با خود گفتم «واضح است که روشنفکران کوباستیز، حداقل در اسپانیا، فاقد قدرت فراخوانی هستند.» اما سترونی سیاسی روشنفکران کاسترو – ستیز، بدین معنا نیست که آنها نقش مهمی ایفا نمیکنند. نداشتن شنونده بدین معنا نیست که آنها فاقد امکانات هستند- به خصوص موقعی که آنها به کمک ماشین جنگی و تبلیغاتی آمریکا حرفهای خود را در سراسر جهان رله و پخش میکنند. برای درک دلیل بحثهای روشنفکران پیرامون حقوق بشر در کوبا و امپریالیسم آمریکا، لازم است به عقب تکیه بزنیم و نقش روشنفکران، بستر و موضوعات اصلی مورد اختلاف آمریکا – کوبا را بررسی کنیم
با خود گفتم «واضح است که روشنفکران کوباستیز، حداقل در اسپانیا، فاقد قدرت فراخوانی هستند.» اما سترونی سیاسی روشنفکران کاسترو – ستیز، بدین معنا نیست که آنها نقش مهمی ایفا نمیکنند. نداشتن شنونده بدین معنا نیست که آنها فاقد امکانات هستند- به خصوص موقعی که آنها به کمک ماشین جنگی و تبلیغاتی آمریکا حرفهای خود را در سراسر جهان رله و پخش میکنند. برای درک دلیل بحثهای روشنفکران پیرامون حقوق بشر در کوبا و امپریالیسم آمریکا، لازم است به عقب تکیه بزنیم و نقش روشنفکران، بستر و موضوعات اصلی مورد اختلاف آمریکا – کوبا را بررسی کنیم
تارنگاشت عدالت
منبع: Rebelión
نویسنده: جیمز پتراس (اول ماه مه ٢۰۰٣)
برگردان: ع. سهند
یک بار دیگر روشنفکران در مرکز بحث قرار گرفته اند – این بار پیرامون مباحث امپریالیسم آمریکا و حقوق بشر در کوبا. من در یک بعدازظهر آفتابی (شنبه ٢۶ آوریل ٢۰۰٣) در حالی که پیاده از میدان پورتو دل سول ( Puerto del Sol) مادرید رد میشدم و شعارهای چندصد تظاهرکننده ضدکاسترو را که در آن میدان تقریباً خالی طنین انداخته بود را میشنیدم، از خود پرسیدم: «نقش روشنفکران چقدر مهم است؟» به رغم دهها مقاله و سرمقاله که به قلم روشنفکران در روزنامههای عمده مادرید منشتر شده بود، به رغم ساعتها برنامه تبلیغاتی رادیو – تلویزیونی که از طرف بوروکراتهای اتحادیههای کارگری و رؤسای احزاب، تأیید شده بود، فقط ٨۰۰- ۷۰۰ نفر، اغلب از مهاجرین کوبایی، برای حمله به کوبا در آنجا جمع شده بودند. با خود گفتم «واضح است که روشنفکران کوباستیز، حداقل در اسپانیا، فاقد قدرت فراخوانی هستند.» اما سترونی سیاسی روشنفکران کاسترو – ستیز، بدین معنا نیست که آنها نقش مهمی ایفا نمیکنند. نداشتن شنونده بدین معنا نیست که آنها فاقد امکانات هستند- به خصوص موقعی که آنها به کمک ماشین جنگی و تبلیغاتی آمریکا حرفهای خود را در سراسر جهان رله و پخش میکنند. برای درک دلیل بحثهای روشنفکران پیرامون حقوق بشر در کوبا و امپریالیسم آمریکا، لازم است به عقب تکیه بزنیم و نقش روشنفکران، بستر و موضوعات اصلی مورد اختلاف آمریکا – کوبا را بررسی کنیم.
نقش روشنفکران
نقش روشنفکران روشن کردن موضوعات عمده، مشخص کردن تهدیدهای اصلی به صلح، عدالت اجتماعی، استقلال ملی و آزادی در هر دوره تاریخی، و نشان دادن مدافعان اصلی این اصول و پشتیبانی از آنها است. روشنفکران مسؤولیت تمیز دادن اقدامات دفاعی کشورها و خلقهای تحت حملات امپریالیستی، از شیوههای تهاجمی و متصرفاتی قدرتهای امپریالیستی را به عهده دارند. سعی در همسطح قراردادن اخلاقی خشونت و ستم کشورهای امپریالیستی که قصد تصرف جهان را دارند، با خشونت و سرکوب کشورهای جهان سوم که هدف حملات نظامی و تروریستی قرار دارند؛ اوج لفاظی پوچ و عوامفریبی است. روشنفکران متعهد، بستر سیاسی و روابط بین قدرت امپریالیستی و کارگزاران اجیرشده محلی آنها، که در تبلیغات قدرتهای بزرگ به «ناراضی»ها معروف شده اند را نقادانه بررسی و تجزیه و تحلیل میکنند. روشنفکران متعهد بر اساس روشنایی کمسو و الزامات سیاسی خود، فتواهای اخلاقی صادر نمیکنند. در توهمزدایی از بازیهای حکومتی و تبلیغاتی، به خصوص در ارتباط با لفاظیهای امپریالیستی پیرامون زیرپا گذاشته شدن حقوق بشر از طرف دولتهای مستقل جهان سوم، مسؤولیت سیاسی بزرگی بر دوش روشنفکران متعهدی که مدعی اند با اتوریته اخلاقی حرف میزنند- به ویژه مدعیان نقد امپریالیسم، قرار دارد. سالهای اخیر، ما شاهد پشتیبانی یا سکوت بسیاری از روشنفکران به اصطلاح «مترقی» غرب در ارتباط با ویرانی یوگسلاوی به دست آمریکا، پاکسازی نژادی بیش از ٢۵۰هزار صرب، کولی و دیگران در کوزوو، و افتادن آنها به ورطه تبلیغات آمریکایی پیرامون «مداخله بشردوستانه» بوده ایم. همه روشنفکران آمریکایی (چامسکی، زین، والراشتاین و غیره) از شورش خشونتآمیز بنیادگرایانه ساخته و پرداخته آمریکا در افغانستان علیه دولت سکولار افغانستان که مورد حمایت اتحاد شوروی بود، به این بهانه که اتحاد شوروی به افغانستان «تجاوز کرده است»؛ و متعصبین بنیادگرایی که از اقصا نقاط جهان به افغانستان منتقل میشدند «ناراضی»هایی بودند که برای «تعیین سرنوشت خود» مبارزه میکردند (ترفند تبلیغاتی که به طور مؤثر از طرف زیبگنیف برژیسنکی، مشاور پرمدعای پیشین امنیت ملی به اجرا گذاشته شد) پشتیبانی کردند.
آن موقع مانند امروز، روشنفکران سرشناس، جهت اعتبار بخشیدن به اظهارات ناآگاهانه خود در محکومیت رفتار غیراخلاقی کوبا، اعتبارنامههای گذشته خود به عنوان «منتقدین» سیاست خارجی آمریکا را به رخ میکشیدند، و بازداشت چند کوبایی حقوقبگیر و کارگزار وزارت امورخارجه آمریکا و اعدام سه تروریست آدمربا را، برابر و همسطح نسلکشی جنگی جنایتکارانه امپریالیسم آمریکا قرار میدادند. واعظین برابری اخلاقی رفتار کوبا و آمریکا، در عمل در مورد کوبا از یک میکروسکوپ و در مورد آمریکا از یک تلسکوپ استفاده میکنند- کاری که در بخشهای لیبرال امپراتوری از مقبولیت خاصی برخوردار است.
الزامات اخلاقی و واقعیات کوبا: اخلاقیات تقلبی
روشنفکران بر سر درگیری ایالات متحده – کوبا، دو دسته شده اند: بنهدتی (Benedetti)، ساستره (Sastre)، پتراس(Petras)، (سانچز- وازکوئز sanchez-Vazquez) و (پابلو گونزالز کازانووا Pablo Gonzalez Casanova) و شمار دیگری از کوبا حمایت میکنند؛ روشنفکران راستگرا مانند وارگاس لوسا (Vargas Llosa)، ساواتر (Savater)، و کارلوس فیونته (Carlos Fuentes) همانطور که میشود پیشبینی کرد، مرتباً علیه کوبا انتقادات سخت و شدید صادر میکنند؛ در کنار اینها، ارتش کوچکی از روشنفکران از جهات دیگر مترقی وجود دارد که به ارکستر محکومکنندگان کوبا ملحق شده اند، روشنفکرانی مانند چامسکی (Chomsky)، گالیانو (Galeano)، سونتاگ(Sontag)، ساراماگو (saranago)، زین(Zinn) و والراشتاین (Wallerstein)، که برای جدا کردن خود از راستگریان و وابستگان به وزارت امور خارجه آمریکا ژستهای انتقادی پیشین خود را به رخ میکشند.
این گروه از روشنفکران «مترقی» بیشترین لطمه را به جنبش ضدامپریالیستی وارد کرده اند، و نکات انتقادی من در اینجا خطاب به آنها است. اخلاقیات مبتنی بر تبلیغات، معجون مرگباری است، به خصوص اگر قضاوتهای اخلاقی از سمت روشنفکران برجسته چپگرا و تبلیغات از سمت دولت راست افراطی بوش سرچشمه بگیرد. بسیاری از منتقدین «مترقی» کوبا به طور کلی و گذرا اذعان دارند که آمریکا در رابطه با کوبا، یک خصم متجاوز بوده است. آنها با «بذل و بخشش» حق تعیین سرنوشت را به کوبا اعطا میکنند، و بعد درگیر یک سری اتهامات بیاساس شده و شرایط مشخص را نادیده میگیرند، شرایطی که توجه به آنها میتواند به روشن شدن مسایل کمک کرده و برای «الزامات اخلاقی» یک شالوده منطقی ارایه نماید.
بهتر است با اساسیترین فاکتها شروع کنیم. منتقدین از چپ، منطبق با برچسبهای وزارت امور خارجه آمریکا، دولت کوبا را به خاطر سرکوب افراد، ناراضیها، از جمله روزنامهنگاران، صاحبان کتابخانههای شخصی و اعضای احزاب سیاسی درگیر در فعالیت سیاسی مسالمتآمیز، محکوم میکنند. آنچه «مترقی»ها قادر به درک آن نیستند یا نمیخواهند آن را بپذیرند، این است که بازداشتشدگان کارگزاران حقوقبگیر دولت آمریکا بودند.
بنا به گزارش آژانس آمریکایی برای توسعه جهانی(United States Agency of International Development- USAID) ، اداره فدرالی که عمدتاً مسؤولیت توزیع کمکهای بلاعوض و وام آمریکا در راستای سیاست خارجی ایالات متحده را به عهده دارد، (برنامه USAID در کوبا که نتیجه قانون هلمز- برتون سال ١٩٩۶ است) از زمان تأسیس در سال ١٩٩۷ تاکنون، هماهنگ با مجموعهای از سازمانهای غیردولتی، دانشگاهها، بنیادها و دیگر گروههای جبههای، بیش از ٨٫۵ میلیون دلار جهت انتشار، برگزاری میتینگ، و تبلیغ برای سرنگونی دولت کوبا در اختیار مخالفان کوبایی رژیم کاسترو قرار داده است (نگاه کنید به جزییات برنامه USAID در کوبا- سایت AID).
برخلاف معمول، برنامه آژانس آمریکایی برای توسعه جهانی، کمکهای خود را در اختیار دولت کوبا قرار نداده، بلکه آن را مستقیماً به «ناراضی»های کوبایی تحویل میدهد. ملاک دریافت پرداختها به وضوح اعلام شده است- دریافتکننده پرداختها و وامهای بلاعوض باید تعهد روشن خود به سیاست آمریکا برای «تغییر رژیم»، حرکت به سمت «بازارهای آزاد» و «دمکراسی» را اعلام کند- بدون تردید وضعیتی شبیه دیکتاتوری استعماری آمریکا در عراق.
قانون هلمز- برتون، برنامه کمک آژانس آمریکایی برای توسعه جهانی در کوبا، و کارگزاران حقوقبگیر کوبایی آنها، مانند بیانیه روشنفکران «مترقی» ایالات متحده «نبود آزادی در کوبا و بازداشت ناراضیهای بیگناه را محکوم کرده و خواهان تغییرات دمکراتیک در رژیم کوبا میشوند.» این تصادف عجیبی است که به کمی تحلیل نیاز دارد. روزنامهنگاران کوبایی که ٢٨۰هزار دلار از مطبوعات آزاد کوبا (Cuba Free Press) وابسته به USAID پول دریافت کرده اند، جزو ناراضیها نبوده، بلکه کارگزارانی حقوق بگیرند. گروههای «حقوق بشر» کوبایی که ۷۷۵هزار دلار از («خانه آزادی» Freedom House ) وابسته به «سیا» پول دریافت کرده اند، جزو ناراضیها نیستند- به خصوص اگر مأموریت آنها کمک به «گذار» (بخوان سرنگونی) رژیم کوبا باشد.
لیست کمکهای مالی دولت آمریکا به «ناراضی»ها (کارگزاران) کوبایی در جهت پیشبرد سیاست آمریکا، طولانی و مفصل است و در دسترس همه منتقدین مترقی اخلاقگرا قرار دارد. نکته این است که مخالفان زندانی دولت کوبا کارگزاران حقوقبگیر دولت آمریکا بودند، آنها برای عملی کردن اهداف قانون هلمز – برتون، و منطبق با معیار دریافت کمک از USAID و تحت هدایت و رهبری سرپرست دفتر حفاظت از منافع آمریکا درهاوانا، از آمریکا پول گرفتند. در فاصله ٢ سپتامیر ٢۰۰٢ و مارس ٢۰۰٣، جیمز کیسون (James Cason) سرپرست دفتر حفاظت از منافع آمریکا در هاوانا، در خانه و محل کار خود، دهها ملاقات با «ناراضی»های کوبایی خود داشت، و با غیردیپلماتیکترین شیوه، دستورالعملها و رهنمودهایی در باره اینکه «ناراضی»ها چه بنویسند، چگونه عضوگیری کنند، و چگونه در ملاء عام علیه دولت کوبا سخنرانی کنند را در اختیار آنها قرار داد. آژانس آمریکایی برای توسعه جهانی، از طریق «مرکز آمریکایی برای همبستگی بینالمللی کار»(American Center for International Labor Solidarity) تجهیزات الکترونیکی و ارتباطاتی، کتاب و دیگر جزوات تبلیغاتی و پول در اختیار «سندیکا»های هوادار آمریکا و کارگزاران کوبایی واشنگتن قرار داد.
اینها «ناراضی»های خوشنیت، بیاطلاع از مأمورین پرداخت و بیخبر از نقش خود به عنوان عوامل آمریکا نیستند، زیرا گزارش USAID (در بخشی تحت عنوان «بافت نهادین ایالات متحده») میگوید: «بودجه برنامه کوبا از طریق صندوق حمایت اقتصادی، که با هدف حمایت از منافع اقتصادی و سیاسی سیاست خارجی ایالات متحده، از طریق ارایه کمک مالی به متحدین و کشورهای در حال گذار به دمکراسی ایجاد شده است، تأمین میشود.»
هیچ کشوری در جهان، شهروندان داخلی را که از طریق کار کردن برای یک قدرت خارجی و در خدمت منافع امپریالیستی پول بدست میآورند، تحمل نمیکند و به آنها لقب «ناراضی» نمیدهد. این به ویژه در ایالات متحده صادق است، جایی که طبق ماده ١٨، بخش ٩۵۱ قانون عمومی کشور «هر کس که در ایالات متحده راضی شود، تحت راهنمایی یا کنترل یک دولت یا مقام خارجی فعالیت کند، تحت پیگرد جزایی و ده سال حبس قرار خواهد گرفت.» البته، مگر آنکه به عنوان عامل خارجی حقوقبگیر ثبت نام کرده باشد و یا برای دولت اسرائیل کار کند. روشنفکران «مترقی» آمریکایی مسؤولیتهای خود به عنوان تحلیلگر و نقاد را رها کرده اند، و تعبیر وزارت امور خارجه آمریکا از کارگزاران را پذیرفته اند، تعبیری که حقوقبگیران آمریکا را ناراضیهایی که برای «آزادی» مبارزه میکنند، معرفی میکند.
بعضی از مدافعین عوامل آمریکا- ناراضیها ادعا میکنند، آنها «به مجازاتهای طولانی ظالمانهای» محکوم شده اند. یک بار دیگر کوتهبینی غیرعلمی با اخلاقیات کاذب آمیخته میشود. کوبا در وضعیت جنگی است. دولت بوش اعلام کرده است کوبا در لیست اهداف نظامی و در معرض ویرانی گسترده و جنگ قرار دارد. و اگر روشنفکران اخلاقگرای ما نمیدانند، آنها همان چیزی را انجام میدهند که بوش، رامزفلد و جنگطلبان صهیونیست در دولت به زبان میآورند. فقدان کامل جدیت در فرامین اخلاقی چامسکی، زین، سونتاگ، والراشتاین در این است که آنها قادر نیستند فوریت و خطیر بودن تهدید یک جنگ امریکایی از پیش اعلامشده را، که در آن از سلاحهای کشتار جمعی استفاده خواهد شد، درک کنند. این، با توجه به اینکه بسیاری از بدگویان کوبا در ایالات متحده زندگی میکنند، مطبوعات آمریکایی را میخوانند و میدانند اظهارنظرهای رسمی نظامی چقدر سریع به نسلکُشی میانجامد، میتواند بسیار گران تمام شود.
اما شرایط واقعاً موجود، فوریت یا نزدیکی تهدیدات آمریکا علیه کوبا، اخلاقگرایان ما را تکان نمیدهد. آنها با اشتیاق همه اینها را نادیده میگیرند، چون میخواهند به وزارت امورخارجه نشان بدهند نه تنها مخالفتی با سیاست خارجی آمریکا ندارند، بلکه هر کشور، نظام یا رهبر مستقلی که مخالف آمریکا باشد را نیز محکوم میکنند. یا به عبارت دیگر: آقای اشکرافت [دادستان کل پیشن آمریکا] وقتی شما «مدافعان ترور» در کوبا را سرکوب میکنید، به خاطر داشته باشید که ما با آنها فرق میکنیم، ما هم کوبا را محکوم میکنیم، ما هم خواهان تغییر رژیم هستیم.
منتقدین کوبا این فاکت را نادیده میگیرند، که آمریکا برای تصرف کوبا یک استراتژی نظامی– سیاسی دوسویه در دست اجرا دارد. واشنگتن به دزدان هوایی تروریست پناهندگی سیاسی میدهد، فعالیت برای بیثبات کردن اقتصاد متکی بر جهانگردی کوبا را تشویق میکند، از نزدیک با بنیاد تروریستی کوبا- آمریکا برای ترور رهبران کوبا همکاری میکند. جهت تسهیل تجاوز به کوبا، پایگاههای نظامی جدید آمریکا در جمهوری دومنیکن، کلمبیا و السالوادور ایجاد شده اند و بازداشتگاه گواناتنامو گسترش مییابد. با حمایت رژیمهای دست راستی برلوسکونی و ازنار در ایتالیا و اسپانیا، روند محاصره و تحریم اقتصادی کوبا از طرف آمریکا تنگتر میشود. فعالیت سیاسی تهاجمی و علنی جیمز کیسون، سرپرست دفتر حفاظت منافع آمریکا در هاوانا، همسو با پیروان کوباییاش در میان کارگزاران- نارضیهای حقوقبگیر، بخشی از استراتژی داخلی برای تضعیف وفاداری به رژیم و انقلاب است.
ارتباط درونی بین این تاکتیکها و همگرایی استراتژیک آنها از دید روشنفکران منتقد برجسته ما پنهان میماند، زیرا آنها افتخار صدور فتواهای اخلاقی در باره آزادی در همه جا و برای همه کس را ترجیح میدهند، حتا اگر واشنگتن روانپریش، خنجر بر گلوی کوبا گذاشته باشد. چامسکی، سونتاگ، والراشتاین! نه، پیشکش خودتان، کوبا حق دارد به حمله کنندگان به خود، پس گردنی بزند و آنها را برای امرار معاش صادقانه به مزارع نیشکر بفرستد.
مجازات مرگ برای سه تروریست، برخورد سختگیرانهای بود، همانطور هم خطر مرگ چهل مسافر کوبایی که در دست این هواپیماربایان گرفتار شده بودند. اخلاقگرایان ما، یک بار دیگر اقدامات مذموم هواپیما ربایی و دیگر توطئههای خنثاشده را فراموش میکنند. اخلاقگرایان نمیتوانند درک کنند چرا این تروریستهای مستأصل در پی یافتن راههای غیرقانونی برای خروج از کوبا هستند. دولت بوش عملاً برنامه ویزا برای کوباییهای مایل به مهاجرت را لغو کرده است. در حالی که طی چهار ماه اول سال ٢۰۰٢ بالغ بر ٩۰۰۰ ویزای مهاجرت صادر شده بود، طی چهار ماه اول سال ٢۰۰٣ این تعداد به ۷۰۰ ویزا کاهش یافت. این تاکتیک محیلانهای است که عملیات تروریستی در کوبا را تشویق کرده و سپس مجازاتهای سخت برای تروریستها را محکوم میکند، و ارکستر «بله گویان» واقع در گوشه «آمین گویان» دستگاه روشنفکری مترقی آمریکا و اروپا را به صدا در میآورد.
منشا این فتواهای اخلاقی علیه کوبا چیست؟ جهالت؟ یا باجخواهی اخلاقی برای قراردادن همتاهای کوبایی خود بر سر دو راهی رویارویی با رژیم و مردمشان یا پذیرش سرکوفت روشنفکران معروف، و منزوی شدن بیشتر و مُهر «مدافع کاسترو» خوردن؟ به عنوان مثال: تهدیدهای صریح ساراماگو مبنی بر رها کردن دوستان کوبایی و دفاع از کارگزاران حقوقبگیر آمریکا و تهدیدهای تلویحی مسافرت نکردن به کوبا و تحریم کنفرانسهای علمی. آیا به سود امپراتوری چماق به دست گرفتن و پیله کردن به کوبا- آن هم موقعی که به بهانه آزادی عوامل حقوقبگیری که در هر کشور جهان تحت پیگرد قرار میگیرند- در معرض تهدید کشتار جمعی قرار دارد، بزدلی اخلاقی نیست؟
عدم صداقت آشکار، انکار کامل دستآوردهای انقلاب در زمینه اشتغال، آموزش، بهداشت، برابری، و موضع قهرمانانه و اصولی کوبا پیرامون جنگهای امپریالیستی است- تنها کشوری که نه تنها این موضع را اعلام کرده، بلکه نزدیک به ۵۰ سال در برابر تجاوزات مقاومت کرده است. برای روشنفکران آمریکایی این چیزها مهم نیست- این ننگآور است!! این شرمآور است، عقبنشینی به خاطر کسب احترام، آن هم بعد از «جرأت» پیوستن به ٣۰میلیون نفر انسان دیگر در جهان و مخالفت با جنگ آمریکا در عراق را نشان دادن. لازم نیست با محکوم کردن کوبا، با دعوت به تغییر رژیم، با حمایت از امر کارگزاران- نارضیهای کوبایی هوادارِ «سمتگیری بازار» بخواهیم تعادل ایجاد کنیم.
بیاد داشته باشیم که همین روشنفکران «مترقی» از ناراضیهای اروپای شرقی و اتحاد شوروی که پول آنها را سوروس(Soros) و وزارت امور خارجه آمریکا میداد، حمایت کردند. «ناراضی»ها کشور را تحویل مافیای روسیه دادند، متوسط طول عمر جمعیت ۵ سال کاهش یافت (بیش از ۱۰میلیون روسی در نتیجه نابودی سیستم درمان ملی گرفتار مرگ زودرس شدند)، در اروپای شرقی «ناراضی»ها کارخانههای کشتیسازی گدانسک را تعطیل کردند، عضو ناتو شدند و برای تصرف عراق، مزدور در اختیار آمریکا گذاشتند.
و در میان این هواداران کنونی «ناراضی»های کوبایی، کمترین نقدی از نتایج فاجعهبار لفاظیهای ضدکمونیستی و بیانیههای آنها در حمایت از «ناراضی»هایی که تبدیل به سربازان امپراتوری آمریکا در خاورمیانه و اروپای مرکزی شده اند، به چشم نمیخورد. اخلاقگرایان آمریکایی ما، هرگز، تکرار میکنم هرگز و هیچوقت نگاهی انتقادی به شکستهای اخلاقی خود نیانداخته اند، زیرا آنها هوادار «آزادی در همه جا» هستند، حتا اگر افراد «نابکار» به قدرت برسند و «امپراتوری» دیگری بر همه چیز غالب شود، و میلیونها نفر از بیمارهای قابل درمان بمیرند و شبکههای بردهداری گسترش پیدا کند. جواب همیشه یکی است: «اینها چیزی نیست که ما میخواستیم- ما خواهان یک جامعه مستقل، آزاد و عادلانه بودیم- موضوع این است که موقع دعوت به تغییر رژیم و حمایت از ناراضیها، ما هرگز فکر نمیکردیم امپراتوری بر همه چیز دست بیاندازد، به تنها ابرقدرت تبدل شود و بخواهد جهان را مستعمره کند.»
روشنفکران اخلاقگرا باید در قبال پیآمدها، مسؤولیت سیاسی بپذیرند و به خاطر همدستی گذشته خود با امپراتوری و فتواهای رسوایشان علیه کوبا در حال حاضر، در پس بیمزگیهای اخلاقی صرف سنگر نگیرند. آنها نمیتوانند ادعا کنند از نتایج آنچه میگویند و به آن عمل میکنند، بیخبرند. با توجه به آنچه ما در باره طرحهای جنگی آمریکا علیه کوبا دیده و خوانده ایم، آنها نمیتوانند تظاهر به بیگناهی کنند. نویسنده اصلی اعلامیه ضدکوبایی در آمریکا (که چامسکی، زین و والراشتاین آن را امضا کردند) جوآن لندی (Joanne Landy) است، که خود را «سوسیالست دمکراتیک» میداند و طی ۴۰ سال گذشته، همه عمر خود را صرف حمایت از سرنگونی قهرآمیز دولت کوبا کرده است. در حال حاضر، او عضو شورای روابط خارجی(Council on Foreign Relations- CFR) است، یکی از مؤسسات اصلی که طی بیش از نیم قرن در شکلگیری سیاستهای امپریالیستی دولت آمریکا، نقش مشورتی داشته است.
لندی از حمله آمریکا به افغانستان، یوگسلاوی و از گروه تروریستی KLA در آلبانی، که مسؤول قتل بیش از ٢۰۰۰ صرب و پاکسازی قومی صدها هزار نفر صرب و دیگر گروهها در کوسوو است، علناً حمایت کرد. تعجبآور نیست اگر اعلامیهای که این بوقلمونِ افراطیِ راستگرا علیه کوبا صادر کرده است، کمترین اشارهای به دستآورهای اجتماعی کوبا و موضع ضدامپریالیستی آن نداشته باشد. لازم به یادآوری است که لندی دشمن خونی انقلابات اجتماعی در چین، ویتنام و دیگر کشورها بود و این موجب ارتقای او در شورای روابط خارجی شد. بعد از آن همه خودستایی و ادعای داشتن درک انتقادی، روشنفکران «مترقی» ما سیاستهای بیمزه نویسنده اعلامیه کوباستیز را درک نکردند.
نقش روشنفکر امروز
بسیاری از منتقدین کوبا از «اصول» حرف میزنند، گویا مجموعهای از اصول وجود دارد که مستقل از افراد درگیر و پیآمدهای محتمل، در هر شرایطی میتوان به آنها متوسل شد. توسل به «اصولی» مانند «آزادی» برای کسانی که دست در دست وزارت امور خارجه آمریکا برای سرنگون کردن دولت کوبا توطئه میکنند، کوبا را به یک شیلی دیگر تبدیل خواهد کرد، جایی که پینوشه، آلنده را سرنگون و دستآوردهای مردمی انقلاب را نابود کرد. بالاتر از آزادی برای کارگزاران آمریکا، اصول اساسی دیگری هم وجود دارد: اصل امنیت ملی و حاکمیت مردمی. در میان چپ مترقی آمریکا، به طور مشخص نوعی کشش نسبت به قربانیان جهان سومی، نسبت به شکست خوردگان، و نوعی بیزاری از انقلابهای پیروزمند وجود دارد. به نظر میرسد روشنفکران مترقی آمریکایی اغلب برای خودداری از تعهد به انقلاب، همیشه بهانهای پیدا میکنند. برای برخی همان ترجیعبندی قدیمی «استالینیسم» کار میکند، اگر دولت نقش عمدهای در اقتصاد به عهده بگیرد؛ برخی دیگر بهانه «دیکتاتوریهای پوپولیستی» را دارند، اگر دولت دست به بسیج مردمی بزند؛ برخی دیگر بهانه «دولت سرکوبگر پلیسی» را دارند، اگر دستگاههای امنیتی موفق شوند جلوی فعالیتهای تروریستی را بگیرند.
روشنفکران عملگرای ما که در غیرسیاسیترین کشور جهان، با یکی از نوکرصفتترین و فاسدترین دستگاههای سندیکایی غرب، و تقریباً بدون هیچ نفوذ سیاسی خارج از شهرکهای دانشگاهی زندگی میکنند، هیچ دانش عملی از تجربه روزانه دولتها و فعالین انقلابی آمریکای لاتین در مقابله با تهدیدات و خشونت ندارند. برداشتهای سیاسی آنها و معیارهایی که آنها برای محکومیت یا تأیید یک فعالیت سیاسی به کار میگیرند، خارج از مغر آنها و خارج از خوشمَشربی خاص محیطهای دانشگاهی- جایی که در آن، از همه مزایای آزادی سرمایهداری میتوان استفاده کرد و نشانی از خطراتی که انقلابیون جهان سوم باید در مقابل آنها از خود دفاع کنند، به چشم نمیخورد – وجود خارجی ندارد.
روشنفکران گرامی سرشناس، منتقد و مبلغ آزادی: کمی فروتنی. به درون خود نگاهی عمیق بیاندازید و از خود بپرسید آیا مایلید در دست سازمانهای تروریستی مستقر در میامی، گروگان باشید؟ از خود بپرسید آیا دوست دارید در حالی که در کافه یک هتل توریستی هاوانا نشسته اید، یک بمب مرگبار زیر میزتان منفجر شود؟ (تروریستهایی که با جب بوش، برادر رییس جمهور آبجو سر میکشند را به یاد آورید) به کشوری فکر کنید که در صدر لیست ضربتی خشنترین امپراتوری، بعد از آلمان نازی، قرار دارد، و شاید آنگاه حساسیتهای اخلاقی شما بیدار شود و ضرورت ملایم کردن انتقادات خود از سیاستهای امنیتی کوبا و منطبق کردن احکام اخلاقی خود با واقعیات را درک کنید.
در پایان مایلم، «الزامات اخلاقی» روشنفکران منتقد را نشان بدهم:
۱- نخستین وظیفه روشنفکران اروپایی – آمریکایی، مخالفت با حکام امپریالیستی خودی است که میخواهند جهان را تصرف کنند.
٢- وظیفه دوم، روشن کردن موضوعات اخلاقی مربوط به مبارزه بین میلیتاریستهای امپریالیستی و مقاومتهای مردمی و ملی؛ و طرد ژستهای عوامفریبانهای است، که ترور وسیع یکی را همسطح با ملاحظات امنیتی قابلتوجیه، اگرچه در مواردی بیش از حد دیگری، قرار میدهد.
٣- ایجاد معیارهای سیاسی و اصول شخصی نسبت به فاکتها و موضوعات، قبل از صدور قضاوتهای اخلاقی.
۴- مقاومت در برابر تبدیل شدن به «قهرمان اخلاقی امپراطوری» از طریق امتناع از حمایت از مبارزات مردمی و رژیمهای انقلابی پیروزمندی که بیعیب نیستند و فاقد همه آزادیهایی هستند که روشنفکران سترون دارند، روشنفکرانی که نسبت به قدرت حاکم تهدیدی به شمار نمیآیند، و در نتیجه نشستها، بحثها و انتقادات آنها تحمل میشود.
۵- خودداری از قاضی، دادستان و هیأت منصفه محکومیت ترقیخواهانی شدن که شهامت دفاع از انقلابیون را دارند. زنندهترین مورد، دشنامگویی سوزان سونتاگ به گابریل گارسیا ماکرز نویسنده برجسته کلمبیا و برنده جایزه نوبل بود. او مارکز را به نداشتن اصول و مدافع تروریسم دولت کوبا بودن متهم کرد. سونتاگ اتهامات هجوآمیز خود را در بوگوتا، پایتخت کلمبیا به زبان آورد. جوخههای مرگ کلمبیا با همکاری با رژیم و نیروهای نظامی آن کشور، بیش از هر جای دیگری در جهان فعالین سندیکایی و روزنامهنگار را به قتل رسانده اند، البته هیچکدام هم اصلاً و ابداً «مدافع» رژیم کاسترو نیستند. سونتاگ همان کسی است که با حرارت از تجاوز امپریالیستی آمریکا به یوگسلاوی و بمباران آن کشور، و از رژیم بنیادگرای بوسنی حمایت کرد، سونتاگ در کوسوو شاهد ساکت کشتار و پاکسازی قومی صربها و دیگران بود. به این میگویند اصول اخلاقی! برتری اخلاقی تصنعی که بین روشنفکران شهر نیویورک وجود دارد، به سونتاگ اجازه داد مارکز را برای جوخههای مرگ نشان کند، و خودش هم احساس میکند کار اخلاقی مهمی کرده است.
۶- روشنفکران آمریکایی – اروپایی نباید بیهودگی سیاسی و مواضع بیربط خود را با موقعیت روشنفکران متعهد آمریکای لاتین اشتباه بگیرند. جا برای گفت و گو و بحث سازنده وجود دارد، اما برای حملات شخصی به افرادی که زندگیشان هر روز مورد تهدید است، جایی نیست.
در اوقات خوش، در جشنها، در کنفرانسها و در شرایط کمتر خطرناک «دوست کوبا» بودن برای روشنفکران منتقد آسانتر است. اما وقتی یک امپراتوری تمامیتخواه آن جزیره قهرمان را تهدید میکند و بر مدافعین آن فشار وارد میکند، «دوست کوبا» بودن بسیار دشوارتر است. در چنین اوقاتی است – زمان جنگهای دایمی، نسلکُشی و تجاوز نظامی- که کوبا به همبستگی روشنفکران منتقد احتیاج دارد و از اروپا و به ویژه آمریکای لاتین همبستگی لازم را دریافت میکند. آیا زمان آن نرسیده است که ما، در ایالات متحده، با روشنفکران مترقی سرشناس و درخشانمان، با همه حساسیتهای اخلاقی با عظمتمان درک کنیم که یک انقلاب پویا و قهرمان برای دفاع از خود در برابر ماشین جنگی آمریکا مبارزه میکند، و بیانیههای خودبزرگبینانه را با فروتنی کنار بگذاریم، از آن انقلاب حمایت کنیم و در جشن روز اول ماه مه به میلیونها کوبایی و رهبر آنها فیدل کاسترو بپیوندیم؟