دوشنبه, مهر ۲

نقدی بر نوشتار «قطعنامه شورای امنیت، نامه احمدی نژاد و.

تاکنون سر آن نداشتم که بر یکی از مندرجات «نامه مردم» و یا دیگر گاهنامه‌های حزب توده ایران نقدی بنویسم. در گذشته‌ای دورتر، مواردی را از راه‌های دیگر گوشزد کرده بودم که تنها شاید گاه به پیرایش جمله‌ای و بهبود گفتاری کمک نموده باشد؛ همین و بس و دیگر هیچ. نوشتاری مانند این یکی را بارها در «نامه مردم» خوانده ام و با این امید که آموزگار زمانه خود راهگشا خواهد بود، با تکان دادن سری و یا پچپچی درونی از کنار آن گذشته ام. این نقد را شاید بتوان نقدی بر آن سیاستی دانست که فرآورده‌های آن، چنین نوشتارهایی است: بی‌خاصیت و  سر درگم؛ نه راهی می‌نمایاند و نه جبهه‌ای روشن دارد؛ یکی به میخ می‌زند و یکی به نعل.

تاکنون سر آن نداشتم که بر یکی از مندرجات «نامه مردم» و یا دیگر گاهنامه‌های حزب توده ایران نقدی بنویسم. در گذشته‌ای دورتر، مواردی را از راه‌های دیگر گوشزد کرده بودم که تنها شاید گاه به پیرایش جمله‌ای و بهبود گفتاری کمک نموده باشد؛ همین و بس و دیگر هیچ. نوشتاری مانند این یکی را بارها در «نامه مردم» خوانده ام و با این امید که آموزگار زمانه خود راهگشا خواهد بود، با تکان دادن سری و یا پچپچی درونی از کنار آن گذشته ام. این نقد را شاید بتوان نقدی بر آن سیاستی دانست که فرآورده‌های آن، چنین نوشتارهایی است: بی‌خاصیت و  سر درگم؛ نه راهی می‌نمایاند و نه جبهه‌ای روشن دارد؛ یکی به میخ می‌زند و یکی به نعل.

تارنگاشت عدالت

مقالۀ رسیده

نویسنده: ب. الف. بزرگمهر

۲۸ مه ۲۰۰۶  

 

 نقدی بر نوشتار

«قطعنامه شورای امنیت، نامه احمدی نژاد و ادامه تشنج در منطقه»۱

 

هر که نامخت از گذشت روزگار

هم نیاموزد ز هیچ آموزگار

رودکی

 

 

پیشگفتار

 

تاکنون سر آن نداشتم که بر یکی از مندرجات «نامه مردم» و یا دیگر گاهنامه‌های حزب توده ایران نقدی بنویسم. در گذشته‌ای دورتر، مواردی را از راه‌های دیگر گوشزد کرده بودم که تنها شاید گاه به پیرایش جمله‌ای و بهبود گفتاری کمک نموده باشد؛ همین و بس و دیگر هیچ.

نوشتاری مانند این یکی را بارها در «نامه مردم» خوانده ام و با این امید که آموزگار زمانه خود راهگشا خواهد بود، با تکان دادن سری و یا پچپچی درونی از کنار آن گذشته ام. این نقد را شاید بتوان نقدی بر آن سیاستی دانست که فرآورده‌های آن، چنین نوشتارهایی است: بی‌خاصیت و  سر درگم؛ نه راهی می‌نمایاند و نه جبهه‌ای روشن دارد؛ یکی به میخ می‌زند و یکی به نعل.

نمی‌دانم آیا با توجه به مسایل عمده‌ای که در پیش روست، دوباره به چنین کاری دست خواهم زد یا نه، ولی دستکم یکبار هم که شده و به عنوان مشت نمونه خروار باید این کاستی و کمبود را به رخ می‌کشیدم؛ گرچه، تازه این نوشتار را باید یکی از بهترین‌های آن‌ها شمرد و نه بدترین‌شان.

***

نوشتار، بیشتر به بازتاب نامه رییس جمهور ایران محمود احمدی نژاد در رسانه‌های ایران و جهان (بخوان رسانه‌های کشورهای باختری) می‌پردازد و کوچک‌ترین اشاره‌ای به مضمون آن ندارد. به نظر من نامه یاد شده، نه آنگونه که به گفته نویسنده «نامه مردم» از جانب شماری از شخصیت‌های اجتماعی و سیاسی کشور کم محتوا و شعارگونه توصیف شده، حاوی نکات برجسته‌ای در جهت افشای سیاست‌های امپریالیسم ایالات متحده بوده و از این جهت شایسته همه گونه پشتیبانی به ویژه از جانب نیروهای پیرو سوسیالیسم علمی است. روی سخن این نامه نه آقای جرج دبلیو بوش و ابواب جمعی وی که مردم دنیا و ایالات متحده اند. از آن گذشته، نامه بیشتر جنبه اتمام حجت داشته، از نظر سیاسی (دیپلماسی) نشانه‌ای از برخورد فعال به مسایل روز به ویژه در حوزه روابط ایران- ایالات متحده بوده و از نظر تاکتیکی (نشست‌های ۵+۱ و مانند آن) در لحظه مناسبی انتشار یافته است. البته بدیهی است که آقای احمدی نژاد به عنوان یک پیرو دین اسلام، در بیان بسیاری از مسایل از واژه‌های مذهبی وام گرفته است که لابد دوست نویسنده ما بر آن خرده نخواهند گرفت.۲

به هر حال، نوشتار همه نکات یادشده در بالا را نادیده گرفته – و شاید آنگونه که از متن آن برمی‌آید به محتوای نامه نیم نگاهی نیز نکرده – و تنها این نکته را دریافته که «… کسانی که در گذشته یی نه چندان دور هرگونه تماس و یا گشایشی در رابطه با آمریکا را «خیانت به راه امام» توصیف می‌کردند این چنین ناگهانی به مذاکرات رو در رو (درباره عراق) و نامه نگاری به «شیطان بزرگ» رو آورده اند.»۳ بازگویی بخش‌هایی از گفت و گوی احمدی نژاد در سفر اندونزی به عنوان چاشنی، صرفاً به عنوان شاهدی بر مدعا و نبود هیچگونه تفسیر و یا اظهار عقیده‌ای درباره این «دریافت تازه» به موضوع بیشتر جنبه یک مچ‌گیری کودکانه می‌دهد تا یک نوشته تحلیلی.

نوشتار سپس به بازگویی بخش‌هایی از اظهار نظر سید محمد خاتمی رییس جمهور پیشین می‌پردازد که با لحنی پندآمیز و خودستایانه در رابطه با موضوع مورد بحث چنین فرموده اند:

«هر کارى باید با دیدگاه راهبردى و توجه به مصالح و سیاست‌هاى کلى کشور انجام شود۴… وقتى من سال ۷۶ با خبرنگار «سی.ان.ان» مصاحبه کردم، ایران در افکار عمومى جهان و آمریکا موقعیت خوبى نداشت. من در قالب این مصاحبه مى‌خواستم فضا را بشکنم و نتیجه کار هم این شد که آلبرایت به صراحت از اشتباهات و سیاست‌هاى نادرست آمریکا علیه ایران سخن گفت و کلینتون نیز در اظهاراتى که در آن مقطع زمانى داشت، به نوعى از ایران عذرخواهى کرد و موضع آمریکا عوض شد.»۵

نوشتار با بازگویی گفتاری از «پایگاه خبری امروز»  و این بار با یادآوری موقعیت کنونی رییس جمهور پیشین به عنوان «رئیس موسسه بین المللى فرهنگ‌ها و تمدن‌ها» – از زبان وی چنین ادامه می‌یابد: «نظر حضرت امام (ره) نیز این بود که اگر آمریکا عذرخواهى کند، راه براى مذاکره باز مى شود. در آن زمان سیاست کلى نظام بر ایجاد رابطه با آمریکا استوار نبود و امروز نیز نمى‌دانم با چه طرح و انگیزه‌اى این نامه نوشته شده و چه آثارى دارد… نمى دانم این نامه به لحاظ آمادگى ایران براى مذاکره نوشته شده و یا استراتژى نظام در مورد آمریکا عوض شده که چنین نامه‌اى نوشته شده است.»۶

گرچه نویسنده در اینجا با بازگویی گنده‌گویی‌های۷ رییس جمهور پیشین تلویحاً موافقت خود را با آن نظرات نشان می‌دهد، ولی همچنان از تحلیل و اظهارنظر دقیق خودداری ورزیده و روشن نیست از تقابل نظریات، نقل قول‌ها و گفت و گوها چه منظوری داشته است.

تا اینجای نوشتار که نیمی از آن را دربرگرفته، نه تنها چیزی روشن نشده که اندیشه خواننده را نیز آشفته است. با این حال، خواننده شکیبا، همچنان موضوع را پی می‌گیرد و می‌خواهد ببیند که نویسنده سرانجام وی را به کجا برده و چه نتیجه‌ای می‌خواهد بگیرد؛ ولی با کمال شگفتی، دو بند بعدی نوشتار همچنان جنبه خبری دارد؛ آن هم به شیوه‌ای که معمولاً بنگاه‌های امپریالیسم خبری از آن سود می‌برند:

«نامه احمدی نژاد هنگامی به بوش ارسال شد که پیش از آن وزاری امور خارجه پنج کشور عضو شورای امنیت در دیدارهای فشرده یی تلاش می‌کردند در راستای رسیدن به متن قطعنامه مشترکی درباره ایران به توافق برسند. که البته متن قطعنامه تهیه شده از سوی آمریکا، انگلیس و فرانسه با مخالفت روسیه و چین روبه رو شد. کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه آمریکا در مصاحبه یی با «سی.ان.ان» اعلام کرد که توافق شده است که کشورهای اروپایی یک رشته پیشنهاداتی را به ایران برای حل بن بست کنونی ارائه دهند و دو هفته به ایران مهلت داده شود تا به این پیشنهادات پاسخ مثبت دهد.

در کنار این خبرها مجله آمریکایی «تایم» نیز متن نامه یی را از سوی حسن روحانی، نماینده ولی فقیه، در شورای امنیت ملی، منتشر کرد که حاوی پیشنهادات او برای حل بن بست کنونی است…»۸

هنوز هم روشن نیست که نویسنده، از بازگویی تهدیدات امپریالیستی در قالب متنی خبری چه آماجی را نشانه رفته است. شیوه درج خبر نیز بسیار جالب توجه است. به عنوان نمونه‌ای از این دست می‌توان چنین جمله‌ای نوشت:

«من اسبی را می‌شناسم که زمانی از این وادی گذشته است و برای او فرقی نمی‌کند که جای سم وی را خاکستر پُر کنند یا الماس.» برای خواننده چنین جمله‌ای، بی‌درنگ این پرسش‌ها پیش می‌آید که:

– این اسب چگونه اسبی است؛

– چرا برایش فرقی نمی‌کند که جای سمش را خاکستر پُر کنند یا الماس؛    

– رابطه آن اسب با گوینده این جمله چیست؛ و

– هدف گوینده از بیان چنین جمله‌ای چیست و شاید بسیاری پرسش‌های دیگر.

نویسنده پس از جان بسرکردن خواننده و  زمینه‌چینی‌ها و نقل قول‌هایی که کمکی به روشن نمودن بحث نمی‌کند، سرانجام اعلام می‌کند که:

«…حزب توده ایران همچنان معتقد است که باید با تحفیف بحران و حرکت به سمت گشایش باب مذاکره از صدور قطعنامه بر ضد ایران، در شورای امنیت سازمان ملل، جلوگیری کرد.»۹ اما همچنان روشن نمی‌سازد که بحران را چگونه باید تخفیف داد و چگونه باید حرکت نمود که باب مذاکره گشوده شود. نویسنده روشن نمی‌سازد که آیا باید مثلا پیشنهادهای کشورهای اروپایی را پذیرفت و یا پیشنهادهای حسن روحانی نماینده ولی فقیه در شورای امنیت ملی را که شاید این بار قطع برق سراسری کشور را به مدت … سال (البته پشت درهای بسته) برای حل بن‌بست کنونی پیشنهاد نموده باشد! تأکید بر واژه «همچنان» در جمله‌ای کلی، مبهم و چند پهلو جالب توجه است و به همین گونه روشن نیست که چرا نباید به جای «حرکت به سمت گشایش باب مذاکره»، باب مذاکره را گشود!

در شرایطی که کشور ما زیر فشارهای خردکننده امپریالیستی برای تن دادن به پذیرش شرایط تبعیض‌آمیز  این کشورها، زیر بار زور رفتن و کوچک شدن، مانند آنچه که بر کشور لیبی رفت و شاید بدتر از آن، قرار دارد و در داخل نیز با فشار شدید نیروهای بورژوازی تسلیم‌طلب و خواهان پیوند با امپربالیست‌ها و نیز همه سست عنصران و بزدلان روبروست، نوشتار «نامه مردم» با وجود آن که از صراحت لازم در گفتار نیز برخوردار نیست، همین پیام را دارد.

نویسنده با جانبداری ضمنی از سیاست خارجی دوران ریاست جمهوری خاتمی که به نظر نگارنده این سطور، علی‌رغم برخی پیشرفت‌ها در زمینه‌هایی محدود، در مجموع خود چیزی جز ادامه سیاست‌های سلف خود رفسنجانی نبوده و نیست، چشم خود را به بسیاری از تحولات منفی این دوران از جمله تعلیق غنی‌سازی اورانیوم و بازماندن هرچه بیشتر از حل مشکلات کمرشکن اقتصادی، می‌بندد و دانسته یا نادانسته این امر مهم را که جناح‌هایی از حاکمیت ایران زیر پوشش «گفت و گو با آمریکا»، خواهان پیشبرد منافع قشری خود در پشت درهای بسته و به زیان منافع ملی ایران هستند، به بوته فراموشی می‌سپارد.

آیا نویسنده نوشتار نمی‌داند که «مسأله» انرژی هسته‌ای و هیاهویی که پیرامون آن برپا شده است، صرفاً بهانه‌ای در دست امپریالیست‌ها برای جلوگیری از پیشرفت علمی- فنی و اقتصادی ایران است؟ آیا وی نمی‌داند که غارتگران اقتصادی داخلی و خارجی که به ویژه همچنان صنعت نفت کشورمان را زیر تسلط و نفوذ خود دارند، از ژرفش و  گسترش انقلاب به شدت نگرانند و یکی از دلایل مهم بالاگرفتن جنگ و تبلیغات کرکننده آن‌ها در داخل و خارج برای دادن صفاتی شیطانی به احمدی نژاد که او نیز به نوبه خود میراث‌خوار اسلاف خویش می‌باشد، چیزی جز منحرف کردن افکار عمومی مردم ایران و جهان از مسایل  اصلی جنگ طبقاتی نیست؟ اگر همه این‌ها درست است، پس چرا وی با این کنسرت همراهی می‌کند و نقش طبال پشت صحنه آن را عهده‌دار شده است(؟).

نویسنده با ادای این مطلب که «زمینه تشنج کنونی پیش از آنکه به برنامه هسته‌ای ایران ارتباط داشته باشد به مسأله اعمال سیاست‌های امپریالیسم در منطقه و نقش دولت کنونی ایران در مقابل آن ارتباط دارد»۱۰، ضمن پذیرش نسبی سیاست دروغ و هیاهوی امپریالیست‌ها در زمینه برنامه هسته‌ای ایران، سیاست‌های امپریالیسم در منطقه را همسنگ نقش دولت کنونی ایران قرار داده و بازهم از مسؤولیت تجزیه و تحلیل موضوع شانه خالی کرده است. وی با ارتباط دادن «زمینه تشنج کنونی … به مسأله اعمال سیاست‌های امپریالیسم در منطقه و نقش دولت کنونی ایران» با بیان واقعیتی بسیار کلی، در واقع هیچ چیزی را روشن نمی‌کند. 

نوشتار اشاره می‌کند که «حضور نظامی نیروهای امپریالیستی در عراق، افغانستان و دیگر کشورهای منطقه به اوج گیری تشنج و درگیری‌های قومی – مذهبی منجر شده است»۱۱  و به درستی چنین نتیجه می‌گیرد که «…هرگونه تشدید فعالیت‌های نظامی در منطقه و از جمله حمله نظامی به ایران تنها به بالاتر گرفتن دامنه درگیری‌ها در وسعت کل خاورمیانه و تشدید شعله‌های جنگ و خونریزی‌های بیشتر می‌انجامد… تلاش در راه جلوگیری از درگیری‌های جدید بخش مهم و جدا ناپذیری از تلاش برای بیرون راندن نیروهای نظامی خارجی از منطقه خلیج فارس و خاورمیانه و استقرار صلح در این منطقه بحران خیز جهان است.»۱۲

در اینجا باید از نویسنده پرسید که آیا درباره شیوه «تلاش برای بیرون راندن نیروهای نظامی خارجی از منطقه خلیج فارس و …» در نوشتار بحثی شده است و اگر نه، چه نیازی به کلی‌گویی است(؟). آیا توده‌های مردم ایران زمین و از جمله گردان‌های فداکار و از جان گذشته توده‌ای در جنگ تحمیلی امپریالیسم و صدام،  از جان خود دریغ کردند؟ آیا آن‌ها از انجام وظایف خود تاکنون سرباز زده اند؟

بدون کوچک‌ترین تردیدی باید پذیرفت که «مردم ایران بلوغ سیاسی، اراده کارا و هوشیاری لازم را برای حل و فصل مسایل خود از هر نوع دارند…»۱۳    

آیا نباید پیش از هر چیز، نگاه کرد که کجا و در کنار چه نیروهایی ایستاده ایم و در کدام سنگر قرار داریم؟ آیا همین که کلی‌گویی می‌کنیم و گفتارمان روشنی و صراحت لازم را ازدست داده است، گواه آن نیست که ره گم کرده ایم و عملاً در جبهه نادرستی جا خورده ایم؟ 

آیا بهتر نیست به جای بازگویی تبلیغات امپریالیستی و بازیچه دست آن‌ها شدن، با برانگیختن توده‌های خلق به همدلی با یکدیگر و پایداری در برابر نقشه‌های شوم امپریالیست‌ها، حقوق از دست رفته و یا به دست نیامده آن‌ها را مانند حقوق سندیکایی و خودمختاری اداری – فرهنگی خلق‌های ساکن کشورمان در پیوند با استقلال‌خواهی، خواستار شویم و در راه دستیابی آن‌ها گام‌های جدی برداریم؟ 

با طرح موضوع به این صورت که «دخالت خارجی، به ویژه نظامی، تأثیر مخربی در این آهنگ رشد ایجاد خواهد کرد و در تحلیل نهایی آب به آسیاب ارتجاع و استبداد خواهد ریخت و منطقه را بیش از پیش به آتش و خون خواهد کشید.»۱۴ قصد پند و اندرز دادن به چه نیروهایی را داریم؟ باور کنید بیشتر آن‌هایی که شما قصد نصیحتشان را دارید، جبهه خود را از مدت‌ها پیش روشن نموده اند، وظایفشان را به خوبی می‌دانند و حتا تقسیم وظایف نیز برایشان نموده اند! از آب در هاون کوبیدن چه هدفی را دنبال می‌کنیم؟ …که در فردای تاریخ بگوییم: ما گفتیم، ولی نشد!

آیا به وظایف خود آنگونه که شایسته و بایسته یک توده‌ای است، واقفیم؟

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *