یکشنبه, مهر ۱

مارکسیسم عقلانیت ماست!

همسویی لیبرال‌ها (نو وکلاسیک) و راست‌گرایان (بنیادگرایان) در عرصه اقتصادی و عدم همسویی آن‌ها در عرصه‌های اجتماعی و فرهنگی را تنها عقلانیت مارکسیستی می‌تواند درک کند و به مردم بشناساند. نئولیبرالیسم تلاشی است برای بازگرداندن سرمایه‌داری به شکل ماقبل مدل کینز. با نئولیبرالیسم، نیروهای بازار یک بار دیگر از بند مقرات دولتی حاکم بر فعالیت‌های تجاری، بر مالکیت عمومی برخی بنگاه‌ها، و خدمات و کمک‌هایی که در عمل یک دستمزد اجتماعی را تشکیل می‌دهند، آزاد می‌شوند. با نئولیبرالیسم، به اصطلاح «عصر طلایی» که از اواخر دهه ١٩۴٠ تا اواسط دهه ١٩٧٠ طول کشید، پایان می‌یابد، دوره‌ای که در آن بخش قابل توجهی از طبقه کارگر از اقدامات رفاهی برخوردار بود که پیش از آن در نظام سرمایه‌داری سابقه نداشت. نئولیبرالیسم بازگشت به روزهای بدی است که کارگران کاملاً به بوالهوسی بازار و مطالبات سرمایه وابسته بودند.

همسویی لیبرال‌ها (نو وکلاسیک) و راست‌گرایان (بنیادگرایان) در عرصه اقتصادی و عدم همسویی آن‌ها در عرصه‌های اجتماعی و فرهنگی را تنها عقلانیت مارکسیستی می‌تواند درک کند و به مردم بشناساند. نئولیبرالیسم تلاشی است برای بازگرداندن سرمایه‌داری به شکل ماقبل مدل کینز. با نئولیبرالیسم، نیروهای بازار یک بار دیگر از بند مقرات دولتی حاکم بر فعالیت‌های تجاری، بر مالکیت عمومی برخی بنگاه‌ها، و خدمات و کمک‌هایی که در عمل یک دستمزد اجتماعی را تشکیل می‌دهند، آزاد می‌شوند. با نئولیبرالیسم، به اصطلاح «عصر طلایی» که از اواخر دهه ١٩۴٠ تا اواسط دهه ١٩٧٠ طول کشید، پایان می‌یابد، دوره‌ای که در آن بخش قابل توجهی از طبقه کارگر از اقدامات رفاهی برخوردار بود که پیش از آن در نظام سرمایه‌داری سابقه نداشت. نئولیبرالیسم بازگشت به روزهای بدی است که کارگران کاملاً به بوالهوسی بازار و مطالبات سرمایه وابسته بودند.


 
 

تارنگاشت عدالت

ع. سهند

٢۵ اسفند ۱٣۸۵

 

مارکسیسم عقلانیت ماست!

 

بند پایانی مقاله «نئولیبرالیسم، تنها یک نسخه اقتصادى نیست!» چنین می‌گوید: «نئولیبرالیسم، تنها یک نسخه اقتصادى نیست، بلکه همانطور که نشان داده شد، نظم امپریالیستی اى است، که انسان را در کلیت خود به بند میکشد. خروج از این اسارت، ممکن است. به این منظور نبرد اقتصادى- اجتماعى- سیاسى- ایدئولوژیکى ضرورى است، که براى پیروزى در آن آگاهى انسان و مسلح شدن او به عقلانیت ضرورت دارد.»

در متن نوشته مورد نظر «عقلانیت» چنین تعریف شده است: «براى دسترسى به هدف مغزشویى اقشار مختلف اجتماعى اهرم‏هاى فرهنگى و در رأس آن نقش تبلیغاتى و مغزشویى دستگاه‏هاى ارتباط جمعى به کار گرفته میشوند. این دستگاه‏ها داراى این وظیفه هستند، که تعقل عقلایى، که پایه و اساس اندیشه بورژوازى دوران طلوع را تشکیل میداد و سلاح بـرّاى انقلابى او علیه فئودالیسم بود را در دوران سرمایه‏دارى نئولیبرال، یا سرمایه‏دارى “تعدیل اقتصادى“، کنار گذاشته و آن را با تعقل غیرعقلایى و یا دقیق‏تر ضدعقلایى جایگزین سازد، اندیشه بنیادگرایانه عرفانى و غیرعلمى را برکرسى بنشانند و بدین‏ ترتیب امکان شناخت بحران حاکم بر نظام اقتصادى اجتماعى را توسط توده‏ها ناممکن ساخته و آن‏ها را از امکان یافتن راه خروج از بحران و بن‏بست اقتصادى- اجتماعى محروم سازد.* در ارتباط با این بخش از نوشته، اشاره به چند نکته ضروری است.

شناخت ماهیت نئولیبرالیسم

نئولیبرالیسم تلاشی است برای بازگرداندن سرمایه‌داری به شکل ماقبل مدل کینز. با نئولیبرالیسم، نیروهای بازار یک بار دیگر از بند مقرات دولتی حاکم بر فعالیت‌های تجاری، بر مالکیت عمومی برخی بنگاه‌ها، و خدمات و کمک‌هایی که در عمل یک دستمزد اجتماعی را تشکیل می‌دهند، آزاد می‌شوند. با نئولیبرالیسم، به اصطلاح «عصر طلایی» که از اواخر دهه ١٩۴٠ تا اواسط دهه ١٩٧٠ طول کشید، پایان می‌یابد، دوره‌ای که در آن بخش قابل توجهی از طبقه کارگر از اقدامات رفاهی برخوردار بود که پیش از آن در نظام سرمایه‌داری سابقه نداشت. نئولیبرالیسم بازگشت به روزهای بدی است که کارگران کاملاً به بوالهوسی بازار و مطالبات سرمایه وابسته بودند.

اصطلاح «نئولیبرالیسم» به احیای لیبرالیسم کلاسیک و کل دستگاه «اقتصادى، سیاسى و ایدئولوژیک» آن اشاره می‌کند، به احیای لیبرالیسم کلاسیک توماس هابز، آدام اسمیت و جان لاک. تنها عنصر نو در نئولیبرالیسم را با یک مقایسه تاریخی، بهتر می‌توان درک کرد. یک عنصر اصلی سرمایه‌داری کلاسیک به ویژه در مرحله آغازین آن، انباشت اولیه سرمایه بود، عنصر مهمی که مارکس به دقت آن را بررسی کرد. انباشت اولیه سرمایه در انگلستان با تصاحب عدوانی و فروش اراضی عمومی در قرن شانزدهم شروع شد، و در قرون بعد به موجب صدها قانونی که پارلمان گذراند، آن منابع عمومی به مالکیت خصوصی درآمدند. برای کمک به شناخت بهتر ماهیت نئولیبرالیسم می‌توان مکانیسم حاکم بر روند انباشت اولیه سرمایه را خصوصی‌سازی اولیه نامید.

خصوصی‌سازی نئولیبرالی هم، باید بر موانع اجتماعی غلبه کند، اما این بار، مانع اجتماعی که باید در هم شکسته شود، قوانین مالکیت مشاع دوران فئودالی نبوده، بلکه محدودیت‌های سوسیال- دمکراتیکی است که مدل کینز، تحت تأثیر پیروزی‌های طبقه کارگر جهانی در اتحاد شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی، در برابر آزادی کامل سرمایه ایجاد کرده بود. سوسیال دمکراسی اروپایی به وضع مقرات بر فعالیت‌های سرمایه، به ملی کردن بنگاه‌های خصوصی بزرگ و به خدمات عمومی و یارانه‌های اجتماعی انجامید. در نتیجه، آنچه که نو است، و نئولیبرالیسم را از لیبرالیسم کلاسیک متمایز می‌کند، چیزی است که نئولیبرالیسم می‌خواهد از سر راه خود بر دارد. برای احیای لیبرالیسم کلاسیک، اصلاحات کینز باید باطل شود. با نئولیبرالیسم جهان وارد عصر جدیدی نشده است، بلکه احیای عصر سرمایه‌داری کلاسیک را تجربه می‌کند. در «عصر طلایی» اصلاحات کینز، جوامع جهان سوم هم در پی پیروزی‌های ضد- استعماری و ضد امپریالیستی خود، موفق شده بودند موانعی در برابر سرمایه جهانی ایجاد کرده و در مسیر توسعه ملی مستقل خود گام بردارند. نئولیبرالیسم از این جوامع نیز می‌طلبد که موانع ملی را از سر راه سرمایه جهانی بردارند. به طور خلاصه، جهانی‌سازی نئولیبرالی یک مرحله جداگانه در تکامل سرمایه‌داری، مرحله‌ای که قوانین حرکت تاریخی و مدل تئوریک خاص خودش را لازم داشته باشد، نیست.

مفاهیم مارکسیستی قانون و گرایش

در بحث پیرامون نئولیبرالیسم و خصوصی‌سازی، تمایز بین دو مفهوم مارکسیستی«قانون» و «گرایش» را نباید از نظر دور داشت. مفهوم مارکسیستی قانون، به آن دسته از ویژگی‌های نظام سرمایه‌داری اطلاق می‌شود که بدون آن‌ها سرمایه‌داری دیگر سرمایه‌داری نخواهد بود. قوانین حاکم بر حرکت درونی و حرکت تاریخی  شیوه تولید سرمایه‌داری طی دوران حیات آن، اساسی و تغییرناپذیرند؛ مانند قانون حرکت به سمت قطب‌بندی طبقاتی، قانون ضرورت دولت بورژوایی برای سرمایه‌داری و غیره. حیات شیوه تولید سرمایه‌داری بدون این دو قانون و دیگر قوانین حاکم بر حرک داخلی و حرکت تایخی آن، غیرقابل تصور خواهد بود. تغییر قوانین حرکت درونی سرمایه‌داری (مانند پایان دادن به قطب‌بندی طبقاتی بورژوازی- پرولتاریا، یا از میان برداشتن دولت بورژوایی) تنها از طریق یک انقلاب سوسیالیستی امکان‌پذیر است.

مفهوم مارکسیستی گرایش، به آن دسته از ویژگی‌های یک چیز اشاره دارد که گرچه بخشی از طبیعت و ماهیت آن هستند، اما در صورت قراردادن مانع در برابر آن‌ها، ممکن است خود را نشان ندهند و یا موقتاً از حرکت ذاتی خود بازداشته شوند؛ مانند گرایش سرمایه به متمرکز شدن،  به رشد نیروهای مولده، و گرایش به خصوصی‌سازی و غیره. گرایش‌های ویژه نظام سرمایه‌داری را با اصلاحات می‌توان متوقف یا آهسته کرد.

خصوصی‌سازی به عنوان هسته نئولیبرالیسم، یک گرایش از گرایشات درونی سرمایه‌داری است، در شرایط مناسب خود را نشان می‌دهد و شتاب می‌گیرد، در شرایط نامناسب و محدود کننده در بطن آن خفته باقی می‌ماند. همان‌طور که فشار بر گاز موجب انقباض آن و گرم کردن گاز موجب انبساط آن می‌شود،  شرایط ذهنی و عینی مشخص می‌توانند به آهسته کردن گرایش سرمایه‌داری به خصوصی‌سازی یا به تقویت و بسط آن بیانجامند. ظهور و افول مدل کینز پس از جنگ جهانی دوم، بهترین گواه بر درستی این حکم است.

مارکسیسم عقلانیت ماست!

همان‌طور که اشاره شد، هدف نئولیبرالیسم بازگشت به سرمایه‌داری «دوران طلوع» است، و به وضوح می‌توان دید که بخش اصلی تبلیغات ایدئولوژیک- نظری نئولیبرال‌ها، تکرار مفاهیم روشنفکرانه همان دوران است؛ تبلیغاتی که دامن بخش‌هایی از جنبش چپ ایران را نیز گرفته است. کنار نهادن تحلیل و ارزیابی علمی از پدیده‌ها، کوبیدن برطبل جنگ سنت و مدرنیته، و ثبت نام در ارتش جهانی مبارزه با «بنیادگرایی» و «تاریک‌اندیشی»، همه مظاهری از سلطه عقلانیت «دوران طلوع» بر جوّ روشنفکری ماست. در دعوت به مسلح شدن انسان‌ها به عقلانیت، به جای دعوت به بازگشت به عقلانیت دورانی که نئولیبرالیسم می‌خواهد ما را به آن بازگرداند، باید عقلانیت دوران طلوع سوسیالیسم را به انسان‌‌ها معرفی کرد و آن را در برابر عقلانیت مورد نظر نئولیبرلیسم قرار داد.

تا آنجا که به شرایط مشخص کشور ما مربوط می شود، عقلانیت «دوران طلوع» سرمایه‌داری، به نحو گسترده‌ای در خدمت پیشبرد سیاست‌های «تعدیل اقتصادی» قرار دارد. مرور دوبارۀ تبلیغات هشت سال دورۀ «اصلاحات» پیرامون «اولویت توسعه سیاسی بر توسعه اقتصادی» (بگذریم از آن‌که همان تبلیغات‌چی‌ها اکنون بر دولتی که کمنر دربارۀ توسعه سیاسی حرف می زند، همه‌جانبه فشار وارد می‌کنند تا به توسعه اقتصادی مورد نظر آن‌ها یعنی خصوصی‌سازی فوری و همه‌جانبه اولویت بدهد!)؛ نگاه دقیق به نوشته‌ها و منشورهای اکبر گنجی، رجبعلی مزروعی، موسی غنی‌نژاد و …، موضع‌گیری‌های رسمی «جبهه مشارکت»، «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی»، «حزب کارگزاران» و نشریات و سایت‌های وابسته به آن‌ها؛ این واقعیت را نشان می‌دهد.

همسویی لیبرال‌ها (نو وکلاسیک) و راست‌گرایان (بنیادگرایان) در عرصه اقتصادی و عدم همسویی آن‌ها در عرصه‌های اجتماعی و فرهنگی را تنها عقلانیت مارکسیستی می‌تواند درک کند و به مردم بشناساند:

«لیبرالیسم» را در باره ایده‌های سیاسی، اقتصادی و حتا مذهبی به کار می برند. در کشورهایی مثل ایالات متحده و ایران، از لیبرالیسم سیاسی به عنوان یک استراتژی سیاسی برای جلوگیری از منازعات اجتماعی استفاده می‌شود. لیبرالیسم سیاسی، اغلب در مقایسه با سیاست محافظه‌کاران و راست‌افراطی، به عنوان یک مکتب مترقی به فقرا و زحمتکشان معرفی می‌شود. اما، لیبرالیسم اقتصادی چیز دیگری است.

وقتی سیاستمداران محافظه‌کار می‌گویند از «لیبرال»ها متنفرند، منظورشان نوع سیاسی آن‌ها است، زیرا محافظه‌کاران و راست افراطی، هیچ مشکل واقعی با لیبرالیسم اقتصادی، و با نئولیبرالیسم ندارند. بهترین و ملموس‌ترین مصداق عینی این حکم، وضعیت لیبرالیسم سیاسی و لیبرالیسم اقتصادی در جمهوری اسلامی است. بین لیبرالیسم سیاسی و نظرات سیاسی محافظه‌کارانه راست افراطی، اختلافات جدی وجود دارد، اما لیبرال‌ها و محافظه‌کاران و راست افراطی در یک عرصه با هم مشترک‌المنافع، هم‌صدا و برادرند: در عرصه لیبرالیسم اقتصادی و نئولیبرالیسم. ندیدن آن اختلاف در عرصه سیاست و این توافق در عرصه اقتصاد بین لیبرال‌ها و محافظه‌کاران، می‌تواند نیروهای سیاسی اپوزیسیون را در تعیین استراتژی سیاسی مناسب، با دشواری‌های جدی روبرو کند.»

* http://www.edalat.org/sys/content/view/145/

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *