پیام در واقع روشن است. اسپارت یعنی یونان، یعنی جهان غرب، یعنی آزادی. پارس یعنی بردگی و ستم. این شاید لب پیام هردوت باشد؛ او نوشت در حالی که یونانیها میدانستند انسانها آزادند، «آسیاییها» تنها این را میدانستند که یک نفر (حاکم) آزاد است. اگر این برداشت در زمان هرودت نادرست بود، ترویج آن در زمان ما، در حالی که نئوکانها ایران را هدف گرفته اند، تنها میتواند خطرناک باشد. یک بار دیگر میگویم، فکر میکنم ایرانیها ممکن است بیش از حد نگران باشند، چرا که جمعیت سینما- رو حتا پارسیان باستان را به ایرانیان مدرن ربط نخواهد داد، اما «برخورد تمدنها» موضوعی است که یقیناً وجود دارد.
پیام در واقع روشن است. اسپارت یعنی یونان، یعنی جهان غرب، یعنی آزادی. پارس یعنی بردگی و ستم. این شاید لب پیام هردوت باشد؛ او نوشت در حالی که یونانیها میدانستند انسانها آزادند، «آسیاییها» تنها این را میدانستند که یک نفر (حاکم) آزاد است. اگر این برداشت در زمان هرودت نادرست بود، ترویج آن در زمان ما، در حالی که نئوکانها ایران را هدف گرفته اند، تنها میتواند خطرناک باشد. یک بار دیگر میگویم، فکر میکنم ایرانیها ممکن است بیش از حد نگران باشند، چرا که جمعیت سینما- رو حتا پارسیان باستان را به ایرانیان مدرن ربط نخواهد داد، اما «برخورد تمدنها» موضوعی است که یقیناً وجود دارد.
تارنگاشت عدالت
منبع: کانترپانچ
نویسنده: گری لهآپ
یک فیلم نژادپرستانه و توهینآمیز: ٣۰۰ در برابر ایران (و هرودت)
دانشگاه کمونیستی، وابسته به حزب کمونیست آفریقای جنوبی، هر هفته در ژوهانسبورگ کلاس و برنامه آموزشی بر گزار میکند. سایت این واحد آموزش انقلابی در برگیرنده درسنامهها و کتب بسیاری است.*
در گزارش روز ٣۱ مارس ٢۰۰٧ این سایت، مطلبی پیرامون فیلم «٣۰۰اسپارتی» منتشر شده است، که ترجمه آن از نظر خوانندگان گرامی «عدالت» میگذرد.
***
باعث نگرانی بسیار است که امپریالیستها موضوعات فرهنگی را میگیرند و آن را به چیزی خلاف معنی واقعیشان تحریف میکنند. تبهکاری آنها در این زمینه آنچنان حقیر است که مشکل بتوان آن را مورد نقد قرار داد. تهوع گلو را میگیرد و کلمات را خفه میکند. از اینرو، موجب امتنان است که میتوانیم نقد سنجیده و رسای «گری لهآپ» (Gary Leupp) از فیلم «٣۰۰» را منتشر کنیم.
این فیلم هر آنچه را که در درک دونصفتانه آن میگنجد، وارونه کرده است. این فیلم حتا داستان استر، آغازگر جشن یهودی پوریم را مخدوش کرده است. این فیلم اسپارتیهای شرور را بهجای آتنیهای بنیانگذار بخش خردگرای (در مقابل بخش نطامیگرای) فرهنگ یونان باستان قرار داده است. این فیلم پارسیان را که ایرانیان مدرن- و با هر معیاری که بسنجیم «سفید» هستند- سیاهپوست نشان میدهد، برای آنکه از آنها دیو بسازد و علیه آنها هیستری جنگ تدارک ببیند. یادآوری این چیزها بیزار کننده است، به خصوص وقتی میدانیم توزیع فیلم «٣۰۰» تسریع شده است، تا آنجا که در حال حاضر در آفریقای جنوبی نمایش داده میشود. چقدر مشمئزکننده! چرا آفریقای جنوبی باید تبلیغات جنگی فاشیستی آمریکا را وارد کند و نمایش دهد؟ باید این را متوقف کرد! لطفاً، حداقل مقاله خوب «گری لهآپ» که در زیر لینک آن داده شده است را بخوانید.**
تصویر زیر، دکتر محمد مصدق، نخستوزیر بهطور دمکراتیک انتخاب شدۀ ایران/پارس است، که با توطئه انگلیسی- آمریکایی در ١٩۵٣ سرنگون شد و جای آن را «شاه» دیکتاتور دیوصفت خونریز گرفت. امپریالیستهای آمریکایی میخواهند دوباره آن توطئه را عملی کنند!
***
من هیچ وقت از درامهای تاریخی هالیوود که در یونان و رم باستان اتفاق میافتد، نمیگذرم. پسرم هم که خوره فیلم است، همینطور. به این خاطر هفته پیش به تماشای «٣۰۰» رفتیم، فیلم پُرفروشی که «زک اشنایدر» آن را در استودیوی «برادران وارنر» تولید کرده و بر داستان تصویری «فرانک میلر» در باره نبرد تاریخی «ترموپیل» (Thermopyle) بین یونانیها و پارسیان قرار دارد، و تا هفته گذشته، بیشتر از ۱۰۰میلیون دلار فروش داشته و بر اذهان بسیاری نفوذ کرده بود.
فیلم یک داستان تاریخی آشنا را میگوید (به بیان دقیقتر، داستانی که باید آشنا باشد، اما تدریس تاریخ در مدارس عمومی ما ضرورتاً جامع نیست). در ۴٨۰ قبل از میلاد مسیح، یونان از طرف ارتش پارس، بزرگترین ماشین جنگی زمان خود، تهدید میشد. امپراتوری خشایار شاه از رودخانه سند تا مصر را در برمیگرفت و از اقصا نقاط قلمرو خود سربازگیری میکرد. شاه شخصاً آنها را در نبرد علیه یونانیها رهبری میکرد.
بهتر است گفته شود، علیه برخی از یونانیها، چون که یونان در آن زمان مجموعهای از دولت- شهرهای از نظر سیاسی پراکنده بود، که لهجه و فرهنگ، همانقدر که آنها را متحد میکرد، موجب تفرقه آنها بود. برخی از دولت شهرها، منجمله آرگوس (Argos) و تیبس (Thebes) در واقع با خشایار متحد شده بودند. هردوت، «پدر تاریخ» و شاید اولین مورخ حرفهای جهان، تصویری از یک یونان «متحد» علیه آسیای «سرکوبگر» ترسیم میکند. اما این تصویر یک سادهانگاری شوونیستی است. واقعیت این است که پارس و دولت- شهرهای یونان همه بر جوامع بردهداری بنا شده بودند و برداشت آنها از «آزادی» با مفهوم مدرن ما کمترین وجه اشتراکی نداشت.
به گفته هرودت (تنها منبع ما) ٣۰۰ جنگنده اسپارتی در کنار ٧۰۰ داوطلب از تسپیا (Thespiae) از تنگه «ترموپیل» در برابر مهاجمین دفاع کردند و تلفات زیادی به نیروهای خشایار وارد نمودند. آنها به رهبری «لئونیداس» پادشاه اسپارت شکست خوردند، اما به آتنیهای رقیب فرصت دادند ناوگانی را آماده کنند که چند ماه بعد در «سالامیس» پارسیان را بهطور قطعی شکست دهند.
داستان پیش از این روی پرده آمده بود، بهطور مشخص در تولید «٣۰۰ اسپارتی»، با شرکت «ریچارد ایگان» در نقش« لئونیدس» و «دیوید فارار» به نقش خشایار. مشخصه نسخه جدید، زمان آن و چیزی است که یکی از منتقدین، آن را «کیفیت تکرنگی و کارتونی محتوای ویژه فیلم که با استفاده از کامپیوتر ایجاد شده است»، مینامد. «برادارن وارنر» از اواخر دهه ۱٩٩۰ در نظر داشته اند فیلم ۱٩۶٢ را، براساس رمانی از «استفن پرسفیلد» تحت عنوان «دروازههای آتش» و با شرکت «بوروس ویلیس» در نقش «لئونیدس»، دوباره تولید کنند. اما عدم پیگیری آن طرح راه را برای «٣۰۰» هموار کرد- درست بهموقع برای کمک ضمنی به شکل دادن به برداشت افکار عمومی سینما- رو و نسبت به پارسیان، در جهت حمله طرحریزی شدۀ معاون رییسجمهور، چینی و هیأت نئوکانهای او علیه امپراتوری شریر امروز.
پارس ایران است (من مایلم بگویم «فارس، البته ایران است»). اما نمیتوانم فرض کنم که تمام یا اکثر آمریکاییها ارتباط را درک کنند.) کلمه پارس از «فارس» میآید، منطقهای در ایران مدرن، در حالی که «ایران» به کلمه «آریایی» مربوط است و «سرزمین آریایی» معنی میدهد. در سال ۱٩٣۵ شاه پارسی تصمیم گرفت از نام «ایران» استفاده کند، اما دو کلمه اساساً مترادف هستند. کلمه «پارس» دردسر احساسی «ایران» را ندارد. طی بحران گروگانگیری ۱٩٨١- ۱٩٧٩، بسیاری از فروشندگان فرشهای ایرانی تصمیم گرفتند آنها را «فرشهای ساخت پارس» بنامند. بنابراین، پارس در مواردی جهت یادآوری ایران خوب و فرهنگ تاریخی ایران کار کرده است، در مقابل دشمن شرور مدرن. اما فیلم «300»، پارس را هم شرور میکند.
دولت ایران به فیلم اعتراض کرده است؛ هفته گذشته احمدی نژاد، رییسجمهور ایران در پیام سال نو خود آن را بخشی از کارزار «جنگ روانی» علیه کشورش دانست. جواد شمقدری مشاور فرهنگی دولت ایران نیز فیلم را به عنوان «جنگ روانی» محکوم کرد و تولیدکنندگان آن را به «غارت گذشته تاریخی ایران و توهین به تمدن آن» متهم کرد. سردبیر روزنامه ایرانی «آینده نو» اعلام کرد که فیلم«در صدد است به مردم بگوید ایران، که در حال حاضر محور شرارت است، همیشه منشاء شرارت بوده و پیشینیان ایران مدرن، وحشیان نادان و جنایتکاری بودند که در "٣۰۰" میبینید.» دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل گفته است فیلم «علناً نژادپرستانه است، مملو از فالببندی شریرانه پارسیان به عنوان یک نیروی خطرناک و وحشی که "جهان آزاد" متمدن را تهدید میکند» و اینکه فیلم «گفتمان معاصر تنفر… و "برخورد تمدنها"را» تشویق میکند.
برخی از منتقدین غربی فیلم، مخالفتهای ایران را تکرار میکنند. دیمیتریس دانیکا(Dimitris Danikas) یادآور میشود که «٣۰۰»، پارسیان را به عنوان «اجساد متحرک خونآشام، عقبمانده» معرفی کرده و «غرایز نژادپرستانه در اروپا و آمریکا» را تغذیه میکند. دانا استیونس از [سایت] Slate فیلم را «نمونه کتابی چگونگی استفاده از تخیل نژادپرستانه و افسانه ناسیونالیستی در خدمت تحریک جنگ تمام عیار» مینامد.
از طرف دیگر، دیل مک فترس (Dale McFeatters) منتقد سینمایی، ایرانیان را «مشکل پسند، مشکل پسند» خوانده و (کاملاً به دروغ) اتهام میزند «خوب، رهبر شما تهدید کرد اسرائیل را از روی نقشه محو خواهد کرد.» و ویکتور دیویس تانسون (Victor David Hanson) پرفسور تاریخ در [دانشگاه] استانفورد، که بنا بر گزارشها، مودر تحسین چنی و همسر (مورخ حرفهای) اوست، نظر خود را در وب سایت راستگرای «سیاستهای واقعاً روشن»(RealClearPolitics) منتشر کرده است: «ما به حق یونانیان باستان را بنیانگذاران تمدن غربی کنونیمان میدانیم- و همانطور که میلیونها سینما- رو به نظر میرسد احساس کرده باشند، آنها بسیار بیشتر از دشمنی [ایرانیان] که نتوانست آنها را تسخیر کند، به ما شبیه اند.»
حتا اگر «زک اشنایدر» و «فرانک میلر» قصد نداشتند یک فیلم ضدایرانی بسازند، یا به نوعی «جنگ روانی» دامن بزنند، آنها فیلمی ساخته اند که در آن ایرانیها عموماً به بدترین شکل نشان داده میشوند. یک سخنگوی «برادران وارنر» گفت «فیلم ۳۰۰ یک کار تخیلی است که از رمان تصویری فرانک میلر الهام گرفته است و به طور کلی بر اساس یک رویداد تاریخی قرار دارد. استودیو این فیلم را صرفاً به عنوان یک کار تخیلی و تنها با هدف سرگرم کردن تماشاگران تولید کرد، منظور از فیلم، تحقیر یک قومیت یا فرهنگ یا صدور بیاینه سیاسی نبوده است.» اما، فیلم تحقیر میکند.
هرودت حاکم ایران را به اندازه کافی مثبت نشان میدهد: «در میان این توده مردان [پارسی]، کسی نبود که از نظر زیبایی و قد و قامت، بیشتر از خود خشایار شایسته داشتن آن قدرت عظیم باشد» (جنگهای پارسی، کتاب هفتم، صفحه ۱٨٧). اما خشایار میلر- اشنایدر حتا ظاهر یک مرد ایرانی را ندارد و (مانند بعضی پارسیان دیگر در فیلم) ظاهری آفریقایی، زن خوی و کلاً شرور دارد. برعکس، «لئونیدس» سفید و مردانه و در مبارزهاش برای «آزادی» کلاً دلیرانه رفتار میکند.
در فیلم از رنگ حداقل استفاده شده است؛ جنگجویان در سایه روشنهای سیاه و سفید ظاهر میشوند، و ردای سرخ رنگ یونانیها به نحو تحریکآمیزی بر دور شکم خوشتراش قهرمانها برجسته به نظر میرسد. پارسیان برعکس زشت و بد ریخت هستند. «لئونیدس» کارتون نما (جرارد باتلر) در حالی که برای دفاع انتحاری در برابر پارسیان شرور آماده میشود، میگوید: «یونانیها میدانند که آزاد مردان در برابر مستبدان میایستند.» یونان «تنها امید برای خرد و عدالت» در برابر «اراده تیره شاهان پارسی» است. او اعلام میکند «ما جهان را از عرفان و استبداد نجات خواهیم داد. عقبنشینی نه، تسلیم نه. این قانون اسپارت است. و عصر جدیدی طلوع کرده است، عصر آزادی، و همه خواهند دانست که اسپارتها تا آخرین نفس از آن دفاع کردند.»
پیام در واقع روشن است. اسپارت یعنی یونان، یعنی جهان غرب، یعنی آزادی. پارس یعنی بردگی و ستم. این شاید لب پیام هردوت باشد؛ او نوشت در حالی که یونانیها میدانستند انسانها آزادند، «آسیاییها» تنها این را میدانستند که یک نفر (حاکم) آزاد است. اگر این برداشت در زمان هرودت نادرست بود، ترویج آن در زمان ما، در حالی که نئوکانها ایران را هدف گرفته اند، تنها میتواند خطرناک باشد. یک بار دیگر میگویم، فکر میکنم ایرانیها ممکن است بیش از حد نگران باشند، چرا که جمعیت سینما- رو حتا پارسیان باستان را به ایرانیان مدرن ربط نخواهد داد، اما «برخورد تمدنها» موضوعی است که یقیناً وجود دارد.
من پیشنهاد میکنم آنهایی که فیلم را دیده اند خشایار دیگری به غیر از کاریکاتور حلقه به دماغ فیلم را تجسم کنند. خشایاری را تجسم کنید که خطاب به شنوندگان آمریکایی، منجمله شنوندگان بنیادگرای مسیحی، چنین میگوید:
«منم خشایار، امپراتور ایران، پسر داریوش، نوه کوروش. نیای من کوروش، یهودیان را از تبعید در بابل آزاد کرد و به آنها اجازه داد به یهودا بازگردند و معبد خود را از نو بنا کنند. پدر من داریوش مردم ما را به ستایش «خدای دانیال» تشویق نمود. خود من با یک یهودی، استر، ازدواج کردم. من از خط طولانی معتقدین به ایزد یکتا نسب دارم که زرتشت، پیامبر پارسی ما- که آموزشهایش بر یهودیان، در زمانی که در تبعید در میان ما بودند، تأثیر گذاشته است- پیام او را ترویج نمود. من به طور مشخص به مفاهیم شیطان، بهشت، و ناجی آینده اشاره میکنم که قبل از دوران تبعید، بخشی از نظام ایمانی یهودیان نبود و به روشنی آن را از مذهب پارسی ما برگرفته اند. من اکنون عزم فتح یونان را دارم، منطقه عقبماندهای که جمعیت آن را چند- خدا پرستان بدوی تشکیل میدهند که ربالنوعهای بد طینت فاسد را میپرستند و شئونات مذهبی پوچی دارند. اما، نیاکانم و من، در ایونیاف یونانیهای بسیاری را فتح کرده ایم، به فلاسفه یونان احترام میگذاریم و در واقع بسیار از آنها در التزام ما هستند. ما یک امپراتوری کثیرالملله را بنا نهاده ایم. در این امپراتوری، یونانیها از مدیترانه تا هند نقشهای مهمی دارند. اسپارتیهایی که در «ترموپیل» جلوی ما ایستاده اند، افراد قسیالقلبی هستند که هر سال- برای تفریح!- علیه بردههای بیدفاعی که در اطراف آنها زندگی میکنند، جنگ راه میاندازند. آنها در باره «آزادی» چیزی ندارند که به ما پارسیان یا به طور کلی به جهان بگویند!»
نویسندۀ چنین متنی میتواند به اعتبار انجیل متوسل شود. در کتاب اشعیا(Isaiah 44:28) خدای اسرائیل از طریق پیامبرش اعلام میکند که کوروش «شبان من است، و او باید تمام مقاصد مرا به انجام رساند.» در فصل ۴۵ کتاب اشعیا، خداوند بدون واسطه با کوروش « مسیح خود» سخن میگوید و او را «صالح» مینامد و به او خبر میدهد که «ثروت مصر و کالاهای اتیوپی به سوی تو آمده و مال تو خواهند شد.» کتاب عزرا(Ezra) با صدور فرمانی از کوروش شاه شروع میشود که اعلام میکند «باری تعالی، خداوند آسمان، همه قلمروهای زمینی را به من عطا کرده است، و او مرا مأمور کرده تا برایش خانهای یهودیه در اروشلیم بسازم.» در کتاب دانیال (Daniel 6:26) داریوش شاه فرمانی صادر میکند که میگوید «در تمام قلمرو شاهانه من، مردم باید در برابر خدای دانیال از ترس به خود بلرزند.» کتاب استر (Esther 2:15-18) ازدواج خشایار با یک خدمتکار یهودی بنام استر را توصیف میکند. از نظر تاریخی هیچیک از اینها معتبر نیست. کتابهای دانیال و استر در واقع رمانهای کوچکی هستند و نه تاریخ. اما نکته این است، که این متون که از طرف بسیاری از آمریکاییها، اگر نگوییم همه آنها، احکام مقدس به شمار میآیند، پارسیان را مثبت ترسیم میکند.
از طرف دیگر، یونانیها «در زمین شر بسیار» برپا کرده اند. به عنوان مثال، کتاب ماکابیها(Maccabees 1:8) میگوید آنها در اورشلیم یک ورزشگاه سر پوشیده ساختند. یهودیان این کارهای یونانیها را تأیید نمیکردند، به همین دلیل یهودیه در قرن دوم قبل از میلاد، علیه حاکم سلوکی قیام کرد. قیام آنها علیه «آزادی» و «خرد» یونانی [در کتاب ماکابیهای انجیل] دلیرانه توصیف شده است.
جهان یونانی- رمی تا پایان امپراتوری رم، متناوباً به جنگ علیه ایران، ادامه داد. اما، اسکندر کبیر، که یک قرن و نیم بعد از نبرد «ترموپیل» داریوش، شاه پارسی را شکست داده و امپراتوری بزرگ او را تصرف کرده بود، شیوههای پارسیان را تحسین، و سنتز فرهنگی را که ما آن را هلنیسم (Hellenism) مینامیم، تشویق نمود. سربازان رمی از کارزار خود در پارس، پرستش میترا خدای پارسی را به رم بازگرداندند؛ کیش خدای زاده شده در روز ٢۵ دسامبر [روز تولد مسیح]، تا قرن چهارم بعد از میلاد، رقیب سرسختی برای مسیحیت بود. بزرگترین فیلسوف رم، پلوتینوس (Plotinus) نوافلاطونی، مانویت پارسی را تحسین میکرد و از آن آموخت. مانویت که از طرف مانی یکی دیگر از پیامبران ایرانی بنیان گذاشته شد، از بدو تولد آن در قرن سوم میلادی، یک رقیب مذهبی دیگر برای مسیحیت بود. دانش مغان (روحانیون- ستارهشناسان زرتشتی) پارسی در رم مورد احترام بود و البته مغان در «عهد جدید» کتاب ماتیو(Matthew 2:1-12) ظاهر میشوند. [داستان سه مغی که تولد مسیح را انتظار میکشیدند و از پارس با هدیه به دیدار او شتافتند].
به طور خلاصه، تصویرگری نبرد «ترموپیل» تنها نادرست است- همان طور که اغلب اقتباسها از زمانهای تصویری میتوانند این چنین باشند- بلکه آن طور است که ایرانیها میگویند: نژادپرستانه و توهینآمیز. فیلم «٣۰۰» یونانیهای شکوهمند را که تماشاگر باید با آنها همدردی نشان دهد، علیه یک فرهنگ «عرفانی» و «استبدادی» قرار میدهد که یک تهدید واقعی و قریبالوقوع به شمار میآید. این فیلم، به طور دو- فاکتو، یک فیلم تبلیغاتی ضد- پارسی، ضد- ایرانی است، و باید به طور شایسته ردهبندی شود: نه فقط R برای racist (نژادپرستانه)، بلکه X برای extremely (افراطی) احمقانه و شرورانه و به نحو خطرناکی بیموقع.***
http://domza.blogspot.com/index.html*
http://www.counterpunch.org/leupp03312007.html**
*** توضیح: سیستم ردهبندی فیلم در آمریکا، هر فیلم را قبل از توزیع, با توجه به محتوای آن در یکی از ردههای زیر قرار میدهد.
GA مناسب برای عموم،PG بخشی از فیلم ممکن است برای کودکان مناسب نباشد، R زیر ۱٧ سال باید همراه با بزرگتر باشد، X یا NC-17 برای زیر ۱٧ سال مناسب نیست. نویسنده در اینجا ،به این ردهبندی نظر دارد.