سه شنبه, مهر ۳

آمریکا رهی جز حمله به ایران ندارد!

«عدالت» تاکنون کوشش کرده است تا به مصداق «شناخت مسأله خود بخشی از راه حل آن است»، موارد و جوانبی از روند اندیشه‌ورزی نیروهای ملی و دمکراتیک جهان در این زمینه را ارائه کند و پرده از انگیزه‌های اصلی امپریالیسم آمریکا بردارد، که به عنوان نمونه می‌توان از مقاله «جایگاه نفت و دلارهای نفتی در استراتژی جهانی آمریکا» و «مانور نفتی ایران و توهین بالقوه آن به آمریکا» نام برد. مقاله زیر را نیز باید در همین چارچوب ارزیابی کرد. 
 

«عدالت» تاکنون کوشش کرده است تا به مصداق «شناخت مسأله خود بخشی از راه حل آن است»، موارد و جوانبی از روند اندیشه‌ورزی نیروهای ملی و دمکراتیک جهان در این زمینه را ارائه کند و پرده از انگیزه‌های اصلی امپریالیسم آمریکا بردارد، که به عنوان نمونه می‌توان از مقاله «جایگاه نفت و دلارهای نفتی در استراتژی جهانی آمریکا» و «مانور نفتی ایران و توهین بالقوه آن به آمریکا» نام برد. مقاله زیر را نیز باید در همین چارچوب ارزیابی کرد. 
 

تارنگاشت عدالت

 

* Krassimir Petrovنویسنده:

برگردان: خ. طهوری

 

 

 

خطر حمله آمریکا به ایران حاد است و اگر انگیزه اصلی آمریکا را بشناسیم، خواهیم دید که احتمال وقوع این حادثه وحشتناک حتا بسیار زیاد است. متأسفانه جنگ روانی که معمولاً قبل از شروع جنگ اصلی آغاز می‌شود و هدفش تلاشی مقاومت یک‌پارچه حریف است، تاکنون بسیار موفق بوده است. آمریکا توانسته در انظار عمومی انگیزه اصلی خود را مخفی سازد، فرع را در مقابل اصل قراردهد، تفرقه در بین نیروهای مخالف جنگ بیاندازد، آب را گل‌آلود کند و ماهی مطلوب خود را بگیرد. به هرحال باید پذیرفت که ایالات متحده آمریکا با بیش از ۵۰ سال تجربه جنگی (چه سرد و چه گرم) این کارها را برای بار اول انجام نمی‌دهد و طبیعتاً از حریفان خویش برتر است و لذا تعجب‌انگیز نیست که متأسفانه نیروهای اپوزیسیون نیز از این قاعده مستثنی نبوده و گرفتار این دام گشته و در تشخیص  اولویت‌ها سردرگم گردیده باشند. «عدالت» تاکنون کوشش کرده است تا به مصداق «شناخت مسأله خود بخشی از راه حل آن است»، موارد و جوانبی از روند اندیشه‌ورزی نیروهای ملی و دمکراتیک جهان در این زمینه را ارائه کند و پرده از انگیزه‌های اصلی امپریالیسم آمریکا بردارد، که به عنوان نمونه می‌توان از مقاله «جایگاه نفت و دلارهای نفتی در استراتژی جهانی آمریکا» و «مانور نفتی ایران و توهین بالقوه آن به آمریکا» نام برد. مقاله زیر را نیز باید در همین چارچوب ارزیابی کرد.
 

 

بخش نخست: اقتصاد امپراتوری‌ها

همان طور که یک دولت ملی از شهروندان خود مالیات اخذ می‌کند، یک امپراتوری نیز قادر است از دولت‌های ملی دیگر مالیات بگیرد. تاریخ امپراتوری‌ها از یونان، روم، عثمانی تا امپراتوری انگلیس به ما می‌آموزد که پایه اقتصادی هر امپراتوری مالیات از کشورهای دیگر است. قدرت اقتصادی عظیم‌ امپراتوری و در نتیجه قدرت عظیم‌تر نظامی آن، پایه اصلی این توانایی است تا از دیگر کشورها مالیات بگیرد. بخشی از مالیات‌های اخذ شده از کشورهای ضعیف صرف ارتقای سطح زندگی در امپراتوری می‌گردد و بخش دیگر آن صرف تقویت ارتش تا روند اخذ مالیات ادامه یابد.

از نظر تاریخی مالیات‌گیری از کشورهای ضعیف به اشکال مختلف صورت می‌گرفت. معمولاً در  کشورهایی که طلا و نقره نقش پول را ایفا می‌کرد، طلا و نقره اخذ می‌شد ولی برده، سرباز، غلات، گاو و گوسفند، و یا دیگر محصولات کشاورزی و یا مواد خامی که کشور ضعیف دارا بود و یا هرچه که امپراتوری می‌طلبید، به عنوان مالیات اخذ می‌گردید. از نظر تاریخی اخذ مالیات توسط امپراتوری مستقیماً صورت می‌گرفت: کشور ضعیف محصولات مطلوب امپراتوری را مستقیماً در اختیار آن قرار می‌داد.

برای اولین بار در تاریخ، ایالات متحده آمریکا  توانست در قرن ۲۰ جهان را به طور غیرمستقیم و از طریق تورم به پرداخت مالیات مجبور سازد. این کشور نیازی به پرداخت مستقیم، آن طور که امپراتوری‌های پیشین وی طالب بودند، نداشت بلکه ایالات متحده آمریکا به جای این کار پول کاغذی خود یعنی دلار را در عوض کالاهای واقعی به کشورهای دیگر داد. این کار با این هدف صورت می‌گرفت که دلار را با تولید تورم آن، کم‌ارزش ساخته و در نتیجه بعداً به ازای هر دلار، کالای کمتری بازپس دهد. اختلاف موجود، مالیاتی است که امپرتوری ایالات متحده آمریکا دریافت می‌کند و بدین صورت روند ادامه می‌یابد.

در اوایل قرن ۲۰ اقتصاد ایالات متحده آمریکا رفته رفته نقش غالبی در اقتصاد جهانی پیدا کرد. دلار آمریکایی وابسته به طلا بود، یعنی ارزش دلار نه زیاد و نه کم می‌شد، بلکه همیشه معادل مقدار معینی از طلا بود. بحران اقتصاد جهانی، که تورم (یعنی افزایش حجم پول) در سال‌های ١۹۲١ تا ١۹۲۹ پیش از آن آغاز شده بود و هم‌چنین کسر بودجه انفجاری که پس از آن رخ داد به افزایش وحشتناک پول جاری انجامید که دیگر دارای پشتوانه طلا نبود. در نتیجه روزولت رییس‌جمهور وقت در سال ۱۹۳۲ دلار را از طلا جدا کرد. تا این تاریخ ایالات متحده آمریکا می‌توانست در اقتصاد جهانی نقش غالب ایفا کند، لکن این کشور از موضع اقتصادی یک امپراتوری نبود. وابستگی آن‌ها به طلا، اجازه نمی‌داد که به ضرر کشورهای دیگر ثروت‌اندوزی کنند.

روز تولد اقتصادی امپراتوری آمریکا را می‌توان با امضای قرارداد برتن وود در سال ۱۹۴۵ مصادف دانست. دلار آمریکایی دیگر کاملاً معادل طلا نبود، بلکه فقط برای دولت‌های خارجی معادل طلا محسوب می‌گردید. و این دلیلی شد برای  تبدیل دلار به اندوخته ارزی جهانی. این کار مقدور بود، زیرا که ایالات متحده آمریکا در طی جنگ دوم جهانی در مقابل هم‌پیمانان خود پافشاری کرد که پول کالاهای استرداد شده با طلا پرداخت شود و در نتیجه بخش عظیمی از طلای موجود در جهان در ایالات متحده آمریکا انباشته گردید. پیدایش یک امپراتوری هیچ‌گاه ممکن نمی‌شد، اگر آنچنان که در قرارداد برتن وود آمده است، حجم دلار موجود ثابت بود و تبدیل دلار به طلا کماکان مقدور می‌ماند.

اما البته سیاست «کَره و توپ» دهه ۶۰ نشان از سیاست امپراتوری داشت. حجم دلار موجود به طور لجام گسیخته‌ای افزایش یافت تا جنگ ویتنام و «جامعه والای» آقای لیندون بی جانسون رییس‌جمهور ایالات متحده آمریکا (۱۹۶۳ تا ١۹۶۸) را تأمین کند. بخش عمده دلارها صرف تبادل کالا در خارج از کشور شد، بدون آن‌که ایالات متحده آمریکا هیچ‌گاه شرافتمندانه تصمیم داشته باشد دلار آمریکایی را بعدها به همان قیمت بازخرید کند. کسری موازنه بازرگانی دایمی منجر به افزایش  سهم خارجیان در دلار موجود شد که عملاً به مفهوم پرداخت مالیات است. مالیات تورم به شیوه کلاسیک خود که هر کشوری از شهروندان اخذ می‌کند را اکنون ایالات متحده آمریکا از بقیه جهان می‌گرفت.

هنگامی که خارجیان در سال‌های ١۹۷۰/۱۹۷۱ خواستار تبدیل اندوخته‌های دلاری خود به طلا شدند، دولت آمریکا از روز ١۵ اوت ١۹۷١بدهی‌های خود را دیگر نپرداخت. در حالی که در انظار عمومی داستان «جدایی دلار از طلا» تبلیغ می‌شود، خودداری دولت آمریکا از تبدیل دلار به طلا در واقع نوعی ورشکستگی است. به طور کلی ایالات متحده آمریکا بدین صورت خود را به امپراتوری ارتقا داد. ایالات متحده آمریکا مقدار عظیمی از کالاها و محصولات خارجی را مورد مصرف قرار داد، بدون آن‌که هیچ‌گاه فکر و یا توانایی آن را داشته باشد، روزی این کالاها و یا محصولات را بازپس دهد و دنیا نیز قدرت آن را ندارد تا خواست‌های خود را تحمیل کند. دنیا مالیات می‌پردازد و توان هیچ مقاومتی را نیز ندارد.

از آن وقت به بعد، به خاطر اینکه امپراتوری آمریکا مستقر بماند و بقیه دنیا مجبور به پرداخت مالیات باشد، می‌بایستی که ایالات متحده آمریکا دنیا را مجبور می‌کرد تا دلاری را که روزبروز بیشتر ارزش خود را از دست می‌دهد در تبادل کالا بپذیرد و هر روز حجم کلان‌تری از این دلار را دریافت کند. ایالات متحده آمریکا می‌بایستی که یک دلیل اقتصادی مجاب کننده برای دریافت دلار از سوی جهان را پیدا می‌کرد و این دلیل نفت خام بود.

در سال ١۹۷۱ روشن شد که دولت آمریکا دیگر قادر نیست دلار خود را با طلا تعویض کند و بدین علت در سال ١۹۷۲/۱۹۷۳ با عربستان سعودی این قرار غیرقابل تغییر را  گذارد که ایالات متحده آمریکا آناً خاندان ابن سعود را مورد پشتیبانی قرار خواهد داد، به شرطی که این کشور فقط دلار در ازای نفت خام قبول کند. بقیه اعضای اپک نیز از عربستان سعودی پیروی کرده و از آن به بعد فقط دلار پذیرفتند. از آنجا که دنیا مجبور بود از کشورهای عربی نفت ابتیاع کند، دلیلی شد که دلار برای خریداری نفت به کار گرفته شود. و از آنجا که نیاز به نفت در جهان افزایش می‌یافت، تقاضا برای دلار نیز رو به افزایش بود. اکنون با این که دلار قابلیت تعویض خود با طلا را از دست داده بود، می‌شد آن را با نفت تعویض کرد.

نتیجه اقتصادی این قرارداد این بود که نفت پشتوانه دلار گردید. تا وقتی که چرخ بر این منوال می‌گردید، دنیا مجبور به انباشت دلار بود، زیرا که دلار را برای ابتیاع نفت احتیاج داشت. تا وقتی که دلار تنها ارز مورد قبول در معاملات نفتی بود، نقش غالب دلار در جهان تضمین می‌شد و امپراتوری آمریکا می‌توانست از بقیه دنیا مالیات بستاند. اگر روزی دلار پشتوانه نفتی خود را از دست بدهد، امپراتوری آمریکا مضمحل خواهد شد. به علت همین تنازع برای بقای امپراتوری است که آمریکا دیکته می‌کند که نفت بایستی به دلار فروخته شود. همین طور دیکته می‌کند که کشورهای مختلف با ذخایر نفتی اجازه ندارند نه از نظر نظامی و نه از نظر سیاسی قوی شوند و به ناگاه پرداخت قیمت نفت را  با ارزی دیگر خواستار شوند. اگر کسی نوع پرداخت دیگری را بطلبد، ‌بایستی که یا از طریق فشار سیاسی  و یا امکانات نظامی مجاب گردد و نظر خود را تغییر دهد.

شخصی که واقعاً در مقابل نفت خود یورو طلب می‌کرد، صدام حسین در سال ۲۰۰۰ بود. در ابتدا خواسته وی مورد تمسخر و استهزا قرار گرفت و چندی بعد مورد بی‌تفاوتی. اما هنگامی که روشن شد که درخواست وی جدی است، فشار سیاسی برای تجدیدنظر وی آغاز گردید. هنگامی که دیگر کشورها، مثل ایران، پول خرید نفت را به ارزهای دیگر، به ویژه یورو و یا یِن خواستار شدند، خطر برای دلار بیشتر محسوس گردید. اکنون نوبت اقدامات تنبیهی رسیده بود. اقدامات جورج دبلیو بوش تحت عنوان «شوک و احترام» در عراق به خاطر قدرت و توان اتمی صدام حسین نبود، هیچ ربطی هم به حقوق بشر و یا توسعه دمکراسی در عراق نداشت. مسأله بر سر سلطه بر چاه‌های نفتی نیز دور نمی‌زد، بلکه دفاع از دلار و یا دفاع از امپراتوری مسأله مرکزی و اساسی بود. لازم بود که چشم‌زهر هشداردهنده‌ای گرفته شود که سزای هر کس که خواهان ارز دیگری غیر از دلار است، چه خواهد بود.

بسیاری بوش را به علت حمله به عراق مورد شماتت قرار می‌دهند، چون تصور می‌کنند که هدف وی دستیابی به منابع نفتی بود. اما این منتقدین نمی‌توانند توضیح دهند که چرا اصولاً بوش نیاز به  فتح این منابع دارد. وی می‌تواند با کم‌ترین خرج دلار چاپ کرده و با آن آنقدر نفت ابتیاع کند که لازم دارد. پس باید دلایل دیگری در پس پرده حمله به عراق وجود داشته باشد.

تاریخ نشان می‌دهد که یک امپراتوری معمولاً به دو دلیل مجبور به جنگ و لشگرکشی است:

 ١ـ برای دفاع از خود

۲ـ برای کسب سود و غنیمت

در غیر این‌صورت، آن‌طور که پل کندی در کتاب جهت دهنده خود «صعود و سقوط قدرت بزرگ» قید می‌کند، دستگاه نظامی آنچنان باد کرده و بزرگ می‌شود، که کلیه امکانات اقتصادی را مصرف کرده و فروریختن امپراتوری را موجب می‌گردد. برای این‌که یک امپراتوری قدم به عرصه جنگ بگذارد، بایستی که از نظر اقتصادی سودش بیشتر از مخارج نظامی و اجتماعی آن باشد. سودی که از منابع نفتی عراق حاصل خواهد شد به مخارجی که چندین و چند سال جنگ با خود به همراه خواهد داشت، نمی‌ارزد. خیر! بوش می‌بایستی که به عراق حمله می‌کرد تا از امپراتوری خود دفاع کند. دقیقاً مسأله بر سر این است: دو ماه پس از این‌که نیروهای نظامی ایالات متحده آمریکا وارد خاک عراق شدند، برنامه «نفت به جای غذا» خاتمه یافت و حساب‌های بانکی عراق که به یورو بود به دلار تبدیل شد و نفت مجدداً به دلار به فروش رسید. دنیا دیگر قادر نبود نفت عراق را به یورو ابتیاع کند. نقش تعیین کننده جهانی دلار مجدداً تأمین شد. بوش پیروزمندانه از هواپیمای شکاری خود پیاده شد و وظیفه را پایان یافته اعلام کرد. دفاع وی از دلار و در نتیجه از امپراتوری موفقیت‌آمیز بود.

 

بخش دوم:  بورس نفت ایران

دولت ایران نهایتاً سلاح «هسته‌ای» عظیمی را تکامل بخشید، که بالقوه قادر است آن سیستم مالی را که امپراتوری آمریکا روی آن بنا گردیده،  یک شبه نابود کند. این سلاح، بورس نفت ایران است که قرار است از ماه مارس ۲۰۰۶ آغاز گردد. این بورس بر پایه سیستم تجارتی نفت ـ یورو بنا گردیده و طبیعتاً خرید و فروش نفت را به یورو اجازه خواهد داد. این عمل تهدید بسیار عظیم‌تری برای هژمونی دلار است تا آنچه را که صدام کرد. هر کس قادر خواهد بود به ازای یورو نفت بخرد و بفروشد و بدین صورت دلار آمریکایی را کاملاً دور بزند و احتمالاً همه این سیستم را خواهند پذیرفت:

ـ اروپاییان احتیاجی به خرید و انباشت دلار  برای ابتیاع نفت نخواهند داشت و به جای آن نفت را با پول رایج خود ابتیاع خواهند کرد. استفاده رسمی از یورو در معاملات نفتی،  ارز اروپایی را به مقام ارز ذخیره ارتقا می‌دهد که به ضرر آمریکا و به نفع اروپا خواهد بود.

ـ چین و ژاپن با علاقه وافری این بورس نو را خواهند پذیرفت، زیرا به آن‌ها اجازه خواهد داد دلارهای ذخیره خود را به شدت کاهش بخشیده  و با یورو تعویض کنند و از این طریق خود را در مقابل سقوط ارزش دلار مقاوم سازند. آن‌ها بخشی از دلارهای خود را کماکان حفظ خواهند کرد، بخش دیگری را در بازار به فروش خواهند رسانید و بخش سوم آن را برای خرید در آینده استفاده خواهند کرد، بدون آن‌که دلارهای به مصرف رسیده را دوباره جایگزین کنند، زیرا که به عوض آن مبالغ یوروی خود را افزایش خواهند بخشید.

ـ روس‌ها دارای منافع اقتصادی جدی در جایگزینی یورو می‌باشند، بخش عمده معاملات بازرگانی آن‌ها با کشورهای اروپایی، با کشورهای صادرکننده نفت، چین و ژاپن است. جایگزین شدن یورو آناً معاملات بازرگانی دو بلوک اول را تأمین خواهد کرد و با گذشت زمان تجارت با چین و ژاپن را نیز تسهیل خواهد ساخت. علاوه بر این ظاهراً روس‌ها علاقه‌ای به حفظ دلار که روزبروز ارزشش را بیشتر از دست می‌دهد، ندارند، زیرا که چندیست که آن‌ها روی طلا حساب باز کرده‌اند. دیگر این‌که روس‌ها مجدداً ناسیونالیسم را تجدید حیات بخشیده  و اگر یورو، آمریکایی‌ها را به هلاکت رساند، آن‌ها با شادمانی آن را پذیرا خواهند شد و در انتظار مرگ آن‌ها خواهند نشست.

ـ کشورهای عربی صادرکننده نفت با رغبت یورو را خواهند پذیرفت تا از این طریق از حجم دلارهای خود که روزبروز بیشتر ارزش خود را از دست می‌دهد، بکاهند. آن‌ها نیز چون روس‌ها بخش اعظم معاملات خود را با کشورهای اروپایی صورت می‌دهند و به همین دلیل ارز اروپایی را هم به دلیل ثبات و هم به دلیل پیش‌گیری از مخاطرات ارزی بیشتر می‌پسندند.

تنها انگلیسی‌ها هستند، که در وضعیت بغرنجی قرار گرفته ‌اند. آن‌ها از گذشته دور دارای پیوند استراتژیک با ایالات متحده آمریکا هستند، اما از طرف دیگر نیز به سمت اروپا  کششی طبیعی احساس می‌کنند. آن‌ها تاکنون به‌دلایل زیادی جانبدار فاتحین بودند، اما اگر روزی شاهد سقوط هم‌پیمانان سابق خود شوند، آیا با ثبات در کنار آن‌ها خواهند ماند و یا اینکه تیرخلاص را شلیک خواهند کرد؟ نباید فراموش کنیم که در حال حاضر دو بورس نفتی عمده NYMEX در نیویورک و International Petroleum Exchange(IPE) در لندن هر دو در تصاحب آمریکایی‌ها است. احتمالاً انگلیسی‌ها با کشتی شکسته غرق خواهند شد، زیرا که در غیر این‌صورت منافع ملی خود در قبال IPE را زیر پا گذارده و به خود ضرر خواهند زد. در اینجا بد نیست اشاره کنیم، که کلیه پرحرفی‌ها راجع به دلایل حفظ پوند انگلیسی برای مخفی کردن دلیل واقعی آن بود. به ظن یقین آمریکا انگلیس را مجبور کرد تا یورو را نپذیرد، زیرا که در غیر این‌صورت IPE مجبور بود معاملات خود را بر پایه یورو صورت دهد و این عمل هم دلار و هم هم‌پیمان استراتژیکی انگلستان را به طور مرگباری زخمی می‌کرد.

اگر بورس نفت ایرانی موفقیت‌آمیز آغاز به کار کند، بی‌تفاوت از این‌که انگلیس‌ها چه تصمیمی بگیرند، به نفع قدرت‌های عمده (اروپا، چین، ژاپن، روسیه و اعراب) خواهد بود که به سریع‌ترین وضع یورو را بپذیرند و از این طریق است که سرنوشت دلار رقم خواهد خورد. آمریکایی‌ها هیچ‌گاه اجازه نخواهند داد که چنین اتفاقی صورت پذیرد و اگر لازم شود دست به سیاست‌های کاربردی مختلفی خواهند زد تا آغاز کار بورس را تخطئه و غیرممکن سازند:

ـ از طریق سابوتاژ و خرابکاری علیه بورس؛ مثلاً ویروس کامپیوتر، یا حمله به شبکه الکترونیکی و مؤسسات ارتباطی، یا علیه  Server و سیستم‌های حفاظتی آن و یا حملاتی مشابه ١١ سپتامبر علیه ساختمان اصلی و جنبی بورس.

ـ  کودتای نظامی؛ از نظر استراتژی درازمدت بهترین وسیله‌ای است که در اختیار آمریکا قرار دارد.

ـ مذاکره برای یافتن شرایط مطلوب؛ که این هم راه‌حل بسیار مطلوبی برای آمریکا است. البته کودتای نظامی مطلوب‌ترین سیاست کاربردی است، زیرا که عدم فعالیت بورس را تضمین می‌کند و بدین صورت منافع آمریکا دیگر در خطر نخواهد بود. اما اگر عملیات خرابکارانه و یا یک کودتای نظامی با شکست مواجه شود، مذاکره دومین امکان مطلوب برای یافتن راه‌حل است.

ـ قطع‌نامه جنگی مشترک سازمان ملل متحد؛ با در نظر گرفتن منافع ملی بقیه اعضای شورای امنیت بدون شک بسیار مشکل بتوان چنین قطع‌نامه‌‌ای را به امضا رساند. بحث و گفت و گوی پرحرارت در باره برنامه هسته‌ای ایران عمدتا ًدر خدمت آماده ساختن شرایط این امکان است.

ـ حمله یک طرفه اتمی؛ این کار به دلایلی که گفته شد، در رابطه با استراتژی جنگ نهایی یکطرفه، وحشتناک‌ترین استراتژی خواهد بود و آمریکا احتمالاً برای اعمال جنگ کثیف هسته‌ای از اسرائیل استفاده خواهد کرد.

ـ جنگ نهایی یک طرفه؛ این ظاهراً بدترین انتخاب استراتژیکی خواهد بود. اولاً چون ارتش آمریکا به دنبال دو جنگ فرسوده گردیده و ثانیاً با این کار آمریکا از دیگر ملل قدرتمند دور خواهد شد، ثالثاً ممکن است کشورهایی که دارای اندوخته ‌دلاری هنگفت هستند، آرام و بی ‌سروصدا دلارهای خود را به بازار سرازیر کنند و از این طریق آمریکا را از تأمین مالی تصورات نظامی خود باز دارند و در آخر این‌که ایران پیمان‌های استراتژیکی با برخی از کشورهای پرقدرت بسته که در صورت حمله به ایران احتمالاً به کمک ایران خواهند شتافت. یک چنین پیمان‌هایی را ایران با چین، هند و روسیه منعقد نموده که زیر نام Shanghai Cooperative Group معروف گردیده است. هم‌چنین پیمان علیحده‌ای با سوریه.

 

سیاست امپریالیستی ایالات متحده آمریکا را باید افشا کرد.

اتحاد و اعتراض مشترک همه نیروهای صلح‌دوست و دمکراتیک جهان می‌تواند از تحمیل جنگ دیگری در جهان توسط امپریالیسم آمریکا جلوگیری به عمل آورد.

جنگ بزرگ‌ترین نوع ترور است و امپریالیسم آمریکا مهیب‌ترین تروریست!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

* "The Proposed Iranian Oil Bourse" 18. 1.06  http://www.energybulletin.net/

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *