دمکراسی پرولتری – دمکراسی تودههای زحمتکش- دمکراسی را به عنوان یک روند و نه یک فورمالیته برقرار میکند. هر روز، در محل کار، در جامعه، و در همه جوانب زندگی اجتماعی نمادهای دمکراسی زحمتکشان را میتوان دید. دمکراسی واقعی با تلاش برای ایجاد نیازهای دروغین و سطحی، انزوا و خودمحوری مبارزه میکند. دمکراسی واقعی در برابر دخالت نظرات تحریکآمیزی که در خدمت منافع اقلیت قرار دارند، مقاومت میکند. دمکراسی واقعی با طرد کیش شخصیتهای سیاسی، برای برخورد خلاق اندیشهها مبارزه میکند. برخلاف دمکراسی بورژوایی، دمکراسی پرولتری از منافع اکثریت انسانها شروع، و از جنبشهایی که در خدمت این منافع هستند، حمایت میکند. دمکراسی را نه فقط با رفتن ادواری به پای صندوقهای رأی، بلکه همراه با مبارزه سازمانیافته برای عدالت اجتماعی میتوان پیدا کرد.
دمکراسی پرولتری – دمکراسی تودههای زحمتکش- دمکراسی را به عنوان یک روند و نه یک فورمالیته برقرار میکند. هر روز، در محل کار، در جامعه، و در همه جوانب زندگی اجتماعی نمادهای دمکراسی زحمتکشان را میتوان دید. دمکراسی واقعی با تلاش برای ایجاد نیازهای دروغین و سطحی، انزوا و خودمحوری مبارزه میکند. دمکراسی واقعی در برابر دخالت نظرات تحریکآمیزی که در خدمت منافع اقلیت قرار دارند، مقاومت میکند. دمکراسی واقعی با طرد کیش شخصیتهای سیاسی، برای برخورد خلاق اندیشهها مبارزه میکند. برخلاف دمکراسی بورژوایی، دمکراسی پرولتری از منافع اکثریت انسانها شروع، و از جنبشهایی که در خدمت این منافع هستند، حمایت میکند. دمکراسی را نه فقط با رفتن ادواری به پای صندوقهای رأی، بلکه همراه با مبارزه سازمانیافته برای عدالت اجتماعی میتوان پیدا کرد.
تارنگاشت عدالت
منبع: مارکسیسم – لنینیسم امروز
نویسنده: ویکتور لاسزلو
برگردان: ع. سهند
نباید از نظر دور داشت که پیروزی بنیادگرایی در فلسطین و جاهای دیگر، ریشه در مخالفت طولانی امپریالیسم با سوسیالیسم سکولار و ناسیونالیسم دمکراتیک عرب دارد. از مصدق در ایران، تا ناصر در مصر و بن بلا در الجزایر، دولتهای آمریکا، اروپا و اسرائیل با گسترش جنبشهای مترقی، سکولار و ملی- دمکراتیک مقابله نمودند. آنها نه فقط برای سرنگونی و سقوط این جنبشها فعالیت کردند، بلکه مخفیانه با حمایت از تعصبات مذهبی محافطهکارانه به مقابله با این گرایشات مترقی پرداختند. آنها ملاها را بر سوسیالیستها و کمونیستها ترجیح دادند و با استفاده از استراتژی کهنه امپریالیستی ایجاد تفرقه و خصومت، در صدد درهم شکستن جنبشهای ملی برآمدند.
تا جایی که بنیادگرایی با امپریالیسم مخالفت میکند، ما باید از آن حمایت کنیم. اما باید به خاطر داشته باشیم که آنها اساساً جنبشهای محافظهکارانه، با چشماندازی عقبگرا برای جوامع خود هستند. آنها مانند همتاهای مسیحی خود، با استفاده از ایدئولوژی که ریشه در مفاهیم فئودالی سلسله مراتب، تحجر ذهنی، و خشکاندیشی دارد، و همراه با پذیرش سادهلوحانه روابط اقتصادی سرمایهداری، در پی حفاظت از جامعه هستند.
***
با توجه به اهمیت مدل دمکراسی آمریکایی و اروپایی برای زندگی سیاسی، کمتر تحلیلگری را میتوان یافت که پیشفرضهای مدلی که ما و دیگر مارکسیستها آن را «دمکراسی بورژوایی» مینامیم، زیر سؤال ببرد. در پی انتخابات اخیر در فلسطین فرصت مناسبی برای انداختن نگاهی ژرف به این ایدهها، دست داده است.
دمکراسی بورژوایی چند مفهوم را در بر میگیرد: اولاً، روند دمکراتیک را به یک رویه تصمیمگیری ادواری به نام انتخابات، محدود میکند. اجماع غیرقابل چالش در اندیشه غرب این است که زندگی سیاسی و گفتار دمکراتیک، باید کاملاً منظم باشند و جهان تجارت و حرکت آرام بورژوایی را مختل نکنند.
ثانیاً، دمکراسی بورژوایی دو مفهوم مرکزی، اما کاملاً متفاوت- خواست مردم و منافع مردم- را مشخص کرده و بدون دید انتقادی و از طریق روند انتخاباتی آنها را به هم مربوط میسازد. تمایلات متغییر و موقت مردم به ندرت با منافع عالیۀ آنها منطبق است. عیب اصلی این به هم آمیختگی در این است که میخواهد یک مقوله ذهنی – مانند خواستها و تمایلات، که میتواند شدیداً تاثیر و تحریکپذیر باشد- را با یک مقوله عینی که در راستای رسیدن به یک زندگی بهتر است- مانند منافع – مرتبط کند. در حالی که تئوری اجتماعی بورژوایی این تمایز را به حداقل میرساند، سیاستمداران بورژوایی آنچنان به این تمایز آگاهی دارند که فعالیتهای عملی خود را بر آن قرار میدهند. امروزه، کارزارهای انتخاباتی تقریباً به طور کامل در جهت دستیابی به نتایج انتخاباتی مطلوب از طریق تحریک و بهرهبرداری از تمایلات، خواستها، و احساسات فردی، مانند پیشداوریهای ناخودآگاهانه و سلیقههای فردی بیاهمیت، سازمان داده میشوند.
ثانیاً، تئوری اجتماعی بورژوایی بر «آزاد» و بدون مانع بودن گزینههای انتخاباتی، تأکید دارد. فرد حق رأی دارد – تنها حق دمکراتیک واقعی در دمکراسی بورژوایی- و هیچکس حق ندارد جلو این حق را بگیرد. البته استثناهایی وجود دارد – مجرمین و صغیرها- با این وجود، گسترش این «آزادی» به طبقه کارگر، زنان، اقلیتهای قومی و نژادی، انقلاب بورژوا- دمکراتیک را که چند صد سال پیش شروع شده بود، کامل کرد.
زمانی که اروپا از استبداد فئودالی رها شد این مفاهیم بنیادین دمکراتیک و مترقی بودند، و به شمار بیسابقه ای از شهروندان امکان میدادند سرنوشت خود را تعیین کنند. اما با پیشرفت سرمایهداری، ابزار تحریف و بازی با روند انتخاباتی نیز پیشرفت کرد. چیزی که به شکل یک حرکت دمکراتیک آغاز شده بود، امروزه به ابزاری برای تحمیل استبداد سرمایه و منافع نخبگان حاکم بر تودهها تبدیل شده است. پول نتیجه را تعیین میکند.
پیروزی حماس
پیروزی حماس– یک سازمان مذهبی بنیادگرا- در انتخابات اخیر مجلس قانونگذاری در فلسطین، هم استفاده ابزاری و منفعتجویانه از دمکراسی بورژوایی و هم سطحی بودن تئوری آن را نشان میدهد.
طی جنگ سرد و بعد از آن، طبقه حاکم آمریکا برنامه امپریالیستی خود برای رسوخ سرمایه انحصاری و آزاد کردن بازارها را در پس ماسک تغییرات دمکراتیک پنهان کرد. افکار عمومی سادهلوح اغلب، دخالتهای پنهان و حتا علنی اقتصادی و نظامی در کشورهای دیگر را به عنوان هزینه بردن آزادی و دمکراسی به مناطق عقبمانده جهان قبول کردند؛ و زمانی که رژیمهای بورژوا- دمکراتیک دستنشانده مراتب قدردانی خود را با در پیش گرفتن راه رشد سرمایهداری ابزار کردند، به نظر میرسید زندگی ارزش و حقانیت دمکراسی بورژوایی را نشان داده باشد. به ذهن اکثریت مردم خطور نمیکند که تحمیل دمکراسی بورژوایی نه تنها دمکراتیک نیست، بلکه موجب از میدان به در شدن دمکراسی واقعی میشود.
حکام آمریکا و اتحادیه اروپا، که در پی سقوط اردوگاه مخالف، یعنی جامعه سوسیالیستی جسارت پیدا کرده بودند، میخواستند تحت پرچم دموکراسی، هم بازار و هم رژیمهای دوست را گسترش دهند. این کارزار، یوگسلاوی را به دولتهای متجاوز، قومگرا و دستنشانده تجزیه کرد و در سراسر اروپای شرقی، آفریقا و خاورمیانه جنبشهای اپوزیسیون را به راه انداخت. در جاهایی که کمونیسمستیزی شرط حمایت آمریکا بود، عطش اصلاحات «دمکراتیک» جای آن را گرفت. در همه موارد، این عطش با تزریق پول، رسوخ سازمانهای غیردولتی، تجربیات سارمانی، و خرابکاری در جهت بیثبات کردن دولتهای موجود تسکین یافت. این طرح در صربستان، گرجستان، اوکرائین به اجرا درآمد و در لبنان ادامه دارد. عراق یک نمونه فاجعهبار این سیاست بوده است و کوبا و ونزوئلا هشیار و پایدار باقی مانده اند. روسیه با تصویب قانونی که حمایت خارجی و سوءاستفاده گروههای حقوق بشری در ظاهر بیگناه را افشا میکند، گامهایی در دفاع از خود برداشته است. تصمیم اخیر روسیه برای اخراج جاسوسان انگلیسی، تعهد آن کشور به حرکت بدون دست پنهان دخالت امپریالیستی را نشان میدهد.
پیروزی حماس تازهترین شکست برای دولت آمریکا است. آمریکا که بعد از مرگ عرفات فرصت را مناسب تشخیص داده بود، فلسطینیها را تشویق به برگزاری انتخابات کرد. سیاستگذاران آمریکا و جامعه اروپا متقاعد شده بودند که سازمان سکولار الفتح، محروم از رهبری تاریخی آن، آلوده به فساد پول غرب، و برخورد از سابقه تصدی پستها، در هر انتخاباتی پیروز خواهد شد و راه را برای یک موافقتنامه دلخواه اسرائیل و یک وضعیت نیمهمستعمره هموار خواهد کرد. آنها چند هفته قبل از انتخابات، در کشوری که ١٫۴ میلیون مردم به غایت فقیر در آن زندگی میکنند، بالغ بر ۲ میلیون دلار به کارزار انتخاباتی تزریق کردند.
اما مردم فلسطین، هم وعده برگزاری مسابقات فوتبال، نظافت خیابانها، غذا و آب مجانی، و هم کارزاهای انتخاباتی که با شرکت ستارگان موسیقی «راک» و با پول «آژانس آمریکایی برای توسعه بینالمللی» برای اعمال نفوذ در انتخابات برگزار شد را طرد کردند. آنها منافع اصلی خود را بر کارناوال پر زرق و برق بورژوا-دمکراتیک ترجیح دادند و با رأی خود به حفظ استقلال از سطله غرب تصمیم گرفتند.
اگر قدرتهای غربی واقعاً به موازین دمکراسی بورژوایی اعتقاد داشتند، میباید نتایج انتخابات را میپذیرفتند و آن را به مثابه گسترش دمکراسی، مثبت ارزیابی میکردند. اما، آنها در عوض تهدید میکنند که حمایت اقتصادی از تشکیلات خودگردان فلسطین را قطع خواهند کرد، اقدامی که به غیر از توهین به دمکراسی واقعی و یک تودهنی به حق حاکمیت فلسطینیها، چیز دیگری نیست.
نباید از نظر دور داشت که پیروزی بنیادگرایی در فلسطین و جاهای دیگر، ریشه در مخالفت طولانی امپریالیسم با سوسیالیسم سکولار و ناسیونالیسم دمکراتیک عرب دارد. از مصدق در ایران، تا ناصر در مصر و بن بلا در الجزایر، دولتهای آمریکا، اروپا و اسرائیل با گسترش جنبشهای مترقی، سکولار و ملی- دمکراتیک مقابله نمودند. آنها نه فقط برای سرنگونی و سقوط این جنبشها فعالیت کردند، بلکه مخفیانه با حمایت از تعصبات مذهبی محافطهکارانه به مقابله با این گرایشات مترقی پرداختند. آنها ملاها را بر سوسیالیستها و کمونیستها ترجیح دادند و با استفاده از استراتژی کهنه امپریالیستی ایجاد تفرقه و خصومت، در صدد درهم شکستن جنبشهای ملی برآمدند. در نتیجه، نقش بنیادگرایی افزایش یافت، اغلب دستنشاندگان مستبد امپریالیسم را برکنار و همزمان چپ سکولار را سرکوب کردند. انقلاب ایران یکی از این موارد تاریخی است، و حمایت آمریکا از بن لادن و طالبان در افغانستان نمونهای دیگر. امروزه، ما در عراق شاهد این روند هستیم.
تا جایی که بنیادگرایی با امپریالیسم مخالفت میکند، ما باید از آن حمایت کنیم. اما باید به خاطر داشته باشیم که آنها اساساً جنبشهای محافظهکارانه، با چشماندازی عقبگرا برای جوامع خود هستند. آنها مانند همتاهای مسیحی خود، با استفاده از ایدئولوژی که ریشه در مفاهیم فئودالی سلسله مراتب، تحجر ذهنی، و خشکاندیشی دارد، و همراه با پذیرش سادهلوحانه روابط اقتصادی سرمایهداری، در پی حفاظت از جامعه هستند.
دمکراسی پرولتری – دمکراسی تودههای زحمتکش- دمکراسی را به عنوان یک روند و نه یک فورمالیته برقرار میکند. هر روز، در محل کار، در جامعه، و در همه جوانب زندگی اجتماعی نمادهای دمکراسی زحمتکشان را میتوان دید. دمکراسی واقعی با تلاش برای ایجاد نیازهای دروغین و سطحی، انزوا و خودمحوری مبارزه میکند. دمکراسی واقعی در برابر دخالت نظرات تحریکآمیزی که در خدمت منافع اقلیت قرار دارند، مقاومت میکند. دمکراسی واقعی با طرد کیش شخصیتهای سیاسی، برای برخورد خلاق اندیشهها مبارزه میکند. برخلاف دمکراسی بورژوایی، دمکراسی پرولتری از منافع اکثریت انسانها شروع، و از جنبشهایی که در خدمت این منافع هستند، حمایت میکند. دمکراسی را نه فقط با رفتن ادواری به پای صندوقهای رأی، بلکه همراه با مبارزه سازمانیافته برای عدالت اجتماعی میتوان پیدا کرد.