دوشنبه, مهر ۲

شورایی عالی، ترکیبی ناخجسته و جبهه‌ای ناشایست

داشتم در اینترنت چیزی جستجو میکردم که به نام و چهره او در کنار نامها و چهره های شناخته شده رژیم شاه، چند پروفسور اتو کشیده، خوب خورده و خوابیده و مجیزگوی باختر و چند دانشجوی زندانی و یا فراری رژیم جمهوری اسلامی برخوردم. آنها اعضای " شورای عالی جنبش رفراندوم ایران" هستند که گویا از جانب گروه دیگری برگزیده شده اند. با خود می اندیشم: چه گروه ناهمگونی!

دیگر شگفت زدگی چند لحظه پیش، جای خود را به احساسی منطقی سپرده است. با خود می اندیشم: چه درست گفته بود آن که نوشت: پرویزن زمان زر را از مس جدا میکند!

داشتم در اینترنت چیزی جستجو میکردم که به نام و چهره او در کنار نامها و چهره های شناخته شده رژیم شاه، چند پروفسور اتو کشیده، خوب خورده و خوابیده و مجیزگوی باختر و چند دانشجوی زندانی و یا فراری رژیم جمهوری اسلامی برخوردم. آنها اعضای " شورای عالی جنبش رفراندوم ایران" هستند که گویا از جانب گروه دیگری برگزیده شده اند. با خود می اندیشم: چه گروه ناهمگونی!

دیگر شگفت زدگی چند لحظه پیش، جای خود را به احساسی منطقی سپرده است. با خود می اندیشم: چه درست گفته بود آن که نوشت: پرویزن زمان زر را از مس جدا میکند!

تارنگاشت عدالت

 

مقالۀ رسیده

 

نویسنده: ب.الف. بزرگمهر

 

           ۲۱ آوریل ۲۰۰۶

 

 

 

آنجا هر شب ستاره ای از آسمان به زیر میکشند …

اینجا "ستاره ها" خود در کام مرداب فرو می روند.

 

 

داشتم در اینترنت چیزی جستجو میکردم که به نام و چهره او در کنار نامها و چهره های شناخته شده رژیم شاه، چند پروفسور اتو کشیده، خوب خورده و خوابیده و مجیزگوی باختر و چند دانشجوی زندانی و یا فراری رژیم جمهوری اسلامی برخوردم. آنها اعضای " شورای عالی جنبش رفراندوم ایران" هستند که گویا از جانب گروه دیگری برگزیده شده اند. با خود می اندیشم: چه گروه ناهمگونی!

روی تصویرشان "کلیک" می کنم و صفحه ای دیگر دربرگیرنده شرح حال فشرده ای از برگزیدگان به نمایش درمی آید. این بار، چهره  وی  با آن سبیلهای چخماقی و لبخندی فروخورده، همراه با شرح حالی نه چندان کوتاه دیده می شود. مال آنهای دیگر هم هست؛ ولی کوتاه تر. با یک نگاه شتاب زده، شرح حال همه شان را می خوانم و البته مال وی را پیش از دیگران.

دیگر شگفت زدگی چند لحظه پیش، جای خود را به احساسی منطقی سپرده است. با خود می اندیشم: چه درست گفته بود آن که نوشت: پرویزن زمان زر را از مس جدا میکند!

هرگاه صدایش را از پالماسکه۱ می شنیدم و یه سخنانش گوش فرا میدادم، چیزی درونم نهیب می زد که وی نیز عِرض خود را می خواهد؛ همین و بس. خواستن نیز همانگونه که گفته اند، توانستن است. آنچه را که بجویی، سرانجام خواهی یافت: مانند جایی "عالی" در شورایی ناهمگون، ناخجسته و ناشایست.

از آن که در کنارم نشسته و مانند من گوش می سپارد، می پرسم:

– «از این صدا، چه احساس می کنی؟»  پاسخ می دهد:

– «آدم خوبی بنظر می رسد… اما گویا حقش را خورده اند. »

– «منظورت چیست؟ »

– «می دانی! خوب حرف می زند. حرفهایش منطقی و آموزنده است… ولی بنظرم دچار خودشیفتگی است.» و این آخرین بخش حرفش را کمی با احتیاط و آهسته می گوید. گویی میخواهد ناراحتم نکند. بی آنکه بداند احساس مشترکی در هر دومان جریان یافته است. احساسی که نمی توان در چارچوب منطق گنجانید؛ اما در آن لحظه که تمام وجودت را فرامی گیرد، بر هر منطقی برتری دارد. مگر نه آنکه «احساس از منطق نیرومندتر است. »۲

در شرح حالش، از زبان وی چنین آمده است: «شناخت عینی و ملموس از جامعه سوسیالیستی، این درس بزرگ را به من آموخت؛ تا بین آرمان و آرزو و واقعیت رابطه‌ای منطقی برقرار کنم. این شناخت زنده و بی واسطه سبب شد در زندگی اجتماعی خود واقعگرائی پیشه کنم. »۳

و در جای دیگر: «تجربه و مشاهدات از نزدیک کشور شوروی و فروپاشی آن، تجربه و زندگی چندین ساله در آلمان و در کنار همه اینها مطالعات گسترده در مبانی اندیشه دمکراسی و راز پیشرفت جوامع دمکراتیک از یکسو {ظاهرا منظور کشورهای اروپای باختری و ایالات متحده است – از نگارنده } و بررسی تاریخ میهنمان و بازنگری در نگاه و برخوردهای گذشته به این تاریخ از وی یک فعال سیاسی واقعگرا، مسئولیت پذیر و بیش از همه وفادار به مهر به میهن و به منافع ملتش ساخته است. »۴

… و او اکنون در زندگی اجتماعی خود "واقعگرائی" پیشه کرده است. همان "واقعگرائی" که پیش از وی نیز دیگرانی را که شاید در زمان خود، چندین سر و گردن از او نیز بلند تر بوده اند، از بلندای آرمانگرایی واقعگرایانه به پذیرش ننگ همکاری با رژیم شاهنشاهی و گردن نهادن به "واقعیت" موجود فرود آورده بود.۵ همان "واقعگرائی" که داریوش همایون، این سیاستمدار کهنه کار جیره خوار رژیم  شاهنشاهی و پادوی اداره ویژه ایران در وزارت امور خارجه ایالات متحده اتازونی۶ به شکلی دیگر چنین بیان میکند: «… در شورای عالی پاره‌ای نمایندگان برجسته چپ و راست ایران {منظور لابد در درجه اول شخص شخیص ایشان، آقای حشمت رییسی و  دیگر عالیمقامان برگزیده   شورای عالی  هستند – تاکید از نگارنده} به سه تن از فعالان جنبش دانشجوئی در درون پیوسته‌اند… در سیاست ایران تا کنون چنین ترکیبی از طیف سیاسی … پیشینه‌ای نداشته است. … جنبش رفراندم … بویژه چپگرایان را ناگزیر به درآمدن از فضای مه آلود سه دهه گذشته خود می‌سازد…» ۷

و در جای دیگر:

«ما شاهد روشن‌ترین برخورد‌ها میان دو اردوی اصلی سیاستگران تبعیدی هستیم ــ اردوی دمکراسی و حقوق بشر و یکپارچگی ایران در یک سو، و اردوی سرگشته‌ای که خود را به زور در طرف عوضی تاریخ قرار می‌دهد ــ که می‌باید از آن استقبال کرد. بیش از همه بحث سازندهء رهاننده در اردوگاه چپ درگرفته است. … دست بالا یافتن عنصر دمکراسی لیبرال در این مباحثات، با همه بی میلی چپ به لیبرالیسم… بویژه با توجه به واکنش‌های چپگرایان مانده از کاروان، نوید بخش است.» ۸

روشن نیست که آقای همایون از کدام فضای مه آلود سخن میگویند که به باور ایشان (یا بهتر است بگویم به امر مطاع ایشان!) چپگرایان ناگزیر به درآمدن از آن هستند. آیا منظور ایشان بطور مشخص حزب توده ایران و آن بخش از جنبش چپ نیست که در جایگاه دفاع از سوسیالیسم علمی، رنج زندانهای ستمشاهی را بجان خریده، شکنجه دیده، حلق آویز یا تیرباران شده و با مبارزه خود جامعه ایران را گامهایی بزرگ به سوی آگاهی، پیشرفت و دستیابی به حقوق اجتماعی خود رهنمون شده اند و وی به دلایل مشخصی از جمله، امکان کشاندن بخشی از این نیروها به باتلاقی که اداره ویژه ایران در وزارت امور خارجه ایالات متحده ساخته و پرداخته، از نامبردن آن خودداری میکند؟ آیا مبارزه جانانه چپگرایان در دوران کنونی که دامنه  ای گسترده تر از سه دهه گذشته را دربرمی گیرد، نبوده است که به آگاهی بزرگ جامعه ایرانی و شکوفایی فرهنگ مدرن در ایران انجامیده است؟ همه این کارها در همان فضای به قول ایشان مه آلود صورت گرفته است. امیدوارم نامبرده همه این دستاوردها را به حساب رژیم شاهنشاهی و یا وزارت اطلاعات و جهانگردی آن که ایشان نیز مدتی سرپرستی آن را بر عهده داشته اند و یا بطریق اولی روحانیت محافظه کار نمی گذارند. اما، چه چیزی واقعا قند توی دل ایشان آب کرده است؟ باور نمی کنم که پیشنهاد چند دانشجوی سرگشته از ستم فزاینده رژیم جمهوری اسلامی (علیرغم حسن نیتشان) و پیوستن چند گیج و گول سیاسی – با هر پیشینه ای که می خواهند داشته باشند – به "جنبش رفراندم" تنها سبب این خوشحالی و آن چیزی باشد که ایشان را به استقبال از آن واداشته است.

آیا منظور آقای همایون از "طرف عوضی تاریخ" (که یکبار دیگر از صراحت در گفتار طفره رفته اند)، اردوگاه مدافعان سوسیالیسم و عدالت اجتماعی است؟ آیا اصولا کاربرد چنین اصطلاحی نشان از سواد اجتماعی و سیاسی محدود ایشان – علیرغم همه کارکشتگیشان در دنیای سیاست – ندارد؟ آیا تاریخ طرف عوضی دارد؟! بنظرمی رسد که کاربرد " آدم عوضی" در عرصه هایی از ادبیات عامیانه، مجاز باشد ولی تا آنجا که دانش نگارنده این سطور قد میدهد، تاریخ طرف عوضی نداشته و نمیتواند داشته باشد. به نظر میرسد، کاربرد چنین اصطلاحی از جانب ایشان، صرفا نشاندهنده تمایل شدید نامبرده در نفی واقعیات موجود جهان و مبارزه جانانه ای باشد که در همه جای کره زمین برای صلح و عدالت اجتماعی و بر ضد همه طفیلی های جامعه بشری از شاهان و بزرگ مالکان گرفته تا امپریالیستها و پادوهای رنگارنگشان در جریان است.

آقای همایون در سخنرانی شان در همایش بروکسل (۲- ۴ دسامبر سال گذشته میلادی)۹ از تغییر صورت مساله سیاسی در ایران سخن گفتند و با یادآوری سخنان یکی دیگر از همپالکی های شرکت کننده در آن همایش درباره به بن بست رسیدن همه نظام های دیکتاتوری و کشانده شدن رژیم جمهوری اسلامی به نظامی گری و  ضرورت ائتلاف چپ و راست میانه، خواستار تمرکز کار بر روی آنچه که ایشان آن را "طبقه متوسط فرهنگی" نامیدند، شدند و آن را بهترین فرصت مناسب نامیدند. به ادعای وی، فشاری که از داخل شروع شده به اتحاد این "طبقه" با  "جنبش رفراندم" خواهد انجامید. آیا این سخنان در راستای همان سیاستی نیست که تاکنون با بهره گیری ریاکارانه از اعلامیه جهانی حقوق بشر و مفاهیمی مانند دموکراسی و حقوق مدنی، به "انقلابهای" نارنجی، مخملی و … در جمهوریهای پیشین اتحاد جماهیر شوروی انجامیده است؟ آیا نزدیک شدن دخالت نظامی ایالات متحده در ایران، سبب اصلی خوشحالی ایشان نیست؟  در همان سخنرانی، وی دخالت و تجاوز ایالات متحده به خاک عراق را سرچشمه دستاوردهایی مانند انتخابات آزاد و تشکیل مجلس موسسان در این کشور دانسته و بطور ضمنی مورد پشتیبانی قرار داده اند. بنظرم ایشان در داوری خود در این زمینه شتاب ورزیده اند. در شرایطی که کشور همسایه ما عراق، با کوششهای پیگیرانه نیروهای امنیتی و مخفی نیروهای متجاوز در آستانه جنگ داخلی گسترده و تمام عیار قرار دارد و کشاندن جنگ و خونریزی به خاک ایران با تمام نیرو فراهم میشود، آیا سخنان نامبرده را جز پرده استتار دشمن امپریالیستی چیز دیگری می توان ارزیابی نمود(؟).

راهپیمایی میلیونی مردم ایران در شهرهای مختلف کشور در سالگرد انقلاب بهمن، علیرغم نارضایتی های زیادی که از عملکرد رژیم حاکم بر ایران دارند، پاسخ شایسته ای بود به داریوش همایون ها و همه جبهه ها و اتحادهای پوشالی که هر یک بنحوی سر در آخور امپریالیستها دارند. این راهپیمایی ها، نشان داد که مردم هوشمند ایران زمین، بدرستی هیچکدام از این جبهه ها و اتحادهای پوشالی را جایگزینی دمکراتیک برای حاکمیت کنونی کشورمان نمی شناسند.

در زمینه بحث های پایان ناپذیر درباره شکل های مناسب حاکمیت در ایران و گروه بندی هایی مانند  «اتحاد جمهوری خواهان»، «مشروطه خواهان» و … که گاه به گروههای کوچکتر نیز تجزیه شده اند،  یادآوری بخشی از نوشتار نگارنده را که به دو سال پیش باز میگردد، ضروری میدانم:             

"گاه ساده نگرى در زمینه بحث « جمهورى» و «سلطنت» نیز به چشم مى خورد. گرچه، رژیم هاى جمهورى نسبت به رژیم هاى پادشاهى ، چه از نوع مشروطه آن و یا غیره، گامى  به جلو از نظر تاریخى به حساب مى آیند ؛ ولى در آخرین تحلیل ، حاکمیت چه به شکل جمهورى آن و چه به شکل پادشاهى مشروطه و یا حتى « خلافت اسلامى » ، مضمون هاى کاملا" متفاوتى برحسب رشد و تکامل نیروهاى مولده و مناسبات اجتماعى هر کشور مفروض مى تواند داشته باشد. در این زمینه ، به نظر نمى رسد که نیازى به یاد آورى اشکال و مضمونهاى گوناگون موجود در کشور هاى مختلف باشد. اما در زمینه بحث مورد نظر و براى کوتاه نمودن آن یاد آورى بخشى از مصاحبه رضا پهلوى خالى از لطف نیست.ایشان در یکى از آخرین گفتگوهاى خود در پاریس چنین اظهار داشته اند:

سوال اصلى این است که الویت کار در کجاست ؟»

 اگر هدف رسیدن به حاکمیت مردم است ، مساله سلطنت طلب بودن یا جمهوریخواه بودن مطرح نیست ، چو ن همه در این نتیجه ذینفع خواهیم بود. بنابراین زمینه اتحاد بین طرفداران سلطنت و جمهورى با این توافق ممکن است که در روز رفراندام در آنجا من جمهوریخواه به جمهوری مورد علاقه خودم راى خواهم داد و مشروطه خواه به مشروطه پادشاهى خودش راْى خواهد داد… اگر به این شکل به قضیه نگاه بکنیم ، شما خواهید دید که اختلاف نظرى بین طیف مشروطه   خواه و جمهوریخواه نیست و… بسیارى هستند از سران سیاسی ما از هر دو طیف که امروز کاملا با هم هماهنگی دارند، کاملا" با صمیمیت باهم کار میکنند به خاطر این هدف واحد.»"۱۰  

در پیش نویس آن نوشتار۱۱ با طرح پرسشی به این مضمون: « آیا در آینده شاهد پیوندهاى نزدیکترى بین آنها خواهیم بود؟» شرایط کنونی مورد بحث در این نوشتار، پیش بینی شده است.

نکته آخر این که "دست بالا یافتن عنصر دمکراسی لیبرال در این مباحثات"، آنگونه که آقای همایون ادعا میکنند، گرچه تا حدودی نمودار جذب طیف هایی از مدعیان "چپ نو" (که فقط شاید خلعتی نو  دربرکرده اند)، چپهای شرمگین، چپ نما ها و عناصر وامانده و گول خورده باشد، ولی چپ واقعی در سنگر مبارزه بر ضد امپریالیسم و برای صلح و دوستی همه خلقهای جهان ایستاده و به همه سنتهای انقلابی و انساندوستانه خود پایبند است. چپ واقعی، بر خلاف نحوه اندیشگی آقای همایون، این پدیده را نه تنها "طرف عوضی تاریخ" – که البته اصطلاحی بی معنی است – ارزیابی نمی کند، که با کاربرد درست تئوری و اسلوب انقلابی مارکسیسم- لنینیسم، آن را پدیده ای قانونمند و ناشی از تشدید مبارزه طبقاتی هم در عرصه کشورمان و هم در جهان از یک سو و تبلیغات سرسام آور و گیج کننده امپریالیستها و کارگزارانشان از سوی دیگر میداند.

اجازه بدهید داوری این که "چپگرایان مانده از کاروان" چه کسانی هستند را بر دوش تاریخ بگذاریم.

پانوشت ها:

 

۱- این اصطلاح را از یادداشت خانم منظر حسینی زیر عنوان: «منظر عشق در جهان ا لکترونیکی " پال ماسکه "» وام گرفته ام.

۲-  ضرب المثلی یونانی     

۳-          http://60000000.info/Ref/Shovra.html

۴- همانجا

۵-  چه خوش گفت آن دانشمند فرزانه که "این هستی اجتماعی انسانهاست که شعور  اجتماعی آنها را تعیین میکند و نه بر عکس". پیروان مکتب سوسیالیسم علمی را نیز از این واقعیت گریزی نیست و درست به همین دلیل است که جستجو و پژوهش واقعیت، آن واقعیتی که در حال زایش است، و مبارزه در راه بثمر رساندن آن تنها مبارزه ای بیرونی نیست. مبارزه ای پیوسته و درونی نیز هست. آنجا که محو آوای ساحرگان (اشاره ای است به بخشی ار داستان "ایلیاد" هومر)  شوی، از ادامه راه درمانده ای و بازگشت از آن بسیار دشوار خواهد بود.

۶- نگاه کنید به مصاحبه ایشان با حسین مهری (رادیو ایران) به تاریخ ۳۱ مارس  ۲۰۰۶                      http://www.d-homayoun.info/      

   گرچه در این مصاحبه آقای همایون تلاش می کنند که خود را در سطح مشاور این اداره ویژه جابزنند ولی موضوع اظهر من الشمس است.

۷-            http://60000000.info/Ref/Homayoun_060406.html

۸- همانجا

                                                                                           http://60000000.info/Sima.html۹–           

۱۰- پابان انتخابات، اغاز دوباره نگری (ص  )  ۴۰                                                                                          http://www.rahetudeh.com/rahetude/Baygani/r127.pdf          

۱۱- با توجه به حساسیتهای گاه بیجایی که برخی افراد وابسته به گروههای سیاسی نسبت به وابستگی این یا آن شخص به فلان یا بهمان گروه سیاسی بصرف چاپ یک چند مقاله در نشریه ای یا داشتن فلان یا بهمان ارتباط دارند، تذکر نکته ای جالب را در مورد چاپ این نوشتار در گاهنامه «راه توده» ضروری من دانم. بخش یاد شده از این نوشتار، که جملاتی از پیش نویس ارسالی آن نیز بدون مشورت و صلاحدید نگارنده بوسیله گردانندگان آن نشریه ممیزی شده بود، در جهت خلاف سیاست روز همان نشریه در زمینه "جمهوری خواهی"  است!
 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *