ما نویسندگان این سطور ، با استقبال از محتوای مقاله "طرد رژیم «ولایت فقیه»، نا استراتژی، نه تاکتیک"«1» مندرج در تارنگاشت عدالت به قلم ب ، الف ، بزرگمهر،بررسی آن را گامی در جهت شفافیت هر چه بیشتر شعارهای حزبی ارزیابی می نماییم . مقاله در آغاز خود به جملاتی از لاسال به مارکس مزین شده است . این جملات زینت بخش آغاز کتاب « چه باید کرد؟» اثر سترگ لنین نیزبوده است . ما نیز با تاسی به همین شیوه ، تلاش خواهیم کرد در فضایی کاملا علمی ومستند به داوری مقاله بنشینیم . گفتنی است که نویسندگان این نوشتار فقط به عنوان دو تن از هواداران حزب توده ایران در داخل کشور وبنا بر استنباط خود از مجموعه اسناد حزبی سخن می گویند وبه خاطر شرایط حاکم ، دست بسته ای در ارائه نمونه های بیشتری از اسناد حزبی دارند .
ما نویسندگان این سطور ، با استقبال از محتوای مقاله "طرد رژیم «ولایت فقیه»، نا استراتژی، نه تاکتیک"«1» مندرج در تارنگاشت عدالت به قلم ب ، الف ، بزرگمهر،بررسی آن را گامی در جهت شفافیت هر چه بیشتر شعارهای حزبی ارزیابی می نماییم . مقاله در آغاز خود به جملاتی از لاسال به مارکس مزین شده است . این جملات زینت بخش آغاز کتاب « چه باید کرد؟» اثر سترگ لنین نیزبوده است . ما نیز با تاسی به همین شیوه ، تلاش خواهیم کرد در فضایی کاملا علمی ومستند به داوری مقاله بنشینیم . گفتنی است که نویسندگان این نوشتار فقط به عنوان دو تن از هواداران حزب توده ایران در داخل کشور وبنا بر استنباط خود از مجموعه اسناد حزبی سخن می گویند وبه خاطر شرایط حاکم ، دست بسته ای در ارائه نمونه های بیشتری از اسناد حزبی دارند .
تارنگاشت عدالت
مقاله رسیده
نیم نگاهی به مقاله طرد رژیم « ولایت فقیه»، نه استراتژی ، نه تاکتیک
سیمین مدرسی – میلاد منزوی
٣٠ اردیبهشت ١٣٨۵
«… مبارزه درونی حزب به حزب نیرو و توان زندگی
میبخشد؛ بزرگترین نشان ناتوانی حزب درهم
برهمی و فقدان مرزهای دقیقا نشانهگذاری
شده آنست؛ تحکیم حزب از طریق تسویه صفوف
آن تحقق میپذیرد…»
از نامه لاسال به مارکس به تاریخ ۲۴ ژوِئن ۱۸۵۲
پیش درآمد
ما نویسندگان این سطور ، با استقبال از محتوای مقاله "طرد رژیم «ولایت فقیه»، نا استراتژی، نه تاکتیک"«1» مندرج در تارنگاشت عدالت به قلم ب ، الف ، بزرگمهر،بررسی آن را گامی در جهت شفافیت هر چه بیشتر شعارهای حزبی ارزیابی می نماییم . مقاله در آغاز خود به جملاتی از لاسال به مارکس مزین شده است . این جملات زینت بخش آغاز کتاب « چه باید کرد؟» اثر سترگ لنین نیزبوده است . ما نیز با تاسی به همین شیوه ، تلاش خواهیم کرد در فضایی کاملا علمی ومستند به داوری مقاله بنشینیم .
گفتنی است که نویسندگان این نوشتار فقط به عنوان دو تن از هواداران حزب توده ایران در داخل کشور وبنا بر استنباط خود از مجموعه اسناد حزبی سخن می گویند وبه خاطر شرایط حاکم ، دست بسته ای در ارائه نمونه های بیشتری از اسناد حزبی دارند .
ما صریحااعلام می کنیم که انتساب این نوشتار تحت هر شرایطی به حزب توده ایران کاری است مذموم وغیر اخلاقی . حزب توده ایران در صورت صلاح دید ، ممکن است بدین مقال پاسخ گوید ویا از کنار آن بگذرد. ما اصل را بر حسن نیت نویسنده گذاشته وهدف اصلی ما از پاسخ ، شرکت در بحثی است که مقاله آغاز کرده است . ما اعتقاد داریم شعارها، رهنمودها وتصمیمات حزبی بر آیند خرد جمعی حاکم در لحظه در بدنه حزبی است . در عین حال معتقدیم نسبت به شفاف سازی وجوه انقلابی شعار طرد«رژیم ولایت فقیه » علیرغم گذشت نزدیک به دو دهه حداقل در حد اطلاع ودسترس ما ،نیروی کمی صرف شده است .
منظر نگارنده مقاله :
نویسنده مقاله« طرد …» سخنان خودرا چنین آغاز می کند :« چند سالی است که نادرستی و ناکارآمدی شعار «طرد رژیم ولایت فقیه» برایم روشن شده است. این روشنی پس از خواندن نوشته ارزشمند منتسب به زنده یاد نورالدین کیانوری به نام «با انقلاب بزرگ مردم ایران چه کردند» به یقین مبدل شد.» ( حکایت جالبی است این نوشته منتسب به زنده یاد نورالدین کیانوری . حزب توده ایران در زمان انتشار این نوشته توسط راه توده پاسخ های مقتضی وارزیابی های خودرا نسبت بدان انتشار داده است وبه نظر نمی آید که نگارنده از وجود آن پاسخ ها بی اطلاع بوده باشد . ما فرض را بر عدم اطلاع ایشان گذاشته وجهت اطلاع ایشان و برای اطلاع عموم خوانندگان ، مقاله حزب عینا پیوست می گردد.)ودر ادامه این ادعا که شعار «نادرست وناکارآمد » است به فراز هایی از مقاله منتسب به نورالدین کیانوری در سال ۱۳۷۳ استناد می کند: «شعار «طرد رژیم ولایت فقیه»، برای یک دوران معین، شعار درستی بود، اگر همین رژیم برآمده از یک انقلاب نیرومند مردمی نبود، اگر در سرتاسر جامعه مبارزه طبقاتی بسیار حاد و گستردهای بر سر حاکمیت و راه رشد اقتصادی و اجتماعی جریان نداشت، اگر همین ولایت فقیه، برای آنکه عمر خود را چند صباحی طولانیتر کند، ناچار نبود، مدام از مستضعفان و محرومان صحبت کند. اینکه آنها عوامفریبی میکنند، اصولاً اهمیتی ندارد. مسأله مهم این است، که چرا آنها ناچار و ناگزیر به عوامفریبی هستند؟ چرا یک دیکتاتور عادی، مثل شاه، ناچار به عوامفریبی نیست؟ پاسخ روشن است، رژیم شاه حاصل یک کودتای ضد انقلابی در شرایط شکست جنبش مردم بود و رژیم ولایت فقیه میوهچین یک انقلاب نیرومند مردمی در شرایط اعتلای جنبش و خواستههای خلق است. » وبا اشاره به این که :« این فشار خلق و این جنبش مردمی واقعاً وجود دارد، چه ما آن را به حساب بیآوریم و چه به حساب نیآوریم. اگر آن را به حساب آوریم، میتوانیم در نبرد واقعی جامعه شرکت کنیم و حزبی فعال و مؤثر باشیم. اگر آن را به حساب نیآوریم، مردم بدین خاطر دست از مبارزه نخواهند کشید، این مایـیم، که نظارهگر و منفعل شدهایم» ادامه می دهد که :« برای ما جنبش با سرکوب حزب پایان یافته تلقی شد، در حالیکه این جنبش بسیار بسیار نیرومندتر از آن بود که تنها با خروج حزب ما از صحنه خاتمه یابد»
وادعا می نماید «تصور اینکه «رژیم ولایت فقیه» در مجموع خود در سراشیب سقوط قرار دارد و بنابراین، حتی اگر سرمایهداری بزرگ و گروهبندیهای وابسته به آن تمام قدرت را در دست گیرند، باز هم همراه با مجموعه رژیم به کنار خواهد رفت، اشتباه بسیار بزرگ دیگری است» وبر ادعای خود می افزاید که این شیوه برخورداولا «هیچ شباهتی به شیوه نگرش مارکسیستی و تودهای ندارد» وثانیا «معلوم نیست، که این «سراشیب سقوط» تا چندین سال طول بکشد» وسوم این که «اگر سرمایهداری بزرگ تجاری تمام اهرمهای حاکمیت اقتصادی را در دست گیرد، در آن صورت حتی تغییر کل رژیم هم موجب کنار رفتن آن از قدرت واقعی نخواهد شد. چرا که او، باز هم از هر تغییری پیروزمند بیرون میآید، و به اتکاء مواضع اقتصادی خود، هرگونه مخالفت و مبارزهای را در نطفه نابود میکند.»وبنا بر این مقدمات ، در نادرستی شعار«طرد…» درخواست می کند که «برای مبارزه با حاکمیت این طبقه، منتظر فردا، منتظر طرد رژیم نباید شد. باید همین امروز، بر اساس تضاد منافع آن با منافع اکثریت مطلق مردم، در کنار هر جنبش و نیروئی قرار گرفت، که حاضر است با آن به مقابله بپردازد.» ایراد شعار« طرد …» دراین است که « که بر پارهای اشتراکات شکلی میان جناحهای مختلف حکومت جمهوری اسلامی انگشت تأکید گذاشته، تفاوتهای طبقاتی و ماهوی میان آنها را نادیده میگیرد. جناح چپ جمهوری اسلامی را، به صرف اینکه زمانی بر سرکوب حزب ما صحه گذاشته است، از هر گونه توان و ظرفیت پیشرفت فکری و انقلابی محروم وانمود کرده، آن را با جناح راست حاکم (در عمل) همسنگ و در یک کفه قرار میدهد و عملاً به قدرتگیری این جناح یاری میرساند. این شعار، این توهم نادرست و خطرناک را بوجود میآورد که گویا حاکمیت هر یک از جناحهای موجود در ج. ا. برای خلق و جامعه بیتفاوت است و طرد همه آنها را با هم طلب میکند. این شعار، نیروی بسیج و مقاومت متشکل خلق را در مقابل حاکمیت سیاه سرمایهداری بزرگ مغشوش میکند.»ودر سطور ی چند ،بعد ترازاین فراز، این بار نه به نقل از مقاله منتسب به کیانوری بل از قول خود می پرسد :« آیا با جداسازی مصنوعی رابطه ارگانیک حاکمیت با قشرهای گستردهای از توده های مردم، رابطه دیالکتیکی موجود بین بخشهای مختلف یک مجموعه را نادیده نگرفته ایم و همنهادی۶ را که هنوز مراحل جنینی خود را میگذراند، از زهدان خود بیرون نکشیده ایم؟»»صرف نظراز این که باید یک دائره المعارف برای درک این جملات طلایی ومارکسیستی !!استخدام کرد، نویسنده از قول مقاله منتسب می نویسد :« «با پذیرش شکست انقلاب و با پذیرش اینکه همه این نیروها در مجموع خود، ارتجاع را تشکیل میدهند، ما تحلیل طبقاتی از جناحهای حاکم را کنار گذاشتیم و آنها را بر اساس مواضعی، که نسبت به حزب اتخاذ کردهاند، مد نظر قرار دادیم. … چنین شیوه نگرشی، هیچ تشابهی با مارکسیسم ندارد.» نویسنده محترم این همه گفته است تا به نقطه باریک واساسی دیدگاه هایش برسد وآن چیزی نیست جز این که :«تا لحظهای که نبرد «که بر که» ادامه دارد، ایدئـولوژی انقلابی در جامعه از میدان بیرون نشده و جنبش تودهای فشار نیروهای انقلاب و مقاومت خلق تا بدان حد نیرومند است که جناح حاکم برای بقای خود در قدرت مجبور به عوامفریبی، مجبور به گرفتن ظاهر انقلابی است، برای ما این امید وجود دارد که بتوانیم ارتجاع را در چارچوب نظام موجود به عقب برانیم ( تاکید از ماست ) چنین امکانی به عنوان یک «امکان» وجود دارد. وجود این امکان، از ماهیت رژیم ناشی نمیشود، بلکه از واقعیت انقلاب، مقاومت خلق و جنبش تودهها سرچشمه میگیرد.» نویسنده محترم در راستای همین تفکر در فراز دیگری از مقاله« طرد…» می نویسد:« اگر حزب توده ایران توانسته بود رابطه خود را با طبقهای که مدعی طرفداری از آن است، حفظ نماید، بدون هیچ تردیدی کارگران و زحمتکشان ایران و به ویژه پرولتاریای صنایع نفت که نقش کلیدی در سرنگونی نظام شاهنشاهی داشتند، پس از آن نیز میتوانستند نقش شایستهتری در روند انقلابی با خصلت ملی- دمکراتیک داشته باشند.»واین کوتاهی حزب توده ایران را به شکل زیر فورموله می کند که :
« بازماندن از روند پرشتاب رویدادها؛
– نداشتن برنامه عمل مشخص، به ویژه در زمینه اتخاذ تاکتیکهای مشخص سیاسی – اجتماعی؛
– نوسانات پاندولی و زیگزاگهای سیاسی که به سرعت به وسیله نیروهای راست مورد استفاده مستقیم قرار میگیرد؛ و
– از دست دادن شهامت سیاسی برای برونرفت از وضعیت کنونی.»
نویسنده با روکردن گناه دیگر حزب توده ایران مبنی بر ارتکاب شعار « با هم به سوی تشکیل جبهه واحد ضد دیکتاتوری» ونقل معیار مارکسیستی از لنین به این مضمون که«ما باید به خاطر بسپاریم که یک حزب انقلابی تنها در صورتی شایستگی عنوان خود را خواهد داشت که جنبش طبقه انقلابی را در عرصه عمل [تأکید از لنین است] رهبری کند. ما باید به خاطر بسپاریم که هر جنبش خلق اشکال بینهایت متنوع به خود میگیرد، بدین معنی که پیوسته اشکال نو پدید میآورد و اشکال کهنه را به دور میافکند، تغییراتی در آنها وارد میکند و یا اشکال کهنه و نو را به گونهای تاره درهم میآمیزد. وظیفه ماست که در ساختن و پرداختن این اسلوبها و وسایل مبارزه، شرکت فعال داشته باشیم …»می نویسد : آیا با طرح شعار «با هم به سوی تشکیل جبهه واحد ضد دیکتاتوری»، حاکمیت میراثخوار انقلاب را همسنگ حاکمیتی برآمده از کودتایی ضدانقلابی ننهاده ایم؟ آیا بهتر نیست که عینک تیره را از چشم برداریم و به سمت و سوی روندی که در جریان است، نگاهی دقیقتر بیندازیم و شعار «با هم به سوی سازماندهی جبهه متحد خلق» را جایگزین آن شعار نادرست نماییم.» علت این گناه کبیره در طرح شعار « باهم به سوی تشکیل جبهه واحد ضد دیکتاتوری » در این است که «این شیوه برخورد به مسأله با تغییرات انقلابی در کشور ما، با واقعیات یک جامعه در جریان انقلاب، متناسب نیست و بیشتر در چارچوب یک رژیم اختناقی کلاسیک، مانند رژیم شاه، قرار دارد. در واقع این سیاست، وجود یک انقلاب و تأثیرات عظیم آن را در سرتاسر جامعه، به کلی نادیده میگیرد.» ودر همین رابطه است که نویسنده مقاله «طرد …» می پرسد :« آیا حتی از تاریخ معاصر خودمان، درسهای لازم را گرفته ایم؟ آیا به این موضوع توجه کرده ایم که مرزبندی بین نیروهای پیشرفتخواه و محافظهکار – صرفنظر از هر نامی که متناسب با شرایط به خود میگیرند – در میهن ما تا چه اندازه سیال و نیازمند دقت و توجه روزمره است؟ آیا میتوان به عنوان مثال جنبش موسوم به «اصلاحات» (تاکید از ماست )را همسنگ جنبش پیشرفتخواه قرار داد؟ »
لب لباب مقاله در همین مواردی است که نمونه های آن به دست داده شد . از بدعت های بزرگ وتاثیر گذار !! مقاله آن است که در مقاله ای با حجم ۱۰-۱۱ صفحه در نقد شعار وسیاست حزب توده ایران حتی یک نیم خط هم محض خالی نبودن عریضه ، از اسناد حزبی در آن وجود ندارد. نویسنده محترم ذهنیات خودرا سیاست حزب توده ایران تصور کرده وبه صورت شفاهی به نقد همین تصورات پرداخته است . مابا خوشبینی مفرط فکر می کنیم که از وجه عاطفی رفیق نورالدین کیانوری هم جهت تحت تاثیر قرار دادن خوانندگان استفاده نشده است . برای این که این ادعا دامن گیر ما نیز نشود سعی می کنیم در سطورزیر به وسع وتوان خود اثبات کنیم که
-1 مشی اتخاذ شده توسط حزب توده ایران کاملا منطبق است بر روح سوسیالیسم علمی در بررسی مسائل اجتماعی
-2 شعارطرد رژیم ولایت فقیه یکی از نادره های دریافت علمی از سیر تحولات جامعه ایران با توجه به ویژگی های منحصر به فرد آن است .
آیا سیاست حزب توده ایران مبتنی بر سوسیالیسم علمی است ؟
در مانیفست کمونیست آمده است «کمونیست ها برای دست یابی به اهداف فوری وتحقق منافع آنی طبقه کارگر مبارزه می کنند ، اما در جمبش کنونی فردای جنبش را نیز نمایندگی می کنند ومسئولیت آن را بر دوش دارند.»(مانیفست پس از ۱۵۰سال ترجمه حسن مرتضوی ص ۳۱۶)ولنین می نویسد « حزب نباید مسائلی را برای اتخاذ تصمیم مطرح نماید که فلان یا بهمان ادیب به جا ویا بی جا به میان کشیده است .بلکه مسائلی را باید مطرح نمایذ که تحکم شرایط زمان وبنا بر جریان عینی تکامل اجتماعی دارای اهمیت جدی سیاسی می باشند .»(مجموعه آثار جلد۲ص ۸۱۰ترجمه زنده یاد پور هرمزان ) ودر جای دیگری می نویسد« سخن بر سر این است که یک سوسیال دموکرات (بخوان کمونیست ) مجاز نیست ذهن کارگران را در خصوص راه واقعا انقلابی مشوب سازدومجاز نیست به شیوه «آسواباژدنیه » چیزی را پیروزی قطعی انقلاب بنامد که فاقد شرط اساسی پیروزی است» (همان ص ۸۲۱)وباز در جایی دیگر می نویسد : « نوایسکرایی ها هم می توانند جریان مبارزه ای را که اکنون در برابر چشم آن ها به وقوع می پیوندد نسبتا خوب توصیف نموده وتوضیح دهند ولی به هیچ وجه قادر نیستند در این مبارزه یک شعار صحیح بدهند. آن ها با حرارت پای می کوبند ولی بد رهبری می کنند وبدین طریق با عدم توجه خود به نقش موثر رهبری کننده وهدایت کننده ای که احزابی که به شرایط مادی انقلاب پی برده ودر راس طبقات پیشرو قرار دارند می توانند وباید در تاریخ بازی کنند از اهمیت درک مادی تاریخ می کاهند . » ( همان ص ۸۲۷) لنین در منظور فعالیت عملی سوسیال دموکرات ها می نویسد :« منظور فعالیت عملی سوسیال دموکرات ها رهبری مبارزه طبقاتی پرولتاریا ومتشکل کردن این مبارزه است . در هر دو صورت ان: مبارزه سوسیالیستی، ( مبارزه بر ضد طبفه سرمایه داران ، یعنی مبارزه ای که همش مصروف به انهدام رژیم طبقاتی وایجاد جامعه ای سوسیالیستی است ) ومبارزه دموکراتیک ( مبارزه بر ضد حکومت مطلقه ، یعنی مبارزه ای که هم آن مصروف به دست آوردن آزادی سیاسی در روسیه ودموکراسی کردن رژیم سیاسی واجتماعی روسیه است )، به طوری که می دانیم وحقیقتا هم سوسیال دموکرات های روس از همان هنگام ظهور خود به صورت یک جنبش انقلابی واجتماعی ، همواره با صراحت تامی به این منظور فعالیت خود اشاره کرده اند، همواره صورت دوگانه ومضمون مبارزه طبقاتی پرولتاریا را خاطر نشان نموده اند . همواره روی ارتباط لاینفک میان وظایف سوسیالیستی ودموکراتیک خود تاکید ورزیده اند، ارتباطی که خود عنوان انتخاب شده آشکارا حاکی از آن است . با وجود این حتی تا کنون هم شما مکرر به سوسیالیست هایی بر خورد می کنید که نسبت به سوسیال دموکرات ها نادرست ترین نظریات را داشته وآن ها را هم متهم به نادیده گرفتن مبارزه سیاسی وغیره می نمایند.(جلد اول ص ۱۶۶)
کار نقل قول ها به درازا کشید ولی ناگزیر از ارائه الگوهایی هستیم که پذیرش عام علمی یافته اند ، پس ناگزیر با فراز دیگری از سخنان لنین ادامه می دهیم که شاه بیت شناخت مبانی طرح شعارهای حزب توده ایران می تواند باشد . لنین می نویسد: « کار سوسیالیستی دموکرات های روس عبارت است از ترویج آموزش های سوسیالیسم عامی ، اشاعه مفهوم صحیح درباره رژیم اجتماعی – اقتصادی معاصر ومبانی تکامل این رژیم ودر باره طبقات مختلف جامعه روس ، در باره روابط متقابل این طبقات ومبارزه آنان با یکدیگر ، درباره نقش طبقه کارگردر این مبارزه وروش آن نسبت به طبقاتی که در حال سقوط وتکاملندونسبت به گذشته وآینده سرمایه داری ودر باره وظیفه تاریخی سوسیال دموکراسی بین المللی وطبقه کارگر روسیه.») جلد ۱ص ۱۶۷) وباز درجای دیگر « سوسیال دموکرات های روس…. سعی دارند مفهوم حکومت مطلقه را با تمام صور فعالیت آن ونیز مفهوم مضمون طبقاتی آن ، لزوم سر نگون ساختن آن ونیز این موضوع را که مبارزه موفقیت آمیز در راه آرمان کارگری بدون حصول آزادی سیاسی ودموکراسی کردن رژیم سیاسی واجتماعی روسیه غیر ممکن است اشاعه دهند .»(همان ص ۱۶۹) بر خوانندگان است که با در نظر داشت این معیارها به ارزیابی مشی وشعارهای تاکتیکی واستراتژیک حزب به پردازند . اگرچه در ادامه ، عینیت این نقل قول ها در لابای توضیحات هویدا خواهد شد .
ولایت فقیه به چه معنا ؟
ولایت فقیه مقوله ای مذهبی است . در نگاه اول کاربرد این مقوله از طرف حزبی با ادعای بینش علمی سوسیالیستی شاید غریب به نظر آِید. سابقه پرداختن به شعار ولایت فقیه به بیش از ۱۵سال می رسد . باید ابتدا در یابیم که جایگاه ولایت فقیه در تحلیل های علمی – اجتماعی حزب توده ایران کجاست ؟
حزب توده ایران در جریان کنگره سوم حزب با بررسی عینی جامعه ایران ووضعیت طبقاتی ان به این نتیجه رسید که « خطا نخواهد بود اگر بگوییم این بار هم تاریخ تکرار می شود ، اما در شکلی جدید. آن چه مربوط به ساختار روبنای سیاسی است انتظار میلیون ها انسان شرکت کننده در انقلاب بهمن ۵۷ به علت خیانت آشکار سردمداران حکومتی به سرنوشت کشور، بر اورده نشد…ظهور دیکتاتوری مذهبی قرون وسطایی زیر پوشش ولایت فقیه سد اساسی برون رفت جامعه از بحران ساختاری است ..»(اسناد کنگره چهارحزب توده ایران ) کنگره در توضیح طرد رژیم ولایت فقیه اعلام کرد که « طرد معنایش روشن است . اگر اصلی از بین برود ، طبعا تمام آثار آن نیز باید زدوده شود. طرد رژیم « ولایت فقیه » یعنی جداکردن دین از حکومت.این نیز فقط از طریق قانون اساسی زیر نظر یک دولت ائتلافی با حضور نمایندگان همه احزاب وسازمان های سیاسی مترقی ودموکراتیک امکان پذیر است . رویداد های ایران در این سو پیشروی می کنند.البته اشتباه نا بخشودنی خواهد بود اگر تصور شود که چنین روندی با خودی خود وبدون به کار گیری نیروهای سیاسی در جامعه می تواند جریان داشته باشدویا خود رژیم بدون مبارزه منسجم وپیگیر حاضر به عقب نشینی داوطلبانه خواهد شد …» (همان)
پس از طرح این شعار که بر مبانی طبقاتی روشن وبر ارزیابی عینی مرحله ای که انقلاب بدان وارد شده بود استوار بود « یورش وسیع تبلیغاتی » با عناوین « غیر واقعی بودن » ،« از زیر ضربه خارج کردن جمهوری اسلامی»، « جانشین کردن شعار مبارزه با جمهوری اسلامی با شعار واهی رژیم ولایت فقیه »، « حرکت به سمت سازش واحیای همکاری با رژیم »، « شعار تخیلی » ،« نامفهوم» ، شعاری « ابلهانه»، آغاز گردید و« حتی دشمنان قسم خورده حزب که نقاب « توده ای » بر سیمای خود کشیده بودند، این سیاست را یک سیاست «خانمانسوز»، «ضد کمونیستی » ، «انفعالی» و… نامیدند که باید به شدت با آن مبارزه کرد . ( اسناد کنگره ۴)
مبانی طبقاتی تحلیل این شعار چه بود ؟« برای پاسخ روشن دادن به این سئوال می باید نخست ارزیابی دقیق وهمه جانبه ای را از حاکمیت سیاسی مورد نظرارائه داد، شرایط اجتماعی – اقتصادی کشور را مطالعه کرد وخواست های جنبش توده ای در مقطع کنونی را شناخت وبعدا نتیجه گیری نمودکه آیا با توجه به خصلت وویژگی های جامعه وحاکمیت کدام را ه درست ، منطقی وعلمی است .کمیته مرکزی حزب در چهارمین پلنوم خود ( بهمن ۱۳۷۳) ، ارزیابی دقیقی از ترکیب طبقاتی حاکمیت جمهوری اسلامی ونیروهای شرکت کننده در آن ارائه داد . این ارزیابی حاکمیت جمهوری اسلامی از لحاظ طبقاتی را در چارچوب دو نیروی عمده نمایندگان سرمایه داری بزرگ تجاری وسرمایه داری بوروکراتیک نوین ایران تقسیم بندی کرد.طرفداران انجمن حجتیه که این روزها به جناح « رسالت » معروف شده اند، به مثابه نمایندگان مستقیم سرمایه داری تجاری در کنار تکنوکرات های تازه به دوران رسیده، مدیران کل ، وزرا ، وبخش قابل ملاحظه ای از روحانیت که در پست های کلیدی تصمیم گیری دولتی قرار دارند ، ترکیب اساسی حاکمیت جمهوری اسلامی را تشکیل می دهند. هر دو بخش از سرمایه داری حاکم بر اوضاع کشور ، از نظر خصلت اقتصادی ، دارای ماهیت عمیقا انگلی ودلال واز نطر خصلت روبنایی فاسد ودر مجموع بی علاقه به سرنوشت اقتصاد ملی کشور هستند . در حالیکه هر دو گروه حاکم در عمده ترین مسایل مانند جهت گیری های اقتصادی – اجتماعی کشور دارای نظریات مشابه هستند، می باید به برخی تفاوت های نظری در زمینه چگونگی اداره کشور، روابط دولت ونهادهاو… میان این دو جناح توجه کردکه توضیح دهنده روند اتخاذ سیاست ها در چند سال اخیر بوده است . سرمایه داری بوروکراتیک نوین که بخش « پراگماتیک» حاکمیت کنونی را تشکیل می دهد ، در پی مرگ خمینی بر این عقیده بود که برای خفظ « نظام » می بایست یک سری اقدام های « اصلاحی » بسیار سطحی در زمینه کم کردن فشار اختناق ، تشویق میلیون ها ایرانی مهاجر به باز گشت به کشور وکم کردن سرکوب وسانسور در حدی که « نظام » را به خطر نیاندازد، انجام داد، در حالی که جناح دیگر اعتقاد داشت هر گونه گشایشی در اختناق وجو سر کوب می تواند آن چنان توقعاتی را در جامعه ایجاد کند که مهار وکنترل آن از دست حاکمیت خارج شود.نظریه « رفرم سطحی » علی رغم برخی موفقیت های نسبی در ابتدای کاروفریب وامیدوار کردن بخش قابل ملاحظه ای از مردم ، روشنفکران وحتی نیروهای اپوزیسیون با سرکوب خونین ووحشیانه خیزش های مردمی در شهر های مختلف به دستور مجموعه حاکمیت نشان داد که رژیم استبدادی حاکم راهی جز سرکوب واختناق برای ادامه وحفظ خود نمی شناسد . (اسناد کنگره ۴ حزب توده ایران )
می بینیم که حزب توده ایران بر مبنایی علمی وشناخت عینی از روند طبقاتی حاکم در کشور وانقلاب به این نتیجه درست می رسد که عمده ترین سد تمام تحولات بنیادی به سود خلق همانا ولایت فقیه است که به عنوان بیان روبنایی طبقات انگلی جامعه خود نمایی می کند . شرایط ویژه ایران ، نیروی واقع بینی همچون حزب توده ایران را به این جا می رساند که برای بیان ماهیت واقعی حاکمیت ضد انقلابی وبرای رفع توهماتی که به عناوین مختلف از سوی ارتجاع در اذهان توده ها پراکنده می شود همان نمود روینایی را به عنوان دارنده وسیع ترین مخاطب ووسیع ترین گستره تبلیغی وترویجی رژیم در جهت توهم توده ها آماج شعار استراتژیک خویش قرار دهد . این شعار در ذات خود بر خلاف ادعای نویسنده مقاله «طرد…» شعاری است رزمنده وبسیج گر . چون اساس استواری آن بر شناخت عینی از وضعیت اجتماعی – اقتصادی جامعه ایران است . شعار به هر دو وجه وظایف کمونیست ها توجه کامل دارد . از یک سو با تشریح ماهیت طبقاتی واقعی حاکمیت ، جهت استثمارگرانه آن رانشان می دهد از سوی دیگر با تشریح ماهیت ضد دموکراتیک آن خواهان وسیع ترین توجهات وتمرکز نیروی مبارزه اجتماعی در راستای تحقق دموکراسی در جامعه به سوی آن می شود .« حزب توده ایران اعتقادی به «رفرم »پذیری حاکمیت جمهوری اسلامی ندارد.ولی معتقد است که با تجهیز نیرو در درون جامعه وایجاد یک جنبش وسیع توده ای می توان استبداد قرون وسطایی حاکم را گام به گام به عقب نشینی وادار کرد. مبارزه توده ای ، بسیج نیرو در درون جامعه حلقه اساسی مبارزه ای است که در شرایط کنونی می باید در راه فرا رویی آن به یک جنبش عظیم اجتماعی با خواست های روشن سیاسی در نفی وطرد رژیم « ولایت فقیه »مبارزه کرد. بدیهی است که ما در این مبارزه باید از بر خوردهای درون حاکمیت وجنگ قدرت جناح ها که قاعدتا در انتها می بایست به تضعیف آنها منجر شود به نفع مبارزه عمومی خلق بهره برداری کنیم . حزب توده ایرام معتقد است که در شرایط تشدید بر خورد جناح ها وحضور روز افزون مردم در صحنه مبارزه می باید نبرد علیه نیروهای ارتجاعی وسرکوبگر را گسترش داد.
مشکل معرفتی در مقاله« طرد…»
مقاله از زبان زنده یاد رفیق کیانوری می نویسد : شعار «طرد رژیم ولایت فقیه»، برای یک دوران معین، شعار درستی بود، اگر همین رژیم برآمده از یک انقلاب نیرومند مردمی نبود، اگر در سرتاسر جامعه مبارزه طبقاتی بسیار حاد و گستردهای بر سر حاکمیت و راه رشد اقتصادی و اجتماعی جریان نداشت، اگر همین ولایت فقیه، برای آنکه عمر خود را چند صباحی طولانیتر کند، ناچار نبود، مدام از مستضعفان و محرومان صحبت کند. اینکه آنها عوامفریبی میکنند، اصولاً اهمیتی ندارد. مسأله مهم این است، که چرا آنها ناچار و ناگزیر به عوامفریبی هستند؟ چرا یک دیکتاتور عادی، مثل شاه، ناچار به عوامفریبی نیست؟ پاسخ روشن است، رژیم شاه حاصل یک کودتای ضد انقلابی در شرایط شکست جنبش مردم بود و رژیم ولایت فقیه میوهچین یک انقلاب نیرومند مردمی در شرایط اعتلای جنبش و خواستههای خلق است.»
نویسنده مقاله بااستناد به مقاله منتسب به زنده یاد رفیق کیانوری در بیان نادرستی شعار طرد رژیم ولایت فقیه، از مبارزه طبقاتی بسیار حاد و گسترده ای که بر سر حاکمیت و راه رشد اقتصادی و اجتماعی آن در جامعه جریان دارد سخن می گوید و گفتن از محرومان و مستضعفان را حتی اگر نام عوام فریبی بر آن نهیم ، حجتی بر وجود این مبارزه می خواند. اما نویسنده فراموش می کند هماورآن این مبارزه طبقاتی را در درون حاکمیت معرفی کند! و مشخص سازد که که نمایندگان این مبارزه طبقاتی در درون حاکمیت کیانند؟! و چرا ناگزیر به عوام فریبی هستند؟!
در این فراز سئوال درستی مطرح می شود ولی پاسخ درخوری نمی یابد . چرا ناگزیر به عوام فریبی هستند؟ … چون میوه چین یک انقلاب نیرومند مردمی در شرایط اعتلای جنبش وخواسته های خلق است ؟آیا این عوامفریبی به خاطر آن نیست که هنوز قادرند اذهان متوهم توده هارا درجهت خواست های ضد انقلابی خود مساعد نگه دارند ؟ آیا به خاطر آن نیست که با توسل به عدم وجود خط فارق بین انقلاب وضد انقلاب قادرند هنوز بر تعمیق خواست های ضد مردمی خود دامنه به دهند ؟ حکومت شاه به اندازه ای از مشروعیت عینی وذهنی تهی بوده است که جایی برای عوامفریبی نمی گذارد ، اگرچه آن رژیم هم در مواقعی که قادر بود بر توهم توده ها تکیه کند دست از عوامفریبی بر نمی داشت . آیا وظبفه نیروی انقلابی مارکسیستی که به ماهیت طبقاتی این رژیم وترفند های آن اگاه است چیست؟ غیر از این است که وظیفه تاخیر نا پذیری در افشا عوامفریبی ها ی حاکمیت دارد؟ غیر از این است که باید مسئولانه از گسترش توهم جلو گیری نماید؟ آیا حزب توده ایران غیر از عمل به این وظیفه انقلابی خود کار دیگری انجام داده است ؟ آیا کار حزب توده ایران جز توضیح نتیجه سیاسی نبرد « که بر که » واعلام شکست اجتماعی آن برای توده ها در آن لحظه خاص بوده است ؟
نویسنده مقاله سپس به ناگهان بدون آنکه تکلیف نمایندگان مبارزه طبقاتی در درون حاکمیت را مشخص سازد، به جنبش مردمی در جامعه ایران اشاره می کند و در واقع با استناد به وجود این جنبش در درون جامعه تلاش می کند تا برای جناح های درگیر قدرت پایگاه طبقاتی بسازد و آنان را بعنوان نمایندگان مبارزه طبقاتی جاری در جامعه معرفی نماید" این جنبش واقعا وجود دارد، چه ما آن را به حساب بیاوریم و چه به حساب نیاوریم. اگر آن را به حساب آوریم، می توانیم در نبرد واقعی جامعه شرکت کنیم و حزبی فعال و موثر باشیم. اگر آن را به حساب نیاوریم، مردم به این خاطر دست از مبارزه نخواهند کشید، این ماییم که نظاره گر و منفعل شده ایم…". نویسنده به این شکل بند ناف حاکمیت جمهوری اسلامی و جناح های درون آن را به جنبش مردمی گره می زند و طرح شعار طرد را به منزله ندیدن جنبش مردمی در ایران تلقی می کند. ظاهرا نویسنده مقاله با توسل جستن به جنبش مردمی که در راستای تحقق وعده های فراموش شده انقلاب بهمن روز به روز از گستردگی بیشتری در جامعه برخوردار می شود، می کوشد تا برای رژیم ولایت فقیه بعنوان اصلی ترین عامل فراموشی این وعده ها قبای مشروعیت ببافد!
نویسنده مقاله در ادامه باز هم بدون مشخص کردن این نمایندگان نامرئی طبقه کارگر و زحمتکشان در درون ساختار حاکمیت جمهوری اسلامی می نویسد: «…که بر پارهای اشتراکات شکلی میان جناحهای مختلف حکومت جمهوری اسلامی انگشت تأکید گذاشته، تفاوتهای طبقاتی و ماهوی میان آنها را نادیده میگیرد .( و حزب را متهم می کند که ) جناح چپ جمهوری اسلامی را، به صرف اینکه زمانی بر سرکوب حزب ما صحه گذاشته است، از هر گونه توان و ظرفیت پیشرفت فکری و انقلابی محروم وانمود کرده، آن را با جناح راست حاکم (در عمل) همسنگ و در یک کفه قرار میدهد و عملاً به قدرتگیری این جناح یاری میرساند. این شعار، این توهم نادرست و خطرناک را بوجود میآورد که گویا حاکمیت. برای خلق و جامعه هر یک از جناحهای موجود در ج. ا بیتفاوت است و طرد همه آنها را با هم طلب میکند. (و می افزاید) این شعار، نیروی بسیج و مقاومت متشکل خلق را در مقابل حاکمیت سیاه سرمایهداری بزرگ مغشوش میکند.»
این دروغ آشکار اگر نباشد عدم اطلاع آشکار از مواضع حزب توده ایران است. حزب توده ایران در اسناد چهارمین کنگره ضمن ارائه ارزیابی دقیق از ترکیب طبقاتی حاکمیت جمهوری اسلامی و نیروهای شرکت کننده در آن، به تشریح نقاط تمایز این نیروها از هم می پردازد. " … طرفداران انجمن حجتیه که این روزها به جناح رسالت معروف شده اند، به مثابه نمایندگان مستقیم سرمایه داری تجاری در کنار تکنوکرات های تازه به دوران رسیده، مدیران کل، وزرا، و بخش قابل ملاحظه ای از روحانیت که در پست های کلیدی تصمیم گیری دولتی قرار دارند، ترکیب اساسی حاکمیت جمهوری اسلامی را تشکیل می دهند. هر دو بخش از سرمایه داری حاکم بر اوضاع کشور، از نظر خصلت اقتصادی، دارای ماهیت عمیقا انگلی و دلال و از نظر خصلت روبنایی فاسد و در مجموع بی علاقه به سرنوشت اقتصاد ملی کشور هستند. …. در حالیکه هر دو گروه حاکم در عمده ترین مسایل مانند جهت گیری اقتصادی- اجتماعی کشور دارای نظریات مشابه هستند، می باید به برخی تفاوت ها نظری خصوصا در زمینه چگونگی اداره کشور، روابط دولت و نهادها، و … میان این دو جناح توجه کرد… سرمایه داری بوروکراتیک نوین که بخش پراگماتیک حاکمیت کنونی را تشکیل می دهد در پی مرگ خمینی بر این عقیده بود که برای حفظ نظام می بایست یک سری اقدام های اصلاحی بسیار سطحی در زمینه کم کردن فشار اختناق، تشویق میلیون ها ایرانی مهاجر به بازگشت به کشور و کم کردن سرکوب و سانسور در حدی که نظام را به خطر نیاندازد، انجام داد، در حالیکه جناح دیگر اعتقاد داشت ( و دارد) هرگونه گشایشی در اختناق و جو سرکوب می تواند آنچنان توقعاتی در جامعه ایجاد کند که مهار و کنترل آن از دست حاکمیت خارج شود."
همان طور که در سطور بالا دیدیم مبنای تحلیل حزب بر « دو نیروی عمده نمایندگان سرمایه داری بزرگ تجاری وسرمایه داری بوروکراتیک نوین ایران» بوده وسایر نیروهارا در جبهه خلق قرار می دهد . نگاهی بر تحولات درون حاکمیت در سالهای های اخیر و بویژه قبل و بعد از انتخابات مجلس و انتخابات ریاست جمهوری، و تغییر دمادم ائتلافها درستی این تحلیل را بخوبی آشکار می سازد.
«یکی از مهمترین تحولات اخیر در درون حاکمیت جمهوری اسلامی ، را باید پایان یافتن ائتلاف هشت ساله گروه « روحانیت مبارز» ، « هیئت های موءتلفه اسلامی » ودر مجموع گروه « رسالت – حجتیه» با طرفداران رفسنجانی ارزیابی کرد. ائتلافی که پس از مرگ خمینی با روی کار امدن خامنه ای به عنوان ولی فقیه ورفسنجانی در مقام ریاست جمهوری آغاز شد وسپس با تصاحب مجلس چهارم وبیرون راندن نیروهای « تندرو» از مجلس چهارم به اوج خود رسید، سرانجام با نزدیک شدن پایان دوران ریاست جمهوری رفسنجانی ضرورتش به پایان رسید ودوران جدیدی از بر خوردها در درون وبیرون از حاکمیت آغاز شد. ما در همان دورانی که اوج همبستگی ، همکاری ویگانگی این ائتلاف بودوارتجاع با شعار « اطاعت از هاشمی » و« ولایت مطلقه » برای پاکسازی افراد « مزاحم» به میدان آمده بود ، در ارزیابی خود از شرایط واوضاع کشور نوشتیم : روند لایه بندی وصف بندی نیروها که در درون حاکمیت آغاز شده است نمی تواند امری پایدار باشد. از آن جایی که این گروه بندی ها در مجموع خود هدفی جز حفظ موقعیت وحفظ حاکمیت جمهوری اسلامی را دنبال نمی کند ومبارزه شان با یکدیگر بر سر اصول نیست امکان تغییر مواضع وجابجا شدن نیروهاوعوض شدن ائتلاف ها در حین این بر خوردها امری ممکن وبسیار رایج است .( نامه مردم ۲۷اسفند ۱۳۷۰) وسپس در پی بر گزاری چهارمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی ضمن مردود شمردن پایدار بودن ائتلاف رفسنجانی – خامنه ای نتیجه گیری کردیم …از پاکسازی گروه بنی صدر تا حذف گروه موسوی وهم اکنون حذف باقی مانده گروه « خط امام » هیچ یک از این پاکسازی ها منجر به خاتمه یافتن بر خوردها در درون حاکمیت نگردیده است . روند امروز نیز از این قاعده مستثنی نیست ، آقای رفسنجانی امروز خواهد توانست گروه کروبی ، محتشمی ، خوئینی ها را از مجلس ومقامات دولتی حذف کند ولی در آینده ای نه چندان دور می باید برنامه حذف ناطق نوری ها، خامنه ای ها ودیگران را طرح ریزی کند…. ویا بالعکس ( نگاه کنید به نامه مردم ۳۰تیر ۱۳۷۱). روند تحولات کشور صحت ذقیق ارزیابی های حزب توده ایران را نشان داد. این دوران ماه عسل میان طرفداران رفسنجانی وگروه « رسالت »تا هنگام بر گزاری پنجمین دوره انتخابات مجلس دوام آوردوبا روشن شدن برنامه گروه « رسالت» برای حذف رفسنجانی روند بر خوردها در درون حاکمیت رژیم حجمهوری اسلامی وارد مرحله جدیدی شد . (اسناد کنگره ۴(
مسئله اصلی نویسنده مقاله « طرد…» از این صغری کبری چیدن ها این است که انقلاب شکست نخورده است، و همچنان در صف حاکمیت برآمده از انقلاب، دو نیروی عمده در مقابل هم قرار گرفته اند، در یک سو نیروهای وابسته به لایه های پائین و توده های محروم جامعه، که نیروی تعیین کننده انقلاب بوده اند و در سوی دیگر جناح های وابسته به بزرگ مالکان و سرمایه داران بزرگ و بنابراین نبرد« که بر که» ادامه دارد. کاش نویسنده مقاله مشخص می کرد در صف بندی امروز در حاکمیت جمهوری اسلامی کدام جناح وابسته به لایه های پائین و توده های محروم جامعه و کدام جناح مدافع منافع بزرگ مالکان و سرمایه داران بزرگ است؟!
در ادامه مقاله نویسنده بدون توجه به واقعیات جاری در صحنه سیاسی ایران، یارگیری جناح های سیاسی در بزنگاههای حیات سیاسی حاکمیت جمهوری اسلامی، و انتخاب کابینه وزرا و مدیران رده بالای جامعه، به منظور ارائه تصویری دقیق تر! از جدایی ماهوی جناح های درگیر در قدرت که مبین ضرورت مشارکت در نبرد که بر که می تواند باشد، می نویسد:" اگر این مبارزه ( مبارزه جناح های درگیر قدرت در جمهوری اسلامی) صرفا برای کسب قدرت بود، در آن صورت و در شرایطی که با دشمنانی بسیار نیرومند از هر سو مواجه بودند، هرگز به صورت دو جناح در مقابل هم سینه سپر نمی کردند. در آن صورت می توانستند به سازشی با یکدیگر دست یافته و قدرت را در میان خود تقسیم کنند". کاش نویسنده این مقاله برای یکبار هم که شده بود تاریخ ائتلافهای درون جناح های حاکم را با دقت مطالعه می کرد! اما حکایت همچنان باقی است و نویسنده مقاله که می کوشد به هر شکلی این آش را قابل خوردن کند، این بار غافل از مطالب پیش گفته و بیان سهم داشتن جناح ها در حاکمیت هر چند در راستای اهداف طبقاتی خاص خود، دوباره به ماهیت یکدست و ارتجاعی رژیم متوسل می شود و میان ماهیت رژیم و خواست توده ها فاصله می اندازد. " برای ما این امید وجود دارد که بتوانیم ارتجاع را در چارچوب نظام موجود به عقب برانیم.(تاکید از ماست ) چنین امکانی به عنوان یک «امکان» وجود دارد. وجود این امکان، از ماهیت رژیم ناشی نمیشود، بلکه از واقعیت انقلاب، مقاومت خلق و جنبش تودهها سرچشمه میگیرد."
حزب توده ایران در سند کنگره چهارم به روشنی و با صراحت بر نقش توده ها در پیشبرد مبارزه همه جانبه تاکید نموده و می نویسد:" با تجهیز نیرو در درون جامعه و ایجاد یک جنبش وسیع توده ای می توان استبداد قرون وسطایی حاکم را گام به گام به عقب نشینی وادار کرد. مبارزه توده ای، بسیج نیرو در درون جامعه حلقه اساسی مبارزه ای است که در شرایط کنونی باید در راه فرارویی آن به یک جنبش عظیم اجتماعی با خواستهای روشن سیاسی در نفی و طرد رژیم ولایت فقیه مبارزه کرد. بدیهی است که ما در این مبارزه باید از برخوردهای درون حاکمیت و جنگ قدرت جناح ها که قاعدتا در انتها می بایست به تضعیف آنها منجر شود به نفع مبارزه عمومی خلق بهره برداری کنیم." (همان )پس ظاهرا این حرف دل نویسنده نیست، حرف دل نویسنده را از این سطور می توان به روشنی دریافت:"
« آیا با جداسازی مصنوعی رابطه ارگانیک حاکمیت با قشرهای گستردهای از توده های مردم، رابطه دیالکتیکی موجود بین بخشهای مختلف یک مجموعه را نادیده نگرفته ایم و همنهادی۶ را که هنوز مراحل جنینی خود را میگذراند، از زهدان خود بیرون نکشیده ایم؟» به عبارتی چرا ارزیابی ما نسبت به حاکمیت جمهوری اسلامی در سالهای آغازین انقلاب تغییر نموده؟ و چرا انقلاب بهمن را پایان یافته تلقی می کنیم؟ نویسنده مقاله علیرغم اشاره به رابطه دیالکتیکی در ارزیابی پدیده ها، ظاهرا از درک دگرگونی در فرایند زمان قاصر است که پس از گذشت بیش از یک ربع قرن جمهوری اسلامی را در همان جایگاه سالهای نخستین انقلاب می بیند. در هر حال حزب توده ایران در همین باره در جوابیه ای که با عنوان "راه توده در راه جمهوری اسلامی" به مقاله منتسب به زنده یاد کیانوری منتشر نمود می نویسد:" ما معتقد بودیم که انقلاب دارای دو مرحله متفاوت، یعنی مرحله سیاسی و مرحله اجتماعی است. بزرگترین پیروزی انقلاب بهمن ۵۷، درهم کوبیدن نظام پوسیده و وابسته شاهنشاهی و جانشین کردن آن با طیفی از نیروهای سیاسی که نمایندگان اقشار میانی و سرمایه داری ملی ایران را دارا بودند ( چه مذهبی و چه غیر مذهبی) است. ما در همان هنگام نیز پنهان نکردیم که نبود نمایندگان کارگران و زحمتکشان کشورمان در این مجموعه یکی از مهمترین نقاط ضعف آن و پاشنه آشیل انقلاب در مرحله نخستین آن بود. انقلاب بهمن در معنای کلاسیک انقلاب ها هیچگاه به مرحله انقلاب اجتماعی فرانروئید و در مرحله سیاسی متوقف گردید و سرانجام به شکست کشانده شد….به فاصله کوتاهی پس از انقلاب تمامی برنامه های مترقی پیش نهادی از سوی نیروهای مترقی، خصوصا حزب ما مانند برنامه " اصلاحات ارضی"، تامین حقوق زحمتکشان و تصویب قانون کار انقلابی به دستور سران رژیم کنار گذاشته شد، و سیاست های روشن و مشخصی در دفاع از منافع بزرگ مالکان، و بورژوازی بزرگ تجاری اتخاذ گردید."
گویا ترین بخش مقاله نویسنده « طرد… » که از راز درون آن خبر می دهد شاید در این فراز نهفته است که می پرسد « آیا به این موضوع توجه کرده ایم که مرزبندی بین نیروهای پیشرفتخواه و محافظهکار – صرفنظر از هر نامی که متناسب با شرایط به خود میگیرند – در میهن ما تا چه اندازه سیال و نیازمند دقت و توجه روزمره است؟ » ظاهرا نویسنده بالاخره موفق به یافتن کلیدی برای گشودن همه درها و دادن پاسخ همه معماها شده است! با این کلید می توان بسهولت چرخش و تغییر دمادم نمایندگی طبقات زحمتکش را در بین جناح های حاکمیت جمهوری اسلامی توضیح داد و با توسل به همین « سیا لیت» خودرا قانع ! کرد که یک روززیر علم رفسنجانی ها سینه زد وروز دیگر شرمگینانه پرچم دفاع از احمدی نژادها را بر افرخت و همواره نیز خود را در جایگاه حزب طبقه کارگر نگاه داشت!!
در خاتمه نویسندگان از هر نقد وگفتاری دراین باب استقبال کرده وبه دیده منت پذیرا خواهند بود .
۱- http://edalat.net/lire/artikeln/left/tard.html
لطفا به پیوست که به فرمت PDF است توجه نمایید