از این "اتحاد" فرکانسهای منفی دریافت میشود. این "اتحاد" در طول حیات خود نه تنها حرف مشخصی در جهت منافع تودههای مردم نداشته است، بلکه همواره خود را پشت مبهمات قابل تفسیر پنهان داشته و از این مبهم گوییها بوی همسویی با نظام جهانی سرمایه داری یا امپریالیسم به مشام میرسد در گفتگوی «آرشین ایرانی» با «مهرداد مشایخی» عضو کمیسیون سیاسی اتحاد جمهوری خواهان ایران با عنوان «اپوزسیون و منافع ملی» نکات جالبی وجود داشت که لازم است به آنها پرداخته شود
از این "اتحاد" فرکانسهای منفی دریافت میشود. این "اتحاد" در طول حیات خود نه تنها حرف مشخصی در جهت منافع تودههای مردم نداشته است، بلکه همواره خود را پشت مبهمات قابل تفسیر پنهان داشته و از این مبهم گوییها بوی همسویی با نظام جهانی سرمایه داری یا امپریالیسم به مشام میرسد در گفتگوی «آرشین ایرانی» با «مهرداد مشایخی» عضو کمیسیون سیاسی اتحاد جمهوری خواهان ایران با عنوان «اپوزسیون و منافع ملی» نکات جالبی وجود داشت که لازم است به آنها پرداخته شود
گویا
ناهید خیرابی
«اتحاد جمهوری خواهان»، موضع اقتصادی و نسبت آن ها با امپریالیسم
از این "اتحاد" فرکانسهای منفی دریافت میشود. این "اتحاد" در طول حیات خود نه تنها حرف مشخصی در جهت منافع تودههای مردم نداشته است، بلکه همواره خود را پشت مبهمات قابل تفسیر پنهان داشته و از این مبهم گوییها بوی همسویی با نظام جهانی سرمایه داری یا امپریالیسم به مشام میرسد در گفتگوی «آرشین ایرانی» با «مهرداد مشایخی» عضو کمیسیون سیاسی اتحاد جمهوری خواهان ایران با عنوان «اپوزسیون و منافع ملی» نکات جالبی وجود داشت که لازم است به آنها پرداخته شود. البته من اینجا از پرداختن به نگاه و باورهای پرسشگر در می گذرم. چرا که واکاوی و نقد پاسخها،خود، گونه ای نقد بر پرسشها هم هست.
پرسشگر میپرسد «در مورد حمله احتمالی آمریکا به ایران، به نظر میرسد که بخشی از اپوزسیون چندان بی میل نیستند و [البته هر طیف به دلیلی آن را توجیه میکنند] و اضافه میکند که به نظر شما تا چه اندازه وضعیت اپوزسیون کنونی نسبت به آمریکا با رابطه کمونیستهای ایرانی با شوروی در گذشته، قابل مقایسه است؟»
آقای مهرداد مشایخی پاسخ می دهند؛ «… میدانید که جنبش چپ ایران از اوایل دهه ۱۳۳۰ که کودتای ۲۸ مرداد [۱۳۳۲] صورت گرفت و متعاقب آن به خاطر حمایت همه جانبه ای که آمریکا از رژیم دیکتاتوری شاه ایران میکرد، دارای هویتی ضد آمریکایی شد. … این نگاه مقداری هم ناشی از ایدئولوژی خاص …. «حزب توده ایران» بود..». آقای مشایخی با طرح موضوع (آمریکاستیزی ایرانیان) به این شکل در واقع هراس خود، حتی از به کار بردن واژه «امپریالیزم» را نشان میدهند و عینیت استعمار نوین و استثمار جوامع در حال توسعه، و تاراج ثروتهای این کشورها، به خصوص ایران «ثروتمند فقیر» را از سوی کشورهای سرمایه داری پیشرفته و یا امپریالیسم به سرکردگی آمریکا تحریف میکنند. و با اینکه به لحاظ اسناد سری منتشره از سوی آمریکا و انگلیس، خود آنها به کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ اقرار میکنند و همه جهانیان اعم از لیبرالها تا کمونیستها، همه این کودتا را سرکوب جنبش ملی و مداخله بیشرمانه در حرکت انقلابی ملی مردم ایران میدانند، ولی ظاهراً حتی همین یک مورد هم کافی نیست که آقای مشایخی و همکارانشان بر حقانیت ضد امپریالیستی ایرانیان صحه بگذارند؟ و در ادامه حرفشان با گفتن اینکه « … این دیدگاه [آمریکا ستیزی] در دهه اول انقلاب تضعیف میشود و با سقوط شوروی و «اردوگاه سوسیالیستی» طبعاً الگوی «سوسیالیسم واقعاً موجود» نیز از خاطرهها زدوده میشود.»، به واقع خشنودی خودشان را ازسقوط شوروی و«اردوگاه سوسیالیستی» عیان و ضمن به سخره گرفتن «سوسیالیسم واقعاً موجود»، که حامل معنای معینی است، نوید میدهند که بزودی با این سقوط، به اصطلاح آمریکا ستیزی ایرانیان و البته کشورهای دیگر توسعه نیافته و یا در حال توسعه، درمان شده،آغوش به روی ایالات متحده آمریکا خواهیم گشود.
ایشان، بلافاصله جایگزین تفکر سوسیالیستی را اینگونه اعلام میدارند؛ «از ابتدای دهه ۱۳۷۰ مجموعه ای از عوامل داخلی و جهانی باعث تقویت گفتمان «لیبرال – دمکراتیک» و فرهنگ سیاسی تازه ای شد که دست کم درون آن، آمریکا ستیزی نقش مهمی نداشت …. چنین چیزی(تمایل بخشی از اپوزیسیون در مورد حمله آمریکا به ایران) امروز به هیچوجه در اپوزیسیون ایران …. به خصوص در امر امکان دخالت نظامیآمریکا در ایران، من به ضرس قاطع میتوانم بگویم که چه در اتحاد جمهوری خواهان، چه در «طیف ملیون» و چه در سایرنیروهای جمهوری خواه، من تمایلی نسبت به مداخله ی آمریکا مشاهده نمیکنم….»
آقای مشایخی سمت گیری اقتصادی این فرهنگ سیاسی که خود ایشان خوب میدانند تا چه حد این سمت گیری در سیاست مؤثر است را مبهم میگذارند. لذا از ایشان میخواهیم که با توجه به بی اهمیت بودن نقش آمریکا ستیزی در گفتمان «لیبرال – دمکراتیک»، همچنین چنانچه این گفتمان و فرهنگ سیاسی جدید نسبت به سیاستهای ایالات متحده آمریکا توجیه گر و جانبدار نیست، لطفاً نسبت اتحاد جمهوری خواهان را با سیاستهای ایلات متحده آمریکا به طور اعم و به طور اخص درباره خاورمیانه و به خصوص ایران بیان دارند. آقایان اظهار میدارند که «تمایلی» نسبت به مداخله آمریکا در ایران ندارند. استفاده از واژه «تمایل» دراین مورد، این مهم را در حد دیدن یک فیلم سینمائی، خوردن یک بستنی و غیره تقلیل میدهد، در حالی که جامعه شناس محترم ما، حتماً خودشان به خوبی واقفند که مداخله کشورها اعم از امپریالیستی و یا سوسیالیستی در هر کشور دیگری یک عمل بربرمنشانه و مربوط به پیش از مدنیت است و هیچ ربطی هم به اینکه ما با کدام جهانبینی به مسأله نگاه کنیم ندارد. در حالی که آقای مهرداد مشایخی ، خود و همفکران دارای گفتمان لیبرال- دمکراتیکشان، لطف کرده و نسبت به این بربرمنشی بدیهی اعلام عدم تمایل میکنند. در ادامه همین مقوله ایشان میگویند: «و البته چه خوب خواهد بود که اپوزیسیون ایران بیاید و به طور هماهنگ و رسمیاعلام کند که با وجود مخالفتی که با جمهوری اسلامیدارد، حمله نظامیرا، راه حل مناسبی برای گذار به نظام دمکراتیک نمیداند…. تصور من آن است که به ویژه پختگی سیاسی اپوزیسیون ایران در حدی هست که تمایز قائل بشود بین جلب حمایت جهانی برای پیشبرد دموکراسی و حقوق بشر در ایران، و در عین حال دوری جستن از اقدامات افراطی، نظامیو مداخله جویانه آشکار.»
بله ، ایشان حمله نظامیآمریکا را راه حل «مناسبی» نمیدانند، نه اینکه آن را محکوم کنند وبدتر از آن چندخط پایینتر این جامعه شناس جمهوری خواه ما مشت خود را به تمامیباز میکند و اقدامات افراطی، نظامی و مداخله جویانه غیر آشکار ایالات متحده آمریکا را مجاز میدانند. آقای مشایخی همچنین اعلام میکنند به جز تعداد بسیار قلیلی که ممکن است اینگونه بیندیشند [شیفته آمریکا باشند] شما بهیچ وجه به شکل سازمانی و تشکیلاتی حداقل در طیف جمهوری خواه اپوزیسیون چنین چیزی [شیفتگی و وابستگی ارگانیک] را نمیبینید.» و باز دم خروس نمایان میشود و ایشان این حرف خود را اینگونه تصحیح میکنند؛ « ممکن است سر یک موضوع معین یا حرکت معین در مقطع معین مواضعی را ببینید که بیان نوعی همسویی باشد، اما اصلاً به صورت یک سیاست دراز مدت من شاهد چنین چیزی نیستم»
ایشان عاقلتر از آن هستند که مشخص و روشن بگویند حداقل بخشی از اتحاد جمهوری خواه اپوزیسیون همسو با امپریالیسم آمریکا و متحدانش است و بسیار سیاستمدارانه پس از نفی رابطه تشکیلاتی جمهوری خواهان با آمریکا، اعلام میدارند که خوب اگر بعضی چیزها را میبینید، اینها تاکتیکی و کوتاه مدت است. و با این مبهم گویی و به در و تخته زدن این پرسش بسیار مهم که به نظر میرسد جمهوری خواهان خارج از کشور با مداخله نظامیآمریکا موافقند، بی پاسخ میماند. در این پاسخ ضمناً آقای مشایخی مانند بقیه همفکرانشان با تحریف و نگاه غیر علمی به تاریخ ، موضوع «انترناسیونالیزم» احزاب برادر، و رابطه ارگانیک «احزاب کمونیست جهان» که در زمان خودش صحیح و لازم بود، را نفی میکنند و انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ که چهره جهان را به نفع اکثریت جمعیت جهان تغییر داد نادیده میگیرند و حزب توده ایران(یکی از همان احزاب کمونیست و پیشرفته ترین این احزاب در خاورمیانه) را در رابطه دیکته شده با «کشور» شوروی وانمود می کنند. کما اینکه چند خط جلوتر خود آقای مشایخی به نگاه متفاوت چپ جهان نسبت به مسائل ملی، اذعان دارند، فراموش می کنند که یک کارگر ایرانی با یک کارگر حتی آمریکایی در اصل منافع مشترک بیشتری دارند تا یک سرمایه دار ایرانی با یک کارگر آمریکایی و به عکس.
ایشان در همسویی با آمریکا و متحدانش (هرچند نه درازمدت)ناگزیر با جمهوری اسلامی هم در نگاه سرکوبگرانه به نیروهای مترقی همسو و همصدا می شوند.
آقای مهرداد مشایخی در پاسخ به این پرسش که چرا اپوزیسیون جمهوری خواه نسبت به تحریفی که موسسه نشنال ژئوگرافیک مرتکب شد، اقدامی انجام نداد و چرا از زمانی که دولت آمریکا وارد مرحله جدیدی از تهدید علیه ایران شده است، این اپوزیسیون موضع روشنی نشان نداده است؟، پاسخ می دهند: «……. طبیعی است آن طیفی که پایههای فکری خودش را هنوز به چپ ایران یا چپ جهان نزدیک تر میبیند، حساسیتش ممکن است بطور نسبی در مورد مسایل ملی کم تر باشد ……. و لی خب این مساله هست که آیا یک سازمان سیاسی که هنوز فرصت استقرار در ایران پیدا نکرده است و حکومت چنین اجازهای به او نمی دهد و در موقعیت خارج از کشور با محدودیتهای خاص خودش بسر می بریم، آیا در هر عرصه ای که با منافع ملی ایران در تضاد است، سازمانهای اینچنینی می توانند بلافاصله اقدام بکنند، البته جای سوال دارد و من جداً فکر میکنم که مقداری از محدودیتها در این ارتباط است ……..» آیا این اظهارات مبهم نشانگر امتیازدهی« اتحاد جمهوری خواهان» به آمریکا و متحدانش، و در بهترین حالت به بهای چشم پوشی و در نهایت همراهی با مداخله آمریکا نیست؟
در ادامه این نقد لازم می دانم که سری هم به فراز هایی از بیانیه اخیر اتحادیه جمهوری خواهان و اظهارات آقای فرخ نگهدار بزنیم تا نقدمان در نگاهی کوتاه ، بخش عمده ای از «اتحاد جمهوری خواهان» را در بر گیرد و از شکل موردی خارج شود.
این بیانیه میگوید: «مسئولیت تاریخی ما ایجاب میکند که با تکیه بر درایت و خلاقیت سیاسی مستقل خویش …. راهکارهای مناسب حاکم کردن اراده مردم بر سرنوشت خود را بیابیم …..»
«درایت و خلاقیت سیاسی مستقل» به رغم واژه های اساسی در ادبیات سیاسی ، بسیار کلی و مبهم است. به خصوص سیاست مستقل برای هر ملتی حائز اهمیت کلیدی است. ولی دوستان رویکرد خود از سیاست مستقل را ناروشن باقی میگذارند.
آقای فرخ نگهدار: «……اتحاد جمهوری خواهان ایران معتقد است …. جمهوری خواهان باید حین مبارزه برای آزاد سازی انتخابات، «نامزد واحد» و «برنامه واحد» معرفی کنند و در دفاع از کسی که از آن برنامه دفاع میکند، متحد شوند….. . شرکت در پیکار انتخاباتی ممکنترین راه وحدت نیروهای جمهوری خواه حول رهبری واحد است.»
اولاً ، استفاده از واژه «رهبر» در ادبیات جدید سیاسی جایی ندارد، زیرا موجد تمرکز قدرت و در نتیجه نفی قدرت مردم است، دیگر اینکه ، اعتقاد یعنی عمل؛ آیا جمهوری خواهان، به خصوص طیف آقای نگهدار به عنوان عمده ترین طیف این اتحاد، چقدر به عملی شدن اتفاق نظر و اتحاد حول یک «برنامه واحد» و انتخاب نامزد واحد» در این زمان کوتاه باقی مانده به موعد انتخابات باور دارند؟ آیا این حرفها، فقط در حد حرف نیست؟
آقای فرخ نگهدار: «گرایشی در میان جمهوری خواهان ایران که به اصلاحات تدریجی و مسالمتآمیز اعتقاد دارد و در دورههای اخیر عمدتاً در «اتحاد جمهوری خواهان ایران» متشکل شده …….. اصل را بر مشارکت میگذارد، مگر اینکه مسلم شود که حکومت دایره انتخابات را چنان تنگ میکند که عملاً انتخابات بی معنا شود …».
یک: اصلاحات را دوستان جمهوری خواه چگونه تعریف میکنند و مرادشان از اصلاحات چیست؟ و بعد این دوستان، تنگ شدن و یا باز بودن دایره انتخابات را با کدام ابزار آزمون خواهند کرد؟ آنها که نامزد واحد و برنامهمشخصی ندارند، پس ملاکشان در تنگی فضای انتخابات کدامها هستند؟
آقای نگهدار در جایی دیگر مینویسند: « …. مساله مرکزی در روندهای آتی این است که ما ]اتحاد جمهوری خواهان ایران[ چگونه نیروی خود را متحد کنیم و رهبری مستقل خود را تأسیس کنیم…. هر گاه یک نیروی اجتماعی گسترده، تحت هدایت یک ائتلاف سیاسی وسیع، برای قراردادن نماینده خود «در راس نظام» در صحنه انتخابات حاضر شود، آنگاه … ]نظام[ وادار خواهد شد که با مخالفان طور دیگری صحبت کند …»
بدیهی است که مساله مرکزی، این است که ما چگونه نیروی خود را متحد کنیم. این اتحاد حتی در آغاز میتواند طیف بسیار وسیعی از گرایشات سیاسی را در برگیرد. زیرا تحقق حداقلهای حقوق اساسی مردم ، مضمونی است که همه اپوزیسیون داخل و خارج بر سر آن اتفاق نظر دارند. اما آنچه که بدیهی و روشن نیست، چگونگی رسیدن به این اتحاد، هر چه سریعتر است. طرح برنامه عمل برای رسیدن به این اتحاد است که میتواند قابل اعتنا باشد. در صورتی که این دوستان فقط به طرح مباحث گنگ و مبهم ولی خوش ساخت به لحاظ ادبی، اکتفا میکنند. به خصوص وقتی این ابهامات خوش ساخت از دهان و قلم آقای فرخ نگهدار بگوش و چشم میآید، آدم را سخت متحیر میکند.
فرخ عزیز، دوست و آشنای مردمان «میهن» تحت ستم! گردش به راست تا کجا؟!
آقای فرخ نگهدار ، شما و چند نفر دیگر هم وزن شما در ذهن تاریخی مردمان این کشور، با شرکت خود در جنبش «اتحاد جمهوری خواهان ایران»، این جنبش ناشناخته را موجه و قابل اعتماد جلوه میدهید.
آخر ، از این «اتحاد» فرکانسهای منفی دریافت میشود. این «اتحاد» در طول حیات خود نه تنها حرف مشخصی در جهت منافع تودههای مردم نداشته است، بلکه همواره خود را پشت مبهمات قابل تفسیر پنهان داشته و از این مبهم گوییها بوی همسویی با نظام جهانی سرمایه داری یا امپریالیسم به مشام میرسد.
کوتاه کنم سخن، که این حرف سرد دراز دارد و خلق را حوصله خواندن تنگ.
بنابر این خود را محق میدانیم از جنبش «اتحاد جمهوری خواهان ایران» ، در شرایط اضطراری اکنون میهنمان ، مصراً و سریعاً بخواهیم که اگر میخواهند مرد میدان باشند، به پرسشهای زیر پاسخی مشخص و کافی بدهند.
۱- بعد از انقلاب ۵۷، آیا شیوه تولید مسلط رژیم پهلوی که شیوه تولید استعماری بود، تغییر کرد؟
۲- هم اکنون شیوه تولید مسلط در ایران چیست؟
۳- جمهوری مورد نظرشان، کدام راه اقتصادی را و بر مبنای کدام داشتههای عینی بر خواهد گزید؟
۴- مهم تر از همه، خیلی ساده، روشن و کامل، به مردم ایران پاسخ بدهند که نسبت «اتحاد جمهوری خواهان ایران» با امپریالیسم، به خصوص سرکرده آن ایالات متحده آمریکا چیست؟