دوشنبه, مهر ۲

درباره تحلیل طبقاتی انتخابات

بورژوازی سنتی بازار بخشی از بورژوازی سوداگر است، اما به دلیل قدرتی که دارد گاهی اوقات همان بورژوازی سوداگر نامیده می شود. این بورژوازی در خدمت صنعت به وجود نیامده، بلکه پیشاپیش ریشه داشته است. برخورد آنها با نظام شاه از این وجه بود. چون شاه هم به دنبال نوسازی اقتصاد بود، اما رهبری آن را به دست بورژوازی کمپرداور سپرده بود که به نوع دیگری ویرانگری می کرد

بورژوازی سنتی بازار بخشی از بورژوازی سوداگر است، اما به دلیل قدرتی که دارد گاهی اوقات همان بورژوازی سوداگر نامیده می شود. این بورژوازی در خدمت صنعت به وجود نیامده، بلکه پیشاپیش ریشه داشته است. برخورد آنها با نظام شاه از این وجه بود. چون شاه هم به دنبال نوسازی اقتصاد بود، اما رهبری آن را به دست بورژوازی کمپرداور سپرده بود که به نوع دیگری ویرانگری می کرد

 روز

 مصاحبه با دکتر فریبرز رئیس دانا

 

به عقیده شما این تضاد طبقاتی انتخابات نهم ریاست جمهوری چیست و اصلاً چگونه بروز پیدا می کند؟
تضاد طبقاتی به وجود آمده در این دور انتخابات بیشتر درون طبقاتی است. انحصار سرمایه و قدرت در درون خودش موجب این تضاد شده است. البته شاید بتوان گفت گروهی از کاندیداها توسط طبقه متوسط سنتی و یا مدرن و نیمه مدرن دارای ایدئولوژی مذهبی حمایت می شوند، اما آنها مطلقاً نامزد اقشار محروم، کارگران، زارعان، زنان خانه دار، معلمان، پرستاران و حتی سربازان و پرسنل نیروی انتظامی نیستند. این اقشار اصلاً نماینده ای ندارند، حتی اگر رای هم بدهند. رای دادن به دلایل مختلفی ممکن است اتفاق بیفتد. اما نمایندگی اجتماعی با نمایندگی پارلمانی فرق دارد. چون مواضع موجود در نمایندگی پارلمانی تا حد بسیار زیادی مهندسی شده است و حتی تحلیلی برای کسانی که رای نمی دهند صورت نمی گیرد. شما آیا می دانید چه کسانی در انتخابات مجلس هفتم رای دادند و چه کسانی رای ندادند؟

شما می دانید؟
بله! من خودم به حوزه های انتخاباتی رفتم. من دیدم که تا ساعت ۲ بعداز ظهر در همین تهران افراد زیادی در حوزه های رای گیری حضور نداشتند. اما بعد از آن اوضاع فرق کرد. حتی خانم هایی هم به حوزه ها می آمدند که قیافه شان خیلی امروزی بود. آنها کسانی بودند که از زندگی مسالمت آمیز آینده شان نگرانی داشتند.

به عقیده شما این ها نماینده چه طبقاتی هستند؟
به نظر من این ها نماینده خورده بورژوازی مرفه هستند که در رده های بالایی طبقه متوسط قرار دارند و به لحاظ سرشت اقتصادی هم متحدین صاحبان قدرت نامیده می شوند.

در این انتخابات آنها به چه کسی رای می دهند؟
بخشی از آنها به هاشمی رفسنجانی رای می دهند و بخشی هم طرفدار معین هستند.

تمایز میان این دو دسته چگونه است؟
آنهایی که در دستگاه های اداری به شرایط اجتماعی موجود وفادارهستند و در جست و جوی فضای باز سیاسی هنوز امیدوارند که بتوانند کاری بکنند به معین رای می دهند؛ مثل شمار زیادی از جوانان. اما آنهایی که به دنبال قدرت و سود هستند طبیعتاً هاشمی را انتخاب می کنند.

آیا این هر دو گروه نمایندگان بورژوازی نیستند؟
من اعتقاد دارم حتی طرفداران معین هم در خدمت بورژوازی سوداگر قرار خواهند گرفت. هرچند نه به طور مستقیم، بلکه به صورت غیرمستقیم.

این بورژوازی سوداگر چه مشخصاتی در جامعه ما دارد؟
این بورژوازی واردات و صادرات را در اختیار دارد و به صنعت کشور از طریق رانت و مازاد تجارت نگاه می‌اندازد.

اینکه می گویید که همان بورژوازی سنتی بازار است؟
تقریباً همان است. بورژوازی سنتی بازار بخشی از بورژوازی سوداگر است، اما به دلیل قدرتی که دارد گاهی اوقات همان بورژوازی سوداگر نامیده می شود. این بورژوازی در خدمت صنعت به وجود نیامده، بلکه پیشاپیش ریشه داشته است. برخورد آنها با نظام شاه از این وجه بود. چون شاه هم به دنبال نوسازی اقتصاد بود، اما رهبری آن را به دست بورژوازی کمپرداور سپرده بود که به نوع دیگری ویرانگری می کرد.

با این حال، در این انتخابات می بینیم که بورژوازی سوداگر و بورژوازی صنعتی یا ساختمانی با هم از در مخالفت درآمده‌اند.
هر چند بورژوازی سوداگر تمایل دارد نامزد خودش را به صورت واحد در این انتخابات معرفی کند، اما به دلیل شکاف در ساختارهای اقتصاد سیاسی و اجتماعی جامعه آنها نمی توانند با هم کنار بیایند. به همین سبب با ورود هاشمی رفسنجانی به صحنه بخشی از آنها به طور حتم از هاشمی حمایت خواهند کرد. چون منافع و ماهیتشان به صورت عمیقی به هم وابسته است. مجموعه‌ای که هاشمی آن را اداره می کند به سرمایه گذاری صنعتی و پیمانکاری علاقه دارد، اما از آنجا که این نوع سرمایه گذاری با سوداگری هم آمیخته شده است، بخشی از محافظه کاران که طرفدار سرمایه داری سوداگری هستند آمادگی حمایت از هاشمی را دارند؛ هرچند در بین این گروه ها هنوز کسانی وجود دارند که به دنبال جداکردن منافعشان از هاشمی هستند.

نتیجه این اتفاق چیست؟
اینکه در هر حال هیچگاه طبقه ای مثل کارگران در این بازی ها سود نمی برند.

به زعم شما چه کسی باید به صحنه انتخابات بیاید تا منافع کارگران تأمین شود؟
باید دگراندیشانی که برنامه های مشخص برای تغییر سمت و سوی اقتصاد به نفع توسعه همگانی دارند وارد میدان شوند.

من کسی را از این دگراندیشان اقتصادی نمی‌بینم که اعلام حضور کرده باشند.
من یکی از همین‌ها هستم. آیا من را جلوی خودت می‌بینی؟ آیا به خاطر می آوری که شورای نگهبان صلاحیت من را پیش از این رد کرده بود؟ من یک سوسیالیست هستم …

شورای نگهبان خیلی ها را رد صلاحیت کرده، اما باز هم وارد میدان رقابت می شوند.
ولی من را به این دلیل که به طبقه کارگر وابستگی دارم حذف می کند؛ بگذارند ما حرفمان را بزنیم، من ایمان دارم توده های مردم پشت سر ما حرکت می کنند. دلیل حذف شدن من چپ بودن است.

ابراهیم یزدی هم حذف می شود در حالی که چپ نیست؛ اما حضور او در میدان در حقیقت یک فعالیت سیاسی پویا تلقی می شود. شما چرا منفعل عمل می کنید؟
من که خودم را مسخره نمی کنم، این تمسخر دموکراسی است.

دکتر یزدی با این کار خودش را مسخره می کند؟
بلی!

موضوع را تغییر می دهیم. اصلاح طلبان نمایندگی چه بخشی از جامعه را برعهده دارند؟
اصلاح طلبی به آن معنی که در آغاز دهه هشتاد وجود داشت، دیگر وجود ندارد.

طرفداران معین همان اصلاح طلبان پیش نیستند؟
طرفداران معین شماری از جوانان پشت کنکوری هستند که یک اسم خنده‌داری هم تحت عنوان رای اولی‌ها دارند. در اینها یک وجدان کاذب ایجاد شده که گویا باید بروند رای دهند. عده ای هم زنان خانه داری هستند که گمان می‌کنند واقعاً یک آزادی های نسبی به وجود آمده است و می توانند آزادانه تر تا سر خیابان بروند. بعضی هم کارمندان رده پایین هستند که خیلی دل خوشی دارند و نمی دانند که دیگر اصلاحاتی وجود ندارد. هر چند به طور کلی اگر بخواهیم از لحاظ اقتصادی بگوییم بخشی از طبقه متوسط نیمه مدرن و عده ای هم از کاسبکاران به معین رای می دهند، چون می‌دانند انحصار قدرت در دست سوداگران مالی باعث کوتاه شدن دست آنها می شود.

با چه استدلالی از مرگ اصلاحات و ایجاد وجدان های کاذب در جوانان سخن می گویید؟
برای اینکه اصلاح طلبان به رهبری شخص خاتمی حتی به یکی از نیازهای مردم هم پاسخ ندادند.

حتی یکی؟
اگر منظور مسائلی مثل قتل های زنجیره ای است که باید بگوییم این موضوع تحت فشارهای بین المللی و افکار عمومی آشکار شد که دلایل آن را هم باید جداگانه بررسی کنیم.

مطبوعات آزاد و افزایش آزادی های سیاسی چطور؟
ولی با این شمار مطبوعات هزاران هزار جوان پرونده دار شدند و بسیاری هم به زندان افتادند.

…از نظر شما طرفدارن فردی مثل مهدی کروبی در این انتخابات چه کسانی می توانند باشند؟
خورده بورژوازی سنتی و بخشی از روحانیون و وابستگان آنها به مهدی کروبی رای می‌دهند. آنها فکر می کنند از همان روش های گذشته می توانند استفاده کنند تا حضور اقتصادی و سیاسی شان تثبیت شود.

تحلیل اینها برای این حضور چه می تواند باشد و تعدادشان از لحاظ عددی چه قدر است؟
کروبی طرفداران زیادی ندارد. ورود او به صحنه انتخابات و پافشاری او کاملاً شگفت آور است. از نظرمن برای کروبی دو حالت متصور است. یا او مجبور بوده طبق یک دستوری وارد این رقابت ها شود و یا اینکه چندان تصوری از محیط واقعی سیاسی ندارد؛ چون در فضای متفاوتی زندگی می کند. شما ادعای او را در مورد پرداخت ۵۰ هزار تومانی اش دیدید.

تضاد منافع طبقاتی طرفداران کروبی با طرفداران معین و یا هاشمی در کجاست؟
طرفدارن معین و هاشمی به لحاظ اندیشه مدرن تر هستند؛ به لحاظ تعداد هم من اعتقاد دارم آنهایی که به معین رای می دهند بیشتر از بقیه هستند.

و طرفداران هاشمی؟
هیچ کس به اندازه خود هاشمی نمی‌داند که طرفدارنش تا چه اندازه محدود هستند. جنجال های روزنامه‌ها را بگذارید کنار. به لحاظ عددی من اعتقاد دارم در بین محافظه کاران، قالیباف طرفداران بیشتری دارد و در بین اصلاح طلبان هم معین، مگر اینکه بعداً مهندسی افکار عمومی این آرا را در آینده تغییر دهد.

و چه کسانی به او رای می دهند؟
از لحاظ روانشناسی اجتماعی شماری از مردم که نسبت به اقتدار دولت در زمینه رفع ریخت و پاش های اقتصادی انتقاد دارند، ممکن است به یک نظامی مثل او رای دهند که بیاید با قدرت خودش مملکت را بگرداند البته به شما اطمینان می دهم که تعداد این افراد خیلی زیاد نیست.

خواستگاه طبقاتی قالیباف چه گروهی را در بر می گیرد؟
بخشی از بورکراسی کشور.

کدام بخش از بورکراسی؟
آن بورکراسی دولتی که به نظم اهمیت می دهد. بخشی از طبقه متوسط سنتی و عده ای هم در میان بازاریان و سوداگران به او اعتقاد دارند.

و تضاد طبقاتی طرفداران او با حامیان لاریجانی چگونه است؟
قالیباف با لاریجانی تضاد قدرت سیاسی دارد تا تضاد منافع طبقاتی. در حقیقت تضاد منافع طبقاتی او بیشتر با طرفداران هاشمی و یا حامیان معین است. چون آنها به سرمایه داری صنعتی متصل هستند. ضمن اینکه باید دقت کنیم ما غیر از تضاد طبقاتی، با منافع طبقاتی هم رو به رو هستیم.

کدام دو طبقه در این هشت سال با هم تعارض داشتند که تا امروز هم ادامه پیدا کرده است؟
با یک مثال می گویم، چه کسانی در این هشت سال در مقابل آزادی های سیاسی و فرهنگی ایستادند؟ معلوم است که طرفداران جناح راست. در مقابل چه کسانی از آزادی ها دفاع کردند؟ دانشجویان، کسانی که فرزندان معلمان، کارمندان رده پایین و کارگران هستند.

اینها همان کسانی نیستند که در این انتخابات هم به معین رای می دهند؟
این پتانسیل وجود داشت. یعنی قانون مندی تحلیل طبقاتی این را می گفت. اما به علت اینکه اصلاح طلبان نتوانستند به نیازهای آزادی جوانان، حقوق زنان، مطالبات حقوق بشر و نیاز های اقتصادی مردم پاسخ دهند، شمار طرفداران اصلاح طبلان در این انتخابات با ریزش مواجه خواهد شد.

در نهایت، من غیر از به قول شما تامین نکردن منافع کارگران، هیچ نقطه اشتراکی بین این کاندیداها نمی بینم که آن هم یک صفت مشترک سلبی است تا ایحابی. اما ما رودرروشدن طبقات را در تجربیاتی چون انتخابات دوم خرداد ۷۶ هم دیدیم که دیگر بحث فقط از تعارض تیره های یک قبیله فراتررفته بود.
برای اینکه زمین سفت شده بود و درآمدهای نفتی پایین آمده بود. شما در آن انتخابات گرایش های غیر ناطقی را در شخصی مثل هاشمی دیدید، اما نه به دلیل آنکه او آزادی خواه بود بلکه چون با هم تعارض درونی پیدا کرده یودند.

خوب با این حساب الآن که درآمدهای نفتی بالاست نباید تعارضی وجود داشته باشد. درحالی که ما تعارض را به عینه می بینیم.
من هم نمی گویم مسائل اقتصادی همه چیز را تعیین می کند. اما فاکتور مهمی است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *