سفر آفرینش (بخش ۳، بند ۵) آمده است که آدم و حوا پس از خوردن میوۀ ممنوعه، عریانی خود را با برگ انجیر پوشاندند. در اصطلاح نظامی به صفحه‌ای از دود گفته می‌شود که مانع دید دشمن شود.

۳- وزارت امور خارجه هند در بلوک جنوبی واقع است، ساختمانی که دفتر نخست‌وزیر و دفتر وزیر دفاع نیز در آن قرار دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *