در مرحله امپریالیسم، یا به عبارتی در مرحله انحصاری سرمایهداری، راه گذار به سوی سوسیالیسم از مسیر ضدامپریالیسم میگذرد. این سخن، واقعیتی است که جنبشهای انقلابی در اروپا باید آویزه گوش خود کنند. این وابسته به تلاش شما و به نفع خود شماست که با همبستگی، از مبارزات ضدامپریالیستی خلقهای آمریکای لاتین پشتیبانی کنید. این به عهده شماست که با یک برنامه و عمل مارکسیستی واقعی، مقاومت جهانی علیه سلطه انحصارات را تقویت کنید. شما باید از حق تعیین سرنوشت خلقهای آمریکای لاتین دفاع کنید. شما باید مبارزه علیه تجاوزات، مداخلات، و جنگهای امپریالیستی را به وظیفه اصلی امروز خود مبدل سازید. و شما باید این وظیفه را با دورنمای انقلاب سوسیالیستی پیوند بزنید. زیرا جهان دیگری، که ممکن است، در نهایت تنها یک جهان سوسیالیستی است.
در مرحله امپریالیسم، یا به عبارتی در مرحله انحصاری سرمایهداری، راه گذار به سوی سوسیالیسم از مسیر ضدامپریالیسم میگذرد. این سخن، واقعیتی است که جنبشهای انقلابی در اروپا باید آویزه گوش خود کنند. این وابسته به تلاش شما و به نفع خود شماست که با همبستگی، از مبارزات ضدامپریالیستی خلقهای آمریکای لاتین پشتیبانی کنید. این به عهده شماست که با یک برنامه و عمل مارکسیستی واقعی، مقاومت جهانی علیه سلطه انحصارات را تقویت کنید. شما باید از حق تعیین سرنوشت خلقهای آمریکای لاتین دفاع کنید. شما باید مبارزه علیه تجاوزات، مداخلات، و جنگهای امپریالیستی را به وظیفه اصلی امروز خود مبدل سازید. و شما باید این وظیفه را با دورنمای انقلاب سوسیالیستی پیوند بزنید. زیرا جهان دیگری، که ممکن است، در نهایت تنها یک جهان سوسیالیستی است.
تارنگاشت عدالت
منبع: KomInform
نویسنده: Tibor Zenker
برگردان: ف. جوان
ملاحظاتی پیرامون اجلاس «اتحادیه اروپایی- آمریکای لاتین – کارائیب» در وین
«در آمریکای لاتین حماسه رزم مصمم تودههای وسیع خلق، که علیه سلطه امپریالیستی و علیه ستمگری هیأت حاکمه داخلی به پا خاسته اند، راه میگشاید. این، یک مبارزه حادّ، دشوار و درازمدت است، مبارزهای متنوع در اشکال، ولی واحد در اهداف نهایی و محتوای خود. خلقهای آمریکای لاتین در راه رهایی ملی و اجتماعی گام برمیدارند، در راه دمکراسی و سوسیالیسم. مضمون رهایی آنها با نیازهای پیشرفت اجتماعی منطبق است؛ باد تاریخ بر بادبان کشتی آنها میوزد. پیکار خلقهای آمریکای لاتین در مخالفت با مقاصد امپریالیسم در جهت حفظ و تشدید سلطه خود در این قاره، و همچنین تلاش الیگارشی بومی [هیأت حاکمه] در جهت دایمی کردن امتیازات خود قرار دارد. در عصر حاضر، یک درگیری اجتنابناپذیر و ناگزیر میان این نیروها در همه ابعاد در حال گسترش است. مرحله مبارزات عظیمی آغاز شده است، که با فراز و نشیبهای بیشماری پیروزی محتوم خلقها را به دنبال خواهد داشت.» ۱ این سخنان «لوئیز کوروالان» دبیراول وقت حزب کمونیست شیلی و همکار آینده «سالوادور آلنده» در دولت جبهه میهنی شیلی در سال ١٩۶۷ بود. امروز، ٣٩ سال دیرتر، این تحلیل «کوروالان» به طرز شگفتانگیزی بهنگام است.
در واقع نیز، این ٣٩ سال، بسیاری از فراز و فرودهای جنبش انقلابی آمریکای لاتین را در خود ثبت کرده است. تنها چند هفته پس از نگارش این سطور توسط «کوروالان»، «چه گوارا» در بولیوی به قتل رسید. در خلال این چهار دهه، از انقلاب در کوبا به طرزی موفقیتآمیز دفاع، و سوسیالیسم بنا گذارده شده است. در خلال تمامی این سالها جنبش انقلابی چریکی در کلمبیا به مبارزه ادامه داده است. در این میان، انقلاب ساندینیستی پیروز شد. و دست آخر، در خود شیلی نیز بین سالهای ۱٩۷۰تا ١٩۷٣دولت انقلابی جبهه میهنی تحت ریاست «آلنده» بر سر کار بود. شیلی در ضمن نمونه بارزی از عقبگرد است: ۱٩۷٣، سال کودتای ضدانقلابی و ایجاد یک استبداد فاشیستی بود. در آرژانتین هم یک خونتای نظامی از طریق کودتا به قدرت رسید. اینها فقط نمونههای کوچکی از تاریخ معاصر آمریکای لاتین هستند.
اکنون، در سال ٢۰۰۶ روشن است که آمریکای لاتین در آستانه یک اعتلای انقلابی قرار گرفته، و چه بسا مدتهاست که در این پروسه قرار دارد. به هنگام گردهمآیی سران کشورهای عضو اتحادیه اروپایی، آمریکای لاتین و کارائیب که از ۱۱ تا ۱٣ مه ٢۰۰۶ در وین برگزار گردید، جنبش انقلابی آمریکای لاتین قبل از همه از سوی رییسجمهور ونزوئلا، «هوگو چاوز» نمایندگی میشد. همچنین، «اوو مورالس» رییسجمهور بولیوی که چندی پیش صنعت نفت بولیوی را ملی اعلام کرد، در آنجا حضور داشت. البته «فیدل کاسترو» در اتریش نبود، ولی انقلاب کوبا به واسطه حضور وزیر امور خارجه «فلیپه پرز» و همچنین «آلیدا» دختر «چه گوارا»، در نشستهای آلترناتیو نمایندگی میشد.
کوبا، ونزوئلا و بولیوی در حال حاضر کانون جنبش انقلابی آمریکای لاتین را تشکیل میدهند، گرچه هر سه کشور در مراحل متفاوتی به سر میبرند. کوبا یک حکومت سوسیالیستی تثبیت شده دارد، تا حدی که نه فقدان پشتیبانی جامعه بزرگ کشورهای سوسیالیستی از سالهای ۱٩٨٩/۱٩٩۰بدین سو، و نه سیاست تحریمآمیز ایالات متحده آمریکا میتواند او را سرنگون کند. یک فرآیند- محتمل- انقلابی در بولیوی در سرآغاز خود قرار دارد، به مثابه قدم بعدی دورنمای ملی کردن صنایع چوب و قبل از همه اصلاحات ارضی مطرح هستند. راه ونزوئلا به سوی «سوسیالیسم قرن ٢۱» در یک مرحله ضدامپریالیستی به سر میبرد. در هر صورت نطفههای سوسیالیسم مشاهده میشود و تودهها از هدف سوسیالیستی پشتیبانی میکنند، البته حاکمیت بورژوایی هنوز برقرار است، همچنین تهدید ضدانقلابی از خارج، به ویژه از جانب امپریالیسم ایالات متحده آمریکا. بر این اساس، عملکرد دولت ضدامپریالیستی ونزوئلا روشن است: پس از رهایی معنوی خلق باید امکانات دفاعی مادی آن گسترش یابد- در اینجا از تجربه شیلی در سال ۱٩۷٣، همچنین از نوشتار «آنتونیو گرامشی» در سال ۱٩٢۴ درس گرفته شده است: «تنها تجهیز کارگران و کشاورزان میتواند خلع سلاح نظامیان فاشیستی را مقدور سازد.»٢ و «چه گوارا» میدانست چگونه این توصیه را به کار ببندد: «اگر این واقعیت را بپذیریم، که دشمن برای حفظ خود در قدرت مبارزه میکند، باید به فکر نابودی ارتش سرکوبگر باشیم؛ و برای نابودی آن باید ارتش خلق را در مقابل آن قرار دهیم.»٣
اما چگونه است، که آمریکای لاتین در حال حاضر به درستی به مرکز جدید فرآیند انقلاب جهانی تبدیل گشته است؟ پاسخ در تشدید تضادهای اصلی امپریالیسم و موضع ملل و انسانهای تحت ستم در قبال آن نهفته است.
تضادهای اصلی امپریالیسم در آمریکای لاتین
ای کاش کسانی که مایل به رؤیاپردازی پیرامون یک مرحله نوین از امپریالیسم، در باره «جهانیسازی» و یا امثال آن هستند، به خاطر برخورد نقادانه نسبت به خود هم که شده باشد، به ویژه نظری به آمریکای لاتین میافکندند: در همه جا تئوری امپریالیسم لنین تأیید میشود. «فرمانده مارکوس» چند هفته پیش جان کلام را چنین بیان کرد: «لنین از فرق سر تا نوک پا یک مرجع برای تمامی آن چیزهایی است، که امروز در کشور ما جریان دارد.»۴ از اینرو، نه تصادفی، بلکه کاملاً صحیح بود، که چاوز در ۱٢مه در وین چنین گفت: «تحلیل امپریالیسم توسط لنین به مثابه بالاترین مرحله سرمایهداری همانند گذشته بهنگام است. ما باید این کتابهای قدیمی را بیرون آورده و گردگیری کنیم – ما باید این کتابها را بخوانیم! امپریالیسم در آمریکای لاتین به شکل کلنیالیسم هم خود را نشان میدهد.» و چاوز، که از سوی برخی «چپ»ها در تحلیل نهایی به عنوان خرده بورژوای ضدانقلابی در مظان اتهام قرار میگیرد، به نتیجهگیری صحیح هم میرسد: «سوسیالیسم یا بربریت، این شعار «رُزا لوگزامبورگ» معتبرتر از هر زمان دیگری است.»۵
در واقع هم، آمریکای لاتین- در کنار منطقه نفتخیز خلیج فارس- هدف اصلی سیاست نواستعماری امپریالیستی است. در حالی که آفریقا به دلیل عدم سودآوری برای سرمایهداری، به حال خود رها شده است، برخی از کشورهای اتحادیه اروپایی و به ویژه ایالات متحده آمریکا منافع خود را در آمریکای لاتین جست و جو میکنند. سودجویی امپریالیستی در آمریکای لاتین بر سه ستون تکیه دارد: نخست بر استثمار ذخایر طبیعی، دوم بر استثمار ارزانترین نیروهای کار، سوم بر الیگارشی بزرگمالکان، که حلقه اتصال به بورژوازی کمپرادور است. در اینجا تضادهای اصلی امپریالیستی در آمریکای لاتین برجسته میشوند: تضاد عمده میان مراکز امپریالیستی با کشورهای وابسته پیرامونی، و همچنین فرآیند اجتماعی شدن کار در مقیاس جهانی؛ یا به عبارتی، مرحله کنونی روند پایدار و دایمی جهانی شدن سرمایهداری. با تبلور و ایجاد سرمایهداری در مقیاس جهانی، ملل آمریکای لاتین در کلّ خود در تضاد با سرمایه انحصاری بینالمللی، که با الیگارشی حاکم در هر کشور مزبور متصل و متحد است، قرار میگیرند. از اینرو، مبارزه رهاییبخش خلقهای آمریکای لاتین، در درجه نخست و در ابتدا یک مبارزه ضدامپریالیستی است.
ستونهای مذکور، از سال ۱۴٩٢، در سرتاسر تاریخ آمریکای لاتین مشاهده میشوند. سلطنت اسپانیا کریستف کلمب را نه به خاطر مصالح علمی، بلکه به خاطر منافع اقتصادی به سفر فرستاد. «کورتز» و «پیزارو» بیهدف جمعیت بومی را کشتار نکردند. و ایده چند دیوانه هم نبود، که چپ و راست به دنبال اکتشاف «ال دورادو» باشند. در حالی که نخستین کشورگشایان اسپانیایی و پرتغالی در جست و جوی طلا بودند، در سدههای پس از آن دخایر دیگری کشف شدند: بزرگترین ذخایر چوب جهان در جنگلهای برزیل، مس و نیترات در آند، و دیرتر نفت و گاز. افزون بر این، سطوح نامحدودی به منظور استفاده کشاورزی: دامداری، کشت پنبه، قهوه، تنباکو، نیشکر و جزو آن، غصب شدند. از طریق این مجتمعها جنایت دیگری نیز به وقوع پیوست، که همان انتقال و جابجایی آفریقاییها به عنوان برده است. البته، چنین موردی امروزه دیگر وجود ندارد، ولی خلقهای آمریکای لاتین منابع بیحد و حصری از ارزانترین نیرویهای کار را عرضه میکنند، که اکنون تحت شرایط ناباورانهای در انقیاد سرمایهداری قرار دارند. با جنبش استقلال در آمریکای لاتین، که آغازگر آن «سیمون بولیوار» و دیگران بودند، در تحلیل نهایی تنها یک رهایی در چهارچوب سیستم سرمایهداری مقدور شد. صرفنظر از نمونه کوبا، امروزه در سرتاسر آمریکای لاتین جوامع طبقاتی سرمایهداری استقرار یافته اند، که نابرابریهای عمیق اجتماعی در آنها مشاهده میشود. فراتر از آن، در پایینترین سطوح این صورتبندی اجتماعی نوادگان بردههای گذشته آفریقایی و جمعیت بومی قرار گرفته و در آنجا در انسداد کامل به سر میبرند. همزمان قشر فوقانی سفیدپوست، شامل بورژوازی ملی و یک الیگارشی بزرگمالکی به مثابه وارث فئودالیسم، در حال شکلگیری است. تضاد اجتماعی داخلی در آمریکای لاتین از اینرو، به شکل تضاد آشتیناپذیر میان الیگارشی داخلی [هیأت حاکمه] در شهر و روستا از یک سو و تودههای مردم، شامل طبقه کارگر، دهقانان بیزمین و دهقانان کوچک، بیکاران، روشنفکران و دانشگاهیان، از جمله قشرهایی از بورژوازی کوچک، در سوی دیگر بروز میکند- تمامی این اقشار در تضاد با الیگارشی داخلی قرار دارند و در مبارزه با آن به سر میبرند.
بدین ترتیب استعمار مستقیم خارجی از قرن نوزدهم پایان یافت، ولی سلطه امپریالیستی در ابتدای شکلگیری خود قرار داشت. آموزه ایالات متحده آمریکا از سال ۱٨٢٣ مشهور به «دکترین مونرو» نقشی کلیدی داشت، که توسط آن سعی میشد «چنان قانون اساسی به وجود آورند، که به حقوق و منافع ایالات متحده لطمهای وارد نسازد، و این که قارههای آمریکایی در پی موقعیت آزاد و مستقلی که به دست آورده و تثبیت کرده اند، از این پس دیگر به عنوان اهداف آتی سیاست مسعمراتی از سوی هر قدرت اروپایی دیگری مطرح نباشند.»۶ بسیار خوب، ولی یقیناً منظور این بود، که ایالات متحده آمریکا حالا دیگر داعیه تسلط بر حیاط خلوت خود را داشت. و در حقیقت سندی است، دال بر پیشی گرفتن در رقابت بینامپریالیستی، رقابتی که ایالات متحده در واقع بسیار دیرتر، با جنگ علیه اسپانیا در سال ۱٨٩٨ و همچنین تصرف و انضمام فیلیپین و اشغال کوبا به آن وارد شد.
از آن زمان ایالات متحده آمریکا نیروی امپریالیستی اصلی در آمریکای لاتین است (و حداقل از سال ١٩۴۵مسلماً نیروی برتر امپریالیستی در جهان). ایالات متحده آمریکا، با هدف استثمار اقتصادی بیدغدغه و نامحدود حیاط خلوت خود، طبیعتاً با هرگونه جنبش رهاییبخشی در آمریکای لاتین مقابله میکند: از نمونه گواتمالا در سال ۱٩۵۴روشن میگردد، که این مسأله تنها به جنبشهای سوسیالیستی محدود نمیشود. در کنار آن، سلسلهای از مداخلات مستقیم و غیرمستقیم در شیلی، گرانادا، نیکاراگوئه و یا جمهوری دومینیکن، در هائیتی و کلمبیا و قبل از همه در مقابل کوبای سوسیالیستی- تا تلاشهای حاضر در جهت متوقف ساختن فرآیند انقلابی در ونزوئلا، دیده میشود. در این باره هم «کوروالان» در همان سال ۱٩۶۷چنین نوشت: «امپریالیسم آمریکای شمالی به شیوههای آشکار و مستقیم مداخله دست مییازد. از طریق سیستم کاملی از مأموریتها و پیمانهای نظامی، از طریق مراکزی به منظور مبارزه با جنبش چریکی، و از طریق ایجاد و گسترش یکانهای ویژه …، امپریالیسم آمریکای شمالی یک تجاوز مستقیم نظامی علیه مبارزه رهاییبخش خلقهای آمریکای لاتین به راه انداخته است. «جانسون» رییسجمهور ایالات متحده آمریکا مغرورانه اعلام داشت، وی از این که کشور دیگری راه کوبا را انتخاب کند، ممانعت به عمل خواهد آورد. و برای این منظور، امپریالیسم آماده انجام هر کاری است، آماده است تا تخم مرگ و تباهی را در هر شهر و روستایی بیافشاند و برضد حقوق خلقها اقدام کند، چنانچه در خلیج خوکها و در سانتا دومینگو رخ داد، و چنانچه در ویتنام رخ میدهد. بنابراین، استقلال هر یک از کشورهای آمریکای لاتین و حق حیات هر یک از خلقهای آمریکای لاتین در معرض تهدید قرار دارد. و هیچ راه نجات دیگری به سوی آیندهای روشن، غیر از پیکار وسیعترین تودههای خلق این قاره علیه تجاوزگری و مداخلات امپریالیسم آمریکای شمالی وجود ندارد.»۷ بر این اساس، مبارزه خلقهای آمریکای لاتین در درجه نخست به مثابه جنبشی مقاومتگرانه و رهاییبخش و ضدامپریالیستی- ضدآمریکایی ظهور میکند، که باید از حالت دفاعی خارج و حالتی تهاجمی به خود بگیرد. «چه گوارا» آن را دقیق فرموله کرد: «اگر هدف نابودی امپریالیسم را در مقابل خود قرار دهیم، باید رأس [سر] آن را شناسایی کنیم. این سر، چیزی غیر از ایالات متحده نیست.»٨
تاکنون تلاشهای ایالات متحده آمریکا در مورد ونزوئلا که عبارت از متوقف ساختن پروسه رهاییبخش ملی بود، به نتیجهای نرسیده است: نه کودتای سندیکای کارفرمایان، نه رفراندوم در جهت خلع چاوز، و نه تحریم انتخابات از سوی احزاب ضدانقلابی، هیچکدام تاکنون موفق به تغییر مسیر مردم ونزوئلا نشده اند. برعکس، روند انقلابی در ونزوئلا ژرفش مییابد و نمونه روشنی از راه [گذار] ضدامپریالیستی به سوی سوسیالیسم را به دیگر خلقهای آمریکای لاتین عرضه میدارد. موقعیت ونزوئلا در مقابل ایالات متحده آمریکا ویژه است: ایالات متحده بخش قابل ملاحظهای از نفت خام مورد نیاز خود را از ونزوئلا دریافت میکند. بر این مبنا، نفت سلاحی برای انقلاب خواهد بود تا از خود حراست کرده، اقدامات مترقی را در داخل تحقق بخشیده و در عین حال از طریق روابط تجاری جدید در سطح بینالمللی، روند انقلابی را تقویت کند. این روابط جدید، حال با روسیه، چین، ایران یا حتا با اسپانیا و به ویژه با کوبا-، در سطح بینالمللی یک وسیله اعمال قدرت است که علیه ایالات متحده آمریکا به کار میرود. و مناسبات بینالمللی جدید، همبستگی ضدامپریالیستی بین کشورها، به ویژه با کوبا، و همچنین با دیگر کشورهای آمریکای لاتین را تقویت میکند. ونزوئلا میتواند از این راه به دو هدف دست یابد: از یک طرف میتواند ماهرانه قدرتهای امپریالیستی را به جان هم بیاندازد، و از طرف دیگر همبستگی بینالمللی ونزوئلا، پشتیبانی جهانی از انقلاب را افزایش داده و موجب ارتقای تلاشهای انقلابی در دیگر کشورها میشود.
دیالکتیک مبارزه انقلابی در آمریکای لاتین
«پس از نیرنگهای طولانی و فریبهای بزرگ، خلق با تجربه خود دریافت، که دلایل واقعی عقبماندگی ما در سیستم نهفته است. این [دلایل] در نظام سرمایهداری وابسته نهفته است که در آن، در مقیاس داخلی یک اکثریت بیچیز در مقابل یک اقلیت ثروتمند قرار گرفته است؛ و در مقیاس جهانی کشورهای سلطهگر و چپاولشده وجود دارند، در حالی که آخریها بیشترین سهم را برای رفاه عده قلیلی پرداخت میکنند.»٩ این سخنان «سالوادور آلنده» در سال ۱٩۷۰ بود. بر پایه این تضاد مضاعفِ توده خلقهای آمریکای لاتین در برابر هیأت حاکمه داخلی و سرمایه انحصاری بینالمللی، دیالکتیک مبارزه انقلابی در این منطقه از جهان حادث میشود. هدف مبارزه رهاییبخش ملی امپریالیسم است و در داخل، مبارزه طبقاتی زحمتکشان، بیکاران و محرومان هیأت حاکمه داخلی را هدف قرار داده است.
در «مانیفست حزب کمونیست» در سال ١٨۴٨چنین میخوانیم: «پیکار پرولتاریا با بورژوازی در آغاز، با آنکه از نظر محتوا ملّی نیست، از نظر شکل ملّی است.»۱۰ این مسأله، با فرآیند جهانی شدن سرمایهداری، مورد اشاره در همین نوشتار [مانیفست]، که از سال ۱٨۴٨ از راه جریان کالاها، جریان سرمایه و روند تولید را نیز در بر گرفت، تحت شرایط بالا صادق است. «کوروالان» به مراتب به این مسأله اشاره میکرد: «وظیفه اصلی انقلابیون در راستای رهایی جهانی خلقها و پیروزی طبقه کارگر در مقیاس بینالمللی قبل از هر چیز در آن نهفته است، که برای این امر در کشور خود مبارزه کنند و بر این بنیان، حداکثر همبستگی مادی و معنوی را با مبارزه انقلابی در دیگر کشورها عملی سازند.»١١ این یک انترناسیونالیسم پرولتری واقعی است، که برای جنبش انقلابی ضرورت حیاتی دارد. کوبا و ونزوئلا به درستی بر بنیاد همین پروسه ملی انقلابی خود، عمیقاً انترناسیونالیستی رفتار میکنند. ولی اکنون دقیقاً همین چاوز در رسانههای گروهی «چپ- ناسیونالیست» عنوان میگیرد. این پریشانی، که طبیعتاً هدف سیاسی هم پشت آن پنهان است، از کجا ناشی میگردد؟
ما میتوانیم چاوز و روند انقلابی تحت رهبری وی را فقط به یک شرط – و واقعاً تنها بدین شرط- ناسیونالیستی بنامیم. این شرط میطلبد، که امپریالیسم جهانی به مثابه انترناسیونالیست و ضدناسیونالیست ارزیابی گردد- به طور خلاصه: باید از قبل تسلط امپریالیسم را بپذیریم و آن را مثبت بدانیم، به عبارت دیگر باید در جبهه سرمایه مالی و نظامیگری قرار گرفت. بدیهی است، که این مسایل اصلاً با موضع طبقاتی پرولتری، و اساساً با موضع چپ مغایرت دارد: کسی که بر پایه طرفداری از امپریالیسم استدلال و عمل میکند، در سمت ضدانقلاب، در سمت ارتجاع و در نهایت در سمت فاشیسم قرار گرفته است. گذشته از این،- البته درک این مسأله نباید پیچیده باشد، این رفتار از سوی برخی «چپ»ها به راستی کودکانه است، که همواره عامدانه مفهوم توصیفگر «ملی national» را با مفهوم ارزشگذار «ناسیونالیستی nationalistic» اشتباه میگیرند. میهنپرستی در آمریکای لاتین، که مبارزه رهاییبخش ملّی از آن ریشه میگیرد، یک میهنپرستی عمیقاً انترناسیونالیستی، همبسته، و برادرانه است. اروپاییها به دلیل تاریخ شووینیستی خود اجازه تحمیل مفاهیم و مقولات ارو- سنتری خود را به ملل آمریکای لاتین ندارند: نخستین گام در جهت همبستگی انترناسیونالیستی درک و احترام نسبت به دیگران، بدون فضلفروشی دایمی و پیشداوری بر اساس معیارهای شخصی است.
برای آنکه برخورد شایستهای به موضوع عام «آمریکای لاتین و اروپا» داشته باشیم، ضرور است که هر چند خلاصه، به مقایسه اروپا با آمریکای لاتین اشارهای بشود. کسی که در اروپا، اتحادیه اروپایی را به رسمیت بشناسد و از آن پشتیبانی کند، یا حتا آن را مثبت و به مثابه «همگرایی» فراطبقاتی ارزیابی کند، و به هر انتقادی از موضع چپ نسبت به آن [اتحادیه اروپایی] با برچسب «ناسیونالیستی» برخورد کند، چنین کسی دقیقاً در همان سمت راست و ارتجاعی، همان جا که مخالفان چاوز ایستاده اند، قرار گرفته است. چنین کسی، در بهترین حالت جایی قرار دارد، که سوسیال دمکراسی اروپایی در سال ۱٩۱۴(به استثنای بلشویکهای روسیه) ایستاده بود. چنین کسی با موضعگیری برای سوسیال شووینیسم «اروپایی واحد» به نفع امپریالیسم و به زیان جنبشهای رهاییبخش جهان سوم- و قبل از همه به زیان جنبش انقلابی زحمتکشان در کشورهای بازار مشترک- گام برمیدارد. جانبداری ضدامپریالیستی در اروپا نباید به این سطح محدود شود، که اینجا و آنجا با جنبشهای دمکراتیک در کشورهای پیرامونی همبستگی اعلام کنیم، بلکه یک موضعگیری واقعاً انترناسیونالیستی، ضدانحصاری و از اینرو انقلابی در اروپا، همان چیزی را میطلبد، که «کارل لیبکنشت» با توجه به جنگ جهانی اوّل بیان داشت: «دشمن اصلی خلق در سرزمین خودی قرار دارد. (…) باید با این دشمن در سرزمین خود … با مبارزه سیاسی مقابله کنیم، همگام با پرولتاریای دیگر کشورها، که مبارزهشان علیه امپریالیستهای بومی کشور خودشان جریان دارد.»١٢ در واقع هم، دشمن اصلی زحمتکشان اتریشی در وین، دشمن اصلی زحمتکشان آلمانی همچنان در برلین، و همین طور تا به آخر، نشسته است. اما کشورهای جداگانه امپریالیستی اروپا از طریق اتحادیه اروپایی یک ساختار واحد امپریالیستی ایجاد کرده اند، که در داخل ضددمکراتیک و شدیداً ضدسوسیالیستی عمل میکند، و در خارج، در خدمت رقابتهای میانامپریالیستی و همچنین استثمار و انقیاد امپریالیستی کشورهای وابسته از سوی مجموعه کشورهای امپریالیستی قرار دارد. اتحادیه اروپایی، دست آخر دقیقاً ابزار سرمایه مالی اروپایی در جهت غارت و عقب نگاه داشتن کشورهای آمریکای لاتین است. هوگو چاوز و فیدل کاسترو و دیگران این را به درستی تشخیص داده اند، منتها برخی «چپ»های اتریشی در انزوا و مصونیت ساختگی مسخره اروپایی خود، از درک به مراتب ضعیفتری از انقلابیون آمریکای لاتین برخوردارند و حتا از پشت به آنها خنجر میزنند. کاسترو به درستی به آدرس چنین افرادی بود که گفت: «من به شما توصیه میکنم، با آرامش در باره اشتباهات خود تعمق کنید، بدون آنکه به واسطه هیجان بیش از حد یا نشئهگی ارو- سنتریستی به خلسه بیافتید.»١٣ واقعاً باید چنین آرزویی برای خود کرد…
به مبارزه رهاییبخش در آمریکای لاتین بازگردیم. «آلنده» در سال ۱٩۷٢در مقابل مجلس شیلی چنین فرموله کرد: «دولت زحمتکشان یک مبارزه دشوار را علیه قدرت سرمایه خارجی و علیه سرمایهداران بزرگ در داخل کشورمان، که با سرمایه خارجی همکاری میکردند، هدایت میکند. (…) سلاح ما وحدت سازمانیافته زحمتکشان است، آگاه بودن آنان از نقش خود در جامعه و در کنترل مهمترین منابع اقتصادی کشور. بنابراین، هر بنگاه کلیدی و هر کارخانه مهم از نظر استراتژیک، که به دستان طبقه کارگر منتقل گردد، برای ما یک موقعیت تسخیرشده، و یک سدّ جدید حفاظتی در جهت دفاع از استقلال و برای مبارزه در راه رهایی اجتماعی شیلی خواهد بود. ما بخش دولتی اقتصاد را از نظر ساختار و هدفگیری آن، به مثابه مرحله آغازین اقتصاد سوسیالیستی در آینده ارزیابی میکنیم.»١۴ راه گذار به سوسیالیسم مسلماً مراحل متفاوتی را پشت سر میگذارد. پیکار در راه استقلال ملّی، در راه دمکراسی خلقی واقعی و علیه انحصارات، مشخصکننده مرحله ضدامپریالیستی، و در اروپا مرحله ضدانحصاری آن است. ایجاد شکل نوینی از دمکراسی، شکلی ضدامپریالیستی و ضدانحصاری از آن، همان زمینهای است، که بر اساس آن مبارزه دایمی برای سوسیالیسم صورت میگیرد. نماینده چنین جنبشی جبهه خلقی ضدامپریالیستی است، به مانند جبهه خلق در شیلی زمان «آلنده»، و سازمانهای متحد، از جمله حزب کمونیست ونزوئلا، در جنبش کنونی ونزوئلا. البته چنین جنبشی تنها زمانی موفق است، که قادر به سازماندهی، بسیج و مشارکت تودهای مردم باشد. به عبارت دیگر: نه تنها یک سیاست اجتماعی دمکراتیک رادیکال برای زحمتکشان داشته باشد، بلکه این سیاست را با خود زحمتکشان متحقق سازد. از نظر اقتصادی، در چنین مرحلهای موضوع بر سر خلع ید از انحصارات، ملی کردن بانکها، کنترل کارگری بر نخستین کارخانهها و اصلاحات ارضی عمیق به زیان الیگارشی داخلی است. در بعد اجتماعی، مسأله بر سر تقسیم جدید امکانات، نظام مترقی و پیشرفته آموزشی، بهداشتی و اجتماعی است، چنانچه هماکنون در ونزوئلا انجام میگیرد. موضوع بر سر ایجاد قابلیتهای تدافعی مادی و معنوی خلق علیه تهاجمات از خارج، و همچنین علیه نیروهای نظامی یا شبهنظامی ضدانقلابی در داخل است. چهارماً، مسأله بر سر شکل جدیدی از مشارکت سیاسی، یعنی حق تعیین سرنوشت خلق است، که مرزهای موجود پارلمانتاریسم بورژوایی را درمینوردد. تمامی این موارد، میباید به مثابه گامهایی به سوی سوسیالیسم ارزیابی شوند، که میبایست سرانجام تناسب نیروهای اجتماعی را به سود زحمتکشان شهر و روستا و به زیان انحصارها و الیگارشی بومی تغییر دهند. اینها تقریباً وجوه مشخصه اقدامات داخلی در مرحله ضدامپریالیستی یک روند انقلابی هستند. ونزوئلا دقیقاً در این مرحله قرار دارد.
این اقدامات داخلی باید با اقدامات تکمیلی خارجی همراه باشند. باز هم از زبان «آلنده»: «ما گفتیم، که با همه کشورهای جهان رابطه ایجاد میکنیم، با آنهایی که خود صلاح میدانیم؛ ما در این خصوص، گامهای مهمی برداشته ایم و با کوبا، جمهوری دمکراتیک آلمان، جمهوری خلق چین، نیجریه، مغولستان و برخی دیگر از کشورها رابطه برقرار کرده ایم. افزون بر این، ما با کره شمالی و ویتنام شمالی روابط تجاری داریم. ما یک کشور مستقل هستیم، و در انطباق با مسیر معین خود روابط متنوعی را پرورش میدهیم، آن هم با کشورهایی که خود ما مناسب تشخیص میدهیم.»۱۵ کشورهای ضدامپریالیستی آمریکای لاتین، یعنی قبل از همه ونزوئلا، با وظیفه ایجاد روابط نوین بینالمللی مواجه هستند. گونهای از مناسبات بینالمللی، که بر همبستگی، حقوق برابر و احترام متقابل استوار باشد. طبیعی است که کشورهای امپریالیستی، به ویژه امپریالیسم آمریکا در تلاشند تا انقلاب ونزوئلا را به انزوا بکشانند و از نظر اقتصادی بیثبات سازند. در مقابل آن، باید شکل نوینی از مناسبات تجاری بینالمللی را تثبیت کرد، اشکال همکاری مستقیم جنوب- جنوب، قبل از همه با کشورهای سوسیالیستی یا با سمتگیری سوسیالیستی، و با کشورهایی که خود را ضدامپریالیستی و غیرمتعهد به شمار میآورند. افزون بر این، هیچ دولت انقلابی در جهان نباید از استفاده از تناقضات بینامپریالیستی هراسی به خود راه دهد. ونزوئلا همه این کارها را انجام میدهد و از انزوای آن اثری در میان نیست. همبستگی و همکاری ضدامپریالیستی با کوبا، و در آینده با بولیوی، از اهمیت ویژهای برخوردار است. در کنار آن، روابط برادرانه ونزوئلا با دیگر ملل آمریکایی هواداران جدید و پشتیبانی گستردهای را برای انقلاب به ارمغان میآورد. حتا در میان مردم ایالات متحده آمریکا روز به روز روشنتر میشود، که ضدامپریالیسم در آمریکای لاتین نه مردم ایالات متحده، بلکه سیاست و اقتصاد امپریالیستی رهبران حاکم آنها را نشانه رفته است. اگر از روند انقلابی در داخل به واسطه مناسبات جدید بینالمللی پشتیبانی به عمل آید، آنگاه گرایش به سمت یک مداخله مستقیم امپریالیستی علیه انقلاب نامحتمل میشود. انترناسیونالیسم پرولتری و سوسیالیستی در سطح جهان و همبستگی ضدامپریالیستی میتوانند کمک کنند تا روند انقلابی در ونزوئلا بازگشتناپذیر گردد و مشابه چنین روندی در دیگر کشورهای آمریکای لاتین مورد حمایت قرار گیرد. این همچنین، وظیفهای برای جنبشها و سازمانهای ضدامپریالیستی و انقلابی در اروپا است.
انقلاب در آمریکای لاتین و جنبش انقلابی در اروپا
همه امپریالیستها ببرهای کاغذی هستند؛ یک نقل قول منسوب به مائو تسه-تونگ چنین میگوید. چیزی که در نگاه اول کمی بیاهمیت جلوه میکند، لزوماً بیاعتبار نیست. میلیاردها انسانی که تحت انقیاد امپریالیسم قرار دارند، در نهایت قدرتمندتر از مشتی میلیاردر هستند، که سر و کارشان با امپریالیسم است. این به خود انسانها بستگی دارد، که سرنوشت خود و سرنوشت جهان را به دست بگیرند. «آلنده» در واپسین خطابه خود به خلق شیلی در باره ضدانقلابیون امپریالیستی چنین گفت: «آنها قدرت را در دست دارند، آنها میتوانند مردم را به بردهداری بازگردانند، اما هیچ کسی، نه با جنایت و نه با زور قادر به متوقف ساختن پروسههای اجتماعی نیست. تاریخ از آن ماست، این خلقها هستند که سازندگان تاریخند.»۱۶ اجلاس آمریکای لاتین- اتحادیه اروپایی در وین به طرز مؤثری نشان داد، که این مسأله چگونه باید ارزیابی شود. پشت درهای بسته، اتحادیه اروپایی تلاش کرد تا آمریکای لاتین را همچنان تحت اسارت امپریالیستی نگاه دارد. اما، مقاومت ضدامپریالیستی راه خود را در اذهان عمومی، هنگامی که هزاران نفر و بیش از همه انسانهای جوانی که در وین همبستگی خود را با جنبش انقلابی در آمریکای لاتین ابراز کردند، باز نمود. شاید این یک آموزش و هشداری برای دولتهای اتحادیه اروپایی باشد، که بیتوجه به مردمشان، در صدد اجرای برنامههای امپریالیستی خود هستند. هیچکس آقای «شوسل» یا آقای «باروسو» را مورد تشویق قرار نداد، ولی هزاران نفر از ورود هوگو چاوز و اوو مورالس استقبال کردند. زیرا این انقلابیون برای آینده مبارزه میکنند، ولی «شوسل» و دوستان اروپایی او برای گذشته، برای ارتجاع و امپریالیسم. همان گونه که چاوز در وین گفت: عصر نئولیبرالیسم به پایان خود نزدیک میشود- و این قرن پایان امپریالیسم را هم تجربه خواهد کرد. این ستمدیدگان هستند که با ستمگران به خود تسویه حساب خواهند کرد. مارکس نوشت: «نیروهای مادی مولده جامعه در مرحله معینی از تکامل خود، با مناسبات تولیدی موجود که تاکنون در بطن آن تکامل مییافتند، یا با مناسبات مالکیت که تنها بیان حقوقی برای مناسبات تولیدی است، در تضاد قرار میگیرند. این مناسبات، از شکل تکامل نیروهای مولده به مانع آن بدل میشوند. آنگاه دوران انقلاب اجتماعی فرا میرسد.»١۷ با توجه به مشخصه امپریالیسم، یا آستانه انقلاب سوسیالیستی، دنیا بلاواسطه در این دوران قرار دارد و امروزه مبارزه انقلابی در آمریکای لاتین با توجه به توسعهطلبی جدید تجاوزگرانه و سرکوبگرانه امپریالیستی اعتلای نوینی مییابد.
و همان گونه که «چه گوارا» نوشت، روند انقلابی در آمریکای لاتین بیتأثیر نخواند ماند: «باید سرانجام توجه نمود، که امپریالیسم یک سیستم جهانی و آخرین مرحله سرمایهداری است. بر امپریالیسم باید با یک مبارزه عظیم و بینالمللی غلبه کرد. هدف استراتژیک باید نابودی سرمایهداری باشد. وظیفهای که به عهده ما، استثمارشدگان و عقبماندگان جهان گذارده شده است، انهدام سرچشمههای تغذیه امپریالیسم است. این سرچشمههای تغذیه خلقهای تحت ستم ما هستند، که از آنها سرمایهها، مواد خام، فنآوری و نیروی کار ارزان بیرون کشیده میشود و به سوی آنها سرمایههای جدید، ابزار سلطهگری، سلاح و اقسام کالاها صادر میشود. تمامی اینها موجب سقوط ما به ورطه وابستگی مطلق است. بنابراین، آزادی واقعی خلقها عامل تعیینکننده برای این هدف استراتژیک است. نوعی از آزادی، که در بیشتر موارد با مبارزه مسلحانه قابل حصول است. این مبارزه در آمریکای لاتین به ناچار چنان خصلتی خواهد داشت، که به یک انقلاب سوسیالیستی فرا روید.۱٨ در مرحله امپریالیسم، یا به عبارتی در مرحله انحصاری سرمایهداری، راه گذار به سوی سوسیالیسم از مسیر ضدامپریالیسم میگذرد. این سخن، واقعیتی است که جنبشهای انقلابی در اروپا باید آویزه گوش خود کنند. این وابسته به تلاش شما و به نفع خود شماست که با همبستگی، از مبارزات ضدامپریالیستی خلقهای آمریکای لاتین پشتیبانی کنید. این به عهده شماست که با یک برنامه و عمل مارکسیستی واقعی، مقاومت جهانی علیه سلطه انحصارات را تقویت کنید. شما باید از حق تعیین سرنوشت خلقهای آمریکای لاتین دفاع کنید. شما باید مبارزه علیه تجاوزات، مداخلات، و جنگهای امپریالیستی را به وظیفه اصلی امروز خود مبدل سازید. و شما باید این وظیفه را با دورنمای انقلاب سوسیالیستی پیوند بزنید. زیرا جهان دیگری، که ممکن است، در نهایت تنها یک جهان سوسیالیستی است.
وظیفه جنبش انقلابی در اروپا اعمال حداکثر پشتیبانی از جنبش انقلابی در آمریکای لاتین است، تا همه انقلابیون در سطح جهان به هدف مشترک خود نزدیکتر شوند. متحداً، زحمتکشان و خلقهای تحت ستم جهان غلبهناپذیرند. اینکه چه زمانی ببر کاغذی امپریالیستی به موزه تاریخ انقلاب فرستاده شود، به این اتحاد، به این عزم و آمادگی مادی بستگی دارد. برای موفق بودن، میباید در مقابل ببرهای کاغذی امپریالیستی، همان گونه که چاوز در وین بیان داشت، ببرهایی پولادین صفآرایی کنند. این ببرهای پولادین، همانا انقلابیون ضدامپریالیست در امروز و فردا، در آمریکای لاتین و در اروپا هستند.
پانوشتها:
١- لوئیز کوروالان، جبهه نیروهای انقلابی ضدامپریالیستی در آمریکای لاتین، در: آزادی برای شیلی!، سخنرانیها و مقالهها، فرانکفورت/ ماین، ١٩۷٣، ص. ۷
۲- آنتونیو گرامشی: Né fascismo né liberalismo: soviettismo! In: L'Unita, 7.10.1924
۳- ارنستو چه گوارا: Guerra de guerillas – un método. In: Cuba Socialista 25/1963
۴- فرمانده مارکوس: با لنین دنیا را تغییر بدهیم! www.redglobe.de, ۲۸.۴.۲۰۰۶
۵- هوگو چاوز در وین، www.kominform.at, ۱۲.۵.۲۰۰۶
۶- «آموزه مونرو»، بیانیه پرزیدنت مونرو در ٢ دسامبر ١٨٢٣، در کتابچه سیاست، جلد ۶- اسنادی پیرامون سیاست عصر ما، برلین ۱۹۲۶، ص. ۶۲
۷- لوئیز کوروالان، جبهه نیروهای انقلابی ضدامپریالیستی در آمریکای لاتین، در: آزادی برای شیلی!، سخنرانیها و مقالهها، فرانکفورت/ ماین، ١٩۷٣، ص. ۷
٨- ارنستو چه گوارا: پیام به جهان سوم: www.stamokap.org/trikont.html
۹- سالوادور آلنده: سخنرانی در استادیوم سانتیاگو، به مناسبت عهدهدار شدن مقام ریاستجمهوری، در: شیلی، مبارزه خلق علیه ارتجاع و امپریالیسم، برلین ۱۹۷۳، ص. ۱٨
۱۰- کارل مارکس- فریدریش انگلس، مانیفست حزب کمونیست، مجموعه آثار، جلد ۴، ص. ۴۷۳
۱۱- لوئیز کوروالان، جبهه نیروهای انقلابی ضدامپریالیستی در آمریکای لاتین، در: آزادی برای شیلی!، سخنرانیها و مقالهها، فرانکفورت/ ماین، ١٩۷٣، ص. ۱۱
۱۲- کارل لیبکنشت: دشمن اصلی در سرزمین خودی قرار دارد!، سخنرانیها و مقالهها در دو جلد، فرانکفورت/ ماین ۱٩۷۲، جلد ۲، ص. ۲۵
۱۳- فیدل کاسترو: سخنرانی به مناسبت پنجاهمین سالگرد حمله به پادگان مونکادا، ۲۶ ژوییه ۲۰۰۳
۱۴- سالوادور آلنده: دومین پیام به کنگره. در: شیلی، مبارزه خلق علیه ارتجاع و امپریالیسم، برلین ۱۹۷۳، ص. ۱۶۰
۱۵- سالوادور آلنده: سخنرانی در مقابل کارگران معدن مس چیکوییکاماتا، در: شیلی، مبارزه خلق علیه ارتجاع و امپریالیسم، برلین ۱۹۷۳، ص. ۷۴
۱۶- سالوادور آلنده: واپسین خطابه به خلق شیلی، ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳
۱۷- کارل مارکس: در باره نقد اقتصاد سیاسی، مجموعه آثار، جلد ۱۳، ص. ٩
۱٨- ارنستو چه گوارا: پیام به جهان سوم