به نظر ما، تمایز روشنی بین درک ما از امپریالیسم و سیاستهای آن و درک نیروهای بنیادگرای اسلامی- که مبارزه خود را جنگ بین «اسلام و کفار» میبینند- وجود دارد. برای ما مبارزه علیه امپریالیسم دست در دست مبارزه برای آزادی، دمکراسی، حقوق زنان، عدالت اجتماعی برای زحمتکشان محروم، و ساختمان جهانی عاری از استثمار پیش میرود. مبارزه ما از طریق رشد مبارزه طبقه کارگر و ایجاد جنبشهای تودهای برای یک نظم جهانی گزینه است و نه از طریق ماجراجویی نظامی و اقدامات تروریستی.
به نظر ما، تمایز روشنی بین درک ما از امپریالیسم و سیاستهای آن و درک نیروهای بنیادگرای اسلامی- که مبارزه خود را جنگ بین «اسلام و کفار» میبینند- وجود دارد. برای ما مبارزه علیه امپریالیسم دست در دست مبارزه برای آزادی، دمکراسی، حقوق زنان، عدالت اجتماعی برای زحمتکشان محروم، و ساختمان جهانی عاری از استثمار پیش میرود. مبارزه ما از طریق رشد مبارزه طبقه کارگر و ایجاد جنبشهای تودهای برای یک نظم جهانی گزینه است و نه از طریق ماجراجویی نظامی و اقدامات تروریستی.
تارنگاشت عدالت
منبع: شبکه همبستگی
برگردان: ع. سهند
سخنرانی نمایندۀ حزب تودۀ ایران در نشست فوقالعادۀ احزاب کمونیست و کارگری خاورمیانه
(٢۰- ۱٩ اوت ٢۰۰۶، آتن)
رفقای گرامی،
اجازه بدهید، به نمایندگی از طرف کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران از کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست یونان به خاطر تسهیل برگزاری این نشست مهم و فوقالعاده جهت بررسی تحولات اخیر در منطقه ما، تشکر کنم.
قبل از سعی در تحلیل اوضاع و ارایه توضیح ما، مایلم از این فرصت استفاده کرده و همبستگی حزب تودۀ ایران را با مردم لبنان و فلسطین و نیروهای مترقی آنها در مقاومت قهرمانانهشان در مقابل تجاوز اسرائیلی- آمریکایی ابراز نمایم.
رفقا، نشست ما در شرایطی برگزار میشود که خلقهای خاورمیانه یک بار دیگر در دست سیاستهای تجاوزکارانه دولت اسرائیل و تحت حمایت آمریکا، رنج میبرند. ما امیدواریم این نشست برای ما فرصتی به منظور غور و بررسی آن عوامل کلیدی باشد، که بر شرایط جاری تأثیر میگذارند: سیاستهای تجاوزگرانه دولت آمریکا و متحدین آن- به خصوص اسرائیل- در منطقه، نقش ارتجاعی که شماری از رژیمها در منطقه بازی میکنند، قوت و توان نیروهای دمکراتیک برای چالش توطئههای آمریکایی- اسرائیلی، نفوذ تعادل بینالمللی نیروها بر آینده خاورمیانه و بر سمت و سوی رویدادها دراین منطقه حساس جهان.
طی چند هفته گذشته، لبنان و فلسطین را جنگی فراگرفته که ماشین جنگی اسرائیل به راه انداخته است. ایران و سوریه تهدید به دخالتهای نظامی میشوند و بحران عظیمی تمام منطقه را در برگرفته است.
اکنون این کاملاً پذیرفته شده است که اسرائیل و دولت آمریکا نقشه خود را هماهنگ کرده بودند و در واقع درجه بالایی از برنامهریزی قبلی در تحمیل جنگ آنها به مردم غزه و لبنان وجود داشت و آنها منتظر «بهانه»ای بودند تا مهار از تجاوگری خود بردارند. افشاگریهای اخیر در نیویورک تایمز و همچنین دیگر گزارشها و رویدادها به روشنی نشان میدهند که ربودن سربازان اسرائیلی به وسیله حماس و حزبالله از طرف امپریالیسم و اسرائیل به عنوان بهانهای برای وارد کردن ضربه از پیش طراحیشده در جهت کشیدن دوباره مرزهای سیاسی و نظامی در منطقه، مورد استفاده قرار گرفت. در راستای این هدف، این نیز روشن است که سیاستها و اقدامات ماجراجویانه نیروهای ارتجاعی به امپریالیسم کمک کرد و به سود آنها تمام شد. همچنین نشانههای روشن نگران کنندهای وجود دارد که این تجاوز فقط پیشدرآمدی است بر یک تجاوز نظامی بسیار خطرناکتر و گستردهتر با درگیری ایران و سوریه.
در عرض یک سال گذشته معلوم بوده است که دولت آمریکا به دنبال راهی است که مرحله بعدی «طرح خاورمیانه بزرگ» که در اصل در سال ٢۰۰۴ شروع شد را به مرحله اجرا بگذارد. همانطور که میدانید هدف اصلی این طرح تضمین این است که این منطقه از نظر سیاسی، اقتصادی و نظامی به وسیله دولت آمریکا کنترل شود.
رویدادهای اخیر نمونه خوبی از علنی شدن نیات واقعی ایالات متحده در منطقه ما است. جورج بوش و کاندولیزا رایس با مخالفت با خواست یک آتش بس فوری و بحث اینکه تا آماده شدن شرایط برای « صلح و خلع سلاح» جنگ باید ادامه پیدا کند، در واقع حقیقت را آشکار کردند که جنگ جاری با هدف مشخص ایجاد شرایط برای اجرای مرحله دوم طرح آنها برای خاورمیانه، طراحی شده بود.
کاندولیزا رایس مرگ و ویرانی ایجاد شده به وسیله ماشین جنگی اسرائیل را درد طبیعی همراه با زایمان «خاورمیانه جدید» تلقی میکند. تونی بلر از سناریوی استراتژیکی صحبت کرد که در منطقه در حال تکامل است و میتواند به اشغال لبنان از طرف نیروهای چندملیتی منجر شود. بنابراین، ایالات متحده و شرکای آن تهاجم نظامی کنونی را برای ایجاد شرایط برای پیشرفتهای آتی نقشههای خود ضروری میدانند.
جنگ مرگبار و ویرانگری که به بهانه تأمین آزادی سه سرباز اسرائیلی به راه انداخته شد، صدها نفر را کشته، هزاران نفر را زخمی و صدها هزار نفر را آواره کرده است. ویرانی تأسیسات زیربنایی از خانهها تا بیمارستانها، سیستم حمل و نقل و ارتباطات، شبکه برقرسانی عظیم بوده است.
جریان عادی زندگی در این کشور کوچک که مدت زمان نه چندان طولانی پیش از این در نتیجه جنگ داخلی و ۱٨ سال اشغال توسط ارتش اسرائیل منهدم شده بود، مختل شده است. خانوادهها یک بار دیگر سوگوار شده اند. اندوه و خشم در همه جا به چشم میخورد.
در دست زدن به این تهاجم خونین علیه مردم لبنان، اسرائیلیها از همان سیاست بیپروا و شیوههای تنبیهی دولت بوش استفاده کردند: یک جانبهگرایی، به کارگرفتن نیروی بیش از حد، مجازات دستهجمعی افراد بیگناه، و خصومت نسبت به دیپلماسی و چند جانبهگرایی، و فقدان کامل احترام برای نهادها و حقوق بینالمللی. آنچه طی چهار هفته گذشته در لبنان اتفاق افتاد، طرح واقعی برای خاورمیانه بزرگ بود.
جورج بوش در کنفرانس مطبوعاتی مشترک خود ضمن اعلام مخالفتش با آتش بس فوری گفت: «اکنون موقع درگیری شدید در خاورمیانه است، اما هدف ما تبدیل آن به یک لحظه فرصت و یک شانس برای تغییر وسیعتر در خاورمیانه است.» تونی بلر در همان کنفرانس مطبوعاتی اعلام کرد: «هیچ چیز کار نخواهد کرد، مگر اینکه ما به اقدامات ضروری برای جلوگیری از وقوع دوباره آن، دست بزنیم.» آنچه او روشن نکرد، ماهیت این اقدامات بود، یعنی حضور مستقیم واحدهای نظامی ارتشهای ناتو جهت تضمین بازارها و منابع خاورمیانه برای شرکتهای چند- ملیتی.
رفقا،
فشارهای مشخصی نیز از طرف راستترین محافل در اسرائیل و ایالات متحده برای درگیر کردن سوریه و ایران وجود دارد. افرادی مانند نیوت گینگریچ، سخنگوی جمهوریخواه سابق مجلس نمایندگان و ویلیام کریستول، سردبیر نشریه راستگرای «ویکلی استاندار» از یک تهاجم گسترده برای تغییر اساسی نقشه سیاسی خارمیانه به سود امپریالیسم آمریکا صحبت میکنند، که فقط ثابت میکند ادعای پر سر و صدای دمکراتیزه کردن خاورمیانه چیزی نیست به جز پوششی بر تشکیل حکومتهای دست نشانده در منطقه در جهت تأمین کنترل بر منابع و منافع نفت و قدرت ژئوپولتیکی که از چنین کنترلی به دست میآید.
عنوان این بحث با امکان یک بررسی خلاق از پیآمدهای تهاجم نیروهای سرمایهداری علیه زحمتکشان سراسر جهان و علیه کشورهای مستقل آغاز میکند. این یک واقعیت است که تحولات بینالمللی دو دهه گذشته، سلطه یک ابر- قدرت واحد و تحمیل «نظم نوین جهانی» به نحو برجستهای بر خاورمیانه تأثیر گذاشته اند.
طرح ایالات متحده برای «خارمیانه بزرگ» باید به عنوان ادامه تلاشهای امپریالیستی برای کنترل استعماری این منطقه در نظر گرفته شود. همانطور که میدانیم هدف فعالیتهای برنامهریزی شده امپریالیسم آمریکا آن طور که در رسانهها ترسیم میکنند «گسترش دمکراسی و حقوق بشر» نبوده، بلکه تضمین کنترل سیاسی این منطقه حساس برای ایالات متحده آمریکا و قادر کردن آن به بهرهگیری از ذخایر عظیم نفت منطقه و همزمان غلبه بر رقبای اقتصادی آمریکا است. کنترل بعضی از کشورهای منطقه از طرف ایالات متحده، از یک طرف آمریکا را قادر به دسترسی به آن ذخایر نفتی میکند، و از طرف دیگر، به آن کنترل جغرافیایی حیاتی بر منطقهای را میدهد که پل ارتباطی بین سه قاره است. این کشورها برای انتقال ذخایر عظیم نفت و گاز به غرب، در بهترین موقعیت قرار دارند و در نیتجه این، ایالات متحده میتواند از طریق کنترل کامل بر استخراج و قیمتهای نفت، حتا بر کشورهای امپریالیستی رقیب خود فشار وارد کند.
رفقای گرامی،
رویدادهای دهههای اخیر به دفعات نشان داده اند دولت آمریکا نیرویی برای صلح و توسعه در خاورمیانه نیست. جنگهایی که عراق و افغانستان را ویران کرد، ادامه حمایت آمریکا از دولت اسرائیل در زیرپا گذاشتن همه قطعنامههای کلیدی سازمان ملل و برقرارکردن حکومت ترور، سوءقصد و اشغال بر مردم فلسطین و تهدیدات حملات نظامی و دخالت بیشتر با هدف تأمین اطاعت کامل سوریه و ایران، نمونههایی است که ما نمیتوانیم نادیده بگیریم. دولت آمریکا از هر بهانه پوشالی برای توجیح حضور نظامی محسوس خود در منطقه و ادامه حمایت از متحدان استراتژیک خود در منطقه مانند اسرائیل، ترکیه، مصر، اردن، پاکستان و دیگران سوءاستفاده کرده است. دولت آمریکا در آسیب رساندن مرگبار به موافقتنامههای اسلو، تقسیم ساحل غربی و سرزمینهای فلسطینی و تحمیل یک راهحل دایمی که مردم فلسطین را از به دست آوردن یک دولت پایدار و مستقل محروم کرده است، از دولت اسرائیل حمایت به عمل آورده و آن را تشویق کرده است.
ما به عنوان کمونیست و مترقی، دمکرات هستیم. ما برای دمکراسی، حقوق بشر، آزادی زنان، حقوق کارگران مبارزه میکنیم. در همه اینها، امپریالیسم و دستنشاندگان آن با ما مخالفت کرده اند و همه ما از این سیاستها آسیب دیده ایم. تاریخ منطقه ما پر از نمونههای توطئهها و تجاوزات امپریالیستی است: از ایران در سال ١٩۵٣(که امروز تصادفاً ۵٣مین سالگرد آن است)، تا کودتا و توطئه علیه جنبشهای ناسیونالیستی و مترقی در عراق، سودان، و مصر در دهههای ۱٩۵۰، ۱٩۶۰ تا توطئههای متعدد علیه انقلاب فوریه ۱٩۷٩ در ایران، تا ایجاد بن لادن و طالبان و سرنگون کردن دولت دمکراتیک افغانستان، همگی چند نمونه از ماهیت ویرانگر سیاستهای امپریالیستی در منطقه ما است.
کلید درک واقعیت اوضاع خاورمیانه در درک دور باطل ماجراجوییهای امپریالیستی و سیاستهای جنایتکارانه دیکتاتوریهای محلی علیه مردم خاورمیانه نهفته است، که هر یک به دیگری کمک کرده و به طور مستقیم و غیرمستقیم این تراژدی را طولانیترمیکنند. ما چه کسی را باید مقصر بدانیم، اگر کشورهای خاورمیانه در حال حاضر نیاز مبرم به اساسیترین آزادیها دارند، اگر آنها فقرزده هستند، اگر حقوق بشر- منجمله حقوق زنان – وحشیانه مورد تجاوز قرار میگیرد. مگر این واقعیت نیست که امپریالیسم برای اینکه بتواند به غارت منابع این کشورها ادامه بدهد، نه فقط نفی همه این حقوق را نادیده گرفت، بلکه در واقع آن را تشویق کرد؟
به عنوان احزاب کمونیست و کارگری و مترقی، ما یک نیروی ضدامپریالیست هستیم. برای ما امپریالیسم سرمایهداری انحصاری است، که منابع جهان را غارت میکند. به نظر ما، تمایز روشنی بین درک ما از امپریالیسم و سیاستهای آن و درک نیروهای بنیادگرای اسلامی- که مبارزه خود را جنگ بین «اسلام و کفار» میبینند- وجود دارد. برای ما مبارزه علیه امپریالیسم دست در دست مبارزه برای آزادی، دمکراسی، حقوق زنان، عدالت اجتماعی برای زحمتکشان محروم، و ساختمان جهانی عاری از استثمار پیش میرود. مبارزه ما از طریق رشد مبارزه طبقه کارگر و ایجاد جنبشهای تودهای برای یک نظم جهانی گزینه است و نه از طریق ماجراجویی نظامی و اقدامات تروریستی.
رفقا،
اجازه بدهید چند کلمهای هم در باره تحولات جاری در کشورمان ایران، صحبت کنم. همانطور که میدانید ایران طی سال گذشته، دچار تغییرات مهمی شده است.
در پی ٨ سال مبارزه مردم ایران برای اصلاح دیکتاتوری مذهبی حاکم بر کشور ما، انتخابات پارلمانی سال ٢۰۰۴ و بعد از آن، انتخابات ریاست جمهوری سال ٢۰۰۵ به جنبش اصلاحی خاتمی پایان داد و اوضاع جدیدی در ایران به وجود آورد. دخالت نیروهای امنیتی در این انتخابات، تماماً تحت کنترل علی خامنهای رهبر عالی مذهبی، به وضوح یک فضای کودتایی در ایران ایجاد کرد که احمدی نژاد را (که قبلاً در واحد ویژه سپاهیان انقلاب مسؤول برخورد با نیروهای اپوزیسیون کار میکرد) به قدرت رساند. بنابراین، تعجبآور نیست که علاوه بر خودش، دیگر پرسنل نظامی همکار [او] در وزارتخانههای کلیدی ایران وجود دارند. به عنولان مثال، وزیر کشور یکی از سه قاضی است که از طرف خمینی در سال ۱٩٨۷ به زندانها فرستاده شد تا زندانهای ایران را از زندانیان سیاسی پاکسازی کند. این به کشتار هزاران زندانی سیاسی انجامید (عفو [بینالملل] تعداد را ۵۰۰۰ نفر میداند) منجمله صدها رفقای حزبی، شامل ۴۰ عضو کمیته مرکزی و دفتر سیاسی حزب ما، که بعضی از آنها قبلاً ٢۵ سال در زندانهای شاه به سر برده بودند.
حزب ما در پی به اصطلاح انتخاب احمدی نژاد گفت که رژیم به سمت سرکوب جنبش مردمی برای اصلاح و ایجاد ثبات سیاسی لازم برای اینکه رژیم به کنترل مطلق خود بر همه اهرمهای قدرت ادامه دهد، حرکت خواهد کرد. سیاستهای اتخاذ شده از طرف رژیم طی یک سال گذشته گواه روشنی بر این هدف است. ما همچنین اعتقاد داریم که سیاست ماجراجویانه رژیم در منطقه و رویارویی آن با ایالات متحده آمریکا، پرده دود لازم برای سرکوب جنبش مردمی است.
برای آنهایی که با ساختار قدرت در ایران آشنا نیستند، من لازم میدانم تأکید کنم که سیاست خارجی ایران در بالاترین سطح رژیم به وسیله رهبر عالی مذهبی تعیین میشود. و بنابراین، رویکرد پرمداراتر و دیپلماتیکتر در پیش گرفته شده در دولت خاتمی نیز از جانب رهبری رژیم هدایت، تصویب و اجرا میشد. تغییر ناگهانی سیاست در عرض سال گذشته به سمت یک سیاست ستیزهجویانهتر قبل از هر چیز برای مات کردن مخالفان داخلی و تدارک زمینه سرکوب جنبش مردمی از طریق متهم کردن آنها به جاسوسهای آمریکا بودن و همچنین گسترش و افزایش نفوذ منطقهای خود از طریق تظاهر به ایستادگی در برابر آمریکا و اسرائیل است.
براساس این نظر، روشن است که دخالت دولت بوش در امور داخلی کشور ما و تلاش برای ایجاد آلترناتیوهای دست نشانده در برابر رژیم، مستقیم و غیرمستقیم در خدمت منافع نیروهای ارتجاعی در ایران است. حزب ما این را روشن کرده است که قویاً مخالف هر گونه دخالت سیاسی و یا هر نوع دخالت دیگر امپریالیسم آمریکا در امور کشور ما است، ما خوب میدانیم در پس شعارهای حمایت از دمکراسی در ایران چه چیزی قرار دارد. بعد از همه این حرفها، کودتای مورد حمایت سیا بود که دولت مردمی و انتخابی ایران را ساقط کرد و راه را برای دهههای حکومت پلیسی شاه در ایران، باز کرد.
رفقا،
دولت آمریکا در حال حاضر به بهانه جنگ با ترور و گسترش دمکراسی در صدد جلب حمایت بینالمللی از سیاست خود علیه ایران است. دور دیگری از سیاست خطرناک رفتن تا مرز جنگ بین نومحافظهکاران واشینگتن و دیکتاتوری حاکم بر ایران، در جریان است. ایران دارای یکی از بزرگترین ذخایر نفت خام و گاز طبیعی جهان است و با ۷۰ میلیون نفر جمعیت بزرگترین کشور و بازار خاورمیانه است. بنابراین، منطقی است اگر نتیجه گرفته شود که کنترل آتی ایران شالوده استراتژی را تشکیل خواهد داد، که نومحافظهکاران واشینگتن برای خاورمیانه دنبال میکنند.
مهم است اشاره شود که دولت آمریکا درگیر یک بازی پیچیده با رژیم ایران است. همچنین، رژیم ایران، به رغم لفاظیها نشان داده است اگر برای آینده خود تضمین دریافت کند، قادر به همکاری با امپریالیسم است (نباید مسأله ایران- کنترا و نقشی که ایران در کمک به نیروهای آمریکایی در دخالتهای نظامیشان در افغانستان و عراق بازی کرد را از یاد بیریم).
روشن است که استراتژی ایالات متحده منحصراً در پی تأمین منافع حیاتی آن در ایران و سلطه آن بر منطقه خلیج فارس است. بنابراین، رشد جنبش دمکراسی در ایران، نه فقط یک تهدید واقعی برای رژیم تئوکراتیک حاکم به حساب میآید، بلکه همزمان یک چالش مستقیم نسبت به سیاست استراتژیک ایالات متحده نسبت به ایران است.
استفاده از صنعت اتمی ایران به عنوان یک ابزار خطرناک مذاکره از طرف ایالات متحده و دیکتاتوری حاکم، دستاویزی برای یک مبارزه سیاسی پیچیده و اساسی برای نفوذ بر منطقه خلیج فارس و کشورهای آن است. حزب ما در نشست ماه مه ٢۰۰۵ کمیته مرکزی خود گفت: «ما از حقوق کشورمان در دستیابی و استفاده از این منابع [اتمی] حمایت میکنیم. بنابراین، ما با آن سیاستهایی که این حقوق را تضمین کنند، موافقیم. مشخصاً در برابر فشارهای آمریکا و متحدان آن باید مقاومت کرد. و از طریق بسیج افکار عمومی، اتخاذ سیاست شفاف و پیروی از آژانس بینالمللی انرژی اتمی برای استفاده غیرنظامی از انرژی اتمی، سیاستهای نظامی در منطقه، به ویژه آنهایی که ایران را هدف گرفته اند، باید خنثا شوند.»
همانطور که قبلاً گفتم، نیروهای دمکراتیک و مترقی مخالف دیکتاتوری حاکم، قویاً هر گونه دخالت خارجی در ایران را رد میکنند. دولت بوش در صدد ایجاد تغییراتی در ایران است که همسو با منافع استراتژیک آن هستند و در واقع به دمکراسی و حقوق دمکراتیک آسیب میرسانند. استراتژی کلی دولت بوش، در پوشش گسترش آزادی از طریق طرح «خاورمیانه بزرگ» را باید افشا کرد و با آن مقابله نمود.
رفقای گرامی،
نیروهای چپ و انقلابی مسؤولیت منحصر به فردی، نه فقط در مخالفت با طرحهای ایالات متحده برای خاورمیانه بزرگ، بلکه برای بسیج مردم منطقه بر محور یک برنامه وسیع ضد- امپریالیستی برای صلح، دمکراسی، توسعه و عدالت اجتماعی دارند.
مشخصاً مبارزه برای پایان دادن به ماجراجویی نظامی امپریالیسم آمریکا و متحدان آن در منطقه ما، به ویژه پایان فوری به اشغال عراق و افغانستان، بازگرداندن سرزمینهای تحت اشغال دولت اسرائیل، تشکیل یک حکومت مستقل فلسطین و به رسمیت شناخته شدن حقوق مردم فلسطین و بالاخره جلوگیری از یک جنگ ویرانگر دیگر که در حال تحمیل شدن به ایران و سوریه است، یکی از وظایف مهم کارگران و نیروهای مترقی جهان است.
حزب تودۀ ایران یک بار دیگر حمایت خود را از این مبارزه و اهداف غرورآمیز آن اعلام میکند و نسبت به مسؤولیت خود در این لحظات بحرانی آگاه است. ما همچنین مصمصم هستیم به مبارزهمان برای ایجاد وسیعترین حمایت از مبارزه مردممان برای صلح، آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی ادامه دهیم.
زنده باد همبستگی بینالمللی
زنده باد سوسیالیسم
از توجه شما سپاسگزارم.